بدانکه صعبترین احوال بندگان چهار حالت است: یکی سکرات مرگ و جان کندن. دیگر در چهار دیوار لحد جواب منکر و نکیر بصواب دادن. سدیگر برستاخیز از خاک حسرت برخاستن. چهارم بر سر دوزخ پل صراط بازگذاشتن.
بنده مؤمن در حال نزع بگوید بسم اللَّه، سکرات مرگ برو آسان شود.
در ظلمت لحد بگوید، خاک برو روضه رضوان شود. در قیامت و رستاخیز بگوید، رویش چون ماه دو هفته تابان شود. قدم بر پل صراط نهد بگوید: بسم اللَّه، آتش دوزخ از وی گریزان شود: قال النّبی (ص): ان فی الجنة جبلا اسمه جبل السرور و فیه مدینة اسمها مدینة الرحمة و فیها قصر اسمه قصر السلامة و فیه بیت اسمه بیت الجلال خلق اللَّه تعالی لهذا البیت مائة الف باب من الدر و الیاقوت ما بین کل باب مسیرة خمس مائة عام لا یفتح بابها الا بقول بسم اللَّه الرحمن الرحیم.
مهتر عالم و سید ولد آدم (ص) فرمود: جبار قدیم صانع حکیم جل جلاله و عظم شأنه در جنات عدن کوهی آفریده در نهایت لطافت و غایت ظرافت نام آن کوه جبل السرور است یعنی کوه شادی که هر که گام برو نهد بر سریر سرور نشیند، همه شادی و طرب بیند در آن کوه.
شارستانی است بنهایت جمال و غایت کمال، نام آن شارستان مدینة الرحمة، هر که بوی رسید از زحمت رست و برحمت پیوست و اندر آن شارستان کوشکی است آراسته و پیراسته، نام وی قصر السلامة است، هر که در آن کوشک شد، آفتاب سلامت برو تافت و بمنزل امن و کرامت شتافت و اندر آن کوشک خانهایست، رب العزة آن را بیت الجلال نام نهاده، بدایع قدرت و صنایع فطرت در شکل وی بنموده، صد هزار در از درّ و یاقوت بر وی نهاده، از دری تا دری پانصد ساله راه و آن درها را بند کرده و گفتار بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ کلید آن درها ساخته، چون بنده مؤمن این نام باخلاص و صدق بر زبان براند، درها گشاده شود و از حضرت عزت ندا آید که ملک این خانه و ولایت این شارستان بتو سپردیم و عزا بدی و جلال سرمدی شعار روزگار تو کردیم، ای جوانمرد چون این نام ترا در پذیرفت از عالم میندیش و از افلاس باک مدار.
او که مهتر عالم بود و سید ولد آدم (ص)، چون عز درویشی در بازار افلاس بدید، جامه درویشی در پوشید و از روی تواضع بر درگاه عزت، نیاز خود عرضه کرد: احینی مسکینا و امتنی مسکینا و احشرنی فی زمرة المساکین، تا لا جرم از حضرت عزت او را خطاب آمد که، اکنون خویشتن را بچشم حقارت مینگری و نام خود را مسکین مینهی، ما بنام تو و جمال و کمال تو آسمان و زمین بیاراستیم و در خزائن غیب بر تو گشادیم که: إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً چند سورة است در قرآن که مفتتح آن، انّا است: إِنَّا أَنْزَلْناهُ، إِنَّا أَرْسَلْنا، إِنَّا أَعْطَیْناکَ إِنَّا فَتَحْنا لَکَ.
آن مهجور در گاه عزازیل گفت: انا خیر. دمار از او برآوردیم و هفتصد هزار ساله طاعت و خدمت او بباد بینیازی بر دادیم و داغ خذلان و هجران بر جگر او نهادیم. فرعون بیعون گفت: أ لیس لی ملک مصر؟ او را از نعمت و ملکت و شوکت فرد کردیم و بآب بکشتیم. قارون گفت: عَلی عِلْمٍ عِنْدِی، بتیغ قهر سرش برگرفتیم و نگونسار بزمین فرو بردیم.
