گنجور

شمارهٔ ۵۶

در کعبتین عشق تو نقش مراد نیست
وز ششدر غم تو امید گشاد نیست
در دشت شوق بس که به سر بردم، آن چنان
گم گشت نام من که مرا هم به یاد نیست
دادیم جان و دل ز خم زلف او نرست
مردیم و کار بسته ما را گشاد نیست
از بس که نم گرفت زمین زآب دیده‌ام
در وادی بلا اثر از گردباد نیست
میلی به نامرادی عشق تو جان سپرد
گویا به باغ عشق، نهال مراد نیست

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در کعبتین عشق تو نقش مراد نیست
وز ششدر غم تو امید گشاد نیست
هوش مصنوعی: در مکان‌های مقدس، عشق تو به عنوان هدف نیست و از درد و غم تو هیچ امیدی برای رهایی وجود ندارد.
در دشت شوق بس که به سر بردم، آن چنان
گم گشت نام من که مرا هم به یاد نیست
هوش مصنوعی: در دشت شوق خیلی وقت بود که گم شدم و آنقدر در آن غرق شدم که حتی خودم هم نامم را فراموش کرده‌ام.
دادیم جان و دل ز خم زلف او نرست
مردیم و کار بسته ما را گشاد نیست
هوش مصنوعی: ما جان و دل‌مان را برای زیبایی‌های او فدای کرده‌ایم، اما او ما را فراموش کرده و در نتیجه از عشق او مرده‌ایم، در حالی که هیچ راهی برای نجات ما وجود ندارد.
از بس که نم گرفت زمین زآب دیده‌ام
در وادی بلا اثر از گردباد نیست
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه زمین به خاطر اشک‌هایم خورده و نم‌دار شده، در این دشت پر از رنج و مصیبت، هیچ نشانه‌ای از طوفان و گردباد دیده نمی‌شود.
میلی به نامرادی عشق تو جان سپرد
گویا به باغ عشق، نهال مراد نیست
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که عشق تو سبب شده است که امید به کامیابی از دست برود و در واقع در باغ عشق، دیگر نشانه‌ای از آرزوهای برآورده شده وجود ندارد.