قوله تعالی: لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ این آیت در شأن اهل حدیبیه فرو آمد. اصحاب بیعة الرضوان و سبب این بیعت آن بود که رسول خدا در سال ششم از هجرت قصد زیارت کعبه کرد و هفتاد شتر با خود میبرد که قربان کند. این خبر بمکه رسید و قریش هم جمع شدند، با ساز حرب و آلت جنگ همه براه آمدند و اتفاق کردند که رسول را بقهر باز گردانند و نگذارند که در مکه شود. رسول گفت: ما را کسی باید که دلالت کند براهی که ایشان ما را ندانند و نبینند. دلیلی فرا پیش آمد و ایشان را بکوه و شکسته همی برد تا بهامون حدیبیه رسیدند. چون مکیان آگاه شدند، ایشان فرو آمده بودند. مرکب رسول (ص) آنجا زانو بزمین زد. رسول گفت: حبسها حابس الفیل، آن گه گفت: هر چه قریش از من درخواهند از تعظیم خانه و صلت رحم، ایشان را مبذول دارم. در آن حال عکرمه با پانصد سوار کفار بحرب بیرون آمدند یاران رسول از آن که بعمره احرام گرفته بودند سلاح نتوانستند گرفت. رسول خدا با خالد بن ولید گفت این عمّ تو است شرّ وی ترا کفایت باید کرد. خالد بیرون آمد. و گفت: انا سیف اللَّه و سیف رسوله. این نام بر وی برفت و حقیقت شد، پس یاران ایشان را بسنگ بتاختند و بهزیمت کردند. پس رسول خدا خراش بن ابی امیّة الخزاعی بمکه فرستاد تا با اشراف قریش سخن گوید و ایشان را خبر دهد که رسول بحرب و جنگ نیامده که بعمره آمده و زیارت کعبه، و خراش را بر شتر خود نشاند، شتری که نام وی ثعلب بود.
کافران بوی التفات نکردند و سخن وی نشنیدند و دانستند که آن مرکب رسولست، آن را پی زدند و خواستند که خراش را بکشند اما قومی دیگر ایشان را از قتل وی منع کردند و او را رهایی دادند. خراش باز آمد و احوال با رسول بگفت. رسول (ص) خواست که عمر خطاب را فرستد بپیغام بایشان. عمر گفت یا رسول اللَّه ایشان صلابت من دانند و مرا بنزدیک ایشان خویش و پیوند نیست، که اگر حاجت افتد مرا یاری دهند، اما عثمان مردی رفیق مشفق است و در میان ایشان خویشان دارد که وی را یاری دهند، فرستادن وی مگر صوابتر آید. رسول خدا سخن عمر بپسندید و عثمان را گفت ترا بمکه باید رفت و قریش را بباید دید و بوجه الفت و رفق سخن باید گفت مگر صلاحی پدید آید. یا عثمان قریش را گوی که محمد بحرب شما نیامده و قصد وی جز زیارت کعبه و طواف نیست و شتران آورده قربانی را او، را منع مکنید که اگر شما منع کنید لا بد با شما حرب کند.
عثمان بفرمان رسول رفت و اندر صحراء مکه بر لشکر قریش رفت و نزدیک ایشان منزل ساخت، آن گه گفت ای جماعت قریش: این احلامکم و این عقولکم؟ کجا رفت عقل و حلم شما که بجنگ محمد آمدهاید؟ یاد ندارید که روز بدر با اشراف شما چه کرد. گمان مبرید که نشستن وی در صحرا حدیبیه از روی عجز است. او را عجز نیست اما بر شما شفقت میبرد و حق خویشی نگه میدارد، و رنه اهلاک شما بر دست وی و بر یاران وی آسانست. وی از بهر عمره و زیارت کعبه آمده از راه وی برخیزید و او را منع مکنید که پشیمان شوید. و در میان آن جمع مردی بود از خویشان عثمان، نام وی ابان بن سعید بن ابی العاص، برخاست و عثمان را در برگرفت و سخن وی بپسندید و گفت اشراف ما و مهتران ما در شهراند و این سخن با ایشان میباید گفت. ترا امان دادم تا این پیغام محمد (ص) بایشان برسانی. بر این اسب نشین تا من ردیف تو باشم و بمکه اندر رویم و این سخن که همی گویی بسمع اشراف مکه رسان باشد که از تو قبول کنند و من نگذارم که کسی قصد تو کند و ترا رنجاند. عثمان رفت و سادات و اشراف مکه را دید، مر ایشان را گفت محمد مصطفی رسول خدا مرا فرستاد بنزدیک شما و پیغام داد که من نه بحرب و جنگ آمدهام، و مقصود من زیارت کعبه و حرم است و عمره، شما مرا بعرب باز گذارید. اگر هلاک شوم شما بمراد رسید و اگر مرا دست بود آن عز و شرف شما را بود. جماعتی گفتند آنچه محمد میگوید طریق انصاف است و ما را با وی حرب کردن روی نیست. باز جماعتی گفتند ممکن نیست که ما محمد را بگذاریم که در مکه آید امسال او را باز باید گشت تا دیگر سال که باز آید و سه شبانروز مکه او را خالی کنیم تا در آید بیسلاح، و عمره کند و باز گردد.
آن گاه عثمان را گفتند تو اگر بخواهی طواف کن. عثمان گفت من چون طواف کنم و آن کس که از من بر خدای عز و جل عزیزتر است طواف نمیکند. پس عثمان را نگذاشتند که نزدیک رسول بازگشت روزی چند در مکه توقف کرد و اندر مکه جماعتی بودند که ایمان ظاهر داشتند و بدیدار عثمان شاد گشتند و سکون یافتند و قومی بودند که ایمان پنهان داشتند و آن روز از شادی دیدار عثمان ایمان ظاهر کردند. و در آن روزها مر عثمان را تبع بسیار پدید آمد از مؤمنان و بآن سبب گفت و گوی در مکه افتاد و عداوت قریش ظاهر گشت و جماعتی از لشکر قریش بشب برخاستند و بطرف لشکر اسلام آمدند و فرصت همی جستند. یاران رسول بیدار بودند، برخاستند و بیکدیگر درآویختند و قومی از هر دو جانب مجروح گشتند و تنی چند از ایشان بدست اهل اسلام اسیر گشتند، پس خبر در افتاد که مکیان عثمان را بکشتند، رسول خدا عظیم دلتنگ شد. سوگند یاد کرد که اگر او را کشتهاند من باز نگردم الا بحرب و بقتل هر که فرا پیش آید تا مکافات ایشان بایشان رسانم. آن گه رسول برخاست و در زیر آن درخت شد که قرآن آن را نام برده که: تَحْتَ الشَّجَرَةِ و کانت سمرة و معقل بن یسار المزنی قائم علیه رافع غصنا من اغصانها. عمر خطاب را فرمود که بآواز بلند ندا کن تا یاران جمله حاضر آیند که جبرئیل آمده از حضرت عزت و ما را بیعت فرمود. عمر آواز برداشت و ندا کرد. خروشی و جوشی در لشگرگاه افتاد. هر که در لشکرگاه بود روی برسول آورد مگر یک تن که در نفاق متهم بود و هو جد بن قیس فانه اختبأ تحت ابط ناقته. همه با رسول بیعت کردند که با قریش حرب کنند و از قتال نگریزند و پشت بندهند و این بیعت را بیعة الرضوان گویند و آن اصحاب را اصحاب الشجرة گویند. و کان علامة اصحاب رسول اللَّه (ص) معه فی غزاة یا اصحاب الشجرة، یا اصحاب سورة البقرة. چون از بیعت فارغ شدند و ساز حرب بساختند، قریش اندیشمند شدند. عروة ابن مسعود الثقفی قریش را گفت شما دانید که من با شما موافقام و در من تهمتی نیست اگر صواب باشد تا من بروم و از حال وی بررسم تا در هر چه کنیم بر بصیرت باشیم. عروة آمد بنزدیک رسول و گفت یا محمد کار تو از دو بیرون نیست: اگر بهتر آیی و ترا ظفر بود، خلقی را از ایشان بکشی و مستاصل کنی. و هرگز شنیدی که کسی قوم و قبیله خود را نیست کند و اصل خود را خراب کند و اگر بهتر نیایی این قوم تو بگریزند و ترا تنها بگذارند و بهیچ حال ترا صواب نباشد. با قریش قتال کردن و بسبب این قوم رذال اهل خود را مقهور داشتن. بو بکر صدیق خشم گرفت و برو حرج کرد و بتان را دشنام داد و کسی را که با ایشان نازد و گفت شما برای بت حرب همی کنید و جان فدا همی کنید و ما برای خدای حرب نکنیم. و عروة صحابه را دید که حرمت رسول چنان همی داشتند که سر از پیش وی برنمیداشتند و بآواز نرم با وی سخن همی گفتند و بآب دهن وضوء رسول تبرک همی کردند و دست بدست همی دادند و عروة در حال سخن گفتن با رسول دست فراخ همی زد، مغیرة بن شعبة ایستاده بود تیغ کشیده، گفت ای بیحرمت دست بجای دار و بحرمت باش و رنه باین تیغ دست از تو جدا کنم. عروة برخاست و بنزدیک قریش باز آمد، گفت: ای قوم بدانید که من ملوک جهان بسیار دیدم از عرب و عجم، کسری را دیدم و قیصر را دیدم و هرگز هیچ کس را بحرمت و حشمت وی ندیدم و هیچ قوم را ندیدم که توقیر و تعظیم و احترام کسی چنان در دل دارند که اصحاب وی از وی دارند مانا که اگر روی باهل شرق و غرب آرند کس با ایشان مقاومت نتواند کرد.
این حرب در باقی نهید و جنگ چندان کنید که آشتی را جای باشد. او میگوید من بطواف کعبه و زیارت خانه آمدم و کس را نرسد که او را از زیارت کعبه منع کند.
مردی برخاست از بنی کنانة گفت: من بروم و حقیقت این حال باز دانم، بگذارید مرا تا شما را خبر درست آرم. این مرد چون نزدیک لشگرگاه اسلام رسید رسول (ص) گفت مردی همی آید که عزیز قوم است از بنی کنانة و ایشان قومیاند که شتران قربانی را نشان هدی بر کرده بچشم ایشان بزرگ آید و آن را تعظیم نهند، این شتران را پیش وی باز برید. یاران احرام گرفته و شتران قربانی در پیش کرده، لبیک گویان پیش وی باز شدند. آن مرد چون ایشان را بدان حال دید گفت: سبحان اللَّه ما ینبغی لهؤلاء ان یصدّوا عن البیت. کسی را نرسد و نسزد که ایشان را از خانه کعبه منع کند. دیگری بیامد نام وی حلیس بن علقمة سید اعراب، و یاران را در آن حال بر آن صفت دید، بازگشت قریش را گفت کسی که قصد خانه کعبه دارد بر آن صفت که من دیدم شتران قربانی با قلائد آورده و قوام احرام گرفته و زیارت کعبه و طواف خانه در دل داشته از کجا روا بود منع ایشان کردن و باز گردانیدن. قریش گفتند تو مردی اعرابیی در این کار نبینی، خاموش باش که ترا سخن نرسد، اعرابی خشم گرفت گفت و اللَّه که من با شما درین کار همداستان نهام ور شما محمد را از خانه بازگردانید، من آوازی دهم درین اعراب که زیر دستان مناند تا چندان بهم آیند که شما طاقت ایشان ندارید، قریش بترسیدند و راه صلح جستند. سهیل بن عمرو را فرستادند بنزدیک رسول تا صلح کند. رسول خدا چون سهیل را دید بنام وی فال زد بر عادت عرب، گفت سهّل لکم من امورکم و این صلح آن فتح است که رب العالمین فرمود در ابتداء سورة: إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً قوله: لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ ما فِی قُلُوبِهِمْ، من الصدق و الوفاء و صحة العقائد و نصرة الرسول، فَأَنْزَلَ السَّکِینَةَ عَلَیْهِمْ یعنی الصبر و سکون النفس الی صدق الوعد و قوة القلب حتی اطمأنّت الی اطاعة الرسول، وَ أَثابَهُمْ فَتْحاً قَرِیباً یعنی فتح خیبر، وَ مَغانِمَ کَثِیرَةً یَأْخُذُونَها من اموال یهود خیبر و کانت خیبر ذات عقار و اموال فاقتسمها رسول اللَّه (ص) بینهم، وَ کانَ اللَّهُ عَزِیزاً حَکِیماً.
