گنجور

النوبة الثالثة

قوله تعالی: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ اسم عزیز رداؤه کبریاؤه، سناؤه علاؤه، علاؤه بهاؤه، جلاله جماله، جماله جلاله، المعهود منه لطفه، المألوف منه عطفه، کیف ما قسم للعبد؟ فالعبد عبده! ان اقصاه فالحکم حکمه، و ان ادناه فالأمر أمره.

مؤمنان در گفتار این نام دو قسم‌اند: قومی را نظر بر جمال لطف و کرم آمد، بنازیدند قومی را نظر بر جلال کبریاء قدم آمد، بنالیدند نازیدن ایشان بر امید وصال و نالیدن اینان از بیم فصال. اذا نظروا الی الجلال طاشوا و اذا نظروا الی الجمال عاشوا. ای مسکین که نام او میشنوی و نه از جلال او خبر داری و نه از جمال او اثر شناسی، و حقّ جلّ جلاله با تو می‌گوید: ابتدای کارها امروز بنام من کن تا من فردا انتهای کارها بکام تو کنم. نامی که مونس دل غریبانست و پشت و پناه عاصیان، نامی که دل عارفان بجوش آرد و زبان عاصیان بفریاد و خروش آرد، نامی که هر که آن را عزیز دارد در دو جهان عزیز گردد.

بشر حافی در شاهراهی میرفت کاغذ پاره‌ای یافت که بر وی نام اللَّه نوشته بود، برگرفت آن را و ببوی خوش معنبر و معطّر کرد همان شب در خواب او را گفتند: تو نام ما خوشبوی کردی، ما نیز نام تو در دو جهان خوشبوی کردیم. قوله: إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ بر قول بعضی از مفسّران اینجا تقدیم و تأخیر است و المعنی: یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلی‌ رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیهِ إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ یعنی: ای فرزند آدم روز رستاخیز، روز بعث و نشر، روز فصل و قضا که از هیبت و سیاست اللَّه و از صعوبت و عظمت رستاخیز آسمانها شکافته گردد و بنعت تواضع و صفت طواعیت بفرمان حقّ درآید و منقاد شود و زمینها همچنین آن روز ای آدمیزاد هر چه کرده‌ای درین جهان و رنجها که برده‌ای و خیرها و شرها که اندوخته‌ای، همه بینی و جزای آن سزای کردار و گفتار خویش یابی. ای مسکین! اگر میخواهی که عمرت ضایع نبود، و فردا در آن انجمن کبری و عرصه عظمی علی رؤس الاشهاد ترا فضیحت نرسد، امروز نصیحت آن به پیر طریقت بر کار گیر که مرید خود را میگفت: دی از تو گذشت بنادانی، و دریافتن فردا نمی‌دانی دانی! امروز بغنیمت دار که در آنی و عمل میتوانی، تا فردات نبود پشیمانی. مرد باید که صاحب وقت بود، و صاحب وقت کسی بود که شغل وقتش نه با اندیشه ماضی گذارد نه بتفکّر مستقبل که تفکّر در ایّام گذشته و تدبّر در ایّام مستقبل تضییع وقت است. و هر که وقت خویش بشناخت، و وقت او را در پذیرفت، در حال با خویشتن در دین چندان کار دارد که پروای دی و فرداش نباشد. گفته عزیز انست که: «الصّوفی ابن الوقت». مرد صوفی در حالت صفا فرزند خویش است، دور از هر چه طبع را با او آشنایی است.

حسن بصری گفت: کسانی را یافتم که ایشان بدنیا جوانمرد و سخی بودند، همه دنیا بدادندی و منّت ننهادندی، و بوقت خویش چنان بخیل بودند که یک نفس از روزگار خویش نه بپدر دادندی نه بفرزند. و این آن سخن است که مهتر عالم، سیّد ولد آدم (ص) گفت: «لی مع اللَّه وقت لا یسع فیه ملک مقرّب و لا نبیّ مرسل».

