شمارهٔ ۱۸
عشق آتش در مذاقم آب حیوان کرده است
می پرستی فارغم از کفر و ایمان کرده است
جان فدای آن کمان ابرو که از تیر جفا
هر سر مو بر تنم صد نوک پیکان کرده است
جز سر زلفش پریشانی مبیناد آنکه او
خاطر ماهم چو زلف خود پریشان کرده است
آنچه با جان اسیران کرد چشم مست او
کافرم گر هیچ کافربا مسلمان کرده است
هم مزاج روزگار آن خوی آتشناک او
خانه آسودگی با خاک یکسان کرده است
داده بر باد فنا پیدا و پنهان مرا
آنکه حسن و عشق را پیدا و پنهان کرده است
صد هزاران جان فدای خامه استاد صنع
کاین همه صورتگری بر لوح امکان کرده است
نرخ جام باده جان کرده ست پیر می فروش
مایه هستی ندانم از چه ارزان کرده است
شوخ چشمی کی غم ویرانه جانم خورد
کز سر مستی هزاران خانه ویران کرده است
گفتی اشراق از غم ماهیچ سامانیت هست
آری آری عشق کارم خوش به سامان کرده است
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عشق آتش در مذاقم آب حیوان کرده است
می پرستی فارغم از کفر و ایمان کرده است
هوش مصنوعی: عشق جانم را به تماشا واداشته و مانند آتش درونم را سوزانده است. من به دنبال لذتهای بیخیالی هستم که فراتر از باورهای دینی و مذهبی قرار دارد.
جان فدای آن کمان ابرو که از تیر جفا
هر سر مو بر تنم صد نوک پیکان کرده است
هوش مصنوعی: جانم را فدای آن کمان ابرو میکنم، چرا که تیرهای جفای او باعث شده هر یک از موهای تنم به مانند نوک پیکانها درد کند.
جز سر زلفش پریشانی مبیناد آنکه او
خاطر ماهم چو زلف خود پریشان کرده است
هوش مصنوعی: جز موهای پریشان او، هیچ چیز دیگری دیده نمیشود. او نیز خاطر ما را مانند زلفهای خود به هم ریخته است.
آنچه با جان اسیران کرد چشم مست او
کافرم گر هیچ کافربا مسلمان کرده است
هوش مصنوعی: آنچه چشم زیبا و مست او بر دل عاشقان فریبا انجام داده، حتی اگر کافر باشد، من هم کافر هستم؛ زیرا او با نگاهش هر کافری را به مسلمان تبدیل کرده است.
هم مزاج روزگار آن خوی آتشناک او
خانه آسودگی با خاک یکسان کرده است
هوش مصنوعی: این دنیای پر از تغییر و سختی، ویژگیهای شعلهور و پرحرارت خود را دارد و باعث شده است که آرامش و آسایش انسانها را با مشکلات و چالشها نابود کند.
داده بر باد فنا پیدا و پنهان مرا
آنکه حسن و عشق را پیدا و پنهان کرده است
هوش مصنوعی: آن کسی که زیبایی و عشق را به صورت آشکار و پنهان نشان میدهد، سرنوشت و حال من را به باد فنا داده است.
صد هزاران جان فدای خامه استاد صنع
کاین همه صورتگری بر لوح امکان کرده است
هوش مصنوعی: صدها هزار جان را فدای قلم استاد هنری میکنم که این همه آفرینش و تصویرگری را بر صفحه وجود انجام داده است.
نرخ جام باده جان کرده ست پیر می فروش
مایه هستی ندانم از چه ارزان کرده است
هوش مصنوعی: قیمت می رازی زنده کننده است و پیر فروش آن را به قیمتی پایین عرضه میکند. نمیدانم این مایه حیات را از چه دلیلی چنین ارزان به فروش گذاشته است.
شوخ چشمی کی غم ویرانه جانم خورد
کز سر مستی هزاران خانه ویران کرده است
هوش مصنوعی: سرمست و شاداب خویش، غمهای ناشی از ویرانی و درد را فراموش کردهام، زیرا در این حال، هزاران دل و خانه را به خاطر شوق و محبت خود ویران نمودهام.
گفتی اشراق از غم ماهیچ سامانیت هست
آری آری عشق کارم خوش به سامان کرده است
هوش مصنوعی: گفتی نور و روشنی از غم تو بینظم و بیسامان است، اما من میگویم که عشق من اوضاع را به خوبی تنظیم کرده است.