گنجور

النوبة الثالثة

قوله تعالی: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ «بسم اللَّه» کلمة اذا سمعها العاصون نسوا زلّتهم فی جنب رحمته و اذا سمعها العابدون نسوا صولتهم فی جنب الهیّته، کلمة من سمعها ما غادرت له شغلا الّا کفته. و لا امرا الّا اصلحته و لا ذنبا الّا غفرته و لا اربا الّا قضته.

نام خداوندی که جز از وی خدایی نه، و در حکم وی چون و چرایی نه، و جز بنور او کس را روشنایی نه، و جز بالهام او کس را توانایی نه، و با حکم او کس را توانایی نه، و جز بهدایت او کس را بینایی نه. عزیز است این نام که دلها را انس است، و جانها را پیغام، از دوست یادگار و بر جان عاشقان سلام. در هجده هزار عالم کس نتواند که قدم بر بساط توفیق نهد مگر بمدد لطف این نام. کس را در هر دو سرای زندگی مسلّم نبود مگر برعایت و حمایت این نام. در هفت آسمان و هفت زمین کس مقبول حضرت نیامد، مگر باقرار این نام و کس مهجور درگاه عزّت نگشت مگر بانکار این نام.

یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً وَ یَهْدِی بِهِ کَثِیراً.

قوله: وَ الْعادِیاتِ ضَبْحاً این عادیات که اللَّه قسم بدان یاد کرد، یا اسبهای غازیان‌اند، یا راحله‌های حاجیان چون مرکبهای ایشان را این شرف و منزلت است که اللَّه تعالی قسم بدان یاد کند. شرف و منزلت غازیان و حاجیان، خود که داند غایت و نهایت آن و کدام زبان عبارت کند از درجات و کرامات ایشان؟! آری هر که در راه طاعت او رود عجب نباشد، که در رعایت و عنایت او باشد. آن غازی که در معرکه ابطال و در مقام قتال از بهر اعزاز دین اسلام و اعلاء کلمه حقّ میکوشد، تن سبیل و دل فدا کرده. و سینه عزیز خود هدف تیر دشمن ساخته، و آن حاجی که طبل رحیل فرو کوفته و خان و مان را وداع کرده، و روی ببادیه مردم خوار نهاده، ضیاع و اسباب را ضایع گذاشته، و با میلهای بادیه دوستی گرفته، به کعبه مشرّف مقدّس رسیده، رداء تجرید بر افکنده، لبّیک تفرید زده آنها که بدین صفت‌اند زائران حقّ‌اند. و حقّ است بر خداوند کریم که قاصدان درگاه خود را و زائران حضرت عزّت را بنوازد و با ایشان کرامت کند. فردا در حظیره قدس ایشان را ساخته، کاس انس خلعت وصال یافته، از خداوند ذو الجلال در روضه رضوان بر تخت بخت تکیه زنان، در مجمع روح و ریحان، دیدار ذو الجلال عیان، ایشان مهمانان حقّ‌اند، و حقّ ایشان را میزبان.

إِنَّ الْإِنْسانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ موضع قسم است. اللَّه سوگند یاد می‌کند که: این آدمی کنود و کفور است. ناسپاس و ناپاک از کار دین، همیشه غافل و بجهل و حرص و بخل نائل. روز روشن بگناه سیاه کرده و شب دراز بخواب غفلت کوتاه کرده.

درگاه خداوند گذاشته. و روی بخیمه و خرگاه کرده شاد بدانست که سال نو در آید و شادیش بیفزاید. خود نداند و نه اندیشد که هر نفسی که بر می‌آرد گامی بمرگ نزدیک‌تر می‌شود. و هر روزی منزلی از راه آخرت باز می‌برد:

انّا لنفرح بالایّام نقطعها
و کلّ یوم مضی یدنی من الاجل!

أَ فَلا یَعْلَمُ إِذا بُعْثِرَ ما فِی الْقُبُورِ وَ حُصِّلَ ما فِی الصُّدُورِ. نمیداند این مردم که چه عقبه‌ها در پیش دارد. که بر آن گذر می‌باید کرد؟ از سکرات مرگ و ظلمات گور و حسرات قیامت و فزعات دوزخ و درکات زندان! رسول خدا (ص) میگوید: «لو تعلمون ما اعلم لضحکتم قلیلا و لبکیتم کثیرا و لو تعلم البهائم من الموت ما یعلمه ابن آدم ما اکلتم سمینا».

اگر آنچه مرا بر آن دیدار افتادست شما را بعشر عشیر آن دیدار بودی، روز و شب دیده شما اشک بار بودی و خنده شما اندک و گریستن بسیار بودی. و اگر این حیوانها و بهائم نامکلّف و این ستوران که با ایشان خطاب و عتاب نیست و بر ایشان امر و نهی نیست و ایشان را ثواب و عقاب نیست از این حدیث مرگ آن مقدار بدانستندی که آدمیان دانسته‌اند، کس از گوشت ایشان لقمه‌ای چرب نخوردی که از بیم و باک مرگ زار و نزار گشتندی. و از راحت و لذّت علفهای خویش بیزار شدندی! مسکین آدمی بی‌حذرست از آنکه بی‌خبرست، خبر ندارد از آنکه خطر ندارد. آن روز بداند که دانش سود ندارد. آن گه دریابد که دریافت را فائده نبود!

اطلاعات

قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.