گنجور

النوبة الثالثة

قوله تعالی: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ قلوب العارفین باللّه عرفت، و ارواح الصّدّیقین باللّه الفت، و فهوم الموحّدین بساحات جلاله ارتفعت، و نفوس العابدین بالعجز عن استحقاق عبادته اتّصفت، و عقول الاوّلین و الآخرین بالعجز عن معرفة جلاله اعترفت.

نام خداوندی که عقول عقلاء در ادراک جلال او خیره شده، آبروی متعزّزان در آب جمال او تیره گشته، فهمهای خداوندان فطنت از دریافت صفات کمال او عاجز آمده. خلق عالم جمله جانها بر من یزید عشق نهاده و جز حسرت و حیرت سود ناکرده، همه عالم را ببوی و گفت و گوی خشنود کرده و جرعه‌ای از کأس عزّت خود بکس نداده:

ای گشته اسیر در بلای تو
آن کس که زند دم ولای تو
عشّاق جهان همه شده واله
در عالم عزّ کبریای تو

قوله: وَ التِّینِ وَ الزَّیْتُونِ اللَّه تعالی در ابتداء این سوره بچهار چیز از مخلوقات قسم یاد میکند که لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ انسان آدم است (ع) یعنی: آدم را بنیکوتر صورتی آفریدم و او را از جمله مخلوقات برگزیدم، رقم محبّت برو کشیدم و شایسته بساط خویش گردانیدم، عناصر حس و جواهر قدس و منابع انس در قالب وی پیدا کردم و آن گه مقرّبان حضرت را و باشندگان خطّه فطرت را فرمودم که: پیش تخت وی پیشانی بر خاک نهید و بنده‌وار سجده آرید که خواجه اوست و شما چاکران‌اید، دوست اوست و شما بندگان‌اید.

خاک بر سر کسی که عزّ پدر خود آدم نداند و شرف و جاه و منزلت وی نشناسد و درین قالب خاکی جز باسمی و جسمی و رسمی راه نبرد. خبر ندارد که آدم خود عالمی‌ دیگرست. عالم دواست: یکی عالم آفاق، دیگر عالم انفس و ذلک قوله: «سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ». عالم انفس آدم است و آدمی‌زاد، چنان که در عالم آفاق زمین است و آسمان و آفتاب و ماه و ستارگان و نور و ظلمت و رعد و برق و غیر آن، در عالم انفس همچنانست. زمینش عقیدت، آسمانش معرفت، ستارگانش خطرت، ماهش فکرت، آفتابش فراست، نورش طاعت، ظلمتش معصیت، رعدش خوف و مخافت، برقش رجاء و امنیّت، ابرش همّت، بارانش رحمت، درختش عبادت، میوه‌اش حکمت.

