گنجور

النوبة الثالثة

قوله تعالی: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ اسم من تحقّق به و صدق فی اقواله ثمّ فی اعماله، ثمّ فی احواله، ثمّ فی انفاسه، فصدقه فی القول الّا یقول الّا عن برهان، و صدقه فی العمل الّا یکون للبدعه علیه سلطان، و صدقه فی احواله ان یکون علی کشف و بیان، و صدقه فی انفاسه ان لا یتنفّس الّا عن وجود کعیان. نام خداوندی لطیف نشان، کریم پیمان، قدیم احسان، روشن برهان نام خداوندی داننده هر چیز، سازنده هر کار، دارنده هر کس نام خداوندی که کس را با وی انبازی نه، و کس را از وی بی نیازی نه، و فعل وی بیداد و بازی نه، نام خداوندی که زبانها سزای وی جست و ندید، فهمها فرا حجاب عزّت وی رسید برسید عقلها از دریافت کیف او برمید. ای خداوندی که دانای هر ضمیری، سرمایه هر فقیری، چاره رسان هر اسیری، عاصیان را عذر پذیری، افتادگان را دستگیری، در صنع بی نظیری، در حکم بی مشیری، در ملک بی وزیری، علیم و خبیری، سمیع و بصیری، قادر و مقتدر و قدیری:

جمالک فائق البدر المنیر
و ریحک دونه نشر العبیر
و حبّک خامر الاحشاء حتّی
جری مجری السّرائر فی الضّمیر

ای من سگ کوی تو اگر بپذیری.

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ الآیة..: بیان حکم طلاقست و هر چند که طلاق در شرع مباحست، اللَّه تعالی دشمن دارد زیرا که سبب فراقست. مصطفی (ص) فرمود: «انّ من ابغض الحلال الی اللَّه الطّلاق»

و قال صلّی اللَّه علیه و سلّم: «تزوّجوا و لا تطلقوا فانّ الطّلاق یهتزّ منه العرش و ایّما امرأة سألت زوجها الطّلاق فحرام علیها رائحة الجنّة».

رسول خدا فرمود، صلّی اللَّه علیه و سلّم: «نکاح کنید، زن خواهید، و طلاق مگویید و فراق مجوئید که از طلاق و فراق عرش عظیم بلرزد و هر آن زن که بی گزندی و بی رنجی از شوهر خویش طلاق جوید بوی بهشت بمشام وی نرسد. نکاح سبب وصلت است و اللَّه وصال دوست دارد، و طلاق سبب‌ فرقت است و اللَّه فراق دشمن دارد. عالم فراق را دیوار از مصیبت است، دریای فراق را آب خونابه حسرت است. روز فرقت را آفتاب نیست و شب قطیعت را روز نیست، اگر هیچ شربت بودی تلختر از فرقت فراق بر دست آن مطرود درگاه ابلیس، نهادندی از لعنت جامی ساختندی و از قطیعت و فرقت در و شراب افکندند و بر دست او نهادند، جمله درکشید که جرعتی ازو بسر نیامد عبارت این بود که: وَ إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی إِلی‌ یَوْمِ الدِّینِ بزرگان دین گفته‌اند که: دو قدح از غیب در آمد یکی این بود که: «وَ کانَ مِنَ الْکافِرِینَ» دیگر «وَ کانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیماً» آن قدح کفر پر شربت فراق بود و این قدح رحمت پر شربت وصال بود. قدح رحمت از کف اقبال با بدرقه فضل بجان مصطفی عربی فرستاد صلوات اللَّه و سلامه علیه. یقول اللَّه تعالی: وَ کانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ عَظِیماً

و قدح کفر از دست عدل بنعت اذلال به ابلیس مهجور دادند، گفتند: «لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکَ وَ مِمَّنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعِینَ» رابعه عدوی گفته که: کفر طعم فراق دارد و ایمان لذّت وصال، و آن طعم و این لذّت فردای قیامت پدید آید که در آن صحراء هیبت و عرصه سیاست قومی را گویند: «فراق لا وصال له». و قومی را گویند: «وصال لا نهایة له». سوختگان فراق همی‌گویند:

فراق او ز زمانی هزار روز آرد
افروختگان وصال همی‌گویند:
بلای او ز شبی صد هزار سال کند
سرای پرده وصلت کشید روز نواخت

بطبل رحلت بر زد فراق یار دوال.

وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ در روزگار خلافت عمر خطاب، رضی اللَّه عنه، مردی بیامد و از عمر تولیت عمل خواست، تا در دیوان خلافت عامل باشد. عمر گفت: قرآن دانی؟ گفت: ندانم که نیاموخته‌ام.

عمر گفت: ما عمل بکسی ندهیم که قرآن نداند. مرد بازگشت و جهدی و رنجی عظیم بر خود نهاد در تعلیم قرآن بطمع آنکه عمر او را عمل دهد. چون قرآن بیاموخت و یاد گرفت برکات قرآن خواندن و دانستن آن او را بدان جای رسانید که در دل وی نه حرص ولایت ماند نه تقاضای دیدار عمر پس روزی عمر او را دید، گفت: یا هذا هجرتنا؟ ای جوانمرد چه افتاد که یکبارگی هجرت ما اختیار کردی؟ گفت: یا امیر المؤمنین تو از آن مردان نباشی که کسی روا دارد که هجرت تو اختیار کند، لیکن قرآن بیاموختم و چنان توانگر دل گشتم که از خلق و از عمل بی نیاز شدم.

عمر گفت: آن کدام آیتست که ترا بدین درگاه بی نیازی درکشید؟ گفت: آن آیت که در سورة الطّلاق است: وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ. آن گه گفت: مخرجا من شبهات الدّنیا و غمرات الموت و من شدائد یوم القیامة، هر که تقوی شعار و دثار خود گردانید، از سه کار با صعوبت پر فتنه خلاص یافت و ایمن گشت: یکی شبهات دنیا، دیگر غمرات و سکرات مرگ، سوم شدائد احوال و اهوال قیامت.

قوله تعالی: وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ توکّل آفتابی است که از برج سعادت تابد، بادی است که از سرای قرب وزد، بویی است که بشارت وصل آرد. منزلی شریف است و مقامی بزرگوار، و درجه‌ای است که دست هر بی قدری بر قدّ او نرسد. و بصر هر مختصر همّتی او را در نیابد. آن جوانمردان که قدم در میدان توکّل نهادند ساکنان عالم قرآن بودند، سلاطین جهان هدایت، مستان شربت نیستی. عظیم روشی داشتند که دنیا در راه ایشان افتاد با وی انس نگرفتند. سمعها را صمام برنهادند تا هیچ نباید شنید. دیده‌ها از هر چه نشان حق نداشت باز بستند.

خوی از جهان و جهانیان باز کردند، گفتند: یکی را خوانیم و یکی را دانیم، از همه عالم او ما را بسنده، و همه کارها را سازنده. وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ این خود خطاب عموم است عامّه خلائق از اهل تکلیف در تحت این خطاب شوند. باز مصطفی عربی را صلّی اللَّه علیه و سلّم که مرکز اقبال است و منبع افضال، خطاب تخصیص کرد، گفت: «وَ تَوَکَّلْ عَلَی الْحَیِّ الَّذِی لا یَمُوتُ» ای حاکم عالم قضا و ای ساکن سرای رضا، ای محمد مصطفی، رازی که گویی همه با من گوی که از رازت آگاه منم. با من نشین که ناگزیرت منم. همه مرا دان و مرا خوان که من همه ترا میخوانم. گفتار بنی آدم از سر زبانست و گفتار تو از میان جان است. دریغی بود که‌ با ایشان گویی همه با من گوی که قدر تو من دانم. ای مهتر، آفرینش بحرمت و بزرگی قدم تو بپای است، گر نه وجود تو بودی نه عالم بودی و نه آدم:

گر نه سببش تو بودی ای درّ خوشاب
آدم نزدی دمی درین کوی خراب.

