گنجور

۲ - النوبة الثالثة

قوله: إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ ای پدید آرنده هر موجودی ای پذیرنده هر دودی. ای کرمت بندگان را بروزی ضامن، ای ملک تو از فنا و زوال ایمن.

عزیز کرده تو کس خوار نکند بر کشیده تو کس نگونسار نکند. بداغ گرفته تو کس در او طمع نکند. مؤمنان همه بداغ تواند و در روش خویش با چراغ تواند. بر کشیدگان عطف و نواختگان لطف تواند، از تارات خلقیت و حالات بشریت در دایره عهده قدم بر نقطه رضا دارند. گاه چون سروی در چمن در مقام خلوت‌اند، گاه چون چفته چوگانی بر مقام خدمت‌اند. ایشانند که در ازل رب العالمین ایشان را نواخته و میان ایشان برادری افکنده که إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ برادری که هرگز منقطع نشود، قرابتی که بریده نگردد، نسبی که تا ابد بپیوندد، همانست که خبر میآید: کلّ سبب و نسب ینقطع یوم القیمة الّا سببی و نسبی. مراد باین نسب دین و تقوی است نه نسب آب و گل.

اگر نسبت آب و گل بودی بو لهب و بو جهل را در آن نصیب بودی و هو المشار الیه فی قوله: إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ ای جوانمرد چون می‌دانی که مؤمنان همه برادران تواند و در نسب ایمان و تقوی خویشان تواند، حق برادری بگزار و شرط خویش بجای آر. زندگانی با ایشان بموافقت کن راه ایثار و فتوت پیش گیر و خدمت بی‌معارضت کن. ایشان گناه کنند تو عذر خواه ایشان بیمار شوند تو عیادت کن حظّ خود یکسر فرو گذار و نصیب ایشان زیادت کن. اینست حق برادری اگر سر این داری درای و رنه هجرت کن. ذو النون مصری را پرسیدند که صحبت با که داریم و نشست و خاست با که کنیم، گفت: من لا یملک و لا ینکر علیک حالا من احوالک و لا یتغیر بتغیرک. فرمود صحبت با کسی کن که وی را ملک نبود یعنی آنچه دارد از مال و ملک نه حق خویش داند حق برادران در آن بیش از حق خویش شناسد.

هر خصومت که در عالم افتاد از تویی و منی خاست چون تویی و منی از راه برداشتی موافقت آمد و خصومت برخاست.

دیگر وصف آنست که صحبت با کسی دار که بهیچ حال بر تو منکر نگردد و اگر در تو عیبی بیند از تو برنگردد.

داند که آدمی از عیب خالی نیست و بی‌عیبی و پاکی جز صفت خداوند قدوس نیست.

مردی را زنی بود و در کار عشق وی نیک رفته بود و آن زن را سپیدیی در چشم بود و مرد از فرط محبت از آن عیب بی‌خبر بود تا روزی که عشق وی روی در نقصان نهاد گفت: این سپیدی در چشم تو کی پدید آمد، زن گفت آن گه که کمال عشق ترا نقصان آمد. مصطفی (ص) فرمود حبّ الشی‌ء یعمی و یصمّ.

دوستی مر مرد را از دیدن عیب محبوب نابینا کند و از ملامت شنیدن کر گرداند تا نه عیب دوست بیند نه ملامت در دوستی وی شنود. سدیگر وصف آنست که لا یتغیر بتغیرک باین کلمت او را از صحبت خلق باز برید گفت صحبت که کنی با حق کن نه با خلق زیرا که خلق بگردند چون تو بگردی و حق جلّ جلاله بجلال احدیت خویش و کمال صمدیت خویش هرگز بنگردد اگر چه خلق بگردند.

پیر طریقت گفت الهی تو مؤمنان را پناهی. قاصدان را بر سر راهی. عزیز کسی که تو او را خواهی. اگر بگریزد او را در راهی. طوبی آن کس را که تو او رایی، آیا که تا از ما خود کرائی.

ذو النون مصری گفت زنی را دیدم درین سواحل شام، زنی که بصورت زن نمود و بمعنی هزار مرد بیشتر همه عین صفا و ذات وفا بود. ظاهر او همه صفا صفت، باطن او همه بقا معرفت. نه در صورت اسم و جسم آویخته، نه در منزل حال و قال رخت افکنده.

مکن در جسم و جان منزل که این دونست و آن والا
قدم زین هر دو بیرون نه، نه اینجا باش و نه آنجا

بهستی محبوب هستی خود در باخته، بصفات محبوب از صفات خود بیزار شده.

ایها السائل عن قصتنا
لو ترانا لم تفرق بیننا
فاذا ابصرتنی ابصرته
و اذا ابصرته ابصرتنا

ای جوانمرد، محبت سلطانی قاهر است و شرع محبت بر خلاف شرع ظاهر است. در شرع ظاهر همه لطف و رفق و نفع و نواختن است و در شرع محبت همه قهر و عنف و کشتن و خون ریختن است.

در عشق تو گر کشته شوم باکی نیست
کو دامن عشقی که برو چاکی نیست‌

ذو النون مصری گفت: آن زن را پرسیدم که من این اقبلت و این تریدین؟

ای زن از کجا رفته‌ای و کجا قصد داری. گفتا اقبلت من عند اقوام تَتَجافی‌ جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً الی رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ. از نزدیک قومی بیامدم بیداران بنزدیک قومی روم هشیاران. ایشان را بصفت و سیرت معروف کردند نه بنام و نسبت. هر که او شرفی و کرامتی در جهان یافت از صفت و سیرت یافت نه از نام و نسبت، چه شرف دارد آن نسبت که فردا بریده گردد؟ و الحق جل جلاله یقول: فَلا أَنْسابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَ لا یَتَساءَلُونَ کدام کرامت است بزرگوارتر از این کرامت که رب العزة میفرماید: إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ. آن گه صفت آن قوم، بیداری نهاد و بیخوابی که صفت مشتاقان است و آئین عاشقان، گفت چون شب درآید و آفتاب نهان شود دلهای ایشان معدن اندوهان شود، گهی نوحه کنند بزاری، گهی بنالند از خواری، گهی روزنامه عشق باز کنند و سوره شوق آغاز کنند، فریاد درگیرند و سوز بزاری دوست را یاد کنند.

همه شب سر بر زانوی حیرت نهاده یا روی بر خاک حسرت مالیده و بدرد دل و سوز جگر این نوحه میکنند که:

تاریکتر است هر زمانی شب من
یا رب شب من سحر ندارد گویی‌

ای جوانمرد هر که شبی بیدار نبوده او رنج بیداری چه داند، هر که شبی بیمار نبوده از درازی شب بیداران چه خبر دارد. ای مسکین هرگز ترا شبی بود که از درد نایافت مونس، مونس تو ماه بود و ستاره با تو همراز بود. ای شب دراز بخواب غفلت کوتاه کرده و روز سپید بمعصیت سیاه کرده. ای مسکین روز عمرت را شب آمد، بهار جوانی درگذشت، گلنارت زرد شد، عقیقت کاه شده چراغت فرو مرد، حساب عمر فذلک شد، روز شمرده بآخر رسید و برید در رسید. امروز ماتم خود بدار و اشک حسرت از دیده فرو بار پیش از آنکه نه چشم ماند نه بینایی، نه تن ماند نه توانایی، نه قوت ماند نه دانایی نه کمال ماند نه زیبایی.

ای خداوندان مال الاعتبار الاعتبار
و ای خداوندان قال الاعتذار الاعتذار
پیش از آن کین جان عذر آور فرو ماند ز نطق
بیش از آن کین چشم عبرت بین فرو ماند ز کار