فرشتگان گفتند: وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ هزاران از ایشان بآتش جلال بسوختیم تا جهانیان بدانند که جز ما کس را نرسد که گوید که من، یا ما. زیرا که خداوند مائیم خداوندی را سزا و بخدا کاری دانا، در ذات یکتا، و در صفات بیهمتا. با عزت و با کبریا، با عظمت و بابها. الکبریاء ردائی و العظمة ازاری فمن نازعنی واحدا منهما ادخلته النار.
قوله: لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ، یا محمد ما بحرمت و حشمت تو گناه آدم و حوا آمرزیدیم. بدعوت و شفاعت تو گناهان امت آمرزیدیم، عاصیان امت در پناه تواند، همه عالم طفیل جاه تواند. آفتاب دولت تو بر انبیا تافت، تا هر کس از شعاع تو بهر یافت. تکریم آدم بجاه تو بود، رفعت ادریس بسبب تو بود، شرف نوح بطفیل تو بود، خلت خلیل بنسب تو بود، عز موسی بشوق تو بود، عیش عیسی در عشق تو بود.
فرمان آمد که ای ساکنان عالم قدس و ای مسبّحان درگاه جبروت همه داغ مهر این مهتر بر دل نهید، آتش شوق او در جان زنید و در راه انتظار او بنشینید تا آخر دور که ما او را بفیض جود در وجود آریم و سراپرده نبوت او از قاف تا قاف باز کنیم و بر تخت بخت در صدر رسالت بنشانیم تا هر که برو برگذرد، خلعتی و کرامتی یابد و بهر که نظر کند رفعتی و عزتی بیند. مردی که با وی در سفر غار بود صدیق اکبر شود. مردی که از بهر وی تیغی بر کشد فاروق انور شود. مردی که لشکر او را جهازی سازد، ذو النورین ازهر شود. مردی که علم او بردارد و در پیش او تیغ زند، عالم او را مسخر شود، حبشیی که او را مؤذنی کند از دهر مخیر شود. رومی که بدرگاه او آید، در عالم مشهر شود. سنگی که برو پای نهد، در و گوهر شود.
خاکی که برو گذرد مشک و عنبر شود. هر که بوی ایمان آرد، نیک اختر شود.
هر که دوست او بود از عیب مطهر شود. هر که از امت او بود گناهش مکفر شود، دلش منور و جانش معطر شود، و از رحمت نصیب او موفر شود، شربت او از حوض کوثر شود، جای او بهشت معنبر شود، خلعت او دیدار خدای اکبر شود.
قوله: هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ سکینه آرامی است که حق جل جلاله فرو فرستد بر دل دوستان خویش، آزادی آن دلها را و آن در دو چیز است: در خدمت و در یقین. اما سکینه در خدمت سه چیز کرد: کار بر سنت کرد تا باندک توانگر کشت و بر اصل اعتماد کرد تا از وساوس آزاد گشت و خلق در آن فراموش کرد تا از ریا آزاد گشت. و سکینه در یقین در دل سه چیز کرد: بقسمت قسام رضا داد تا از احتیال بیاسود و ضر و نفع از یک جا دید تا از حذر فارغ گشت و وکیل بپسندید تا از علائق رها شد. نشان این سکینه که در دل فرو آید آنست که مرد بخشاینده و بخشنده گردد، بخشایشی که همه دنیا بکافری بخشد و منت ننهد، بخششی که همه نعیم عقبی بمؤمنی بخشد و گر بپذیرد منت دارد. اینست سنت جوانمردان و سیرت ایشان. در خبر است که خالد ولید از سفری باز آمد از جانب روم و جماعتی از ایشان اسیر آورده، رسول خدا اسلام بر ایشان عرضه کرد، قبول نکردند. بفرمود تا چند کس را از ایشان بکشتند، بآخر جوانی آوردند تا او را بکشند، خالد بن ولید گوید: تیغ بر کشیدم تا زنم. رسول گفت (ص) این یکی را مزن. یا خالد گفتم یا رسول اللَّه در میان این قوم هیچ کس در کفر قویتر ازین جوان نبوده است، سید فرمود (ص): جبرئیل آمده و میگوید این را مکش که او در میان قوم خویش جوانمرد بوده و جوانمرد را کشتن روی نیست، آن جوان همی گوید: چه بوده است که مرا به یاران خود در نرسانید گفتند در حق تو وحی آمده که ای سید ترا درین سرای با کافر جوانمرد عتاب نیست و ما را در آن سرای با مؤمن جوانمرد حساب نیست، آن جوان گفت اکنون بدانستم که دین شما حق است و راست، ایمان بر من عرضه کنید که از جوانمردی من جز قوم من خبر نداشتند. اکنون یقین همی دانم که این سید راستگوی است، اشهد ان لا اله الا اللَّه و اشهد ان محمدا رسول اللَّه، پس رسول گفت: این جوانمرد خلعت ایمان ببرکة جوانمردی یافت.
