گنجور

۲ - النوبة الثالثة

قوله: وَ مِنْ کُلِّ شَیْ‌ءٍ خَلَقْنا زَوْجَیْنِ در ضمن این آیت اثبات فردانیّت و وحدانیّت خداوند است جلّ جلاله و تقدّست اسماؤه و تعالت صفاته.

هر چه آفرید از محدثات و مکوّنات همه جفت آفرید قرین یکدیگر یا ضدّ یکدیگر چنانک نرینه و مادینه، روز و شب، نور و ظلمت، آسمان و زمین، و برّ و بحر، شمس و قمر، جن و انس، طاعت و معصیت، سعادت و شقاوت، هدی و ضلالت، عزّ و ذلّ، قدرت و عجز، قوّة و ضعف، علم و جهل، زندگی و مردگی.

صفات خلق چنین آفرید، جفت یکدیگر آفرید و یا ضد آفرید تا بصفات آفریدگار نماند و وحدانیت و فردانیت او بر خلق ظاهر گردد، که عزّش بی‌ذلّ است و قدرت بی عجز و قوت بی‌ضعف و علم بی‌جهل و حیاة بی‌موت و فرح بی‌غم و بقاء بی‌فنا.

خدای یگانه یکتا یگانه در ذات و صفات، یکتا در سزا، از همه کس منزّه و از همه چیز جدا، لیس کمثله شی‌ء، چو او کس نیست و او را مثل و مانند نیست.

مانندگی از انبازیست و اللَّه جل جلاله بی‌شریک و بی‌انباز است، بی‌نظیر و بی‌نیاز است. در منعش ببند و در جود و از است. گناه آمرز و معیوب نواز است. پیدا کننده مهر خود ببنده نوازی، دوست دار بنده با بی‌نیازی. و مهر او کننده میان خود و بنده بی‌شرکت و بی‌انبازی. پس سزاء بنده آنست که در هر حال که بود اگر خسته تیر بلا بود یا غرقه لطف و عطا، دست در کرم وی زند و پناه بوی دارد و از خلق با وی گریزد، چنانک خود میفرماید جل جلاله: فَفِرُّوا إِلَی اللَّهِ، فرار مقامی است از مقامات روندگان و منزلی از منازل دوستی. کسی که‌ این مقام او را درست شود نشانش آنست که همه نفس خود غرامت بیند، همه سخن خود شکایت بیند، همه کرد خود جنایت بیند، امید از کردار خود ببرد و بر اخلاص خود تهمت نهد. اگر دولتی آید در راه وی، از فضل حق بیند و از حکم ازل، نه از جهد و از کردار خود.

بو الحسین عبّادانی مردی بود از جوانمردان طریقت، درویشی با وی محبّت داشت، هر دو رفتند از رمله تا بکران دریا رسیدند، ملّاح ایشان را در مرکب نشاند و دو روز در آن مرکب بودند. درویشی را دیدند در آن مرکب در کنجی سر فرو برده وقت نماز برخاستید و فریضه بگذاردید باز سر بمرقّع فرو بردید و هیچ سخن نگفتید.

بو الحسین گفت: من فرا پیش وی شدم گفتم ما یاران توایم، اگر ترا چیزی بکار باید با ما بگوی. گفت: فردا نماز پیشین از دنیا بخواهم رفت چون بکران دریا رسید آنجا درختستانی بینید در زیر آن درختان ساز و برگ من نهاده جهاز من بسازید و مرا آنجا دفن کنید و این مرقّع من ضایغ مکنید. در راه شهر جبله شما را جوانی ظریف نظیف پیش آید، این مرقّع از شما بخواهد بدو دهید.

دیگر روز نماز پیشین بگذارد و سر فرو برد چون فراز شدیم رفته بود از دنیا چنانک خود گفته بود. رفتیم در آن درختستان چنانک نشان داده بود. دیدیم گوری کنده و کفن و حنوط و هر چه بکار بایست ساخته و آنجا نهاده. او را دفن کردیم و مرقع وی برداشتیم و روی بجبله نهادیم. آن جوان که نشان داده بود، در راه آمد، گفت آن ودیعت بیارید، گفتم برای خدای با ما بگوی که این چه قصّه است و چه حال و آن مرد که بود و تو کیستی؟ گفت: درویشی بود میراثی داشت و ارث طلب کرد، مرا بوی نمودند. شما میراث بمن سپارید و روید آن مرقّع بوی سپردیم.

