گنجور

النوبة الثالثة

قوله تعالی: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ اسم جلیل، جلاله بلا اشکال و جماله لا علی احتذاء و مثال، و افعاله لا باغراض و اعتلال، و قدرته لا بجلادة و احتیال و علمه لا بضرورة و استدلال، فهو الّذی لم یزل و لا یزال، و لا یجوز علیه الفناء و الزّوال. عزیز صمدیّ الذّات، قدیم سرمدیّ الصّفات، مرئیّ الذّات بالابصار، نعمة منه و لطفا بالابرار فی دار القرار:

تعالیت معبودا، تعالیت قاهرا
تعالیت قدّوسا، تعالیت خالقا
تعالیت من ربّ رفیع مکانه
تعالیت رزّاقا وسعت الخلائقا
تعالیت اوسعت البریّة برّها
و فاجرها رزقا تعالیت رازقا

بنام او که عالی ذات است و صافی صفات، مقدّس و منزّه از بنین و بنات، کاشف الظّلمات، ساتر السیّئات، مجیب الدّعوات، مقیل العثرات، خالق الارض و السّماوات، رازق الوحوش و الحشرات:

ای زهر غم تو در دلم آب حیات
و ای عشوه عشق تو مرا راه نجات‌
گفتی: ببرم جان تو ای حور صفات؟
جان از تو مرا دریغ باشد؟ هیهات!

لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَةِ ربّ العالمین قسم یاد میکند بروز رستاخیز، آن روز که سرادقات استحقاق ربوبیّت باز کشند و بساط جلال و عظمت بگسترانند، و علم جبّاری بصحراء قهّاری برون آرند ایوان کبریا بر کشیده، میزان عدل در آویخته، و سیاست جبروت عزّت همه را مدهوش و بیهوش کرده انبیا با کمال حال خود میآیند و حدیث علم خود در باقی کرده که: «لا عِلْمَ لَنا»، ملائکه ملکوت میآیند و صومعه‌های عبادت خود آتش در زده که: «ما عبدناک حقّ عبادتک»

عارفان و موحّدان می‌آیند و از معرفت خود بیزار گشته که: «ما عرفناک حقّ معرفتک».

ای بزرگا حسرتا اگر آن روز فضل او ترا دست نگیرد. ای عظیما: مصیبتا اگر در آن مجمع کرم او ترا فریاد نرسد. اگر عنایات او دستگیر نبود، از طاعت تو چه آید؟ ور عدل او روی نماید هلاک از تو برآید.

پیر طریقت گفت: «الهی دانی که نه بخود باین روزم و نه بکفایت خویش شمع هدایت میافروزم، از من چه آید و از کرد من چه گشاید؟ طاعت من بتوفیق تو، خدمت من بهدایت تو، توبه من برعایت تو، شکر من بانعام تو، ذکر من بالهام تو، همه تویی من که ام اگر فضل تو نباشد، من بر چه ام؟! وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ از اقوال مفسّران یکی آنست که: نفس لوّامه نفس بنده مومن است که پیوسته بروزگار خود تحسّر میخورد و بر تقصیرها خود را ملامت میکند و خویشتن را می‌ترساند و بیم میدهد و بچشم حقارت و مذلّت در خود می‌نگرد و میگوید:

ای نفس خسیس همّت سودایی
بر هر سنگی که بر زنم قلب آیی!

ای در راه طلب حقّ باوّل قدم فرو مانده، ای با هزار مرکب میان بادیه تکلیف منقطع شده، ای با هزار شمع و چراغ سر یک موی دولت نادیده، ای در خزانه تبّت افتاده و بوی مشک بمشامت نارسیده، ای با همه غوّاصان بدریا فرو شده و هیچ چیز بدست نیاورده و خویشتن را نیز از دست بداده. ای دیر آمده و زود بازگشته، ای بجای شراب سرور سراب غرور خریده و دل و دین ببها داده «اسْتَحَبُّوا الْحَیاةَ الدُّنْیا عَلَی الْآخِرَةِ»:

سوف تری اذا انجلی الغبار
أ فرس تحتک ام حمار
تا کی از دار الغروری سوختن دار السّرور
تا کی از دار الفراری ساختن دار القرار
باش تا از صدمه صور سرافیلی شود
صورت خوبت نهان و سیرت زشت آشکار
یک تپانچه شیر و، زین مردار خواران یک جهان
ک صدای صور و، زین فرعون طبعان صد هزار.

