گنجور

النوبة الثالثة

قوله تعالی: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ «بسم اللَّه» کلمة غیورة لا یصلح لذکرها الانسان مصون من اللّغو و الغیبة. و لا یصلح بمعرفتها الّا قلب محروس عن الغفلة و الغیبة و لا یصلح لمحبّتها الّا روح محفوظة عن العلاقة و الحجبة.

نام خداوندی که عزیزست نام او. عظیم است انعام او قدیم است کلام او، شیرین است پیغام او، هر ذرّه‌ای از ذرّات عالم دلیلست بر جلال و اکرام او، هر کجا شاهیست نقش بندگی بر جبین و اعلام او. هر کجا درویشی است مولی آنجا که دل پر حسرت بی کام او. خداوندی که زمین خدمت نکشد بار نعمت او، آسمان شکر بر نتابد اعباء امانت منّت او، دست وصف نرسد بشاخ نعت جلال صمدیّت او، چشم ادراک نبیند سهیل فلک جمال احدیّت او، خواطر ضمائر و سرائر اسرار در نیابد دقائق حقائق او. کسوت عبارت و اشارت محیط نشود بوصف عزّت و کبریاء او.

پیر طریقت گفت: الهی تو آنی که خود گفتیچنان که خود گفتی چنانی، عظیم شانی و قدیم احسانی، عزیز و سلطانی، دیّان و مهربانی هم نهانی هم عیانی، دیده را نهانی و جان را عیانی. من سزای تو ندانم تو دانی.

رفیع القدر فی عزّ المکان
کریم القول فی لطف البیان‌

قوله تعالی: وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ اللَّه تعالی و تقدّس خبر میدهد از قومی‌ که همّت و حرفت ایشان در دنیا همه جمع مال بود. روزگار و اوقات خویش در تحصیل مال از هر وجه که باشد. مستغرق داشته. بهر سوی دست همی‌زنند و از حرام و شبهه نپرهیزند. پیوسته در چنگ آز و حرص گرفتار شده، قرین تکبّر و تجبّر گشته، طغیان و عدوان روی بایشان نهاده، هر یکی از ایشان چون فرعونی غرق طوفان طغیان گشته. یا چون قارونی قرین فساد و هلاک شده. مال و نعمت نا راه دین بر ایشان زده. و قدم بر خط خطا نهاده و میل از طاعت و عبادت بگردانیده. چون خود را بر بساط نشاط توانگری بینند، و ابلیس نفخه کبر در بینی ایشان دمد، طاغی و باغی شوند. چنان که ربّ العزّة گفت: إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغی‌ أَنْ رَآهُ اسْتَغْنی‌. در خلق خدا بچشم حقارت نگرند، بطنّازی و همّازی با مردم زندگانی کنند، همواره عیب ایشان جویند، بر درویشان افسوس دارند، بر بی‌گناه بهتان نهند، در ظاهر حسد برند، در باطن غیبت کنند. ربّ العالمین گفت: وَیْلٌ ایشان را که صفت ایشان اینست و عمل ایشان چنین است. ایشان روشنایی دیده دیواند. چشم و چراغ ابلیس‌اند.

عاشق عشوه خویش‌اند شیفته رعنایی خویش‌اند.

یَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ همی‌پندارند که جاوید درین دنیا خواهند بود.

و آن مال همیشه با ایشان خواهد ماند.

کَلَّا نه چنانست که می‌پندارند و نه چنانست که می‌بیوسند. لَیُنْبَذَنَّ فِی الْحُطَمَةِ حقّا که ایشان را در قیامت بدوزخ اندازند، بخواری و زاری در درکه حطمه باز دارند.

دست و پای در غل کرده. در زنجیر هفتاد گزی کشیده، از رحمت حقّ نومید شده.