شاه این عالم کیست؟ دل این شاه را وزیر کیست؟ عقل سپاهش، حواسّ چاکرش، دست و پای جاسوسش، گوش رقیبش، چشم ترجمانش، زبان داعیش، خاطر رسولش، الهام سفیرش، علم سلطانش! حقّ جلّ جلاله پاکست و بزرگوار. آن خداوندی که از مشتی خاک چنین صنعی پیدا کرد، و در آفرینش وی قدرت خود اظهار کرد. ازین عجبتر که از جوهری عالمی آفرید و از بادی عیسی مریم آفرید، و از سنگی ناقه صالح آفرید، و از عصاء موسی ثعبانی آفرید، و از دودی آسمان آفرید، از نوری فریشتگان آفرید، از ناف آهویی مشک بویا، از گاوی بحری عنبر سارا، از کرمی قزّی مایه دیبا، از مگسی عسلی مصفّی، از خاری گلناری زیبا، از گیاهی حلوایی با شفا. حقّ جلّ جلاله می‌نماید که: صانع بی‌علّت منم، کردگار بی‌آلت منم، قهّار بی‌حیلت منم، غفّار بی‌مهلت منم، ستّار هر زلّت منم: لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ در آفرینش آدم طورها ساخت، یک بار گفت: از خاک آفریدم او را «کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ» جای دیگر گفت: از گل آفریدم: إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِینٍ جای دیگر گفت: از سلاله آفریدم: وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ جای دیگر گفت: مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ جای دیگر گفت: مِنْ صَلْصالٍ کَالْفَخَّارِ معنی آنست که: اوّل خاک بود، گل گردانید گل بود، سلاله گردانید سلاله بود، حماء مسنون گردانید حماء مسنون بود، صلصال گردانید صلصال بود، جانور گردانید مرده بود، زنده گردانید سفال بود، گوشت و پوست و رگ و پی و استخوان گردانید نادان بود، دانا گردانید. چون او را بحال کمال رسانید، بر خود ثنا کرد که: لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ. همچنین فرزند آدم نطفه بود، علقه گردانید علقه بود، مضغه گردانید مضغه بود، عظام و لحم گردانید مرده بود، زنده گردانید نادان بود، دانا گردانید آن گه بر خود ثنا کرد که: فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ. خاک را و نطفه را از حال بحال میگردانید، تا آنچه در ازل حکم کرده و قضا رانده بر وی برفت. همچنین سعید را و شقی را از حال بحال میگرداند گه در طاعت، گه در معصیت، گه در مجلس علم، گه در مجلس خمر گه شادان و گه گریان تا آخر عهد که عمر شمرده بسر آید و حکم ازلی درآید: امّا الی الجنّة و امّا الی النّار اگر دوزخی بود: ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِینَ، و گر بهشتی بود: فَلَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ. حقّ جلّ و علا کرامت فرماید بفضل و کرم خویش.