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله: إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ ای پدید آرنده هر موجودی ای پذیرنده هر دودی. ای کرمت بندگان را بروزی ضامن، ای ملک تو از فنا و زوال ایمن.
هوش مصنوعی: ای خداوند، حقیقت این است که مؤمنان با یکدیگر برادرند. تویی که همه موجودات را خلق کرده‌ای و هر دودی را می‌پذیری. ای مهربان، روزی بندگانت را ضامن شده‌ای و سلطنت تو از زوال و نابودی در امان است.
عزیز کرده تو کس خوار نکند بر کشیده تو کس نگونسار نکند. بداغ گرفته تو کس در او طمع نکند. مؤمنان همه بداغ تواند و در روش خویش با چراغ تواند. بر کشیدگان عطف و نواختگان لطف تواند، از تارات خلقیت و حالات بشریت در دایره عهده قدم بر نقطه رضا دارند. گاه چون سروی در چمن در مقام خلوت‌اند، گاه چون چفته چوگانی بر مقام خدمت‌اند. ایشانند که در ازل رب العالمین ایشان را نواخته و میان ایشان برادری افکنده که إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ برادری که هرگز منقطع نشود، قرابتی که بریده نگردد، نسبی که تا ابد بپیوندد، همانست که خبر میآید: کلّ سبب و نسب ینقطع یوم القیمة الّا سببی و نسبی. مراد باین نسب دین و تقوی است نه نسب آب و گل.
هوش مصنوعی: افرادی که در نزد خداوند عزیزند، هیچ کس نمی‌تواند آن‌ها را خوار کند و کسی نمی‌تواند به آن‌ها آسیب برساند. هیچ‌کس نمی‌تواند به آن‌ها ضرر بزند یا به آن‌ها حسادت کند. مؤمنان به لطف و برکت الهی از نعمت‌های خاصی بهره‌مند هستند و در رفتار خود به شیوه‌ای روشن و الگووار زندگی می‌کنند. گاهی در سکوت و خلوت مانند درختی در چمنستان آرامش دارند و گاهی به خدمت دیگران مشغول می‌شوند. این افراد از زمان‌های قدیم مورد محبت و توجه خداوند بوده‌اند و بین آن‌ها دوستی و برادری برقرار شده است که هرگز قطع نخواهد شد. این پیوند، نسبتی معنوی و اخلاقی است که تا ابد برقرار خواهد ماند و ارتباط آن‌ها تنها به دلیل دین و تقوای آن‌هاست، نه به خاطر نسب‌های فیزیکی و خونی.
اگر نسبت آب و گل بودی بو لهب و بو جهل را در آن نصیب بودی و هو المشار الیه فی قوله: إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ ای جوانمرد چون می‌دانی که مؤمنان همه برادران تواند و در نسب ایمان و تقوی خویشان تواند، حق برادری بگزار و شرط خویش بجای آر. زندگانی با ایشان بموافقت کن راه ایثار و فتوت پیش گیر و خدمت بی‌معارضت کن. ایشان گناه کنند تو عذر خواه ایشان بیمار شوند تو عیادت کن حظّ خود یکسر فرو گذار و نصیب ایشان زیادت کن. اینست حق برادری اگر سر این داری درای و رنه هجرت کن. ذو النون مصری را پرسیدند که صحبت با که داریم و نشست و خاست با که کنیم، گفت: من لا یملک و لا ینکر علیک حالا من احوالک و لا یتغیر بتغیرک. فرمود صحبت با کسی کن که وی را ملک نبود یعنی آنچه دارد از مال و ملک نه حق خویش داند حق برادران در آن بیش از حق خویش شناسد.
هوش مصنوعی: اگر به نسبت آب و گل باشی، بوی آتش و جهل هم در تو وجود خواهد داشت. همانطور که در قرآن آمده است: «به‌راستی که باکرامت‌ترین شما در نزد خداوند باتقواترین شماست». ای جوانمرد، می‌دانی که همه مؤمنان برادران تو هستند و در نسب ایمان و تقوا، خویشان تو محسوب می‌شوند. حق برادری را ادا کن و به وظایف خود عمل کن. زندگی‌ات را با آن‌ها هماهنگ کن، راه ایثار و جوانمردی را پیش بگیر و بی‌منت خدمت کن. وقتی آن‌ها گناه کردند، از آن‌ها عذرخواهی کن؛ وقتی بیمار شوند، از آن‌ها عیادت کن. سهم خود را به طور کامل نادیده بگیر و به آن‌ها بیشتر از خودت بده. این است حق برادری. اگر به این مسائل توجه داری، آن را در نظر بگیر وگرنه باید هجرت کنی. از ذو النون مصری پرسیدند که با چه کسی باید نشست و برخاست کرد، او گفت: «با کسی صحبت کن که نه چیزی از تو می‌خواهد و نه از اوضاع تو انکار می‌کند و نسبت به تغییرات تو تغییر نمی‌کند». او تأکید کرد که با کسی دوستی کن که آنچه دارد را حق خود نمی‌داند و حق برادران را بیش از حق خود می‌شناسد.