وَ ما أَدْراکَ مَا الْحُطَمَةُ و تو چه دانی ای محمد که آن «حطمه» چه صعب درکی است از درکات دوزخ؟ و چه سوزنده آتشی است نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ؟

اگر بمقدار ذرّه‌ای از آن آتش در دنیا پیدا شود. همه اهل دنیا بسوزند و کوه‌ها بگدازد و بزمین فرو شود. پس چون بود حال کسی که در میان آن آتش بود؟ بر آن صفت که ربّ العزّة گفت: إِنَّها عَلَیْهِمْ مُؤْصَدَةٌ فِی عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ امّا بزبان اهل اشارت بر ذوق اهل‌ فهم نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ آنست که: «پیر طریقت» گفت: نار اضرمها صفو المحبّة فنغصت العیش. و سلبت السّلوة و لم ینهنهها معزّ دون اللّقاء. حال آن جوانمرد طریقت است، حسین منصور، قدّس اللَّه روحه، گفت: هفتاد سال آتش نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ در باطن ما زدند تا آن را سوخته کردند، اکنون قدّاح وقت انا الحقّ شرری بیرون داد، در آن سوخته افتاد و همه در گرفت و سوخته را شرری بس. معاشر المسلمین کجاست دلی سوخته نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ تا در وقت سحر از زناد «یُنَزِّلَ اللَّهُ» آتشی در وی افتد، گویند: این سوخته آتش محبّت است؟ و زبان حال محبّ میگوید:

بر آتش عشق جان همی عود کنم
جان بنده تو، نه من همی جود کنم‌
چون پاک بسوخت عشق تو جان رهی
صد جان دگر بحیله موجود کنم.

