قوله تعالی: وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ قومی را سؤال از روی عتاب بود، قومی را سؤال سبب عذاب بود، ایشان را که اهل عذاباند بر پل صراط بدارند علی رؤس الاشهاد، ازیشان سؤال کنند و اللَّه جلّ جلاله با ایشان بخشم، ایشان را گویند: امروز حکم شما با شما افکندیم کَفی بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیباً، جریده سیاه و کردار بد ایشان بر روی ایشان دارند، گویند کسی را که عمل وی این بود، جزای او چه بود؟ بناکام گویند: جزاؤه النّار، پس ندا آید که ادخلوها بحکمکم.
آوردهاند که فرعون چون دعوی خدایی کرد و گفت: «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی» جبرئیل آمد براه وی بصورت بشر و از وی پرسید که: چگویی خواجهای را که غلام خود بر کشد و او را مال و جاه و نعمت دهد و بر دیگران سرور و مهتر گرداند، آن گه غلام خواهد که بر خواجه خویش نیز مهتر باشد، جزای وی چه بود؟ فرعون گفت: جزای وی آنست که او را بآب غرق کنند تا دیگران بوی عبرت گیرند. از حضرت عزّت فرمان آمد که ای جبرئیل این فتوی یاد دار تا آن روز که او را بدریا در کشیم و بحکم فتوی وی او را غرق کنیم.
امّا قومی که سؤال ایشان از روی عتاب رود و نه سبب عذاب بود مؤمناناند باعتقاد، موحّداناند بمهر دل و صدق محبّت، امّا گنهکاراناند و مقصّران در عمل. ازیشان سؤال کند حقّ جلّ جلاله، لکن از خلق بپوشد عیب ایشان، گناه با یاد ایشان دهد، لکن عفو و مغفرت ازیشان باز نگیرد و سؤال ایشان در خلوت کند و فی الخبر الصّحیح «انّ اللَّه عزّ و جلّ یدنی المؤمن فیضع علیه کنفه و یستره فیقول: أ تعرف ذنب کذا؟ أ تعرف ذنب کذا؟ فیقول: نعم ای ربّ حتی قرره بذنوبه و رأی فی نفسه انّه هلک، قال: سترتها علیک فی الدّنیا و انا اغفرها لک الیوم.
بو عثمان حیری قدّس اللَّه روحه وقتی در محبّت سخن میگفت، جوانی برخاست گفت: کیف السبیل الی محبّته چکنم تا بدوستی او رسم؟ بو عثمان گفت: تترک مخالفته، بترک مخالفت او بگوی تا بدوستی او رسی. جوان گفت: کیف ادّعی محبّته و لم اترک مخالفته؟ از من کی دعوی دوستی درست آید و قدم از راه مخالفت باز نکشیدهام: آن گه برخاست نعرهای همی کشید و همی گریست. بو عثمان گفت: صادق فی حبّه مقصّر فی حقّه بظاهر از جمله مقصّران است، بباطن در زمره دوستان است.
ای جوانمرد! اگر چنان است که در جهد و در عمل تقصیر داری، در ان کوش که در صدق محبّت و درد شوق تقصیر نباشد که صدق محبّت تقصیر عمل را جبر کند، اما توفیر عمل تقصیر محبّت را جبران کند. آن فرشتگان که معایب آدمیان برشمردند، ایشان را گفت: «إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ» ای فریشتگان بجفای عمل ایشان چه نگرید، بصفای علم ما نگرید ای ابلیس، بحمأ مسنون چه نگری، بخلعت صفت ما نگر، اگر بر دوستان ما زلّتی رود و نقد معاملت ایشان بمعصیت مغشوش گردد، بوته توبه با ایشان برابر میداریم که «التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ» حکمت زلّت آنست که تا بنده از زلّت بخود مینگرد، افتقار میآرد و از طاعت بما مینگرد، افتخار میآرد، و بنده باید که پیوسته میان افتقار و افتخار روان بود، میان خوف و رجا گردان بود، در خوف میزارد کفّارت گناهان را، در رجا مینازد یافت نعیم جاودان را.
