گنجور

النوبة الثالثة

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ. اسم یدلّ علی جلال من لم یزل. اسم یخبر عن جمال من لم یزل. اسم ینبّه علی اقبال من لم یزل. اسم یشیر الی افضال من لم یزل.

فالعارف شهد جلاله فطاش و الصّفی شهد جماله فعاش و الولیّ شهد اقباله فارتاش.

نام خداوندی که او را جلال بی‌زوال است و جمال بر کمال. جلال او آتش عالم سوز است و جمال او نور جهان افروز. جلال او غارت دل مریدان است و جمال او آسایش جان ممتحنان. جلال او غارت کننده دلی که درو رخت نهد، جمال او چون جلوه گردد غمان از دل برکند.

عارف بجلال او نگرد بنالد، محب بجمال او نگرد بنازد. آن یکی مینالد از بیم فصال، این یکی می‌نازد بامید وصال. بیچاره کسی که نام او شنود و نه از جمال او خبر دارد نه از جمال او اثر بیند.

می‌نداند که این نام کهسار را بلاله آرد، و دل بیداران را بناله آرد.

سماع این نام طرب افزاید و یافت این نام صفت رباید. دلهای عارفان بجوش آرد عاصیان را بفریاد و خروش آرد.

نام تو بصد معنی نقاش نگارند
بر یاد تو و نام تو می‌جان بسپارند

آن عزیزی پیوسته در همه حال بهمه اوقات این نام همی گفت، بعد از وفات او بخواب دیدند که حالت چیست، گفت نجوت من الجحیم و وصلت الی دار النعیم ببرکة بسم اللَّه الرحمن الرحیم.

رستم از جحیم. رسیدم بدار النعیم از برکات این نام عظیم. و یاد کردیم: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ.

وَ النَّجْمِ إِذا هَوی‌ بدان که حق جل و جلاله و تقدست اسماؤه اندرین سوره، از معراج مهتر عالم سید ولد آدم و سفر کردن وی بآسمان و بازگشتن از مشاهده و عیان خبر داد تا امت وی بدانستن این قصه روح را روح دهند و دل را نور و سرور افزایند. در ابتداء سوره بنی اسرائیل قصه رفتن وی یاد کرد و تعظیم آن را تنزیه خود جلّ جلاله در پیش داشت: سُبْحانَ الَّذِی أَسْری‌ بِعَبْدِهِ. و اندرین سورة بازگشت وی از حضرت بیان کرد و تشریف او را بشخص قسم یاد کرد گفت: وَ النَّجْمِ إِذا هَوی‌.

بآن ستاره روشن، بآن ماه دو هفته، بآن چراغ افروخته، آن گه که از حضرت عیان بازگشت، شخص او مقام قربت دیده، دل او روح مشاهدت یافته، سرّ او بدولت مواصلت رسیده، در خلوت او ادنی بر بساط، انبساط راز شنیده.

و بدانک رفتن آن سیّد بآن منزل غریب نبود، اما آرام وی درین منزل عجیب بود، زیرا که خلق عالم در ظلمت بعد بودند و آن مهتر در نور زلفت و قربت بود. چون آن مهتر عالم جبرئیل را در مقام معلوم خود بگذاشت و برگذشت، اسرار انوار ظاهر و باطن او را بجذب حضرت سپرد، تا اندر دریا نور و بحر عظمت غوص کرد و رفرف شرف را بپای همت بسپرد و چنانک مغناطیس آهن را بخود جذب کند، شرفات عرش مجید آن مهتر را بخود جذب کرد و از عرش مجید قصد حضرت قاب قوسین کرد و در مقام قاب قوسین در مسند جمال بوصف کمال در مشاهده جلال تکیه گاه ساخت، تنزیل عزیز این اسرار در رموز این کلمات بیان کرد که: ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّی فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی‌.

از جمله خلایق، در عالم حقایق، کسی بزرگوارتر از محمد مصطفی نبود.

مراد اصلی از حکم الهی بر وفق علم ازلی ابداع حالت و اظهار جلالت آن مهتر بود.

اول جوهری که از امر کن خلعت یافت و آفتاب لطف حق برو تافت، جان پاک آن مهتر بود.

هنوز نه عرش بود نه فرش، نه زحمت شب و نه رحمت روز، که صنع الهی مرو را از مستودع علم ازل بمستقرّ مجد ابد آورد و در روضه رضا بر مقام مشاهده او را جلوه کرد و هر چه بعد ازو موجود گشت طفیل وجود او بود و هر چه بوهم خلق درآید از الفت و زلفت و رأفت و رحمت و سیادت و سعادت، بر فرق ذات و صفات او نثار کرد، آن گه مر او را بقالب آدم صفی در آورد و بمدارج تلوین و مناهج تمکین گذر داد و در مسند رسالت بنشاند و مرو را امر کرد تا خلائق را بحضرت دین دعوت کند. گم شدگان را براه باز آرد و روندگان را بدرگاه خواند.

گویی بازی بود آن مهتر بر دست فضل آموخته، بر بساط قربت و زلفت پرورش داده، و از جمعیت مشاهدة او را بتفرقه دعوت درآورده تا عالمی را صید کند، همه را پیش لطف و قهر حق بدارد. امروز همه را بشریعت شکار خود گرداند و فردا در مقام شفاعت همه را بحق سپارد.

چون آن مهتر قدم در میان دعوت نهاد و آن عزیزان حضرت اجابت کردند، از هر گوشه طلیعه بلا سر برآورد و از آسمان فطرت باران محنت باریدن گرفت، قرآن قدیم از قصه غصه ایشان چنین خبر میدهد که: وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ‌ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ و قال تعالی لَتُبْلَوُنَّ فِی أَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ... الآیة.

ای جوانمرد، هر که خیمه بر سر کوی محبت زند از چشیدن بلا و شنیدن جفا چاره نبود. ما دام تا قدم در عالم عافیت داری، همه عالم بساط تو بود، چون قدم در عالم عشق نهادی، بزنجیر ز حیرت بر عقابین بلا پیچند و از حلقه در بی‌نیازی، حلق نیازت را برآویزند.

اگر مرد عیاری باشی و عاشق وفادار، نداء هل من مزید می‌زنی و رنه که از الم زخم تیغ قهر، لا طاقة بر آری. تازیانه عتاب بر سرت فرو گذارند و گویند:

چون دانستی که نیست مهر تو درست
چند نیّت هواء ما نبایستی جست‌

چون رنج بلا آن پاکان صحبت و عزیزان حضرت نبوة بغایت رسید و اذی کفار و طعن ایشان از حد درگذشت، فرمان آمد بجبرئیل پیک حضرت، برید رحمت سفیر رسالت که ای جبرئیل دلها آن مؤمنان و عزیزان صحابه در حیرت و غصه مانده و سینه‌هاشان معدن اندوه و حسرت شده، مانا که خبر ندارند از آن انواع نعیم و الطاف کرم که ما درین سرای باقی از بهر ایشان ساخته‌ایم و آن طرف و غرف که نام‌زد ایشان کرده‌ایم، برخیز و طبقات آسمان گذار کن و بعالم سفلی سفری کن، بدرگاه محمد عربی شو، آن مهتر عالم و سید ولد آدم که پیغامبر ایشانست و پیغام رسان ما، بگوی تا بحضرت آید و مآل و مرجع ایشان بیند و آن و ناز و نعیم و فوز عظیم که ایشان را ساخته باز گوید و دل ایشان را مرهم نهد، تا آن مشقت و بلا که در دنیا می‌کشند بامید این کرامت و عطا بر ایشان آسان شود.