اطلاعات
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بدانکه صعبترین احوال بندگان چهار حالت است: یکی سکرات مرگ و جان کندن. دیگر در چهار دیوار لحد جواب منکر و نکیر بصواب دادن. سدیگر برستاخیز از خاک حسرت برخاستن. چهارم بر سر دوزخ پل صراط بازگذاشتن.
هوش مصنوعی: باید بدانیم که سختترین شرایطی که انسانها ممکن است با آنها مواجه شوند، شامل چهار حالت است: اولین حالت، دوران سخت و دردناک مرگ و لحظه جان دادن است. دومین حالت، زمانی است که فرد در قبرش با دو سؤالکننده (منکر و نکیر) روبرو میشود و باید به درستی پاسخ دهد. سومین حالت، لحظهای است که همه از خاک برمیخیزند و حسرتبار است. و چهارمین حالت، ایستادن در بالای دوزخ و عبور از پل صراط است که برای انسانها بسیار دشوار است.
بنده مؤمن در حال نزع بگوید بسم اللَّه، سکرات مرگ برو آسان شود.
هوش مصنوعی: شخص با ایمان وقتی در حال مرگ است، اگر بگوید "بسم الله"، سختیهای مرگ برای او آسانتر میشود.
در ظلمت لحد بگوید، خاک برو روضه رضوان شود. در قیامت و رستاخیز بگوید، رویش چون ماه دو هفته تابان شود. قدم بر پل صراط نهد بگوید: بسم اللَّه، آتش دوزخ از وی گریزان شود: قال النّبی (ص): ان فی الجنة جبلا اسمه جبل السرور و فیه مدینة اسمها مدینة الرحمة و فیها قصر اسمه قصر السلامة و فیه بیت اسمه بیت الجلال خلق اللَّه تعالی لهذا البیت مائة الف باب من الدر و الیاقوت ما بین کل باب مسیرة خمس مائة عام لا یفتح بابها الا بقول بسم اللَّه الرحمن الرحیم.
هوش مصنوعی: در تاریکی قبر، میگوید که خاک بر روی او روضه بهشت شود. در روز قیامت، میگوید که چهرهاش مانند ماه دو هفته روشن گردد. وقتی بر پل صراط قدم میگذارد، میگوید: بسم اللَّه، و آتش جهنم از او دور میشود. پیامبر (ص) فرمودند: در بهشت کوهی به نام کوه سرور وجود دارد و در آن شهری به نام شهر رحمت و در آن قصری به نام قصر سلامتی و در آن خانهای به نام خانه جلال ساخته شده است. خداوند متعال برای این خانه صد هزار در از مروارید و یاقوت خلق کرده که فاصله بین هر در تا در دیگر پنجصد سال است و هیچ در آن جز با گفتن بسم اللَّه الرحمن الرحیم باز نمیشود.