بزرگی را پرسیدند: که راه از کدام جانب است؟ گفت: از جانب تو نیست، چون از تو درگذشت از همه جانبها راه هست. روزی نگذرد که نه از عالم بینهایت این ندا می‌آید که: ای ما ترا خواسته و تو روی از ما بگردانیده، ای ما ترا بامداد و شبانگاه با دولت صحبت خوانده و تو قدم از کوی ما باز گرفته، ناگزیرت مائیم، با ما بنسازی با که سازی؟! اگر پیل نتوانی بود، باری از پشه‌ای کم مباش که در صورت پیل است، گوید: اگر بقوّت پیل نیستم که باری کشم، باری بصورت پیلم که بار خویش بر کس نیفکنم. چون بنده مؤمن نفس لوّامه را بریاضت در کشد و حقّ وی از روی عتاب و نصیحت بتمامی در کنار وی نهد و توفیق او را مدد دهد، عن قریب آن نفس لوّامه نفس مطمئنّه گردد تا خطاب ربّانی بنعت اکرام و اعزاز او را استقبال کند که: «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلی‌ رَبِّکِ» ای نفس مطمئنّه و بصحبت ما آرامیده و آسوده، تا امروز از راه نفس آمدی اکنون از راه دل در آی تا بما رسی. بر درگاه ما دل را بارست و نیز هیچ چیز دیگر را بار نیست:

خون صدّیقان بپالودند و زان ره ساختند
جز به دل رفتن در آن ره یک قدم را بار نیست.

آن گه چون بما رسیدی این خلعت یابی که: وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ إِلی‌ رَبِّها ناظِرَةٌ مثل بنده مؤمن مثل بازست. باز را چون بگیرند و خواهند که شایسته دست شاه گردد مدّتی چشم او بدوزند، بندی بر پایش نهند، در خانه‌ای تاریک باز دارند، از جفتش جدا کنند، یک چندی بگرسنگیش مبتلا کنند تا ضعیف و نحیف گردد و وطن خویش فراموش کند و طبع گذاشتگی دست بدارد. آن گه بعاقبت چشمش بگشایند، شمعی پیش وی بیفروزند، طبلی از بهر وی بزنند، طعمه گوشت پیش وی نهند، دست شاه مقرّ وی سازند. با خود گوید: در کلّ عالم کرا بود این کرامت که مراست؟ شمع پیش دیده من، آواز طبل نوای من، گوشت مرغ طعمه من، دست شاه جای من! بر مثال این حال چون خواهند که بنده مؤمن را حلّه خلّت پوشانند و شراب محبّت نوشانند، با وی همین معامله کنند. مدّتی در چهار دیوار لحد باز دارند، گیرایی از دست و روایی از پای بستانند، بینایی از دیده بردارند، روزگاری برین صفت بگذارند آن گه ناگاه طبل قیامت بزنند، بنده از خاک لحد سر برآرد، چشم بگشاید، نور بهشت بیند. «یَسْعی‌ نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ» دنیا فراموش کند، شراب وصل نوش کند، بر مائده خلد بنشیند چنان که آن باز چشم باز کند خود را بر دست شاه بیند، بنده مؤمن چشم باز کند، خود را بمقعد صدق بیند سلام ملک شنود، دیدار ملک بیند. بنده میان طوبی و زلفی و حسنی شادان و نازان، در جلال و جمال حقّ نگران. اینست که ربّ العالمین فرمود: وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ إِلی‌ رَبِّها ناظِرَةٌ رویهای مؤمنان و مطیعان، رویهای صدّیقان و شهیدان، رویهای عاشقان و مشتاقان چون ماه درفشان، چون آفتاب رخشان، شادان و نازان می‌نگرند بخداوند جهانیان، نوازنده دوستان، و دلگشای مشتاقان. خوش روزی که روز وصالست، شادی آن روز بی پایانست، دولت آن روز بیکرانست. روز برّ و افضال، روز عطا و نوال، روز نظر ذو الجلال، روز شادی و پیروزی، رهی باقی و مولی ساقی، و از جناب کرم ندای کرامت روان، که: «الدّار دارکم و انا جارکم».

