گنجور

۲ - النوبة الثالثة

لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرِینَ الآیة...: مفهوم این آیت صفت و سیرت مهاجر انست که غریبان این سرای‌اند و شهیدان آن سرای، سلاطین دولت‌اند و در خانه ایشان نانی نه، امیران مملکت‌اند و در بر کهنه‌ای نه، آفتاب رویان قیامت‌اند و درین سرای از هیچ جانب روی نه، آتش دلان‌اند و شرر ایشان را دودی نه، درد زدگانند و جراحت ایشان را درمانی نه، مسافران‌اند و راه ایشان را پایانی نه، همه در کوره بلا گداخته و بازخواستی نه. و با اینهمه نعره عاشقی ایشان در ملکوت افتاده که جان برای گوی میدان تو داریم. هر کجا خواهی میانداز. تو نظاره ما باش و با ما هر چه خواهی میکن.

جانی دارم بعشق تو کرده رقم
خواهیش بشادی کش و خواهیش بغم‌
بعینیک ما یلقی الفؤاد و ما لقی
و للحبّ ما لم یبق منه و ما بقی‌

مصطفی (ص) گوید: ما مهتر کلّیت عالم ایم و بهتر ذرّیت آدم، و ما را بدین فخر نه. شربتهای کرم بر دست ما نهادند و هدیّه‌های شریف بحجره ما فرستادند و لباسهای نفیس در ما پوشیدند و طراز اعزاز بر آستین ما کشیدند، و ما را بدان همه هیچ فخر نه. مهترا پس اختیار تو چیست و افتخار تو به چیست؟ گفت: اختیار ما آنست و افتخار ما بدانست که در روزی ساعتی خلوتی جوییم و با این فقرای مهاجرین چون بلال و صهیب و سلمان و عمّار ساعتی حدیث او گوئیم:

بر دل ز کرامتش نثار است مرا
وز فقر لباس اختیار است مرا
دینار درم خود چه بکارست مرا
با حق همه کار چون نگارست مرا؟!

لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرِینَ بدانکه فقر دو است: یکی آنست که رسول خدا (ص) از آن استعاذت کرده و گفته: «اعوذ بک من الفقر»

و دیگر آنست که رسول خدا گفته: «الفقر فخری»

آن یکی نزدیک بکفر و این یکی نزدیک بحق. اما آن فقر که بکفر نزدیکست فقر دلست که علم و حکمت و اخلاص و صبر و رضا و تسلیم و توکل از دل ببرد، تا دل ازین ولایتها درویش گردد، و چون زمین خراب شود. و دل چون خراب شد، منزل شیاطین گردد آن گه چون شیطان فرو آمد، سپاه شیطان روی بوی نهند شهوت و غضب و حسد و شرک و شک و شبهه و نفاق. نشان این فقر آن بود که هر چه بیند همه کژ بیند، سمع مجاز شنود، زبان همه دروغ و غیبت گوید، قدم همه بکوی ناشایست نهد، این آن فقر است که رسول خدا گفت: «کاد الفقر ان یکون کفرا، اللهم انّی اعوذ بک من الفقر و الکفر».

اما آن فقر که گفت: «الفقر فخری»

آنست که مرد از دنیا برهنه گردد و درین برهنگی بدین نزدیک گردد.

و فی الخبر: «الایمان عریان و لباسه التقوی»

همانست که متصوفه آن را تجرید گویند، که مرد مجرّد شود از رسوم انسانیت، چنانک تیغ مجرد شود از نیام خویش و تیغ ما دام که در نیام باشد هنرش آشکارا نگردد و فعل ازو پیدا نیاید. همچنین دل تا در غلاف انسانیّت است هنر وی آشکارا نگردد و از وی کاری نگشاید، چون از غلاف انسانیّت برهنه گردد صورتها و صفت‌ها درو ننماید.

آورده‌اند در بعضی کتب که فردا چون خلائق بصحراء قیامت بیرون آیند، جنات عدن، بصفات جمال خویش، عاشقان و طالبان را استقبال کند که «وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ.» ازین سوخته‌ای بینی کوفته‌ای دل شکسته‌ای روز فرو شده ای با دلی پر درد و جانی پر حسرت در صعید قیامت ایستاده سر در پیش افکنده دیده‌ها پر آب کرده، ناگاه بویی از کوی وصال لم یزل و لا یزال بمشام او رسد یک نعره بزند که فزع آن در قیامت افتد، فریاد برکشد. حق تعالی گوید: شما همه اهل قیامت را بعتاب و حساب مشغول دارید که ما را با آن گدا کارهاست و رازها که در دنیا هزاران شب بعشق بروز آوردست، در خاک خفته و بادیه‌ها بریده و مذلّتها کشیده، بلاء ما را اسیر شده میخواهد که امروز با ما رازی گوید. آن بیچاره گوید: یا ربّ الارباب آتش مهر در دلم زدی، مرا زیر و زبر کردی، از خان و مانم بیفکندی اول «أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ» بسمعم رسانیدی، باز شربتهای بلا چشانیدی، عاشق جمال خویش گردانیدی اینهمه بروی من آوردی، امروز جمال بدیگران نمایی مرا محروم گردانی؟! بجلال و عزّ تو که دیده باز نکنم تا جمال ذو الجلال ترا نبینم. حقتعالی حجاب جلال بردارد، جمال بنماید، درویش بیخویش، سرگشته شوق، غارتیده عشق، بی‌واسطه کلام حق بشنود، بی‌حجاب جمال و جلال حق ببیند. فیحدّثه کما یحدّث الرجل جلیسه.

