گنجور

النوبة الثالثة

قوله: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ اسم ملک تحیّرت العقول عن ادراک عظمته و تلاشت فی بحار رحمته و طربت القلوب بالطاف قربته و تروّحت الارواح بنسیم محبّته طاحت الاشارات و تاهت العبارات. و بطلت الرّسوم، و انتهت العلوم، و نسخت الاخبار، و طمست الآثار، و نسیت الاذکار، و خلت الدّیار، و عمیت الأبصار، و لم یبق الّا الازل و القدم و الجبروت. و العظم و السّناء السّرمدی، و الکرم و القضاء الازلی و القسم.

بنام او که نه جز ازو پادشاه است، و نه جز ازو معبود. ساجدان را مسجود است، و قاصدان را مقصود. پیش از کی قائم، پیش از صنع قادر، پیش از هر وجودی موجود.

خداوندی معروف، بفضل و لطف موصوف. بکرم وجود دلهای دوستان را عیانست و جانهای موحّدان را مشهود. یکی بی طاعت مقبول و روزگارش مسعود، یکی بی جنایت مردود و از درگاه او مطرود. نه آنجا نیل است و نه اینجا جود، حکمی است مبرم و قضایی معهود «وَ ما نُؤَخِّرُهُ إِلَّا لِأَجَلٍ مَعْدُودٍ» قوله: تَبَّتْ یَدا أَبِی لَهَبٍ چه کرد بو لهب که در ازل نصیب او داغ حرمان آمد؟

چه آورد بو بکر در ازل که تاج سعادت و کرامت بر فرق روزگارش نهادند؟! تو گویی که بو لهب از آن شقیّ گشت که کافر آمد! و بو بکر از آن سعید گشت که مسلمان آمد؟! راه حقیقت عکس اینست! تو کفر در شقاوت دان نه شقاوت در کفر.

و اسلام در سعادت دان نه سعادت در اسلام! این کاریست رفته و بوده و در ازل پرداخته.

پیر طریقت گفت: آه از حکمی پیش از من رفته، فغان از گفتاری که خود رایی گفته، ندانم که شاد زیم یا آشفته؟! ترسان از آنم که آن قادر در ازل چه گفته؟! سگ اصحاب الکهف رنگ کفر داشت، و لباس بلعام باعور طراز دین داشت، لیکن شقاوت و سعادت ازلی از هر دو جانب در کمین بود، لا جرم چون دولت روی نمود، پوست آن سگ از روی صورت در بلعام پوشانیدند. گفتند: «فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ.» و مرقع بلعام در آن سگ وشیدند، گفتند: «ثَلاثَةٌ رابِعُهُمْ کَلْبُهُمْ»