پیر طریقت گفت: «بهره عارف در بهشت سه چیز است: سماع و شراب و دیدار. سماع را گفت: «فَهُمْ فِی رَوْضَةٍ یُحْبَرُونَ»، شراب را گفت: «وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً». دیدار را گفت: وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ إِلی‌ رَبِّها ناظِرَةٌ سماع بهره‌ گوش، شراب بهره لب، دیدار بهره دیده. سماع واجدان را، شراب عاشقان را، دیدار محبّان را. سماع طرب فزاید، شراب زبان گشاید، دیدار صفت رباید.

سماع مطلوب نقد کند، شراب راز جلوه کند، دیدار عارف را فرد کند. سماع را هفت اندام رهی. گوش چون ساقی اوست، شراب همه نوش، دیدار را زیر هر مویی دیده‌ای روش.

اطلاعات

قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ اسم جلیل، جلاله بلا اشکال و جماله لا علی احتذاء و مثال، و افعاله لا باغراض و اعتلال، و قدرته لا بجلادة و احتیال و علمه لا بضرورة و استدلال، فهو الّذی لم یزل و لا یزال، و لا یجوز علیه الفناء و الزّوال. عزیز صمدیّ الذّات، قدیم سرمدیّ الصّفات، مرئیّ الذّات بالابصار، نعمة منه و لطفا بالابرار فی دار القرار:
هوش مصنوعی: نام خداوند رحمان و رحیم، نامی بزرگ است که جلال او بی‌شک و زیبایی‌اش فراتر از نمونه‌هاست. کارهای او بدون هدف و دلیل خاصی نیست و قدرتش به هیچ روش‌های فریبی وابسته نیست. علم او نه به ضرورت و نه از روی استدلال به دست می‌آید. او بود و هست و زوال و فنا بر او ممنوع است. او عزیز است و ذاتش بی‌نظیر است، صفاتش قدیم و جاودانی‌اند و ذاتش با چشم‌ها قابل مشاهده است. این نعمت و لطفی از سوی او برای نیکوکاران در سرای جاودان است.
تعالیت معبودا، تعالیت قاهرا
تعالیت قدّوسا، تعالیت خالقا
هوش مصنوعی: ای معبود بزرگ، به صورت قاهر و توانمند جلوه‌گر شده‌ای، ای قدوس و پاک، ای خلق‌کننده و آفریننده!
تعالیت من ربّ رفیع مکانه
تعالیت رزّاقا وسعت الخلائقا
هوش مصنوعی: خود را به بلندی و مقام عالی رسانیده‌ای، تو تأمین‌کننده روزی و رزق جهانیان هستی و وسعت وجودی‌ات همه موجودات را دربر می‌گیرد.
تعالیت اوسعت البریّة برّها
و فاجرها رزقا تعالیت رازقا
هوش مصنوعی: تو چون روزی‌دهنده‌ای، که به همه مخلوقات، چه نیکوکار و چه بدکار، روزی می‌دهی.
بنام او که عالی ذات است و صافی صفات، مقدّس و منزّه از بنین و بنات، کاشف الظّلمات، ساتر السیّئات، مجیب الدّعوات، مقیل العثرات، خالق الارض و السّماوات، رازق الوحوش و الحشرات:
هوش مصنوعی: به نام خدایی که برتر از هر چیز است و ویژگی‌هایش پاک و خالص هستند. او از فرزندان و دختران دور است و در تاریکی‌ها روشنگری می‌کند. او خطاها را می‌پوشاند و دعای بندگانش را مستجاب می‌سازد. او کسی است که لغزش‌ها را می‌بخشد و خالق زمین و آسمان‌هاست. رزق و روزی موجودات وحشی و حشرات را تامین می‌کند.
ای زهر غم تو در دلم آب حیات
و ای عشوه عشق تو مرا راه نجات‌
هوش مصنوعی: درد و رنجی که از عشق تو به دل دارم، در واقع مانند زندگی‌بخشی است برای من و رفتار دل‌فریب تو بهترین راهی است که می‌تواند مرا نجات دهد.
گفتی: ببرم جان تو ای حور صفات؟
جان از تو مرا دریغ باشد؟ هیهات!
هوش مصنوعی: تو گفتی که آیا می‌توانم جان تو را ببرم ای زیبای باشکوه؟ آیا می‌توانم جانم را از تو دریغ کنم؟ هرگز!
لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَةِ ربّ العالمین قسم یاد میکند بروز رستاخیز، آن روز که سرادقات استحقاق ربوبیّت باز کشند و بساط جلال و عظمت بگسترانند، و علم جبّاری بصحراء قهّاری برون آرند ایوان کبریا بر کشیده، میزان عدل در آویخته، و سیاست جبروت عزّت همه را مدهوش و بیهوش کرده انبیا با کمال حال خود میآیند و حدیث علم خود در باقی کرده که: «لا عِلْمَ لَنا»، ملائکه ملکوت میآیند و صومعه‌های عبادت خود آتش در زده که: «ما عبدناک حقّ عبادتک»
هوش مصنوعی: در این متن به روز قیامت و رستاخیز اشاره می‌شود. آن روز روزی است که عظمت و جلال خداوند به نمایش گذاشته می‌شود و نشانه‌های قدرت و سلطه خداوند آشکار می‌شود. در آن روز، انبیا با کمالات خود به حضور می‌آیند و از علم خود سخن می‌گویند و می‌گویند که هیچ دانشی ندارند جز آنچه خدا به آنها آموخته است. همچنین ملائکه نیز حضور می‌یابند و تاوان عبادت نکردن خود را می‌پذیرند و می‌گویند که نتوانسته‌اند به درستی خدا را عبادت کنند.
عارفان و موحّدان می‌آیند و از معرفت خود بیزار گشته که: «ما عرفناک حقّ معرفتک».
هوش مصنوعی: عارفان و کسانی که به یگانگی خداوند معتقدند، به این نتیجه می‌رسند که از دانش و معرفتی که دارند، ناراضی‌اند و می‌گویند: «ما تو را آن‌طور که باید بشناسیم، نشناخته‌ایم».
ای بزرگا حسرتا اگر آن روز فضل او ترا دست نگیرد. ای عظیما: مصیبتا اگر در آن مجمع کرم او ترا فریاد نرسد. اگر عنایات او دستگیر نبود، از طاعت تو چه آید؟ ور عدل او روی نماید هلاک از تو برآید.
هوش مصنوعی: ای بزرگ، افسوس که اگر در آن روز رحمت و لطف او به تو نرسد. ای بزرگوار، وای بر تو اگر در آن جمع کرامت او فریاد تو شنیده نشود. اگر کمک‌های او نباشد، از اعمال و عبادت‌های تو چه سودی حاصل می‌شود؟ و اگر عدالت او بر تو بنگرد، هلاکت تو نزدیک خواهد بود.
پیر طریقت گفت: «الهی دانی که نه بخود باین روزم و نه بکفایت خویش شمع هدایت میافروزم، از من چه آید و از کرد من چه گشاید؟ طاعت من بتوفیق تو، خدمت من بهدایت تو، توبه من برعایت تو، شکر من بانعام تو، ذکر من بالهام تو، همه تویی من که ام اگر فضل تو نباشد، من بر چه ام؟! وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ از اقوال مفسّران یکی آنست که: نفس لوّامه نفس بنده مومن است که پیوسته بروزگار خود تحسّر میخورد و بر تقصیرها خود را ملامت میکند و خویشتن را می‌ترساند و بیم میدهد و بچشم حقارت و مذلّت در خود می‌نگرد و میگوید:
هوش مصنوعی: پیر طریقت گفت: «خداوندا، می‌دانی که نه به خاطر خودم و نه به خاطر توانایی‌ام، چراغ هدایت را شعله‌ور نمی‌کنم. از من چه برمی‌آید و عمل من چه فایده‌ای دارد؟ عبادت من به توفیق توست، خدمت من به هدایت تو وابسته است، توبه‌ام در پرورش توست، شکرگزاری من به نعمت‌های تو مربوط می‌شود، یادآوری من به الهام توست؛ همه چیز تویی و من اگر لطف تو نباشد، چه هستم؟! نفس لوامه، نفس بنده مؤمن است که همیشه به خاطر گذشته‌اش حسرت می‌خورد و خود را به خاطر کوتاهی‌هایش سرزنش می‌کند. او همواره خود را می‌ترساند و بیمناک می‌بیند و به خود با نگاه تحقیرآمیزی می‌نگرد و می‌گوید:»
ای نفس خسیس همّت سودایی
بر هر سنگی که بر زنم قلب آیی!
هوش مصنوعی: ای نفس، تو که بخیلی، آرزوی بزرگی در دل داری؛ اما هر کجا که به سنگی برخورد کنم، قلبم را به آن می‌زنم!
