گنجور

۲ - النوبة الثالثة

قوله تعالی عز و جل: اللَّه لطیف بعباده، اللَّه لطیف است به بندگان، رفیق است و مهربان بر ایشان لطف وی بود که ترا توفیق داد تا او را پرستیدی، توفیق کرد، تا از او خواستی دل معدن نور کرد تا نادیده دوست داشتی و نادریافته بشناختی.

لطف وی بود که از تو طاعات موقت خواست و مثوبات مؤبد بداد عَطاءً غَیْرَ مَجْذُوذٍ.

لطف وی بود که نعمت بقدر خود داد و از بنده شکر بقدر بنده خواست فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ.

لطف وی بود که بنده را توفیق خدمت داد و آن گه هم خود مدحت و ستایش بر سر نهاد که: التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الی آخر.

لطف وی بود که بوقت گناه ترا جاهل خواند تا عفو کند أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءاً بِجَهالَةٍ بوقت شهادت عالم خواند تا گواهیت بپذیرد إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ.

بوقت تقصیر ضعیف خواند، تا تقصیرت محو کند. وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِیفاً.

آن درویش گوید، از سر سوز و نیاز در آن خلوت راز: الهی تو ما را ضعیف خواندی، از ضعیف چه آید جز از خطا و ما را جاهل خواندی و از جاهل چه آید جز از جفا و تو خداوندی کریم و لطیف، از کریم و لطیف چه سزد جز از کرم و وفا و بخشیدن عطا. سزای بنده آنست که چون لطف و رفق او جل جلاله بر خود بشناخت، دامن از کونین درچیند، بساط هوس در نوردد، کمر عبودیت بر میان بندد بر درگاه خدمت و حرمت لزوم گیرد، دیده از نظر اغیار بردوزد، خرمن اطماع بخلق بسوزد، با دلی بی‌غبار و سینه‌ای بی‌بار، منتظر الطاف و مبار الهی بنشیند تا حق جل جلاله بلطف خود کار وی میسازد. و دل وی در مهد عهد مینوازد اللَّهُ لَطِیفٌ بِعِبادِهِ خدای را جل جلاله هم لطف است و هم مهر. بلطف او کعبه و مسجدها بنا کردند، بقهر او کلیساها و بت کده‌ها برآورند.

توفیق را فرستاد تا طلیعه لشکر لطف بود، خذلان را برانگیخت تا مقدمه لشکر عدل بود.

مسکین آدمی بیچاره که او را گذر بر لشکر لطف و مهر آمد، نداند که طلیعه لشکر لطف او را دربرگیرد بناز، یا مقدمه لشکر عدل او را بپای فرو گیرد، زار و خوار.

ای درویش مبادا که لباس عاریتی داری و نمیدانی، مبادا که عمر میگذاری، زیر مکر نهانی. آه از پای بندی نهانی، فغان از حسرتی جاودانی.

ای بسا پیر مناجاتی که بر ظاهر اسلام عمری بسر آورده شب را بالونه آب گرم دیده کرده بروز سبحه تسبح در دست گرفته و امیدی در سرانجام کار خویش بسته، بعاقبت چون رشته عمرش باریک شود، روز امیدش تاریک شود.

وَ بَدا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ ما لَمْ یَکُونُوا یَحْتَسِبُونَ مؤذنی بود چندین سال بانگ نماز گفته روزی بر مناره برفت، دیده وی بر زنی ترسا افتاد، در کار آن زن برفت، چون از مناره فرود آمد، هر چند با خویشتن برآویخت برنیامد، بدر سرای آن زن ترسا شد، قصه با وی بگفت، آن زن گفت اگر دعوی راست است و در عشق صادقی، موافقت شرط است. زنار ترسایی بر میان باید بست، آن بدبخت بطمع آن زن زنار ترسایی بربست،

بیم است که از عشق تو رسوا گردم
دفتر بنهم گرد چلیپا گردم‌
گر تو ز پی رهی مسلمان نشوی
من خود ز پی عشق تو ترسا گردم

آن بیچاره خمر باز خورد، چون مست گشت، قصد آن زن کرد، زن بگریخت و در خانه‌ای شد آن بدبخت بر بام رفت تا بحیلتی خویش را در آن خانه افکند، خذلان ازلی تاختن آورد، از بام درافتاد و بر ترسایی هلاک شد.

چندین سال مؤذنی کرده و شرایع اسلام ورزیده و بعاقبت بترسایی هلاک شده و بمقصود نارسید وَ هُوَ الَّذِی یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ، او خداوندیست که توبه بندگان پذیرد، ناله صلحجویان نیوشد، عیب عذرخواهان پوشد.

اگر بتقدیر بنده‌ای صد سال معصیت کند، آنکه گوید تبت، اللَّه گوید قبلت عبدی حرفت تو معصیت و صفت من مغفرت، تو حرفت خود رها نکنی، من صفت خود کی رها کنم. عبدی تا من توبه ندادم تو توبه نکردی، تا نخواندم، نیامدی، توبه دادن از من، توبه پذیرفتن بر من.