یکی از فقهای امّت در صدر اوّل تصنیفی همی ساخت در بیان شرع و مسائل فقه. در آن اندیشه بود که ناگاه بانگ مرغی شنید، از سر کار بیفتاد گفت: عقری حلقی، آن مرغ مرده همان ساعت از هوا فرو افتاد. خداوندان دل را وقت بود که خیال حالت ایشان را زحمت آرد، و وقت باشد که اگر همه جهان درهم افتد ایشان را در وقت خویش از آن هیچ خبر نباشد. شیخ بو سعید بو الخیر قدّس روحه در نشابور زنجیر درهای خانه را نمد بر دوختی تا در وقت جنبانیدن، وقت ایشان را زحمت نیارد و فی معناه انشدوا:

از باد صبا خسته شود رخسارش
چون آینه کز نفس رسد زنگارش‌
زان ترسم اگر برهنه دارد یارش
تیزی نظر خلق کند از کارش‌

شیخ الاسلام انصاری گفت رحمه اللَّه: وقت آنست که جز از حقّ در آن نگنجد و مردان در آن سه‌اند: وقت یکی سبک است چون برق، و وقت یکی پاینده، و وقت یکی غالب. آنچه چون برق است غاسل است شوینده، و آنچه پاینده است شاغل است مشغول دارنده، و آنچه غالب است قاتل است کشنده. آنچه چون برق است از فکرت زاید، و آنچه پاینده است از لذّت ذکر آید و آنچه غالب است از سماع و نظر خیزد، آنچه برق است دنیا فراموش کند تا ذکر آخرت روشن شود، و آنچه پاینده است از آخرت مشغول دارد تا حقّ معاین گردد، و آنچه غالب است رسوم انسانیّت محو کند تا جز از حقّ نماند.

یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلی‌ رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیهِ. پیر بو علی سیاه وقتی در بازار میرفت، سایلی میگفت: بحقّ روز بزرگ مرا چیزی دهید. پیر از هوش برفت! چون بهوش باز آمد، او را گفتند: ای شیخ ترا این ساعت چه روی نمود؟ گفت هیبت و عظمت آن روز بزرگ. آن گه گفت: واحزناه علی قلّة الحزن، واحسرتاه علی قلّة التّحسّر، وا اندوها از بی اندوهی، وا حسرتا از بی‌حسرتی! عالمی مشغول باطلال و رسوم، و خالی بگذاشته حضرت آن حیّ قیّوم خود هیچکس در اندیشه این آیت نیست که: إِنَّکَ کادِحٌ إِلی‌ رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیهِ. یکی عروس طبیعت پیش نشانده و بزر و زیور و رنگ و بوی مشغول شده، و آن گه میخواهد که سلاطین شریعت و شاهان حقیقت او را بسرادقات سرّ و خیام برّ خود راه دهند. هیهات یکی قرطه جفا پوشیده و تیغ هوی کشیده و میخواهد که با جوانمردان طریقت بصفّه صفا و قبّه بقا فرو آید کلّا و لمّا:

باطن تو کی کند با مرکب شاهان سفر
تا نگردد رای تو بر مرکب همّت سوار
چون زنان تا کی نشینی بر امید رنگ و بوی
همّت اندر راه بند و گام‌زن مردانه‌وار

اگر میخواهی که فردا کحل لطف لطیفه «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ» در دیده تو کشند، امروز گردسنب براق شرع در دیده عقل کش، و پای از قید و دام محمد رسول اللَّه بیرون مکش، احوال خود را مراقب باش، و بر اداء فرائض و نوافل مواظب باش و قدم خود را بگزارد حقوق حقّ مطالب باش، و با نفس خویش بذرّات و حبّات بحکم احتیاط راه دین محاسب باش، تا فردا حقایق فَسَوْفَ یُحاسَبُ حِساباً یَسِیراً وَ یَنْقَلِبُ إِلی‌ أَهْلِهِ مَسْرُوراً بر تو کشف کنند و لطایف غیبی از پرده لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ از بهر تو آشکارا کنند و ترا باین محلّ رفیع رسانند که: لَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ لا مقطوع و لا منقوص. و گفته‌اند: لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ اشارتست بمقامات مصطفی (ص). ربّ العزّة جلّ جلاله پیش از آنکه جان مطهّر منوّر وی در صدف خاک نهاد، او را بر سه مقام بداشت: بر مقام قرب تا انس یافت، و بر مقام لطف تا انبساط یافت، و بر مقام هیبت تا ادب یافت، بلطف خود کارش بپرداخت، بقربش بنواخت، به هیبتش در بوته خشیت بگداخت. پس چون درین عالم آمد، هر که در وی نظر کرد از مقام هیبت او خوف یافت، و از مقام انس او رجا یافت، و از مقام قرب او مهر یافت، بعضی مفسّران گفتند: لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ اشارتست بدرجات و منازل رفعت و قربت او (ص). در شب معراج که حقّ جلّ جلاله سرّ وی را جذب کرد و سرّ وی مر روح وی را جذب کرد، و روح وی قلب وی را جذب کرد، و قلب وی نفس وی را جذب کرد. کون جویان نفس گشت، نفس جویان قلب گشت، قلب جویان روح گشت، روح جویان سرّ گشت، سرّ جویان مشاهده حقّ گشت کون بفریاد آمد که نفس کو؟ مرا بی‌نفس قرار نه، نفس بفریاد آمد که قلب کو؟ مرا بی قلب قرار نه، قلب بفریاد که روح کو؟ مرا بی روح قرار نه، روح بفریاد آمد که: سرّ کو؟