ای در راه طلب حقّ باوّل قدم فرو مانده، ای با هزار مرکب میان بادیه تکلیف منقطع شده، ای با هزار شمع و چراغ سر یک موی دولت نادیده، ای در خزانه تبّت افتاده و بوی مشک بمشامت نارسیده، ای با همه غوّاصان بدریا فرو شده و هیچ چیز بدست نیاورده و خویشتن را نیز از دست بداده. ای دیر آمده و زود بازگشته، ای بجای شراب سرور سراب غرور خریده و دل و دین ببها داده «اسْتَحَبُّوا الْحَیاةَ الدُّنْیا عَلَی الْآخِرَةِ»:
هوش مصنوعی: ای کسی که در راه رسیدن به حقیقت ابتدا ناامید شده‌ای، ای کسی که با هزاران وسیله در کویر مانده و تکلیف به پایان رسیده است، ای کسی که با هزاران شمع و چراغ بر سر یک موی قدرت نادیده‌ای، ای کسی که در خزانه‌ی تبت افتاده و بوی خوش مشک به مشام تو نرسیده است، ای کسی که با همه غواصان به دریا رفته‌ و هیچ چیزی به دست نیاورده و خود را نیز از دست داده‌ای. ای کسی که دیر رسیده و زود رفته‌ای، ای کسی که به جای نوشیدن شراب خوشی، فریب سراب غرور را خورده و دل و دینت را به قیمت اندکی فروخته‌ای، که مردم زندگی دنیا را بر زندگی آخرت ترجیح داده‌اند.
سوف تری اذا انجلی الغبار
أ فرس تحتک ام حمار
هوش مصنوعی: وقتی گرد و غبار فروکش کند، مشخص می‌شود که آیا زیر تو اسبی است یا الاغی.
تا کی از دار الغروری سوختن دار السّرور
تا کی از دار الفراری ساختن دار القرار
هوش مصنوعی: چقدر باید در آتش فریب و نیرنگ بسوزیم و از خانه آرامش و شادی دور باشیم؟ چه زمانی باید از این فرار کرد و به مکانی مطمئن و پایدار رسید؟
باش تا از صدمه صور سرافیلی شود
صورت خوبت نهان و سیرت زشت آشکار
هوش مصنوعی: منتظر بمان تا از آسیب‌ دیدن چهره‌ ی زیبا، ظاهر زیبایت پنهان شود و باطن زشتت نمایان گردد.
یک تپانچه شیر و، زین مردار خواران یک جهان
ک صدای صور و، زین فرعون طبعان صد هزار.
هوش مصنوعی: در این جهان، تپانچه‌ای از قدرت و شجاعت وجود دارد که می‌تواند بر تاریکی و فساد غلبه کند. صدایی بلند و تاثیرگذار در برابر ظلم و ستم، شبیه به صدای صور است که همه چیز را دگرگون می‌کند. این تنوع صداها و قدرت‌هایی که در برابر ستمگران می‌ایستند، نشان‌دهنده‌ی مقاومت بسیاری از انسان‌هاست.
بزرگی را پرسیدند: که راه از کدام جانب است؟ گفت: از جانب تو نیست، چون از تو درگذشت از همه جانبها راه هست. روزی نگذرد که نه از عالم بینهایت این ندا می‌آید که: ای ما ترا خواسته و تو روی از ما بگردانیده، ای ما ترا بامداد و شبانگاه با دولت صحبت خوانده و تو قدم از کوی ما باز گرفته، ناگزیرت مائیم، با ما بنسازی با که سازی؟! اگر پیل نتوانی بود، باری از پشه‌ای کم مباش که در صورت پیل است، گوید: اگر بقوّت پیل نیستم که باری کشم، باری بصورت پیلم که بار خویش بر کس نیفکنم. چون بنده مؤمن نفس لوّامه را بریاضت در کشد و حقّ وی از روی عتاب و نصیحت بتمامی در کنار وی نهد و توفیق او را مدد دهد، عن قریب آن نفس لوّامه نفس مطمئنّه گردد تا خطاب ربّانی بنعت اکرام و اعزاز او را استقبال کند که: «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلی‌ رَبِّکِ» ای نفس مطمئنّه و بصحبت ما آرامیده و آسوده، تا امروز از راه نفس آمدی اکنون از راه دل در آی تا بما رسی. بر درگاه ما دل را بارست و نیز هیچ چیز دیگر را بار نیست:
هوش مصنوعی: زنی از بزرگانی پرسید: راهی از کدام سو وجود دارد؟ او پاسخ داد: این راه از جانب تو نیست. وقتی از خودت بگذری، همه جا راه هست. هر روز نداهایی از عالم بی‌نهایت می‌آید که می‌گوید: ای ما، تو را خواسته‌ایم و تو از ما روی گردانیده‌ای. ما تو را صبح و شب با عظمتی دعوت کرده‌ایم و تو از کوی ما دوری گزیده‌ای. ناچار، ما با تو هستیم، پس با ما بساز، و با چه کسی می‌خواهی بسازی؟ اگر به قدرت فیل نمی‌توانی، پس حتی به اندازه یک پشه کم‌فایده نباش که در صورت فیل است. اگر نمی‌توانی به اندازه فیل بار بر دوش بگذاری، حداقل به گونه فیل با بار خود، به دیگران سنگینی نکن. وقتی که بنده مؤمن نفس دوباره‌کار را با ریاضت مهار کند و حق او را با محبت و نصیحت در کنار او قرار دهد و یاری‌اش کند، به زودی آن نفس دوباره‌کار به نفس آرامش یافته تبدیل می‌شود و از جانب خداوند با احترام و عزت مورد استقبال قرار می‌گیرد. ای نفس آرام، تو که با ما در آرامش هستی، تا به امروز به راه نفس آمده‌ای، اکنون از راه دل درآی تا به ما برسی. در درگاه ما، دل را رها کن و هیچ چیز دیگر را بر دوش نگیر.
خون صدّیقان بپالودند و زان ره ساختند
جز به دل رفتن در آن ره یک قدم را بار نیست.
هوش مصنوعی: خون راست‌گویان را پایمال کردند و از این راه، تنها با قدمی در دل آن مسیر رفتن ممکن است.
آن گه چون بما رسیدی این خلعت یابی که: وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ إِلی‌ رَبِّها ناظِرَةٌ مثل بنده مؤمن مثل بازست. باز را چون بگیرند و خواهند که شایسته دست شاه گردد مدّتی چشم او بدوزند، بندی بر پایش نهند، در خانه‌ای تاریک باز دارند، از جفتش جدا کنند، یک چندی بگرسنگیش مبتلا کنند تا ضعیف و نحیف گردد و وطن خویش فراموش کند و طبع گذاشتگی دست بدارد. آن گه بعاقبت چشمش بگشایند، شمعی پیش وی بیفروزند، طبلی از بهر وی بزنند، طعمه گوشت پیش وی نهند، دست شاه مقرّ وی سازند. با خود گوید: در کلّ عالم کرا بود این کرامت که مراست؟ شمع پیش دیده من، آواز طبل نوای من، گوشت مرغ طعمه من، دست شاه جای من! بر مثال این حال چون خواهند که بنده مؤمن را حلّه خلّت پوشانند و شراب محبّت نوشانند، با وی همین معامله کنند. مدّتی در چهار دیوار لحد باز دارند، گیرایی از دست و روایی از پای بستانند، بینایی از دیده بردارند، روزگاری برین صفت بگذارند آن گه ناگاه طبل قیامت بزنند، بنده از خاک لحد سر برآرد، چشم بگشاید، نور بهشت بیند. «یَسْعی‌ نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ» دنیا فراموش کند، شراب وصل نوش کند، بر مائده خلد بنشیند چنان که آن باز چشم باز کند خود را بر دست شاه بیند، بنده مؤمن چشم باز کند، خود را بمقعد صدق بیند سلام ملک شنود، دیدار ملک بیند. بنده میان طوبی و زلفی و حسنی شادان و نازان، در جلال و جمال حقّ نگران. اینست که ربّ العالمین فرمود: وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ إِلی‌ رَبِّها ناظِرَةٌ رویهای مؤمنان و مطیعان، رویهای صدّیقان و شهیدان، رویهای عاشقان و مشتاقان چون ماه درفشان، چون آفتاب رخشان، شادان و نازان می‌نگرند بخداوند جهانیان، نوازنده دوستان، و دلگشای مشتاقان. خوش روزی که روز وصالست، شادی آن روز بی پایانست، دولت آن روز بیکرانست. روز برّ و افضال، روز عطا و نوال، روز نظر ذو الجلال، روز شادی و پیروزی، رهی باقی و مولی ساقی، و از جناب کرم ندای کرامت روان، که: «الدّار دارکم و انا جارکم».
