گنجور

النوبة الثالثة

قوله تعالی: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ انس المحبّین فی الدّنیا کلام اللَّه و فی العقبی سلام اللَّه. شادی مؤمنان درین جهان از سماع نام و کلام اوست، و در آن جهان از دیدار و سلام او. مؤمن اوست که بزبان نام او میگوید و بجان و دل رضاء او میجوید دست از اغیار می‌شوید و نسیم گل وصال می‌بوید، در میدان عبودیّت می‌پوید و بزبان حال این بیت میگوید:

نام تو مرا مونس و یارست بشب
وز ذکر توام هیچ نیاساید لب.

پیر زنی پارسا را گفتند: وقتی که در مناجات باشی ما را بدعا یاد دار. گفت: بیزارم از آن وقت که مرا با دوست رازی بود و جز از دوست مرا از چیزی یاد آید. ای مسلمانان همّت بلند دارید و در راه طلب کم از زنی مباشید. بنگرید که آن پیر زن در علوّ همّت خویش کجا رسیده:

بر همّت من زمانه را ناز نماند
بر دیده من سپهر را راز نماند
در پیکر طبل باز آواز نماند
پرواز مکن که جای پرواز نماند

قوله: وَ السَّماءِ وَ الطَّارِقِ ربّ العالمین در قرآن فراوان قسم یاد میکند.

بعضی بذات قدیم خویش، چنانک: «قُلْ إِی وَ رَبِّی» «و رَبِّ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ»، بعضی بصفات کریم خویش چنانک: «وَ الْقُرْآنِ الْمَجِیدِ» «وَ الْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ»، بعضی بمفعولات و مصنوعات خویش چنانک: «وَ الْمُرْسَلاتِ» «وَ النَّازِعاتِ» «وَ الْعادِیاتِ» «وَ الذَّارِیاتِ» «وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ» وَ السَّماءِ وَ الطَّارِقِ و امثاله. مؤمن موحّد اللَّه را جلّ جلاله بی سوگند باور دارد، بهر چه گوید تصدیق و تحقیق آرد، لکن بجلال عزّ خویش سوگند یاد میکند تأکید و تأیید را، تعریف و تشریف را تا دوست می‌شنود، بجان می‌نازد دشمن می‌شنود، بدل میگدازد.

وَ السَّماءِ وَ الطَّارِقِ إِنْ کُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَیْها حافِظٌ جواب قسم است سوگند یاد میکند که هیچکس نیست که بر او گوشوانی نیست مگر که بر او گوشوانی و نگهبانی هست، همانست که جای دیگر گفت: «وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظِینَ» بر شما گوشوانان‌اند فریشتگان دبیران، و نویسندگان بر شما موکّل کرده‌اند تا گفتار و کردار شما می‌نویسند و آن گه بر مصطفی (ص) عرضه میکنند چنان که در خبر است.

قال رسول اللَّه (ص) «تعرض علی اعمالکم فما کانت من حسنة حمدت اللَّه علیها و ما کانت من سیّئة استغفرت اللَّه لکم».

مؤمن موحّد معتقد چون میداند که از حقّ جلّ جلاله بر وی گوشوان است و نگهبان، باید که لباس مراقبت در پوشد، و گوش باحوال و اقوال و اعمال خود دارد و ساحت سینه خود از لوث غفلت پاک دارد. أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَری‌ بر دوام ورد خود سازد، إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظِینَ در پیش دیده خود دارد، «وَ ما کُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غافِلِینَ» نقش نگین یقین خود گرداند.

آورده‌اند که در مکه زنی بود فاجره و گفت: من طاوس یمانی را از راه طاعت برگردانم و در معصیت کشم. و طاوس مردی نکو روی بود و خوش خلق و خوش طبع. آن زن بر طاوس آمد و با وی سخن در گرفت بر سبیل مزاح. طاوس بدانست که مقصود وی چیست. گفت: آری صبر کن تا بفلان جایگه آیم. چون بدان جایگه رسیدند، طاوس گفت: اگر ترا مقصودی است اینجا تواند بود. آن زن گفت: سبحان اللَّه این چه جای آن کار است انجمن گاه خلق و مجمع نظارگیان.

طاوس گفت: أ لیس اللَّه یرانا فی کلّ مکان؟ ای زن از دیدار مردم شرم میداری و از دیدار اللَّه که بما مینگرد، خود شرم نداری؟! «یستخفون من النّاس و لا یستخفون من اللَّه»! آن سخن در زن گرفت، کمین عنایت برو گشادند توبه کرد و از جمله اولیا گشت.

