بخش ۱ - مشرق النوار
بسم الله الرحمن الرحیم
فاتحه مصحف امید وبیم
نامه که آراسته چون جان بود
حمد خدا زینت عنوان بود
نسخه که دست خرد آرایدش
فاتحه از نام خدا بایدش
مشعله افروز نجوم یقین
کوکبه سوز خرد تیزبین
سرمه ده چشم عدم از وجود
نورده جبهه چرخ از سجود
رنگرز جامه نور از شعاع
آب ده گلشن جسم از طباع
رشته کش گوهر کان قدم
پرده در پردگیان عدم
چاره گر کار فروماندگان
باز پس آرنده ده راندگان
هستی سازنده افلاک کن
لوح دل از نقش غلط پاک کن
طرح کن دفتر شش مملکت
پایه نه غرفه نه منزلت
موجد هر ذره که گیرد وجود
بر در او نه فلک اندر سجود
عرصه هستی چمن باغ او
ناصیه دل رهی داغ او
داغ وی از ناصیه بیعت ستان
یاد وی از سینه جنایت ستان
حلقه او زینت گوش عقول
رحمت او بر دو جهانش شمول
کوکب ازو یافت هبوط و صعود
کامل ازو گشت عیار نقود
قالب جان را به هنر زنده کرد
حقه دانش ز در آکنده کرد
در شرف در صدف دل نهاد
دور افق بر کمر گل نهاد
سلطنت چرخ به خورشید داد
مملکت عیش به ناهید داد
کلک هنر نامزد تیر کرد
منزل کوکب دل تدویر کرد
عالم سفلی به هیولی سپرد
گنج محبت به دل ما سپرد
آب بلا داد رخ هجر را
نور ضیا داد دل فجر را
باغ قوی را رهی از گوش داد
مرغ دل و زمزمه هوش داد
جرم زمین مرکز افلاک کرد
مسکن ما در کره خاک کرد
مملکت جسم چو تقسیم کرد
صورت نوعی شه اقلیم کرد
ملک طبیعت به بدن چون گذاشت
روح بخاری ولی ملک داشت
کرد می جام غم از تاک دل
سرو شرف ساخت ز خاشاک دل
طفل چمن در بر بستان فکند
نطفه در در رحم کان فکند
دایه باغ ابر بهاری گرفت
آب دل از روح بخاری گرفت
ملک بدن کرد و رعیت قوا
نفس مجرد شه و دل پیشوا
گلشن جان را چمن فکر داد
بزم خیال و سخن بکر داد
داد خداوندی جان علم را
کرد ولیعهد خرد حلم را
عاقله راکش به امانت ستود
قافله سالار مدارک نمود
مرتبه عقل ازو شد چهار
آینه بینش او بی غبار
رسته دانائی او بی کساد
عقل هیولانی ازو مستفاد
هرکه جز او کوی فنا مسکنش
سخره سیلی عدم گردنش
جمله حدوثند وهمی او قدیم
جمله حقیرند و همی او عظیم
سوره ایجاد به قران او
مصحف رحمت به دبستان او
جوهر ازو گشته بری از تضاد
عنصر ازو قابل کون و فساد
ساخته طوقی زفلک منتش
گردن اکوان شده در بیعتش
دل وطن شاهد توحید کرد
مزرعه دانه تأیید کرد
آب ادب روی حیارا سپرد
شاخ شرف باغ وفا را سپرد
گنج خرد راست همی او طلسم
آدم ازو صاحب روحست و جسم
کنه وی آئینه عرفان ندید
روئیت او دیده امکان ندید
چشم خرد گفت که من دیدمش
گوش ادب نیک بتابید مش
جان مرا مزرع توحید ساخت
ذهن مرا چشمه تأیید ساخت
جام مرا پر می توفیق کرد
چشم مرا سرمه تحقیق کرد
گر خرد است آیه توحید اوست
ور شرف از سده تأیید اوست
اطلس چرخ از کرمش خرقه ئیست
نه فلک از درگه او حلقه ئیست
دیده اشراق چو شد کم ضیا
خاک در او کنمش توتیا
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بسم الله الرحمن الرحیم
فاتحه مصحف امید وبیم
هوش مصنوعی: در آغاز، به نام خداوند رحمتگر و مهربان، شروع میکنیم که این نوشته، ترکیبی از امید و ترس را در خود دارد.