هوش مصنوعی: وقتی به ما برسد، این جامه را خواهی یافت که در آن روز، چهره‌ها درخشان و نورانی هستند و به سوی پروردگار خود می‌نگرند. حال بنده مؤمن را با باز مقایسه کن. وقتی که باز را گرفته و می‌خواهند آن را آماده حضور در دست شاه کنند، مدتی چشم او را می‌پوشانند، به پایش بندی می‌زنند، او را در اتاق تاریکی نگه می‌دارند، از جفتش جدا می‌کنند و مدتی او را گرسنه نگه می‌دارند تا ضعیف و نحیف شود و وطنش را فراموش کند. سپس به ناگهان چشمش را باز کرده و شمعی در برابر او می‌افروزند، طبل را به صدا در می‌آورند و طعمه‌ای از گوشت در پیش رویش می‌گذارند تا به حضور شاه هدایت شود. در این لحظه فکر می‌کند که چه کسی دیگر در عالم این کرامت را دارد که به او رسیده است. او همانند بنده مؤمن است که پس از مدتی در دنیای مادی محبوس بوده و حالا به او لطف و محبت می‌شود. این بنده مؤمن در قبر محبوس می‌ماند، حس دیدن و شنیدن را از دست می‌دهد و مدتی به این حال باقی می‌ماند. سپس ناگهان صدای قیامت را می‌شنود، از خاک قبر سر بر می‌آورد و نور بهشت را می‌بیند. در این لحظه، تمام دنیا را فراموش کرده و از نوشیدن شراب وصال لذت می‌برد و در میهمانی بهشت نشسته، خود را در کنار پروردگار می‌یابد. او به نور الهی و جمال پروردگار چشم می‌دوزد و در این شادی و زیبایی غوطه‌ور می‌شود. این وضعیت خاص، بشارتی از جانب خداوند است که چهره‌های مؤمنان و انسان‌های پاک و عاشق در روز قیامت شکوفا خواهد شد و آن‌ها رؤیایی پر از سرور و شادی را تجربه خواهند کرد.
پیر طریقت گفت: «بهره عارف در بهشت سه چیز است: سماع و شراب و دیدار. سماع را گفت: «فَهُمْ فِی رَوْضَةٍ یُحْبَرُونَ»، شراب را گفت: «وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً». دیدار را گفت: وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ إِلی‌ رَبِّها ناظِرَةٌ سماع بهره‌ گوش، شراب بهره لب، دیدار بهره دیده. سماع واجدان را، شراب عاشقان را، دیدار محبّان را. سماع طرب فزاید، شراب زبان گشاید، دیدار صفت رباید.
هوش مصنوعی: پیر طریقت فرمود: «سعادت عارف در بهشت شامل سه چیز است: شنیدن، شراب و دیدار. درباره شنیدن گفته شده است: “آنان در باغی شادمانند.” درباره شراب نیز آمده: “پروردگارشان به آنان شرابی پاک می‌نوشاند.” و درباره دیدار ذکر شده: “چهره‌هایی در آن روز درخشان و به سوی پروردگارشان نظر می‌کنند.” شنیدن خاصیت گوش است، شراب خاصیت لب، و دیدار خاصیت چشم. شنیدن برای کسانی است که در حال وجد هستند، شراب برای عاشقان، و دیدار برای محبان. شنیدن شوری به همراه می‌آورد، شراب زبان را باز می‌کند و دیدار ویژگی‌های پروردگار را منعکس می‌سازد.»
سماع مطلوب نقد کند، شراب راز جلوه کند، دیدار عارف را فرد کند. سماع را هفت اندام رهی. گوش چون ساقی اوست، شراب همه نوش، دیدار را زیر هر مویی دیده‌ای روش.
هوش مصنوعی: سماع خوب را نقد و بررسی می‌کند، شراب به عنوان راز و نماد تجلی مطرح می‌شود و دیدار با عارف را به عنوان هدفی فردی معرفی می‌کند. سماع دارای هفت بخش است. گوش مانند ساقی او است، شراب برای همه قابل نوشیدن است و دیدار را می‌توان در هر مویی که دیده می‌شود، مشاهده کرد.