قوله: وَ الَّذِینَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإِیمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ. انصار نبوّت و رسالت‌اند، اصحاب موافقت و مراقبت‌اند، منبع جود و سخاوت‌اند. ربّ العالمین روش ایشان ستوده و ایثار ایشان پسندیده که: وَ یُؤْثِرُونَ عَلی‌ أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ قومی که از بیشه حسد هرگز خاری بدامن ایشان نیاویخت، از بیابان نفس هرگز غباری بر گوشه رداء اسلام ایشان ننشست. از هاویه هوی هرگز دودی بدیده ایشان نرسید.

سلاطین راه‌اند در لباس درویشان، ملکی صفت‌اند بصورت آدمیان روندگان در راه فناء خویش خرامان.

شیخ بسطام گفته: که اگر هشت بهشت را درین کلبه ما بگشایند و این سرای و آن سرای بولایت بما دهند، هنوز بدان یک آه سحر گاهی که بر یاد او از سینه برآید بندهیم. ملک یک نفس که بدرد عشق او برآوریم با ملک هژده هزار هزار عالم برابر نکنیم. معاذ جبل را دیدند که در بازار مکه میگردید و ریزه تره می‌چید و میگفت: هذا ملک مع رضاک و ملک الدنیا مع سخطک عزل. گفت: اگر هیچ رضاء تو ممکن است، خداوندا این قدر ما را پادشاهی تمام است، و اگر رضای تو نیست ملک عالم جز عزل نیست.

خیز یارا تا بمیخانه زمانی دم زنیم
آتش اندر ملکت آل بنی آدم زنیم‌
هر چه اسبابست جمع آئیم و پس جمع آوریم
پس بحکم حال بیزاری همه برهم زنیم.

الَّذِینَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ. لآیة...: اندر این آیه تابعین را و سلف صالحین را، پسینان امت را، تا بقیامت، به پیشوایان اسلام و صحابه صدق در رسانید و در حکم برابر کرد و بر وفق این مصطفی (ص) گفت: «مثل امتی مثل المطر، لا یدری اوّله خیر أم آخره»

گفتا: کسانی که امّت من اند و از اهل سنت من اند امروز ساکنان سرای قربت من اند و فردا مستوجب شفاعت من اند. ایشان همه بزرگواران‌اند و کرامت را سزاوارنند و در منفعت و راحت همچون باران بهارانند. باران را ندانند که اول آن بهتر است یا آخر آن، نفعی است عام را و عامه خلق را حال امّت من همچنین است. همان درویشان آخر الزمان، آن شکستگان سرافکنده، و همین عزیزان و بزرگواران صحابه همه برادران‌اند و در مقام منفعت و راحت و شفقت همه یک دست و یکسان‌اند.

«هم کالمطر حیث ما وقع نفع».

بر مثال باران‌اند هر جای که رسد نفع رساند، هم در بوستان وهم در خارستان، هم بر ریحان هم بر امّ غیلان. همچنین اهل اسلام در راحت یکدیگر و رأفت بر یکدیگر یکسانند و یک نشان‌اند. تحقیق قول سید را (ص) که:«امّتی کالمطر لا یدری اوّله خیر ام آخره».

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللَّهَ.

در یک آیه دو بار ذکر تقوی کرد. اوّل تقوای عام است از محرمات پرهیز کردن.

دوم تقوای خاص است از هر چه دون حق است پرهیز کردن. و گفته‌اند: اول اشارتست باصل تقوی و دوم اشارتست بکمال تقوی. و عقبه قیامت نتوان برید، مگر بکمال تقوی همه مرادها برباید داشت و بی‌مرادی درباید گرفت همه زهرها نوش باید گرفت و همه نوشها زهر باید پنداشت. چون قدم اینجا رسید بکمال تقوی رسید.