ای محمد، یاران خود را گوی از حلاوت حلوا وصال کسی خبر دارد که تلخی حنظل فراق چشیده باشد.

آن کس که طمع دارد بملک کبیر، در جوار خداوند کریم، بر دیدار و رضا ذو الجلال عظیم، کم از آن نباشد که درین زندان دنیا، روزی چند، بار محنت بکشد و بامید آن نعمت، این محنت دولت انگارد.

چنانک آن پیر طریقت گفته الهی، بر امید وصل چندان اشک باریدم که بر آب چشم خویش تخم درد بکاریدم،

ور سعادت ازلی دریابم
این درد پسندیدم‌
ور دیده من روزی بر تو آید
آن محنت همه دولت انگاریدم.

در خبرست که مصطفی (ص) بامداد آن روز که شبانگاه بمعراج بود از بدایت سفر خود بر زمین تا به بیت مقدس خبر داد. عزیزان صحابه شاد شدند و قبول کردند و این خبر در مکه منتشر گشت و ابو بکر صدّیق آن روز غایب بود، بحضرت نبوت نرسیده بود، بو جهل چون این خبر بشنید، با خود گفت اگر هیچ ممکن شود که بو بکر را از اتّباع محمد بسببی بر توان گردانید، آن سبب این خبر محال باشد، پس برخاست براه بو بکر شد، مرو را گفت ای پسر بو قحافه، این یار تو محمد محالی میگوید که هیچ عاقل مر آن را قبول نکند، می‌گوید دوش ازین مسجد برفته‌ام و به بیت مقدس شده‌ام و هم در شب باز آمده‌ام، یا با بکر تو باور کن که اندر شبی کسی از مکه به بیت مقدس شود و هم در شب بازآید..؟ که یک ماهه را هست مر کاروان را و مر مرد رونده را، اگر باور داری این خبر محال، در نقصان عقل تو هیچ شک نبود. صدّیق بو بکر مرو را تلقین داد، جوابی محترز، ببیانی ملخص، گفت ان قال هو فقد صدق. ای ابا جهل اگر این چه تو می‌گویی محمد گوید، راست گوید. بو جهل از او نومید گشت و بو بکر بشتاب آمد بنزدیک رسول و پیش از آنکه بنشست، صادق‌وار و عاشق‌وار گفت یا رسول اللَّه مرا خبر ده از آن سفر دوشین تو.

گفت یا با بکر دوش جبرئیل آمد و براق آورد و مرا به بیت مقدس برد، ارواح پاک انبیا را دیدم و سادات ملاء اعلی، و ایشان را امامی کردم و از آنجا بخطّه ملکوت سفر کردم و بافق اعلی رسیدم و آیات کبری دیدم و هم در شب بخطه مکه باز آمدم.

بو بکر گفت صدقت یا رسول اللَّه، بعزت آن خداوند که ترا بحق فرستاد که چنان که ترا به بیداری بصورت و شخص اندرین سفر از مکانی بمکانی برده‌اند، جان مرا اندر صحبت و خدمت تو همی برده‌اند، سفر تو بصورت و قالب بوده و سفر من در خدمت تو بجان و سرّ بوده. مرا بخواب نمودند در خدمت تو و ترا به بیداری نمودند بتأیید حق. پس اندران حال که این سخن رفت، جبرئیل امین آمد و آیت آورد وَ الَّذِی جاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ از این روز باز لقب بو بکر، صدّیق گشت و تا قیام الساعة اهل سنت و جماعت‌ اقتدا بوی دارند در تصدیق معراج، و تمامی قصّه معراج و لطائف و حقائق آن در افتتاح سوره بنی اسرائیل بشرح گفته‌ایم.

اگر کسی سؤال کند گوید روایت کرده‌اند که شب معراج چون آن مهتر عالم خواست که پای در رکاب نهد براق از وی برمید، آن رمیدن براق از چه بود..؟

جواب آنست که براق اندر آن حال که خود را مرکب سید دید سر برآورد و بنازید و بخرامید، گفت ای سید، مرا از تو امیدی باید که بعد از این روزی خواهد بود که تو ببهشت خرامی، چنانک امشب به بیت مقدس می‌شوی، باید که آن روز مرکبت، هم من باشم که عادت کرم آنست که هر که در شب طلب مونس بود در روز طرب رفیق بود. مهتر عالم (ص) این عهد با وی تحقیق کرد و برأفت نبوّت و شفقت رسالت گفت که در قیامت مرکب من تو باشی. آن گه گفت ای مهتر عالم با این همه از تو یادگاری خواهم تا بر گردن خویش قلاده بندم و ازو خود را طوقی سازم، سید (ص) التماس وی اجابت کرد و از زلف مشکین خود دو تار موی بوی بخشید، براق آن را بدست نیاز بر گردن خود بست و تا قیام الساعة در خمار آن شراب و طرب آن وصال خواهد بود.

اما آنچه گفته‌اند که براق گفت که از آن برمیدم که از دست وی بوی بت همی آید و جبرئیل از رسول سؤال کرد که این چون است و رسول گفت روزی به بتی برگذشتم و دست فرا کردم و گفتم بیچاره بت نداند که وی را که می‌پرستد و بیچاره‌تر آن کس که وی را پرستد همانا بوی اینست.

این معنی نقل کرده‌اند لکن ناقل معتمد نیست و این جواب درست نیست جواب درست آنست که اول گفتم.

اگر کسی گوید چه حکمت بود که شب معراج موسی علیه السلام با وی سخن گفت در طلب تخفیف نماز و هیچ پیغامبر دیگر نگفت.

جواب آنست که موسی صاحب مناجات بود در دنیا و ظن وی چنان بود که مرتبت کس بلندتر از مرتبت او نیست و معراج کس وراء معراج او نیست، اما معراج موسی تا طور بود و معراج محمد تا بساط نور بود و موسی را چهل روز روزه فرمودند و چون بحضرت مناجات حاضر کردند ملتمسات او بعضی بایجاب مقرون داشتند بعضی نه.

و محمد (ص) که درّ یتیم بحر فطرت بود، او را خواب آلود بحضرت بردند و در یک لحظه چندین بار تخفیف حواست همه باجابت مقرون گردانیدند، تا موسی را معلوم گردد شرف و مرتبت مصطفی (ص) و استغفار کند از آن گفت که جوانی را از سر ما در گذرانیدند.