ربّ العالمین ببعثت او بر عالمیان منّت نهاد، گفت: قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیْکُمْ ذِکْراً رَسُولًا یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِ اللَّهِ مُبَیِّناتٍ لِیُخْرِجَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ ما این مهتر عالم و سیّد ولد آدم بشما فرستادیم تا شما را از ما یادگاری باشد، نامه ما بر شما خواند، پیغام ما بشما رساند، گم شدگان را با راه نجات خواند. مهجوران را از زحمت هجران براحت وصال آرد. سراپرده کفر و ضلالت براندازد، بساط شریعت و حقیقت بگستراند. ای محتشمان عالم و ای محترمان اولاد آدم و ای عقلاء عرب و عجم، خدمت و حشمت او را میان بندید عزّ و مرتبت و رفعت از متابعت و موافقت و مبایعت او جویید، دل در شفاعت او بندید.

بندگی او زندگی ابد دانید. مهتر دوده آدم اوست، سالار جمله اهل عالم اوست، شرح محکم او را نسخ نه، عقد مبرم او را فسخ نه، امّت محترم او را مسخ نه، عزّ دولت نبوّت او با ابد پیوسته، شرف رسالت او با ازل بسته که: «کنت نبیّا و آدم بین الماء و الطّین»

نیکو سخنی که آن عزیزی در نظم آورده و گفته:
نی تو درّی بودی اندر بحر جسمانی یتیم؟
دیو را دیوی فروریزد همی در عهد تو
آدمی را خاصه با عشق تو کی ماند جفا؟

فضل ما تاجیت کرد از بهر فرق انبیا؟!