مهتر عالم و سید ولد آدم (ص) فرمود: جبار قدیم صانع حکیم جل جلاله و عظم شأنه در جنات عدن کوهی آفریده در نهایت لطافت و غایت ظرافت نام آن کوه جبل السرور است یعنی کوه شادی که هر که گام برو نهد بر سریر سرور نشیند، همه شادی و طرب بیند در آن کوه.
هوش مصنوعی: پیامبر اسلام (ص) فرمودند: خدای بزرگ و حکیم، در بهشت عدن کوهی بسیار لطیف و زیبا به نام "کوه شادی" خلق کرده است. هر کس قدمی در آنجا بردارد، بر تخت شادی خواهد نشست و تمام خوشی و سرور را تجربه خواهد کرد.
شارستانی است بنهایت جمال و غایت کمال، نام آن شارستان مدینة الرحمة، هر که بوی رسید از زحمت رست و برحمت پیوست و اندر آن شارستان کوشکی است آراسته و پیراسته، نام وی قصر السلامة است، هر که در آن کوشک شد، آفتاب سلامت برو تافت و بمنزل امن و کرامت شتافت و اندر آن کوشک خانهایست، رب العزة آن را بیت الجلال نام نهاده، بدایع قدرت و صنایع فطرت در شکل وی بنموده، صد هزار در از درّ و یاقوت بر وی نهاده، از دری تا دری پانصد ساله راه و آن درها را بند کرده و گفتار بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ کلید آن درها ساخته، چون بنده مؤمن این نام باخلاص و صدق بر زبان براند، درها گشاده شود و از حضرت عزت ندا آید که ملک این خانه و ولایت این شارستان بتو سپردیم و عزا بدی و جلال سرمدی شعار روزگار تو کردیم، ای جوانمرد چون این نام ترا در پذیرفت از عالم میندیش و از افلاس باک مدار.
هوش مصنوعی: شهرکی است بسیار زیبا و کامل به نام مدینة الرحمة. هر کسی که از زحمت آزاد شود و به رحمت بپیوندد، به این شارستان وارد میشود. در این شهرک یک قصر زیبا به نام قصر السلامة وجود دارد. هر کس وارد این قصر شود، آفتاب سلامت به او میتابد و به مکانی امن و با کرامت میرسد. در این قصر خانهای هست که به دست رب غفور ساخته شده و به نام بیت الجلال شناخته میشود. نشانههای قدرت خداوند و آثار آفرینش در آن آشکار است و صدها هزار درب از مروارید و یاقوت برای آن ساخته شده است. فاصله بین دو درب آن پانصد سال است و این درها با نام «بسم الله الرحمن الرحیم» باز میشود. هرگاه بنده مؤمن این نام را با اخلاص و صداقت بر زبان آورد، درها گشوده میشود و ندایی از جانب خداوند میرسد که میگوید: "این خانه و این شهرک را به تو سپردیم و عزت و جلال را نشانه روزگار تو قرار دادیم. ای جوانمرد، وقتی این نام را پذیرفتی، به چیزی جز عالم فکر نکن و از فقر نترس."
او که مهتر عالم بود و سید ولد آدم (ص)، چون عز درویشی در بازار افلاس بدید، جامه درویشی در پوشید و از روی تواضع بر درگاه عزت، نیاز خود عرضه کرد: احینی مسکینا و امتنی مسکینا و احشرنی فی زمرة المساکین، تا لا جرم از حضرت عزت او را خطاب آمد که، اکنون خویشتن را بچشم حقارت مینگری و نام خود را مسکین مینهی، ما بنام تو و جمال و کمال تو آسمان و زمین بیاراستیم و در خزائن غیب بر تو گشادیم که: إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً چند سورة است در قرآن که مفتتح آن، انّا است: إِنَّا أَنْزَلْناهُ، إِنَّا أَرْسَلْنا، إِنَّا أَعْطَیْناکَ إِنَّا فَتَحْنا لَکَ.