پیر طریقت از اینجا گفت: بر خبر همی رفتم جویان یقین، خوف مایه و رجا قرین، مقصود از من نهان و من کوشنده دین، ناگاه برق تجلّی تافت از کمین، از ظنّ چنان روز بینند و از دوست چنین.
کسی را که این حال بود و روش وی برین صفت بود، سرانجام کار و ثمره روزگار وی آن بود که ربّ العزّة فرمود: أُولئِکَ لَهُمْ رِزْقٌ مَعْلُومٌ فَواکِهُ، لهم فی الجنّة رزق معلوم لابشارهم فی اوقات معیّنة بکرة و عشیّا، و لهم رزق معلوم لاسرارهم فی کلّ وقت.
یحیی معاذ را پرسیدند که: هل یقبل الحبیب بوجهه علی الحبیب؟ فقال: و هل یصرف الحبیب وجهه عن الحبیب؟ گفتند هرگز بود که دوست روی بدوست آرد؟ گفت و خود کی بود که دوست روی از دوست بگرداند؟! هزار جان فدای آن جوانمرد باد که رمز عشق بداند. او جلّ جلاله کسانی را که طوق محبّت در گردن دارند در حجر فضل و مهد عهد و قبّه قربت تربیت میدهد، فیکاشفهم بذاته؟؟ و یخاطبهم بصفاته. عرش در صفت رفعت است، او را رفعت بس. کرسی در نعت عظمت است، او را عظمت بس.
آسمان را آرایش و زینت است، او را آرایش و زینت بس. نفس را دعوی انیّت است، او را دعوی انیّت بس. امّا دلی که رفعت عرش ندارد، عظمت کرسی ندارد، زینت آسمان و بسطت زمین ندارد، دعوی هستی و انیّت ندارد، همه انکسار و افتقار دارد. فضل و رحمت ما او را بس «قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِکَ فَلْیَفْرَحُوا».
قوله: «لِمِثْلِ هذا فَلْیَعْمَلِ الْعامِلُونَ» اگر مؤمنانرا سزاست که بر امید ناز و نعیم بهشت و دیدار غلمان و ولدان گویند: «لِمِثْلِ هذا فَلْیَعْمَلِ الْعامِلُونَ» پس عارفان سزاتراند که بر امید دیدار جلال احدیّت و یافت حقایق قربت و تباشیر وصلت، دیده و دل فدا کنند و جان و روان در این بشارت نثار کنند.
علی مثل سلمی یقتل المرء نفسه
و ان بات من سلمی علی الیأس طاویا
اطلاعات
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
قوله تعالی: وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ قومی را سؤال از روی عتاب بود، قومی را سؤال سبب عذاب بود، ایشان را که اهل عذاباند بر پل صراط بدارند علی رؤس الاشهاد، ازیشان سؤال کنند و اللَّه جلّ جلاله با ایشان بخشم، ایشان را گویند: امروز حکم شما با شما افکندیم کَفی بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیباً، جریده سیاه و کردار بد ایشان بر روی ایشان دارند، گویند کسی را که عمل وی این بود، جزای او چه بود؟ بناکام گویند: جزاؤه النّار، پس ندا آید که ادخلوها بحکمکم.
هوش مصنوعی: در این متن گفته شده که مردم را برای پاسخگویی میایستند و از آنها سوال میکنند. برخی از این افراد به خاطر عذابهایشان مورد سوال قرار میگیرند. آنهایی که در عذاب هستند، بر روی پلی که به سمت بهشت و جهنم میرود، در حضور شاهدان قرار میگیرند و از آنها سوال میشود. خداوند نیز به آنها میگوید که امروز، خودتان قاضی خود هستید و اعمالتان به طور واضح بر شما نمایان است. از آنها پرسیده میشود که پاداش عمل کسی که چنین کرده چیست؟ و آنها با ناامیدی پاسخ میدهند که پاداش او آتش است. در آخر، اعلام میشود که به طبق حکم خودتان وارد آتش شوید.