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ قلوب العارفین باللّه عرفت، و ارواح الصّدّیقین باللّه الفت، و فهوم الموحّدین بساحات جلاله ارتفعت، و نفوس العابدین بالعجز عن استحقاق عبادته اتّصفت، و عقول الاوّلین و الآخرین بالعجز عن معرفة جلاله اعترفت.
هوش مصنوعی: به نام خداوند بخشنده مهربان. دل‌های عارفان خدا را شناختند و جان‌های صدق‌ورزان به او پیوند خوردند. درک‌کنندگان متوجه جلال او شدند و نفوس عابدان به ناتوانی در شایستگی برای عبادت او متصف شدند. عقل‌های پیشینیان و پسینیان به ناتوانی در شناخت جلال او اعتراف کردند.
نام خداوندی که عقول عقلاء در ادراک جلال او خیره شده، آبروی متعزّزان در آب جمال او تیره گشته، فهمهای خداوندان فطنت از دریافت صفات کمال او عاجز آمده. خلق عالم جمله جانها بر من یزید عشق نهاده و جز حسرت و حیرت سود ناکرده، همه عالم را ببوی و گفت و گوی خشنود کرده و جرعه‌ای از کأس عزّت خود بکس نداده:
هوش مصنوعی: خداوندی که عقل‌های خردمندان در درک عظمت او مانده‌اند و آبروی کسانی که خود را محترم می‌دانند، در زیبایی او تحت‌الشعاع قرار گرفته است. فهم و درک کسانی که دارای هوش و ذکاوت هستند، از شناخت ویژگی‌های کمال او ناتوان مانده است. تمامی موجودات عالم، به عشق او دلی پر از حسرت و حیرت دارند و از این عشق بهره‌ای نبرده‌اند. همه‌ی عالم را بوی او و گفت‌وگو درباره‌اش خوشنود کرده است و هیچ‌کس جرعه‌ای از مقام والای خود به کسی عطا نکرده است.
ای گشته اسیر در بلای تو
آن کس که زند دم ولای تو
هوش مصنوعی: ای کسی که به خاطر تو گرفتار مصیبت و مشکل شده‌ است، آن کس که به عشق تو زندگی می‌گذرانید و از تو پیروی می‌کند.
عشّاق جهان همه شده واله
در عالم عزّ کبریای تو
هوش مصنوعی: تمام عاشقان دنیا به شدت مجذوب عظمت و شکوه تو هستند.
قوله: وَ التِّینِ وَ الزَّیْتُونِ اللَّه تعالی در ابتداء این سوره بچهار چیز از مخلوقات قسم یاد میکند که لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ انسان آدم است (ع) یعنی: آدم را بنیکوتر صورتی آفریدم و او را از جمله مخلوقات برگزیدم، رقم محبّت برو کشیدم و شایسته بساط خویش گردانیدم، عناصر حس و جواهر قدس و منابع انس در قالب وی پیدا کردم و آن گه مقرّبان حضرت را و باشندگان خطّه فطرت را فرمودم که: پیش تخت وی پیشانی بر خاک نهید و بنده‌وار سجده آرید که خواجه اوست و شما چاکران‌اید، دوست اوست و شما بندگان‌اید.
هوش مصنوعی: خداوند در ابتدای این سوره به چهار چیز از مخلوقات سوگند یاد می‌کند. سپس می‌فرماید که ما انسان را در بهترین شکل آفریدیم. اشاره به این است که آدم (علیه‌السلام) را با ظاهری نیکو خلق کرده و او را به عنوان یکی از برترین مخلوقات انتخاب کرده است. خداوند محبت خود را به آدم نشان داده و او را لایق جایگاه ویژه‌ای در آفرینش قرار داده است. در وجود انسان، عناصر حسی و ویژگی‌های خاص و شکوهمندی نمایان شده است. سپس خداوند به ملائک و موجودات نزدیک خود می‌فرماید که در برابر آدم سجده کنند، چرا که او سید و سرور آنهاست و آنها بنده و خادم او هستند.
خاک بر سر کسی که عزّ پدر خود آدم نداند و شرف و جاه و منزلت وی نشناسد و درین قالب خاکی جز باسمی و جسمی و رسمی راه نبرد. خبر ندارد که آدم خود عالمی‌ دیگرست. عالم دواست: یکی عالم آفاق، دیگر عالم انفس و ذلک قوله: «سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ». عالم انفس آدم است و آدمی‌زاد، چنان که در عالم آفاق زمین است و آسمان و آفتاب و ماه و ستارگان و نور و ظلمت و رعد و برق و غیر آن، در عالم انفس همچنانست. زمینش عقیدت، آسمانش معرفت، ستارگانش خطرت، ماهش فکرت، آفتابش فراست، نورش طاعت، ظلمتش معصیت، رعدش خوف و مخافت، برقش رجاء و امنیّت، ابرش همّت، بارانش رحمت، درختش عبادت، میوه‌اش حکمت.