واسطی گفته که: اهل تقوی که تکبر کنند بر ابناء دنیا، ایشان در تقوی مدعی‌اند برای آنکه اگر دنیا را در دل ایشان وقعی نبودی برای اعراض کردن از آن تکبر نکردندی. عزیزی گفته که: دنیا سفالی است و آن نیز در خواب. و آخرت جوهری‌ است یافته در بیداری مرد نه آنست که در سفال بخواب دیده متقی شود، مرد مردانه آنست که در گوهر در بیداری یافته متقی شود. و در جمله بدانکه قدمهای روندگان در راه تقوی سه است: قدم شریعت در قالب روشن کند. قدم طریقت در دل روشن کند. قدم حقیقت در جان روشن کند. چون روندگان قالب در رسند نزلشان «جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ» پیش آرند، چون روندگان دل در رسند نزلشان «مَقْعَدِ صِدْقٍ» آرند. چون روندگان جان در رسند نزلشان از «عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ» پیش آرند.

قوله: لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلی‌ جَبَلٍ الآیة...: نشر بساط توقیر قرآن است، و اخبار از بیان تعظیم آن قرآنی که جلال الهیّت مطلع قدم اوست و بتیسیر ربوبیّت تنزل اوست کلامی خطیر، نظامی بی‌نظیر، جان آسایی دلپذیر، راهنمایی دستگیر، هاربان را بند، عاصیان را پند، ظلمت حیرت را نور مبین، عصمت عبودیت را حبل متین، لفظ او موجز، معنی او معجز، آیه او واضح، برهان او لائح، امر او ظاهر، نهی او زاجر، خبر او صدق، شهادت او حق، تأویل او جان آویز، تفسیر او مهر انگیز بس قفلها که بآواز دلها برداشتند، بس رقمهای محبّت که باو در سینه‌ها نگاشتند، بس بیگانگان که باو آشنا گشتند، بس خزائن معرفت که باو پیدا گردند، بس خفتگان که باو بیدار گردند، بس غافلان که باو هشیار گردند، بس طالبان که باو بمقصود رسیدند، بس مشتاقان که باو دوست را یافتند هم یادست و هم یادگار، بنازش میدار تا وقت دیدار!

دل را اثر روی تو گل پوش کند
جان را سخن خوب تو مدهوش کند
آتش که شراب وصل تو نوش کند
از لطف تو سوختن فراموش کند.