مرا بی سرّ قرار نه، سرّ بفریاد آمد که: مشاهده حقّ کو؟ مرا بی‌مشاهده حقّ قرار نه دنا بنفسه فتدلّی بقلبه فکان قاب قوسین بروحه او ادنی بسرّه. هذا معنی قوله: لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ‌

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: رباعی
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ اسم عزیز رداؤه کبریاؤه، سناؤه علاؤه، علاؤه بهاؤه، جلاله جماله، جماله جلاله، المعهود منه لطفه، المألوف منه عطفه، کیف ما قسم للعبد؟ فالعبد عبده! ان اقصاه فالحکم حکمه، و ان ادناه فالأمر أمره.
هوش مصنوعی: با نام خداوند بخشنده مهربان، نامی است عزیز که ردای او بزرگوار و نور او بلند است، و بلندی او زیباست و جلال او زیبایی اوست و زیبایی او جلال اوست. از او انتظار لطف داریم و به او عطف می‌ورزیم. او هرگونه که بخواهد، برای بنده‌اش تقسیم می‌کند؛ چرا که بنده، بنده اوست! اگر او را دور نگه دارد، حکم اوست و اگر نزدیکش کند، امر اوست.
مؤمنان در گفتار این نام دو قسم‌اند: قومی را نظر بر جمال لطف و کرم آمد، بنازیدند قومی را نظر بر جلال کبریاء قدم آمد، بنالیدند نازیدن ایشان بر امید وصال و نالیدن اینان از بیم فصال. اذا نظروا الی الجلال طاشوا و اذا نظروا الی الجمال عاشوا. ای مسکین که نام او میشنوی و نه از جلال او خبر داری و نه از جمال او اثر شناسی، و حقّ جلّ جلاله با تو می‌گوید: ابتدای کارها امروز بنام من کن تا من فردا انتهای کارها بکام تو کنم. نامی که مونس دل غریبانست و پشت و پناه عاصیان، نامی که دل عارفان بجوش آرد و زبان عاصیان بفریاد و خروش آرد، نامی که هر که آن را عزیز دارد در دو جهان عزیز گردد.
هوش مصنوعی: مؤمنان در مورد نام خدا به دو دسته تقسیم می‌شوند: برخی به زیبایی و لطف خدا نگاه می‌کنند و به شوق می‌آیند، در حالی که برخی دیگر به عظمت و جلال او نظر دارند و از ترس او به گریه می‌افتند. اولین گروه به امید در آغوش کشیدن خدا شادمانند و گروه دوم از جدایی می‌ترسند و ناله سر می‌دهند. وقتی که به جلال خدا نگاه می‌کنند، حیرت‌زده می‌شوند و وقتی به زیبایی او می‌نگرند، زندگی را درک می‌کنند. ای دردمند، تو که نام خدا را می‌شنوی، نه از عظمت او خبر داری و نه از زیبایی‌اش آگاهی؛ و در این حال خداوند به تو می‌گوید: آغاز کارهایت را امروز به نام من بزن تا فردا نتایج آن را برای تو به بهترین شکل رقم زنم. این نام همدم دل‌های غریب و پناهگاه گناهکاران است، نامی که دل عارفان را به جوش می‌آورد و عاصیان را به فریاد وا می‌دارد. هر که این نام را عزیز بدارد، در دو جهان عزیز خواهد شد.
بشر حافی در شاهراهی میرفت کاغذ پاره‌ای یافت که بر وی نام اللَّه نوشته بود، برگرفت آن را و ببوی خوش معنبر و معطّر کرد همان شب در خواب او را گفتند: تو نام ما خوشبوی کردی، ما نیز نام تو در دو جهان خوشبوی کردیم. قوله: إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ بر قول بعضی از مفسّران اینجا تقدیم و تأخیر است و المعنی: یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلی‌ رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیهِ إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ یعنی: ای فرزند آدم روز رستاخیز، روز بعث و نشر، روز فصل و قضا که از هیبت و سیاست اللَّه و از صعوبت و عظمت رستاخیز آسمانها شکافته گردد و بنعت تواضع و صفت طواعیت بفرمان حقّ درآید و منقاد شود و زمینها همچنین آن روز ای آدمیزاد هر چه کرده‌ای درین جهان و رنجها که برده‌ای و خیرها و شرها که اندوخته‌ای، همه بینی و جزای آن سزای کردار و گفتار خویش یابی. ای مسکین! اگر میخواهی که عمرت ضایع نبود، و فردا در آن انجمن کبری و عرصه عظمی علی رؤس الاشهاد ترا فضیحت نرسد، امروز نصیحت آن به پیر طریقت بر کار گیر که مرید خود را میگفت: دی از تو گذشت بنادانی، و دریافتن فردا نمی‌دانی دانی! امروز بغنیمت دار که در آنی و عمل میتوانی، تا فردات نبود پشیمانی. مرد باید که صاحب وقت بود، و صاحب وقت کسی بود که شغل وقتش نه با اندیشه ماضی گذارد نه بتفکّر مستقبل که تفکّر در ایّام گذشته و تدبّر در ایّام مستقبل تضییع وقت است. و هر که وقت خویش بشناخت، و وقت او را در پذیرفت، در حال با خویشتن در دین چندان کار دارد که پروای دی و فرداش نباشد. گفته عزیز انست که: «الصّوفی ابن الوقت». مرد صوفی در حالت صفا فرزند خویش است، دور از هر چه طبع را با او آشنایی است.
هوش مصنوعی: بشر حافی در مسیر خود کاغذی پیدا کرد که بر آن نام خدا نوشته شده بود. او آن را برداشت و با بوی خوشی عطرآگین کرد. همان شب در خواب به او گفته شد: چون تو نام ما را خوشبو کردی، ما هم نام تو را در دو جهان خوشبو کردیم. برخی مفسران بر این باورند که اینجا ترتیب جملات عوض شده و معنا این است که ای انسان، تو در حال کوشش به سمت پروردگار خود هستی و در روز قیامت که آسمان‌ها شکافته می‌شوند، با اعمال خود روبه‌رو خواهی شد. در آن روز، زمین نیز به فرمان خداوند تحت تأثیر عظمت رستاخیز قرار خواهد گرفت و تو به آنچه در این جهان انجام داده‌ای، از خوبی‌ها و بدی‌ها، پاداش خواهی دید. اگر می‌خواهی در آن روز رسوایی برایت پیش نیاید، امروز به نصیحت پیر طریقت توجه کن و بدان که دیروز از دست رفت و تو نمی‌دانی فردا چه خواهد شد. امروز را غنیمت بشمار و اقدام کن، زیرا در حال حاضر می‌توانی کارهایی انجام دهی که در آینده حسرت نداشته باشی. آدم باید در زمان خود آگاه باشد و کسی که به زمان خود آشناست، نباید به گذشته یا آینده فکر کند، زیرا این کارها باعث هدر رفتن وقت می‌شود. هر که شناخت کافی از زمان خود داشته باشد و در آن به فعل و عمل بپردازد، می‌تواند با خود در دین بسیار کار کند و نگران گذشته یا آینده نباشد. گفته شده است که «صوفی، فرزند زمان خود است» و sufi باید در حالت صفا، از هر چیزی که با طبیعتش آشناست دوری کند.
حسن بصری گفت: کسانی را یافتم که ایشان بدنیا جوانمرد و سخی بودند، همه دنیا بدادندی و منّت ننهادندی، و بوقت خویش چنان بخیل بودند که یک نفس از روزگار خویش نه بپدر دادندی نه بفرزند. و این آن سخن است که مهتر عالم، سیّد ولد آدم (ص) گفت: «لی مع اللَّه وقت لا یسع فیه ملک مقرّب و لا نبیّ مرسل».
