گنجور

شمارهٔ ۲

شه ملک دانشم من به جنود آسمانی
که بود ز فضل دیهیم سریرم از معانی
ز مداد من سوادی در چشم آفرینش
ز ظلال من کلاهی بر تارک معانی
در ارتقای فکرم خط استوا ز دانش
نطق میان نطقم افق درر فشانی
صدف محیط طبعم کنف در حقایق
محک نقود طرزم فلک رسوم دانی
نقط سواد خطم همه جیب قوس گردون
وترس قسی فضلم همه قطر آسمانی
شوس صواب بینم مجس مصاب دانی
رقم قضا نشانم حکم قدر بیانی
همه اختران طبعم فلک آورد به تحفه
همه دختران غیبم خرد آرد ارمغانی
ز ردای من کناغی بر دوش سعد اکبر
ز ثنای من کناغی در لوح عقل ثانی
لقب من است جز من به کسی سزا نباشد
چه ممهد حقایق چه مشید مبانی
دل مرده را بجز من نکند کسی مسیحی
تن حکمه رابجز من ندهد کسی روانی
پرن سمای عقلم مه چرخ نامجوئی
سقط نهاد پاکم نمط خرد فشانی
سر کوی دانش من عرفات راز گردون
حرم حریم فکرم در کعبه معانی
ز شفای من ارسطو شده بهره مند دانش
ز رموز من فلاطون زده گام در معانی
سخن از حدوث بی من به نوائب غرامت
خرد از وجود بی من به مضیق ایرمانی
خردم به عذر خواهی ز تقدم زمانه
فلکم به عفو جوئی ز تصدر مکانی
ز کمان فکر هر گه بکشم خدنگ برهان
چو فلک ز قامت خود خردم کند کمانی
(فکنم به جوی باغ سخن آبی از طراوت
که نمی ازان نیابی بر دجله جوانی)
ز ستاک باغ طبعم به غرامت است طوبی
ز نگار نقش فکرم به خجالت است مانی
در من چو کعبه سازد که خلیل فضل و دانش
دل من مطاف سازد که سروش آسمانی
ز هنر خراج گیرم ز خرد حمایت اما
به وفور فضل و دانش نه به زور حکم رانی
رسع شک آورم من ز دو پلک چشم بیرون
دعی خطا کنم من ز معراج فکر فانی
ببرم چو بر نشینم به تکاور فصاحت
وقراز صماخ جذر اصم از سبک عنانی
ز خرد به شرع دانش همه ساله جزیه گیرم
(چو نبی به زور دین از که زکیش باستانی)
ز دلم به فقر گنجور به خزاین معادن
ز ضمیر من به فاقه کف گنج شایگانی
ز پی حساب و دانش کنم آسمان چو دفتر
سزدم ز تیر کلکی و ز مشتری بنانی
چمن حریم دل را کنم از نفس صبائی
روض ریاض جان را کنم از دل (ایلوانی)
زقمر برم به دعوت کلف سیاه روئی
ز درر برم به حکمت برص سفید رانی
سوی شکل اول از من رود ار نخست اجازت
پس از آن نتیجه ریزد ز قیاس اقترانی
دل خسته را پس از من سخنم کند طبیبی
تن خاک را پس از من جسدم کند روانی
زجبین خاک تیره به نظر برم کریهی
ز روان کوه تهلان به نفس برم گرانی
دل من چو کان ولیکن نه به سقط نطفه خورده
همه همچو مریم آرد گهری بدان روانی
صدفی نیم که جایز بودم به دین همت
ز سخای ابرنیسان ز حموت تر دهانی
شده ام چو آب حیوان به نهاد پاک داری
شده ام چو کان گوهر به نژاد دودمانی
نپذیردم تصور شبهی زکینه شاید
گرم آب جوی فرهنگ و ضمیر عقل خوانی
سمرم چو آب باران به کتاب جرم شوئی
مثلم چو پیر دانش به حساب عفورانی
هنرم بر اوج گردون و منم چو خاک سفلی
سخنم خنیده چون هور و منم چو سر نهانی
پس از این به دوش دعوی فکنم ردای دانش
که خرد کند اطاعت به ردای وردخوانی
به فراق یار ای دل ز تو یک عطیه خواهم
که زابر دیده بر ما همه خون دل برانی
نه چنانکه دهر جانی بزید به حیله کردن
فلک نهم معلم فکند به بادبانی
چو اثیریم به طوف سر کوی اسطقسی
چو زمانیم به گرد در معرفت چو آنی
سخن من ار نباشد چکند خرد دبیری
خرد من ار نباشد چکند جهان جهانی
منم آنکه در خموشی سزدم زبان چو موئی
که چو موی برتن من همه تن کند زبانی
به حساب آفرینش چو به مرکزی نشایم
چه سفه بود که لافم ز محیط آسمانی

اطلاعات

وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شه ملک دانشم من به جنود آسمانی
که بود ز فضل دیهیم سریرم از معانی
هوش مصنوعی: من در میان لشکریان آسمانی، پادشاه دانش هستم؛ زیرا به واسطه فضل و شناختی که دارم، جایگاه من از معانی عمیق و والایی سرشار است.