هر خصومت که در عالم افتاد از تویی و منی خاست چون تویی و منی از راه برداشتی موافقت آمد و خصومت برخاست.
هوش مصنوعی: هر نزاعی که در دنیا رخ می‌دهد، ناشی از وجود "تو" و "من" است. وقتی که مرزهای "تو" و "من" را برداریم، هم‌گرایی و توافق ایجاد می‌شود و دیگر نزاعی باقی نمی‌ماند.
دیگر وصف آنست که صحبت با کسی دار که بهیچ حال بر تو منکر نگردد و اگر در تو عیبی بیند از تو برنگردد.
هوش مصنوعی: دیگر این‌گونه است که با کسی صحبت کنی که هرگز نسبت به تو انکار نکند و اگر عیبی در تو ببیند، از تو دور نشود.
داند که آدمی از عیب خالی نیست و بی‌عیبی و پاکی جز صفت خداوند قدوس نیست.
هوش مصنوعی: انسان از نقص‌ها و عیوب خالی نیست و تنها خداوند است که بی‌عیب و پاک است.
مردی را زنی بود و در کار عشق وی نیک رفته بود و آن زن را سپیدیی در چشم بود و مرد از فرط محبت از آن عیب بی‌خبر بود تا روزی که عشق وی روی در نقصان نهاد گفت: این سپیدی در چشم تو کی پدید آمد، زن گفت آن گه که کمال عشق ترا نقصان آمد. مصطفی (ص) فرمود حبّ الشی‌ء یعمی و یصمّ.
هوش مصنوعی: مردی عاشق زنی بود و در عشق او به خوبی رفتار می‌کرد. آن زن دارای لکه سفیدی در چشمش بود و مرد به خاطر شدت محبتش از این عیب بی‌خبر بود. اما روزی که عشق او رو به کاهش گذاشت، از زن پرسید که این لکه سفیدی چطور به وجود آمده است. زن پاسخ داد: "زمانی که عشق تو به من کم شد، این نقیصه در چشم من ظاهر گردید." پیامبر اسلام (ص) فرموده‌اند: "عشق به چیزی آدمی را نابینا و ناشنوا می‌کند."
دوستی مر مرد را از دیدن عیب محبوب نابینا کند و از ملامت شنیدن کر گرداند تا نه عیب دوست بیند نه ملامت در دوستی وی شنود. سدیگر وصف آنست که لا یتغیر بتغیرک باین کلمت او را از صحبت خلق باز برید گفت صحبت که کنی با حق کن نه با خلق زیرا که خلق بگردند چون تو بگردی و حق جلّ جلاله بجلال احدیت خویش و کمال صمدیت خویش هرگز بنگردد اگر چه خلق بگردند.
هوش مصنوعی: دوستی باعث می‌شود که انسان از دیدن نقاط ضعف محبوبش کور شود و از شنیدن انتقادات، ناشنوا گردد، به گونه‌ای که نه عیب دوستش را می‌بیند و نه ملامتی در دوستی او را می‌شنود. همچنین، نکته دیگری این است که دوستی نباید به خاطر تغییرات در دیگران دستخوش تغییر شود. باید صحبت و ارتباط خود را با حقیقت و خداوند برقرار کرد نه با انسان‌ها، زیرا انسان‌ها با تغییرات خود، تابع تحولات می‌شوند، در حالی که خداوند با جلال و کمال خاص خود هرگز دستخوش تغییر نمی‌شود، حتی اگر انسان‌ها تغییر کنند.
پیر طریقت گفت الهی تو مؤمنان را پناهی. قاصدان را بر سر راهی. عزیز کسی که تو او را خواهی. اگر بگریزد او را در راهی. طوبی آن کس را که تو او رایی، آیا که تا از ما خود کرائی.
هوش مصنوعی: پیر طریقت گفت: ای خدا، تو پناه مؤمنان هستی. فرستادگانت را در مسیرهایی قرار می‌دهی. عزیز کسی است که تو او را بخواهی. اگر کسی از تو بگریزد، تو او را در مسیر خود یاری می‌کنی. خوشا به حال کسی که در نظر تو مطلوب باشد، آیا تا به حال از ما غافل نبودی؟
