گنجور

النوبة الثالثة

قوله تعالی: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ. سه چیز است که سعادت بنده در آنست و روی عبودیت روشن بآنست. اشتغال زبان بذکر حقّ، و استغراق دل بمهر حقّ و امتلاء سرّ از نظر حقّ. طوبی کسی را که اللَّه بسرّ وی نظر کند تا دل وی بمهر بیاراید و زبان وی بر ذکر دارد. و هیچ ذکر عزیزتر از نام اللَّه نیست و هیچ نام و ذکر عزیزتر از آیت تسمیت نیست بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ. مصطفی (ص) گفت: «کلّ امر ذی بال لم یبدأ فیه ببسم اللَّه فهو ابتر»

: هر کار با خطر که در آغاز آن بسم اللَّه نبود، آن کار ناقص بود، که از آن مقصودی برنیاید. بی‌توقیع بسم اللَّه در مملکت هیچ کاری روان نیست. بی‌گفتار بسم اللَّه نمازت درست نیست و رازت بکار نیست. در آثار مأثور است که یکی از اهل توفیق هر روزی بی‌آنکه بسم اللَّه بگفتی هزار بار سورة الاخلاص برخواندی، پس از آنکه بعالم آخرت رسیده بود، او را در خواب دیدند، گفتند: ما فعل اللَّه بک؟ اللَّه با تو چه کرد؟ حالت چونست؟ کارت بچه رسید؟ گفت: بهر باری سوره «قل هو اللَّه احد» خوانده بودم، ثواب آن را در بهشت از بهر ما کوشکی بنا کرده بودند، و اکنون که بدیدم نمی‌پسندم که ناقص است. گفتند: آن نقصان بگوی تا از چیست؟ گفتا: از آن بودست که ما در دنیا شرف بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ از سر سورتها فرونهاده بودیم.

پیر طریقت گفته که: اگر همه ملک موجودات بنام تو باز کنند، نگر تا بی‌توقیع بسم اللَّه بدان ننگری که آن را بر مقدار پر پشه‌ای قیمت نیست. و اگر جبرئیل و حمله عرش بچاکری تو کمر بندند، ترا آن محلّ و شرف نبود که سلطان بسم اللَّه داغی از آن خویش بر میان جانت نهد. هر جانی که عاشق‌تر بود، او را اسیرتر گیرند، هر دلی که سوخته‌تر بود، رختش زودتر بغارت برند:

گفتم که: چو زیرم و بدست تو اسیر
بنواز مرا، مزن تو ای بدر منیر.
گفتا که: ز زخم من تو آزار مگیر
در زخمه بود همه نوازیدن زیر.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ ای شما که ایمان آورده‌اید و پیغام رسان براست داشتید و پیغام مرا بجان و دل پذیرفتید، دشمن ما و دشمن خود را بدوست مگیرید. هیچ دشمن شما را مه از نفس امّاره نیست، زینهار تا از او ایمن نباشید و پیوسته از او بر حذر باشید. مصطفی (ص) گفت: «اعدا عدوّک نفسک الّتی بین جنبیک»

دشمن‌تر دشمنی نفس بد فرمان است، همه آن خواهد که زیان وی در آن است. هر که نفس خویش را خود کامه دارد خویشتن را تخم حسرت میکارد. در اخبار داود (ع) است که: «یا داود عاد نفسک فلیس لی فی المملکة منازع غیرها»

یا داود عداوت نفس را میان در بند و او را در بند قهر و زندان مخالفت دار که در مملکت ما را بجز وی منازع نیست. این نفس خاکی و سفلی و ظلمانی است، دشمنی غدّار و مکّار است. اصل وی از تنافس است و منافست مقدمه حقد و حسد و بغض و عداوت است. نه از گزاف مصطفی (ص) گفت: «رجعنا من الجهاد الاصغر الی الجهاد الاکبر»