هوش مصنوعی: او که بزرگترین شخصیت عالم و سرور انسانها بود، وقتی در بازار فقر، ذلت درویشی را دید، لباس درویشی پوشید و از روی فروتنی به درگاه عزت درخواست خود را ارائه کرد: «به من رحمت کن، من را مسکین احیا کن و در زمره فقیران محشور کن». در آن moment، ندایی از حضرت عزت به او رسید که: اکنون خود را با دیده حقارت مینگری و خود را مسکین نام میکنی؛ در حالی که ما به خاطر تو و جمال و کمال تو آسمان و زمین را زینت دادیم و در خزائن غیب برای تو گشودهایم. همچنین آیات متعددی در قرآن وجود دارد که با عبارت «إنّا» آغاز میشود؛ مانند «إنّا أنزلناه»، «إنّا أرسلنا» و «إنّا أعطینا».
آن مهجور در گاه عزازیل گفت: انا خیر. دمار از او برآوردیم و هفتصد هزار ساله طاعت و خدمت او بباد بینیازی بر دادیم و داغ خذلان و هجران بر جگر او نهادیم. فرعون بیعون گفت: أ لیس لی ملک مصر؟ او را از نعمت و ملکت و شوکت فرد کردیم و بآب بکشتیم. قارون گفت: عَلی عِلْمٍ عِنْدِی، بتیغ قهر سرش برگرفتیم و نگونسار بزمین فرو بردیم.
هوش مصنوعی: آن موجود طرد شده در حضور عزازیل گفت: من بهترین هستم. ما او را به زانو درآوردیم و هفتصد هزار سال به خدمت و طاعت او پرداخته بودیم، اما او را با بینیازی رها کردیم و غم جدایی و تنهایی را بر دلش گذاشتیم. فرعون خود را از نعمتها و سلطنتش جدا کرد و به زودی از بین رفت. قارون نیز با ادعای دانش و علم خود، سرنوشتی تلخ و نابودکننده را تجربه کرد و به زمین فرو افتاد.
فرشتگان گفتند: وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ هزاران از ایشان بآتش جلال بسوختیم تا جهانیان بدانند که جز ما کس را نرسد که گوید که من، یا ما. زیرا که خداوند مائیم خداوندی را سزا و بخدا کاری دانا، در ذات یکتا، و در صفات بیهمتا. با عزت و با کبریا، با عظمت و بابها. الکبریاء ردائی و العظمة ازاری فمن نازعنی واحدا منهما ادخلته النار.
هوش مصنوعی: فرشتگان گفتند: ما همواره به تسبیح و ستایش خداوند مشغولیم. هزاران نفر از آنها را به خاطر جهلشان در آتش جلال خود سوزاندیم تا مردم بدانند هیچ کسی جز ما نمیتواند ادعا کند که من یا ما. چرا که ما خداوندیم و فقط ما شایستهی پرستش هستیم و به خداوندی دانا، یکتا و بینظیر اعتقاد داریم. با عزت و بزرگمنشی، با عظمت و وقار. بزرگی و عظمت به من لباس افتخار پوشانده و کسی که بخواهد با یکی از ما به مخالفت بپردازد، او را به جهنم میفرستم.
قوله: لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ، یا محمد ما بحرمت و حشمت تو گناه آدم و حوا آمرزیدیم. بدعوت و شفاعت تو گناهان امت آمرزیدیم، عاصیان امت در پناه تواند، همه عالم طفیل جاه تواند. آفتاب دولت تو بر انبیا تافت، تا هر کس از شعاع تو بهر یافت. تکریم آدم بجاه تو بود، رفعت ادریس بسبب تو بود، شرف نوح بطفیل تو بود، خلت خلیل بنسب تو بود، عز موسی بشوق تو بود، عیش عیسی در عشق تو بود.
