قوله تعالی: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ «بسم اللَّه» کشف الکروب، «بسم اللَّه» ستر العیوب، «بسم اللَّه» «غفر الذنوب».
گفتار «بسم اللَّه» دل را پر نور کند، سرّ را مسرور کند، طاعت را مبرور کند، گناه را مغفور کند. هر کرا در دل و بر زبان نام اللَّه نقش بود، اگر چه در آب و در آتش بود، عیش او با نام اللَّه خوش بود. عزیز بندهای که در دل وی شوق اللَّه بود، بزرگوار بندهای که بر زبان وی ذکر اللَّه بود. بزرگان دین چنین گفتهاند: من انس الیوم بکلامه انس غدا بسلامه. هر کرا درین سرای راحت کلام اوست، فردا در بهشت او را لذّت سلام اوست. یکی از بزرگان دین در مناجات گفته: الهی هر چه مرا از دنیا نصیب است، بکافران ده و آنچه مرا از عقبی نصیب است، بمؤمنان ده. مرا درین جهان یاد و نام تو بس، و در آن جهان دیدار و سلام تو بس! قوله إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ چون این سوره از آسمان فرو آمد، رسول خدا (ص) گفت: «یا جبرئیل نعیت الیّ نفسی»!
این سوره از وفات ما خبر میدهد، که راه فنا میبباید رفت، و شربت زهر مرگ میبباید چشید و در خاک لحد میبباید خفت! جبرئیل گفت: ای سیّد آن جهان ترا به از این جهان و جوار حقّ ترا به از دیدار خلق! ای سیّد، هر چند که راه بدو فناست، امّا فنا طریق بقا است و بقا وسیله لقا است.
ای جوانمرد اگر در کلّ کون با کسی مسامحهای رفتی درین مرگ، آن کس جز مصطفی عربی نبودی! هر چند درّ یتیم بود آن سیّد (ص) از صدف قدرت بر آمده، آفتابی روشن بود از فلک اقبال بتافته، آسمان و زمین بدو آراسته با این همه کرامت او را گفتند: «إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ»! ای سیّد قدم در این سرای آدم نهادی، عالم کون زیر قدم آوردی. باز آی بحضرت که عالم ابد روشن بتو است. صعید قیامت در انتظار شفاعت تو است جمال فردوسیان عاشق چهره جمال تو است. آستان حضرت ما مشتاق قدم معرفت تو است. ای سیّد: هر چه در آفرینش حلقه درگاه ما میکوبند، و تا تو نیایی یکی را جواب نیست و هیچکس را بار نیست. ای جوانمرد، بوفات او پشت جبرئیل بشکست، بنا دیدن او دین اسلام خون گریست، بمفارقت او ایمان بماتم بنشست. آن روز که بیماری در سینه او بکوفت، ایوان کلمه لا اله الّا اللَّه بلرزید. و چه عجب؟! سعد معاذ یکی از چاکران حضرت وی بود، چون از دنیا برفت، حضرت نبوّت (ص) این خبر باز داد که: «اهتزّ العرش لموت سعد بن معاذ».