ثُمَّ تابَ عَلَیْهِمْ لِیَتُوبُوا توبه کردن تو، به ندم، توبه دادن من بحلم و کرم توبه کردن تو بدعا، توبه دادن من بعطا، توبه کردن تو بسؤال، توبه دادن من بنوال توبه کردن تو بانابت، توبه دادن من باجابت.

خبر درست است از مصطفی (ص) که فردا چون مؤمنان در بهشت شوند و در درجات و منازل خود فروآیند، بسیاری از زمین بهشت زیادت آید که آن را ساکنان نباشند، تا رب العزّه خلقی نوآفریند و آن جایگاه بایشان دهد، اگر روا باشد از روی کرم که خلقی آفریند عبادت ناکرده و رنج نابرده و درجات جنات بایشان دهد، اولی‌تر و سزاوارتر که بندگان دیرینه را و درویشان خسته دل را از در بیرون نکند و از ثواب و عطاء خود محروم نگرداند. بروم و ترک و هند کس میفرستد تا ناآمده را بیارد، آمده را کی راند.

در خبر است که روز قیامت بنده‌ای را بدوزخ میبرند، مصطفی (ص) ببیند، فرماید یا رب امتی، امتی، خطاب آید که یا محمد، تو ندانی که وی چه کرد، لختی از جفاهای آن بنده با وی بگویند، مصطفی (ص) گوید: «سحقا سحقا»

دور بادا و هلاک دور بادا و هلاک، چنانستی که رب العزه فرمودی: بنده من، او که ترا شفیع است چون بدانست جفاهای تو، از تو بیزار گشت تا بدانی که جز حلم من، نکشد بار جفاء ترا، جز فضل من نپوشد عیب و عوار تو.

وَ یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ این زیادت بقول مفسران اهل سنت، دیدار خداوند است جل جلاله.

هم چنان که جای دیگر گفت: لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنی‌ وَ زِیادَةٌ و بنده که بدیدار اللَّه رسد، بفضل اللَّه میرسد نه بطاعت خود، چنان که فرمود وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ فردا چون حق جل جلاله دیدار خود را بدوستان کرامت فرماید بتقاضای جمال خود کند نه بتقاضای بنده که بشر مختصر را هرگز زهره آن نبود که باین تقاضا پیدا آید. عجب کاریست، از آنجا که عزت غیرت است از دیده اغیار، نقاب نقاب اقتضا میکند و زانجا که کمال جمال است تجلی بر تجلی اقتضا میکند:

هر چند نهفت است بپرده در هموار
نور دو رخش در همه آفاق عیانست‌

ابو بکر شبلی وقتی در غلبات وجد خویش گفت: «بار خدایا فردا همه را نابینا انگیز تا جز من ترا کسی نبیند» باز وقتی دیگر گفت: بار خدایا شبلی را نابینا انگیز، دریغ بود که چون من ترا بیند، آن سخن اول غیرت بود بر جمال، از دیده اغیار و آن دیگر غیرت بود بر جمال از دیده خود. و در راه جوانمردان این قدم از آن قدم تمامتر است و عزیزتر.

از رشک تو بر کنم دل و دیده خویش
تا اینت نبیند و نه آن داند بیش‌

و دلیل بر آنکه دیدار خداوند ذو الجلال فردا بتقاضای جمال او بود، خبر صحیح است که: «اذا دخل اهل الجنة، نودوا یا اهل الجنة انّ لکم عند اللَّه موعدا یرید ان ینجزکموه... الحدیث.

چون اهل بهشت در بهشت فرود آیند و در منازل و مساکن طیبه خود قرار گیرند، ندا آید که ای دوستان حق، شما را بنزدیک خداوند وعده‌ایست، حاضر آئید که حق جل جلاله بفضل خود آن وعده را تحقیق خواهد کرد، ایشان گویند آن چه وعده‌ایست؟. حبذا وعده دوستان و گرچه خلاف بود، فکیف که آن وعده، خود عین صدق باشد و گفته مخلوقی است در حق مخلوقی: امطلینی و سوفی و عدینی و لا تفی، بهشتیان گویند، آن وعده موعود چیست؟ و نه آن باشد که ایشان ندانند که چیست لکن خود را بنادانی آورند.