و از این عجبتر که موسی چون دیدار خواست که أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ، او را بصمصام غیرت لَنْ تَرانِی جواب دادند، پس چون تاوان زده آن سؤال گشت بغرامت تُبْتُ إِلَیْکَ وادید آمد، باز چون نوبت بمصطفی (ص) رسید دیده وی را توتیای غیرت لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ در کشیدند، گفتند ای محمد دیده که بآن دیده ما را خواهی دید نگر بعاریت بکس ندهی. مهتر، عصابه عزت: ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغی‌ بر دیده خود بست، بزبان حال گفت:

بر بندم چشم خویش نگشایم نیز
تا روز زیارت تو ای یار عزیز

لا جرم چون حاضر حضرت گشت، جلال و جمال ذو الجلال بر دیده او کشف کردند که: ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأی‌ شعر:

همه تنم دل گردد چو با تو راز کنم
همه جمال تو بینم چو دیده باز کنم‌
ان تذکّرته فکلّی قلوب
و ان تأمّلته فکلّی عیون

گفته‌اند موسی چون از حضرت مناجات بازگشت با وی نور هیبت بود و عظمت، لا جرم هر که در وی نگریست نابینا گشت، باز مصطفی (ص) چون از حضرت مشاهدت بازگشت با وی نور انس بود، تا هر که در وی نگرید بینایی وی بیفزود.

آن مقام اهل تلوین است و این مقام ارباب تمکین.

قوله تعالی: فَأَوْحی‌ إِلی‌ عَبْدِهِ ما أَوْحی‌

هر چند که این سخن سربسته گفت و مبهم فرو گذاشت تعظیم آن حال را و بزرگواری قدر مصطفی را (ص)، اما در بعضی‌ کتب آورده‌اند که قومی از یاران پرسیدند از مصطفی (ص) که این وحی چه بود، و مصطفی آن قدر که حوصله ایشان برتافت بیان کرد گفت رب العالمین از امت من گله کرد گفت یا محمد، من که خداوندم بنیک عهدی خود برای امّت تو در دوزخ هیچ درک نیافریده‌ام و ایشان به بد عهدی خود خویشتن را بجهد در دوزخ افکنند. یا محمد، معزّ و مذلّ منم. عزیز اوست که من عزیز کنم، ذلیل اوست که من ذلیل کنم، ایشان عزّ از جای دیگر می‌جویند و ذلّ از جای دیگر می‌بینند.

یا محمد، عمل فردا امروز ازیشان نمی‌خواهم و ایشان رزق فردا امروز می‌جویند از من.

یا محمد، رزقی که ایشان را نام زد کرده‌ام بدیگری ندهم و ایشان عملی که حق ماست و سزا ما، بریا بدیگری می‌دهند.

یا محمد، نعمت از ماست و دیگری را شکر می‌کنند.

یا محمد، با این همه اطلب العلل لغفران امّتک، بهانه جویم تا ایشان را بآن بهانه بیامرزم.

یا محمد، لو لا انی احب المعاتبة لما حاسبتهم، اگر نه آن بودی که دوست دارم با ایشان عتاب کردن و با ایشان سخن گفتن و رنه خود حساب ایشان نکردمی.

یا محمد، با امّتهاء پیشین چهار چیز کردم که با امت تو نکردم: قومی را بزمین فرو بردم. قومی را صورت بگردانیدم. قومی را سنگ باران کردم. قومی را بآتش حریق هلاک کردم، و از بهر شرف و جاه تو، با امت تو از این هیچ چیز نکردم.

یا محمد، این خلوت که ساختم با تو، بآن کردم تا با خلق نمایم که تو کیستی و با تو نمایم که من کیستم.

رسول خدا (ص) چون از درگاه عزت آن همه اکرام و اعزاز دید گفت بار خدایا، امّت مرا جمله بمن بخش. فرمان آمد که ای محمد امشب تنها آمده‌ای دندان مزد ترا ثلثی بخشیدم و فردا برستاخیز در انجمن کبری باقی بتو بخشم، تا عالمیان مرتبت و منزلت تو بنزدیک ما بدانند و اللَّه الموفق و المعین.