ز مداد من سوادی در چشم آفرینش
ز ظلال من کلاهی بر تارک معانی
هوش مصنوعی: از قلم من آگاهی‌ای در آفرینش به وجود آمده و از سایه‌های من، کلاهی بر سر معانی قرار گرفته است.
در ارتقای فکرم خط استوا ز دانش
نطق میان نطقم افق درر فشانی
هوش مصنوعی: در مسیر پیشرفت فکری‌ام، دانش به عنوان نقطه عطفی در میان گفتارم تجلی پیدا می‌کند.
صدف محیط طبعم کنف در حقایق
محک نقود طرزم فلک رسوم دانی
هوش مصنوعی: محیط وجودم را همانند صدفی بساز، در حقیقت‌ها مانند محکی برای سکه‌هایش، آداب و رسوم آسمان را خوب بشناس.
نقط سواد خطم همه جیب قوس گردون
وترس قسی فضلم همه قطر آسمانی
هوش مصنوعی: نقطهٔ سیاهی که در خط من وجود دارد، تمام زوایای آسمان را در بر می‌گیرد و ترس‌های سرسخت من همهٔ قطر آسمان را در دل دارند.
شوس صواب بینم مجس مصاب دانی
رقم قضا نشانم حکم قدر بیانی
هوش مصنوعی: من در تلاش هستم تا درک و شناخت درستی از امور داشته باشم، اما در عین حال می‌دانم که سرنوشت و تقدیر من از قبل مشخص شده است.
همه اختران طبعم فلک آورد به تحفه
همه دختران غیبم خرد آرد ارمغانی
هوش مصنوعی: همه ستاره‌های وجود من را به زمین آورده‌اند و به عنوان هدیه‌ای به من داده‌اند؛ همه رازهای ناپیدای زندگی‌ام، خرد و دانش را به من ارزانی داشته‌اند.
ز ردای من کناغی بر دوش سعد اکبر
ز ثنای من کناغی در لوح عقل ثانی
هوش مصنوعی: از عبای من دفتری بر دوش سعد اکبر بگذار و از مدح من یادداشتی در لوح عقل ثانی ثبت کن.
لقب من است جز من به کسی سزا نباشد
چه ممهد حقایق چه مشید مبانی
هوش مصنوعی: لقب من مخصوص خودم است و هیچ کس دیگری لایق آن نیست؛ چه کسانی که حقایق را روشن می‌کنند و چه آنهایی که اصول و مبانی را پایه‌گذاری می‌کنند.
دل مرده را بجز من نکند کسی مسیحی
تن حکمه رابجز من ندهد کسی روانی
هوش مصنوعی: دل بی‌روح و مرده کسی را جز من زنده نمی‌کند. و هیچ کس جز من به روح و روان انسانی حقیقت را نمی‌دهد.