این چنانست که شافعی را گفتند عاقل کیست؟ گفت: الفطن المتغافل دانایی که خود را بنادانی آورد. قال: فیکشف الحجاب فینظرون الیه. حق جل جلاله حجاب از دیده‌ها برگیرد تا در نگرند بخداوند خویش جل جلاله و عز کبریائه و عظم شأنه. وَ هُوَ الَّذِی یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا، الاشارة من هذه الایة، ان العبد اذا ذبل غصن وقته و تکدر صفو وده و کسفت شمس انسه و بعد بساحات القرب طراوة عهده فربما ینظر الیه الحق بنظر رحمته فینزل علی سره امطار الرحمة و یعید عوده طریا و ینبت من مشاهد انسه وردا جنیا و انشدوا:

ان راعنی منک الصدود
فلعل ایامی تعود
و لعل عهدک باللوی
یحیی فقد یحیی العهود
و الغصن، ییبس تارة
و تریه مخضرّا یمید

پیر طریقت گفت: چون نیک ماند آخر این کار، باول این کار. راه بدوست حلقه‌ایست، از او درآید و هم باو باز گردد، اول این کار ببهار ماند و بشکوفه، مرد در او خوش بود و تازه و پرروح، پس از آن نشیبها و فرازها بیند، ناکامیها و تفرقها پیش آید که: در عبودیت هم جمع است و هم تفرقت و در مقامات هم نور است و هم ظلمت.

بنده در ظلمت تفرقت چندان پوشش بیند که گوید آه که میلرزم از آنک نیرزم، چه سازم جز زآنکه می‌سوزم، تا از این افتادگی برخیزم آن گه چه بود.

یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا، ابر جود، باران وجود ریزد، سحاب افضال درّ اقبال فشاند، گل وصال در باغ نوال شگفته گردد، آخر کار باول باز شود.

بنده از سر ناز و دلال گوید: بر خبر همی رفتم جویان یقین. ترس مایه و امید قرین. مقصود از من نهان و من کوشنده دین. ناگاه برق تجلی تافت از کمین، از ظن چنان بیند وز دوست چنین.