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ. اسم یدلّ علی جلال من لم یزل. اسم یخبر عن جمال من لم یزل. اسم ینبّه علی اقبال من لم یزل. اسم یشیر الی افضال من لم یزل.
هوش مصنوعی: به نام خداوند بخشنده مهربان. این نام دلالت بر عظمت بی‌پایانی دارد. این نام نشان‌دهنده زیبایی ابدی است. این نام به ما یادآوری می‌کند که به سوی او بیاییم و نزدیک شویم. این نام به ویژگی‌های نیکو و برتری‌های او اشاره می‌کند.
فالعارف شهد جلاله فطاش و الصّفی شهد جماله فعاش و الولیّ شهد اقباله فارتاش.
هوش مصنوعی: آگاهی عارف به جلال و شکوه خداوندی او را سرشار از عشق می‌کند و در زیبایی‌ها، صفا و جاذبه این وجود می‌خزد و زنده می‌ماند. ولایتی که به سوی خدا رو می‌کند، دلِ او را نیز سرشار از محبت و شوق می‌سازد.
نام خداوندی که او را جلال بی‌زوال است و جمال بر کمال. جلال او آتش عالم سوز است و جمال او نور جهان افروز. جلال او غارت دل مریدان است و جمال او آسایش جان ممتحنان. جلال او غارت کننده دلی که درو رخت نهد، جمال او چون جلوه گردد غمان از دل برکند.
هوش مصنوعی: نام خدایی که از هر نظر کبریایی بی‌پایان دارد و زیبایی‌اش در اوج کمال است. جلال او همچون آتش سوزاننده‌ای است که همه چیز را در بر می‌گیرد و زیبایی‌اش نوری است که جهان را روشن می‌کند. جلال او دل‌های پیروانش را متوجه خود می‌کند و زیبایی‌اش آرامش روح آزمایش‌گران را فراهم می‌آورد. جلال او دلی را که به سویش روی آورد، تحت تأثیر قرار می‌دهد و زمانی که زیبایی‌اش نمایان شود، نگرانی‌ها و غم‌های دل را از میان برمی‌دارد.
عارف بجلال او نگرد بنالد، محب بجمال او نگرد بنازد. آن یکی مینالد از بیم فصال، این یکی می‌نازد بامید وصال. بیچاره کسی که نام او شنود و نه از جمال او خبر دارد نه از جمال او اثر بیند.
هوش مصنوعی: عارف از عظمت و جلال خداوند شکایت می‌کند، در حالی که محبوب از زیبایی او به خود می‌بالد. یکی به خاطر ترس از جدایی ناله می‌زند و دیگری با امید به وصال به سرور می‌پردازد. چه بیچاره است کسی که فقط نام او را می‌برد، اما نه از زیبایی‌اش خبر دارد و نه هیچ اثری از آن را می‌بیند.
می‌نداند که این نام کهسار را بلاله آرد، و دل بیداران را بناله آرد.
هوش مصنوعی: نمی‌داند که این نام کهسار چگونه به بلاله تبدیل می‌شود و چگونه دل بیداران را به ناله وا می‌دارد.
سماع این نام طرب افزاید و یافت این نام صفت رباید. دلهای عارفان بجوش آرد عاصیان را بفریاد و خروش آرد.
هوش مصنوعی: شنیدن این نام شادی و سرور می‌آورد و یاد آن، صفات الهی را در دل‌ها جاری می‌سازد. دل‌های عارفان را به هیجان می‌آورد و در عین حال، گناهکاران را به فریاد و اعتراض می‌کشاند.
نام تو بصد معنی نقاش نگارند
بر یاد تو و نام تو می‌جان بسپارند
هوش مصنوعی: نام تو به گونه‌های مختلفی مانند آثار هنری به تصویر کشیده می‌شود و مردم از یاد تو و نامت با تمام وجودشان حفاظت می‌کنند.
آن عزیزی پیوسته در همه حال بهمه اوقات این نام همی گفت، بعد از وفات او بخواب دیدند که حالت چیست، گفت نجوت من الجحیم و وصلت الی دار النعیم ببرکة بسم اللَّه الرحمن الرحیم.
هوش مصنوعی: آن شخص محبوب همیشه در همه حال نام خدا را بر زبان می‌آورد. پس از فوت او، کسی در خواب او را دید و از حال او پرسید. او پاسخ داد که از آتش جهنم نجات یافته و به بهشت رسیده است، به برکت نام خداوند رحمان و رحیم.
رستم از جحیم. رسیدم بدار النعیم از برکات این نام عظیم. و یاد کردیم: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ.
هوش مصنوعی: رستم از جهنم عبور کرد و به بهشت رسید، به برکت این نام بزرگ. و به یاد آوردیم: به نام خداوند بخشنده مهربان.
وَ النَّجْمِ إِذا هَوی‌ بدان که حق جل و جلاله و تقدست اسماؤه اندرین سوره، از معراج مهتر عالم سید ولد آدم و سفر کردن وی بآسمان و بازگشتن از مشاهده و عیان خبر داد تا امت وی بدانستن این قصه روح را روح دهند و دل را نور و سرور افزایند. در ابتداء سوره بنی اسرائیل قصه رفتن وی یاد کرد و تعظیم آن را تنزیه خود جلّ جلاله در پیش داشت: سُبْحانَ الَّذِی أَسْری‌ بِعَبْدِهِ. و اندرین سورة بازگشت وی از حضرت بیان کرد و تشریف او را بشخص قسم یاد کرد گفت: وَ النَّجْمِ إِذا هَوی‌.
هوش مصنوعی: در این سوره، خداوند از معراج پیامبر اکرم (ص) و سفر ایشان به آسمان و بازگشتشان صحبت می‌کند. هدف از این روایت، روح بخشیدن به مردم و افزودن نور و شادی به دل‌هایشان است. در آغاز سوره بنی‌اسرائیل، به سفر ایشان اشاره شده و عظمت آن سفر با ذکر پیشانی تقدس خداوند نمایش داده شده است. در این سوره، بازگشت پیامبر از آسمان و مقام بلند ایشان نیز ذکر شده است.
بآن ستاره روشن، بآن ماه دو هفته، بآن چراغ افروخته، آن گه که از حضرت عیان بازگشت، شخص او مقام قربت دیده، دل او روح مشاهدت یافته، سرّ او بدولت مواصلت رسیده، در خلوت او ادنی بر بساط، انبساط راز شنیده.
هوش مصنوعی: به آن ستاره درخشان، به آن ماه تازه نیمه، به آن چراغ روشن، زمانی که از حضور حضرت بازگشت، شخص او مقام نزدیکی را مشاهده کرد، دل او روح دیدار را یافته، اسرار او به نعمت وصل رسیده، در خلوت او نزدیک‌ترین فرد بر بساط، گرمی رازها را شنیده است.
و بدانک رفتن آن سیّد بآن منزل غریب نبود، اما آرام وی درین منزل عجیب بود، زیرا که خلق عالم در ظلمت بعد بودند و آن مهتر در نور زلفت و قربت بود. چون آن مهتر عالم جبرئیل را در مقام معلوم خود بگذاشت و برگذشت، اسرار انوار ظاهر و باطن او را بجذب حضرت سپرد، تا اندر دریا نور و بحر عظمت غوص کرد و رفرف شرف را بپای همت بسپرد و چنانک مغناطیس آهن را بخود جذب کند، شرفات عرش مجید آن مهتر را بخود جذب کرد و از عرش مجید قصد حضرت قاب قوسین کرد و در مقام قاب قوسین در مسند جمال بوصف کمال در مشاهده جلال تکیه گاه ساخت، تنزیل عزیز این اسرار در رموز این کلمات بیان کرد که: ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّی فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی‌.