غزاء روم را غزاء کهین و غزاء نفس را غزاء مهین خوانده، زیرا که بلشگری اندک روم از قیصر بتوان ستد و بجمله اولیاء روی زمین نفس را از یکی بنتوان ستد، برای آنکه آن کافر در روم بمعاینه جهاد کند و بر غازی سفه و غضب نماید و بافعال مناکیر خواند. و نفس نه بمعاینه جهاد کند و بر وی مودّت و شفقت نماید و بافعال معارف خواند و مردان راه دین بدین سبب بسیار طاعتها بگذارند که دانند که آن ملواح نفس است، که صیاد مرغ را هم بمرغ گیرد. احمد خضرویه بلخی گوید: نفس خود را بانواع ریاضات و مجاهدات مقهور کرده بودم، روزی نشاط غزو کرد، عجب داشتم که از نفس نشاط طاعت نیاید! گفتم: در زیر این گوی چه مکر باشد مگر در گرسنگی طاقت نمیدارد که پیوسته او را روزه همی فرمایم، خواهد که در سفر روزه بگشاید، گفتم: ای نفس اگر این سفر پیش بگیرم روزه نگشایم. گفت: روا دارم! گفتم: مگر از آنست که طاقت نماز شب نمی‌دارد، میخواهد که در سفر بخسبد.

گفتم: که در سفر قیام شب با کم نکنم، چنان که در حضر، گفت: روا دارم! تفکّر کردم که مگر از آن نشاط سفر غزا کرده که در حضر با خلق نمی‌آمیزد، که او را در خلوت و عزلت میدارم، مرادش آنست که با خلق صحبت کند. گفتم: ای نفس هر جای که روم درین سفر ترا بخرابه‌ای فرود آرم که هیچ خلق را نبینی. گفت: روا دارم. از دست وی عاجز ماندم، در اللَّه زاریدم تضرّع کردم تا از مکر وی مرا آگاهی دهد، آخر او را با قرار آوردم، تا گفت: در حضر مرا در روزی هزار بار بکشی، بشمشیر مجاهدت، بخلاف مراد من، و خلق را آگاهی نه. در غزا باری کشتن یک بار باشد و بهمه جهان نام شود که احمد خضرویه بغزا شهادت یافت! گفتم: سبحان آن خداوندی که نفسی آفریند بدین معیوبی که بدنیا منافق باشد و بعد از مرگ مرائی باشد، نه درین جهان حقیقت اسلام خواهد نه در آن جهان. آن گه گفتم: ای نفس امّاره و اللَّه که باین غزا نروم تا تو در زیر طاعت زنار بندی! پس هم در حضر آن ریاضات و انواع مجاهدات که در آن بودم زیادت کردم.