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: رباعی
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی عز و جل: اللَّه لطیف بعباده، اللَّه لطیف است به بندگان، رفیق است و مهربان بر ایشان لطف وی بود که ترا توفیق داد تا او را پرستیدی، توفیق کرد، تا از او خواستی دل معدن نور کرد تا نادیده دوست داشتی و نادریافته بشناختی.
هوش مصنوعی: خداوند به بندگانش بسیار مهربان و لطیف است. لطف او باعث می‌شود که انسان به او توفیق پرستش بدهد، و همینطور او را بخواهد و با دل نورانی‌اش، به دوست داشتن او بپردازد، حتی اگر هنوز او را ندیده باشد.
لطف وی بود که از تو طاعات موقت خواست و مثوبات مؤبد بداد عَطاءً غَیْرَ مَجْذُوذٍ.
هوش مصنوعی: این لطف او بود که از تو خواست تا کارهای عبادی را به‌طور موقت انجام دهی و ثواب‌های پایدار و بی‌انقطاعی را به تو عطا کرد.
لطف وی بود که نعمت بقدر خود داد و از بنده شکر بقدر بنده خواست فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ.
هوش مصنوعی: خدایت متعال بر اساس لطف و رحمتش به بندگانش نعمت‌هایی به اندازه توانایی‌شان عطا کرده و از آنها نیز انتظار دارد تا به اندازه توانایی‌شان شکر او را به جا آورند. پس به اندازه توانایی‌تان از خدا بترسید و مراقب باشید.
لطف وی بود که بنده را توفیق خدمت داد و آن گه هم خود مدحت و ستایش بر سر نهاد که: التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الی آخر.
هوش مصنوعی: این لطف الهی بود که به من فرصت خدمت را داد و سپس خود نیز بر سر من فضیلت‌ها و ویژگی‌های نیکو را قرار داد که شامل جمله "توبه‌کنندگان و عبادت‌کنندگان" و... می‌شود.
لطف وی بود که بوقت گناه ترا جاهل خواند تا عفو کند أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءاً بِجَهالَةٍ بوقت شهادت عالم خواند تا گواهیت بپذیرد إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ.
هوش مصنوعی: خداوند به خاطر لطف و رحمت خود، در زمان ارتکاب گناه، انسان را به سبب جهلش مورد عفو قرار می‌دهد. این بدین معناست که اگر کسی در حالتی که از حقیقت آگاه نیست، خطا کند، می‌تواند مورد بخشش قرار گیرد. اما کسانی که با علم و آگاهی به حق، گواهی می‌دهند، وضعیتشان متفاوت است.
بوقت تقصیر ضعیف خواند، تا تقصیرت محو کند. وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِیفاً.
هوش مصنوعی: زمانی که انسان مرتکب اشتباهی می‌شود، به دلیل ضعف خود، باید به خداوند پناه ببرد تا او خطای او را ببخشد و محو کند. انسان به طور ذاتي موجودی ضعیف است.
آن درویش گوید، از سر سوز و نیاز در آن خلوت راز: الهی تو ما را ضعیف خواندی، از ضعیف چه آید جز از خطا و ما را جاهل خواندی و از جاهل چه آید جز از جفا و تو خداوندی کریم و لطیف، از کریم و لطیف چه سزد جز از کرم و وفا و بخشیدن عطا. سزای بنده آنست که چون لطف و رفق او جل جلاله بر خود بشناخت، دامن از کونین درچیند، بساط هوس در نوردد، کمر عبودیت بر میان بندد بر درگاه خدمت و حرمت لزوم گیرد، دیده از نظر اغیار بردوزد، خرمن اطماع بخلق بسوزد، با دلی بی‌غبار و سینه‌ای بی‌بار، منتظر الطاف و مبار الهی بنشیند تا حق جل جلاله بلطف خود کار وی میسازد. و دل وی در مهد عهد مینوازد اللَّهُ لَطِیفٌ بِعِبادِهِ خدای را جل جلاله هم لطف است و هم مهر. بلطف او کعبه و مسجدها بنا کردند، بقهر او کلیساها و بت کده‌ها برآورند.
هوش مصنوعی: آن درویش در خلوت خود می‌گوید: خداوند تو ما را ضعیف آفریدی و از ضعیف چه برمی‌آید جز خطا؟ و ما را جاهل نامیده‌ای، و از جاهل چه می‌تواند برآید جز ستم و جفا؟ تو خدایی با کرامت و لطافت هستی، و از کرامت و لطافت تنها وفا و بخشش ممکن است. سزاوار بنده این است که وقتی لطف و مهربانی تو را شناخت، از دنیای مادّی خود کنار برود، آرزوهای نفسانی را کنار بگذارد و با کمر بند عبودیّت در درگاه تو حاضر شود. او باید از نگاه به دیگران چشم بپوشد و آمال خود را در دنیا بسوزاند و با دلی پاک و سینه‌ای خالی، منتظر الطاف و رحمت تو باشد تا تو کار او را به لطف خود سامان دهی. دل او در امنیت و آرامش عهد تو می‌نوازد. خداوند لطیف و مهربان است؛ به لطف تو کعبه و مسجدها بنا شده‌اند و به قهر تو کلیساها و بت‌کده‌ها برپا گشته‌اند.
