گنجور

شمارهٔ ۷ - توجه به مشهد مقدس

طارت المهجه شوقا بجنان الطرب
لثمت سده مولی بشفاه الادب
افق الوصل بدا اذ ومض البرق وقد
رفض القلب سوی منیه تلک القبب
نحو اوج لسماء قصد القلب هوی
ولقد ساعدنی الدهر فیا من عجب
اصدقائی انا هذا و حبیبی و اری
روضه الوصل و لم تخش غواشی الحجب
انا فی مشهد مولای بطوس انا ذا
ساکب الدمع بعین ورثت من سحب
لاتسل عن نصل الهجر فکم فی کبدی
من ثغور ثغرت فیه و کم من ثقب
کنت لا اعرف هاتین اء عینای هما
ام کؤس ملئت من دم بنت العنب
بکره الوصل اتتنی قصصنا قصصا
من هموم لعبت بی بلیال الکرب
قال لی قلبک لم یرثو من نار هوی
قلت دعنی انا مادمت بهاذا الوصب

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

طارت المهجه شوقا بجنان الطرب
لثمت سده مولی بشفاه الادب
هوش مصنوعی: دل من به شوقی عمیق به غرق شادی و نشاط پر شده است و لب‌هایم به ادب و آداب انسانی، بوسه‌ای بر روی حضرت مولی می‌زنند.
افق الوصل بدا اذ ومض البرق وقد
رفض القلب سوی منیه تلک القبب
هوش مصنوعی: دیده‌ها با درخشش برق، مسیر رسیدن را نشان می‌دهند و دل، جز به سرنوشت آن گنبدها چیزی را نمی‌پذیرد.
نحو اوج لسماء قصد القلب هوی
ولقد ساعدنی الدهر فیا من عجب
هوش مصنوعی: به سمت اوج آسمان، دل به عشق می‌زنم و زمان (سرنوشت) در این مسیر به من کمک کرد، که این واقعا شگفت‌انگیز است.
اصدقائی انا هذا و حبیبی و اری
روضه الوصل و لم تخش غواشی الحجب
هوش مصنوعی: دوست صمیمی من همین جاست و عشق من است و من به باغ وصل نگاه می‌کنم، در حالی که از پرده‌های حجاب نمی‌ترسد.
انا فی مشهد مولای بطوس انا ذا
ساکب الدمع بعین ورثت من سحب
هوش مصنوعی: من در سرزمین طوس، در کنار مولایم هستم و در حال اشک ریختن هستم، اشکی که از باران‌های آسمانی به ارث برده‌ام.
لاتسل عن نصل الهجر فکم فی کبدی
من ثغور ثغرت فیه و کم من ثقب
هوش مصنوعی: از درد جدایی نپرس که چقدر در دل من زخم و جراحت وجود دارد، زخم‌هایی که در آن ایجاد شده و زخم‌هایی که هنوز در آن‌ها باقی مانده است.
کنت لا اعرف هاتین اء عینای هما
ام کؤس ملئت من دم بنت العنب
هوش مصنوعی: من نمی‌دانم آیا این دو چشم تو هستند یا اینکه دو جامی هستند که از خون انگور پر شده‌اند.
بکره الوصل اتتنی قصصنا قصصا
من هموم لعبت بی بلیال الکرب
هوش مصنوعی: دختر باکره‌ای به من رسید و ما داستان‌هایی را از غم‌های شب‌های سختی که گذرانده‌ام، روایت کردیم.
قال لی قلبک لم یرثو من نار هوی
قلت دعنی انا مادمت بهاذا الوصب
هوش مصنوعی: قلبت به من گفت که از آتش عشق هیچ نشانه‌ای ندارد. من پاسخ دادم: اجازه بده، به شرطی که با این درد و رنج زندگی می‌کنم.