نامه که آراسته چون جان بود
حمد خدا زینت عنوان بود
هوش مصنوعی: نامهای که به زیبایی نوشته شده و مانند جان ارزشمند است، سپاس خداوند به عنوان زینت آن نامه است.
نسخه که دست خرد آرایدش
فاتحه از نام خدا بایدش
هوش مصنوعی: هر نسخهای که خرد و عقل آن را بنویسد، باید ابتدا با نام خدا شروع شود.
مشعله افروز نجوم یقین
کوکبه سوز خرد تیزبین
هوش مصنوعی: شعلهای که ستارههای یقین را روشن میکند، همانند یک ستاره سوزان است که با خرد تیزبین خود میدرخشد.
سرمه ده چشم عدم از وجود
نورده جبهه چرخ از سجود
هوش مصنوعی: چشم عدم را با سرمه زیبا کن، زیرا روشنایی وجود میآورد و پیشانی آسمان از سجده به نور درمیآید.
رنگرز جامه نور از شعاع
آب ده گلشن جسم از طباع
هوش مصنوعی: نیروی طبیعت مانند رنگرزی است که با نور و روشنی، جامهای زیبا و تازه برای جهان خلق میکند. زیبایی و نشاط این جهان، همانند گلهای شکوفا در گلی آتشین و پرنشاط، از ویژگیهای ذاتی آن نشأت میگیرد.
رشته کش گوهر کان قدم
پرده در پردگیان عدم
هوش مصنوعی: زنجیری از جواهرات گرانبها بساز که قدمهایش پردههای پنهانی وجود را در هم مینوردد.
چاره گر کار فروماندگان
باز پس آرنده ده راندگان
هوش مصنوعی: کسی که میتواند به افراد ناامید کمک کند و کارهای آنها را سامان بخشد، همچنان میتواند دیگران را به جلو براند و از زمینگیر شدن آنها جلوگیری کند.
هستی سازنده افلاک کن
لوح دل از نقش غلط پاک کن
هوش مصنوعی: آفریننده آسمانها، دلِ خود را از نقشهای نادرست خالی کن و بگذار تا وجودت به ساختن و خلق پردازد.
طرح کن دفتر شش مملکت
پایه نه غرفه نه منزلت
هوش مصنوعی: نقشهای بکش که شش کشور را در گنجهای بیاورد، نه برپایی خاص و نه جایگاه ویژهای داشته باشد.
موجد هر ذره که گیرد وجود
بر در او نه فلک اندر سجود
هوش مصنوعی: هر ذرهای که وجودش را پیدا میکند، منشأ آن خداوند است؛ نه تنها آسمان، بلکه تمام کائنات در برابر او به سجده درآمدهاند.
عرصه هستی چمن باغ او
ناصیه دل رهی داغ او
هوش مصنوعی: در دنیای وجود، باغی از زیباییهاست و دل انسان در این باغ اثر غم و عشق را به یادگار دارد.
داغ وی از ناصیه بیعت ستان
یاد وی از سینه جنایت ستان
هوش مصنوعی: درد و اندوه او از سرپیچی از بیعت به یادها میآید و یاد او در دلها از جنایتها برمیخیزد.
حلقه او زینت گوش عقول
رحمت او بر دو جهانش شمول
هوش مصنوعی: حلقهٔ او زینتدهندهٔ گوشهاست و رحمتش بر دو جهان گسترده است.
کوکب ازو یافت هبوط و صعود
کامل ازو گشت عیار نقود
هوش مصنوعی: ستاره به واسطه او سقوط و صعود را کامل یافت و از او عیار سکهها مشخص شد.
قالب جان را به هنر زنده کرد
حقه دانش ز در آکنده کرد
هوش مصنوعی: خداوند با هنر، روح را حیات بخشید و دانش را از درون فشرده و پر از محتوا ساخت.
در شرف در صدف دل نهاد
دور افق بر کمر گل نهاد
هوش مصنوعی: در آستانه در صدف دل، دور افق را بر کمر گل قرار داد.
سلطنت چرخ به خورشید داد
مملکت عیش به ناهید داد
هوش مصنوعی: دوران گردش زمان، قدرت را به خورشید سپرد و خوشیهای زندگی را به ناهید (الهه عشق و زیبایی) بخشید.