اطلاعات

قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ اسم من تحقّق به و صدق فی اقواله ثمّ فی اعماله، ثمّ فی احواله، ثمّ فی انفاسه، فصدقه فی القول الّا یقول الّا عن برهان، و صدقه فی العمل الّا یکون للبدعه علیه سلطان، و صدقه فی احواله ان یکون علی کشف و بیان، و صدقه فی انفاسه ان لا یتنفّس الّا عن وجود کعیان. نام خداوندی لطیف نشان، کریم پیمان، قدیم احسان، روشن برهان نام خداوندی داننده هر چیز، سازنده هر کار، دارنده هر کس نام خداوندی که کس را با وی انبازی نه، و کس را از وی بی نیازی نه، و فعل وی بیداد و بازی نه، نام خداوندی که زبانها سزای وی جست و ندید، فهمها فرا حجاب عزّت وی رسید برسید عقلها از دریافت کیف او برمید. ای خداوندی که دانای هر ضمیری، سرمایه هر فقیری، چاره رسان هر اسیری، عاصیان را عذر پذیری، افتادگان را دستگیری، در صنع بی نظیری، در حکم بی مشیری، در ملک بی وزیری، علیم و خبیری، سمیع و بصیری، قادر و مقتدر و قدیری:
هوش مصنوعی: آیه‌ای که آغاز آن با بسم الله الرحمن الرحیم است، اشاره به نام خداوند دارد که نه تنها در کلام بلکه در اعمال و حالات و حتی نفس‌های او تحقق یافته است. صداقت در گفتار به این معناست که او تنها بر اساس دلیل سخن می‌گوید، و در عمل هیچ‌گاه تحت تأثیر بدعت‌ها قرار نمی‌گیرد. در حالاتش باید بر کشف و روشنایی باشد و در نفس کشیدن، تنها از وجود واقعی نفس می‌کشد. نام خداوند لطیف و کریم، فرخنده و نیکو است، دانای هر چیز و سازنده هر کار، که هیچ‌کس در برابرش شریکی ندارد و هیچ‌کس از او بی‌نیاز نیست. کارهای او نه به ظلم و نه به بازی است؛ نام خداوندی که سخن‌ها درباره‌اش جستجو می‌شود و درک‌های عادی از عظمت او فراتر می‌رود. ای خدایی که دانای هر راز و نیاز، سرمایه‌دار فقرا، یاری‌دهنده اسیران و پذیراي عذر گناهکاران هستی، در آفرینش‌ات بی‌نظیری و در احکام‌ات بی‌همتا؛ تو عالم و خبررسان، شنوای دعاها و بینای دل‌ها، قادر و توانا و بزرگ‌مقام هستی.
جمالک فائق البدر المنیر
و ریحک دونه نشر العبیر
هوش مصنوعی: تو مانند ماه درخشان و زیبا هستی و عطر تو همچون گلی در باغ است که درخشان و خوشبو می‌باشد.
و حبّک خامر الاحشاء حتّی
جری مجری السّرائر فی الضّمیر
هوش مصنوعی: عشق تو به عمق وجودم نفوذ کرده و به‌قدری در من ریشه‌دار شده که حتی در گوشه‌های پنهان ذهنم نیز جاری است.
ای من سگ کوی تو اگر بپذیری.
هوش مصنوعی: اگر تو بپذیری، من همچون سگ کوی تو خواهم بود.
یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ الآیة..: بیان حکم طلاقست و هر چند که طلاق در شرع مباحست، اللَّه تعالی دشمن دارد زیرا که سبب فراقست. مصطفی (ص) فرمود: «انّ من ابغض الحلال الی اللَّه الطّلاق»
هوش مصنوعی: ای پیامبر، زمانی که زنان را طلاق می‌دهید، آن‌ها را در زمان مشخصی طلاق دهید. این متن درباره حکم طلاق صحبت می‌کند و هرچند طلاق در شریعت مجاز است، اما خداوند به آن علاقه‌مند نیست چون موجب جدایی و فراق می‌شود. پیامبر (ص) فرموده‌اند: «از میان کارهای حلال، طلاق نفرین‌شده‌ترین است.»
و قال صلّی اللَّه علیه و سلّم: «تزوّجوا و لا تطلقوا فانّ الطّلاق یهتزّ منه العرش و ایّما امرأة سألت زوجها الطّلاق فحرام علیها رائحة الجنّة».
هوش مصنوعی: پیامبر اسلام فرمودند: «ازدواج کنید و طلاق ندهید، زیرا طلاق باعث لرزیدن عرش خدا می‌شود و هر زنی که از شوهرش خواستار طلاق باشد، بوی بهشت بر او حرام است.»