وَعَدَکُمُ اللَّهُ مَغانِمَ کَثِیرَةً تَأْخُذُونَها، و هی الفتوح التی تفتح لهم مع النبی (ص) و بعده و کل مغنم یقسم فی هذه الامة الی یوم القیمة، فَعَجَّلَ لَکُمْ هذِهِ، یعنی غنیمة خیبر، وَ کَفَّ أَیْدِیَ النَّاسِ عَنْکُمْ، و ذلک ان النبی (ص) لما قصد خیبر و حاصر اهلها همّت قبائل من بنی اسد و غطفان ان یغیروا علی عیال المسلمین و ذراریهم بالمدینة فکفّ اللَّه ایدیهم بالقاء الرعب فی قلوبهم و قیل کفّ ایدی الناس عنکم یعنی ایدی اهل مکة بالصلح، وَ لِتَکُونَ کفهم و سلامتکم، آیَةً للمؤمنین علی صدقک و یعلموا ان اللَّه هو المتولی حیاطتهم و حراستهم فی مشهدهم و مغیبهم، وَ یَهْدِیَکُمْ صِراطاً مُسْتَقِیماً یثبّتکم علی الاسلام و یزیدکم بصیرة و یقینا بصلح المدینة و فتح خیبر وَ أُخْری لَمْ تَقْدِرُوا عَلَیْها، ای وعدکم اللَّه فتح بلدة اخری لم تقدروا علی فتحها فیما مضی، قَدْ أَحاطَ اللَّهُ بِها، علما انها ستصیر الیکم، قال ابن عباس و الحسن و مقاتل هی غنائم فارس و الروم و قال قتاده هی فتح مکة، وَ کانَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیراً.
وَ لَوْ قاتَلَکُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا، معناه لو قاتلکم قریش یوم الحدیبیة، لَوَلَّوُا الْأَدْبارَ، لانهزموا، ای لم یکن قتال و لو کان قتال لکان بهذه الصفة، ثُمَّ لا یَجِدُونَ وَلِیًّا، ینصرهم، وَ لا نَصِیراً یلی امرهم.
سُنَّةَ اللَّهِ، یعنی کسنة اللَّه الَّتِی قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ، فی نصرة رسله کقوله: إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا و کقوله: کانَ حَقًّا عَلَیْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ
، وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ، فی نصرة رسله تَبْدِیلًا تغییرا و قیل سن سنة قدیمة فیمن مضی من الامم انّ کل قوم قاتلوا انبیاءهم انهزموا و لن تجد لسنّة اللَّه تبدیلا وَ هُوَ الَّذِی کَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ عَنْهُمْ، ظفر المسلمون یومئذ بقوم من اهل مکة یقال کانوا اثنین و ثمانین رجلا، فأتوا بهم رسول اللَّه و قد کانوا رموا عسکر المسلمین بالنبل و آذوهم و قتلوا منهم رجلا یقال له ابن زنیم
فقال لهم رسول اللَّه (ص) الکم عهد او ذمام فقالوا لا فخلّی سبیلهم فانزل اللَّه هذه الایة.
و قال عبد اللَّه بن مغفل المازنی کنا مع النبی (ص) بالحدیبیة فی اصل الشجرة التی قال اللَّه تعالی فی القرآن و علی ظهره غصن من اغصان تلک الشجرة فرفعته عن ظهره و علی بن ابی طالب بین یدیه یکتب کتاب الصلح فخرج علینا ثلاثون شابا علیهم السلاح فثاروا فی وجوهنا فدعا علیهم نبی اللَّه (ص) فاخذ اللَّه بابصارهم فقمنا الیهم فاخذناهم فقال لهم رسول اللَّه هل جعل لکم احد امانا، قالوا اللهم لا فخلّی سبیلهم
فذلک قوله: کَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ عَنْهُمْ و قیل کَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ عَنْهُمْ، بالصلح من الجانبین و قیل کفّ ایدیهم عنکم بالرعب لقوله: نصرت بالرعب و ایدیکم عنهم بقوله: وَ لَوْ لا رِجالٌ مُؤْمِنُونَ الایة. بِبَطْنِ مَکَّةَ، هو الحدیبیة لانها من ارض الحرم و قیل ببطن مکة ای بارض مکة و الحرم کله مکة و قیل مِنْ بَعْدِ أَنْ أَظْفَرَکُمْ عَلَیْهِمْ بفتح مکة وَ کانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیراً.
هُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا یعنی قریشا وَ صَدُّوکُمْ، عام الحدیبیة، عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ، ان تطوفوا للعمرة، وَ الْهَدْیَ یعنی و صدّوا الهدی، مَعْکُوفاً محبوسا، أَنْ یَبْلُغَ مَحِلَّهُ، ای منحره و محل الهدی منی و قیل محل هدی العمرة مکه و محل هدی الحج منی و الهدی جمع هدیة و لم یؤنث لان الجمع اذا لم یکن بین واحده و جمعه الا الهاء جاز تذکیره و تأنیثه و الهدی هی البدن التی ساقها رسول اللَّه (ص) و کانت سبعین بدنة مَعْکُوفاً کانت تاکل الوبر من الجوع، وَ لَوْ لا رِجالٌ مُؤْمِنُونَ وَ نِساءٌ مُؤْمِناتٌ، یعنی المستضعفین بمکة، لَمْ تَعْلَمُوهُمْ أَنْ تَطَؤُهُمْ، یعنی ان تقتلوهم، فَتُصِیبَکُمْ مِنْهُمْ ای من جهتهم، مَعَرَّةٌ، ای اثم و قیل دیة و قیل کفارة لان اللَّه عز و جل اوجب علی قاتل المؤمن فی دار الحرب اذا لم یعلم ایمانه الکفارة فقال تعالی: فَإِنْ کانَ مِنْ قَوْمٍ عَدُوٍّ لَکُمْ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ.
قوله: بِغَیْرِ عِلْمٍ، فیه تقدیم و تأخیر تقدیره ان تطأوهم بغیر علم فتصیبکم منهم معرة و جواب هذا الکلام محذوف تأویله: لاذن لکم فی دخول مکة و لسلّطکم علیهم و لکنّه حال بینکم و بین ذلک.
میگوید اگر نه از بهر آن مستضعفان بودی که در مکهاند مردان و زنانی که ایمان خویش پنهان دارند و شما ایشان را نشناسید و بنادانی ایشان را بکشید و شما را بزه حاصل شود و زیان دیت و وجوب کفاره بشما رسد، و نیز کافران شما را عیب کنند که اهل دین خود را کشتید اگر نه این بودید ما شما را بر ایشان مسلط کردید و در مکه گذاشتید آنکه گفت: لِیُدْخِلَ اللَّهُ فِی رَحْمَتِهِ، ای فی دین الاسلام، مَنْ یَشاءُ، من اهل مکه بعد الصلح قبل ان تدخلوها، این همه بآن کرد اللَّه تا آن را که خواهد از اهل مکه در دین اسلام آرد پیش از آنکه شما در مکه روید و فتح مکه باشد. ثم قال: لَوْ تَزَیَّلُوا، ای تمیّزوا یعنی المؤمنین من الکافرین، لَعَذَّبْنَا الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذاباً أَلِیماً بالسبی و القتل بایدیکم. اگر آن مستضعفان مؤمنان از کافران جدا گشتند ما آن کافران را بدست شما عذاب کردید بسبی و قتل قال قتاده فی هذه الایة: ان اللَّه یدفع بالمؤمنین عن الکفار کما دفع بالمستضعفین من المؤمنین عن مشرکی مکه.
روی ان علیا (ع): سأل رسول اللَّه (ص) عن قول اللَّه عز و جل: لَوْ تَزَیَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذاباً أَلِیماً. قال هم المشرکون من اجداد رسول اللَّه و ممّن کان بعدهم فی عصره، کان فی اصلابهم المؤمنون فلولا تزیّل المؤمنین عن اصلاب الکافرین لعذب اللَّه الکافرین عذابا الیما.
إِذْ جَعَلَ الَّذِینَ کَفَرُوا معناه و اذکر اذ جعل و قیل هو متصل بقوله: لَعَذَّبْنَا و الْحَمِیَّةَ الانفة و حَمِیَّةَ الْجاهِلِیَّةِ انفتهم من الاقرار برسالة محمد (ص) و الاستفتاح ب بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ و ذلک انه لما امر رسول اللَّه علیا ان یکتب کتاب الموادعة بینه و بین اهل مکة املی علیه بسم اللَّه الرحمن الرحیم فقال سهیل انا لا نعرف الرحمن و لو کنا نصدقک ما قاتلناک و ما صددناک و لکن اکتب کما کنا نکتب: باسمک اللهم. ففعل رسول اللَّه (ص) فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلی رَسُولِهِ وَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ ای وقارا و صبرا حتی لم یدخلهم ما دخلهم من الحمیة فیعصوا اللَّه فی قتالهم، وَ أَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَ التَّقْوی قال ابن عباس و مجاهد و قتادة و السدی و اکثر المفسرین: کلمة التقوی لا اله الا اللَّه و روی عن ابیّ بن کعب مرفوعا و قال علی و ابن عمر: کلمة التقوی لا اله الا اللَّه و اللَّه اکبر.
و قال عطاء بن ابی رباح: هی لا اله الا اللَّه وحده لا شریک له له الملک و له الحمد و هو علی کل شیء قدیر قال عطاء الخراسانی: هی لا اله الا اللَّه محمد رسول اللَّه و قال الزهری: هی «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ».
و معنی أَلْزَمَهُمْ، اوجب علیهم و قیل الزمهم الثبات علیها، وَ کانُوا أَحَقَّ بِها من غیرهم، «و» کانوا أَهْلَها، فی علم اللَّه لان اللَّه تعالی اختار لنبیه و صحبة نبیه اهل الخیر، و قیل ان الذین کانوا قبلنا لا یکون لاحد ان یقول لا اله الا اللَّه فی الیوم و اللیلة الا مرة واحدة لا یستطیع یقولها اکثر من ذلک و کان قائلها یمدّ بها صوته حتی ینقطع النفس، التماس برکتها و فضیلتها و جعل اللَّه لهذه الامة ان یقولونها متن شاؤا و هو قوله: وَ أَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَ التَّقْوی وَ کانُوا أَحَقَّ بِها من الامم السالفة. و قال مجاهد: ثلث لا یحجبن عن الرب: لا اله الا اللَّه من قلب مؤمن و دعوة الوالدین و دعوة المظلوم، وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیماً فیجری الامور علی مصالحها.
لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیا بِالْحَقِّ، رسول خدای پیش از آنکه بحدیبیه رفت در مدینه بخواب نمودند او را که فراوی گفتند: لیفتحن علیک مکة. این شهر مکه بر تو گشاده شود و وقت آن فتح در خواب معین نکردند. رسول با یاران گفت که فتح مکه مرا در خواب نمودند. یاران همه شاد شدند و گمان بردند که همان سال در مکه روند. پس چون از حدیبیه بصلح بازگشتند و رسول بصلح کردن و بازگشتن رغبت نمود یاران گفتند با یکدیگر: أ لیس کان یعدنا رسول اللَّه (ص) ان نأتی البیت فنطوف به. در خبر است که عمر بن خطاب گفت یا رسول اللَّه نه تو با ما گفتهای که در خانه کعبه رویم و طواف کنیم؟ رسول گفت بلی من گفتهام. اما با تو گفتم که امسال رویم یا دیگر سال گفت نه یا رسول اللَّه که وقت آن معین نکردی رسول گفت پس میدان که تو در خانه کعبه روی و طواف کنی و بر وفق این رب العالمین آیت فرستاد.
لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیا بِالْحَقِّ راست نمود اللَّه رسول خویش را آن خواب براستی و درستی ثم اخبر اللَّه عن رسوله انه قال: لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنِینَ آن گه رسول خدای فرمود فرایاران بحکم آن خواب که او را نمودند که شما ناچار در روید در مسجد حرام ناترسندگان و ایمن گشته از دشمنان و هر چند که در آن دخول بیقین بود اما کلمه استثنا بحکم ادب گفت که او را گفته بودند وَ لا تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فاعِلٌ ذلِکَ غَداً إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ و قیل الاستثناء واقع علی الامن لا علی الدخول لان الدخول لم یکن فیه شک
کقول النبی (ص) عند دخول المقبرة: و انا ان شاء اللَّه بکم لا حقوق. فالاستثناء یرجع الی اللحوق لا الی الموت.