بموت سعد معاذ عرش رحمان بلرزید! پس نگاه کن تا با فراق سیّد حال چگونه باشد؟! آخرتر نظر وی بصحابه آن بود که سیّد (ص) از حجره بیرون آمد، باطنش همه درد گرفته، رخسارش زرد گشته، تن ضعیف و نحیف شده، یک دست بر کتف علی (ع) نهاده، و دیگر دست بر دوش فضل، از حجره بمسجد آمد دو رکعت نماز کرد، پشت بمحراب باز نهاد، روی بیاران کرد، از دیده او آب روان گشت. صحابه دانستند که سیّد (ص) وداع خواهد کرد، و آن دیدار باز پسین است، که نیز جمال او نخواهند دید. سخن ملیح او نخواهند شنید. محراب از او جدا خواهد ماند. جهان از رفتن وی تاریک خواهد شد. جبرئیل نیز بسفارت نیاید. رضوان نیز ببشارت نیاید. سیّد (ص) از حجره بخاک خواهد رفت و از زبر منبر در لحد خواهد خفت. ای دریغا که آن جمال پر کمال که سلوت اندوهگنان و آرام دل ممتحنان بود در خاک خواهد شد، و خاک بر سر ما خواهد نشست. ما خبر آسمان نیز از که پرسیم؟ درمان درد هجران از که جوییم؟ اندیشه دل با که گوئیم؟ همچنین خروش صحابه در مسجد افتاده و گرد نومیدی بر رخسارها نشسته، و چراغ شادی در سینهها فرو مرده، انفاس همگنان آوه و آه شده، همه گوش فرا داشته تا سیّد (ص) چه گوید؟ سیّد بلفظ شیرین و سخن پر آفرین گفت: «ای یاران من، ای عزیزان و ای غریبان، ای مهاجر و انصار، بدرود باشید که عمر ما را نهایت آمد و حساب ما فذلک شد، و دیدار ما با قیامت افتاد. شما را بدرود میکنم و همه امّت را که هستند و خواهند بود بدرود میکنم. سلام من بهمه امّت رسانید و بگوئید: که ما را آرزوی دیدار شما بود، لیکن اجل کمین بگشاد و مرگ شبیخون آورد، از حضرت آمدیم و باز بحضرت رفتیم، سنّت من نگاه دارید. فریضه حقّ بگزارید، نماز نگاه دارید، بندگان را نیکو دارید، یتیمان را بنوازید همه را بدرود کردم، همه را بخدا سپردم. خداوندا همه را بتو سپردم، به بو بکر و عمر و عثمان و علی (ع) نمیسپارم. آدم بفرزند سپرد. موسی ببرادر سپرد. خداوندا من همه را بتو میسپارم. نگاه دارشان تو باش، و در حمایت و رعایت خودشان بدار».
تمامی قصّه وفات در سورة الانبیاء شرح دادهایم.
إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ. این «نصر» «و فتح» همانست که آنجا گفت: نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَرِیبٌ بر لسان اشارت، بر ذوق اهل فهم، «نصر» نصرت دلست بر سپاه نفس. و «فتح» گشاد شهرستان بشریّت است بسپاه حقیقت. و این نصرت در خزانه حکمت است. و مفتاح این «فتح» در خزانه مشیّت. تا هر دستی بدو نرسد. دستی که بدو رسد، دست سعادتست که در آستین خرقه بشریّت نبود، ساعد این دست از ایمان بود. بازو از توحید، انگشتان از معرفت. آن گه این دست بهر جای که کشیده گردد این مقرعه در پیش میزند که: جاءَ نَصْرُ اللَّهِ حسین منصور را گفتند: دست دعا درازتر یا دست عبادت؟ گفت: نه این و نه آن. اگر دست دعا است تا بدامن نصیب بیش نرسد، و آن شرک راه مردان است. و اگر دست عبادتست تا بدامن تکلیف شرعی و شرطی بیش نرسد، و آن دهلیز سرای ایمان است. دستی که از آفرینش برتر رسد. آن دست سعادتست در سرا پرده عنایت متواری، تا خود کی برون آید و دست بر که نهد؟! شبلی گفت: ما در حال خویش فرو ماندیم، گاه باشد که بیک موی دیده خویش کونین از جای برداریم، و گاه بود که چندان طاقت نماند که یک موی خویش را حمّالی کنیم. حسین منصور او را گفت: آن حال که کونین را بیک موی از جای برداری، برداشته عنایت باشی و آن ساعت که یک موی خویش را حمّالی نتوانی کرد، از دست عنایت در افتاده باشی و صورت و صفت درهم شکسته.
اطلاعات
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
قوله تعالی: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ «بسم اللَّه» کشف الکروب، «بسم اللَّه» ستر العیوب، «بسم اللَّه» «غفر الذنوب».
