شمارهٔ ۲۵
مپرس از من که خون دل شبت از دیده چون آید
چه خون دل همه شب ریشه جانم برون آید
بدوز آخر به پیکان دیده ام تا کی توان دیدن
که هر سب صد بلا زین رخنه محنت برون آید
عزیز من شکر خواب صبوحی کرده کی داند
که بر بیدار غم پاسی شب از سالی فزون آید
به سر سودای خام ای دل که باور میکند کاکنون
به دام عنکبوت بخت ما عنقا درون آید
در این شبهای بیداری چنان نازک دلم از غم
که کاهی بر دل من همچو کوه بیستون آید
بیا تا آتش اندر خرمن سحر و فسون افتد
چو چشمت بهر جانم بر سر کار فسون آید
چو باران بارد از چشم همه شب شعله آتش
در این آتش بگو تا کی زمن صبر و سکون آید
غلط کردم ره کوی تو مهمان بلا گشتم
مبادا بخت بد یارب کسی رارهنمون آید
بجای اشک چشمم ریزه الماس می بارد
که آن پیکان مباد از دیده ام روزی برون آید
مگر اشراق را در کار این سودا زبون دیدم
زبون باشد بلی کاری که از بخت زبون آید
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مپرس از من که خون دل شبت از دیده چون آید
چه خون دل همه شب ریشه جانم برون آید
هوش مصنوعی: از من نپرس که شب چگونه با اشک میگذرد، زیرا همه شب درد و رنج در دل من میدمد و جانم را میآزارد.
بدوز آخر به پیکان دیده ام تا کی توان دیدن
که هر سب صد بلا زین رخنه محنت برون آید
هوش مصنوعی: در انتها باید به چشمانم دقت کنم تا ببینم چه زمانی میتوانم تحمل کنم که هر بار صد درد و رنج از این شکاف بیرون میآید.
عزیز من شکر خواب صبوحی کرده کی داند
که بر بیدار غم پاسی شب از سالی فزون آید
هوش مصنوعی: دوست گرامی، کسی نمیداند که چقدر بیداری و غم در دل شب بر جان آدمی سنگینی میکند، در حالی که نوشیدن شراب صبحگاهی و شکرگزاری آن خواب شیرین، میتواند تمام این دردها را فراموش کند.
به سر سودای خام ای دل که باور میکند کاکنون
به دام عنکبوت بخت ما عنقا درون آید
هوش مصنوعی: دل عزیز، از آرزوهای بیپایه دست بردار که اکنون به دام عنکبوتی، بخت ما مانند پرندهای کمیاب درون میآید.
در این شبهای بیداری چنان نازک دلم از غم
که کاهی بر دل من همچو کوه بیستون آید
هوش مصنوعی: در این شبهای بیخوابی، دلم به قدری نازک و حساس است که گاهی غم به سنگینی کوه بیستون بر روی قلبم سنگینی میکند.
بیا تا آتش اندر خرمن سحر و فسون افتد
چو چشمت بهر جانم بر سر کار فسون آید
هوش مصنوعی: بیا تا شعلهی شوق و جادو در دل شب بیفتد، زمانی که نگاه تو بر زندگیم تأثیرگذار میشود و جادو و魅ه به وجود میآید.
چو باران بارد از چشم همه شب شعله آتش
در این آتش بگو تا کی زمن صبر و سکون آید
هوش مصنوعی: مثل بارانی که در تمام شب از چشم میبارد، در دل این آتش شعلهای وجود دارد. بگو تا کی میتوانم به صبر و آرامش ادامه دهم؟
غلط کردم ره کوی تو مهمان بلا گشتم
مبادا بخت بد یارب کسی رارهنمون آید
هوش مصنوعی: من اشتباه کردم که به سراغ تو آمدهام و حالا در مشکلات و مصیبتهای زندگی گرفتار شدهام. امیدوارم که بدبختی و ناکامی به کسی دیگر نزدیک نشود.
بجای اشک چشمم ریزه الماس می بارد
که آن پیکان مباد از دیده ام روزی برون آید
هوش مصنوعی: چشمهایم به جای اشک، الماسهای ریز میریزند و من امیدوارم که آن تیر بیرحم روزی از دیدگانم برون نرود.
مگر اشراق را در کار این سودا زبون دیدم
زبون باشد بلی کاری که از بخت زبون آید
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که در موضوع این سودا، نشانههایی از روشنی و روشنایی وجود دارد. اما اگر چنین کاری از سرنوشت بدی ناشی شده باشد، باید از آن نهراسید.