توفیق را فرستاد تا طلیعه لشکر لطف بود، خذلان را برانگیخت تا مقدمه لشکر عدل بود.
هوش مصنوعی: توفیق را فرستاد تا نماد و نشانه‌ای از رحمت و لطف الهی باشد، و خذلان را برانگیخت تا مقدمه‌ای برای اجرای عدالت و قضاوت باشد.
مسکین آدمی بیچاره که او را گذر بر لشکر لطف و مهر آمد، نداند که طلیعه لشکر لطف او را دربرگیرد بناز، یا مقدمه لشکر عدل او را بپای فرو گیرد، زار و خوار.
هوش مصنوعی: آدمی بیچاره‌ای که در برابر موجی از محبت و لطف قرار می‌گیرد، نمی‌داند آیا این محبت او را در بر می‌گیرد و به او ناز می‌کند یا عزم عدالت به او ضربه می‌زند و او را خوار و زار می‌کند.
ای درویش مبادا که لباس عاریتی داری و نمیدانی، مبادا که عمر میگذاری، زیر مکر نهانی. آه از پای بندی نهانی، فغان از حسرتی جاودانی.
هوش مصنوعی: ای درویش، مراقب باش که لباس borrowed (عاریتی) بر تن داری و خودت از آن بی‌خبری. مبادا که عمرت را بیهوده صرف چیزی کنی که در پس آن فریب و نیرنگ نهفته است. آه از این وابستگی‌های پنهان و ننگ از حسرتی که از دست می‌دهی و تا ابد با تو می‌ماند.
ای بسا پیر مناجاتی که بر ظاهر اسلام عمری بسر آورده شب را بالونه آب گرم دیده کرده بروز سبحه تسبح در دست گرفته و امیدی در سرانجام کار خویش بسته، بعاقبت چون رشته عمرش باریک شود، روز امیدش تاریک شود.
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد پا به سن گذاشته که ظاهراً سال‌ها در مسیر اسلام زندگی کرده‌اند، در شب‌ها با آب گرم به عبادت پرداخته و در روزها تسبیح به دست می‌گیرند. آن‌ها امید دارند که در پایان عمر به خوشی دست یابند. اما وقتی که عمرشان به پایان نزدیک می‌شود، ناامیدی به سراغشان می‌آید و روزهای شادشان به تاریکی تبدیل می‌شود.
وَ بَدا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ ما لَمْ یَکُونُوا یَحْتَسِبُونَ مؤذنی بود چندین سال بانگ نماز گفته روزی بر مناره برفت، دیده وی بر زنی ترسا افتاد، در کار آن زن برفت، چون از مناره فرود آمد، هر چند با خویشتن برآویخت برنیامد، بدر سرای آن زن ترسا شد، قصه با وی بگفت، آن زن گفت اگر دعوی راست است و در عشق صادقی، موافقت شرط است. زنار ترسایی بر میان باید بست، آن بدبخت بطمع آن زن زنار ترسایی بربست،
هوش مصنوعی: مدت‌ها مؤذنی به زندگی‌اش ادامه داده بود و هر روز اذان می‌گفت. روزی که بر بالای مناره ایستاده بود، نگاهی به زنی از پیروان دینی دیگر انداخت و مجذوب او شد. پس از فرود آمدن از مناره، هر چقدر سعی کرد خود را کنترل کند، موفق نشد و تصمیم گرفت به منزل آن زن برود. وقتی به آنجا رسید، ماجرا را با او در میان گذاشت. زن پاسخ داد اگر ادعای او راست باشد و در عشقش صادق باشد، باید با هم توافقی داشته باشند. او پیشنهاد کرد که او هم باید نوار یا زنجیری از نشانه‌های دینش به دور کمرش ببندد. آن مرد که به امید آن زن بود، با طمع نوار آن دین را به دور کمرش بست.
بیم است که از عشق تو رسوا گردم
دفتر بنهم گرد چلیپا گردم‌
هوش مصنوعی: نگرانم که به خاطر عشق تو آبرویم برود و به همین خاطر همه چیز را کنار بگذارم و مثلی شبیه چلیپا (نشان یا علامت جیوه) شده، در معرض نمایش قرار بگیرم.
گر تو ز پی رهی مسلمان نشوی
من خود ز پی عشق تو ترسا گردم
هوش مصنوعی: اگر تو برای دنبال کردن راهی بروی که مسلمان نباشی، من خودم به خاطر عشق تو به راهی می‌روم که ترسایی است.
آن بیچاره خمر باز خورد، چون مست گشت، قصد آن زن کرد، زن بگریخت و در خانه‌ای شد آن بدبخت بر بام رفت تا بحیلتی خویش را در آن خانه افکند، خذلان ازلی تاختن آورد، از بام درافتاد و بر ترسایی هلاک شد.
هوش مصنوعی: آن مرد مست و بیچاره به دنبال زنی رفت، ولی زن فرار کرد و به خانه‌ای پناه برد. او که ناامید شده بود، به پشت بام رفت تا خودش را به آن خانه برساند. اما در نهایت از بام افتاد و در نتیجه هلاک شد.
چندین سال مؤذنی کرده و شرایع اسلام ورزیده و بعاقبت بترسایی هلاک شده و بمقصود نارسید وَ هُوَ الَّذِی یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ، او خداوندیست که توبه بندگان پذیرد، ناله صلحجویان نیوشد، عیب عذرخواهان پوشد.