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ اسم ملک تحیّرت العقول عن ادراک عظمته و تلاشت فی بحار رحمته و طربت القلوب بالطاف قربته و تروّحت الارواح بنسیم محبّته طاحت الاشارات و تاهت العبارات. و بطلت الرّسوم، و انتهت العلوم، و نسخت الاخبار، و طمست الآثار، و نسیت الاذکار، و خلت الدّیار، و عمیت الأبصار، و لم یبق الّا الازل و القدم و الجبروت. و العظم و السّناء السّرمدی، و الکرم و القضاء الازلی و القسم.
هوش مصنوعی: بنام خداوند بخشنده مهربان. نامی که عقل‌ها در درک عظمت آن حیران مانده و در دریاهای رحمتش غرق شده‌اند. دل‌ها به لطف نزدیکی‌اش شاد شده و روح‌ها با نسیم محبتش آرام می‌گیرند. اشارات گیج شده و عبارات به ستوه آمده است. رسوم باطل شده، علوم به پایان رسیده، اخبار منسوخ گردیده، آثار محو گشته و یادها فراموش شده‌اند. خانه‌ها خالی و دیدگان کور شده‌اند. تنها ازلی بودن، قدمت، جبروت، عظمت و روشنی ابدی باقی مانده‌اند، همراه با کرم و قضا و قسمت ازلی.
بنام او که نه جز ازو پادشاه است، و نه جز ازو معبود. ساجدان را مسجود است، و قاصدان را مقصود. پیش از کی قائم، پیش از صنع قادر، پیش از هر وجودی موجود.
هوش مصنوعی: به نام خدایی که هیچ پادشاه و معبودی جز او نیست. او مورد عبادت ساجدان است و مقصود قاصدان. او پیش از هر چیز و هر موجودی وجود داشته است.
خداوندی معروف، بفضل و لطف موصوف. بکرم وجود دلهای دوستان را عیانست و جانهای موحّدان را مشهود. یکی بی طاعت مقبول و روزگارش مسعود، یکی بی جنایت مردود و از درگاه او مطرود. نه آنجا نیل است و نه اینجا جود، حکمی است مبرم و قضایی معهود «وَ ما نُؤَخِّرُهُ إِلَّا لِأَجَلٍ مَعْدُودٍ» قوله: تَبَّتْ یَدا أَبِی لَهَبٍ چه کرد بو لهب که در ازل نصیب او داغ حرمان آمد؟
هوش مصنوعی: خداوندی مشهور و بزرگوار که دارای رحمت و لطف بی‌نظیری است. او دل‌های دوستان را روشن و جان‌های مؤمنان را نمایان کرده است. برخی از بندگانش مورد قبول و خوشبختند، در حالی که برخی دیگر به دلیل خطاهایشان از درگاه او طرد شده‌اند. در اینجا نه صدای نی وجود دارد و نه بخششی، بلکه حکمی قطعی و قضایی معین وجود دارد. مانند آیه‌ای که می‌گوید: «ما تأخیر نمی‌اندازیم مگر برای زمانی مشخص.» چه بر سر ابو لهب آمده که از ابتدا سرنوشتش به داغ محرومیت دچار شده است؟
چه آورد بو بکر در ازل که تاج سعادت و کرامت بر فرق روزگارش نهادند؟! تو گویی که بو لهب از آن شقیّ گشت که کافر آمد! و بو بکر از آن سعید گشت که مسلمان آمد؟! راه حقیقت عکس اینست! تو کفر در شقاوت دان نه شقاوت در کفر.
هوش مصنوعی: چه چیزی باعث شد که ابوبکر از ابتدا تاج خوشبختی و کرامت را بر سر بگذارد؟ آیا نمی‌توان گفت که ابولهب به خاطر کفرش بدبخت شد؟ و ابوبکر به خاطر مسلمانی‌اش خوشبخت شد؟ اما حقیقت برعکس این است! تو باید بدانی که کفر منجر به بدبختی است نه اینکه بدبختی ناشی از کفر باشد.
و اسلام در سعادت دان نه سعادت در اسلام! این کاریست رفته و بوده و در ازل پرداخته.
هوش مصنوعی: اسلام در حقیقت راهی به سوی سعادت است، نه اینکه سعادت فقط در اسلام باشد. این موضوع چیزی است که در طول تاریخ وجود داشته و از ابتدا شناخته شده است.
پیر طریقت گفت: آه از حکمی پیش از من رفته، فغان از گفتاری که خود رایی گفته، ندانم که شاد زیم یا آشفته؟! ترسان از آنم که آن قادر در ازل چه گفته؟! سگ اصحاب الکهف رنگ کفر داشت، و لباس بلعام باعور طراز دین داشت، لیکن شقاوت و سعادت ازلی از هر دو جانب در کمین بود، لا جرم چون دولت روی نمود، پوست آن سگ از روی صورت در بلعام پوشانیدند. گفتند: «فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ.» و مرقع بلعام در آن سگ وشیدند، گفتند: «ثَلاثَةٌ رابِعُهُمْ کَلْبُهُمْ»
هوش مصنوعی: پیر طریقت با ناامیدی از گذشته‌ای یاد می‌کند که از آن گذشته حکمی صادر شده است و در بن‌بست گفتمان‌هایی که به خودرایی کشیده شده، به سردرگمی دچار است. او نمی‌داند باید شاد باشد یا ناراحت، چرا که نگران است از آنچه که در ازل درباره او مقرر شده است. سگ اصحاب کهف، در ابتدا رنگ کفر داشت و لباس بلعام نیز به ظاهری از دین آراسته بود. ولی در نهایت، شقاوت و سعادت ازلی از هر دو سو در کمین بودند. وقتی که لطف و رحمت الهی به ظهور رسید، ظاهر کپک‌زده و زشت سگ نمایان شد و این تنفر از کفر به وضوح دیده شد. آنها گفتند که او مانند سگی است و در نهایت به این نتیجه رسیدند که در کنار سه نفر دیگر، یک سگ هم وجود دارد.