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: رباعی
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرِینَ الآیة...: مفهوم این آیت صفت و سیرت مهاجر انست که غریبان این سرای‌اند و شهیدان آن سرای، سلاطین دولت‌اند و در خانه ایشان نانی نه، امیران مملکت‌اند و در بر کهنه‌ای نه، آفتاب رویان قیامت‌اند و درین سرای از هیچ جانب روی نه، آتش دلان‌اند و شرر ایشان را دودی نه، درد زدگانند و جراحت ایشان را درمانی نه، مسافران‌اند و راه ایشان را پایانی نه، همه در کوره بلا گداخته و بازخواستی نه. و با اینهمه نعره عاشقی ایشان در ملکوت افتاده که جان برای گوی میدان تو داریم. هر کجا خواهی میانداز. تو نظاره ما باش و با ما هر چه خواهی میکن.
هوش مصنوعی: این متن به توصیف حال و ویژگی‌های مهاجران فقیر می‌پردازد. آن‌ها مانند غریبه‌هایی هستند که در این دنیا زندگی می‌کنند و در عین حال دارای مقام و عظمت‌ هستند. آن‌ها در شرایط سخت و دشوار به سر می‌برند و هیچ چیزی از راحتی و آسایش در اختیار ندارند. با این حال، روحیه‌ای عاشقانه و پرشور دارند و برای تحقق خواسته‌های آرمانی خود آماده‌اند. زندگی آن‌ها مملو از چالش‌ها و دردهاست، اما با وجود این دشواری‌ها، از عشق و فناپذیری سخن می‌گویند و آمادگی دارند هر جا که خواسته شود، به میدان بیایند.
جانی دارم بعشق تو کرده رقم
خواهیش بشادی کش و خواهیش بغم‌
هوش مصنوعی: من به عشق تو زندگی‌ام را رقم زده‌ام، خواهش می‌کنم که مرا به شادی بکش و خواهش می‌کنم که در غم هم از من غافل نشو.
بعینیک ما یلقی الفؤاد و ما لقی
و للحبّ ما لم یبق منه و ما بقی‌
هوش مصنوعی: با چشمانت آنچه را که دل تجربه کرده است مشاهده کن، و آنچه را که تجربه کرده نیست. برای عشق، آنچه باقی نمانده و آنچه هنوز وجود دارد، مهم است.
مصطفی (ص) گوید: ما مهتر کلّیت عالم ایم و بهتر ذرّیت آدم، و ما را بدین فخر نه. شربتهای کرم بر دست ما نهادند و هدیّه‌های شریف بحجره ما فرستادند و لباسهای نفیس در ما پوشیدند و طراز اعزاز بر آستین ما کشیدند، و ما را بدان همه هیچ فخر نه. مهترا پس اختیار تو چیست و افتخار تو به چیست؟ گفت: اختیار ما آنست و افتخار ما بدانست که در روزی ساعتی خلوتی جوییم و با این فقرای مهاجرین چون بلال و صهیب و سلمان و عمّار ساعتی حدیث او گوئیم:
هوش مصنوعی: مصطفی (ص) می‌فرماید: ما بهترین و ارجمندترین خلقیم و از نسل آدم بهترین هستیم، اما به این مقام فخر نمی‌کنیم. بر دستان ما نوشیدنی‌های گرانقدر گذاشتند، هدایا و نعمت‌های زیادی به خانه‌مان فرستادند، لباس‌های فاخر بر تن ما کردند و نشان‌های افتخار بر بازوهای ما زدند؛ اما به هیچ‌یک از این‌ها فخر نمی‌کنیم. پس انتخاب تو چیست و به چه چیزی افتخار می‌کنی؟ او پاسخ داد: انتخاب ما این است و افتخار ما در این است که گاهی در روزی فرصتی پیدا کنیم و در خلوت با این فقرای مهاجر مانند بلال، صهیب، سلمان و عمار، ساعتی درباره او سخن بگوییم.
بر دل ز کرامتش نثار است مرا
وز فقر لباس اختیار است مرا
هوش مصنوعی: به خاطر بزرگواری و لطف او، دل من پر از سپاس و شکر است و به خاطر فقر و نیازم، لباس انتخاب و اختیار برای من تامین شده است.
دینار درم خود چه بکارست مرا
با حق همه کار چون نگارست مرا؟!
هوش مصنوعی: دارایی و ثروت چه سودی برای من دارد وقتی که با حقیقت همه کارهایم را پیش می‌برم و او همانند یک نقش زیبا در زندگی‌ام است؟
لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرِینَ بدانکه فقر دو است: یکی آنست که رسول خدا (ص) از آن استعاذت کرده و گفته: «اعوذ بک من الفقر»
هوش مصنوعی: فقر دو نوع دارد: یکی فقر کم‌خدایی است که پیامبر اکرم (ص) از آن پناه خواسته و فرموده‌اند: «از فقر به تو پناه می‌برم».
و دیگر آنست که رسول خدا گفته: «الفقر فخری»
هوش مصنوعی: و نکته دیگر این است که پیامبر اسلام فرموده‌اند: «فقر برای من منبع افتخار است».
آن یکی نزدیک بکفر و این یکی نزدیک بحق. اما آن فقر که بکفر نزدیکست فقر دلست که علم و حکمت و اخلاص و صبر و رضا و تسلیم و توکل از دل ببرد، تا دل ازین ولایتها درویش گردد، و چون زمین خراب شود. و دل چون خراب شد، منزل شیاطین گردد آن گه چون شیطان فرو آمد، سپاه شیطان روی بوی نهند شهوت و غضب و حسد و شرک و شک و شبهه و نفاق. نشان این فقر آن بود که هر چه بیند همه کژ بیند، سمع مجاز شنود، زبان همه دروغ و غیبت گوید، قدم همه بکوی ناشایست نهد، این آن فقر است که رسول خدا گفت: «کاد الفقر ان یکون کفرا، اللهم انّی اعوذ بک من الفقر و الکفر».
هوش مصنوعی: یکی از نوع‌های فقر به کفر نزدیک است و نوع دیگری به حق. اما فقر نزدیک به کفر، فقر قلب است که موجب می‌شود علم، حکمت، اخلاص، صبر، رضا، تسلیم و توکل از دل انسان برود تا دل به وضعیت درویشی برسد. زمانی که دل ویران شود، مانند زمینی خراب، سکونتگاه شیاطین خواهد شد. وقتی شیطان وارد دل می‌شود، لشکر شیطان در آن جا می‌گیرد و شهوت، غضب، حسد، شرک، شک، شبهه و نفاق در آن شکل می‌گیرد. نشانه این نوع فقر این است که فرد هر چه ببیند، همه را به‌طور نادرست می‌بیند، از سمع مجاز استفاده می‌کند، زبانش تنها دروغ و غیبت می‌گوید و قدمش به سمت جاهای ناپسند می‌رود. این همان فقر است که رسول خدا فرمود: «فقر نزدیک است به کفر. خدایا، من از فقر و کفر به تو پناه می‌برم».