آوردهاند که فرعون چون دعوی خدایی کرد و گفت: «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی» جبرئیل آمد براه وی بصورت بشر و از وی پرسید که: چگویی خواجهای را که غلام خود بر کشد و او را مال و جاه و نعمت دهد و بر دیگران سرور و مهتر گرداند، آن گه غلام خواهد که بر خواجه خویش نیز مهتر باشد، جزای وی چه بود؟ فرعون گفت: جزای وی آنست که او را بآب غرق کنند تا دیگران بوی عبرت گیرند. از حضرت عزّت فرمان آمد که ای جبرئیل این فتوی یاد دار تا آن روز که او را بدریا در کشیم و بحکم فتوی وی او را غرق کنیم.
هوش مصنوعی: آوردهاند که وقتی فرعون ادعای خدایی کرد و گفت: «من پروردگار شما هستم»، جبرئیل به شکل انسان به سراغ او رفت و از او پرسید: چگونه ممکن است که آقایی، غلام خود را بالا ببرد و به او مال و مقام و نعمت دهد و او را بر دیگران سرور و بزرگ کند، اما غلام بخواهد که بر آقای خود تسلط یابد؟ جزای چنین غلامی چه خواهد بود؟ فرعون پاسخ داد: جزای او این است که در آب غرق شود تا دیگران عبرت بگیرند. از طرف خداوند فرمانی آمد که ای جبرئیل، این فتوا را به یاد داشته باش تا روزی که او را به دریا بیندازیم و به حکم همین فتوا او را غرق کنیم.
امّا قومی که سؤال ایشان از روی عتاب رود و نه سبب عذاب بود مؤمناناند باعتقاد، موحّداناند بمهر دل و صدق محبّت، امّا گنهکاراناند و مقصّران در عمل. ازیشان سؤال کند حقّ جلّ جلاله، لکن از خلق بپوشد عیب ایشان، گناه با یاد ایشان دهد، لکن عفو و مغفرت ازیشان باز نگیرد و سؤال ایشان در خلوت کند و فی الخبر الصّحیح «انّ اللَّه عزّ و جلّ یدنی المؤمن فیضع علیه کنفه و یستره فیقول: أ تعرف ذنب کذا؟ أ تعرف ذنب کذا؟ فیقول: نعم ای ربّ حتی قرره بذنوبه و رأی فی نفسه انّه هلک، قال: سترتها علیک فی الدّنیا و انا اغفرها لک الیوم.
هوش مصنوعی: اما قومی که سؤالشان از روی عتاب باشد و نه از روی عذاب، مؤمنان هستند با ایمان و موحدان با محبت واقعی در دل. البته آنها ممکن است گنهکار و مقصر در عمل باشند. خداوند متعال از ایشان سؤال میکند، اما عیوبشان را از دیگران پوشیده میدارد. گناه آنها را به یادشان میآورد، اما از بخشش و عفو خود باز نمیدارد. او در خلوت با ایشان صحبت میکند و در یک روایت صحیح آمده است که خداوند مؤمن را به خود نزدیک میکند و او را پوشش میدهد و میفرماید: آیا میدانی فلان گناه را کردهای؟ آیا میدانی فلان گناه را کردهای؟ مؤمن پاسخ میدهد: بله، ای پروردگار، تا زمانی که همه گناهانش را خداوند یادآوری کند و او در خود احساس هلاکت کند. خداوند میفرماید: من در دنیا این گناهان را از تو پوشاندم و امروز نیز آنها را میبخشم.
بو عثمان حیری قدّس اللَّه روحه وقتی در محبّت سخن میگفت، جوانی برخاست گفت: کیف السبیل الی محبّته چکنم تا بدوستی او رسم؟ بو عثمان گفت: تترک مخالفته، بترک مخالفت او بگوی تا بدوستی او رسی. جوان گفت: کیف ادّعی محبّته و لم اترک مخالفته؟ از من کی دعوی دوستی درست آید و قدم از راه مخالفت باز نکشیدهام: آن گه برخاست نعرهای همی کشید و همی گریست. بو عثمان گفت: صادق فی حبّه مقصّر فی حقّه بظاهر از جمله مقصّران است، بباطن در زمره دوستان است.