قوله: فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ مِمَّ خُلِقَ تا در نگرد مردم که او را خود از چه چیز آفریده‌اند و از بهر چه آفریده‌اند؟ خلق اللَّه وجها یصلح للسّجدة، و عینا تصلح للعبرة و بدنا یصلح للخدمة و قلبا یصلح للمعرفة، و سرّا یصلح للمحبّة: «وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ» حیث زیّن السنتکم بالشّهادة و قلوبکم بالمعرفته و السّعادة. و ابدانکم بالخدمة و العبادة.

خُلِقَ مِنْ ماءٍ دافِقٍ یَخْرُجُ مِنْ بَیْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ این مردم را که آفریدند از آبی افکنده ریخته آفریدند. آبی که از پشت مرد بیرون میآید و از استخوان سینه زن. اوّل نطفه بود و بقدرت خود علقه گردانید، پس بمشیّت خود مضغه ساخت، پس باراده خود عظام را پدید آورد. بجود خود کسوه لحم در عظام پوشانید. چون خواست که بر مادر و پدرت جلوه کند، در صدف رحم ترا بصورت نیکو بیاراست چنان که نخّاس کنیزک را بیاراید، بوقت عرض، کذلک یزیّنک فی قبرک بعد ما صیّرک ترابا لیوم العرض علی المرسلین و علی ربّ العالمین. قال اللَّه تعالی:َ عُرِضُوا عَلی‌ رَبِّکَ صَفًّا» کوزه که درو آب بود تو آن را نگونسار کنی، در وی هیچ نماند.

ربّ العزّة نطفه را در رحم نهاد و نگونسار نگه داشت، بقدرت خود. فسبحان من رکّب جسد ابن آدم ترکیبا احتوی علی جمیع ما خلق فی العالم الاکبر. ربّ العزّة بعضی از مخلوقات بر صورت ساجدان آفرید، چون مار و ماهی و حشرات بعضی بر صورت راکعان، چون بهائم و سباع، بعضی بر صورت قائمان، چون اشجار و نبات، بعضی بر صورت قاعدان، چون جبال راسیات این همه بر سجود و رکوع و قعود مجبوراند و ایشان را در آن مدحی نه. و آدمی را بر صورتی آفرید که درو قدرت سجود و رکوع و قعود و قیام است و او را در آن اختیار و استطاعت داده لا جرم مستوجب مدح و ثنا شده که: التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ الی آخر الآیة... سبحان من خلق ابن آدم لاظهار القدرة ثمّ رزقه لاظهار الکرم، ثمّ یمیته لاظهار الجبروت، ثمّ یحییه لاظهار الثّواب و العقاب فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ.

النوبة الثانیة: این سوره هفده آیتست، شصت و یک کلمه، دویست و چهل و پنج حرف، جمله به مکه فرو آمد و درین سوره یک آیه منسوخ است: فَمَهِّلِ الْکافِرِینَ أَمْهِلْهُمْ رُوَیْداً نسخت بآیة السّیف. و در فضیلت سوره ابی بن کعب روایت کند از مصطفی (ص) گفت: «هر که این سوره برخواند، حقّ جلّ جلاله بعدد هر ستاره‌ای که در آسمانست او را ده نیکی در دیوان بنویسد». روایت کنند از عبد الرحمن بن خالد. و قیل: عبد اللَّه بن عبد الرحمن بن یحیی بن کعب، گفتا: رسول خدا را (ص) دیدم در قبیله ثقیف در مشرقه‌ای فرو آمده و این سوره وَ السَّماءِ وَ الطَّارِقِ میخواند، و من هنوز در جاهلیّت بودم در اسلام نیامده، و این سوره از لفظ رسول (ص) یاد گرفتم. پس در انجمن ثقیف بگذشتم و قومی از قریش در میان ایشان بودند، عتبه و شیبه پسران ربیعه با ایشان، قوم از من درخواستند تا این سوره برخواندم. هر چه ثقفیان بودند گفتند: ما نری هذا الّا حقّا، سخنی است راست و درست. قرشیان گفتند: نحن اعلم بصاحبنا لو علمنا انّه حقّ لتبعناه. ما محمد را به شناسیم و حال وی از شما بهتر دانیم که او مرد ما است و از قبیله ما. اگر ما دانستمانی که او بر حقّست و سخن او راست، ما خود بر پی وی رفتمانی و او را راستگوی داشتیمی. قوله: وَ السَّماءِ وَ الطَّارِقِ‌

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.