هوش مصنوعی: سال‌های زیادی او به اذان‌گویی مشغول بوده و به یادگیری احكام اسلام پرداخته است، اما در نهایت به هلاکت رسیده و به هدف خود نرسیده است. او خدای رحیمی است که توبه بندگانش را می‌پذیرد، دعا و ناله ی صلح‌طلبان را می‌شنود و عذر و تقصیرهای عذرخواهان را می‌پوشاند.
اگر بتقدیر بنده‌ای صد سال معصیت کند، آنکه گوید تبت، اللَّه گوید قبلت عبدی حرفت تو معصیت و صفت من مغفرت، تو حرفت خود رها نکنی، من صفت خود کی رها کنم. عبدی تا من توبه ندادم تو توبه نکردی، تا نخواندم، نیامدی، توبه دادن از من، توبه پذیرفتن بر من.
هوش مصنوعی: اگر کسی به مدت صد سال مرتکب گناه شود، خداوند می‌گوید: "تو گویی که توبه کردی، اما من به بندگانم می‌گویم که تو معصیت کردی و من بخشایشی دارم. اگر تو همچنان در گناه باشی، من چگونه می‌توانم صفات خود را رها کنم؟ تا زمانی که من از تو توبه نخواسته‌ام، تو هم توبه نکرده‌ای؛ زمانی که من دعوت نکرده‌ام، تو هم نیامده‌ای. توبه دادن بر عهده من است و پذیرش توبه نیز با من است."
ثُمَّ تابَ عَلَیْهِمْ لِیَتُوبُوا توبه کردن تو، به ندم، توبه دادن من بحلم و کرم توبه کردن تو بدعا، توبه دادن من بعطا، توبه کردن تو بسؤال، توبه دادن من بنوال توبه کردن تو بانابت، توبه دادن من باجابت.
هوش مصنوعی: سپس خداوند بر آنان رحمت آورد تا توبه کنند. توبه تو با ندامت است و توبه من از روی بزرگواری و رحمتی که دارم. توبه تو با دعا می‌باشد و توبه من با عطاها و بخشش‌ها. توبه تو با سؤال و درخواست همراه است و توبه من با نعمت و روزی دادن. توبه تو با انابت و بازگشت به سوی خدا است و توبه من با اجابت prayers و دعاهای تو.
خبر درست است از مصطفی (ص) که فردا چون مؤمنان در بهشت شوند و در درجات و منازل خود فروآیند، بسیاری از زمین بهشت زیادت آید که آن را ساکنان نباشند، تا رب العزّه خلقی نوآفریند و آن جایگاه بایشان دهد، اگر روا باشد از روی کرم که خلقی آفریند عبادت ناکرده و رنج نابرده و درجات جنات بایشان دهد، اولی‌تر و سزاوارتر که بندگان دیرینه را و درویشان خسته دل را از در بیرون نکند و از ثواب و عطاء خود محروم نگرداند. بروم و ترک و هند کس میفرستد تا ناآمده را بیارد، آمده را کی راند.
هوش مصنوعی: خبر صحیحی وجود دارد که می‌گوید وقتی مؤمنان به بهشت وارد شوند و در جایگاه‌های خود قرار بگیرند، قسمت‌هایی از بهشت خالی خواهد ماند که ساکنی ندارد. در آنجا خداوند خلق جدیدی خواهد آفرید و این مکان را به آنان خواهد داد. اگر این کار با رحمت و لطف او ممکن باشد، اینکه موجوداتی خلق کند که عبادتی نکرده و رنجی نبرده‌اند و به آنها درجات بهشت عطا کند، به مراتب منطقی‌تر و شایسته‌تر است که بندگان قدیمی و درویشان خسته را از رحمت خود دور نکند و آنها را از پاداش و عطایای خود محروم نگرداند. خداوند افرادی از دور و نزدیک می‌فرستد تا کسانی را که هنوز نیامده‌اند، به بهشت بیاورد؛ حال آنکه کسی را که به بهشت آمده، نباید بیرون راند.
در خبر است که روز قیامت بنده‌ای را بدوزخ میبرند، مصطفی (ص) ببیند، فرماید یا رب امتی، امتی، خطاب آید که یا محمد، تو ندانی که وی چه کرد، لختی از جفاهای آن بنده با وی بگویند، مصطفی (ص) گوید: «سحقا سحقا»
هوش مصنوعی: در روز قیامت، شخصی را به دوزخ می‌برند و پیامبر اسلام (ص) او را می‌بیند و از خداوند می‌خواهد که به قوم و امت او توجه شود. سپس به او خطاب می‌شود که ای محمد، تو از اعمال این شخص بی‌خبر هستی و مدتی از ظلم‌ها و بدی‌های او با دیگران برای پیامبر بیان می‌شود. پیامبر در پاسخ می‌گوید: «به دور از رحمت خدا» و متأثر می‌شود.
دور بادا و هلاک دور بادا و هلاک، چنانستی که رب العزه فرمودی: بنده من، او که ترا شفیع است چون بدانست جفاهای تو، از تو بیزار گشت تا بدانی که جز حلم من، نکشد بار جفاء ترا، جز فضل من نپوشد عیب و عوار تو.
هوش مصنوعی: خدای بزرگ می‌فرماید: دور باد از تو هلاکت و نیستی، زیرا بنده‌ام که شفیع توست، وقتی جفا و بی‌احترامی‌های تو را مشاهده کرد، از تو دوری گزید. این برای این است که تو متوجه شوی تنها صبر و شکیبایی من است که بار گناهان و بی‌احترامی‌هایت را بر نمی‌دارد و فقط فضل و کرم من است که عیوب و نواقص تو را می‌پوشاند.
وَ یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ این زیادت بقول مفسران اهل سنت، دیدار خداوند است جل جلاله.