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: رباعی
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ. سه چیز است که سعادت بنده در آنست و روی عبودیت روشن بآنست. اشتغال زبان بذکر حقّ، و استغراق دل بمهر حقّ و امتلاء سرّ از نظر حقّ. طوبی کسی را که اللَّه بسرّ وی نظر کند تا دل وی بمهر بیاراید و زبان وی بر ذکر دارد. و هیچ ذکر عزیزتر از نام اللَّه نیست و هیچ نام و ذکر عزیزتر از آیت تسمیت نیست بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ. مصطفی (ص) گفت: «کلّ امر ذی بال لم یبدأ فیه ببسم اللَّه فهو ابتر»
هوش مصنوعی: در این متن درباره سه عامل اصلی که به سعادت و بندگی انسان کمک می‌کند صحبت شده است. اول، زبان باید به یاد خدا مشغول باشد؛ دوم، دل باید در عشق به خدا غرق شود؛ و سوم، راز و باطن انسان باید پر از نظر و محبت خدا باشد. خوشا به حال کسی که خداوند به باطن او نگاه کند و دلش را پر از عشق کند و زبانش دائماً در ذکر خدا باشد. هیچ ذکری عزیزتر از نام خدا نیست و هیچ ذکر با ارزشی بالاتر از عبارت «بسم الله الرحمن الرحیم» وجود ندارد. پیامبر (ص) نیز فرمودند که هر کار مهمی که با نام خدا شروع نشود، ناقص و بی‌نتیجه است.
: هر کار با خطر که در آغاز آن بسم اللَّه نبود، آن کار ناقص بود، که از آن مقصودی برنیاید. بی‌توقیع بسم اللَّه در مملکت هیچ کاری روان نیست. بی‌گفتار بسم اللَّه نمازت درست نیست و رازت بکار نیست. در آثار مأثور است که یکی از اهل توفیق هر روزی بی‌آنکه بسم اللَّه بگفتی هزار بار سورة الاخلاص برخواندی، پس از آنکه بعالم آخرت رسیده بود، او را در خواب دیدند، گفتند: ما فعل اللَّه بک؟ اللَّه با تو چه کرد؟ حالت چونست؟ کارت بچه رسید؟ گفت: بهر باری سوره «قل هو اللَّه احد» خوانده بودم، ثواب آن را در بهشت از بهر ما کوشکی بنا کرده بودند، و اکنون که بدیدم نمی‌پسندم که ناقص است. گفتند: آن نقصان بگوی تا از چیست؟ گفتا: از آن بودست که ما در دنیا شرف بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ از سر سورتها فرونهاده بودیم.
هوش مصنوعی: هر کاری که بدون گفتن "بسم اللَّه" آغاز شود، ناقص است و از آن هیچ نتیجه‌ای حاصل نمی‌شود. در هیچ کار و فعالیتی در این دنیا بدون ذکر "بسم اللَّه" پیشرفت وجود ندارد. حتی در نماز، اگر این عبارت گفته نشود، نماز صحیح نیست و رازها و دعاها نیز اثر ندارند. در متون دینی آمده که یکی از اهل توفیق هر روز بدون این‌که "بسم اللَّه" بگوید، هزار بار سوره "اخلاص" را می‌خوانده است. پس از مرگش، در خواب او را دیدند و از حالش پرسیدند. او گفت که به خاطر هر بار خواندن سوره "قل هو اللَّه احد"، در بهشت برای او قصرهایی ساخته شده است، اما اکنون که آنها را می‌بیند، از نقصی که دارند راضی نیست. وقتی از او پرسیدند که این نقص از چیست، او توضیح داد که به خاطر نخواندن "بسم اللَّه" در دنیا، شایستگی کامل این ثواب‌ها را نداشته است.
پیر طریقت گفته که: اگر همه ملک موجودات بنام تو باز کنند، نگر تا بی‌توقیع بسم اللَّه بدان ننگری که آن را بر مقدار پر پشه‌ای قیمت نیست. و اگر جبرئیل و حمله عرش بچاکری تو کمر بندند، ترا آن محلّ و شرف نبود که سلطان بسم اللَّه داغی از آن خویش بر میان جانت نهد. هر جانی که عاشق‌تر بود، او را اسیرتر گیرند، هر دلی که سوخته‌تر بود، رختش زودتر بغارت برند:
هوش مصنوعی: پیر طریقت می‌گوید که اگر همه موجودات عالم به نام تو حاضر شوند، مراقب باش که هیچ چیز بدون نام خدا برای تو ارزشی ندارد و به اندازه سر سوزنی هم نمی‌ارزد. حتی اگر جبرئیل و ملائکه عرش هم برای تو تلاش کنند، هنوز هم مقام و شرف واقعی تو نیست که سلطان نام خدا نشانی از خود بر جان تو بگذارد. هر جان که بیشتر عاشق باشد، بیشتر در بند خواهد شد و هر قلبی که سوخته‌تر باشد، زودتر غارت خواهد شد.
گفتم که: چو زیرم و بدست تو اسیر
بنواز مرا، مزن تو ای بدر منیر.
هوش مصنوعی: گفتم که وقتی زیر پای تو هستم و در دستان تو گرفتارم، مرا نوازش کن و نزن! ای نور درخشان من.
گفتا که: ز زخم من تو آزار مگیر
در زخمه بود همه نوازیدن زیر.
هوش مصنوعی: گفت: از زخم من ناراحت نشو، زیرا در درد و زخم من تمام زیبایی‌ها و محبت‌ها نهفته است.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ ای شما که ایمان آورده‌اید و پیغام رسان براست داشتید و پیغام مرا بجان و دل پذیرفتید، دشمن ما و دشمن خود را بدوست مگیرید. هیچ دشمن شما را مه از نفس امّاره نیست، زینهار تا از او ایمن نباشید و پیوسته از او بر حذر باشید. مصطفی (ص) گفت: «اعدا عدوّک نفسک الّتی بین جنبیک»
هوش مصنوعی: ای کسانی که ایمان آورده‌اید، دشمن من و دشمن خودتان را به عنوان دوست نگیرید. هیچ دشمنی بدتر از نفس خودتان نیست، مراقب باشید و همیشه از آن دوری کنید. پیامبر (ص) فرمود: «بدترین دشمن تو، نفس توست که در درون توست.»
دشمن‌تر دشمنی نفس بد فرمان است، همه آن خواهد که زیان وی در آن است. هر که نفس خویش را خود کامه دارد خویشتن را تخم حسرت میکارد. در اخبار داود (ع) است که: «یا داود عاد نفسک فلیس لی فی المملکة منازع غیرها»
هوش مصنوعی: دشمن ترین دشمن، نفس بدخواه انسان است که تنها چیزی را می‌خواهد که به ضرر اوست. کسی که خواسته‌های نفس خود را برآورده می‌کند، در واقع بذر حسرت را در دل خود می‌کارد. در خبرها آمده است که داوود (ع) به او گفته شده: «ای داوود، نفس خود را کنترل کن، زیرا در این سرزمین هیچ رقیبی جز نفس خودت نداری.»
یا داود عداوت نفس را میان در بند و او را در بند قهر و زندان مخالفت دار که در مملکت ما را بجز وی منازع نیست. این نفس خاکی و سفلی و ظلمانی است، دشمنی غدّار و مکّار است. اصل وی از تنافس است و منافست مقدمه حقد و حسد و بغض و عداوت است. نه از گزاف مصطفی (ص) گفت: «رجعنا من الجهاد الاصغر الی الجهاد الاکبر»
هوش مصنوعی: داود، بر حذر باش از دشمنی نفس، او را در قهر و مخالفت خود زندانی کن، زیرا در این دنیا جز او دشمن دیگری نداریم. این نفس، که از خاک و سفلتی است، دشمنی نیرنگ باز و حقه‌باز است. ریشه‌اش در رقابت است و این رقابت اولین قدم برای ایجاد کینه، حسادت، بغض و دشمنی است. بنابراین، همان‌طور که پیامبر (ص) فرمود: «ما از جهاد کوچک به جهاد بزرگ بازمی‌گردیم».
غزاء روم را غزاء کهین و غزاء نفس را غزاء مهین خوانده، زیرا که بلشگری اندک روم از قیصر بتوان ستد و بجمله اولیاء روی زمین نفس را از یکی بنتوان ستد، برای آنکه آن کافر در روم بمعاینه جهاد کند و بر غازی سفه و غضب نماید و بافعال مناکیر خواند. و نفس نه بمعاینه جهاد کند و بر وی مودّت و شفقت نماید و بافعال معارف خواند و مردان راه دین بدین سبب بسیار طاعتها بگذارند که دانند که آن ملواح نفس است، که صیاد مرغ را هم بمرغ گیرد. احمد خضرویه بلخی گوید: نفس خود را بانواع ریاضات و مجاهدات مقهور کرده بودم، روزی نشاط غزو کرد، عجب داشتم که از نفس نشاط طاعت نیاید! گفتم: در زیر این گوی چه مکر باشد مگر در گرسنگی طاقت نمیدارد که پیوسته او را روزه همی فرمایم، خواهد که در سفر روزه بگشاید، گفتم: ای نفس اگر این سفر پیش بگیرم روزه نگشایم. گفت: روا دارم! گفتم: مگر از آنست که طاقت نماز شب نمی‌دارد، میخواهد که در سفر بخسبد.