پرن سمای عقلم مه چرخ نامجوئی
سقط نهاد پاکم نمط خرد فشانی
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به توصیف حالاتی از ذهن و تفکر خود می‌پردازد. او می‌گوید که در آسمان عقلش، مانند ماهی در آسمان، نور می‌تابد و با اشاره به چرخ گردش ذهن، از احساس سبکی و خلوصی که دارد، سخن می‌گوید. این احساس به او کمک کرده تا از سختی‌ها و موانع فکری رهایی یابد و به حقیقت‌ها نزدیک‌تر شود. در نهایت، شاعر به شکوفایی و بروز اندیشه‌های عمیق و ناب خود اشاره می‌کند.
سر کوی دانش من عرفات راز گردون
حرم حریم فکرم در کعبه معانی
هوش مصنوعی: در خیابان علم و دانش من، مکانی مقدس است که مانند عرفات برای شناخت عمیق رازهای عالم به شمار می‌آید. ذهن من در جستجوی معانی و مفاهیم ارزشمند، به نوعی مثل کعبه‌ای است که به آن می‌نازم.
ز شفای من ارسطو شده بهره مند دانش
ز رموز من فلاطون زده گام در معانی
هوش مصنوعی: من به ارسطو در زمینه شناخت و دانش کمک کرده‌ام و فلاطون هم از رازها و معانی من بهره‌مند شده است.
سخن از حدوث بی من به نوائب غرامت
خرد از وجود بی من به مضیق ایرمانی
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که وقتی من حضور ندارم، مشکلات و سختی‌هایی که به وجود می‌آید، نشان‌دهنده شدت احساسات و غم‌های من است. همچنین، در غیاب من، وجود من به نوعی در تنگنا قرار می‌گیرد و این مسائل به وضوح نمایان می‌شوند.
خردم به عذر خواهی ز تقدم زمانه
فلکم به عفو جوئی ز تصدر مکانی
هوش مصنوعی: من به خاطر این که زمان به جلو رفته و شرایط تغییر کرده، از دیگران عذرخواهی می‌کنم. همچنین از کسانی که در موقعیت بالاتری قرار دارند، درخواست می‌کنم که مرا ببخشند.
ز کمان فکر هر گه بکشم خدنگ برهان
چو فلک ز قامت خود خردم کند کمانی
هوش مصنوعی: هر بار که از فکر خود تیر اندازی کنم، مانند فلک که از قامت خود فلز کمان می‌سازد، وجودم به وسیله خرد و عقل شکل می‌گیرد.
(فکنم به جوی باغ سخن آبی از طراوت
که نمی ازان نیابی بر دجله جوانی)
هوش مصنوعی: به نظرم در جوی باغ، کلامی تازه و با طراوت وجود دارد که نمی‌توانی از آن چیزی بچشید، همچون جوانی که در دجله جاری است.
ز ستاک باغ طبعم به غرامت است طوبی
ز نگار نقش فکرم به خجالت است مانی
هوش مصنوعی: از باغ طبیعت من، درخت طوبی به خاطر دلمشغولی‌ها و غم‌ها به دردسر افتاده است و نقش‌هایی که در ذهنم می‌پرورانم، باعث شرمساری من شده‌اند.
در من چو کعبه سازد که خلیل فضل و دانش
دل من مطاف سازد که سروش آسمانی
هوش مصنوعی: در من، مانند کعبه‌ای ایجاد می‌شود که ابراهیم خلیل، با فضل و دانش، دل من را به مکانی برای پرستش تبدیل می‌کند، جایی که الهام آسمانی حاضر است.
ز هنر خراج گیرم ز خرد حمایت اما
به وفور فضل و دانش نه به زور حکم رانی
هوش مصنوعی: من از هنر بهره می‌برم و از خرد پشتیبانی می‌کنم، اما امیدوارم که فضل و دانش به فراوانی وجود داشته باشد، نه اینکه بخواهم با زور و قدرت حکومت کنم.
رسع شک آورم من ز دو پلک چشم بیرون
دعی خطا کنم من ز معراج فکر فانی
هوش مصنوعی: من از دو پلک چشمم پلک می‌زنم و با شگفتی به دنیا نگاه می‌کنم، اما در این دنیای فانی، باز هم گناهی مرتکب می‌شوم.