ساعتی از چشم ما غائب گشت باز آمد مرقّع پوشیده و جامه خویش همه از تن بیرون کرده و گفت این بحکم شماست و برفت. ما در مسجد جبله شدیم، دو روز آنجا بودیم فتوحی نیامد پاره‌ای از آن جامه بآن یار خود دادیم ببازار برد تا بفروشد و خوردنی آرد، ساعتی بود و وی میآمد و خلقی عظیم در وی آویخته، درآمدند و مرا نیز گرفته و میکشیدند، گفتم چه بودست، گفتند پسر رئیس جبله سه روز گذشت تا ناپدید است و اکنون جامه وی با شما می‌بینیم.

پس ما را بردند پیش رئیس و از حال پسر پرسید ما قصه وی بگفتیم از او تا آخر چنانک بود. آن رئیس بگریست و روی بآسمان کرد، گفت الحمد اللَّه که از صلب من کسی بیامد که شایسته درگاه تو بود.

پیر طریقت گفت: ای باری ببرّ و هادی بکرم، فروماندم در حیرت یک دم آن دم کدام است.

دمی که نه حوا در آن گنجد نه آدم. گر من آن دم بیابم چون من کیست، بیچاره زنده‌ای که بی‌نفسش میباید زیست. همه خلق زنده از مرده میراث برد مگر این طائفه که مرده از زنده میراث برد.

این مردگی آنست که مصطفی (ص) از ابو بکر صدّیق نشان داد که

من اراد ان ینظر الی میّت یمشی علی وجه الارض فلینظر الی ابی بکر.

وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ و الّذین سخطت علیهم فی آزالی و ربطتهم الیوم بالخذلان فیما کلّفتهم الیوم من اعمالی و خلقت النار لهم بحکم الهیتی و وجوب حکمی فی سلطانی ما خلقتهم الا لعذابی و انکالی و اللَّه اعلم.

۲ - النوبة الثانیة: قوله: وَ مِنْ کُلِّ شَیْ‌ءٍ خَلَقْنا زَوْجَیْنِ، من الحیوان الذکر و الانثی، الذکر زوج و الانثی زوج و من الجماد نوعین مختلفین کالسماء و الارض و الشمس و القمر و اللیل و النهار و البر و البحر و السهل و الجواب و الشتاء و الصیف و النور و الظلمة و الایمان و الکفر و السعادة و الشقاوة و الحق و الباطل و الحلو و المرّ و قیل التلقیح للنخیل و التسمید للزرع و لکل ضرب من النبات تدبیر یقوم مقام التزویج الذی بین الحیوان لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ فتعلمون انّ اللَّه فرد وتر لیس کمثله شی‌ء فَفِرُّوا إِلَی اللَّهِ، القول هاهنا مضمر تأویله فقل: فَفِرُّوا إِلَی اللَّهِ ای فاهربوا من عذاب اللَّه الی ثوابه بالایمان و الطاعة و مجانبة العصیان. و قال ابن عباس: فرّوا منه الیه و اعملوا بطاعته. و قیل فرّوا من الجهل الی العلم و من طاعة الشیطان الی طاعة الرحمن، إِنِّی لَکُمْ مِنْهُ نَذِیرٌ مُبِینٌ، مِنْهُ، ای من العذاب، نَذِیرٌ مُبِینٌ و یحتمل انّ قوله منه صلة لنذیر ای انّی لکم نذیر من عند اللَّه و قیل فی الایة تقدیم و تأخیر تقدیره: «ففروا الی اللَّه منه، انی لکم نذیر مبین».