اما آن فقر که گفت: «الفقر فخری»
هوش مصنوعی: اما آن فقر که می‌گوید: «فقر باعث افتخار است»
آنست که مرد از دنیا برهنه گردد و درین برهنگی بدین نزدیک گردد.
هوش مصنوعی: این بیان به این معناست که انسان در نهایت از دنیا با دستان خالی و بدون هیچ چیز بیرون می‌رود و در این خلا به حقیقتی نزدیک می‌شود.
و فی الخبر: «الایمان عریان و لباسه التقوی»
هوش مصنوعی: در روایتی آمده است: "ایمان مانند بدن بدون لباس است و پرهیزگاری چون لباس آن است."
همانست که متصوفه آن را تجرید گویند، که مرد مجرّد شود از رسوم انسانیت، چنانک تیغ مجرد شود از نیام خویش و تیغ ما دام که در نیام باشد هنرش آشکارا نگردد و فعل ازو پیدا نیاید. همچنین دل تا در غلاف انسانیّت است هنر وی آشکارا نگردد و از وی کاری نگشاید، چون از غلاف انسانیّت برهنه گردد صورتها و صفت‌ها درو ننماید.
هوش مصنوعی: این متن به موضوع تصوف و مفهوم تجرد اشاره دارد. به عبارت دیگر، آنچه که تصوف به آن توجه دارد، آن است که انسان باید از عادات و ویژگی‌های دنیوی و انسانی خود جدا شود، مشابه این که یک تیغ وقتی از نیام خود خارج می‌شود، قابلیت‌های خود را نشان می‌دهد. تا زمانی که دل انسان در چارچوب انسانی‌اش محبوس است، نمی‌تواند به طور کامل استعدادها و توانایی‌هایش را بروز بدهد. زمانی که از این چارچوب رها شود، ویژگی‌ها و صفات واقعی‌اش نمایان می‌شود.
آورده‌اند در بعضی کتب که فردا چون خلائق بصحراء قیامت بیرون آیند، جنات عدن، بصفات جمال خویش، عاشقان و طالبان را استقبال کند که «وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ.» ازین سوخته‌ای بینی کوفته‌ای دل شکسته‌ای روز فرو شده ای با دلی پر درد و جانی پر حسرت در صعید قیامت ایستاده سر در پیش افکنده دیده‌ها پر آب کرده، ناگاه بویی از کوی وصال لم یزل و لا یزال بمشام او رسد یک نعره بزند که فزع آن در قیامت افتد، فریاد برکشد. حق تعالی گوید: شما همه اهل قیامت را بعتاب و حساب مشغول دارید که ما را با آن گدا کارهاست و رازها که در دنیا هزاران شب بعشق بروز آوردست، در خاک خفته و بادیه‌ها بریده و مذلّتها کشیده، بلاء ما را اسیر شده میخواهد که امروز با ما رازی گوید. آن بیچاره گوید: یا ربّ الارباب آتش مهر در دلم زدی، مرا زیر و زبر کردی، از خان و مانم بیفکندی اول «أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ» بسمعم رسانیدی، باز شربتهای بلا چشانیدی، عاشق جمال خویش گردانیدی اینهمه بروی من آوردی، امروز جمال بدیگران نمایی مرا محروم گردانی؟! بجلال و عزّ تو که دیده باز نکنم تا جمال ذو الجلال ترا نبینم. حقتعالی حجاب جلال بردارد، جمال بنماید، درویش بیخویش، سرگشته شوق، غارتیده عشق، بی‌واسطه کلام حق بشنود، بی‌حجاب جمال و جلال حق ببیند. فیحدّثه کما یحدّث الرجل جلیسه.
هوش مصنوعی: در برخی نوشته‌ها ذکر شده که در روز قیامت، زمانی که مردم از قبرهایشان بیرون می‌آیند، بهشت عدن با زیبایی‌هایش به استقبال آن‌ها می‌آید. در این میان، انسان‌هایی را می‌بینی که دلی غمگین و سرنوشتی سخت دارند و در دشت قیامت ایستاده‌اند، سرشان را پایین انداخته و چشمانشان پر از اشک است. ناگهان بویی دل‌انگیز از جانب وصالی ابدی به مشامشان می‌رسد و در آن لحظه شعف و هیجانی به او دست می‌دهد. خالق می‌فرماید: «شما مشغول حساب و کتاب باشید، ما را به گدایی و رازهایی که در دنیا از عشق و محبت در دل داشتید، مربوط است.» آن بنده بیچاره با حالتی پر از درد به درگاه حق می‌گوید: «پروردگار، تو عشق را در دلم نهادید و مرا دچار اشتیاق کردی، حال که همه این زیبایی‌ها را به من نمایاندی، آیا امروز مرا از دیدن جمال خود محروم می‌کنی؟» خداوند پرده‌های جلال خود را برمی‌دارد و به او جمال خویش را نشان می‌دهد. او در آن حال به سرّ و حقیقت کلام خداوند گوش می‌دهد و به‌طور مستقیم جمال و جلال حق را می‌بیند.
قوله: وَ الَّذِینَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإِیمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ. انصار نبوّت و رسالت‌اند، اصحاب موافقت و مراقبت‌اند، منبع جود و سخاوت‌اند. ربّ العالمین روش ایشان ستوده و ایثار ایشان پسندیده که: وَ یُؤْثِرُونَ عَلی‌ أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ قومی که از بیشه حسد هرگز خاری بدامن ایشان نیاویخت، از بیابان نفس هرگز غباری بر گوشه رداء اسلام ایشان ننشست. از هاویه هوی هرگز دودی بدیده ایشان نرسید.
هوش مصنوعی: آنها کسانی هستند که پیش از دیگران در شهر و ایمان جا گرفته‌اند. آنها حامیان پیامبری و رسالت هستند و همواره در حمایت و مراقبت از این راه کوشا بوده‌اند. این افراد منبع بخشندگی و سخاوت هستند. خداوند روش و ایثار آنها را ستوده و می‌فرماید که آنها دیگران را بر خود مقدم می‌دارند، حتی اگر خود به چیزی نیاز داشته باشند. این قوم هیچ‌گاه تحت تأثیر حسد گرفتار نشدند و از تمایلات نفس خود، هیچ آلودگی بر ایمانشان ننشست. آنها هرگز از وسوسه‌های بی‌ارزش و ناچیز آسیب ندیدند.