قال الحسین بن الفضل: یجوز ان یکون الاستثناء من الدخول لان بین الرؤیا و تصدیقها سنة و مات منهم فی تلک السنة اناس فمجاز الایة لتدخلن المسجد الحرام کلّکم ان شاء اللَّه. قیل ان هاهنا بمعنی اذ، کقوله تعالی: وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ یعنی اذ کنتم. قال عبد اللَّه بن مسعود من قال لک انت مؤمن فقل ان شاء اللَّه و هو قول جمیع اهل السنة فی الاسم، اذا سئل أ مؤمن انت قال ان شاء اللَّه. و اما فی الفعل فاذا قیل له آمنت فیقول آمنت باللّه و لا یستثنی و اما الشاک فی ایمانه فلیس بمؤمن و انما یستثنی المؤمن لانه یعلم ایمانه و لا یعلم اسمه عند اللَّه عز و جل. قوله: مُحَلِّقِینَ رُؤُسَکُمْ وَ مُقَصِّرِینَ فالتحلیق و التقصیر تحلتا الاحرام، و التحلیق افضل من التقصیر. حلق رسول اللَّه (ص) رأسه بمنا و اعطی شعر شق رأسه ابا طلحة الانصاری و هو زوج ام سلیم هی والدة انس بن مالک فکان آل انس یتهادونها بینهم فَعَلِمَ ما لَمْ تَعْلَمُوا ای علم من تأخیر ذلک ما لم تعلموا و هو ما ذکر من قوله: وَ لَوْ لا رِجالٌ مُؤْمِنُونَ، الایة. و قیل علم اللَّه انه سیکون فی السنة الثانیة و لم تعلموا انتم فلذلک وقع فی نفوسکم ما وقع. و قیل علم من صلاح الصلح، ما لم تعلموا. و قیل علم انه یفتح خیبر و لم تعلموا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذلِکَ ای من قبل دخولهم المسجد الحرام، فَتْحاً قَرِیباً و هو فتح خیبر و قیل صلح الحدیبیة اسماه فَتْحاً قَرِیباً، ای تصلون بعده قریبا الی دخول مکة. قال الزهری: ما فتح فی الاسلام فتح کان اعظم من صلح الحدیبیة لانه انما کان القتال حیث التقی الناس فلما کانت الهدنة وضعت الحرب و امن الناس بعضهم بعضا، فالتقوا و تفاوضوا فی الحدیث و المناظرة فلم یکلم احد بالاسلام یعقل شیئا الا دخل فیه. لقد دخل فی تینک السنتین فی الاسلام مثل من کان فی الاسلام قبل ذلک و اکثر، قوله: هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی یعنی بالبیان الواضح و هو القرآن و قیل شهادة ان لا اله الا اللَّه وَ دِینِ الْحَقِّ یعنی الاسلام، لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ، ای لیظفره و یعلیه کقوله: فَأَصْبَحُوا ظاهِرِینَ ای عالین. تقول ظهرت السطح ای علوته، و المعنی لیظهر دین الاسلام و یبطل سائر الملک و ذلک کائن عند نزول عیسی (ع) و قیل قد فعل ذلک لانه لیس من اهل دین الا و قد قهر هم المسلمون و ظهروا علیهم و علی بلدانهم او علی بعضها و ظهورهم علی بعض بلدانهم ظهورهم علیهم.
و یحتمل ان تکون الهاء راجعة الی الرسول، تأویله لیظهر محمدا علی اهل الدین کلّه و قیل لیطلع محمدا علی کل الفرائض فیکون ظاهرا له کاملا، وَ کَفی بِاللَّهِ شَهِیداً لنبیه و شهادته له ما آتاه من المعجزات و قیل وَ کَفی بِاللَّهِ شَهِیداً علی انه نبی صادق فیما یخبر.
مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ. قال ابن عباس: شهد له بالرسالة ثم قال مبتدئا: وَ الَّذِینَ مَعَهُ من المؤمنین یعنی الصحابة أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ، غلاظ علیهم کالاسد علی فریسته لا تأخذهم فیهم رأفة، رُحَماءُ بَیْنَهُمْ، متعاطفون متوادّون بعضهم لبعض کالوالد مع الولد کما قال: أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَی الْکافِرِینَ. تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً، اخبر عن کثرة صلوتهم و مداومتهم علیها، یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً، ان یتقبل اعمالهم التی أتوا بها علی قدر امکانهم. و قیل یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ، ان یدخلهم الجنة، وَ رِضْواناً، ان یرضی عنهم سِیماهُمْ، ای علامتهم، فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ، اختلفوا فی هذا السیماء فقال قوم هو نور و بیاض فی وجوههم یوم القیمة یعرفون به انهم سجدوا فی الدنیا و هو روایة عطیة العوفی عن ابن عباس و قال الربیع بن انس: استنارت وجوههم من کثرة ما صلّوا و قال شهر بن حوشب: تکون مواضع السجود من وجوههم کالقمر لیلة البدر و قال الثوری: یصلون باللیل فاذا اصبحوا رای ذلک فی وجوههم. بیانه قوله من کثر صلوته باللیل حسن وجهه بالنهار.
و قیل لبعضهم ما بال المتهجدین احسن الناس وجوها، فقال لانهم خلوا بالرحمن فاصابهم من نوره. و فی روایة الوالبی عن ابن عباس قال: هو السمت الحسن و الخشوع و التواضع و المعنی ان السجود اورثهم الخشوع و السمت الحسن الذی یعرفون به.
و قال الضحاک هو صفرة الوجه و امارة التهجد فی وجوههم من السهر و قال الحسن: اذا رأیتهم حسبتهم مرضی و ما هم بمرضی و قال سعید بن جبیر: هو اثر التراب علی الجباه.
قال ابو العالیة لانّهم یسجدون علی التراب لا علی الاثواب.
و قال عطاء الخراسانی دخل فی هذه الایة کلّ من حافظ علی الصلوات الخمس، ذلِکَ مَثَلُهُمْ، ای ذلک الذی ذکرت، صفتهم فِی التَّوْراةِ عرّفوا الی بنی اسرائیل بهذا الوصف لیعرفوهم اذا ابصروهم ثم ابتدأ فقال وَ مَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ قرأ ابن کثیر و ابن عامر شطأه بفتح الطاء و قرأ الآخرون بسکونها و هما لغتان کالنهر و النهر و الشط فراخ الزرع التی تنبت الی جانب الاصل، یقال اشطأ الزرع فهو مشطی اذا افرخ فَآزَرَهُ، ای اعان الزرع الشطأ و قوّاه و الا زر القوة فَاسْتَغْلَظَ ای غلظ الشطأ، فَاسْتَوی عَلی سُوقِهِ، ای تناهی و تم و صار کالاصل و سوقه جمع ساق الزرع ای قصبه و هذا مثل ضربه اللَّه تعالی لاصحاب محمد (ص) یعنی انهم یکونون قلیلا ثم یزدادون و یکثرون و یقوون، یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ ای یسر الاکرة و یتعجبون من قوته، لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ تأویله لیغیظ اللَّه بهم الکفار ای ان النبی خرج وحده ثم اتبعه من هاهنا و هاهنا حتی کثروا و استفحل امرهم فغاظ بهم اهل مکة و کفار العرب و العجم. قال سفیان بن عیینة لهارون الرشید من غاظه حسن حال اصحاب رسول اللَّه (ص) فهو کافر و عن مبارک بن فضالة عن الحسن قال: وَ الَّذِینَ مَعَهُ ابو بکر الصدیق، أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ عمر بن الخطاب، رُحَماءُ بَیْنَهُمْ عثمان بن عفان، تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً علی بن ابی طالب. یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً بقیة العشرة المبشرون بالجنة، کَزَرْعٍ الزرع محمد (ص) أَخْرَجَ شَطْأَهُ ابو بکر فَآزَرَهُ عمر فَاسْتَغْلَظَ عثمان یعنی استغلظ عثمان للاسلام، فاستوی علی سوقه علی بن ابی طالب استقام الاسلام بسیفه، یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ المؤمنون، لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ قول عمر لاهل مکة بعد ما اسلم لا نعبد اللَّه سرا بعد الیوم.
و فی الخبر الصحیح عن عبد الرحمن بن عوف عن النبی (ص) قال: ابو بکر فی الجنة و عمر بن الخطاب فی الجنة و عثمان بن عفان فی الجنة و علی بن ابی طالب فی الجنة و طلحة فی الجنة و الزبیر فی الجنة و عبد الرحمن بن عوف فی الجنة و سعد بن ابی وقاص فی الجنة و سعید بن زید فی الجنة و ابو عبیدة بن الجراح فی الجنة.
و عن انس بن مالک عن النبی (ص) قال ارحم امتی ابو بکر و اشدهم فی امر اللَّه عمر و اصدقهم حیاء عثمان و اقضاهم علی و افرضهم زید و أقراهم ابیّ و اعلمهم بالحلال و الحرام معاذ بن جبل. و لکل امة امین و امین هذه الامة ابو عبیدة بن الجراح.
و عن ابن عمر قال قال رسول اللَّه لعلی. یا علی انت فی الجنة و شیعتک فی الجنة و سیجیء بعدی قوم یدّعون ولایتک.
لهم لقب یقال لهم الرافضة فاذا ادرکتهم فاقتلهم فانهم مشرکون: قال یا رسول اللَّه: ما علامتهم قال یا علی انه لیست لهم جمعة و لا جماعة یسبون ابا بکر و عمر
و قال ابن ادریس ما آمن ان یکونوا قد ضارعوا الکفار یعنی الرافضة لان اللَّه عز و جل یقول لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ، ای انما کثرهم و قواهم لیکونوا غیظا للکافرین. قال مالک بن انس من اصبح و فی قلبه غیظ علی اصحاب رسول اللَّه (ص) فقد اصابته هذه الایة قوله: وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ قال ابو العالیة العمل الصالح فی هذه الایة حب الصحابة، مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِیماً. الکنایة فی قوله منهم راجعة الی معنا الشطأ و هم الداخلون فی الدین بعد الزرع الی یوم القیمة، یعنی من یدخل فی الاسلام بعد الصحابة الی یوم القیمة و فی جملتهم من یوصف بالعمل الصالح و منهم من لا یوصف به. و قیل هی لبیان الجنس و قیل هم الذین ختم منهم الایمان و قیل هذا الوعد لهؤلاء الذین ذکروا فی الایة و هم اصحاب النبی (ص) و ان کان سائر المؤمنین قد وعدهم اللَّه المغفرة. و قیل قوله منهم کقوله یغفر لکم من ذنوبکم هی کلمة صلة کقول الشاعر:
ما ضاع من کان له صاحب
یقدران یصلح من شأنه
فانما الدار بسکانها
و انما المرء باخوانه
برگردان به زبان ساده
قوله تعالی: لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ این آیت در شأن اهل حدیبیه فرو آمد. اصحاب بیعة الرضوان و سبب این بیعت آن بود که رسول خدا در سال ششم از هجرت قصد زیارت کعبه کرد و هفتاد شتر با خود میبرد که قربان کند. این خبر بمکه رسید و قریش هم جمع شدند، با ساز حرب و آلت جنگ همه براه آمدند و اتفاق کردند که رسول را بقهر باز گردانند و نگذارند که در مکه شود. رسول گفت: ما را کسی باید که دلالت کند براهی که ایشان ما را ندانند و نبینند. دلیلی فرا پیش آمد و ایشان را بکوه و شکسته همی برد تا بهامون حدیبیه رسیدند. چون مکیان آگاه شدند، ایشان فرو آمده بودند. مرکب رسول (ص) آنجا زانو بزمین زد. رسول گفت: حبسها حابس الفیل، آن گه گفت: هر چه قریش از من درخواهند از تعظیم خانه و صلت رحم، ایشان را مبذول دارم. در آن حال عکرمه با پانصد سوار کفار بحرب بیرون آمدند یاران رسول از آن که بعمره احرام گرفته بودند سلاح نتوانستند گرفت. رسول خدا با خالد بن ولید گفت این عمّ تو است شرّ وی ترا کفایت باید کرد. خالد بیرون آمد. و گفت: انا سیف اللَّه و سیف رسوله. این نام بر وی برفت و حقیقت شد، پس یاران ایشان را بسنگ بتاختند و بهزیمت کردند. پس رسول خدا خراش بن ابی امیّة الخزاعی بمکه فرستاد تا با اشراف قریش سخن گوید و ایشان را خبر دهد که رسول بحرب و جنگ نیامده که بعمره آمده و زیارت کعبه، و خراش را بر شتر خود نشاند، شتری که نام وی ثعلب بود.
هوش مصنوعی: خداوند در این آیه میفرماید که او از مؤمنانی که در زیر درخت با تو بیعت کردند، راضی است. این آیه در خصوص وقایع اهل حدیبیه نازل شده است. بیعت رضوان به دلیل این اتفاق رخ داد که در سال ششم هجرت، پیامبر اکرم تصمیم داشت به زیارت کعبه برود و هفتاد شتر برای قربانی با خود برده بود. این خبر به قریش رسید و آنها با جمعآوری نیروهای خود به سمت پیامبر آمدند تا مانع ورود او به مکه شوند. پیامبر فرمود که باید راهی را پیدا کنیم که آنها ما را نبینند. در نهایت به کوهی رسیدند و در نهایت به حدیبیه رسیدند. وقتی قریش متوجه شد که آنها پایین آمدهاند، تلاش کردند تا رسول خدا را متوقف کنند. پیامبر با یقین گفت که اگر قریش چیزی از او بخواهند، به خاطر تعظیم خانه خدا و صلت رحم، آن را بر آنها مبذول خواهد کرد. در این حین، عکرمه با پانصد سوار به جنگ آمد و یاران پیامبر از آنجا که احرام عمره بسته بودند، نتوانستند سلاح بردارند. پیامبر به خالد بن ولید گفت که باید او را بر ضد آن شرارت برانگیزد. خالد با عنوان "شمشیر خدا و شمشیر پیامبر" وارد عمل شد و بعد از درگیری، یارانش قریش را با سنگهای خود مجبور به عقبنشینی کردند. سپس پیامبر، خراش بن ابیامیة خزاعی را به مکه فرستاد تا با بزرگان قریش صحبت کند و به آنها بگوید که پیامبر با هدف جنگ نیامده، بلکه برای عمره و زیارت کعبه آمده است. خراش بر شتر خاصی نشسته بود که نامش "ثعلب" بود.