هوش مصنوعی: بو عثمان حیری، یکی از عارفان مشهور، زمانی که درباره عشق و محبت صحبت میکرد، جوانی بلند شد و از او پرسید که چگونه میتواند به محبت او دست پیدا کند و دوستیاش را به دست آورد. بو عثمان پاسخ داد که باید از مخالفت با او پرهیز کند. جوان گفت: چگونه میتوانم خود را عاشق او معرفی کنم در حالی که هنوز از مخالفت با او دست نکشیدهام؟ در این لحظه، جوان با صدای بلند فریاد زد و شروع به گریه کرد. بو عثمان سپس توضیح داد که اگرچه کسی ممکن است ظاهراً ناقص و کمکار در حق محبت باشد، اما در باطن میتواند از دوستان به حساب آید.
ای جوانمرد! اگر چنان است که در جهد و در عمل تقصیر داری، در ان کوش که در صدق محبّت و درد شوق تقصیر نباشد که صدق محبّت تقصیر عمل را جبر کند، اما توفیر عمل تقصیر محبّت را جبران کند. آن فرشتگان که معایب آدمیان برشمردند، ایشان را گفت: «إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ» ای فریشتگان بجفای عمل ایشان چه نگرید، بصفای علم ما نگرید ای ابلیس، بحمأ مسنون چه نگری، بخلعت صفت ما نگر، اگر بر دوستان ما زلّتی رود و نقد معاملت ایشان بمعصیت مغشوش گردد، بوته توبه با ایشان برابر میداریم که «التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ» حکمت زلّت آنست که تا بنده از زلّت بخود مینگرد، افتقار میآرد و از طاعت بما مینگرد، افتخار میآرد، و بنده باید که پیوسته میان افتقار و افتخار روان بود، میان خوف و رجا گردان بود، در خوف میزارد کفّارت گناهان را، در رجا مینازد یافت نعیم جاودان را.
هوش مصنوعی: ای جوانمرد! اگر در تلاش و عمل کمکاری کردهای، سعی کن در صدق محبت و عشق خود کوتاهی نداشته باشی؛ زیرا صداقت در محبت میتواند کمبود عمل را جبران کند، اما کمبود عمل نمیتواند محبت واقعی را بپوشاند. آن فرشتگانی که عیبهای انسانها را میشمارند، به آنها گفتند: «من چیزی میدانم که شما نمیدانید»، ای فرشتگان، چه فایدهای دارد به عمل نادرست انسانها نگاه کنید؟ به علم پاک ما نگاه کنید، ای ابلیس، چرا به خاک سیاه و زشت نگاه میکنی؟ به ویژگیهای ما بنگر! اگر یکی از دوستان ما دچار لغزشی شود و طرز رفتار او به گناه آلوده گردد، ما با او توبه را در نظر میگیریم. حکمت این لغزش آن است که بنده از آن به خود نگریسته و احساس نیاز کند و با دیدن راستین خود از طاعت ما، احساس افتخار نماید. بنده باید همواره در بین نیازمندی و افتخار، و همچنین در میان ترس و امید در حرکت باشد؛ در ترس، کفاره گناهانش را میپردازد و در امید، به نعمتهای جاودانه دل میبازد.
پیر طریقت از اینجا گفت: بر خبر همی رفتم جویان یقین، خوف مایه و رجا قرین، مقصود از من نهان و من کوشنده دین، ناگاه برق تجلّی تافت از کمین، از ظنّ چنان روز بینند و از دوست چنین.
هوش مصنوعی: پیر طریقت از اینجا بیان کرد: من در پی کسب یقین بودم، با حالتی از ترس و امید همراه. هدفی که داشتم برایم پنهان بود و من در تلاش بودم تا دین را دریابم. ناگهان، نور خیرهکنندهای از یک نقطه پنهان درخشید، که باعث شد برخی به طور نادرست درک کنند و برخی دیگر از دوستان به شکل متفاوتی ببینند.
کسی را که این حال بود و روش وی برین صفت بود، سرانجام کار و ثمره روزگار وی آن بود که ربّ العزّة فرمود: أُولئِکَ لَهُمْ رِزْقٌ مَعْلُومٌ فَواکِهُ، لهم فی الجنّة رزق معلوم لابشارهم فی اوقات معیّنة بکرة و عشیّا، و لهم رزق معلوم لاسرارهم فی کلّ وقت.