سلاطین راه‌اند در لباس درویشان، ملکی صفت‌اند بصورت آدمیان روندگان در راه فناء خویش خرامان.
هوش مصنوعی: پادشاهان در لباس فقیران قدم می‌زنند، آن‌ها با صفات ملکوتی خود به شکل انسان‌ها در مسیری که به سوی نابودی خودشان می‌رود، به آرامی حرکت می‌کنند.
شیخ بسطام گفته: که اگر هشت بهشت را درین کلبه ما بگشایند و این سرای و آن سرای بولایت بما دهند، هنوز بدان یک آه سحر گاهی که بر یاد او از سینه برآید بندهیم. ملک یک نفس که بدرد عشق او برآوریم با ملک هژده هزار هزار عالم برابر نکنیم. معاذ جبل را دیدند که در بازار مکه میگردید و ریزه تره می‌چید و میگفت: هذا ملک مع رضاک و ملک الدنیا مع سخطک عزل. گفت: اگر هیچ رضاء تو ممکن است، خداوندا این قدر ما را پادشاهی تمام است، و اگر رضای تو نیست ملک عالم جز عزل نیست.
هوش مصنوعی: شیخ بسطام گفته است که اگر هشت بهشت را در این کلبه به ما بدهند و تمام زیبایی‌های دنیا را به ما هدیه کنند، باز هم ما یک آه سحرگاهی که به یاد او از دل بیرون می‌آید را دوست داریم. او می‌گوید که یک لحظه عشق به او برای ما ارزشی بالاتر از همه موجودات عالم دارد. همچنین معاذ جبل را دیده‌اند که در بازار مکه در حال جمع‌آوری سبزی است و می‌گوید: «اگر راضی بودن تو ممکن باشد، خداوندا، همین اندازه برای ما پادشاهی کافی است و اگر رضایت تو وجود ندارد، دیگر چیزی جز بی‌پادشاهی نیست.»
خیز یارا تا بمیخانه زمانی دم زنیم
آتش اندر ملکت آل بنی آدم زنیم‌
هوش مصنوعی: بیا دوست، بلند شو و به میخانه برویم تا مدتی در آنجا بمانیم و با هم گفت‌وگو کنیم. باید آتش عشق را در دل انسان‌ها روشن کنیم و زندگی را با شوری دوباره پر کنیم.
هر چه اسبابست جمع آئیم و پس جمع آوریم
پس بحکم حال بیزاری همه برهم زنیم.
هوش مصنوعی: هر چیزی که داریم را جمع می‌کنیم و سپس به همه‌ی آن‌ها اضافه می‌کنیم. اما به خاطر شرایطی که هست، از همه چیز بد می‌آوریم و آن‌ها را به هم می‌زنیم.
الَّذِینَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ. لآیة...: اندر این آیه تابعین را و سلف صالحین را، پسینان امت را، تا بقیامت، به پیشوایان اسلام و صحابه صدق در رسانید و در حکم برابر کرد و بر وفق این مصطفی (ص) گفت: «مثل امتی مثل المطر، لا یدری اوّله خیر أم آخره»
هوش مصنوعی: در این آیه به پیروان بعد از صحابه و سلف صالحین اشاره شده است و آنها را به عنوان پیشوایان اسلام معرفی می‌کند. همچنین این آیه برابری آنها را با صحابه راستین تأکید می‌کند و بیان می‌کند که رفتار و ویژگی‌های این امت مانند باران است که نمی‌توان تشخیص داد آیا آغاز آن بهتر است یا پایانش.
گفتا: کسانی که امّت من اند و از اهل سنت من اند امروز ساکنان سرای قربت من اند و فردا مستوجب شفاعت من اند. ایشان همه بزرگواران‌اند و کرامت را سزاوارنند و در منفعت و راحت همچون باران بهارانند. باران را ندانند که اول آن بهتر است یا آخر آن، نفعی است عام را و عامه خلق را حال امّت من همچنین است. همان درویشان آخر الزمان، آن شکستگان سرافکنده، و همین عزیزان و بزرگواران صحابه همه برادران‌اند و در مقام منفعت و راحت و شفقت همه یک دست و یکسان‌اند.
هوش مصنوعی: پیامبر فرمود: کسانی که پیروان من هستند و از اهل سنت به شمار می‌روند، امروز در خانه‌های دور از وطن زندگی می‌کنند و فردا شایسته شفاعت من خواهند بود. آنها همه بزرگوار و شایسته احترام‌اند و در زمینه منفعت و آسایش مانند باران بهاری هستند. هیچ‌کس نمی‌داند که ابتدای باران بهتر است یا انتهای آن؛ این باران نفع عمومی دارد و همگان از آن بهره‌مند می‌شوند. حال امّت من نیز همین‌طور است. آن درویشان در آخر الزمان، آن شکستگان سرافکنده و همین عزیزان و بزرگواران صحابه همگی برادر هستند و در زمینه منفعت و آسایش و مهربانی، همه یکدست و یکسان‌اند.
«هم کالمطر حیث ما وقع نفع».
هوش مصنوعی: «هر کجا که باران ببارد، فایده‌ای خواهد داشت.»
بر مثال باران‌اند هر جای که رسد نفع رساند، هم در بوستان وهم در خارستان، هم بر ریحان هم بر امّ غیلان. همچنین اهل اسلام در راحت یکدیگر و رأفت بر یکدیگر یکسانند و یک نشان‌اند. تحقیق قول سید را (ص) که:«امّتی کالمطر لا یدری اوّله خیر ام آخره».
هوش مصنوعی: باران در هر مکانی که برسد، سودمند است و هم بر گل‌ها و هم بر خارها تاثیر دارد. اهل اسلام نیز باید در محبت و تسکین یکدیگر مثل باران باشند و در کنار هم به یکدیگر کمک کنند. این نکته به خوبی در گفته رسول خدا نمایان است که فرمود: «امت من مانند باران هستند، نمی‌دانیم ابتدا بهتر است یا انتها.»
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللَّهَ.
هوش مصنوعی: ای کسانی که ایمان آورده‌اید، از خداوند پروا کنید و بگذارید هر فردی نگاه کند که برای فردا چه کاری کرده است و از خداوند پروا کنید.