رسول خدا فرمود، صلّی اللَّه علیه و سلّم: «نکاح کنید، زن خواهید، و طلاق مگویید و فراق مجوئید که از طلاق و فراق عرش عظیم بلرزد و هر آن زن که بی گزندی و بی رنجی از شوهر خویش طلاق جوید بوی بهشت بمشام وی نرسد. نکاح سبب وصلت است و اللَّه وصال دوست دارد، و طلاق سبب‌ فرقت است و اللَّه فراق دشمن دارد. عالم فراق را دیوار از مصیبت است، دریای فراق را آب خونابه حسرت است. روز فرقت را آفتاب نیست و شب قطیعت را روز نیست، اگر هیچ شربت بودی تلختر از فرقت فراق بر دست آن مطرود درگاه ابلیس، نهادندی از لعنت جامی ساختندی و از قطیعت و فرقت در و شراب افکندند و بر دست او نهادند، جمله درکشید که جرعتی ازو بسر نیامد عبارت این بود که: وَ إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی إِلی‌ یَوْمِ الدِّینِ بزرگان دین گفته‌اند که: دو قدح از غیب در آمد یکی این بود که: «وَ کانَ مِنَ الْکافِرِینَ» دیگر «وَ کانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیماً» آن قدح کفر پر شربت فراق بود و این قدح رحمت پر شربت وصال بود. قدح رحمت از کف اقبال با بدرقه فضل بجان مصطفی عربی فرستاد صلوات اللَّه و سلامه علیه. یقول اللَّه تعالی: وَ کانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ عَظِیماً
هوش مصنوعی: پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «ازدواج کنید، زن بگیرید و از طلاق بپرهیزید، زیرا طلاق و جدایی باعث لرزیدن عرش الهی می‌شود. هر زنی که بدون دلیلی و به آسانی درخواست طلاق کند، بوی بهشت به او نخواهد رسید. ازدواج به وصل منجر می‌شود و خداوند وصال را دوست دارد، اما طلاق باعث جدایی است و خداوند جدا شدن را نمی‌پسندد. کسی که در فراق به سر می‌برد در میان مصیبت‌ها محبوس است و دریای جدایی تبدیل به احساس حسرت و اندوه می‌شود. روز جدایی روشنایی ندارد و شب بی‌پایانی وجود دارد. اگر کسی می‌توانست تلخ‌ترین نوشیدنی‌ها را از فرقت و جدایی بسازد، آن را به ابلیس می‌داد. بزرگان دین بیان کرده‌اند که دو قدح از عالم غیب فرود آمد؛ یکی با مضمون «او از کافران بود» و دیگری «او بر مؤمنان رحیم بود». قدح کفر پر از شربت جدایی بود و قدح رحمت پر از شربت وصال. قدح رحمت به وسیله فضل الهی به پیامبر فرستاده شد و خداوند می‌فرماید: «و همانا فضل خدا بر تو بسیار بزرگ است.»
و قدح کفر از دست عدل بنعت اذلال به ابلیس مهجور دادند، گفتند: «لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکَ وَ مِمَّنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعِینَ» رابعه عدوی گفته که: کفر طعم فراق دارد و ایمان لذّت وصال، و آن طعم و این لذّت فردای قیامت پدید آید که در آن صحراء هیبت و عرصه سیاست قومی را گویند: «فراق لا وصال له». و قومی را گویند: «وصال لا نهایة له». سوختگان فراق همی‌گویند:
هوش مصنوعی: ابلیس که به دلیل کفرش تنبیه شده بود، گفت: «من به زودی جهنم را پر خواهم کرد از تو و همه کسانی که به تو می‌پیوندند». رابعه عدویه بیان کرده که کفر درد و تلخی جدایی را به همراه دارد در حالی که ایمان خوشی و لذت نزدیکی را به ارمغان می‌آورد. این احساسات در روز قیامت به عینه قابل مشاهده خواهند بود. در آن روز، افرادی که در حسرت جدایی به سر می‌برند، فقط یأس و ناامیدی را خواهند دید، در حالی که گروهی که به وصال و نزدیکی دست یافته‌اند، خوشی و رضایت را تجربه خواهند کرد. کسانی که از جدایی می‌سوزند، در حسرت فراق خود خواهند گفت:
فراق او ز زمانی هزار روز آرد
افروختگان وصال همی‌گویند:
هوش مصنوعی: دوری از او مانند هزار روز می‌گذرد و کسانی که به وصال او امید دارند، این را بارها تکرار می‌کنند.
بلای او ز شبی صد هزار سال کند
سرای پرده وصلت کشید روز نواخت
هوش مصنوعی: آسیب و پریشانی ناشی از او به قدری شدید است که گویی هزار سال در شب طول کشیده است، و این در حالی است که روزی خوش برای وصل و دیدار نزدیک شده است.
بطبل رحلت بر زد فراق یار دوال.
هوش مصنوعی: بر اثر جدایی از محبوب، نوای ناامیدی و سوگواری به صدا درآمد.
وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ در روزگار خلافت عمر خطاب، رضی اللَّه عنه، مردی بیامد و از عمر تولیت عمل خواست، تا در دیوان خلافت عامل باشد. عمر گفت: قرآن دانی؟ گفت: ندانم که نیاموخته‌ام.
هوش مصنوعی: هر کس که از خدا پرهیز کند، برای او راهی پیدا می‌شود و از جایی که انتظار ندارد به او روزی می‌دهد. در زمان خلافت عمر بن خطاب، مردی به او مراجعه کرد و درخواست کرد که در دیوان خلافت مسئولیتی داشته باشد. عمر از او پرسید: آیا قرآن را می‌دانی؟ او پاسخ داد: نمی‌دانم؛ چون آن را نیاموخته‌ام.
عمر گفت: ما عمل بکسی ندهیم که قرآن نداند. مرد بازگشت و جهدی و رنجی عظیم بر خود نهاد در تعلیم قرآن بطمع آنکه عمر او را عمل دهد. چون قرآن بیاموخت و یاد گرفت برکات قرآن خواندن و دانستن آن او را بدان جای رسانید که در دل وی نه حرص ولایت ماند نه تقاضای دیدار عمر پس روزی عمر او را دید، گفت: یا هذا هجرتنا؟ ای جوانمرد چه افتاد که یکبارگی هجرت ما اختیار کردی؟ گفت: یا امیر المؤمنین تو از آن مردان نباشی که کسی روا دارد که هجرت تو اختیار کند، لیکن قرآن بیاموختم و چنان توانگر دل گشتم که از خلق و از عمل بی نیاز شدم.
هوش مصنوعی: عمر گفت: ما به کسی عمل نمی‌دهیم که قرآن را نخوانده باشد. آن مرد بازگشت و تلاش و زحمتی بزرگ بر خود تحمیل کرد تا قرآن را یاد بگیرد به امید اینکه عمر به او عمل دهد. وقتی قرآن را آموخت و یاد گرفت، برکات آموختن قرآن او را به جایی رساند که دیگر نه به مقام و منصب حرص ورزید و نه به دیدار عمر تمایل داشت. یک روز عمر او را دید و گفت: ای جوانمرد، چرا ناگهان هجرت ما را انتخاب کردی؟ مرد جواب داد: ای امیر مؤمنان، تو از آن دسته افراد نیستی که اجازه بدهی کسی هجرت تو را انتخاب کند، اما من قرآن آموختم و به قدری غنی شدم که از مردم و عمل بی‌نیاز شدم.
عمر گفت: آن کدام آیتست که ترا بدین درگاه بی نیازی درکشید؟ گفت: آن آیت که در سورة الطّلاق است: وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ. آن گه گفت: مخرجا من شبهات الدّنیا و غمرات الموت و من شدائد یوم القیامة، هر که تقوی شعار و دثار خود گردانید، از سه کار با صعوبت پر فتنه خلاص یافت و ایمن گشت: یکی شبهات دنیا، دیگر غمرات و سکرات مرگ، سوم شدائد احوال و اهوال قیامت.
هوش مصنوعی: عمر پرسید که کدام آیه تو را به این مقام بی‌نیازی رسانده است. او پاسخ داد که آیه‌ای از سوره الطلاق است که می‌گوید: کسی که تقوای الهی پیشه کند، خداوند برای او راهی برای رهایی مقرر می‌کند و از جایی که انتظار ندارد روزی‌اش می‌دهد. سپس افزود که این رهایی شامل سه چیز است: یکی از بلایای دنیا، دیگری از سختی‌های مرگ و سومی از مشکلات و ترس‌های قیامت. هر که تقوا را به‌عنوان لباس و شعار خود انتخاب کند، از این سه مشکل سخت و پر دردسر نجات می‌یابد و در امان خواهد بود.