هوش مصنوعی: رفتن آن شخصیت به آن مکان دورافتاده تنها نبود، بلکه آرامش او در آن مکان عجیب بود؛ زیرا مردم دنیا در تاریکی بودند و او در نور و نزدیکی بود. زمانی که آن شخصیت، جبرئیل را در مقام خود رها کرد و بازگشت، اسرار نورهای ظاهر و باطن خود را به وجود حضرت سپرد تا در دریای نور و اقیانوس عظمت غوطه‌ور شود. مانند مغناطیسی که آهن را به خود جذب می‌کند، مقامات عرشِ عالی نیز او را به خود کشیدند و او از عرش عالی به سوی مقام قاب قوسین رفت و در آن مقام با تمام زیبایی و کمال به تماشای جلال نشسته بود. این اسرار در کلمات رمزی واضح شد که بیانگر نزدیکی او به حقیقت بود.
از جمله خلایق، در عالم حقایق، کسی بزرگوارتر از محمد مصطفی نبود.
هوش مصنوعی: در میان انسان‌ها، در جهان واقعیات، هیچ‌کس بزرگتر و محترم‌تر از محمد مصطفی وجود نداشت.
مراد اصلی از حکم الهی بر وفق علم ازلی ابداع حالت و اظهار جلالت آن مهتر بود.
هوش مصنوعی: هدف اصلی از فرمان الهی طبق علم ازلی، ایجاد وضعیت و نمایان ساختن عظمت آن مقام عالی بود.
اول جوهری که از امر کن خلعت یافت و آفتاب لطف حق برو تافت، جان پاک آن مهتر بود.
هوش مصنوعی: اولین وجودی که از وجود حق بهره‌مند شد و پرتو رحمت خداوند بر آن تابید، روح پاک آن شخصیت بزرگوار بود.
هنوز نه عرش بود نه فرش، نه زحمت شب و نه رحمت روز، که صنع الهی مرو را از مستودع علم ازل بمستقرّ مجد ابد آورد و در روضه رضا بر مقام مشاهده او را جلوه کرد و هر چه بعد ازو موجود گشت طفیل وجود او بود و هر چه بوهم خلق درآید از الفت و زلفت و رأفت و رحمت و سیادت و سعادت، بر فرق ذات و صفات او نثار کرد، آن گه مر او را بقالب آدم صفی در آورد و بمدارج تلوین و مناهج تمکین گذر داد و در مسند رسالت بنشاند و مرو را امر کرد تا خلائق را بحضرت دین دعوت کند. گم شدگان را براه باز آرد و روندگان را بدرگاه خواند.
هوش مصنوعی: اولین مرحله از آفرینش، زمانی بود که نه آسمان وجود داشت و نه زمین، نه شب و نه روز. در آن زمان، خالق جهان، نام حقیقت خود را از علم ازلی به کمال ابدی آشنا ساخت و در باغ رضا به تماشای او نشانه‌ها را نمایان کرد. هر چیزی که بعد از آن خلق شد، در پی وجود او بود و هر آنچه از عشق و محبت و رحمت او نشأت گرفت، بر سر ذات و صفات او نثار شده است. سپس او را در قالب آدم قرار داد و او را در مراحل مختلف رشد و ترقی هدایت کرد و به مقام رسالت منصوب نمود. او به او دستور داد تا مردم را به دین دعوت کند، گمراهان را به راه راست هدایت کند و در مسیر طلب راهیابی کند.
گویی بازی بود آن مهتر بر دست فضل آموخته، بر بساط قربت و زلفت پرورش داده، و از جمعیت مشاهدة او را بتفرقه دعوت درآورده تا عالمی را صید کند، همه را پیش لطف و قهر حق بدارد. امروز همه را بشریعت شکار خود گرداند و فردا در مقام شفاعت همه را بحق سپارد.
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد آن فردی که به مقام خاصی رسیده، تمام آموخته‌هایش را با هم ترکیب کرده و در دنیای نزدیکی نسبت به عشق و زیبایی، گوشه‌نشینی را تجربه کرده است. او توانسته است دیگران را به سوی خود جذب کند و آنها را به حیرت وادارد تا در پی کسب محبت و رحمت الهی باشند. امروز او همه این افراد را به سوی قوانین معنوی هدایت می‌کند و فردا در مقام میانجیگری، همه آنها را به حقیقت و مسیر درست هدایت خواهد کرد.
چون آن مهتر قدم در میان دعوت نهاد و آن عزیزان حضرت اجابت کردند، از هر گوشه طلیعه بلا سر برآورد و از آسمان فطرت باران محنت باریدن گرفت، قرآن قدیم از قصه غصه ایشان چنین خبر میدهد که: وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ‌ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ و قال تعالی لَتُبْلَوُنَّ فِی أَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ... الآیة.
هوش مصنوعی: زمانی که آن بزرگوار در میان دعوت قدم گذاشت و آن عزیزان دعوت را پذیرفتند، نشانه‌های مشکلات و سختی‌ها از هر سو نمایان شد و آسمان فطرت باران غم و رنج را آغاز کرد. قرآن کریم در مورد قصه‌ی غم‌های آنان می‌گوید که: «و ما شما را قطعاً با چیزهایی از ترس و گرسنگی آزمایش خواهیم کرد» و نیز می‌فرماید: «شما در اموال و جان‌های‌تان مورد آزمایش قرار خواهید گرفت...»
ای جوانمرد، هر که خیمه بر سر کوی محبت زند از چشیدن بلا و شنیدن جفا چاره نبود. ما دام تا قدم در عالم عافیت داری، همه عالم بساط تو بود، چون قدم در عالم عشق نهادی، بزنجیر ز حیرت بر عقابین بلا پیچند و از حلقه در بی‌نیازی، حلق نیازت را برآویزند.
هوش مصنوعی: ای جوانمرد، هر کس که در مسیر عشق و محبت قدم می‌گذارد، نمی‌تواند از دردها و سختی‌ها فرار کند. تا زمانی که در دنیای آسایش و آرامش هستی، همه چیز در اختیارت است، اما به محض اینکه وارد دنیای عشق شوی، گرفتار بلاها و دردها خواهی شد و احساس نیاز تو را در بند می‌کشد.
اگر مرد عیاری باشی و عاشق وفادار، نداء هل من مزید می‌زنی و رنه که از الم زخم تیغ قهر، لا طاقة بر آری. تازیانه عتاب بر سرت فرو گذارند و گویند:
هوش مصنوعی: اگر مردی دلاور و عاشق وفادار باشی، به دنبال چیزهای بیشتری خواهی بود و نمی‌توانی درد زخم قهر را تحمل کنی. سرزنش‌ها و تنبیه‌ها بر تو نازل می‌شود و به تو خواهند گفت:
چون دانستی که نیست مهر تو درست
چند نیّت هواء ما نبایستی جست‌
هوش مصنوعی: وقتی می‌دانی که محبت و عشق تو واقعی نیست، دیگر باید به دنبال چیزی برای دلگرم کردن ما نباشی.
چون رنج بلا آن پاکان صحبت و عزیزان حضرت نبوة بغایت رسید و اذی کفار و طعن ایشان از حد درگذشت، فرمان آمد بجبرئیل پیک حضرت، برید رحمت سفیر رسالت که ای جبرئیل دلها آن مؤمنان و عزیزان صحابه در حیرت و غصه مانده و سینه‌هاشان معدن اندوه و حسرت شده، مانا که خبر ندارند از آن انواع نعیم و الطاف کرم که ما درین سرای باقی از بهر ایشان ساخته‌ایم و آن طرف و غرف که نام‌زد ایشان کرده‌ایم، برخیز و طبقات آسمان گذار کن و بعالم سفلی سفری کن، بدرگاه محمد عربی شو، آن مهتر عالم و سید ولد آدم که پیغامبر ایشانست و پیغام رسان ما، بگوی تا بحضرت آید و مآل و مرجع ایشان بیند و آن و ناز و نعیم و فوز عظیم که ایشان را ساخته باز گوید و دل ایشان را مرهم نهد، تا آن مشقت و بلا که در دنیا می‌کشند بامید این کرامت و عطا بر ایشان آسان شود.