کلک هنر نامزد تیر کرد
منزل کوکب دل تدویر کرد
هوش مصنوعی: هنر به مانند یک قلم، با دقت و زیبایی، عشق را به مقصدی از ستارههای دل رسانده است.
عالم سفلی به هیولی سپرد
گنج محبت به دل ما سپرد
هوش مصنوعی: دنیا و موجوداتش را به ماده و طبیعت سپرده، اما عشق و محبت را در دلهای ما قرار داده است.
آب بلا داد رخ هجر را
نور ضیا داد دل فجر را
هوش مصنوعی: آب بلا، باعث بروز رنج فراق شد و نور ضیا، دل را در روشنایی صبح بخشید.
باغ قوی را رهی از گوش داد
مرغ دل و زمزمه هوش داد
هوش مصنوعی: پرندهای که دلش برای خوبیها میتپد، با صدای دلانگیز و جُنگگون، راهی را برای قوی باز میکند and به آن هوشیاری میبخشد.
جرم زمین مرکز افلاک کرد
مسکن ما در کره خاک کرد
هوش مصنوعی: زمین به عنوان مرکز افلاک معرفی شده و زندگی ما در این سیاره شکل گرفته است.
مملکت جسم چو تقسیم کرد
صورت نوعی شه اقلیم کرد
هوش مصنوعی: وقتی که بدن انسان به اجزا تقسیم میشود، روح یا سرشت اصلی آن به شکل نوعی خاص در میآید و در واقع در دل و جان این تقسیمبندی، حکومت و سیادت میکند.
ملک طبیعت به بدن چون گذاشت
روح بخاری ولی ملک داشت
هوش مصنوعی: روح به مانند بخاری در جسم آدمی قرار گرفته است، اما صاحب ملک و سلطنتی که بر این طبیعت حکمفرماست، هنوز موجود است.
کرد می جام غم از تاک دل
سرو شرف ساخت ز خاشاک دل
هوش مصنوعی: او با شراب غم، دل خود را پر از زیبایی و مقام کرد، بهگونهای که از ناتوانی و ناچیزی دل، شاهکاری ساخت.
طفل چمن در بر بستان فکند
نطفه در در رحم کان فکند
هوش مصنوعی: کودک چمن در باغی رشد کرده و نطفهای در دل زمین قرار داده است.
دایه باغ ابر بهاری گرفت
آب دل از روح بخاری گرفت
هوش مصنوعی: مادر طبیعت در بهار، به کمک ابرها باغ را سیراب میکند و روح زندگی را از گرمای خورشید جذب میکند.
ملک بدن کرد و رعیت قوا
نفس مجرد شه و دل پیشوا
هوش مصنوعی: در این بیت، به این موضوع اشاره شده که جسم انسان مانند یک پادشاه است و اعضای بدن مانند رعیت او هستند. همچنین، نفس (روح) مانند یک مقام عالی و دل نیز به عنوان پیشوای این مجموعه در نظر گرفته شده است. به عبارت دیگر، پادشاهی و رهبری در وجود انسان به نوعی به نفس و دل مربوط میشود و اعضای بدن در خدمت آنها هستند.
گلشن جان را چمن فکر داد
بزم خیال و سخن بکر داد
هوش مصنوعی: گلزار دل را باغ اندیشه روشن کرد و محفل خیال و گفتار ناب و دست نخوردهای را فراهم آورد.
داد خداوندی جان علم را
کرد ولیعهد خرد حلم را
هوش مصنوعی: خداوند، جان علم را به عنوان ولیعهد حکمت و دبستری نجابت قرار داد.
عاقله راکش به امانت ستود
قافله سالار مدارک نمود
هوش مصنوعی: عاقل و هوشیار به دلیل امانتداری و درستکاری ستایش شد و سالار قافله تصمیم به ارائه مدارک و مستندات گرفت.
مرتبه عقل ازو شد چهار
آینه بینش او بی غبار
هوش مصنوعی: عقل انسان در مرتبهای قرار دارد که مانند چهار آینه، توانایی دیدن و درک را به روشنی دارد و هیچ گونه کدری و زوال در آن وجود ندارد.