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله: وَ مِنْ کُلِّ شَیْ‌ءٍ خَلَقْنا زَوْجَیْنِ در ضمن این آیت اثبات فردانیّت و وحدانیّت خداوند است جلّ جلاله و تقدّست اسماؤه و تعالت صفاته.
هوش مصنوعی: در این آیه اشاره شده است که از هر چیزی دو نوع وجود دارد، که این موضوع به بیان و اثبات یکتایی و تمایز خداوند اشاره دارد. خداوند بزرگ و با عظمت است و نام‌های او مقدس و صفاتش بالاست.
هر چه آفرید از محدثات و مکوّنات همه جفت آفرید قرین یکدیگر یا ضدّ یکدیگر چنانک نرینه و مادینه، روز و شب، نور و ظلمت، آسمان و زمین، و برّ و بحر، شمس و قمر، جن و انس، طاعت و معصیت، سعادت و شقاوت، هدی و ضلالت، عزّ و ذلّ، قدرت و عجز، قوّة و ضعف، علم و جهل، زندگی و مردگی.
هوش مصنوعی: تمام چیزهایی که خلق شده‌اند، به صورت جفت و در کنار یکدیگر یا متضاد یکدیگر آفریده شده‌اند. مانند مرد و زن، روز و شب، نور و تاریکی، آسمان و زمین، خشکی و دریا، خورشید و ماه، جن و انسان، عبادت و گناه، خوشبختی و بدبختی، هدایت و گمراهی، عزت و ذلت، قدرت و ناتوانی، قوت و ضعف، علم و نادانی، زندگی و مرگ.
صفات خلق چنین آفرید، جفت یکدیگر آفرید و یا ضد آفرید تا بصفات آفریدگار نماند و وحدانیت و فردانیت او بر خلق ظاهر گردد، که عزّش بی‌ذلّ است و قدرت بی عجز و قوت بی‌ضعف و علم بی‌جهل و حیاة بی‌موت و فرح بی‌غم و بقاء بی‌فنا.
هوش مصنوعی: خداوند صفات مختلفی را خلق کرد و آنها را در جفت‌ها یا به صورت ضد هم آفرید تا ویژگی‌های او در آفرینش نمایان شود. این بدان معناست که عظمت او بدون ذلت، قدرتش بدون ناتوانی، قوتش بدون ضعف، علمش بدون جهل، زندگی‌اش بدون مرگ، شادی‌اش بدون غم و بقاءش بدون فنا است.
خدای یگانه یکتا یگانه در ذات و صفات، یکتا در سزا، از همه کس منزّه و از همه چیز جدا، لیس کمثله شی‌ء، چو او کس نیست و او را مثل و مانند نیست.
هوش مصنوعی: خداوند یگانه است و در ذات و صفات خود بی‌همتاست. او از همه موجودات جدا و از هر عیبی پاک است. هیچ چیزی مانند او وجود ندارد و هیچ کس نمی‌تواند با او مقایسه شود.
مانندگی از انبازیست و اللَّه جل جلاله بی‌شریک و بی‌انباز است، بی‌نظیر و بی‌نیاز است. در منعش ببند و در جود و از است. گناه آمرز و معیوب نواز است. پیدا کننده مهر خود ببنده نوازی، دوست دار بنده با بی‌نیازی. و مهر او کننده میان خود و بنده بی‌شرکت و بی‌انبازی. پس سزاء بنده آنست که در هر حال که بود اگر خسته تیر بلا بود یا غرقه لطف و عطا، دست در کرم وی زند و پناه بوی دارد و از خلق با وی گریزد، چنانک خود میفرماید جل جلاله: فَفِرُّوا إِلَی اللَّهِ، فرار مقامی است از مقامات روندگان و منزلی از منازل دوستی. کسی که‌ این مقام او را درست شود نشانش آنست که همه نفس خود غرامت بیند، همه سخن خود شکایت بیند، همه کرد خود جنایت بیند، امید از کردار خود ببرد و بر اخلاص خود تهمت نهد. اگر دولتی آید در راه وی، از فضل حق بیند و از حکم ازل، نه از جهد و از کردار خود.