هوش مصنوعی: خداوند به پیامبر محمد (ص) میفرماید که به خاطر حرمت و جایگاه والای او، گناهان آدم و حوا را بخشید و همچنین به وسیله دعوت و شفاعت او، گناهان امت را آمرزید. او میفرماید که گنهکاران امت در پناه محمد (ص) هستند و همه دنیا به برکت اوست. نور حکمت و مقام او بر پیامبران دیگر تابیده و هر کسی که از نور او بهرهمند شده، به نوعی در مقام و منزلتی بلند قرار گرفته است. احترام آدم به خاطر مقام محمد (ص) است، بالا رفتن ادریس به سبب او بوده، شرف نوح به برکت اوست، دوستی خلیل (ابراهیم) به واسطه اوست، عزت موسی به خاطر محبت اوست و زندگی عیسی نیز در عشق اوست.
فرمان آمد که ای ساکنان عالم قدس و ای مسبّحان درگاه جبروت همه داغ مهر این مهتر بر دل نهید، آتش شوق او در جان زنید و در راه انتظار او بنشینید تا آخر دور که ما او را بفیض جود در وجود آریم و سراپرده نبوت او از قاف تا قاف باز کنیم و بر تخت بخت در صدر رسالت بنشانیم تا هر که برو برگذرد، خلعتی و کرامتی یابد و بهر که نظر کند رفعتی و عزتی بیند. مردی که با وی در سفر غار بود صدیق اکبر شود. مردی که از بهر وی تیغی بر کشد فاروق انور شود. مردی که لشکر او را جهازی سازد، ذو النورین ازهر شود. مردی که علم او بردارد و در پیش او تیغ زند، عالم او را مسخر شود، حبشیی که او را مؤذنی کند از دهر مخیر شود. رومی که بدرگاه او آید، در عالم مشهر شود. سنگی که برو پای نهد، در و گوهر شود.
هوش مصنوعی: فرمان رسیده که ای ساکنان عالم قدس و ای ستایشگران درگاه قدرت، همگی عشق و محبت این سرور را در دلهایتان قرار دهید، آتش شوق او را در جانهایتان شعلهور کنید و در انتظار او بنشینید تا پایان دوران، زیرا ما او را با بخششهای الهی به وجود خواهیم آورد و پرده نبوت او را از یک سر جهان تا سر دیگر جهان برخواهیم افراشت و او را بر تخت رسالت نشاندیم. هرکس که به او نزدیک شود، به هدیهای و کرامتی دست خواهد یافت و هر که به او نظر کند، علو و عزتی را خواهد دید. مردی که در سفر غار با او باشد، به صدیق اکبر تبدیل میشود. هرکس که به خاطر او شمشیری بکشد، به فاروق انور تبدیل میشود. کسی که لشکر او را تجهیز کند، به ذو النورین تبدیل میگردد. مردی که علم او را بر دوش گیرد و در مقابل او شمشیر بکشد، علمش برای او تسلیم خواهد شد و آن حبشی که او را مؤذن قرار دهد، از دنیا بهترین انتخاب خواهد شد. رومی که به درگاه او بیاید، در عالم مشهور خواهد شد و سنگی که بر او پا بگذارد، به دلیل وجود او تبدیل به در و گوهر میشود.
خاکی که برو گذرد مشک و عنبر شود. هر که بوی ایمان آرد، نیک اختر شود.
هوش مصنوعی: خاکی که زیر پا میرود، ممکن است به عطرهایی مانند مشک و عنبر تبدیل شود. هر کسی که بوی ایمان را حس کند، خوشبخت و سعادتمند خواهد شد.
هر که دوست او بود از عیب مطهر شود. هر که از امت او بود گناهش مکفر شود، دلش منور و جانش معطر شود، و از رحمت نصیب او موفر شود، شربت او از حوض کوثر شود، جای او بهشت معنبر شود، خلعت او دیدار خدای اکبر شود.
هوش مصنوعی: هر کسی که دوست او باشد از عیبها پاک میشود. هر کسی که از پیروان او باشد، گناهانش بخشیده میشود و دلش روشن و جانش معطر میگردد. او از رحمت برخوردار میشود و نوشیدنیاش از حوض کوثر خواهد بود. مکانش بهشت میشود و پاداشش دیدار خداوند بزرگ خواهد بود.