رسته دانائی او بی کساد
عقل هیولانی ازو مستفاد
هوش مصنوعی: آگاهی او از هر نوع زیان و نقص آزاد است و از عقل خام و ناپخته، بهرهمند شده است.
هرکه جز او کوی فنا مسکنش
سخره سیلی عدم گردنش
هوش مصنوعی: هر کسی که غیر از او به جستجوی جا و مکانی برود، در واقع مانند کسی است که در برزخ عدم غرق شده و به باد رفته است.
جمله حدوثند وهمی او قدیم
جمله حقیرند و همی او عظیم
هوش مصنوعی: تمام موجودات، در واقع پدیدههایی زودگذر و ناپایدار هستند، در حالی که او (خدا) ازلی و قدیمی است. هر چیز کوچکی در برابر او عظیم و بزرگ به شمار میآید.
سوره ایجاد به قران او
مصحف رحمت به دبستان او
هوش مصنوعی: کتاب آفرینش به قرآن او، دفتر رحمت به مدرسهاش.
جوهر ازو گشته بری از تضاد
عنصر ازو قابل کون و فساد
هوش مصنوعی: عناصر جهان به خاطر وجود تضادها و تفاوتها با یکدیگر شکل میگیرند و وجود آنها سبب پدید آمدن چیزهای جدید و فانی میشود.
ساخته طوقی زفلک منتش
گردن اکوان شده در بیعتش
هوش مصنوعی: در گردن اکوان، طوقی از آسمان ساخته شده و او را به بیعت و پیوند واداشته است.
دل وطن شاهد توحید کرد
مزرعه دانه تأیید کرد
هوش مصنوعی: دل وطن به عظمت و یکتایی خداوند گواهی میدهد و سرزمین همچون مزرعهای پر از دانه، به تأیید این حقیقت بر میخیزد.
آب ادب روی حیارا سپرد
شاخ شرف باغ وفا را سپرد
هوش مصنوعی: آبِ ادب بر روی حیا، به درخت شرافت در باغ وفا آب میدهد.
گنج خرد راست همی او طلسم
آدم ازو صاحب روحست و جسم
هوش مصنوعی: خزانهای از دانش و خرد وجود دارد که به نوعی راز و رمز وجود آدمی را در خود دارد، زیرا این خزانه منشأ روح و جسم انسان است.
کنه وی آئینه عرفان ندید
روئیت او دیده امکان ندید
هوش مصنوعی: در اعماق دل و روح، کسی که درک واقعی از عرفان و حقیقت دارد، هرگز به دیدن چهره او نائل نخواهد شد و نمیتواند امکان دیدنش را تصور کند.
چشم خرد گفت که من دیدمش
گوش ادب نیک بتابید مش
هوش مصنوعی: چشم با درک و فهم میگوید که من او را دیدم، اما گوش ادب به خوبی به سخن توجه کرد و شنید.
جان مرا مزرع توحید ساخت
ذهن مرا چشمه تأیید ساخت
هوش مصنوعی: جان من را به مزرعهای از توحید تبدیل کرد و ذهن من را همچون چشمهای از تأیید و تصدیق شکل داد.
جام مرا پر می توفیق کرد
چشم مرا سرمه تحقیق کرد
هوش مصنوعی: میگوید که نوشیدنیای که در جام من است، به من موفقیت و خوشحالی میدهد و دیدگاه و بصیرتم را عمیقتر و روشنا میبخشد.
گر خرد است آیه توحید اوست
ور شرف از سده تأیید اوست
هوش مصنوعی: اگر دانایی و فهمی وجود دارد، آن به دلیل آیهی یکتایی اوست و اگر شرافتی در عالم هست، مربوط به تأیید و اثبات اوست.
اطلس چرخ از کرمش خرقه ئیست
نه فلک از درگه او حلقه ئیست
هوش مصنوعی: سقفی که بر سر آسمان است، تنها پوششی از کرم خداوند است و این حلقهای که در اختیار فلک قرار دارد، به نحوی از درگاه او به ما رسیده است.
دیده اشراق چو شد کم ضیا
خاک در او کنمش توتیا
هوش مصنوعی: زمانی که نور بینش و آگاهی کمرنگ شود، برای بهبود وضعیت، خاک را به دارویی تبدیل میکنم که درمانکننده است.