هوش مصنوعی: کسانی که به خدا ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده‌اند، دعاهایشان را اجابت می‌کند و از فضل و کرم خود به آن‌ها می‌افزاید. این افزوده شدن به نظر مفسران اهل سنت، به معنای دیدار با خداوند متعال است.
هم چنان که جای دیگر گفت: لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنی‌ وَ زِیادَةٌ و بنده که بدیدار اللَّه رسد، بفضل اللَّه میرسد نه بطاعت خود، چنان که فرمود وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ فردا چون حق جل جلاله دیدار خود را بدوستان کرامت فرماید بتقاضای جمال خود کند نه بتقاضای بنده که بشر مختصر را هرگز زهره آن نبود که باین تقاضا پیدا آید. عجب کاریست، از آنجا که عزت غیرت است از دیده اغیار، نقاب نقاب اقتضا میکند و زانجا که کمال جمال است تجلی بر تجلی اقتضا میکند:
هوش مصنوعی: کسی که در کارهای نیک موفق باشد، به پاداش‌هایی بزرگ و بیشتر از آنچه که شایسته‌اش است می‌رسد. بندگان برای دیدن خدا به لطف او دست می‌یابند و نه به خاطر اطاعت‌های خود. زمانی که خداوند به دوستانش لطف می‌کند و خود را به آنان معرفی می‌سازد، با جلال و زیبایی‌اش نزد آن‌ها می‌آید و نه به درخواست بندگان که توانایی دیدار او را ندارند. این موضوع شگفت‌انگیز است؛ زیرا در جایی که عزت و غیرت وجود دارد، پوشش و حجاب لازم است و در جایی که کمال و زیبایی وجود دارد، تجلی و ظهور لازم است.
هر چند نهفت است بپرده در هموار
نور دو رخش در همه آفاق عیانست‌
هوش مصنوعی: هر چند که حضورش به اندازهٔ پرده‌ای پنهان است، اما نور درخشان او در سراسر جهان آشکار و نمایان است.
ابو بکر شبلی وقتی در غلبات وجد خویش گفت: «بار خدایا فردا همه را نابینا انگیز تا جز من ترا کسی نبیند» باز وقتی دیگر گفت: بار خدایا شبلی را نابینا انگیز، دریغ بود که چون من ترا بیند، آن سخن اول غیرت بود بر جمال، از دیده اغیار و آن دیگر غیرت بود بر جمال از دیده خود. و در راه جوانمردان این قدم از آن قدم تمامتر است و عزیزتر.
هوش مصنوعی: ابو بکر شبلی در حالتی از وجد و شوق درونی‌اش گفت: «پروردگارا، فردا همه را نابینا کن تا کسی جز من تو را نبیند.» سپس در فرصتی دیگر گفت: «پروردگارا، شبلی را نابینا کن، چرا که نمی‌دانستم چگونه تو را ببینم.» در اینجا، اولین جمله او نشان‌دهنده غیرت و عشقش به زیبایی معبود بود از دید دیگران، و جمله دوم نمایانگر غیرت و عشق او به زیبایی معبود از دید خود. در مسیر جوانمردی، این حالت او از حالت اول کامل‌تر و با ارزش‌تر است.
از رشک تو بر کنم دل و دیده خویش
تا اینت نبیند و نه آن داند بیش‌
هوش مصنوعی: از حسادت تو دل و چشمانم را دور می‌کنم تا نه دل من از تو خبر داشته باشد و نه چشمم چیزی ببیند.
و دلیل بر آنکه دیدار خداوند ذو الجلال فردا بتقاضای جمال او بود، خبر صحیح است که: «اذا دخل اهل الجنة، نودوا یا اهل الجنة انّ لکم عند اللَّه موعدا یرید ان ینجزکموه... الحدیث.
هوش مصنوعی: بر این اساس که دیدار با خداوند عظیم به خاطر زیبایی‌اش در آینده خواهد بود، خبری معتبر وجود دارد که می‌گوید: «زمانی که اهل بهشت وارد می‌شوند، به آن‌ها گفته می‌شود: ای اهل بهشت! برای شما در پیشگاه خدا موعدی است که او می‌خواهد آن را تحقق بخشد...»
چون اهل بهشت در بهشت فرود آیند و در منازل و مساکن طیبه خود قرار گیرند، ندا آید که ای دوستان حق، شما را بنزدیک خداوند وعده‌ایست، حاضر آئید که حق جل جلاله بفضل خود آن وعده را تحقیق خواهد کرد، ایشان گویند آن چه وعده‌ایست؟. حبذا وعده دوستان و گرچه خلاف بود، فکیف که آن وعده، خود عین صدق باشد و گفته مخلوقی است در حق مخلوقی: امطلینی و سوفی و عدینی و لا تفی، بهشتیان گویند، آن وعده موعود چیست؟ و نه آن باشد که ایشان ندانند که چیست لکن خود را بنادانی آورند.
هوش مصنوعی: زمانی که اهل بهشت به بهشت وارد می‌شوند و در مکان‌های پاک و نیکو خود مستقر می‌شوند، صدایی به گوش می‌رسد که می‌گوید: ای دوستان حق، شما را نزد خداوند وعده‌ای است، بیایید که خداوند به لطف خودش آن وعده را تحقق خواهد بخشید. آن‌ها می‌پرسند که آن وعده چیست؟ آن‌ها با اشتیاق منتظر وعده دوستان هستند و اگرچه ممکن است وعده‌ای باشد که به نوعی خلاف واقع باشد، اما چگونه ممکن است که آن وعده، خود حقیقتی باشد که گفته‌ای از مخلوقی به مخلوق دیگر باشد: "مرا به تأخیر بینداز و وعده‌ام را صبر کن، ولی وفا نکن." اهل بهشت می‌پرسند: آن وعده promised چیست؟ و نمی‌دانند که این وعده چیست، بلکه خود را به ناشناسی می‌زنند.