هوش مصنوعی: "بسم اللَّه" آغاز هر کار با نام خداست، که برای رفع مشکلات، پوشاندن عیوب و آمرزش گناهان استفاده میشود.
گفتار «بسم اللَّه» دل را پر نور کند، سرّ را مسرور کند، طاعت را مبرور کند، گناه را مغفور کند. هر کرا در دل و بر زبان نام اللَّه نقش بود، اگر چه در آب و در آتش بود، عیش او با نام اللَّه خوش بود. عزیز بندهای که در دل وی شوق اللَّه بود، بزرگوار بندهای که بر زبان وی ذکر اللَّه بود. بزرگان دین چنین گفتهاند: من انس الیوم بکلامه انس غدا بسلامه. هر کرا درین سرای راحت کلام اوست، فردا در بهشت او را لذّت سلام اوست. یکی از بزرگان دین در مناجات گفته: الهی هر چه مرا از دنیا نصیب است، بکافران ده و آنچه مرا از عقبی نصیب است، بمؤمنان ده. مرا درین جهان یاد و نام تو بس، و در آن جهان دیدار و سلام تو بس! قوله إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ چون این سوره از آسمان فرو آمد، رسول خدا (ص) گفت: «یا جبرئیل نعیت الیّ نفسی»!
هوش مصنوعی: گفتن عبارت «بسم اللَّه» باعث میشود دل روشن و شاداب شود، رازها را خوشحال کند، اطاعت را صحیح و درست کند و گناهان را ببخشد. اگر نام خدا در دل و بر زبان کسی باشد، حتی اگر در آب یا آتش هم باشد، زندگیاش با ذکر نام خدا لذتبخش خواهد بود. کسی که در دلش عشق به خدا وجود دارد، بندهای بزرگوار است و کسی که بر زبانش ذکر خدا جاری است، عزيز است. بزرگان دین به این نکته اشاره کردهاند که کسی که امروز با کلام خدا انس بگیرد، فردا با سلام او در بهشت مواجه خواهد شد. یکی از بزرگان دین در مناجاتش گفته است: خداوندا، هر آنچه از دنیا نصیبم میشود به کافران عطا کن و آنچه از عالم آخرت نصیبم میشود به مؤمنان بده. من در این دنیا به یاد و نام تو شاد هستم و در آن دنیا به دیدار و سلام تو. پیامبر خدا (ص) وقتی سورهای از آسمان فرود آمد، فرمود: «ای جبرئیل، خبری درباره سرنوشتم به من داده شد!»
این سوره از وفات ما خبر میدهد، که راه فنا میبباید رفت، و شربت زهر مرگ میبباید چشید و در خاک لحد میبباید خفت! جبرئیل گفت: ای سیّد آن جهان ترا به از این جهان و جوار حقّ ترا به از دیدار خلق! ای سیّد، هر چند که راه بدو فناست، امّا فنا طریق بقا است و بقا وسیله لقا است.
هوش مصنوعی: این سوره درباره مرگ و پایان زندگی صحبت میکند و میگوید که باید راه فنا را طی کرد، زهر مرگ را چشید و در آخر در خاک آرام گرفت. جبرئیل به شخصی خطاب میکند و او را به اهمیت دنیای دیگر نسبت به این دنیا و نزدیکی به خداوند نسبت به ملاقات با مردم تشویق میکند. او میگوید هرچند که راه به سمت فانی شدن است، اما این فنا در واقع راهی برای بقا و بقا نیز وسیلهای برای وصال و ملاقات با معشوق است.