در یک آیه دو بار ذکر تقوی کرد. اوّل تقوای عام است از محرمات پرهیز کردن.
هوش مصنوعی: در یک آیه به طور دوبار به مفهوم تقوا اشاره شده است. اولین مورد اشاره به تقوای عمومی دارد که به معنای پرهیز از امور حرام است.
دوم تقوای خاص است از هر چه دون حق است پرهیز کردن. و گفته‌اند: اول اشارتست باصل تقوی و دوم اشارتست بکمال تقوی. و عقبه قیامت نتوان برید، مگر بکمال تقوی همه مرادها برباید داشت و بی‌مرادی درباید گرفت همه زهرها نوش باید گرفت و همه نوشها زهر باید پنداشت. چون قدم اینجا رسید بکمال تقوی رسید.
هوش مصنوعی: دومین نوع تقوی آن است که از هر چیزی که پایینی نسبت به حق دارد، پرهیز شود. گفته شده که تقوی اولیه به اصل تقوی اشاره دارد و تقوی دوم به کمال آن. در روز قیامت هیچ‌کس نمی‌تواند از موانع عبور کند مگر اینکه به کمال تقوی دست یابد؛ زیرا در این صورت تمام خواسته‌ها برآورده می‌شود و در غیر این صورت باید با زهرها دست و پنجه نرم کند و همۀ چیزهای خوشایند را به عنوان زهر بپندارد. وقتی انسان به این مرحله از تقوی برسد، به کمال آن دست یافته است.
واسطی گفته که: اهل تقوی که تکبر کنند بر ابناء دنیا، ایشان در تقوی مدعی‌اند برای آنکه اگر دنیا را در دل ایشان وقعی نبودی برای اعراض کردن از آن تکبر نکردندی. عزیزی گفته که: دنیا سفالی است و آن نیز در خواب. و آخرت جوهری‌ است یافته در بیداری مرد نه آنست که در سفال بخواب دیده متقی شود، مرد مردانه آنست که در گوهر در بیداری یافته متقی شود. و در جمله بدانکه قدمهای روندگان در راه تقوی سه است: قدم شریعت در قالب روشن کند. قدم طریقت در دل روشن کند. قدم حقیقت در جان روشن کند. چون روندگان قالب در رسند نزلشان «جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ» پیش آرند، چون روندگان دل در رسند نزلشان «مَقْعَدِ صِدْقٍ» آرند. چون روندگان جان در رسند نزلشان از «عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ» پیش آرند.
هوش مصنوعی: این متن به بررسی مفهوم تقوی و جایگاه دنیا و آخرت می‌پردازد. نویسنده بیان می‌کند که اگر فردی در تقوی خود را برجسته بداند و در برابر دیگران متکبر باشد، در واقع از حقیقت تقوی دور است. او همچنین به این نکته اشاره می‌کند که دنیا به مثابه یک شیء توخالی و گذراست که باید در خواب جستجو شود، در حالی که آخرت حقیقی است و باید در بیداری به دست آید. در ادامه، سه مرحله از سیر و سلوک را معرفی می‌کند: اولین مرحله شریعت است که به روشن‌گری در ظواهر مربوط می‌شود، دومین مرحله طریقت است که در دل و باطنی انسان درگیر می‌شود و سومین مرحله حقیقت است که وجود انسان را در عمق و جوهر متحول می‌سازد. در نهایت، افراد در این مراحل به مقامات مختلفی دست می‌یابند که نمادهایی از رحمت و عفو الهی هستند.
قوله: لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلی‌ جَبَلٍ الآیة...: نشر بساط توقیر قرآن است، و اخبار از بیان تعظیم آن قرآنی که جلال الهیّت مطلع قدم اوست و بتیسیر ربوبیّت تنزل اوست کلامی خطیر، نظامی بی‌نظیر، جان آسایی دلپذیر، راهنمایی دستگیر، هاربان را بند، عاصیان را پند، ظلمت حیرت را نور مبین، عصمت عبودیت را حبل متین، لفظ او موجز، معنی او معجز، آیه او واضح، برهان او لائح، امر او ظاهر، نهی او زاجر، خبر او صدق، شهادت او حق، تأویل او جان آویز، تفسیر او مهر انگیز بس قفلها که بآواز دلها برداشتند، بس رقمهای محبّت که باو در سینه‌ها نگاشتند، بس بیگانگان که باو آشنا گشتند، بس خزائن معرفت که باو پیدا گردند، بس خفتگان که باو بیدار گردند، بس غافلان که باو هشیار گردند، بس طالبان که باو بمقصود رسیدند، بس مشتاقان که باو دوست را یافتند هم یادست و هم یادگار، بنازش میدار تا وقت دیدار!
هوش مصنوعی: اگر فرض کنیم این قرآن بر کوهی نازل می‌شد، عظمت و وقار قرآن را نشان می‌دهد. این آیات به تعظیم و احترام به قرآنی اشاره دارد که بر اساس عظمت الهی نازل شده و به لطف ربوبیت، کلامی عمیق و نظامی بی‌نظیر ارائه می‌دهد. این قرآن آرامش‌بخش دل‌ها، راهنمایی برای گمشدگان و روشنایی برای تاریکی‌هاست. حاکمیت الفاظش مختصر و معانی‌اش اعجازآور است. صدای آیاتش به قفل‌ها و سختی‌های دل می‌شکند و محبت‌ها را در سینه‌ها به تصویر می‌کشد. بسیاری با این کتاب آشنا شدند، خزانه‌های معرفت را از آن دریافت کردند و خواب‌زده‌ها با آن بیدار شدند. قرآنی که غافلان را هوشیار و طالبان را به مقصود می‌رساند و مشتاقان را به دوستان واقعی هدایت می‌کند، گوهری ارجمند است که باید قدرش را دانست تا در وقت دیدار از آن بهره‌مند شویم.
دل را اثر روی تو گل پوش کند
جان را سخن خوب تو مدهوش کند
هوش مصنوعی: چهره‌ی تو به دل حسی زیبا می‌بخشد و سخنان شیرین تو جان را مدهوش و سرمست می‌سازد.
آتش که شراب وصل تو نوش کند
از لطف تو سوختن فراموش کند.
هوش مصنوعی: وقتی که عشق و محبت تو مانند آتش در جانم شعله‌ور شود، دیگر هیچ درد و رنجی را احساس نخواهم کرد و سوختن از عشق را فراموش می‌کنم.