هوش مصنوعی: کسی که چنین حالتی داشت و همچنین طرز زندگیاش به این شکل بود، در نهایت نتیجه کار و سرنوشتش این شد که خداوند فرمود: آنها دارای روزی مشخص هستند. برای آنان در بهشت میوههایی وجود دارد که در زمانهای معین، صبح و عصر به آنها داده میشود، و همچنین رزق مشخصی برای اسرارشان در تمام اوقات دارند.
یحیی معاذ را پرسیدند که: هل یقبل الحبیب بوجهه علی الحبیب؟ فقال: و هل یصرف الحبیب وجهه عن الحبیب؟ گفتند هرگز بود که دوست روی بدوست آرد؟ گفت و خود کی بود که دوست روی از دوست بگرداند؟! هزار جان فدای آن جوانمرد باد که رمز عشق بداند. او جلّ جلاله کسانی را که طوق محبّت در گردن دارند در حجر فضل و مهد عهد و قبّه قربت تربیت میدهد، فیکاشفهم بذاته؟؟ و یخاطبهم بصفاته. عرش در صفت رفعت است، او را رفعت بس. کرسی در نعت عظمت است، او را عظمت بس.
هوش مصنوعی: یحیی معاذ مورد سوال قرار گرفت که آیا دوست، روی خود را به سوی دوست دیگر برمیگرداند؟ او پاسخ داد: آیا ممکن است دوست، روی خود را از دوستش برگرداند؟ و از او پرسیدند آیا واقعاً چنین چیزی امکانپذیر است؟ او در جواب گفت: آیا کسی هست که بتواند روی خود را از دوستش برگرداند؟ جانهای بسیاری فدای آن فرد شجاع باد که رموز عشق را درک میکند. او که جلالش بینظیر است، کسانی را که در دامان محبّت او هستند، در آغوش کرامت و نزدیکی خود میپروراند و خود را به آنها نمایان میکند و با صفاتش با آنها صحبت میکند. عرش در عظمت خود بیهمتاست و او رفعت خاصی دارد.
آسمان را آرایش و زینت است، او را آرایش و زینت بس. نفس را دعوی انیّت است، او را دعوی انیّت بس. امّا دلی که رفعت عرش ندارد، عظمت کرسی ندارد، زینت آسمان و بسطت زمین ندارد، دعوی هستی و انیّت ندارد، همه انکسار و افتقار دارد. فضل و رحمت ما او را بس «قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِکَ فَلْیَفْرَحُوا».
هوش مصنوعی: آسمان با زیباییها و زینتهایش تزئین شده است و همین برایش کافی است. نفس انسان در پی اثبات وجود و هویت خود است، و همین برایش کافی است. اما دلی که به بلندی عرش دست پیدا نکرده، عظمت کرسی را ندارد و نه زینت آسمان و نه وسعت زمین را داراست، چنین دلی نمیتواند ادعای وجود و هویت کند و تنها در حال شکست و وابستگی است. نعمت و رحمت ما برای او کافی است، چنانکه در آیهای آمده است: «بفرمائید از فضل و رحمت خدا شاد باشید.»
قوله: «لِمِثْلِ هذا فَلْیَعْمَلِ الْعامِلُونَ» اگر مؤمنانرا سزاست که بر امید ناز و نعیم بهشت و دیدار غلمان و ولدان گویند: «لِمِثْلِ هذا فَلْیَعْمَلِ الْعامِلُونَ» پس عارفان سزاتراند که بر امید دیدار جلال احدیّت و یافت حقایق قربت و تباشیر وصلت، دیده و دل فدا کنند و جان و روان در این بشارت نثار کنند.
هوش مصنوعی: این جمله اشاره دارد که اگر مؤمنان باید به امید نعمتهای بهشت و چشماندازهایی که در آنجا خواهند داشت، تلاش کنند، پس کسانی که عارف هستند، باید به امید دیدار خداوند و درک حقایق معنوی، همه چیز خود را فدای این هدف کنند و جان و دل خود را به این بشارت تقدیم نمایند.
علی مثل سلمی یقتل المرء نفسه
و ان بات من سلمی علی الیأس طاویا
هوش مصنوعی: علی مانند سلمی است که انسان را به درون خود میکشد، حتی اگر شخص شب را با ناامیدی و خالی از امید سپری کند.