ای جوانمرد اگر در کلّ کون با کسی مسامحهای رفتی درین مرگ، آن کس جز مصطفی عربی نبودی! هر چند درّ یتیم بود آن سیّد (ص) از صدف قدرت بر آمده، آفتابی روشن بود از فلک اقبال بتافته، آسمان و زمین بدو آراسته با این همه کرامت او را گفتند: «إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ»! ای سیّد قدم در این سرای آدم نهادی، عالم کون زیر قدم آوردی. باز آی بحضرت که عالم ابد روشن بتو است. صعید قیامت در انتظار شفاعت تو است جمال فردوسیان عاشق چهره جمال تو است. آستان حضرت ما مشتاق قدم معرفت تو است. ای سیّد: هر چه در آفرینش حلقه درگاه ما میکوبند، و تا تو نیایی یکی را جواب نیست و هیچکس را بار نیست. ای جوانمرد، بوفات او پشت جبرئیل بشکست، بنا دیدن او دین اسلام خون گریست، بمفارقت او ایمان بماتم بنشست. آن روز که بیماری در سینه او بکوفت، ایوان کلمه لا اله الّا اللَّه بلرزید. و چه عجب؟! سعد معاذ یکی از چاکران حضرت وی بود، چون از دنیا برفت، حضرت نبوّت (ص) این خبر باز داد که: «اهتزّ العرش لموت سعد بن معاذ».
هوش مصنوعی: ای جوانمرد، اگر در تمام جهان با کسی مدارا کردی، او کسی جز پیامبر اسلام، مصطفی (ص) نبود. علیرغم اینکه او در دنیای خود یتیمی بود، از قدرت الهی به وجود آمد و همچون خورشیدی تابناک از آسمان بر ما تابید. آسمان و زمین به خاطر او به زیبایی آراسته شد، اما با همهٔ کرامتهایش، به او گفتند: «تو میمیری و آنها هم خواهند مرد». ای آقا، تو پای در این دنیا گذاشتی و جهانیان را زیر قدمهای خود آوردی. حال بازگرد به آن عالَم که ابدیت روشن از وجود توست و روز قیامت در انتظار شفاعت توست. زیباییهای عاشقانه فردوسیان در چهره توست. آستان مقدس تو مشتاق شناخت توست. ای آقا، هر کس که به آفرینش آمده و درگاه ما را میزند، تا زمانی که تو نیایی، هیچ کس را یاری نیست و بار کسی بر دوش دیگران نیست. ای جوانمرد، وقتی که او درگذشت، جبرئیل به شدت غمگین شد و مسلمانان بر فقدان او اشک ریختند. روزی که بیماری به سینهاش حمله کرد، عرش الهی به لرزه درآمد. و چه عجیب؟ سعد معاذ یکی از خدمتگزاران او بود و وقتی از دنیا رفت، پیامبر (ص) این خبر را اعلام کرد که: «عرش به خاطر مرگ سعد بن معاذ به لرزه درآمد».
بموت سعد معاذ عرش رحمان بلرزید! پس نگاه کن تا با فراق سیّد حال چگونه باشد؟! آخرتر نظر وی بصحابه آن بود که سیّد (ص) از حجره بیرون آمد، باطنش همه درد گرفته، رخسارش زرد گشته، تن ضعیف و نحیف شده، یک دست بر کتف علی (ع) نهاده، و دیگر دست بر دوش فضل، از حجره بمسجد آمد دو رکعت نماز کرد، پشت بمحراب باز نهاد، روی بیاران کرد، از دیده او آب روان گشت. صحابه دانستند که سیّد (ص) وداع خواهد کرد، و آن دیدار باز پسین است، که نیز جمال او نخواهند دید. سخن ملیح او نخواهند شنید. محراب از او جدا خواهد ماند. جهان از رفتن وی تاریک خواهد شد. جبرئیل نیز بسفارت نیاید. رضوان نیز ببشارت نیاید. سیّد (ص) از حجره بخاک خواهد رفت و از زبر منبر در لحد خواهد خفت. ای دریغا که آن جمال پر کمال که سلوت اندوهگنان و آرام دل ممتحنان بود در خاک خواهد شد، و خاک بر سر ما خواهد نشست. ما خبر آسمان نیز از که پرسیم؟ درمان درد هجران از که جوییم؟ اندیشه دل با که گوئیم؟ همچنین خروش صحابه در مسجد افتاده و گرد نومیدی بر رخسارها نشسته، و چراغ شادی در سینهها فرو مرده، انفاس همگنان آوه و آه شده، همه گوش فرا داشته تا سیّد (ص) چه گوید؟ سیّد بلفظ شیرین و سخن پر آفرین گفت: «ای یاران من، ای عزیزان و ای غریبان، ای مهاجر و انصار، بدرود باشید که عمر ما را نهایت آمد و حساب ما فذلک شد، و دیدار ما با قیامت افتاد. شما را بدرود میکنم و همه امّت را که هستند و خواهند بود بدرود میکنم. سلام من بهمه امّت رسانید و بگوئید: که ما را آرزوی دیدار شما بود، لیکن اجل کمین بگشاد و مرگ شبیخون آورد، از حضرت آمدیم و باز بحضرت رفتیم، سنّت من نگاه دارید. فریضه حقّ بگزارید، نماز نگاه دارید، بندگان را نیکو دارید، یتیمان را بنوازید همه را بدرود کردم، همه را بخدا سپردم. خداوندا همه را بتو سپردم، به بو بکر و عمر و عثمان و علی (ع) نمیسپارم. آدم بفرزند سپرد. موسی ببرادر سپرد. خداوندا من همه را بتو میسپارم. نگاه دارشان تو باش، و در حمایت و رعایت خودشان بدار».
هوش مصنوعی: با مرگ سعد معاذ، عرش خدا به لرزه درآمد. حالا نگاه کن که پس از جدایی از سید، حال ما چگونه خواهد بود! آخرین نگاهی که سید (ص) به یارانش کرد، وقتی بود که از حجره بیرون آمد، دلش پر از درد و چهرهاش زرد شده و بدنش ضعیف و نحیف گشته بود. یک دستش را بر دوش علی (ع) و دست دیگرش را بر دوش فضل گذاشت و به مسجد آمد، دو رکعت نماز خواند و سپس رو به یارانش کرد. اشک از چشمانش میریخت. یارانش فهمیدند که سید (ص) در حال وداع است و این دیدار آخرین خواهد بود. دیگر هرگز جمال او را نخواهند دید و نشانی از شیرینی کلام او نخواهند شنید. محراب بدون او خالی خواهد ماند و این دنیا از رفتن او تاریک خواهد شد. جبرئیل دیگر نخواهد آمد و رضوان هم بشارتی نخواهد آورد. سید (ص) از حجره به خاک میرود و بر منبر در لحد خواهد خفت. آه از جمال پر کمال او که مایه آرامش دلهای بیقرار بود، حالا در خاک خواهد آرمید و خاک بر سر ما خواهد نشست. ما میخواهیم از چه کسی خبر آسمان را جویا شویم؟ درمان درد جدایی را از کجا بجوییم؟ اندوه دل را با کی در میان بگذاریم؟ یاران در مسجد به گریه افتاده و ناامیدی بر چهرههایشان نشسته بود. چراغ شادی در دلهایشان خاموش شده و نفسهایشان پر از آه و ناله شده بود. همه گوش به کلام سید (ص) داشتند. او به زبان شیرین و کلامی پربار گفت: «ای یاران من، ای عزیزان و غریبان، ای مهاجران و انصار، زندگی ما به پایان رسید و ما باید با قیامت دیدار کنیم. از شما خداحافظی میکنم و همه امت اسلامی را که در حال و آینده هستند، سلام من را برسانید و به آنها بگویید که ما آرزوی دیدار شما را داشتیم، اما مرگ به سراغ ما آمد. سنّت من را حفظ کنید. فریضههای حق را بهجا آورید و به بندگان خوب رفتار کنید و یتیمان را نوازش کنید. من همه را به خدا سپردم، و به ابوبکر و عمر و عثمان و علی (ع) نمیسپارم. خداوند، همه را به تو میسپارم و تو خود نگاهدارشان باش».