ببرم چو بر نشینم به تکاور فصاحت
وقراز صماخ جذر اصم از سبک عنانی
هوش مصنوعی: اگر من بروم و بر عرش بنشینم، آن‌گاه با قدرت و فصاحت فراوان، حرف‌های نغز و دل‌نشینی می‌زنم که حتی سنگ صمغ نیز از لطافت آن تحت‌تأثیر قرار می‌گیرد. مجرای آزاد و بی‌وزن به من اجازه می‌دهد تا بهترین سخن‌ها را بر زبان بیاورم.
ز خرد به شرع دانش همه ساله جزیه گیرم
(چو نبی به زور دین از که زکیش باستانی)
هوش مصنوعی: هر سال از خرد و دانش خود، مالیاتی می‌گیرم، مانند پیامبر که از دین و اعتقادات دیگران به‌زور چیزی نمی‌گیرد و به رسم باستانی‌ها زکات می‌ستاند.
ز دلم به فقر گنجور به خزاین معادن
ز ضمیر من به فاقه کف گنج شایگانی
هوش مصنوعی: از دل من فقر و تهی‌دستی به معنای واقعی وجود دارد، اما در عمق وجودم، گنجینه‌ای از ارزش‌ها و ثروت‌های نهفته است.
ز پی حساب و دانش کنم آسمان چو دفتر
سزدم ز تیر کلکی و ز مشتری بنانی
هوش مصنوعی: من از روی حساب و دانش، آسمان را مانند دفتری باز می‌کنم و از تیرهای چالاکی و استفاده از مشتری، بهره‌برداری می‌کنم.
چمن حریم دل را کنم از نفس صبائی
روض ریاض جان را کنم از دل (ایلوانی)
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به تصویرسازی از طبیعت و احساسات درونی خود می‌پردازد. او می‌گوید که می‌خواهد فضای دلش را مانند چمنی زیبا و دلپذیر کند و با نسیم صبحگاهی، جانش را به باغی سرسبز و پر از نشاط تبدیل نماید. این تصویر به نوعی نشاندهنده تمایل او به آرامش و تجدید قوا در دنیای روحی خود است.
زقمر برم به دعوت کلف سیاه روئی
ز درر برم به حکمت برص سفید رانی
هوش مصنوعی: من از ماه فراتر می‌روم تا دعوت آن کنیز سیاه‌رو را بپذیرم و از جواهرات با حکمت بر آن برف سفید تکیه می‌کنم.
سوی شکل اول از من رود ار نخست اجازت
پس از آن نتیجه ریزد ز قیاس اقترانی
هوش مصنوعی: اگر که اجازه بدهی تا به شکل اولیه‌ام برگردم، سپس می‌توانم نتیجه‌گیری کنم و نتیجه را بر اساس وابستگی‌ها و نسبت‌ها به دست بیاورم.
دل خسته را پس از من سخنم کند طبیبی
تن خاک را پس از من جسدم کند روانی
هوش مصنوعی: دل غمین و خسته‌ام را بعد از من، کسی درمان می‌کند و جسم خاکی‌ام را بعد از مرگم، روحی می‌بخشد.
زجبین خاک تیره به نظر برم کریهی
ز روان کوه تهلان به نفس برم گرانی
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که به دلیل خاکی و تیره بودن پیشانی، چهره‌ای نازیبا دارم و از عمق کوه‌های تهلانی، نفس‌های سنگین و دشواری را احساس می‌کنم.
دل من چو کان ولیکن نه به سقط نطفه خورده
همه همچو مریم آرد گهری بدان روانی
هوش مصنوعی: دل من همچون یک معدن است، اما نه به خاطر ترکیدگی یا ضعیف شدن، بلکه مانند مریم که فرزندی را بدون ارتباط طبیعی به دنیا می‌آورد، می‌تواند گوهری از احساسات و معانی عمیق را به ظهور آورد.
صدفی نیم که جایز بودم به دین همت
ز سخای ابرنیسان ز حموت تر دهانی
هوش مصنوعی: من چون صدفی هستم که به خاطر تلاش و همت خود به زبان دین سخاوت باریده‌ام، از خوشحالی تا لب‌هایم پر شده‌است.