کافران بوی التفات نکردند و سخن وی نشنیدند و دانستند که آن مرکب رسولست، آن را پی زدند و خواستند که خراش را بکشند اما قومی دیگر ایشان را از قتل وی منع کردند و او را رهایی دادند. خراش باز آمد و احوال با رسول بگفت. رسول (ص) خواست که عمر خطاب را فرستد بپیغام بایشان. عمر گفت یا رسول اللَّه ایشان صلابت من دانند و مرا بنزدیک ایشان خویش و پیوند نیست، که اگر حاجت افتد مرا یاری دهند، اما عثمان مردی رفیق مشفق است و در میان ایشان خویشان دارد که وی را یاری دهند، فرستادن وی مگر صوابتر آید. رسول خدا سخن عمر بپسندید و عثمان را گفت ترا بمکه باید رفت و قریش را بباید دید و بوجه الفت و رفق سخن باید گفت مگر صلاحی پدید آید. یا عثمان قریش را گوی که محمد بحرب شما نیامده و قصد وی جز زیارت کعبه و طواف نیست و شتران آورده قربانی را او، را منع مکنید که اگر شما منع کنید لا بد با شما حرب کند.
هوش مصنوعی: کافران به پیام رسول توجهی نکردند و سخنان او را نشنیدند. آنها متوجه شدند که رسول در حال حرکت است و تلاش کردند به او آسیب برسانند، اما گروهی دیگر مانع شدند تا او را بکشند و در نهایت او را آزاد کردند. خراش (شخصی) بازگشت و وضعیت را به رسول خبر داد. رسول خدا تصمیم داشت که عمر خطاب را برای پیام به آنها بفرستد، اما عمر گفت که آنها او را به خوبی میشناسند و از او حمایت نخواهند کرد، اما عثمان فردی مهربان و دوستی دارد که میتواند در میان آنها کمک کند. بنابراین، رسول خدا تصمیم گرفت عثمان را به مکه بفرستد و به او گفت که باید با قریش صحبت کند و به آنها بگوید که محمد برای جنگ نیامده و تنها هدفش زیارت کعبه است. به او یادآوری کرد تا آنها را از جلوگیری کردن و ممانعت از قربانی کردن شتران باز دارد، وگرنه ناچار با آنها درگیر خواهند شد.
عثمان بفرمان رسول رفت و اندر صحراء مکه بر لشکر قریش رفت و نزدیک ایشان منزل ساخت، آن گه گفت ای جماعت قریش: این احلامکم و این عقولکم؟ کجا رفت عقل و حلم شما که بجنگ محمد آمدهاید؟ یاد ندارید که روز بدر با اشراف شما چه کرد. گمان مبرید که نشستن وی در صحرا حدیبیه از روی عجز است. او را عجز نیست اما بر شما شفقت میبرد و حق خویشی نگه میدارد، و رنه اهلاک شما بر دست وی و بر یاران وی آسانست. وی از بهر عمره و زیارت کعبه آمده از راه وی برخیزید و او را منع مکنید که پشیمان شوید. و در میان آن جمع مردی بود از خویشان عثمان، نام وی ابان بن سعید بن ابی العاص، برخاست و عثمان را در برگرفت و سخن وی بپسندید و گفت اشراف ما و مهتران ما در شهراند و این سخن با ایشان میباید گفت. ترا امان دادم تا این پیغام محمد (ص) بایشان برسانی. بر این اسب نشین تا من ردیف تو باشم و بمکه اندر رویم و این سخن که همی گویی بسمع اشراف مکه رسان باشد که از تو قبول کنند و من نگذارم که کسی قصد تو کند و ترا رنجاند. عثمان رفت و سادات و اشراف مکه را دید، مر ایشان را گفت محمد مصطفی رسول خدا مرا فرستاد بنزدیک شما و پیغام داد که من نه بحرب و جنگ آمدهام، و مقصود من زیارت کعبه و حرم است و عمره، شما مرا بعرب باز گذارید. اگر هلاک شوم شما بمراد رسید و اگر مرا دست بود آن عز و شرف شما را بود. جماعتی گفتند آنچه محمد میگوید طریق انصاف است و ما را با وی حرب کردن روی نیست. باز جماعتی گفتند ممکن نیست که ما محمد را بگذاریم که در مکه آید امسال او را باز باید گشت تا دیگر سال که باز آید و سه شبانروز مکه او را خالی کنیم تا در آید بیسلاح، و عمره کند و باز گردد.
هوش مصنوعی: عثمان به دستور پیامبر به صحراي مکه رفت و به لشکر قریش نزدیک شد. او به آنان گفت: ای قریشیان! کجا رفته عقل و حلم شما که به جنگ محمد آمدهاید؟ آیا فراموش کردهاید که در جنگ بدر چه اتفاقاتی افتاد؟ خیال نکنید که نشستن او در حدیبیه به خاطر ناتوانیاش است، او ناتوان نیست، بلکه بر شما مهربانی میکند و به خاطر پیوند خویشاوندیاش این کار را میکند. او به خاطر زیارت کعبه آمده، پس از او جلوگیری نکنید که مبادا پشیمان شوید. در میان جمع، مردی به نام ابان بن سعید که از خویشاوندان عثمان بود، برخاست و از او حمایت کرد و گفت که این پیام باید به سران قریش منتقل شود. سپس عثمان را تشویق کرد که سوار اسبش شود و به مکه بروند و او نیز در کنار او خواهد بود تا از او حمایت کند. عثمان به سران قریش گفت که پیام محمد (ص) را آورده که او به جنگ نیامده و فقط قصد زیارت کعبه و عمره دارد و از آنها خواست که اجازه دهند او به مکه برود. برخی از قریشیان سخنان او را عادلانه دانستند و جنگیدن با او را نادرست خواندند، اما عدهای دیگر گفتند که نمیتوانند اجازه دهند محمد به مکه بیاید و باید او را برگردانند تا سال بعد.
آن گاه عثمان را گفتند تو اگر بخواهی طواف کن. عثمان گفت من چون طواف کنم و آن کس که از من بر خدای عز و جل عزیزتر است طواف نمیکند. پس عثمان را نگذاشتند که نزدیک رسول بازگشت روزی چند در مکه توقف کرد و اندر مکه جماعتی بودند که ایمان ظاهر داشتند و بدیدار عثمان شاد گشتند و سکون یافتند و قومی بودند که ایمان پنهان داشتند و آن روز از شادی دیدار عثمان ایمان ظاهر کردند. و در آن روزها مر عثمان را تبع بسیار پدید آمد از مؤمنان و بآن سبب گفت و گوی در مکه افتاد و عداوت قریش ظاهر گشت و جماعتی از لشکر قریش بشب برخاستند و بطرف لشکر اسلام آمدند و فرصت همی جستند. یاران رسول بیدار بودند، برخاستند و بیکدیگر درآویختند و قومی از هر دو جانب مجروح گشتند و تنی چند از ایشان بدست اهل اسلام اسیر گشتند، پس خبر در افتاد که مکیان عثمان را بکشتند، رسول خدا عظیم دلتنگ شد. سوگند یاد کرد که اگر او را کشتهاند من باز نگردم الا بحرب و بقتل هر که فرا پیش آید تا مکافات ایشان بایشان رسانم. آن گه رسول برخاست و در زیر آن درخت شد که قرآن آن را نام برده که: تَحْتَ الشَّجَرَةِ و کانت سمرة و معقل بن یسار المزنی قائم علیه رافع غصنا من اغصانها. عمر خطاب را فرمود که بآواز بلند ندا کن تا یاران جمله حاضر آیند که جبرئیل آمده از حضرت عزت و ما را بیعت فرمود. عمر آواز برداشت و ندا کرد. خروشی و جوشی در لشگرگاه افتاد. هر که در لشکرگاه بود روی برسول آورد مگر یک تن که در نفاق متهم بود و هو جد بن قیس فانه اختبأ تحت ابط ناقته. همه با رسول بیعت کردند که با قریش حرب کنند و از قتال نگریزند و پشت بندهند و این بیعت را بیعة الرضوان گویند و آن اصحاب را اصحاب الشجرة گویند. و کان علامة اصحاب رسول اللَّه (ص) معه فی غزاة یا اصحاب الشجرة، یا اصحاب سورة البقرة. چون از بیعت فارغ شدند و ساز حرب بساختند، قریش اندیشمند شدند. عروة ابن مسعود الثقفی قریش را گفت شما دانید که من با شما موافقام و در من تهمتی نیست اگر صواب باشد تا من بروم و از حال وی بررسم تا در هر چه کنیم بر بصیرت باشیم. عروة آمد بنزدیک رسول و گفت یا محمد کار تو از دو بیرون نیست: اگر بهتر آیی و ترا ظفر بود، خلقی را از ایشان بکشی و مستاصل کنی. و هرگز شنیدی که کسی قوم و قبیله خود را نیست کند و اصل خود را خراب کند و اگر بهتر نیایی این قوم تو بگریزند و ترا تنها بگذارند و بهیچ حال ترا صواب نباشد. با قریش قتال کردن و بسبب این قوم رذال اهل خود را مقهور داشتن. بو بکر صدیق خشم گرفت و برو حرج کرد و بتان را دشنام داد و کسی را که با ایشان نازد و گفت شما برای بت حرب همی کنید و جان فدا همی کنید و ما برای خدای حرب نکنیم. و عروة صحابه را دید که حرمت رسول چنان همی داشتند که سر از پیش وی برنمیداشتند و بآواز نرم با وی سخن همی گفتند و بآب دهن وضوء رسول تبرک همی کردند و دست بدست همی دادند و عروة در حال سخن گفتن با رسول دست فراخ همی زد، مغیرة بن شعبة ایستاده بود تیغ کشیده، گفت ای بیحرمت دست بجای دار و بحرمت باش و رنه باین تیغ دست از تو جدا کنم. عروة برخاست و بنزدیک قریش باز آمد، گفت: ای قوم بدانید که من ملوک جهان بسیار دیدم از عرب و عجم، کسری را دیدم و قیصر را دیدم و هرگز هیچ کس را بحرمت و حشمت وی ندیدم و هیچ قوم را ندیدم که توقیر و تعظیم و احترام کسی چنان در دل دارند که اصحاب وی از وی دارند مانا که اگر روی باهل شرق و غرب آرند کس با ایشان مقاومت نتواند کرد.
هوش مصنوعی: عثمان به او گفتند که اگر بخواهی طواف کن. او جواب داد که چگونه میتوانم طواف کنم وقتی کسی که برای من عزیزتر از همه چیز است، طواف نمیکند. به همین دلیل، اجازه ندادند که او به نزد رسول بازگردد و چند روزی در مکه ماند. در این مدت، جماعتی که ایمان خود را پنهان کرده بودند، از دیدن عثمان خوشحال شدند و ایمان خود را نشان دادند. در آن روزها، بسیاری از مؤمنان به عثمان پیوستند و همین سبب شد که در مکه فضایی از گفتگو و عداوت بین قریش به وجود آید. برخی از لشکر قریش در شب به سمت لشکر اسلام حرکت کردند تا فرصتی بیابند. یاران پیامبر بیدار بودند و به نبرد پرداختند و از هر دو طرف مجروحانی داشتند. خبر به گوش عثمان رسید که مکیان او را کشتهاند، و پیامبر از این خبر بسیار ناراحت شد. او قسم خورد که اگر عثمان کشته شده باشد، او نیز باز نخواهد گشت مگر با جنگ و انتقام از کسانی که به او آسیب رساندهاند. سپس پیامبر زیر درختی قرار گرفت که در قرآن از آن یاد شده و عمر خطاب به یاران پیامبر کرد تا همگی حاضر شوند که جبرئیل از جانب خدا آمده و با ایشان بیعت کرده است. عمر این پیام را اعلام کرد و شور و هیجانی در لشکرگاه به وجود آمد. همه جز یک نفر که متهم به نفاق بود، به پیامبر پیوستند و بیعت کردند که با قریش بجنگند. این بیعت بیعة الرضوان نامیده شد. وقتی از بیعت فارغ شدند و آماده جنگ شدند، قریش نگران شدند. عروه ابن مسعود الثقفی به قریش گفت که او با آنها همفکر است و قصد دارد به نزد رسول برود تا از وضعیت او مطلع شود. او به نزد پیامبر آمد و با او گفتوگو کرد. با نزدیک شدن عروه به پیامبر، برخی از صحابه احترام زیادی به پیامبر نشان دادند و او را بسیار محترم شمردند. عروه بعد از صحبت با پیامبر به نزد قریش برگشت و گفت که هیچ ملتی را ندیده است که به اندازه یاران پیامبر به او احترام بگذارند.
این حرب در باقی نهید و جنگ چندان کنید که آشتی را جای باشد. او میگوید من بطواف کعبه و زیارت خانه آمدم و کس را نرسد که او را از زیارت کعبه منع کند.
هوش مصنوعی: این جنگ را ادامه دهید تا فرصتی برای آشتی به وجود آید. او میگوید به منظور طواف کعبه و زیارت خانه آمدهام و هیچکس حق ندارد کسی را از زیارت کعبه منع کند.