حاشیه ها

1402/02/04 22:05
یزدانپناه عسکری

و فی الخبر: «الایمان عریان و لباسه التقوی»

همانست که متصوفه آن را تجرید گویند، که مرد مجرّد شود از رسوم انسانیت، چنانک تیغ مجرد شود از نیام خویش و تیغ ما دام که در نیام باشد هنرش آشکارا نگردد و فعل ازو پیدا نیاید. همچنین دل تا در غلاف انسانیّت است هنر وی آشکارا نگردد و از وی کاری نگشاید، چون از غلاف انسانیّت برهنه گردد صورتها و صفت‌ها درو ننماید.

***

[سید جلال الدین آشتیانی 1]

خاصیت هر مجردی آن است که به‏ ذات‏ خود عالم‏ است‏

و قبل از ادراک هر چیزی خود را ادراک می‏ نماید

و پایه و اساس هر ادراکی عدم غفلت نفس انسانی است از ذات خود.

[یزدانپناه عسکری*]

مجرد به ذات خود شدن آگاهی معطوف به اراده و ادراک نفس ناطقه است.

______

1- نقدالنصوص فی شرح نقش الفصوص، مقدمه و تصحیح و تعلیقات ویلیام چیتیک پیشگفتار سید جلال‌الدین آشتیانی – تهران : موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی ،1370 ص 46