حاشیه ها

1399/04/21 15:06
اصغر درگاهی

بیت «سوف تری اذانجلی الغبار أفرس تحتک ام حمار» از بدیع الزامات الهمذانی است که اصل بیت اینگونه است« ستعلم حین ینجلی غبار/ أ فرش تحتک ام حمار» و ترجمهٔ بیت این است: به زودی خواهی دانست هنگامی که غبار از بین رفت که آنچه در زیر دوست(سوارشده‌ای) اسب است یا الاغ

1402/06/29 19:08
یزدانپناه عسکری

نفس مطمئنّه

***

یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیة مرضیة فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی. (1)

***

نفس مطمئنّه نه به خدا به طور کلی، بلکه به پروردگار محبوب خویش باز می گردد. (2)

[یزدانپناه عسکری]

زندگی پس از مرگ پر از امور عملی در این دنیاست و آرمان‌گرایانه نیست، احراز مقام نفس مطمئنّه رجوع به ساحت ملکوتی به طور کلی و لقاء پروردگار خویشتن است. سوختن در آتش عشق و آگاهی مطلق، غبار راه بودنِ راه خدا را پیامد دارد.

______

(1)- سوره فجر ، آیات 28 تا . 30

(2) - تخیل خلاق در عرفان ابن عربی ، هانری کربن ، ترجمه دکتر انشاءالله رحمتی – تهران : جامی 1384 صفحه 509