اطلاعات

قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ «بسم اللَّه» کلمة غیورة لا یصلح لذکرها الانسان مصون من اللّغو و الغیبة. و لا یصلح بمعرفتها الّا قلب محروس عن الغفلة و الغیبة و لا یصلح لمحبّتها الّا روح محفوظة عن العلاقة و الحجبة.
هوش مصنوعی: عبارت "بسم اللَّه" جمله‌ای مقدس و مهم است که ذکر آن تنها از سوی افرادی که از بی‌خود شدن و غیبت دور هستند، مناسب می‌باشد. درک معنای این عبارت نیز نیازمند قلبی است که از غفلت و غیبت محافظت شده باشد. همچنین صرفاً کسانی می‌توانند آن را با عشق و محبت بگویند که روحشان از موانع و حجاب‌ها محفوظ مانده باشد.
نام خداوندی که عزیزست نام او. عظیم است انعام او قدیم است کلام او، شیرین است پیغام او، هر ذرّه‌ای از ذرّات عالم دلیلست بر جلال و اکرام او، هر کجا شاهیست نقش بندگی بر جبین و اعلام او. هر کجا درویشی است مولی آنجا که دل پر حسرت بی کام او. خداوندی که زمین خدمت نکشد بار نعمت او، آسمان شکر بر نتابد اعباء امانت منّت او، دست وصف نرسد بشاخ نعت جلال صمدیّت او، چشم ادراک نبیند سهیل فلک جمال احدیّت او، خواطر ضمائر و سرائر اسرار در نیابد دقائق حقائق او. کسوت عبارت و اشارت محیط نشود بوصف عزّت و کبریاء او.
هوش مصنوعی: خداوندی را نام می‌برم که عزیز و بزرگ است. نعمت‌های او عظیم و کلامش همیشگی و شیرین است. هر ذره‌ای از جهان، نشانی از جلال و کرامت اوست و در هر جایی که سلطانی باشد، نشانه‌های بندگی و اعلام او دیده می‌شود. هر کجا درویشی باشد، خداوندی است که دلش پر از حسرت و ناامیدی است. خداوندی که زمین هم نمی‌تواند شایسته بار نعمت‌های او خدمت کند و آسمان‌ها هم نمی‌توانند شکرگزاری او را به جا آورند. وصف و توصیف او از قدرت و عظمتش فراتر است، چشمی نمی‌تواند زیبایی او را ببیند و عقل‌ها نمی‌توانند به عمق حقایق و اسرار او پی ببرند. هیچ عبارتی نمی‌تواند عظمت و کبریایی او را به درستی توصیف کند.
پیر طریقت گفت: الهی تو آنی که خود گفتیچنان که خود گفتی چنانی، عظیم شانی و قدیم احسانی، عزیز و سلطانی، دیّان و مهربانی هم نهانی هم عیانی، دیده را نهانی و جان را عیانی. من سزای تو ندانم تو دانی.
هوش مصنوعی: پیر طریقت گفت: ای خدا، تو همان‌گونه هستی که خود فرمودی. تو بزرگ و با فضیلت هستی، پر از احسان و عزت، صاحب سلطنت و قدرت. تو هم در نهان و هم در آشکار مهربانی. تو چشمان پنهانی و جان من را به وضوح می‌بینی. من صلاحیت درک شایستگی‌های تو را ندارم، اما تو خود به این مسئله آگاهی.
رفیع القدر فی عزّ المکان
کریم القول فی لطف البیان‌
هوش مصنوعی: شخصی با مقام و منزلت بلند، در جایگاه خود از عزت و بزرگواری برخوردار است و کلام او با نرمی و ظرافت بیان می‌شود.
قوله تعالی: وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ اللَّه تعالی و تقدّس خبر میدهد از قومی‌ که همّت و حرفت ایشان در دنیا همه جمع مال بود. روزگار و اوقات خویش در تحصیل مال از هر وجه که باشد. مستغرق داشته. بهر سوی دست همی‌زنند و از حرام و شبهه نپرهیزند. پیوسته در چنگ آز و حرص گرفتار شده، قرین تکبّر و تجبّر گشته، طغیان و عدوان روی بایشان نهاده، هر یکی از ایشان چون فرعونی غرق طوفان طغیان گشته. یا چون قارونی قرین فساد و هلاک شده. مال و نعمت نا راه دین بر ایشان زده. و قدم بر خط خطا نهاده و میل از طاعت و عبادت بگردانیده. چون خود را بر بساط نشاط توانگری بینند، و ابلیس نفخه کبر در بینی ایشان دمد، طاغی و باغی شوند. چنان که ربّ العزّة گفت: إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغی‌ أَنْ رَآهُ اسْتَغْنی‌. در خلق خدا بچشم حقارت نگرند، بطنّازی و همّازی با مردم زندگانی کنند، همواره عیب ایشان جویند، بر درویشان افسوس دارند، بر بی‌گناه بهتان نهند، در ظاهر حسد برند، در باطن غیبت کنند. ربّ العالمین گفت: وَیْلٌ ایشان را که صفت ایشان اینست و عمل ایشان چنین است. ایشان روشنایی دیده دیواند. چشم و چراغ ابلیس‌اند.