مردی برخاست از بنی کنانة گفت: من بروم و حقیقت این حال باز دانم، بگذارید مرا تا شما را خبر درست آرم. این مرد چون نزدیک لشگرگاه اسلام رسید رسول (ص) گفت مردی همی آید که عزیز قوم است از بنی کنانة و ایشان قومیاند که شتران قربانی را نشان هدی بر کرده بچشم ایشان بزرگ آید و آن را تعظیم نهند، این شتران را پیش وی باز برید. یاران احرام گرفته و شتران قربانی در پیش کرده، لبیک گویان پیش وی باز شدند. آن مرد چون ایشان را بدان حال دید گفت: سبحان اللَّه ما ینبغی لهؤلاء ان یصدّوا عن البیت. کسی را نرسد و نسزد که ایشان را از خانه کعبه منع کند. دیگری بیامد نام وی حلیس بن علقمة سید اعراب، و یاران را در آن حال بر آن صفت دید، بازگشت قریش را گفت کسی که قصد خانه کعبه دارد بر آن صفت که من دیدم شتران قربانی با قلائد آورده و قوام احرام گرفته و زیارت کعبه و طواف خانه در دل داشته از کجا روا بود منع ایشان کردن و باز گردانیدن. قریش گفتند تو مردی اعرابیی در این کار نبینی، خاموش باش که ترا سخن نرسد، اعرابی خشم گرفت گفت و اللَّه که من با شما درین کار همداستان نهام ور شما محمد را از خانه بازگردانید، من آوازی دهم درین اعراب که زیر دستان مناند تا چندان بهم آیند که شما طاقت ایشان ندارید، قریش بترسیدند و راه صلح جستند. سهیل بن عمرو را فرستادند بنزدیک رسول تا صلح کند. رسول خدا چون سهیل را دید بنام وی فال زد بر عادت عرب، گفت سهّل لکم من امورکم و این صلح آن فتح است که رب العالمین فرمود در ابتداء سورة: إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً قوله: لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ ما فِی قُلُوبِهِمْ، من الصدق و الوفاء و صحة العقائد و نصرة الرسول، فَأَنْزَلَ السَّکِینَةَ عَلَیْهِمْ یعنی الصبر و سکون النفس الی صدق الوعد و قوة القلب حتی اطمأنّت الی اطاعة الرسول، وَ أَثابَهُمْ فَتْحاً قَرِیباً یعنی فتح خیبر، وَ مَغانِمَ کَثِیرَةً یَأْخُذُونَها من اموال یهود خیبر و کانت خیبر ذات عقار و اموال فاقتسمها رسول اللَّه (ص) بینهم، وَ کانَ اللَّهُ عَزِیزاً حَکِیماً.
هوش مصنوعی: مردی از قبیله کنانه بلند شد و گفت که میخواهد حقیقت ماجرا را بفهمد و اجازه دهید که بروم تا خبر درست را برای شما بیاورم. وقتی به نزدیکی لشکرگاه مسلمانان رسید، پیامبر (ص) فرمود مردی از قبیله کنانه میآید که از قومش بزرگتر است و آنها شتران قربانی را که علامت هدی هستند، بزرگ میشمارند و به آن احترام میگذارند. شتران قربانی را به سمت او آوردند. یاران پیامبر با احرام و شتران قربانی در حال لبیک گویی در مقابل او بودند. آن مرد وقتی این صحنه را دید گفت: "خدا را شکر، نباید کسی اینها را از خانه کعبه منع کند." مرد دیگری به نام حلیس بن علقمه، رئیس اعراب، نیز به صف مسلمانان پیوست و هنگامی که شتران قربانی را دید، به قریش گفت: کسی که قصد سفر به خانه کعبه دارد، با این نشانهها و با خود احرام گرفته، چگونه میتوان او را منع کرد؟ قریش به او پاسخ دادند که تو فردی اعرابی هستی و در این امور نباید چیزی بگویی. حلیس از این جواب خشمگین شد و گفت: "اگر شما محمد را از خانهاش برگردانید، من فریاد میزنم و جمعیتی از اعراب دور من جمع خواهند شد که شما توان مقابله با آنها را نخواهید داشت." قریش از این تهدید ترسیدند و به دنبال صلح رفتند. آنها سهیل بن عمرو را به نزد پیامبر فرستادند تا صلح کنند. وقتی پیامبر سهیل را دید، به رسم عرب پیشگویی کرد و گفت که امور شما آسان خواهد شد. این صلح، پیروزی واضحی است که خداوند در ابتدای سوره «فتح» به آن اشاره کرده بود. خداوند از مؤمنان راضی است و آنان را به خاطر صدق و وفا و کمک به پیامبر پاداش میدهد و به آنها آرامش و سکون دل میبخشد. همچنین وعده داده که پیروزیهای نزدیک و غنائم فراوانی از یهود خیبر به آنها عطا خواهد کرد و رسول خدا (ص) این غنائم را بین آنها تقسیم خواهد کرد.
وَعَدَکُمُ اللَّهُ مَغانِمَ کَثِیرَةً تَأْخُذُونَها، و هی الفتوح التی تفتح لهم مع النبی (ص) و بعده و کل مغنم یقسم فی هذه الامة الی یوم القیمة، فَعَجَّلَ لَکُمْ هذِهِ، یعنی غنیمة خیبر، وَ کَفَّ أَیْدِیَ النَّاسِ عَنْکُمْ، و ذلک ان النبی (ص) لما قصد خیبر و حاصر اهلها همّت قبائل من بنی اسد و غطفان ان یغیروا علی عیال المسلمین و ذراریهم بالمدینة فکفّ اللَّه ایدیهم بالقاء الرعب فی قلوبهم و قیل کفّ ایدی الناس عنکم یعنی ایدی اهل مکة بالصلح، وَ لِتَکُونَ کفهم و سلامتکم، آیَةً للمؤمنین علی صدقک و یعلموا ان اللَّه هو المتولی حیاطتهم و حراستهم فی مشهدهم و مغیبهم، وَ یَهْدِیَکُمْ صِراطاً مُسْتَقِیماً یثبّتکم علی الاسلام و یزیدکم بصیرة و یقینا بصلح المدینة و فتح خیبر وَ أُخْری لَمْ تَقْدِرُوا عَلَیْها، ای وعدکم اللَّه فتح بلدة اخری لم تقدروا علی فتحها فیما مضی، قَدْ أَحاطَ اللَّهُ بِها، علما انها ستصیر الیکم، قال ابن عباس و الحسن و مقاتل هی غنائم فارس و الروم و قال قتاده هی فتح مکة، وَ کانَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیراً.
هوش مصنوعی: خداوند به شما وعده داده است که بهرههای فراوانی به دست خواهید آورد، که شامل فتحهایی میشود که با پیامبر (ص) و بعد از او به دست خواهید آورد و هر غنیمتی که در این امت تقسیم شود تا روز قیامت نیز محسوب میشود. برای شما غنیمتی از خیبر را زودتر فراهم کرد و دست دشمنان را از شما کوتاه کرد. این به این خاطر بود که زمانی که پیامبر (ص) به خیبر رفت و اهل آن را محاصره کرد، برخی قبایل از بنی اسد و غطفان تصمیم داشتند بر خانوادههای مسلمانان در مدینه حمله کنند، ولی خداوند با ترس در دلهای آنها، دستشان را از شما کوتاه کرد. همچنین، صلح با اهل مکه باعث شد که آنها از آزار شما دور شوند، تا امنیت و آرامش شما نشانهای برای مؤمنان باشد و نشان دهد که خداوند سرپرست شماست. او شما را به راه راست رهنمود میکند و بر ایمان شما میافزاید و شما را در پیوند با صلح مدینه و فتح خیبر تثبیت میکند. درباره وعده فتح دیگری که نتوانستید آن را به دست آورید، خداوند به شما علم داده است که آن فتح به زودی به شما خواهد رسید. به گفته برخی از مفسران، این غنائم شامل امپراتوریهای فارس و روم و یا فتح مکه است. و خداوند بر هر چیزی تواناست.
وَ لَوْ قاتَلَکُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا، معناه لو قاتلکم قریش یوم الحدیبیة، لَوَلَّوُا الْأَدْبارَ، لانهزموا، ای لم یکن قتال و لو کان قتال لکان بهذه الصفة، ثُمَّ لا یَجِدُونَ وَلِیًّا، ینصرهم، وَ لا نَصِیراً یلی امرهم.
هوش مصنوعی: اگر کسانی که کافر شدهاند با شما بجنگند، مانند قریش در روز حدیبیه، آنها فرار خواهند کرد. زیرا اگر جنگی در کار بود، اینگونه خواهد بود که آنها به عقب برگشته و شکست میخورند و در این حالت نه حمایتی برای آنها وجود خواهد داشت و نه کسی برای اداره امورشان.
سُنَّةَ اللَّهِ، یعنی کسنة اللَّه الَّتِی قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ، فی نصرة رسله کقوله: إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا و کقوله: کانَ حَقًّا عَلَیْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ
هوش مصنوعی: سنت الهی به معنای راه و روش خداوند است که در گذشته نیز وجود داشته و شامل یاری کردن پیامبرانش میشود. به این معنا که خداوند به پیامبرانش یاری خواهد رساند و این حق بر عهدهاش است که مؤمنان را یاری کند.
، وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ، فی نصرة رسله تَبْدِیلًا تغییرا و قیل سن سنة قدیمة فیمن مضی من الامم انّ کل قوم قاتلوا انبیاءهم انهزموا و لن تجد لسنّة اللَّه تبدیلا وَ هُوَ الَّذِی کَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ عَنْهُمْ، ظفر المسلمون یومئذ بقوم من اهل مکة یقال کانوا اثنین و ثمانین رجلا، فأتوا بهم رسول اللَّه و قد کانوا رموا عسکر المسلمین بالنبل و آذوهم و قتلوا منهم رجلا یقال له ابن زنیم
هوش مصنوعی: در این متن به این نکته اشاره میشود که تغییر ناپذیری در سنت الهی وجود دارد و همیشه اینگونه بوده که اقوامی که به انبیای خود حمله کردهاند، شکست خوردهاند. خداوند حامی پیامبران خود بوده و دستان دشمنان را از آنها دور داشته است. در یک واقعه تاریخی، مسلمانان با گروهی از اهل مکه مواجه شدند که تعدادشان حدود هشتاد و دو نفر بود. این افراد به مسلمانان آسیب رسانده و یکی از آنها به نام ابن زنیم را به قتل رسانده بودند.
فقال لهم رسول اللَّه (ص) الکم عهد او ذمام فقالوا لا فخلّی سبیلهم فانزل اللَّه هذه الایة.
هوش مصنوعی: پیامبر اسلام (ص) از آنها پرسید آیا هیچ عهد و پیمانی با شما دارند؟ آنها پاسخ دادند خیر. پس پیامبر به آنها اجازه داد تا آزادانه بروند، و سپس خداوند این آیه را نازل فرمود.
و قال عبد اللَّه بن مغفل المازنی کنا مع النبی (ص) بالحدیبیة فی اصل الشجرة التی قال اللَّه تعالی فی القرآن و علی ظهره غصن من اغصان تلک الشجرة فرفعته عن ظهره و علی بن ابی طالب بین یدیه یکتب کتاب الصلح فخرج علینا ثلاثون شابا علیهم السلاح فثاروا فی وجوهنا فدعا علیهم نبی اللَّه (ص) فاخذ اللَّه بابصارهم فقمنا الیهم فاخذناهم فقال لهم رسول اللَّه هل جعل لکم احد امانا، قالوا اللهم لا فخلّی سبیلهم
هوش مصنوعی: عبدالله بن مغفل مازنی نقل میکند که ما در حدیبیه با پیامبر (ص) بودیم، در کنار درختی که خداوند در قرآن به آن اشاره کرده است. روی درخت شاخهای بود و من آن را از بالا برداشتیم، و علی بن ابیطالب در جلو ما مشغول نوشتن قرارداد صلح بود. ناگهان سی جوان مسلح به سمت ما آمدند و بر ما یورش بردند. پیامبر (ص) به آنها دعا کرد و خداوند چشمان آنها را کور کرد، ما به سمتشان رفتیم و آنها را گرفتیم. پیامبر از آنها پرسید: آیا کسی برای شما عهدی برقرار کرده است؟ آنها پاسخ دادند: نه، پس آنها را آزاد کرد.
فذلک قوله: کَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ عَنْهُمْ و قیل کَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ عَنْهُمْ، بالصلح من الجانبین و قیل کفّ ایدیهم عنکم بالرعب لقوله: نصرت بالرعب و ایدیکم عنهم بقوله: وَ لَوْ لا رِجالٌ مُؤْمِنُونَ الایة. بِبَطْنِ مَکَّةَ، هو الحدیبیة لانها من ارض الحرم و قیل ببطن مکة ای بارض مکة و الحرم کله مکة و قیل مِنْ بَعْدِ أَنْ أَظْفَرَکُمْ عَلَیْهِمْ بفتح مکة وَ کانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیراً.