قوله تعالی: وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ توکّل آفتابی است که از برج سعادت تابد، بادی است که از سرای قرب وزد، بویی است که بشارت وصل آرد. منزلی شریف است و مقامی بزرگوار، و درجه‌ای است که دست هر بی قدری بر قدّ او نرسد. و بصر هر مختصر همّتی او را در نیابد. آن جوانمردان که قدم در میدان توکّل نهادند ساکنان عالم قرآن بودند، سلاطین جهان هدایت، مستان شربت نیستی. عظیم روشی داشتند که دنیا در راه ایشان افتاد با وی انس نگرفتند. سمعها را صمام برنهادند تا هیچ نباید شنید. دیده‌ها از هر چه نشان حق نداشت باز بستند.
هوش مصنوعی: آیه‌ای از قرآن می‌گوید: «و هر کس به خدا توکل کند، خدا او را کافی است». توکل مانند نوری است که از جایگاه سعادت می‌تابد و به مانند بادی است که از نزدیک‌ترین مکان به خدا می‌وزد و بویی است که خبر از وصال می‌دهد. این حالت، منزلتی شرافتمندانه و مقامی بزرگ دارد و درجه‌ای است که هیچ‌کس با ناتوانی نمی‌تواند به آن برسد. افرادی که به توکل قدم گذاشته‌اند، کسانی بوده‌اند که در عالم قرآن ساکن شده و راهنمایان الهی بوده‌اند. آن‌ها دارای روشی عمیق بوده‌اند که دنیا نتوانسته بر آن‌ها تسلط یابد و با آن‌ها دلیلی نداشته است. گوش‌های خود را از هر آنچه باید بشنوند مسدود کرده و چشمانشان را از هر آنچه که نشان حق نبوده، بسته‌اند.
خوی از جهان و جهانیان باز کردند، گفتند: یکی را خوانیم و یکی را دانیم، از همه عالم او ما را بسنده، و همه کارها را سازنده. وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ این خود خطاب عموم است عامّه خلائق از اهل تکلیف در تحت این خطاب شوند. باز مصطفی عربی را صلّی اللَّه علیه و سلّم که مرکز اقبال است و منبع افضال، خطاب تخصیص کرد، گفت: «وَ تَوَکَّلْ عَلَی الْحَیِّ الَّذِی لا یَمُوتُ» ای حاکم عالم قضا و ای ساکن سرای رضا، ای محمد مصطفی، رازی که گویی همه با من گوی که از رازت آگاه منم. با من نشین که ناگزیرت منم. همه مرا دان و مرا خوان که من همه ترا میخوانم. گفتار بنی آدم از سر زبانست و گفتار تو از میان جان است. دریغی بود که‌ با ایشان گویی همه با من گوی که قدر تو من دانم. ای مهتر، آفرینش بحرمت و بزرگی قدم تو بپای است، گر نه وجود تو بودی نه عالم بودی و نه آدم:
هوش مصنوعی: از عالم هستی و موجودات آن، دوری گزیدند و گفتند: ما تنها یکی را می‌خوانیم و یکی را می‌شناسیم که از همه عالم برای ما کافی است و همه امور را سامان می‌دهد. و هر کس بر خدا توکل کند، او برایش بس است. این سخن شامل عموم مردم است که در حال تکلیف، زیر این خطاب قرار می‌گیرند. سپس به پیامبر اسلام، محمد ص، که محور توجهات و منشأ برکت‌هاست، به طور خاص خطاب می‌شود و می‌فرماید: «و بر آن زنده‌ای که نمی‌میرد توکل کن». ای حاکم بر عالم قضا و ای ساکن در سرای رضا، ای محمد مصطفی، رازی وجود دارد که به نظر می‌رسد همه با من در این راز شریکند و من به آن آگاه‌ترم. با من بنشین، زیرا من ناگزیر تو را هستم. همه تو را می‌شناسم و می‌خوانم، چون من همه تو را می‌خوانم. سخنان بنی‌آدم از زبانشان ناشی می‌شود، اما سخنان تو از عمق جانت برمی‌خیزد. افسوس است که تو با آنها بگویی و من از ارزش تو آگاه‌ترم. ای بزرگوار، آفرینش به خاطر حرمت و عظمت توست، و اگر وجود تو نبود نه عالم بود و نه انسان.