ذو النون مصری گفت زنی را دیدم درین سواحل شام، زنی که بصورت زن نمود و بمعنی هزار مرد بیشتر همه عین صفا و ذات وفا بود. ظاهر او همه صفا صفت، باطن او همه بقا معرفت. نه در صورت اسم و جسم آویخته، نه در منزل حال و قال رخت افکنده.
هوش مصنوعی: ذو النون مصری گفت: زنی را در سواحل شام دیدم که به ظاهر زن به نظر می‌رسید، اما از نظر ویژگی‌ها و صفاتش، به اندازه هزار مرد ارزشمند بود. ظاهر او نمایانگر صفا و خلوص بود و باطنش نشان‌دهنده دانش و آگاهی عمیق. او نه تنها در شکل و هیکل خود متمرکز بود، بلکه در حالت‌های معنوی و احساسی به دور از وابستگی بود.
مکن در جسم و جان منزل که این دونست و آن والا
قدم زین هر دو بیرون نه، نه اینجا باش و نه آنجا
هوش مصنوعی: در زندگی خود وابسته به جسم و جانت نباش، زیرا این‌ دو چیز معمولی و مادی هستند. از این دو فراتر برو و در هیچ‌کدام از آن‌ها ماندگار نشو. نه به این دنیا بچسب و نه به آن دنیا.
بهستی محبوب هستی خود در باخته، بصفات محبوب از صفات خود بیزار شده.
هوش مصنوعی: بهشتی که محبوبش است، وجود خود را در باخت تجربه کرده و از ویژگی‌های خود به خاطر ویژگی‌های محبوبش، متنفر شده است.
ایها السائل عن قصتنا
لو ترانا لم تفرق بیننا
هوش مصنوعی: ای کسی که درباره داستان ما سوال می‌کنی، اگر ما را ببینی، نخواهی توانست ما را از هم جدا کنی.
فاذا ابصرتنی ابصرته
و اذا ابصرته ابصرتنا
هوش مصنوعی: وقتی من را ببینی، او را هم می‌بینی و وقتی او را ببینی، ما را هم می‌بینی.
ای جوانمرد، محبت سلطانی قاهر است و شرع محبت بر خلاف شرع ظاهر است. در شرع ظاهر همه لطف و رفق و نفع و نواختن است و در شرع محبت همه قهر و عنف و کشتن و خون ریختن است.
هوش مصنوعی: ای جوانمرد، محبت سلطانی به گونه‌ای است که بر دیگر اشکال محبت مسلط است و قوانینی که بر اساس محبت بنا شده‌اند، با قوانینی که به ظاهر مشاهده می‌شود، متفاوت‌اند. در قوانین ظاهری، همه چیز بر اساس محبت و ملاطفت و فایده است، اما در اصول محبت، ممکن است رفتارهای قهرآمیز و خشونت‌آمیز و حتی کشتن و ریختن خون نیز وجود داشته باشد.
در عشق تو گر کشته شوم باکی نیست
کو دامن عشقی که برو چاکی نیست‌
هوش مصنوعی: اگر در عشق تو جانم را از دست بدهم، برایم مهم نیست، چرا که در عشق تو چیزی نیست که دامن مرا بزداید یا آسیب برساند.
ذو النون مصری گفت: آن زن را پرسیدم که من این اقبلت و این تریدین؟
هوش مصنوعی: ذوالنون مصری گفت: من از آن زن پرسیدم که آیا تو به من توجه داری و آیا چیزی از من می‌خواهی؟
ای زن از کجا رفته‌ای و کجا قصد داری. گفتا اقبلت من عند اقوام تَتَجافی‌ جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً الی رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ. از نزدیک قومی بیامدم بیداران بنزدیک قومی روم هشیاران. ایشان را بصفت و سیرت معروف کردند نه بنام و نسبت. هر که او شرفی و کرامتی در جهان یافت از صفت و سیرت یافت نه از نام و نسبت، چه شرف دارد آن نسبت که فردا بریده گردد؟ و الحق جل جلاله یقول: فَلا أَنْسابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَ لا یَتَساءَلُونَ کدام کرامت است بزرگوارتر از این کرامت که رب العزة میفرماید: إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ. آن گه صفت آن قوم، بیداری نهاد و بیخوابی که صفت مشتاقان است و آئین عاشقان، گفت چون شب درآید و آفتاب نهان شود دلهای ایشان معدن اندوهان شود، گهی نوحه کنند بزاری، گهی بنالند از خواری، گهی روزنامه عشق باز کنند و سوره شوق آغاز کنند، فریاد درگیرند و سوز بزاری دوست را یاد کنند.