شده ام چو آب حیوان به نهاد پاک داری
شده ام چو کان گوهر به نژاد دودمانی
هوش مصنوعی: به حالت و ویژگی‌های خود توجه می‌کنم، مانند آب که به طبیعت خود وفادار است. همچنین خود را مانند گوهر ارزشمندی می‌دانم که از یک نسل بزرگ و معتبر آمده است.
نپذیردم تصور شبهی زکینه شاید
گرم آب جوی فرهنگ و ضمیر عقل خوانی
هوش مصنوعی: من هیچ تصوری از شبهاتی که در ذهنم بوجود آمده نمی‌پذیرم، چرا که ممکن است آبی که از جوی می‌گذرد، فرهنگ و فهم عقل را تحت تأثیر قرار دهد.
سمرم چو آب باران به کتاب جرم شوئی
مثلم چو پیر دانش به حساب عفورانی
هوش مصنوعی: من مانند آب باران پاک و زلال هستم و به مانند یک دانشمند سالخورده، از آلودگی‌ها و گناهان گذشته خود پاک شده‌ام.
هنرم بر اوج گردون و منم چو خاک سفلی
سخنم خنیده چون هور و منم چو سر نهانی
هوش مصنوعی: این بیت به تضاد وضعیت و مقام شاعر و ویژگی‌های کلام او اشاره دارد. شاعر خود را مانند خاک پست و بی‌ارزش می‌داند، در حالی که اوج گردون به معنای بلندی و عظمت است. همچنین، سخنان او به مانند نوری روشن و پویایی در فضاست، اما خود را به عنوان یک حقیقت پنهان و نهفته تصور می‌کند. این تصویرسازی نشان‌دهنده‌ی احساس تواضع و عرصه‌ی زهد شاعر در برابر عظمت و زیبایی‌های دنیا است.
پس از این به دوش دعوی فکنم ردای دانش
که خرد کند اطاعت به ردای وردخوانی
هوش مصنوعی: از این به بعد بار دعوی را بر دوش خود می‌گذارم و به زینت دانش آراسته می‌شوم، چرا که خرد و عقل، احترام و پیروی را بر لباس دعا و نیایش ترجیح می‌دهند.
به فراق یار ای دل ز تو یک عطیه خواهم
که زابر دیده بر ما همه خون دل برانی
هوش مصنوعی: ای دل، از دوری یار، خواستار چیزی از تو هستم که با چشم‌هایم بر ما بنگری و همه غم‌ها و دردهای دل را از ما دور کنی.
نه چنانکه دهر جانی بزید به حیله کردن
فلک نهم معلم فکند به بادبانی
هوش مصنوعی: این بیت به معنای آن است که زمان و زندگی به راحتی نمی‌تواند ما را فریب دهد و با حقایق دست و پنجه نرم می‌کنیم. ما به جای اینکه تحت تاثیر ترفندهای زندگی قرار بگیریم، باید خود را به دانش و آگاهی تجهیز کنیم تا در برابر چالش‌ها مقاوم باشیم.
چو اثیریم به طوف سر کوی اسطقسی
چو زمانیم به گرد در معرفت چو آنی
هوش مصنوعی: ما مانند ابرهایی هستیم که در دور و بر کوی عشق پرسه می‌زنیم و هر لحظه در دریای دانش و آگاهی غوطه‌وریم.
سخن من ار نباشد چکند خرد دبیری
خرد من ار نباشد چکند جهان جهانی
هوش مصنوعی: اگر کلام من عقل و تدبیر نداشته باشد، چه ارزشی دارد؟ و اگر عقل من نباشد، جهان نیز جهانی نخواهد بود.
منم آنکه در خموشی سزدم زبان چو موئی
که چو موی برتن من همه تن کند زبانی
هوش مصنوعی: من شخصی هستم که در سکوت، زبانم را به کار می‌برم، مانند مویی که بر بدنم است و با وجود کوچک بودن، تمام وجودم را تحت تأثیر قرار می‌دهد.
به حساب آفرینش چو به مرکزی نشایم
چه سفه بود که لافم ز محیط آسمانی
هوش مصنوعی: اگر به حساب آفرینش از مرکزی فراتر بروم، چه احمقانه است که از عظمت آسمان سخن بگویم.