هوش مصنوعی: زمانی که درد و رنج مؤمنان و عزیزان پیامبر به اوج خود رسید و آزار و طعنه‌های کفار بیش از حد تحمل شد، فرمانی به جبرئیل، فرستاده‌ای از جانب خداوند، صادر شد. به او گفته شد که دل این مؤمنان و صحابیان در نگرانی و غم فرو رفته و سینه‌هایشان پر از اندوه و حسرت شده است؛ زیرا آن‌ها از نعمت‌ها و رحمت‌هایی که ما برای آن‌ها در جهان دیگر آماده کرده‌ایم، بی‌خبرند. جبرئیل مأمور شد که به آسمان‌ها سفر کند و به پیامبر اسلام، محمد (ص)، بگوید که به نزد ایشان بیاید و سرنوشت و جایگاه آن‌ها را نشان دهد. او باید از نعمت‌ها و پاداش‌های بزرگی که برایشان در نظر گرفته شده، خبر دهد و دل‌های آن‌ها را تسلی بخشد تا بتوانند با امید به این کرامت‌ها، مشقت‌ها و مشکلات دنیوی را تحمل کنند.
ای محمد، یاران خود را گوی از حلاوت حلوا وصال کسی خبر دارد که تلخی حنظل فراق چشیده باشد.
هوش مصنوعی: ای محمد، به یاران خود بگو کسانی که طعم خوش دوستی را چشیده‌اند، می‌دانند که جدایی چقدر تلخ و دشوار است.
آن کس که طمع دارد بملک کبیر، در جوار خداوند کریم، بر دیدار و رضا ذو الجلال عظیم، کم از آن نباشد که درین زندان دنیا، روزی چند، بار محنت بکشد و بامید آن نعمت، این محنت دولت انگارد.
هوش مصنوعی: کسی که آرزوی رسیدن به مقام عالی و نزدیکی به خداوند بخشنده و سعادت را دارد، نباید از تحمل مشکلات و سختی‌های زندگی در این دنیا ناامید شود. او باید بداند که این سختی‌ها ممکن است تنها برای چند روز باشد و در عوض، امید به نعمت‌هایی بزرگ‌تر و پاداش‌هایی بی‌نظیر دارد.
چنانک آن پیر طریقت گفته الهی، بر امید وصل چندان اشک باریدم که بر آب چشم خویش تخم درد بکاریدم،
هوش مصنوعی: آن پیر راهنمای معنوی گفته است که من چنان برای رسیدن به وصال معشوق اشک ریختم که از آن اشک‌های خود دانه‌های درد را در دل خود کاشتم.
ور سعادت ازلی دریابم
این درد پسندیدم‌
هوش مصنوعی: اگر به سعادت جاودانی دست یابم، این درد را هم با کمال میل قبول می‌کنم.
ور دیده من روزی بر تو آید
آن محنت همه دولت انگاریدم.
هوش مصنوعی: اگر روزی چشمانم به تو بیفتد، آن سختی و درد را شاید به عنوان تمام نعمت و خوشبختی تلقی کنم.
در خبرست که مصطفی (ص) بامداد آن روز که شبانگاه بمعراج بود از بدایت سفر خود بر زمین تا به بیت مقدس خبر داد. عزیزان صحابه شاد شدند و قبول کردند و این خبر در مکه منتشر گشت و ابو بکر صدّیق آن روز غایب بود، بحضرت نبوت نرسیده بود، بو جهل چون این خبر بشنید، با خود گفت اگر هیچ ممکن شود که بو بکر را از اتّباع محمد بسببی بر توان گردانید، آن سبب این خبر محال باشد، پس برخاست براه بو بکر شد، مرو را گفت ای پسر بو قحافه، این یار تو محمد محالی میگوید که هیچ عاقل مر آن را قبول نکند، می‌گوید دوش ازین مسجد برفته‌ام و به بیت مقدس شده‌ام و هم در شب باز آمده‌ام، یا با بکر تو باور کن که اندر شبی کسی از مکه به بیت مقدس شود و هم در شب بازآید..؟ که یک ماهه را هست مر کاروان را و مر مرد رونده را، اگر باور داری این خبر محال، در نقصان عقل تو هیچ شک نبود. صدّیق بو بکر مرو را تلقین داد، جوابی محترز، ببیانی ملخص، گفت ان قال هو فقد صدق. ای ابا جهل اگر این چه تو می‌گویی محمد گوید، راست گوید. بو جهل از او نومید گشت و بو بکر بشتاب آمد بنزدیک رسول و پیش از آنکه بنشست، صادق‌وار و عاشق‌وار گفت یا رسول اللَّه مرا خبر ده از آن سفر دوشین تو.
هوش مصنوعی: روزی که پیامبر اسلام (ص) به معراج رفته بود، صبح آن روز خبر سفرش را به بیت المقدس به یارانش اعلام کرد. صحابه خوشحال شدند و این خبر به سرعت در مکه پخش شد. اما ابوجهل که آن روز در جلسه نبوت نبود، با شنیدن این خبر به فکر افتاد که باید به هر طریقی ابوبکر را از پیروی محمد (ص) بازدارد. او به سمت ابوبکر رفت و گفت: "ای پسر ابوقحافه، دوستت محمد چنین می‌گوید که هیچ عاقلی نمی‌تواند آن را بپذیرد. او می‌گوید دیشب از این مسجد به بیت المقدس رفته و همان شب برمی‌گردد. آیا تو باور می‌کنی که در یک شب کسی از مکه به بیت المقدس برود و دوباره برگردد؟" ابوجهل بر این باور بود که این ادعا محال است و نمی‌توان عقل درست را در آن دید. اما ابوبکر با اطمینان پاسخ داد: "اگر محمد (ص) چنین گفته، پس راست گفته است." ابوجهل از او ناامید شد و ابوبکر سریع به نزد رسول الله رفت و قبل از نشستن، با عشق و صداقت از او خواست تا درباره سفر دیشبش توضیح دهد.
گفت یا با بکر دوش جبرئیل آمد و براق آورد و مرا به بیت مقدس برد، ارواح پاک انبیا را دیدم و سادات ملاء اعلی، و ایشان را امامی کردم و از آنجا بخطّه ملکوت سفر کردم و بافق اعلی رسیدم و آیات کبری دیدم و هم در شب بخطه مکه باز آمدم.
هوش مصنوعی: گفته شده که یک شب جبرئیل با اسب پرنده‌ای به نام براق به سراغم آمد و من را به بیت المقدس برد. در آنجا ارواح پاک انبیا و سادات مقرب را مشاهده کردم و ایشان را به عنوان امام قرار دادم. سپس از آنجا به عالم ملکوت سفر کردم و به عرش اعلی رسیدم و نشانه‌های بزرگ را دیدم و در نهایت در همان شب به مکه بازگشتم.
بو بکر گفت صدقت یا رسول اللَّه، بعزت آن خداوند که ترا بحق فرستاد که چنان که ترا به بیداری بصورت و شخص اندرین سفر از مکانی بمکانی برده‌اند، جان مرا اندر صحبت و خدمت تو همی برده‌اند، سفر تو بصورت و قالب بوده و سفر من در خدمت تو بجان و سرّ بوده. مرا بخواب نمودند در خدمت تو و ترا به بیداری نمودند بتأیید حق. پس اندران حال که این سخن رفت، جبرئیل امین آمد و آیت آورد وَ الَّذِی جاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ از این روز باز لقب بو بکر، صدّیق گشت و تا قیام الساعة اهل سنت و جماعت‌ اقتدا بوی دارند در تصدیق معراج، و تمامی قصّه معراج و لطائف و حقائق آن در افتتاح سوره بنی اسرائیل بشرح گفته‌ایم.
هوش مصنوعی: ابوبکر گفت: «ای پیامبر خدا، به عزت آن خدایی که تو را به حق فرستاد، همان‌طور که تو را در این سفر از مکانی به مکانی دیگر با جسد برده‌اند، جان من نیز در صحبت و خدمت تو منتقل شده است. سفر تو به صورت و قالب بوده و سفر من در خدمت تو به جان و روح بوده است. در حالتی که این سخن گفته شد، جبرئیل امین آمد و آیه‌ای آورد که می‌گوید: "و آن کسی که صدق را آورد و او را تصدیق کرد." از آن روز، لقب ابوبکر به "صدیق" تغییر یافت و تا قیامت، اهل سنت و جماعت به او در تصدیق معراج اقتدا خواهند کرد. تمام داستان معراج و لطایف و حقایق آن نیز در آغاز سوره بنی‌اسرائیل به تفصیل گفته شده است.」