هوش مصنوعی: این متن به این اشاره دارد که خداوند دست دشمنان را از شما کوتاه کرده است و نیز دست شما را از آنها دور کرده است. برخی گفتهاند که این امر از طریق صلح میان دو طرف حاصل شده، و برخی دیگر معتقدند که ترس و رعب دشمنان باعث این مسأله شده است. همچنین به زائری اشاره شده که در بطن مکه موجود است، که به حُدیبیه اشاره دارد زیرا آنجا جزء سرزمین حرم است. برخی نیز معتقدند که منظور از بطن مکه، کل منطقه مکه و حرم آن است. در نهایت گفته شده که این امر پس از پیروزی شما بر آنها در فتوحات مکه بوده و خداوند بر اعمال شما بیناست.
هُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا یعنی قریشا وَ صَدُّوکُمْ، عام الحدیبیة، عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ، ان تطوفوا للعمرة، وَ الْهَدْیَ یعنی و صدّوا الهدی، مَعْکُوفاً محبوسا، أَنْ یَبْلُغَ مَحِلَّهُ، ای منحره و محل الهدی منی و قیل محل هدی العمرة مکه و محل هدی الحج منی و الهدی جمع هدیة و لم یؤنث لان الجمع اذا لم یکن بین واحده و جمعه الا الهاء جاز تذکیره و تأنیثه و الهدی هی البدن التی ساقها رسول اللَّه (ص) و کانت سبعین بدنة مَعْکُوفاً کانت تاکل الوبر من الجوع، وَ لَوْ لا رِجالٌ مُؤْمِنُونَ وَ نِساءٌ مُؤْمِناتٌ، یعنی المستضعفین بمکة، لَمْ تَعْلَمُوهُمْ أَنْ تَطَؤُهُمْ، یعنی ان تقتلوهم، فَتُصِیبَکُمْ مِنْهُمْ ای من جهتهم، مَعَرَّةٌ، ای اثم و قیل دیة و قیل کفارة لان اللَّه عز و جل اوجب علی قاتل المؤمن فی دار الحرب اذا لم یعلم ایمانه الکفارة فقال تعالی: فَإِنْ کانَ مِنْ قَوْمٍ عَدُوٍّ لَکُمْ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ.
هوش مصنوعی: آنها کسانی هستند که کافر شدند، یعنی قریش و شما را در سال حَدیبیه از رفتن به مسجد الحرام و انجام طواف عمره بازداشتند. همچنین و از رسیدن هدایا به محل خود جلوگیری کردند. هدایا به معنای آن حیواناتی است که برای قربانی کردن آورده میشوند و معمولاً به مکه میرفتند. در آن زمان رسول خدا (ص) هفتاد قربانی را آورده بود که گرسنه بودند و در محل خاصی محبوس مانده بودند. اگر نبودند مردان و زنان مؤمن که در مکه بودند و افراد ضعیف را شامل میشدند، شما نمیتوانستید آنها را درزمین خود بکشید و از این جهت عذاب و گناهی برای شما پیش میآمد. همچنین اگر کسی از قوم دشمن شما مؤمن بود و کشته میشد، مجازات او آزادی یک بنده مؤمن بود.
قوله: بِغَیْرِ عِلْمٍ، فیه تقدیم و تأخیر تقدیره ان تطأوهم بغیر علم فتصیبکم منهم معرة و جواب هذا الکلام محذوف تأویله: لاذن لکم فی دخول مکة و لسلّطکم علیهم و لکنّه حال بینکم و بین ذلک.
هوش مصنوعی: در این متن به موضوعی اشاره شده که در آن به مسئلهای مربوط به ورود به مکّه و رابطه با دیگران پرداخته شده است. به وضوح بیان شده که این موضوع به درک شرایط و محدودیتهایی که در این مورد وجود دارد مرتبط است. همچنین نکتهای از تقدیم و تأخیر در تفکر اصلی به میان آمده که نشاندهنده نیاز به توجه به عناصر مختلف قضیه است. در نهایت، اشاره شده است که خداوند در این موضوع مانع از ورود به مکانهای خاص و دخالت در امور دیگران شده است.
میگوید اگر نه از بهر آن مستضعفان بودی که در مکهاند مردان و زنانی که ایمان خویش پنهان دارند و شما ایشان را نشناسید و بنادانی ایشان را بکشید و شما را بزه حاصل شود و زیان دیت و وجوب کفاره بشما رسد، و نیز کافران شما را عیب کنند که اهل دین خود را کشتید اگر نه این بودید ما شما را بر ایشان مسلط کردید و در مکه گذاشتید آنکه گفت: لِیُدْخِلَ اللَّهُ فِی رَحْمَتِهِ، ای فی دین الاسلام، مَنْ یَشاءُ، من اهل مکه بعد الصلح قبل ان تدخلوها، این همه بآن کرد اللَّه تا آن را که خواهد از اهل مکه در دین اسلام آرد پیش از آنکه شما در مکه روید و فتح مکه باشد. ثم قال: لَوْ تَزَیَّلُوا، ای تمیّزوا یعنی المؤمنین من الکافرین، لَعَذَّبْنَا الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذاباً أَلِیماً بالسبی و القتل بایدیکم. اگر آن مستضعفان مؤمنان از کافران جدا گشتند ما آن کافران را بدست شما عذاب کردید بسبی و قتل قال قتاده فی هذه الایة: ان اللَّه یدفع بالمؤمنین عن الکفار کما دفع بالمستضعفین من المؤمنین عن مشرکی مکه.
هوش مصنوعی: اگر نبودند مستضعفانی که در مکه هستند، مردان و زنانی که ایمانشان را پنهان میکنند و شما آنها را نمیشناسید و به نادانی آنها را میکشید، ممکن است به شما آسیبی برسد و خسارت و دیه بر عهده شما باشد. همچنین کافران به شما ایراد میگیرند که دیانت خود را کشتید. اگر این وضعیت نبود، ما شما را بر آنها مسلط کرده و در مکه قرار میدادیم. خداوند به این دلیل همهی این کارها را انجام داده تا هر که را بخواهد از اهل مکه به دین اسلام درآورد پیش از آنکه شما وارد مکه شوید و آنجا را فتح کنید. سپس گفته میشود اگر مؤمنان از کافران جدا شوند، ما کافران را به عذاب سختی مثل اسارت و کشتن مبتلا خواهیم کرد. اگر آن مستضعفان مؤمن از کافران جدا میشدند، ما میتوانستیم آن کافران را به دست شما عذاب کنیم. قتاده در مورد این آیه گفته است که خداوند به وسیله مؤمنان از کافران دفاع میکند، همانطور که از مستضعفان مؤمن در برابر مشرکان مکه دفاع کرد.
روی ان علیا (ع): سأل رسول اللَّه (ص) عن قول اللَّه عز و جل: لَوْ تَزَیَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذاباً أَلِیماً. قال هم المشرکون من اجداد رسول اللَّه و ممّن کان بعدهم فی عصره، کان فی اصلابهم المؤمنون فلولا تزیّل المؤمنین عن اصلاب الکافرین لعذب اللَّه الکافرین عذابا الیما.
هوش مصنوعی: حضرت علی (ع) فرمودند: رسول خدا (ص) از آیهای که خداوند میفرماید: «اگر [مؤمنان] از [کافران] جدا نمیشدند، ما بیشک کافران را عذاب میکردیم» سوال کردند. حضرت علی (ع) توضیح دادند که این کافران شامل مشرکان از اجداد پیامبر و افرادی بودند که در زمان او وجود داشتند. وی بیان کرد که در پشت آنها مؤمنانی وجود داشتند و اگر مؤمنان از نسل کافران جدا نمیشدند، خداوند آن کافران را عذاب سختی میکرد.
إِذْ جَعَلَ الَّذِینَ کَفَرُوا معناه و اذکر اذ جعل و قیل هو متصل بقوله: لَعَذَّبْنَا و الْحَمِیَّةَ الانفة و حَمِیَّةَ الْجاهِلِیَّةِ انفتهم من الاقرار برسالة محمد (ص) و الاستفتاح ب بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ و ذلک انه لما امر رسول اللَّه علیا ان یکتب کتاب الموادعة بینه و بین اهل مکة املی علیه بسم اللَّه الرحمن الرحیم فقال سهیل انا لا نعرف الرحمن و لو کنا نصدقک ما قاتلناک و ما صددناک و لکن اکتب کما کنا نکتب: باسمک اللهم. ففعل رسول اللَّه (ص) فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلی رَسُولِهِ وَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ ای وقارا و صبرا حتی لم یدخلهم ما دخلهم من الحمیة فیعصوا اللَّه فی قتالهم، وَ أَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَ التَّقْوی قال ابن عباس و مجاهد و قتادة و السدی و اکثر المفسرین: کلمة التقوی لا اله الا اللَّه و روی عن ابیّ بن کعب مرفوعا و قال علی و ابن عمر: کلمة التقوی لا اله الا اللَّه و اللَّه اکبر.
هوش مصنوعی: آنچه در این متن بیان شده این است که کسانی که به پیامبری محمد (ص) کافر شدند، به دلیل تعصب و افکار نادرست خود، از پذیرش رسالت او و استفاده از عبارت "بسم الله الرحمن الرحیم" خودداری کردند. هنگامی که رسول خدا (ص) دستور دادند که نامهای برای صلح با اهل مکه نوشته شود، یکی از آنها با نام "سهیل" اعلام کرد که ما با واژه "الرحمن" آشنایی نداریم و از پیامبر خواستند که نامه را با عبارتی که قبلاً استفاده میکردند، بنویسند. پیامبر به خواسته او عمل کردند و در این لحظه، خداوند آرامش و سکینت را بر او و مؤمنین نازل کرد تا بر مشکلات و تعصبات فائق آیند و نسبت به خداوند عصیان نکنند. همچنین، خداوند کلمه تقوی را بر آنان تقویت کرد، که به اعتقاد مفسرین، عبارت "لا اله الا اللَّه" است. برخی از بزرگان نیز گفتهاند که این کلمه شامل "الله اکبر" نیز میشود.
و قال عطاء بن ابی رباح: هی لا اله الا اللَّه وحده لا شریک له له الملک و له الحمد و هو علی کل شیء قدیر قال عطاء الخراسانی: هی لا اله الا اللَّه محمد رسول اللَّه و قال الزهری: هی «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ».
هوش مصنوعی: عطاء بن ابی رباح میگوید: "جز الله، خدایی نیست و او شریک ندارد، همه چیز در دست اوست و او شایسته ستایش است و بر هر چیزی قدرت دارد." عطاء خراسانی اضافه میکند: "جز الله، خدایی نیست و محمد رسول خداست." همچنین الزهری بیان میکند: "بسم الله الرحمن الرحیم."
و معنی أَلْزَمَهُمْ، اوجب علیهم و قیل الزمهم الثبات علیها، وَ کانُوا أَحَقَّ بِها من غیرهم، «و» کانوا أَهْلَها، فی علم اللَّه لان اللَّه تعالی اختار لنبیه و صحبة نبیه اهل الخیر، و قیل ان الذین کانوا قبلنا لا یکون لاحد ان یقول لا اله الا اللَّه فی الیوم و اللیلة الا مرة واحدة لا یستطیع یقولها اکثر من ذلک و کان قائلها یمدّ بها صوته حتی ینقطع النفس، التماس برکتها و فضیلتها و جعل اللَّه لهذه الامة ان یقولونها متن شاؤا و هو قوله: وَ أَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَ التَّقْوی وَ کانُوا أَحَقَّ بِها من الامم السالفة. و قال مجاهد: ثلث لا یحجبن عن الرب: لا اله الا اللَّه من قلب مؤمن و دعوة الوالدین و دعوة المظلوم، وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیماً فیجری الامور علی مصالحها.
هوش مصنوعی: در این متن بیان شده است که خداوند بر برخی از افراد واجب کرده است که بر اصول و باورهای خود ثابت بمانند و آنها از دیگران شایستهتر بودند. همچنین اشاره شده است که خداوند بهترین انسانها را برای پیامبرش و یارانش برگزیده است. در گذشته، افرادی که نمیتوانستند بیشتر از یک بار در روز و شب "لا اله الا اللَّه" بگویند، فقط با صدای بلند این جمله را میگفتند تا برکت و فضیلت آن را جستجو کنند. اما برای این امت، چنین محدودیتی وجود ندارد و میتوانند هر زمان که خواستند این جمله را بگویند. همچنین ذکر شده که برخی دعاها، از جمله "لا اله الا اللَّه" از قلب مؤمن و دعاهای والدین و مظلوم، هیچگاه از خداوند دور نمیمانند و او به همه چیز آگاه است و امور را به نفع بندگانش تدبیر میکند.
لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیا بِالْحَقِّ، رسول خدای پیش از آنکه بحدیبیه رفت در مدینه بخواب نمودند او را که فراوی گفتند: لیفتحن علیک مکة. این شهر مکه بر تو گشاده شود و وقت آن فتح در خواب معین نکردند. رسول با یاران گفت که فتح مکه مرا در خواب نمودند. یاران همه شاد شدند و گمان بردند که همان سال در مکه روند. پس چون از حدیبیه بصلح بازگشتند و رسول بصلح کردن و بازگشتن رغبت نمود یاران گفتند با یکدیگر: أ لیس کان یعدنا رسول اللَّه (ص) ان نأتی البیت فنطوف به. در خبر است که عمر بن خطاب گفت یا رسول اللَّه نه تو با ما گفتهای که در خانه کعبه رویم و طواف کنیم؟ رسول گفت بلی من گفتهام. اما با تو گفتم که امسال رویم یا دیگر سال گفت نه یا رسول اللَّه که وقت آن معین نکردی رسول گفت پس میدان که تو در خانه کعبه روی و طواف کنی و بر وفق این رب العالمین آیت فرستاد.