هوش مصنوعی: زن به کجا رفته‌ای و کجا می‌خواهی بروی؟ پاسخ داد: «من از قومی آمده‌ام که دور از خواب و استراحت، پروردگارشان را با ترس و امید می‌خوانند. مردانی که تجارت و خرید و فروش، آنان را از یاد خدا غافل نمی‌کند. من از نزد قوم بیداری می‌آیم، نزدیک قومی فرهیخته. آنها به ویژگی‌ها و رفتارشان شناخته شده‌اند، نه به نام و نسبشان. هر کسی در این دنیا شرافت و کرامتی پیدا کند، از صفات و رفتار خود به دست می‌آورد، نه از نام و نسب. زیرا این نسب چه ارزشی دارد که ممکن است روزی قطع شود؟ و خداوند متعال می‌فرماید: «در آن روز، نسب‌ها میان آنها اثری نخواهد داشت و از یکدیگر نمی‌پرسند.» هیچ کرامتی بزرگ‌تر از این نیست که خداوند می‌فرماید: «به‌راستی که گرامی‌ترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست.» سپس ویژگی آن قوم را به بیداری و شیدایی نسبت داد و گفت: «وقتی شب فرارسد و خورشید پنهان شود، دل‌هایشان پر از غم می‌شود و گاهی نوحه سر می‌دهند و گاهی از خواری ناله می‌کنند. گاهی عشق را بازگو می‌کنند و اشتیاقشان را آغاز می‌نمایند و با فریاد عشق، یاد دوست را زنده می‌کنند.»
همه شب سر بر زانوی حیرت نهاده یا روی بر خاک حسرت مالیده و بدرد دل و سوز جگر این نوحه میکنند که:
هوش مصنوعی: همه شب با حیرت سر بر زانو گذاشته یا بر خاک حسرت صورت می‌مالند و به درد دل و سوز دل این نوحه را سر می‌دهند که:
تاریکتر است هر زمانی شب من
یا رب شب من سحر ندارد گویی‌
هوش مصنوعی: هر لحظه شب من تاریک‌تر از قبل است، خدایا، شب من هیچ ثمری از سحر ندارد و گویی که دیگر صبح نخواهد شد.
ای جوانمرد هر که شبی بیدار نبوده او رنج بیداری چه داند، هر که شبی بیمار نبوده از درازی شب بیداران چه خبر دارد. ای مسکین هرگز ترا شبی بود که از درد نایافت مونس، مونس تو ماه بود و ستاره با تو همراز بود. ای شب دراز بخواب غفلت کوتاه کرده و روز سپید بمعصیت سیاه کرده. ای مسکین روز عمرت را شب آمد، بهار جوانی درگذشت، گلنارت زرد شد، عقیقت کاه شده چراغت فرو مرد، حساب عمر فذلک شد، روز شمرده بآخر رسید و برید در رسید. امروز ماتم خود بدار و اشک حسرت از دیده فرو بار پیش از آنکه نه چشم ماند نه بینایی، نه تن ماند نه توانایی، نه قوت ماند نه دانایی نه کمال ماند نه زیبایی.
هوش مصنوعی: ای جوانمرد، کسی که هرگز شب بیدار نمانده نمی‌داند بیداری چه رنجی دارد، و کسی که هیچگاه بیمار نبوده از درد و طولانی بودن شب برای بیداران چه اطلاعی دارد. ای مسکین، آیا هیچگاه شبی را تجربه کرده‌ای که در آن از درد، مونس و همصحبت نداشته باشی؟ مونس تو، ماه و ستاره‌ها بودند. ای شب دراز، تو خواب غفلت را تجربه کردی و روزی سپید را به گناهی سیاه تبدیل کردی. ای مسکین، روزهای عمرت در شبی به پایان رسید، جوانی‌ات گذشت، گل زندگی‌ات پژمرده شد، و چراغ وجودت خاموش گشت. لحظه‌هایت حساب‌شده‌اند و به پایان رسیده‌اند. امروز باید به ماتم خود بنشینی و اشک حسرت از چشمانت بریزی، پیش از آنکه نه چشمی بماند و نه بینایی، نه بدنی و نه توانایی، نه نیرویی و نه دانشی، و نه زیبایی و کمالی.
ای خداوندان مال الاعتبار الاعتبار
و ای خداوندان قال الاعتذار الاعتذار
هوش مصنوعی: ای صاحبان اعتبار و مقام، و ای کسانی که در برابر عذرخواهی و توجیه، درخور توجه هستید.
پیش از آن کین جان عذر آور فرو ماند ز نطق
بیش از آن کین چشم عبرت بین فرو ماند ز کار
هوش مصنوعی: قبل از آنکه این جان نتواند سخن بگوید و نتواند عذر و بهانه‌ای بیاورد، چشمی که عبرت می‌بیند از کار و فعالیت باز می‌ماند.