این چنانست که شافعی را گفتند عاقل کیست؟ گفت: الفطن المتغافل دانایی که خود را بنادانی آورد. قال: فیکشف الحجاب فینظرون الیه. حق جل جلاله حجاب از دیده‌ها برگیرد تا در نگرند بخداوند خویش جل جلاله و عز کبریائه و عظم شأنه. وَ هُوَ الَّذِی یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا، الاشارة من هذه الایة، ان العبد اذا ذبل غصن وقته و تکدر صفو وده و کسفت شمس انسه و بعد بساحات القرب طراوة عهده فربما ینظر الیه الحق بنظر رحمته فینزل علی سره امطار الرحمة و یعید عوده طریا و ینبت من مشاهد انسه وردا جنیا و انشدوا:
هوش مصنوعی: شافع وقتی از او پرسیدند عاقل کیست، گفت: عاقل کسی است که با وجود دانی بودن، خود را به نادانی می‌زند. او ادامه داد که خداوند حجاب‌ها را از دیده‌ها برمی‌دارد تا انسان‌ها به درگاه او بنگرند. سپس اشاره‌ای به آیه‌ای کرد که می‌فرماید خدا باران را بعد از ناامیدی نازل می‌کند. این نکته بیانگر این است که وقتی انسان در زندگی دچار مشکلات و ناامیدی می‌شود و در ارتباطش با خدا احساس فاصله می‌کند، ممکن است خداوند با رحمت خود به او نگاه کند و باران رحمت را بر دل او نازل کند و دوباره او را به حالت نشاط و سرزندگی برگرداند. همچنین اشاره‌ای به نشو و نمای عشق و ارتباط عمیق با خداوند دارد.
ان راعنی منک الصدود
فلعل ایامی تعود
هوش مصنوعی: شاید روزهای خوب به من برگردند، آنچه را که از تو دوری می‌دانم شما را می‌دانم.
و لعل عهدک باللوی
یحیی فقد یحیی العهود
هوش مصنوعی: شاید پیمان تو با لوا، زنده خواهد شد، پس پیمان‌ها زنده می‌شوند.
و الغصن، ییبس تارة
و تریه مخضرّا یمید
هوش مصنوعی: شاخه درخت گاهی خشک می‌شود و گاهی سبز و شاداب می‌گردد.
پیر طریقت گفت: چون نیک ماند آخر این کار، باول این کار. راه بدوست حلقه‌ایست، از او درآید و هم باو باز گردد، اول این کار ببهار ماند و بشکوفه، مرد در او خوش بود و تازه و پرروح، پس از آن نشیبها و فرازها بیند، ناکامیها و تفرقها پیش آید که: در عبودیت هم جمع است و هم تفرقت و در مقامات هم نور است و هم ظلمت.
هوش مصنوعی: پیر طریقت گفت: اگر کار به انجام نیکو برسد، در حقیقت به آغاز آن کار برمی‌گردد. راه با دوستی به زنجیری متصل است که از آن وارد می‌شویم و دوباره به آن برمی‌گردیم. آغاز این راه بهار است و همراه شکوفه‌ها، آدمی در آن خوشحال و سرزنده است. اما پس از آن، در مسیر با فراز و نشیب‌هایی مواجه می‌شود و ناکامی‌ها و جدایی‌ها پیش می‌آید. در عبادت هم جمعیت وجود دارد و هم جدایی، و در درجات مختلف هم نور هست و هم تاریکی.
بنده در ظلمت تفرقت چندان پوشش بیند که گوید آه که میلرزم از آنک نیرزم، چه سازم جز زآنکه می‌سوزم، تا از این افتادگی برخیزم آن گه چه بود.
هوش مصنوعی: من در تاریکی جدایی آنقدر احساس ناراحتی می‌کنم که گویی از چیزی می‌لرزم، اما نمی‌دانم چه می‌توانم بکنم جز اینکه در این حال می‌سوزم. تا زمانی که از این افتادگی بیرون بیایم، بعدش چه پیش خواهد آمد.
یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا، ابر جود، باران وجود ریزد، سحاب افضال درّ اقبال فشاند، گل وصال در باغ نوال شگفته گردد، آخر کار باول باز شود.
هوش مصنوعی: خداوند باران رحمت را پس از ناامیدی مردم نازل می‌کند. ابرهای بخشش می‌بارند و نعمت‌ها را بر زمین می‌افشانند. در باغ وجود، گل وصال شکوفا می‌شود و در نهایت، تمام مشکلات و موانع برطرف خواهد شد.
بنده از سر ناز و دلال گوید: بر خبر همی رفتم جویان یقین. ترس مایه و امید قرین. مقصود از من نهان و من کوشنده دین. ناگاه برق تجلی تافت از کمین، از ظن چنان بیند وز دوست چنین.
هوش مصنوعی: من با طراوت و ناز می‌گویم: به دنبال خبری گشتم تا به یقین برسم. ترس و امید همواره با من بودند. هدف من پنهان است و من در جستجوی حقیقت دین هستم. ناگهان نوری از تجلی به من تابید و من از ظن خود و دوستی‌ام این‌گونه دیدم.