هوش مصنوعی: خاک بر سر کسی که ارزش و مقام پدرش را نشناسد و تنها به جسم و نام و ظاهری که در این دنیا دارد بسنده کند. او نمی‌داند که انسان جهانی بزرگ‌تر است. این جهان دو قسمت دارد: یکی جهان بیرونی و دیگری جهان درونی. جهان درونی مربوط به خود انسان است، همان‌طور که در جهان بیرونی، زمین، آسمان، خورشید، ماه، ستارگان، نور و تاریکی وجود دارد. در جهان درونی نیز همین‌گونه است. در آنجا، زمین نمایانگر باور و اعتقاد انسان است، آسمان معرفت او است، ستارگان نشانه‌های او به شمار می‌آیند، ماه نشانه تفکرش است، خورشید نمایانگر بصیرتش، نور مربوط به طاعت او، تاریکی نمایانگر گناهش، رعد نشانه ترس و وحشتش، برق نمایانگر امید و امنیتش، ابر نمایانگر همت، باران رحمت، درخت عبادت و میوه درختش حکمت است.
شاه این عالم کیست؟ دل این شاه را وزیر کیست؟ عقل سپاهش، حواسّ چاکرش، دست و پای جاسوسش، گوش رقیبش، چشم ترجمانش، زبان داعیش، خاطر رسولش، الهام سفیرش، علم سلطانش! حقّ جلّ جلاله پاکست و بزرگوار. آن خداوندی که از مشتی خاک چنین صنعی پیدا کرد، و در آفرینش وی قدرت خود اظهار کرد. ازین عجبتر که از جوهری عالمی آفرید و از بادی عیسی مریم آفرید، و از سنگی ناقه صالح آفرید، و از عصاء موسی ثعبانی آفرید، و از دودی آسمان آفرید، از نوری فریشتگان آفرید، از ناف آهویی مشک بویا، از گاوی بحری عنبر سارا، از کرمی قزّی مایه دیبا، از مگسی عسلی مصفّی، از خاری گلناری زیبا، از گیاهی حلوایی با شفا. حقّ جلّ جلاله می‌نماید که: صانع بی‌علّت منم، کردگار بی‌آلت منم، قهّار بی‌حیلت منم، غفّار بی‌مهلت منم، ستّار هر زلّت منم: لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ در آفرینش آدم طورها ساخت، یک بار گفت: از خاک آفریدم او را «کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ» جای دیگر گفت: از گل آفریدم: إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِینٍ جای دیگر گفت: از سلاله آفریدم: وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ جای دیگر گفت: مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ جای دیگر گفت: مِنْ صَلْصالٍ کَالْفَخَّارِ معنی آنست که: اوّل خاک بود، گل گردانید گل بود، سلاله گردانید سلاله بود، حماء مسنون گردانید حماء مسنون بود، صلصال گردانید صلصال بود، جانور گردانید مرده بود، زنده گردانید سفال بود، گوشت و پوست و رگ و پی و استخوان گردانید نادان بود، دانا گردانید. چون او را بحال کمال رسانید، بر خود ثنا کرد که: لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ. همچنین فرزند آدم نطفه بود، علقه گردانید علقه بود، مضغه گردانید مضغه بود، عظام و لحم گردانید مرده بود، زنده گردانید نادان بود، دانا گردانید آن گه بر خود ثنا کرد که: فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ. خاک را و نطفه را از حال بحال میگردانید، تا آنچه در ازل حکم کرده و قضا رانده بر وی برفت. همچنین سعید را و شقی را از حال بحال میگرداند گه در طاعت، گه در معصیت، گه در مجلس علم، گه در مجلس خمر گه شادان و گه گریان تا آخر عهد که عمر شمرده بسر آید و حکم ازلی درآید: امّا الی الجنّة و امّا الی النّار اگر دوزخی بود: ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِینَ، و گر بهشتی بود: فَلَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ. حقّ جلّ و علا کرامت فرماید بفضل و کرم خویش.
هوش مصنوعی: در این جهان، کیست که مقام و عظمت را به دوش بکشد و دلش را کی بیاراید؟ دانایی‌اش در کجا و حواسش در کدامین گوشه مشغولند؟ در این میان، خدایی هست که پاک و بزرگوار است. او خالق جهانی است که از خاک، انسان‌هایی پدید آورده و در آفرینش آن‌ها قدرت و توانایی خود را به نمایش گذاشته است. آفرینش‌هایی که از جوهرها، عناصر و مواد مختلفی شکل گرفته‌اند؛ از خاکی، گلی و از بادی، انسانی آفریده شده است. آیا نمی‌توان تصور کرد که او چگونه از چیزهای ساده و بی‌ارزش، موجوداتی با شکوه و جاندار خلق کرده است؟ این خداوند، متعالی و بی‌نظیر است، که خود را در آفرینش انسان‌ها ستوده و به عظمت آنان اذعان می‌کند. او از حالتی به حالت دیگر انسان را می‌گرداند، از نطفه و علقه به وجود می‌آورد، و در نهایت، او را به کمال می‌رساند. هر انسانی روزی به نعمت و روزی به محرومیت دچار می‌شود، تا به سرنوشت نهایی‌اش نزدیک شود. در روز واپسین، ممکن است کسی به بهشت برود و کسی دیگر به دوزخ. این‌ها همه بر اساس حکمت و اراده الهی است که نسبت به بندگانش دارد و به آنها بخشندگی و کرامت عطا می‌کند.