گر نه سببش تو بودی ای درّ خوشاب
آدم نزدی دمی درین کوی خراب.
هوش مصنوعی: اگر تو دلیل این وضعیت نبودی، ای مروارید خوشبو، آدمی هرگز در این خیابان ویران قدم نمی‌زد.
ربّ العالمین ببعثت او بر عالمیان منّت نهاد، گفت: قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیْکُمْ ذِکْراً رَسُولًا یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِ اللَّهِ مُبَیِّناتٍ لِیُخْرِجَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ ما این مهتر عالم و سیّد ولد آدم بشما فرستادیم تا شما را از ما یادگاری باشد، نامه ما بر شما خواند، پیغام ما بشما رساند، گم شدگان را با راه نجات خواند. مهجوران را از زحمت هجران براحت وصال آرد. سراپرده کفر و ضلالت براندازد، بساط شریعت و حقیقت بگستراند. ای محتشمان عالم و ای محترمان اولاد آدم و ای عقلاء عرب و عجم، خدمت و حشمت او را میان بندید عزّ و مرتبت و رفعت از متابعت و موافقت و مبایعت او جویید، دل در شفاعت او بندید.
هوش مصنوعی: خداوند عالم با فرستادن پیامبر به مردم، بر آنها منت نهاد و گفت: خداوند پیامبری را به سوی شما فرستاده است که آیات روشن او را بر شما می‌خواند تا مؤمنان و افراد نیکوکار را از تاریکی‌ها به سوی نور هدایت کند. این پیامبر به عنوان یادگاری از سوی ما برای شما آمده است؛ او پیام ما را به شما رسانید و گمشدگان را به راه نجات دعوت کرد. او کسانی را که در دوری از ما بودند، به انس و پیوند با ما دعوت می‌کند. او باطل و تاریکی را از بین می‌برد و پایه‌های حقیقت و دستور دین را برقرار می‌سازد. ای بزرگواران و محترمان از نسل آدم، ای خردمندان عرب و عجم، به مقام و خدمت او توجه کنید و عزت و مقام خود را از تبعیت و همراهی با او به دست آورید و دل‌های خود را به شفاعت او بسپارید.
بندگی او زندگی ابد دانید. مهتر دوده آدم اوست، سالار جمله اهل عالم اوست، شرح محکم او را نسخ نه، عقد مبرم او را فسخ نه، امّت محترم او را مسخ نه، عزّ دولت نبوّت او با ابد پیوسته، شرف رسالت او با ازل بسته که: «کنت نبیّا و آدم بین الماء و الطّین»
هوش مصنوعی: بندگی خدا را زندگی ابدی بدانید. او رئیس نسل آدم است و رهبر تمام اهل عالم به شمار می‌آید. هیچ متن و قراردادی نمی‌تواند وصف صریح او را تغییر دهد، و هیچ‌گونه تحولی در مقام او ایجاد نمی‌شود. احترام و عظمت نبوت او به صورت دائمی برقرار است و مقام رسالت او همیشگی و ازل است. او می‌گوید: «من پیامبر بودم در حالی که آدم در میان آب و خاک بود.»
نیکو سخنی که آن عزیزی در نظم آورده و گفته:
نی تو درّی بودی اندر بحر جسمانی یتیم؟
هوش مصنوعی: سخن زیبا و ارزشمندی را آن دوست عزیز در قالب شعر بیان کرده است: آیا تو مانند درّی گرانبها نیستی که در دریای جسمانی بی‌سرپرست وجود داری؟
دیو را دیوی فروریزد همی در عهد تو
آدمی را خاصه با عشق تو کی ماند جفا؟
هوش مصنوعی: در اینجا بیان می‌شود که در زمانه تو، حتی دیوان نیز وادار به تسلیم می‌شوند، و حال آنکه آدم‌ها با عشق تو چگونه می‌توانند به بی‌رحمی ادامه دهند؟
فضل ما تاجیت کرد از بهر فرق انبیا؟!
هوش مصنوعی: ای بزرگوار، آیا به خاطر مقام و ویژگی‌های ویژه انبیا بر تو فضلی آمده است؟