اگر کسی سؤال کند گوید روایت کرده‌اند که شب معراج چون آن مهتر عالم خواست که پای در رکاب نهد براق از وی برمید، آن رمیدن براق از چه بود..؟
هوش مصنوعی: اگر کسی بپرسد، باید گفت که روایت شده است در شبی که پیامبر به معراج رفت، زمانی که آن بزرگوار خواست که پای بر رکاب براق بگذارد، براق از او دور شد. این دور شدن براق به چه علت بود؟
جواب آنست که براق اندر آن حال که خود را مرکب سید دید سر برآورد و بنازید و بخرامید، گفت ای سید، مرا از تو امیدی باید که بعد از این روزی خواهد بود که تو ببهشت خرامی، چنانک امشب به بیت مقدس می‌شوی، باید که آن روز مرکبت، هم من باشم که عادت کرم آنست که هر که در شب طلب مونس بود در روز طرب رفیق بود. مهتر عالم (ص) این عهد با وی تحقیق کرد و برأفت نبوّت و شفقت رسالت گفت که در قیامت مرکب من تو باشی. آن گه گفت ای مهتر عالم با این همه از تو یادگاری خواهم تا بر گردن خویش قلاده بندم و ازو خود را طوقی سازم، سید (ص) التماس وی اجابت کرد و از زلف مشکین خود دو تار موی بوی بخشید، براق آن را بدست نیاز بر گردن خود بست و تا قیام الساعة در خمار آن شراب و طرب آن وصال خواهد بود.
هوش مصنوعی: در این داستان، براق که مرکب پیامبر است، در حالی که خود را به عنوان مرکب سید معرفی می‌کند، با افتخار و شادی می‌گوید که از او امیدی دارد تا روزی به بهشت رود. او اشاره می‌کند که باید در آن روز، خود او هم مرکب براق باشد. پیامبر این وعده را به او می‌دهد و به او می‌گوید که در قیامت، براق مرکب او خواهد بود. براق سپس از پیامبر تقاضا می‌کند که یک یادگاری از او داشته باشد تا به گردن خود بیندازد و برای خود زینتی درست کند. پیامبر درخواست او را می‌پذیرد و دو تار موی خود را به او می‌دهد. براق این موها را به گردن خود می‌بندد و تا پایان جهان به شادی و نشاط ناشی از این وصال ادامه خواهد داد.
اما آنچه گفته‌اند که براق گفت که از آن برمیدم که از دست وی بوی بت همی آید و جبرئیل از رسول سؤال کرد که این چون است و رسول گفت روزی به بتی برگذشتم و دست فرا کردم و گفتم بیچاره بت نداند که وی را که می‌پرستد و بیچاره‌تر آن کس که وی را پرستد همانا بوی اینست.
هوش مصنوعی: در این متن اشاره شده که براق از بویی که از فردی به مشامش رسیده است، حرف می‌زند و جبرئیل از پیامبر سوال می‌کند که این موضوع چگونه است. پیامبر پاسخ می‌دهد که روزی به بت پرستی بر خورده و وقتی که دستش را به سمت آن بت دراز کرده، فکر کرده که این بت بیچاره هیچ نمی‌داند که آن کسی که او را می‌پرستد چه کسی است و فرد پرستنده نیز بیچاره‌تر است. بوی این حالت، نماد حالتی است که در آن نادانی و جهل وجود دارد.
این معنی نقل کرده‌اند لکن ناقل معتمد نیست و این جواب درست نیست جواب درست آنست که اول گفتم.
هوش مصنوعی: این موضوع نقل شده است اما شخصی که این نقل را انجام داده، قابل اعتماد نیست و این پاسخ صحیح نیست. پاسخ درست همان است که من ابتدا بیان کردم.
اگر کسی گوید چه حکمت بود که شب معراج موسی علیه السلام با وی سخن گفت در طلب تخفیف نماز و هیچ پیغامبر دیگر نگفت.
هوش مصنوعی: اگر کسی بپرسد چه دلیلی وجود دارد که در شب معراج، پیامبر موسی علیه السلام با خداوند سخن گفت و درخواست کاهش تعداد نمازها را کرد، در حالی که هیچ پیامبر دیگری چنین درخواستی نداشته است.
جواب آنست که موسی صاحب مناجات بود در دنیا و ظن وی چنان بود که مرتبت کس بلندتر از مرتبت او نیست و معراج کس وراء معراج او نیست، اما معراج موسی تا طور بود و معراج محمد تا بساط نور بود و موسی را چهل روز روزه فرمودند و چون بحضرت مناجات حاضر کردند ملتمسات او بعضی بایجاب مقرون داشتند بعضی نه.
هوش مصنوعی: موسی در دنیا دارای مقام مناجات و گفتگو با خداوند بود و بر این باور بود که هیچ کس به اندازه او مقام ندارد و هیچ معراجی فراتر از معراج او نیست. اما معراج موسی تا کوه طور بود، در حالی که معراج پیامبر محمد تا عرش نورانی کشیده شده بود. همچنین، موسی به مدت چهل روز روزه گرفته بود و در آن مدت که در حضرات مناجات قرار گرفت، برخی از درخواست‌های او همراه با وجوب بود و برخی دیگر این‌گونه نبودند.
و محمد (ص) که درّ یتیم بحر فطرت بود، او را خواب آلود بحضرت بردند و در یک لحظه چندین بار تخفیف حواست همه باجابت مقرون گردانیدند، تا موسی را معلوم گردد شرف و مرتبت مصطفی (ص) و استغفار کند از آن گفت که جوانی را از سر ما در گذرانیدند.
هوش مصنوعی: حضرت محمد (ص) مانند درّ گرانبهای یک دریا بود. او را به حالت خواب به محضر الهی بردند و در همان لحظه، چندین بار حواس او را به نوعی خاص و زیبا جلب کردند تا مشخص شود که مقام و مرتبه او چقدر بزرگ است. حضرت موسی نیز از آن وقایع آگاه شد و از خدا خواست تا بابت آنچه در جوانی انجام داده است، عذرخواهی کند.
و از این عجبتر که موسی چون دیدار خواست که أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ، او را بصمصام غیرت لَنْ تَرانِی جواب دادند، پس چون تاوان زده آن سؤال گشت بغرامت تُبْتُ إِلَیْکَ وادید آمد، باز چون نوبت بمصطفی (ص) رسید دیده وی را توتیای غیرت لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ در کشیدند، گفتند ای محمد دیده که بآن دیده ما را خواهی دید نگر بعاریت بکس ندهی. مهتر، عصابه عزت: ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغی‌ بر دیده خود بست، بزبان حال گفت:
هوش مصنوعی: موسی زمانی که خواست خدا را ببیند و گفت «خدایا! خود را به من نشان بده»، با پاسخی مواجه شد که «تو نمی‌توانی من را ببینی». پس از آنکه به خاطر این پرسش خود عذرخواهی کرد و به سوی خدا بازگشت، زمانی هم که نوبت پیامبر اسلام (ص) رسید، به او گفته شد که نباید به نگاه کردن به خدا تمایل داشته باشد. آنها به او گفتند: «ای محمد! اگر بخواهی به خدا نگاه کنی، شاید نتوانی ظرفیت آن را داشته باشی». در اینجا مقام و جایگاه پیامبر به گونه‌ای بیان شده که هیچ کس نمی‌تواند به حقیقت خدا دست یابد و بینایی انسان محدود است.