هوش مصنوعی: خداوند در این آیه به مجازات گروهی خبر می‌دهد که تمام دغدغه و تلاششان در زندگی، جمع‌آوری ثروت است. این افراد وقت و زمان خود را صرف به دست آوردن پول از هر راه ممکن می‌کنند و از حرام و شبهه پرهیز نمی‌کنند. آنها در دام طمع و حرص گرفتار شده و با غرور و تکبر زندگی می‌کنند، طغیان و ظلم در وجودشان نمایان شده است. هر یک از آنها به مانند فرعونی که در طوفان گرفتار شده یا قارونی که به فساد و هلاکت رسیده، عمل می‌کنند. ثروت و نعمت‌ها بر راه دین آن‌ها سایه افکنده و از طاعت و عبادت فاصله گرفته‌اند. وقتی خود را در حال رفاه می‌بینند، ابلیس در آن‌ها احساس تکبر ایجاد می‌کند و باعث می‌شود که طغیانی شوند. مانند این است که خداوند می‌فرماید: "انسان زمانی که خود را بی‌نیاز ببیند، طغیانی می‌کند". آن‌ها به دیگران با چشم حقارت نگاه می‌کنند، در میان مردم عیب‌جویی می‌کنند و به آنها حسد می‌ورزند، در حالی که در دل غیبت می‌کنند. خداوند به شدت از چنین افرادی ابراز انزجار می‌کند و آن‌ها را به عنوان کسانی که نور چشم و چراغ ابلیس‌اند معرفی می‌کند.
عاشق عشوه خویش‌اند شیفته رعنایی خویش‌اند.
هوش مصنوعی: آن‌ها به زیبایی و جذابیت خودشان بسیار علاقه‌مند هستند و از آن شیفته و مجذوب شده‌اند.
یَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ همی‌پندارند که جاوید درین دنیا خواهند بود.
هوش مصنوعی: او فکر می‌کند که ثروتش او را برای همیشه در این دنیا نگه خواهد داشت.
و آن مال همیشه با ایشان خواهد ماند.
هوش مصنوعی: و آن دارایی همیشه همراه آنها خواهد بود.
کَلَّا نه چنانست که می‌پندارند و نه چنانست که می‌بیوسند. لَیُنْبَذَنَّ فِی الْحُطَمَةِ حقّا که ایشان را در قیامت بدوزخ اندازند، بخواری و زاری در درکه حطمه باز دارند.
هوش مصنوعی: نه آن‌گونه است که آن‌ها تصور می‌کنند و نه به آن شکلی که می‌بینند. بدون شک، آن‌ها در روز قیامت به جهنم پرتاب خواهند شد و در آنجا با خفت و زاری در درکِ عذاب‌های سخت مواجه خواهند شد.
دست و پای در غل کرده. در زنجیر هفتاد گزی کشیده، از رحمت حقّ نومید شده.
هوش مصنوعی: دست و پای او در قید و بند است و در زنجیری به طول هفتاد گز گرفتار شده است. او از رحمت الهی ناامید شده است.
وَ ما أَدْراکَ مَا الْحُطَمَةُ و تو چه دانی ای محمد که آن «حطمه» چه صعب درکی است از درکات دوزخ؟ و چه سوزنده آتشی است نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ؟
هوش مصنوعی: و تو چه می‌دانی ای محمد، که حطمه چیست و درک آن چقدر دشوار است و چه آتش سوزنده‌ای است آتشی که به فرمان خدا روشن شده است؟
اگر بمقدار ذرّه‌ای از آن آتش در دنیا پیدا شود. همه اهل دنیا بسوزند و کوه‌ها بگدازد و بزمین فرو شود. پس چون بود حال کسی که در میان آن آتش بود؟ بر آن صفت که ربّ العزّة گفت: إِنَّها عَلَیْهِمْ مُؤْصَدَةٌ فِی عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ امّا بزبان اهل اشارت بر ذوق اهل‌ فهم نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ آنست که: «پیر طریقت» گفت: نار اضرمها صفو المحبّة فنغصت العیش. و سلبت السّلوة و لم ینهنهها معزّ دون اللّقاء. حال آن جوانمرد طریقت است، حسین منصور، قدّس اللَّه روحه، گفت: هفتاد سال آتش نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ در باطن ما زدند تا آن را سوخته کردند، اکنون قدّاح وقت انا الحقّ شرری بیرون داد، در آن سوخته افتاد و همه در گرفت و سوخته را شرری بس. معاشر المسلمین کجاست دلی سوخته نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ تا در وقت سحر از زناد «یُنَزِّلَ اللَّهُ» آتشی در وی افتد، گویند: این سوخته آتش محبّت است؟ و زبان حال محبّ میگوید:
هوش مصنوعی: اگر حتی مقدار کمی از آن آتش در دنیا وجود داشته باشد، همه مردم دنیا خواهند سوخت و کوه‌ها ذوب خواهند شد و زمین به داخل فرو خواهد رفت. حال کسی که در میان آن آتش باشد چگونه خواهد بود؟ به وصفی که خداوند در قرآن گفته، آتش بر آن‌ها بسته شده و در ستون‌های کشیده محصور شده‌اند. از دیدگاه اهل معرفت، آتش خداوند به این معناست که: «یک پیر طریقت» گفته است: آتش ناشی از عشق خالص، زندگی را تلخ کرده و آرامش را سلب کرده است و هیچ چیزی نمی‌تواند آن را متوقف کند، مگر دیدار محبوب. حسین منصور، یکی از بزرگان طریقت، گفت: مدتی طولانی، هفتاد سال، آتش محبت در دل ما شعله‌ور بوده و ما را سوزانده است. اکنون در زمان مناسب، جرقه‌ای از حقیقت برآمده و همه ما را در بر گرفته است. ای مسلمانان، کجا دلی سوخته وجود دارد که در سحرگاه آتش محبت در آن افتد و بگویند: این دل سوخته آتش محبت است؟ و حال عاشق اینگونه است.
بر آتش عشق جان همی عود کنم
جان بنده تو، نه من همی جود کنم‌
هوش مصنوعی: من در آتش عشق، خود را مانند عود می‌سوزانم و فدای تو می‌شوم، نه به خاطر خودم.
چون پاک بسوخت عشق تو جان رهی
صد جان دگر بحیله موجود کنم.
هوش مصنوعی: عشق تو آن‌چنان جان مرا سوزانده است که می‌توانم به هر ترفندی، جان‌های دیگری بسازم.