هوش مصنوعی: مانندگی به معنای بی‌همتا بودن و عدم شریکی است که تنها خداوند با جلال و شکوهش می‌تواند از آن برخوردار باشد. او نه تنها بی‌نیاز و بی‌نظیر است، بلکه در عطا و بخشش نیز بی‌نظیر است. او آمرزنده گناهان و عطا کننده نعمت‌هاست. خالق عشق و محبت به بندگانش است، و دوستدار آن‌ها بدون نیاز به هیچ چیز. محبت او به بندگانش بدون مشارکت و شراکت است. بنابراین، پاداش بندگان این است که در هر شرایطی، چه در دشواری و چه در حال دریافت نعمت، به کرم و رحمت او پناه ببرند و از مردم دوری گزینند. همان‌طور که خود خداوند فرموده است: «به سوی خدا فرار کنید.» این فرار، نشانه‌ای از مقامات روحانی و منزلت دوستی با خداست. کسی که به این مقام دست یابد، نشانه‌اش این است که تمامی نفس خود را غرامت می‌بیند، همه سخنانش را شکایت می‌داند و همه اعمالش را خطا می‌شمارد. او از کردار خود ناامید است و بر صداقت خود تهمت می‌زند. اگر نعمتی به سراغش بیاید، آن را از فضل خداوند می‌داند و نه از تلاش و کار خود.
بو الحسین عبّادانی مردی بود از جوانمردان طریقت، درویشی با وی محبّت داشت، هر دو رفتند از رمله تا بکران دریا رسیدند، ملّاح ایشان را در مرکب نشاند و دو روز در آن مرکب بودند. درویشی را دیدند در آن مرکب در کنجی سر فرو برده وقت نماز برخاستید و فریضه بگذاردید باز سر بمرقّع فرو بردید و هیچ سخن نگفتید.
هوش مصنوعی: بو الحسین عبّادانی مردی از جوانمردان طریقت بود. او با درویشی دوستی داشت و هر دو به سفر رفتند تا به کنار دریا رسیدند. ملّاح آن‌ها را بر روی یک وسیله نقلیه نشاند و آن‌ها به مدت دو روز در آن‌جا بودند. در طی این مدت، آن‌ها درویشی را دیدند که در گوشه‌ای نشسته و سر خود را خم کرده است. وقتی وقت نماز شد، او برخاست و نماز خود را برگزار کرد و بعد دوباره سرش را به حالت قبلی برگشت و هیچ چیزی نگفت.
بو الحسین گفت: من فرا پیش وی شدم گفتم ما یاران توایم، اگر ترا چیزی بکار باید با ما بگوی. گفت: فردا نماز پیشین از دنیا بخواهم رفت چون بکران دریا رسید آنجا درختستانی بینید در زیر آن درختان ساز و برگ من نهاده جهاز من بسازید و مرا آنجا دفن کنید و این مرقّع من ضایغ مکنید. در راه شهر جبله شما را جوانی ظریف نظیف پیش آید، این مرقّع از شما بخواهد بدو دهید.
هوش مصنوعی: حسین گفت: من پیش او رفتم و گفتم ما یاران تو هستیم، اگر نیازی داری با ما بگو. او گفت: فردا از دنیا درخواست نماز پیشین می‌کنم. هنگامی که به جنگل دریا رسیدید، درختانی خواهید دید. زیر آن درختان، ساز و برگ من را بگذارید و مرا در آنجا دفن کنید و این مرقع (پوشش یا پارچه‌ای که به همراه دارد) را از دست ندهید. در مسیر شهر جبله، جوانی شیک و تمیز به شما برخورد خواهد کرد. این مرقع را به او بدهید.
دیگر روز نماز پیشین بگذارد و سر فرو برد چون فراز شدیم رفته بود از دنیا چنانک خود گفته بود. رفتیم در آن درختستان چنانک نشان داده بود. دیدیم گوری کنده و کفن و حنوط و هر چه بکار بایست ساخته و آنجا نهاده. او را دفن کردیم و مرقع وی برداشتیم و روی بجبله نهادیم. آن جوان که نشان داده بود، در راه آمد، گفت آن ودیعت بیارید، گفتم برای خدای با ما بگوی که این چه قصّه است و چه حال و آن مرد که بود و تو کیستی؟ گفت: درویشی بود میراثی داشت و ارث طلب کرد، مرا بوی نمودند. شما میراث بمن سپارید و روید آن مرقّع بوی سپردیم.
هوش مصنوعی: در روزی دیگر نماز قبلی را خوانده و سر را پایین آوردیم. وقتی بلند شدیم، او از دنیا رفته بود، همان‌طور که خودش گفته بود. به درختستانی که نشان داده بود رفتیم و دیدیم که قبری حفر شده و کفن و مواد لازم برای دفن آنجا قرار داده شده است. او را دفن کردیم و لباسش را برداشتیم و روی قبر گذاشتیم. پس از آن جوانی که او را نشان داده بود در راه به ما رسید و گفت: "آن ودیعه را بیاورید." گفتم: "برای خدا به ما بگویید این چه داستانی است و آن مرد کی بود و تو چه کسی هستی؟" او پاسخ داد: "درویشی بود که ارثی داشت و من را برای طلب ارثش معرفی کردند. شما باید میراث را به من بسپارید." سپس ما آن لباس را به او سپردیم.