تمامی قصّه وفات در سورة الانبیاء شرح دادهایم.
هوش مصنوعی: در سوره انبیاء، تمام جزئیات مربوط به داستان مرگ بیان شده است.
إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ. این «نصر» «و فتح» همانست که آنجا گفت: نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَرِیبٌ بر لسان اشارت، بر ذوق اهل فهم، «نصر» نصرت دلست بر سپاه نفس. و «فتح» گشاد شهرستان بشریّت است بسپاه حقیقت. و این نصرت در خزانه حکمت است. و مفتاح این «فتح» در خزانه مشیّت. تا هر دستی بدو نرسد. دستی که بدو رسد، دست سعادتست که در آستین خرقه بشریّت نبود، ساعد این دست از ایمان بود. بازو از توحید، انگشتان از معرفت. آن گه این دست بهر جای که کشیده گردد این مقرعه در پیش میزند که: جاءَ نَصْرُ اللَّهِ حسین منصور را گفتند: دست دعا درازتر یا دست عبادت؟ گفت: نه این و نه آن. اگر دست دعا است تا بدامن نصیب بیش نرسد، و آن شرک راه مردان است. و اگر دست عبادتست تا بدامن تکلیف شرعی و شرطی بیش نرسد، و آن دهلیز سرای ایمان است. دستی که از آفرینش برتر رسد. آن دست سعادتست در سرا پرده عنایت متواری، تا خود کی برون آید و دست بر که نهد؟! شبلی گفت: ما در حال خویش فرو ماندیم، گاه باشد که بیک موی دیده خویش کونین از جای برداریم، و گاه بود که چندان طاقت نماند که یک موی خویش را حمّالی کنیم. حسین منصور او را گفت: آن حال که کونین را بیک موی از جای برداری، برداشته عنایت باشی و آن ساعت که یک موی خویش را حمّالی نتوانی کرد، از دست عنایت در افتاده باشی و صورت و صفت درهم شکسته.
هوش مصنوعی: چنانچه یاری و نصرت خداوند و پیروزی به وقوع بپیوندد، این یاری همان است که در عبارتی دیگر به آن اشاره شده: یاریای از جانب خداوند و پیروزیای نزدیک. این یاری به معنای حمایت قلبی و روحی از جنگ نفس و ضد آن است، در حالی که فتح به معنی گشایش و بسط حقیقت انسانی به شمار میآید. این یاری در خزانه حکمت نهفته است و کلید این فتح در خزانه اراده الهی قرار دارد، که به راحتی به دست هر کسی نمیرسد. فقط دستی که به این فتح برسد، دستی است که سعادت را در آغوش میکشد و بدون تعلق به عوالم مادی، تنها به ایمان متکی است. این دست با توحید تقویت شده و از معرفت الهی برخوردار است. هر جا که این دست کشیده شود، نشانهای از یاری خداوند به همراه دارد. حسین منصور به گردانندگان گفت: آیا دست دعا بهتر است یا دست عبادت؟ او پاسخ داد: نه این و نه آن. اگر دست دعا به آن اندازه تکیه کند که به قسمت بالاتری نرسد، به شرک و تکیه به غیر خدا دچار خواهد شد و اگر دست عبادت تنها به تکلیفی معین بپردازد، در دایره ایمان محدود میماند. دستی که از آفرینش بالاتر باشد، همان دست سعادت است که در سایه رحمت الهی است، تا زمانیکه خود این رحمت آشکار شود. شبلی گفت: ما در وضعیت نامناسبی به سر میبریم، گاهی ممکن است با یک موی خود جهانی را جابجا کنیم و گاهی طاقت نداریم که حتی یک موی خود را تحمل کنیم. حسین منصور به او گفت: آن گاه که بتوانی با یک موی خود جهان را جابجا کنی، در حال دریافت لطف الهی هستی و وقتی که نتوانی یک موی خود را تحمل کنی، به سبب غفلت از لطف الهی در وضع رنجی به سر میبری.