قوله: هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ سکینه آرامی است که حق جل جلاله فرو فرستد بر دل دوستان خویش، آزادی آن دلها را و آن در دو چیز است: در خدمت و در یقین. اما سکینه در خدمت سه چیز کرد: کار بر سنت کرد تا باندک توانگر کشت و بر اصل اعتماد کرد تا از وساوس آزاد گشت و خلق در آن فراموش کرد تا از ریا آزاد گشت. و سکینه در یقین در دل سه چیز کرد: بقسمت قسام رضا داد تا از احتیال بیاسود و ضر و نفع از یک جا دید تا از حذر فارغ گشت و وکیل بپسندید تا از علائق رها شد. نشان این سکینه که در دل فرو آید آنست که مرد بخشاینده و بخشنده گردد، بخشایشی که همه دنیا بکافری بخشد و منت ننهد، بخششی که همه نعیم عقبی بمؤمنی بخشد و گر بپذیرد منت دارد. اینست سنت جوانمردان و سیرت ایشان. در خبر است که خالد ولید از سفری باز آمد از جانب روم و جماعتی از ایشان اسیر آورده، رسول خدا اسلام بر ایشان عرضه کرد، قبول نکردند. بفرمود تا چند کس را از ایشان بکشتند، بآخر جوانی آوردند تا او را بکشند، خالد بن ولید گوید: تیغ بر کشیدم تا زنم. رسول گفت (ص) این یکی را مزن. یا خالد گفتم یا رسول اللَّه در میان این قوم هیچ کس در کفر قویتر ازین جوان نبوده است، سید فرمود (ص): جبرئیل آمده و میگوید این را مکش که او در میان قوم خویش جوانمرد بوده و جوانمرد را کشتن روی نیست، آن جوان همی گوید: چه بوده است که مرا به یاران خود در نرسانید گفتند در حق تو وحی آمده که ای سید ترا درین سرای با کافر جوانمرد عتاب نیست و ما را در آن سرای با مؤمن جوانمرد حساب نیست، آن جوان گفت اکنون بدانستم که دین شما حق است و راست، ایمان بر من عرضه کنید که از جوانمردی من جز قوم من خبر نداشتند. اکنون یقین همی دانم که این سید راستگوی است، اشهد ان لا اله الا اللَّه و اشهد ان محمدا رسول اللَّه، پس رسول گفت: این جوانمرد خلعت ایمان ببرکة جوانمردی یافت.
هوش مصنوعی: خداوند آرامش را در دلهای مؤمنان نازل میکند، که این آرامش به دو عامل بستگی دارد: خدمت به خدا و یقین به او. این آرامش در خدمت بر اساس سه اصل است: اول، پیروی از سنت و انجام کارها با کمترین توان، دوم، اعتماد به خداوند تا از شک و تردید آزاد شود و سوم، فراموش کردن خلق در کارها تا از ریا فاصله بگیرد. در یقین نیز سه کار انجام میشود: نخست، رضایت به قسمت الهی تا از فریبکاری راحت شود، دوم، دیدن ضرر و نفع به یک شکل تا از احتیاط و نگرانی فارغ گردد، و سوم، انتخاب وکیل الهی تا از وابستگیها رهایی یابد. نشانه این آرامش در دل این است که فرد بخشنده و آزادمنش میشود، به گونهای که بخشش او حتی به دشمنان نیز میرسد و هیچ انتظاری ندارد. در داستانی، خالد بن ولید جوانی را که در کفر بسیار مقاوم بود به رسول خدا معرفی میکند، اما پیامبر به او میگوید این جوان را نکش، زیرا او در میان قومش جوانمرد بوده و کشتن یک جوانمرد جایز نیست. در پایان، آن جوان با مشاهده حقایق ایمان میآورد و به حقانیت دین اسلام پی میبرد و به خداوند ایمان میآورد.