هوش مصنوعی: خدا وعدهاش را به پیامبرش درباره خواب راستینش تصدیق کرد. پیامبر پیش از رفتن به حدیبیه در مدینه خواب دید که مکه برای او گشوده میشود. او خوابش را با یارانش در میان گذاشت و همه خوشحال شدند و فکر کردند که همان سال به مکه خواهند رفت. اما زمانی که پس از صلح حدیبیه به مدینه برگشتند و پیامبر تمایل به صلح و بازگشت داشت، یارانش گفتند: آیا تو به ما وعده نداده بودی که به کعبه برویم و طواف کنیم؟ عمر بن خطاب گفت: یا رسول الله، تو گفتهای که به خانه کعبه برویم و طواف کنیم؟ پیامبر پاسخ داد که بله، اما نگفتهام که همین سال برویم. عمر گفت: اما تو زمانی مشخص نکردی. پیامبر گفت: پس بدان که تو به کعبه خواهی رفت و طواف خواهی کرد و خداوند نشانهای فرستاد بر اساس این موضوع.
لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیا بِالْحَقِّ راست نمود اللَّه رسول خویش را آن خواب براستی و درستی ثم اخبر اللَّه عن رسوله انه قال: لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنِینَ آن گه رسول خدای فرمود فرایاران بحکم آن خواب که او را نمودند که شما ناچار در روید در مسجد حرام ناترسندگان و ایمن گشته از دشمنان و هر چند که در آن دخول بیقین بود اما کلمه استثنا بحکم ادب گفت که او را گفته بودند وَ لا تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فاعِلٌ ذلِکَ غَداً إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ و قیل الاستثناء واقع علی الامن لا علی الدخول لان الدخول لم یکن فیه شک
هوش مصنوعی: خداوند خواب رسولش را واقعیت بخشید و او را به راستی آگاه کرد. سپس خدا به رسولش خبر داد که به یقین خواهید توانست با امنیت کامل به مسجد الحرام وارد شوید، زیرا این اتفاق به شما نشان داده شده بود. هرچند یقیناً شما به آنجا خواهید رفت، اما به خاطر ادب، بیان شد که "اگر خدا بخواهد". این جمله به خاطر احتیاطی بود که به شما گفته شده بود، و به گفتهها اشاره دارد که هیچگاه نباید بگویید من فردا این کار را انجام میدهم مگر اینکه خدا بخواهد. در اینجا، استثنای مطرح شده به امنیت مربوط میشود و نه به ورود، زیرا در مورد ورود هیچ شکی وجود نداشت.
کقول النبی (ص) عند دخول المقبرة: و انا ان شاء اللَّه بکم لا حقوق. فالاستثناء یرجع الی اللحوق لا الی الموت.
هوش مصنوعی: پیامبر (ص) هنگام ورود به قبرستان فرمود: "ان شاء اللَّه، من با شما هستم و شما را حقوقی نیست." یعنی استثنا به پیوستن برمیگردد نه به مرگ.
قال الحسین بن الفضل: یجوز ان یکون الاستثناء من الدخول لان بین الرؤیا و تصدیقها سنة و مات منهم فی تلک السنة اناس فمجاز الایة لتدخلن المسجد الحرام کلّکم ان شاء اللَّه. قیل ان هاهنا بمعنی اذ، کقوله تعالی: وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ یعنی اذ کنتم. قال عبد اللَّه بن مسعود من قال لک انت مؤمن فقل ان شاء اللَّه و هو قول جمیع اهل السنة فی الاسم، اذا سئل أ مؤمن انت قال ان شاء اللَّه. و اما فی الفعل فاذا قیل له آمنت فیقول آمنت باللّه و لا یستثنی و اما الشاک فی ایمانه فلیس بمؤمن و انما یستثنی المؤمن لانه یعلم ایمانه و لا یعلم اسمه عند اللَّه عز و جل. قوله: مُحَلِّقِینَ رُؤُسَکُمْ وَ مُقَصِّرِینَ فالتحلیق و التقصیر تحلتا الاحرام، و التحلیق افضل من التقصیر. حلق رسول اللَّه (ص) رأسه بمنا و اعطی شعر شق رأسه ابا طلحة الانصاری و هو زوج ام سلیم هی والدة انس بن مالک فکان آل انس یتهادونها بینهم فَعَلِمَ ما لَمْ تَعْلَمُوا ای علم من تأخیر ذلک ما لم تعلموا و هو ما ذکر من قوله: وَ لَوْ لا رِجالٌ مُؤْمِنُونَ، الایة. و قیل علم اللَّه انه سیکون فی السنة الثانیة و لم تعلموا انتم فلذلک وقع فی نفوسکم ما وقع. و قیل علم من صلاح الصلح، ما لم تعلموا. و قیل علم انه یفتح خیبر و لم تعلموا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذلِکَ ای من قبل دخولهم المسجد الحرام، فَتْحاً قَرِیباً و هو فتح خیبر و قیل صلح الحدیبیة اسماه فَتْحاً قَرِیباً، ای تصلون بعده قریبا الی دخول مکة. قال الزهری: ما فتح فی الاسلام فتح کان اعظم من صلح الحدیبیة لانه انما کان القتال حیث التقی الناس فلما کانت الهدنة وضعت الحرب و امن الناس بعضهم بعضا، فالتقوا و تفاوضوا فی الحدیث و المناظرة فلم یکلم احد بالاسلام یعقل شیئا الا دخل فیه. لقد دخل فی تینک السنتین فی الاسلام مثل من کان فی الاسلام قبل ذلک و اکثر، قوله: هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی یعنی بالبیان الواضح و هو القرآن و قیل شهادة ان لا اله الا اللَّه وَ دِینِ الْحَقِّ یعنی الاسلام، لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ، ای لیظفره و یعلیه کقوله: فَأَصْبَحُوا ظاهِرِینَ ای عالین. تقول ظهرت السطح ای علوته، و المعنی لیظهر دین الاسلام و یبطل سائر الملک و ذلک کائن عند نزول عیسی (ع) و قیل قد فعل ذلک لانه لیس من اهل دین الا و قد قهر هم المسلمون و ظهروا علیهم و علی بلدانهم او علی بعضها و ظهورهم علی بعض بلدانهم ظهورهم علیهم.
هوش مصنوعی: حسین بن فضل گفت: ممکن است استثنا در ورود به مسجد حرام وجود داشته باشد، زیرا میان رؤیت و تصدیق آن، حواشی وجود دارد و در آن سال، افرادی از آنها فوت کردند. پس مجاز است که آیه، شامل همه شما خواهد بود، ان شاء اللَّه. گفته شده که "اینجا" به معنای "زمانی که" است، مانند آیهای که میفرماید: "شما اگر مومن هستید، بالا هستید" یعنی در زمان ایمان شما. عبدالله بن مسعود گفت: اگر کسی به تو بگوید که تو مومن هستی، بگو ان شاء اللَّه و این نظر تمامی اهل سنت درباره نامگذاری است. وقتی درباره ایمانش سوال میشود، پاسخ میدهد "ان شاء اللَّه." اما در مورد عمل، وقتی از او میپرسند "آیا مومن هستی؟" او میگوید "آمن بالله" و استثنا نمیآورد. فردی که در ایمانش شک دارد، مومن نیست و تنها مومن استثنا را بیان میکند زیرا او ایمانش را میداند اما نمیداند که در نظر خداوند چه نامی دارد.
در مورد عبارت "مُحَلِّقِینَ رُؤُسَکُمْ وَ مُقَصِّرِینَ" حلق و تقصیر دو نوع از احرام هستند و حلق برتر از تقصیر است. رسول الله (ص) در منا سرش را حلق کرد و موهایش را به ابا طلحه انصاری داد که شوهر ام سلیم، مادر انس بن مالک بود و خاندان انس این موها را بین خود رد و بدل میکردند. "فَعَلِمَ ما لَمْ تَعْلَمُوا" به معنای دانشی است که شما از تأخیر آن خبر نداشتید و شامل جملهای است که میگوید: "و لو لا رجال مؤمنون" و همچنین اشاره به دانشی از اصلاح صلح دارد که شما از آن غافل بودید. این به این معناست که خداوند میدانست در سال دوم چه خواهد شد و شما آن را ندانستید.
در مورد فتح خیبر و صلح حدیبیه، خداوند این پیروزی را وصفتی از "فتح نزدیک" نامیده، اشاره به این است که شما به زودی به مکه خواهید رفت. زهری گفت: فتحی بزرگتر از صلح حدیبیه در اسلام وجود ندارد زیرا در اینجا جنگ متوقف شد و مردم در آرامش با یکدیگر ملاقات کردند و درباره اسلام گفتگو کردند و هیچکس نبود که با عقل چیزی از اسلام را بپذیرد، مگر اینکه به آن وارد شد.
در آن دو سال شمار افراد مسلمان مانند کسانی است که قبل از آن در اسلام بودند و بیشتر از آنها. "هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی یعنی با بیانی روشن که قرآن است، و "دین حق" به معنای اسلام است، تا آن را بر همه ادیان غالب سازد، یعنی پیروز بشود و برتر باشد. از گفتن خداوند که: "فَأَصْبَحُوا ظاهِرِینَ" یعنی تظاهر و بزرگی دین اسلام و زوال سایر ادیان به خصوص در زمان نزول حضرت عیسی (علیهالسّلام) خواهد بود.
و یحتمل ان تکون الهاء راجعة الی الرسول، تأویله لیظهر محمدا علی اهل الدین کلّه و قیل لیطلع محمدا علی کل الفرائض فیکون ظاهرا له کاملا، وَ کَفی بِاللَّهِ شَهِیداً لنبیه و شهادته له ما آتاه من المعجزات و قیل وَ کَفی بِاللَّهِ شَهِیداً علی انه نبی صادق فیما یخبر.
هوش مصنوعی: احتمالاً حرف "الهاء" در اینجا به پیامبر اشاره دارد، به این معنا که تأویل آیات نشان میدهد که خداوند، محمد را بر تمامی پیروان دین برتری میدهد. همچنین گفته شده که این وحی به او کمک میکند تا بر تمام واجبات دین اشراف کامل داشته باشد و به این ترتیب، او به طور کامل برتری خواهد داشت. و به راستی، خداوند بهترین گواه برای پیامبرش است و گواهی او شامل معجزاتی است که به او عطا شده است؛ همچنین قابل ذکر است که خداوند به عنوان گواهی بر صداقت پیامبر در آنچه که میگوید، کافی است.
مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ. قال ابن عباس: شهد له بالرسالة ثم قال مبتدئا: وَ الَّذِینَ مَعَهُ من المؤمنین یعنی الصحابة أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ، غلاظ علیهم کالاسد علی فریسته لا تأخذهم فیهم رأفة، رُحَماءُ بَیْنَهُمْ، متعاطفون متوادّون بعضهم لبعض کالوالد مع الولد کما قال: أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَی الْکافِرِینَ. تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً، اخبر عن کثرة صلوتهم و مداومتهم علیها، یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً، ان یتقبل اعمالهم التی أتوا بها علی قدر امکانهم. و قیل یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ، ان یدخلهم الجنة، وَ رِضْواناً، ان یرضی عنهم سِیماهُمْ، ای علامتهم، فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ، اختلفوا فی هذا السیماء فقال قوم هو نور و بیاض فی وجوههم یوم القیمة یعرفون به انهم سجدوا فی الدنیا و هو روایة عطیة العوفی عن ابن عباس و قال الربیع بن انس: استنارت وجوههم من کثرة ما صلّوا و قال شهر بن حوشب: تکون مواضع السجود من وجوههم کالقمر لیلة البدر و قال الثوری: یصلون باللیل فاذا اصبحوا رای ذلک فی وجوههم. بیانه قوله من کثر صلوته باللیل حسن وجهه بالنهار.
هوش مصنوعی: محمد رسول خداست. ابن عباس میگوید که او به پیامبریاش شهادت داده است. سپس اشاره میکند به پیروانش که همان مؤمنان و صحابهاند، که در برابر کافران سختگیر و محکم هستند، مانند شیری که طعمهاش را در چنگال دارد و در برابر آنها رحم و عطوفتی به خرج نمیدهند. اما در بین خودشان بسیار مهربان و دلسوز هستند و با یکدیگر همچون پدر و فرزند رفتار میکنند. در آیهای دیگر آمده که آنها در برابر مؤمنان خاضع و تسلیم هستند و در برابر کافران عزت و احترام دارند. آنان را در حال رکوع و سجود میبینید، که نشانهای از فراوانی نمازها و تداوم آنهاست. به دنبال فضل و رضایت خداوند هستند؛ یعنی میخواهند اعمالشان مورد قبول واقع شود. برخی گفتهاند که به دنبال فضل خداوند هستند تا به بهشت وارد شوند و رضایت او را به دست آورند. نشانه آنها در چهرههایشان از اثر سجود است. در مورد این نشانهها اختلاف نظر وجود دارد. عدهای میگویند این نشانه نور و درخشندگی در چهرهها در روز قیامت است که آنان را به خاطر سجود در دنیا میشناسند. برخی نیز گفتهاند که چهرههایشان از کثرت نماز در شب نورانی است. برخی دیگر اشاره کردهاند که نواحی سجود در چهرههایشان مانند ماه در شب چهاردهم خواهد بود. و در نهایت، ثوری گفته است که وقتی در شب نماز میخوانند، در صبح تأثیر آن را در چهرههایشان میبینند. یعنی کسی که در شب زیاد نماز بخواند، چهرهاش در روز زیبا میشود.