ساعتی از چشم ما غائب گشت باز آمد مرقّع پوشیده و جامه خویش همه از تن بیرون کرده و گفت این بحکم شماست و برفت. ما در مسجد جبله شدیم، دو روز آنجا بودیم فتوحی نیامد پاره‌ای از آن جامه بآن یار خود دادیم ببازار برد تا بفروشد و خوردنی آرد، ساعتی بود و وی میآمد و خلقی عظیم در وی آویخته، درآمدند و مرا نیز گرفته و میکشیدند، گفتم چه بودست، گفتند پسر رئیس جبله سه روز گذشت تا ناپدید است و اکنون جامه وی با شما می‌بینیم.
هوش مصنوعی: ساعتی از دید ما غایب شد و دوباره آمد در حالی که مرقع به تن کرده و تمامی لباس‌هایش را درآورده بود. گفت این تصمیم شماست و رفت. ما به مسجد جبله رفتیم و دو روز در آن جا ماندیم، اما هیچ خبری از فتح نیامد. بخشی از آن جامه را به یکی از یاران خود دادیم تا به بازار ببرد و بفروشد و غذایی تهیه کند. مدتی گذشت و او بازگشت و گروه بزرگی از مردم در پی او بودند. آنها مرا نیز گرفتند و می‌کشیدند. پرسیدم چه خبر است و آنها گفتند که پسر رئیس جبله سه روز ناپدید شده و حالا می‌بینیم که جامه او در دست شماست.
پس ما را بردند پیش رئیس و از حال پسر پرسید ما قصه وی بگفتیم از او تا آخر چنانک بود. آن رئیس بگریست و روی بآسمان کرد، گفت الحمد اللَّه که از صلب من کسی بیامد که شایسته درگاه تو بود.
هوش مصنوعی: ما را به حضور رئیس بردند و از وضعیت پسر پرسیدند. ما داستان او را از ابتدا تا انتها تعریف کردیم. رئیس به شدت گریه کرد و به آسمان نگاه کرد و گفت: "سپاس خداوند را که از نسل من کسی به وجود آمد که شایسته درگاه تو باشد."
پیر طریقت گفت: ای باری ببرّ و هادی بکرم، فروماندم در حیرت یک دم آن دم کدام است.
هوش مصنوعی: پیر طریق گفت: ای بار گران و هدایت‌کننده‌ای با کرامت، من در حیرت فرومانده‌ام که آن لحظه کدام لحظه است.
دمی که نه حوا در آن گنجد نه آدم. گر من آن دم بیابم چون من کیست، بیچاره زنده‌ای که بی‌نفسش میباید زیست. همه خلق زنده از مرده میراث برد مگر این طائفه که مرده از زنده میراث برد.
هوش مصنوعی: لحظه‌ای وجود دارد که نه حوا در آن جا دارد و نه آدم. اگر به آن لحظه برسم، هیچ کس مانند من نیست. بیچاره آن زنده‌ای که بدون نفسش باید زندگی کند. همه موجودات زنده از موجودات مرده ارث می‌برند، جز این گروه خاص که مرده‌ها از زنده‌ها ارث می‌برند.
این مردگی آنست که مصطفی (ص) از ابو بکر صدّیق نشان داد که
هوش مصنوعی: این نوع مردن، همان چیزی است که مصطفی (ص) از ابو بکر صدّیق نشان داد.
من اراد ان ینظر الی میّت یمشی علی وجه الارض فلینظر الی ابی بکر.
هوش مصنوعی: هر کس می‌خواهد نگاهی به کسی بکند که در حال زندگی پس از مرگ است، باید به ابوبکر نگاه کند.
وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ و الّذین سخطت علیهم فی آزالی و ربطتهم الیوم بالخذلان فیما کلّفتهم الیوم من اعمالی و خلقت النار لهم بحکم الهیتی و وجوب حکمی فی سلطانی ما خلقتهم الا لعذابی و انکالی و اللَّه اعلم.
هوش مصنوعی: خدای بزرگ فرمود که من جن و انسان را تنها به این خاطر آفریدم که مرا بپرستند. و آنهایی که بر آن‌ها غضب کردم، امروز به خاطر کارهایی که از آن‌ها خواسته‌ام، به شکست و ناتوانی جزایی دچار شده‌اند. من آتش را به حکم الهی و سلطنت خود برای آن‌ها خلق کرده‌ام و هدفم از آفرینش آن‌ها عذاب و مجازاتشان بوده است. و خداوند به همه چیز آگاه‌تر است.