بر بندم چشم خویش نگشایم نیز
تا روز زیارت تو ای یار عزیز
هوش مصنوعی: چشمم را می‌بندم و حتی نگاه نمی‌کنم، تا زمانی که تو را ملاقات کنم، ای دوست گرامی.
لا جرم چون حاضر حضرت گشت، جلال و جمال ذو الجلال بر دیده او کشف کردند که: ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأی‌ شعر:
هوش مصنوعی: به یقین هنگامی که آن حضور برقرار شد، زیبایی و شکوه عظیم بر دیدگان او آشکار گردید به طوری که دل او چیزهایی را که دیده بود، دروغ نمی‌گفت.
همه تنم دل گردد چو با تو راز کنم
همه جمال تو بینم چو دیده باز کنم‌
هوش مصنوعی: وقتی با تو درد و دل می‌کنم، تمام وجودم تحت تأثیر قرار می‌گیرد و همه زیبایی‌ات را می‌بینم وقتی که چشمانم را باز می‌کنم.
ان تذکّرته فکلّی قلوب
و ان تأمّلته فکلّی عیون
هوش مصنوعی: اگر به یادش بیفتی، همه دل‌ها برای او می‌تپند و اگر به او فکر کنی، همه چشم‌ها به او خیره می‌شوند.
گفته‌اند موسی چون از حضرت مناجات بازگشت با وی نور هیبت بود و عظمت، لا جرم هر که در وی نگریست نابینا گشت، باز مصطفی (ص) چون از حضرت مشاهدت بازگشت با وی نور انس بود، تا هر که در وی نگرید بینایی وی بیفزود.
هوش مصنوعی: گفته‌اند وقتی موسی از حضوری که با خدا داشت برگشت، نوری از هیبت و عظمت بر او بود که هر کس به او نگاه می‌کرد، نابینا می‌شد. اما وقتی پیامبر اسلام (ص) از دیدار خدا بازگشت، نوری از محبت و صمیمیت همراه داشت، به طوری که هر کس به او می‌نگریست، بینایی‌اش افزایش می‌یافت.
آن مقام اهل تلوین است و این مقام ارباب تمکین.
هوش مصنوعی: این جایگاه مربوط به افرادی است که به تغییر و تنوع در اشیاء و پدیده‌ها توجه دارند، در حالی که جایگاه دیگر به افرادی تعلق دارد که کنترل و تسلط بر اوضاع را در دست دارند.
قوله تعالی: فَأَوْحی‌ إِلی‌ عَبْدِهِ ما أَوْحی‌
هوش مصنوعی: خداوند به بنده‌اش وحی کرد آنچه را که باید وحی کند.
هر چند که این سخن سربسته گفت و مبهم فرو گذاشت تعظیم آن حال را و بزرگواری قدر مصطفی را (ص)، اما در بعضی‌ کتب آورده‌اند که قومی از یاران پرسیدند از مصطفی (ص) که این وحی چه بود، و مصطفی آن قدر که حوصله ایشان برتافت بیان کرد گفت رب العالمین از امت من گله کرد گفت یا محمد، من که خداوندم بنیک عهدی خود برای امّت تو در دوزخ هیچ درک نیافریده‌ام و ایشان به بد عهدی خود خویشتن را بجهد در دوزخ افکنند. یا محمد، معزّ و مذلّ منم. عزیز اوست که من عزیز کنم، ذلیل اوست که من ذلیل کنم، ایشان عزّ از جای دیگر می‌جویند و ذلّ از جای دیگر می‌بینند.
هوش مصنوعی: هرچند که این سخن به ظرافت بیان شده و معنای آن به طور واضح مشخص نیست، اما در برخی کتاب‌ها آمده است که گروهی از یاران از پیامبر (ص) درباره وحی سوال کردند. پیامبر در حد امکان توضیح داد و گفت که پروردگار عالم از امت او شکایت کرده و گفت: «ای محمد، من که خداوند هستم، برای امت تو در جهنم هیچ‌کس را نیافریده‌ام؛ اما آنها با بدعهدی خود خود را به جهنم می‌افکنند. ای محمد، من محترم و خوارکننده هستم. عزیز کسی است که من او را عزت بدهم و ذلیل کسی است که من او را خوار کنم. اما آنان عزت را از جای دیگری می‌جویند و حقارت را نیز در جای دیگری می‌بینند.»
یا محمد، عمل فردا امروز ازیشان نمی‌خواهم و ایشان رزق فردا امروز می‌جویند از من.
هوش مصنوعی: ای محمد، من از این افراد نمی‌خواهم که برای فردا کاری انجام دهند، زیرا آنها امروز به دنبال روزی فردا از من هستند.
یا محمد، رزقی که ایشان را نام زد کرده‌ام بدیگری ندهم و ایشان عملی که حق ماست و سزا ما، بریا بدیگری می‌دهند.
هوش مصنوعی: ای محمد، رزق و روزی‌ای که برای او تعیین کرده‌ام، به کسی دیگر نخواهم داد و آنچه که حق و شایستگی ماست، برای کسی دیگر نخواهم بخشید.
یا محمد، نعمت از ماست و دیگری را شکر می‌کنند.
هوش مصنوعی: ای محمد، نعمت از جانب ماست و دیگران آن را شکر می‌گویند.
یا محمد، با این همه اطلب العلل لغفران امّتک، بهانه جویم تا ایشان را بآن بهانه بیامرزم.
هوش مصنوعی: ای محمد، با وجود تمام این مسائل، من به دنبال دلیلی برای بخشش امت تو هستم تا به بهانه آن، آن‌ها را ببخشم.
یا محمد، لو لا انی احب المعاتبة لما حاسبتهم، اگر نه آن بودی که دوست دارم با ایشان عتاب کردن و با ایشان سخن گفتن و رنه خود حساب ایشان نکردمی.
هوش مصنوعی: ای محمد، اگر دوست نداشتم که با آن‌ها صحبت کنم و عتابی داشته باشم، هرگز به حساب آن‌ها نمی‌رسیدم.
یا محمد، با امّتهاء پیشین چهار چیز کردم که با امت تو نکردم: قومی را بزمین فرو بردم. قومی را صورت بگردانیدم. قومی را سنگ باران کردم. قومی را بآتش حریق هلاک کردم، و از بهر شرف و جاه تو، با امت تو از این هیچ چیز نکردم.
هوش مصنوعی: ای محمد، به خاطر مقام و شرافت تو، من چهار عمل را با امتها انجام دادم که با امّت تو نکردم: قومی را در زمین فرو بردم، قومی را به حالتی دگر صورتشان را تغییر دادم، قومی را با سنگ باران مجازات کردم و قومی را با آتش سوزاندم. اما به خاطر کرامت و عزت تو، هیچ‌یک از این کارها را با امّت تو انجام ندادم.
یا محمد، این خلوت که ساختم با تو، بآن کردم تا با خلق نمایم که تو کیستی و با تو نمایم که من کیستم.
هوش مصنوعی: ای محمد، این دورانی که با تو سپری کردم، به این خاطر است که به مردم نشان دهم تو کیستی و همچنین به آن‌ها نشان دهم من کیستم.
رسول خدا (ص) چون از درگاه عزت آن همه اکرام و اعزاز دید گفت بار خدایا، امّت مرا جمله بمن بخش. فرمان آمد که ای محمد امشب تنها آمده‌ای دندان مزد ترا ثلثی بخشیدم و فردا برستاخیز در انجمن کبری باقی بتو بخشم، تا عالمیان مرتبت و منزلت تو بنزدیک ما بدانند و اللَّه الموفق و المعین.
هوش مصنوعی: پیامبر اکرم (ص) وقتی دید که خداوند او را تا این حد مورد احترام و کرامت قرار داده، از خداوند خواست که تمامی امتش را به او ببخشاید. فرمان رسید که ای محمد، امشب تنها به درگاه من آمده‌ای و من مزد تو را به یک سوم می‌بخشم و فردا در روز قیامت، در جمع بزرگ امت، باقی آن را به تو خواهم داد تا همه جهانیان مقام و منزلت تو را در نزد من بدانند. خداوند همه توفیقات را به عهده دارد و یاری‌کننده است.