و قیل لبعضهم ما بال المتهجدین احسن الناس وجوها، فقال لانهم خلوا بالرحمن فاصابهم من نوره. و فی روایة الوالبی عن ابن عباس قال: هو السمت الحسن و الخشوع و التواضع و المعنی ان السجود اورثهم الخشوع و السمت الحسن الذی یعرفون به.
هوش مصنوعی: برخی از افراد پرسیدند چرا نمازگزاران درخشانترین چهرهها را دارند، و پاسخ دادند که چون آنها با خداوند رحمان خلوت کردهاند، از نور او بهرهمند شدهاند. در روایت دیگری از ابن عباس آمده است که زیبایی ظاهر و فروتنی آنها به خاطر خشوعی است که در سجده به دست آوردهاند، و این خشوع باعث شده که چهرههای نیکو و زیبایی داشته باشند که به آنها شناخته میشوند.
و قال الضحاک هو صفرة الوجه و امارة التهجد فی وجوههم من السهر و قال الحسن: اذا رأیتهم حسبتهم مرضی و ما هم بمرضی و قال سعید بن جبیر: هو اثر التراب علی الجباه.
هوش مصنوعی: ضحاک میگوید که این حالت، زردی چهره و نشانههای تهجد را در چهره آنان به دلیل بیداریهای شبانه به نمایش میگذارد. حسن میگوید: وقتی آنها را ببینی، فکر میکنی که بیماران هستند، در حالی که آنها بیمار نیستند. سعید بن جبیر نیز میگوید که این نشانه، اثر گرد و غبار بر پیشانیهاست.
قال ابو العالیة لانّهم یسجدون علی التراب لا علی الاثواب.
هوش مصنوعی: ابو العالیه گفت: زیرا آنها بر روی خاک سجده میکنند نه بر روی لباسها.
و قال عطاء الخراسانی دخل فی هذه الایة کلّ من حافظ علی الصلوات الخمس، ذلِکَ مَثَلُهُمْ، ای ذلک الذی ذکرت، صفتهم فِی التَّوْراةِ عرّفوا الی بنی اسرائیل بهذا الوصف لیعرفوهم اذا ابصروهم ثم ابتدأ فقال وَ مَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ قرأ ابن کثیر و ابن عامر شطأه بفتح الطاء و قرأ الآخرون بسکونها و هما لغتان کالنهر و النهر و الشط فراخ الزرع التی تنبت الی جانب الاصل، یقال اشطأ الزرع فهو مشطی اذا افرخ فَآزَرَهُ، ای اعان الزرع الشطأ و قوّاه و الا زر القوة فَاسْتَغْلَظَ ای غلظ الشطأ، فَاسْتَوی عَلی سُوقِهِ، ای تناهی و تم و صار کالاصل و سوقه جمع ساق الزرع ای قصبه و هذا مثل ضربه اللَّه تعالی لاصحاب محمد (ص) یعنی انهم یکونون قلیلا ثم یزدادون و یکثرون و یقوون، یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ ای یسر الاکرة و یتعجبون من قوته، لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ تأویله لیغیظ اللَّه بهم الکفار ای ان النبی خرج وحده ثم اتبعه من هاهنا و هاهنا حتی کثروا و استفحل امرهم فغاظ بهم اهل مکة و کفار العرب و العجم. قال سفیان بن عیینة لهارون الرشید من غاظه حسن حال اصحاب رسول اللَّه (ص) فهو کافر و عن مبارک بن فضالة عن الحسن قال: وَ الَّذِینَ مَعَهُ ابو بکر الصدیق، أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ عمر بن الخطاب، رُحَماءُ بَیْنَهُمْ عثمان بن عفان، تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً علی بن ابی طالب. یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً بقیة العشرة المبشرون بالجنة، کَزَرْعٍ الزرع محمد (ص) أَخْرَجَ شَطْأَهُ ابو بکر فَآزَرَهُ عمر فَاسْتَغْلَظَ عثمان یعنی استغلظ عثمان للاسلام، فاستوی علی سوقه علی بن ابی طالب استقام الاسلام بسیفه، یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ المؤمنون، لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ قول عمر لاهل مکة بعد ما اسلم لا نعبد اللَّه سرا بعد الیوم.
هوش مصنوعی: عطاء خراسانی میگوید که در این آیه هر کسی که بر پنج نماز حفظ کند، شامل میشود. این توصیف از آنها در تورات آمده و به بنیاسرائیل معرفی شدهاند تا در هنگام دیدن آنها، آنها را بشناسند. سپس بیان میکند که وصف این افراد در انجیل به مانند زراعتی است که جوانهها را از خود بیرون میآورد. برخی خوانندگان کلمه «شطأه» را با فتح طاء و برخی دیگر با سکون آن خواندهاند که هر دو درست است. شطأ به جوانههای زراعتی گفته میشود که در کنار ساقه اصلی رشد میکنند. وقتی زراعتی جوانه میزند، به آن میگویند که مشطی شده است. این جوانهها به زراعت کمک و آن را تقویت میکنند و در نتیجه زراعت غلیظتر و به خوبی به پایان میرسد.
این مثال به پیامبران محمد (ص) ربط دارد، به این معنا که در ابتدا تعداد آنها کم بوده و سپس افزایش مییابند و قویتر میشوند، به گونهای که کشاورزان را تحت تأثیر قرار میدهند و کفار را به خشم درمیآورند. پیامبر به تنهایی خروج کرده و سپس افرادی از اطراف به او ملحق شدهاند، به طوری که تعدادشان افزایش یافته و وضعیتشان قوت گرفته است.
سفیان بن عیینه به هارون الرشید میگوید که اگر کسی از وضعیت خوب پیروان پیامبر (ص) خشمگین شود، او کافر است. همچنین مبارک بن فضاله از حسن نقل میکند که آنها شامل ابوبکر صدیق، عمر بن خطاب و عثمان بن عفان هستند، که مقابل کفار مقاوم و در میان خود مهربان هستند. آنها به صورت نمازگزاران با خشوع و افتادگی هستند و فضل و رضایت الهی را طلب میکنند.
زراعت محمد (ص) جوانههایش را از ابوبکر بیرون آورده و عمر به آن کمک کرده و عثمان آن را تقویت کرده است. علی بن ابیطالب با شمشیرش اسلام را استوار کرده و مؤمنان را تحت تأثیر قرار میدهند تا کفار را خشمگین کنند، به گونهای که بعد از اسلام آوردن عمر به اهل مکه اعلام میکند که دیگر خدا را به صورت پنهانی عبادت نمیکنیم.
و فی الخبر الصحیح عن عبد الرحمن بن عوف عن النبی (ص) قال: ابو بکر فی الجنة و عمر بن الخطاب فی الجنة و عثمان بن عفان فی الجنة و علی بن ابی طالب فی الجنة و طلحة فی الجنة و الزبیر فی الجنة و عبد الرحمن بن عوف فی الجنة و سعد بن ابی وقاص فی الجنة و سعید بن زید فی الجنة و ابو عبیدة بن الجراح فی الجنة.
هوش مصنوعی: در یک روایت معتبر آمده است که پیامبر (ص) فرمودند: ابوبکر در بهشت است، عمر بن خطاب در بهشت است، عثمان بن عفان در بهشت است، علی بن ابیطالب در بهشت است، طلحة در بهشت است، زبیر در بهشت است، عبد الرحمن بن عوف در بهشت است، سعد بن ابی وقاص در بهشت است، سعید بن زید در بهشت است و ابو عبیده بن جراح نیز در بهشت است.
و عن انس بن مالک عن النبی (ص) قال ارحم امتی ابو بکر و اشدهم فی امر اللَّه عمر و اصدقهم حیاء عثمان و اقضاهم علی و افرضهم زید و أقراهم ابیّ و اعلمهم بالحلال و الحرام معاذ بن جبل. و لکل امة امین و امین هذه الامة ابو عبیدة بن الجراح.
هوش مصنوعی: انس بن مالک از پیامبر (ص) نقل کرده است که فرمود: «مهربانترین افراد امت من ابو بکر است، و سختگیرترین آنان در فرمان خدا عمر است، و با حیاترینشان عثمان است، و عادلترین آنان علی است، و فاضلترین آنان زید است، و کسی که بیشترین خواندن قرآن را دارد ابیّ است، و دانشمندترین آنان در حلال و حرام معاذ بن جبل است. و برای هر امتی یک امین وجود دارد و امین این امت ابو عبیدة بن الجراح است.»
و عن ابن عمر قال قال رسول اللَّه لعلی. یا علی انت فی الجنة و شیعتک فی الجنة و سیجیء بعدی قوم یدّعون ولایتک.
هوش مصنوعی: ابن عمر نقل میکند که پیامبر اکرم به علی فرمود: "ای علی، تو در بهشت هستی و پیروان تو نیز در بهشت خواهند بود. بعد از من، افرادی خواهند آمد که ادعای ولایت تو را خواهند داشت."
لهم لقب یقال لهم الرافضة فاذا ادرکتهم فاقتلهم فانهم مشرکون: قال یا رسول اللَّه: ما علامتهم قال یا علی انه لیست لهم جمعة و لا جماعة یسبون ابا بکر و عمر
هوش مصنوعی: آنها لقب «رافضه» دارند و اگر به آنها رسیدی، آنها را بکش زیرا آنها مشرک هستند. گفت: «ای پیامبر خدا! نشانههای آنها چیست؟» فرمود: «ای علی، آنها هیچ جمعه و جماعتی ندارند و به ابوبکر و عمر دشنام میدهند.»
و قال ابن ادریس ما آمن ان یکونوا قد ضارعوا الکفار یعنی الرافضة لان اللَّه عز و جل یقول لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ، ای انما کثرهم و قواهم لیکونوا غیظا للکافرین. قال مالک بن انس من اصبح و فی قلبه غیظ علی اصحاب رسول اللَّه (ص) فقد اصابته هذه الایة قوله: وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ قال ابو العالیة العمل الصالح فی هذه الایة حب الصحابة، مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِیماً. الکنایة فی قوله منهم راجعة الی معنا الشطأ و هم الداخلون فی الدین بعد الزرع الی یوم القیمة، یعنی من یدخل فی الاسلام بعد الصحابة الی یوم القیمة و فی جملتهم من یوصف بالعمل الصالح و منهم من لا یوصف به. و قیل هی لبیان الجنس و قیل هم الذین ختم منهم الایمان و قیل هذا الوعد لهؤلاء الذین ذکروا فی الایة و هم اصحاب النبی (ص) و ان کان سائر المؤمنین قد وعدهم اللَّه المغفرة. و قیل قوله منهم کقوله یغفر لکم من ذنوبکم هی کلمة صلة کقول الشاعر:
هوش مصنوعی: ابن ادریس اظهار میکند که برخی افراد ممکن است به کفار شبیه شده باشند و این به دلیل آیهای است که خداوند میفرماید: «تا کافران را غیظ و خشم کند». در واقع، این به معنای آن است که این افراد به خاطر کثرت و قدرتشان، موجب خشم کافران میشوند. مالک بن انس میگوید هرکسی که صبح کند و در دلش نسبت به صحابه پیامبر (ص) خشم داشته باشد، به این آیه مبتلا شده است. در ادامه، خداوند وعده داده است به کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام دادهاند. ابو العالیه معتقد است که یکی از نشانههای عمل صالح در این آیه، محبت به صحابه است، که به همراه آن مغفرت و پاداش بزرگی نصیبشان میشود. عبارت «مِنْهُمْ» به معنای افرادی است که بعد از صحابه به دین اسلام وارد شدهاند تا روز قیامت که شامل افرادی است که عمل صالح دارند و برخی که چنین وصفی ندارند. برخی گفتهاند این عبارت برای بیان نوع افراد است و برخی دیگر معتقدند آنچه گفته شده برای کسانی است که ایمانشان به پایان رسیده و شامل صحابه پیامبر (ص) میشود، هرچند سایر مؤمنین نیز وعده مغفرت از سوی خداوند دارند. در نهایت، این جمله «مِنْهُمْ» به نوعی شبیه به کلمهی «میبخشید به شما از گناهانتان» است.
ما ضاع من کان له صاحب
یقدران یصلح من شأنه
هوش مصنوعی: کسی که دوستی خوب و توانمند دارد، هرگز دچار نقصان نخواهد شد و همیشه در امور خود به سامان میرسد.
فانما الدار بسکانها
و انما المرء باخوانه
هوش مصنوعی: خانه ارزشش به ساکنانش است و انسان به دوستانش شناخته میشود.