هوش مصنوعی: حسن بصری بیان کرد: افرادی را مشاهده کردم که در جوانی بخشنده و بزرگوار بودند و هر آن‌چه در دنیا داشتند را به دیگران می‌دادند و هیچ گونه منت وExpectations طلب نمی‌کردند. اما در اوقات خاصی چنان بخیل بودند که حتی لحظه‌ای از دارایی‌شان به پدر یا فرزندشان نمی‌دادند. این موضوع به سخنی اشاره دارد که بزرگترین شخصیت عالم، سید وجود بشر (ص) فرمود: «برای من زمانی با خداوند وجود دارد که هیچ فرشته مقرب و هیچ پیامبر فرستاده‌ای در آن جا نمی‌تواند حضور یابد».
یکی از فقهای امّت در صدر اوّل تصنیفی همی ساخت در بیان شرع و مسائل فقه. در آن اندیشه بود که ناگاه بانگ مرغی شنید، از سر کار بیفتاد گفت: عقری حلقی، آن مرغ مرده همان ساعت از هوا فرو افتاد. خداوندان دل را وقت بود که خیال حالت ایشان را زحمت آرد، و وقت باشد که اگر همه جهان درهم افتد ایشان را در وقت خویش از آن هیچ خبر نباشد. شیخ بو سعید بو الخیر قدّس روحه در نشابور زنجیر درهای خانه را نمد بر دوختی تا در وقت جنبانیدن، وقت ایشان را زحمت نیارد و فی معناه انشدوا:
هوش مصنوعی: یکی از علمای مسلمان در دوران اولیه اسلام، مشغول نوشتن کتابی درباره احکام شرعی و فقه بود. در حین کار، ناگهان صدای پرنده‌ای او را متوجه خود کرد و از موضوعش منحرف شد. در همان لحظه، آن پرنده از آسمان سقوط کرد. این واقعه نشان می‌دهد که در برخی اوقات، دل‌ها و افکار انسان‌ها آن‌قدر غرق در کار خود هستند که هیچ اطلاعی از اتفاقات اطراف خود ندارند. شیخ بوسعید بوالخیر، یکی از عرفای معروف، در شهر نشابور درهای خانه‌اش را با نمد پوشاند تا هنگام باز و بسته کردن در، مزاحمتی برای حال و هوای او ایجاد نشود. این موضوع اشاره به این دارد که انسان‌ها باید از عواملی که می‌تواند تمرکزشان را به هم بریزد، دوری کنند.
از باد صبا خسته شود رخسارش
چون آینه کز نفس رسد زنگارش‌
هوش مصنوعی: صورتش مانند آینه‌ای است که وقتی نسیم صبح به آن می‌وزد، خسته می‌شود و زنگارهایی از نفس بر می‌دارد.
زان ترسم اگر برهنه دارد یارش
تیزی نظر خلق کند از کارش‌
هوش مصنوعی: از این می‌ترسم که اگر محبوبم برهنه باشد، نگاه تند و انتقادی مردم به او باعث ایجاد دردسر شود.
شیخ الاسلام انصاری گفت رحمه اللَّه: وقت آنست که جز از حقّ در آن نگنجد و مردان در آن سه‌اند: وقت یکی سبک است چون برق، و وقت یکی پاینده، و وقت یکی غالب. آنچه چون برق است غاسل است شوینده، و آنچه پاینده است شاغل است مشغول دارنده، و آنچه غالب است قاتل است کشنده. آنچه چون برق است از فکرت زاید، و آنچه پاینده است از لذّت ذکر آید و آنچه غالب است از سماع و نظر خیزد، آنچه برق است دنیا فراموش کند تا ذکر آخرت روشن شود، و آنچه پاینده است از آخرت مشغول دارد تا حقّ معاین گردد، و آنچه غالب است رسوم انسانیّت محو کند تا جز از حقّ نماند.
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام انصاری اظهار می‌دارد که زمان مناسبی است که فقط حقیقت در آن باقی بماند. او می‌گوید انسان‌ها در زمان با سه نوع وقت سر و کار دارند: یکی که زودگذر و سریع است، یکی که پایدار و دائمی است، و دیگری که قوی و غالب است. زمان سریع همچون رعد و برق است که دنیای مادی را کنار می‌زند و به پاکی و شست‌وشوی روح کمک می‌کند. زمان پایدار، انسان را مشغول لذت‌های معنوی می‌سازد و او را از جذابیت‌های مادی دور می‌کند و در نهایت زمان غالب با قدرت خود به انسان یادآوری می‌کند که باید به حقیقت بپردازد و از رسوم غیر انسانی دور شود تا فقط حق باقی بماند.
یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلی‌ رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیهِ. پیر بو علی سیاه وقتی در بازار میرفت، سایلی میگفت: بحقّ روز بزرگ مرا چیزی دهید. پیر از هوش برفت! چون بهوش باز آمد، او را گفتند: ای شیخ ترا این ساعت چه روی نمود؟ گفت هیبت و عظمت آن روز بزرگ. آن گه گفت: واحزناه علی قلّة الحزن، واحسرتاه علی قلّة التّحسّر، وا اندوها از بی اندوهی، وا حسرتا از بی‌حسرتی! عالمی مشغول باطلال و رسوم، و خالی بگذاشته حضرت آن حیّ قیّوم خود هیچکس در اندیشه این آیت نیست که: إِنَّکَ کادِحٌ إِلی‌ رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیهِ. یکی عروس طبیعت پیش نشانده و بزر و زیور و رنگ و بوی مشغول شده، و آن گه میخواهد که سلاطین شریعت و شاهان حقیقت او را بسرادقات سرّ و خیام برّ خود راه دهند. هیهات یکی قرطه جفا پوشیده و تیغ هوی کشیده و میخواهد که با جوانمردان طریقت بصفّه صفا و قبّه بقا فرو آید کلّا و لمّا:
هوش مصنوعی: ای انسان، تو در تلاش و کوششی به سوی پروردگارت هستی و در نهایت به او می‌رسی. وقتی پیرمردی به نام بو علی سیاه در بازار قدم می‌زد، کسی از او درخواست کمک کرد و او از شدت هیجان بی‌هوش شد. وقتی به هوش آمد و از او دربارهٔ آن لحظه پرسیدند، او گفت که عظمت و هیبت آن روز بزرگ او را تحت تاثیر قرار داده بود. سپس ابراز تأسف کرد از این‌که مردم به مسائل سطحی و ظواهری مشغول‌اند و از حقیقت غافل شده‌اند. او به کسانی که در پی زیبایی‌های ظاهری هستند اشاره کرد و آن‌ها را به حال خود رها کرد که آرزو دارند در محضر سلاطین و بزرگانی که در حقیقت هستند، حضور یابند. اما در واقعیت، برخی گناهان را بر دوش می‌کشند و به دنبال آرزوهای دنیوی هستند، در حالی که باید به حقیقت و صفای روح دست یابند.
باطن تو کی کند با مرکب شاهان سفر
تا نگردد رای تو بر مرکب همّت سوار
هوش مصنوعی: درون تو چگونه می‌تواند با قلم پادشاهان سفر کند، تا زمانی که اراده‌ات بر اسب تلاش سوار نشود؟
چون زنان تا کی نشینی بر امید رنگ و بوی
همّت اندر راه بند و گام‌زن مردانه‌وار
هوش مصنوعی: تا کی مانند زنان منتظر بمانی تا رنگ و بوی اشتیاق به تو برسد؟ در این راه باید عزم خود را جزم کنی و با اراده و قوت قدم برداری، مانند مردان.
اگر میخواهی که فردا کحل لطف لطیفه «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ» در دیده تو کشند، امروز گردسنب براق شرع در دیده عقل کش، و پای از قید و دام محمد رسول اللَّه بیرون مکش، احوال خود را مراقب باش، و بر اداء فرائض و نوافل مواظب باش و قدم خود را بگزارد حقوق حقّ مطالب باش، و با نفس خویش بذرّات و حبّات بحکم احتیاط راه دین محاسب باش، تا فردا حقایق فَسَوْفَ یُحاسَبُ حِساباً یَسِیراً وَ یَنْقَلِبُ إِلی‌ أَهْلِهِ مَسْرُوراً بر تو کشف کنند و لطایف غیبی از پرده لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ از بهر تو آشکارا کنند و ترا باین محلّ رفیع رسانند که: لَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ لا مقطوع و لا منقوص. و گفته‌اند: لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ اشارتست بمقامات مصطفی (ص). ربّ العزّة جلّ جلاله پیش از آنکه جان مطهّر منوّر وی در صدف خاک نهاد، او را بر سه مقام بداشت: بر مقام قرب تا انس یافت، و بر مقام لطف تا انبساط یافت، و بر مقام هیبت تا ادب یافت، بلطف خود کارش بپرداخت، بقربش بنواخت، به هیبتش در بوته خشیت بگداخت. پس چون درین عالم آمد، هر که در وی نظر کرد از مقام هیبت او خوف یافت، و از مقام انس او رجا یافت، و از مقام قرب او مهر یافت، بعضی مفسّران گفتند: لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ اشارتست بدرجات و منازل رفعت و قربت او (ص). در شب معراج که حقّ جلّ جلاله سرّ وی را جذب کرد و سرّ وی مر روح وی را جذب کرد، و روح وی قلب وی را جذب کرد، و قلب وی نفس وی را جذب کرد. کون جویان نفس گشت، نفس جویان قلب گشت، قلب جویان روح گشت، روح جویان سرّ گشت، سرّ جویان مشاهده حقّ گشت کون بفریاد آمد که نفس کو؟ مرا بی‌نفس قرار نه، نفس بفریاد آمد که قلب کو؟ مرا بی قلب قرار نه، قلب بفریاد که روح کو؟ مرا بی روح قرار نه، روح بفریاد آمد که: سرّ کو؟
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی فردا زیبایی و لطافت خاصی را در چشمانت ببینی، امروز باید با دقت به قوانین و اصول دینی توجه کنی و از مسیر رسول خدا خارج نشوی. به وضعیت خود توجه داشته باش و بر انجام واجبات و مستحبات پایبند باش. همچنین باید حقوق الهی را رعایت کنی و با نفس خود به‌عناصری که مربوط به احتیاط در دین هستند، توجه کنی. این‌گونه، فردا حقایق و واقعیت‌های خوبی برایت روشن خواهد شد و معانی لطیف و شیرینی از عالم غیب برایت نمایان می‌شود و تو را به مقامات بلند و رفیع می‌رساند که در آنجا پاداشی بی‌پایان و کامل به تو داده می‌شود. گفته‌اند که از مراحل مختلفی عبور خواهی کرد که به مقام‌های برتر پیامبر (ص) اشاره دارد. خداوند او را پیش از آمدنش به دنیا در مقامات نزدیکی و لطف و احترام قرار داده بود. وقتی او به این دنیا آمد، هر کسی که به او نگاه کرد از مقام هیبتش ترسی احساس کرد و از مقام نزدیکی‌اش امید و محبت یافت. در شب معراج، حق او را به درجات بالاتری جذب کرد و این سلسله از جذب روح به قلب و سپس به نفس ادامه یافت و در نهایت همۀ موجودات در جست‌وجوی یکدیگر بودند.
مرا بی سرّ قرار نه، سرّ بفریاد آمد که: مشاهده حقّ کو؟ مرا بی‌مشاهده حقّ قرار نه دنا بنفسه فتدلّی بقلبه فکان قاب قوسین بروحه او ادنی بسرّه. هذا معنی قوله: لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ‌
هوش مصنوعی: من بدون شناخت و درک حقیقت آرامش ندارم، و این شناخت به من ندا داده است که: حقیقت کجاست؟ بدون درک حقیقت، برای من آرامش ممکن نیست. بنابراین، او که بر دلش درک حقیقت را می‌دمد، به حدی نزدیک می‌شود که گویی فاصله‌اش تنها به اندازه دو کمان است. این همان معنای گفته است که باید از مرحله‌ای به مرحله دیگر بروید.