هوش مصنوعی: غذای روح را مشابه غذایی که بر بدن تأثیر می‌گذارد، مورد بررسی قرار می‌دهند و نفس را به نوعی غذا می‌خوانند که باید مراقب آن بود، چون روح و نفس هر دو نیاز به پرورش و مراقبت دارند. از آنجا که در جنگ‌ها ممکن است برخی افراد به جهاد واقعی بپردازند و بر دیگران سخت بگیرند، اما نفس انسان در برابر چالش‌ها و آزمایش‌ها اغلب به جای مبارزه، سعی در دوستی و محبت دارد و از طریق اعمال نیک شناخته می‌شود. در این راستا، بسیاری از مردان دین برای این موضوع اهمیت بالایی قائل بوده و از انجام عبادات و طاعات غافل نمی‌شوند، زیرا می‌دانند که نفس مانند صیاد است که شکارش را می‌گیرد. یکی از عارفان به نام احمد خضرویه بلخی اشاره می‌کند که چگونه تلاش‌های او برای کنترل نفسش به نتیجه نمی‌رسید و زمانی که در حال روزه بود، نفسش تمایل به راحتی و خواب داشت. او در گفتگو با نفسش متوجه شد که هرچند او سختی‌ها را تحمل می‌کند، ولی نفس همچنان دنبال بهانه‌ای برای فرار از سختی‌هاست.
گفتم: که در سفر قیام شب با کم نکنم، چنان که در حضر، گفت: روا دارم! تفکّر کردم که مگر از آن نشاط سفر غزا کرده که در حضر با خلق نمی‌آمیزد، که او را در خلوت و عزلت میدارم، مرادش آنست که با خلق صحبت کند. گفتم: ای نفس هر جای که روم درین سفر ترا بخرابه‌ای فرود آرم که هیچ خلق را نبینی. گفت: روا دارم. از دست وی عاجز ماندم، در اللَّه زاریدم تضرّع کردم تا از مکر وی مرا آگاهی دهد، آخر او را با قرار آوردم، تا گفت: در حضر مرا در روزی هزار بار بکشی، بشمشیر مجاهدت، بخلاف مراد من، و خلق را آگاهی نه. در غزا باری کشتن یک بار باشد و بهمه جهان نام شود که احمد خضرویه بغزا شهادت یافت! گفتم: سبحان آن خداوندی که نفسی آفریند بدین معیوبی که بدنیا منافق باشد و بعد از مرگ مرائی باشد، نه درین جهان حقیقت اسلام خواهد نه در آن جهان. آن گه گفتم: ای نفس امّاره و اللَّه که باین غزا نروم تا تو در زیر طاعت زنار بندی! پس هم در حضر آن ریاضات و انواع مجاهدات که در آن بودم زیادت کردم.
هوش مصنوعی: در سفر شبنامه، به خودم گفتم که حضور در جمع مردم را کم کنم، همان‌طور که در تنهایی هستم. او گفت که این کار را روا می‌داند. در ذهنم فکر کردم که شاید از شوق سفر و مجاهدت، تمایل به دوری از مردم دارد و می‌خواهد در خلوت بماند. در حقیقت، او می‌خواست با دیگران صحبت کند. به خودم گفتم: ای نفس، هر جا که برویم در این سفر، جایگاهی به دور از مردم برای تو می‌سازم. او پاسخ داد که این کار رواست. اما من از او ناامید شدم و در دل خواستم تا خداوند مرا از نیرنگ او آگاه کند. در نهایت او را راضی کردم که گفت: در حالت حضور می‌توانی روزی هزار بار مرا بکشی اما در مجاهدت، باید خلاف خواسته من رفتار کنی و دیگران را آگاه نکنی. در سفر مجاهدت، کشتن یک بار کافی است و نام من در دنیا مشهور می‌شود که احمد خضرویه در غزا به شهادت رسیده است! گفتم: سپاس به خداوندی که نفسی را آفریده که در دنیا از خود ریا نشان دهد و بعد از مرگ حقیقت آن آشکار شود، نه در این دنیا اسلام حقیقی خواهد داشت و نه در آن دنیا. سپس به نفس خود گفتم: ای نفس اماره، قسم به خدا که به این سفر مجاهدت نمی‌روم تا تو در زیر بندگی طاعت معنی کنی! بعد از آن، در حالت حضور، ریاضات و انواع مجاهدت‌هایم را بیشتر کردم.