۴ - اگر کسى خواهد که او را بسطى باشد در سخن از روى وعظ و تذکیر درین سورة یس مفرد جمعى کردهام آن را تحصیل کند که تفسیر بیش ازین احتمال نکند و نسق تفسیر بگذاشتن شرط نیست، النوبة الثالثة
قوله تعالی: إِنَّ أَصْحابَ الْجَنَّةِ الْیَوْمَ فِی شُغُلٍ فاکِهُونَ وکیع بن الجرّاح گفت: شغل ایشان در بهشت سماع است، همانست که جای دیگر فرمود: فَهُمْ فِی رَوْضَةٍ یُحْبَرُونَ أَنْتُمْ وَ أَزْواجُکُمْ تُحْبَرُونَ فهذا الخبر هو السّماع فی الجنّة، بنده مؤمن در بهشت آرزوی سماع کند، ربّ العزة اسرافیل را فرستد تا بر جانب راست وی بیستد و قرآن خواندن گیرد، داود بر چپ وی بایستد زبور خواندن گیرد، بنده سماع همی کند تا وقت وی خوش گردد، جان وی فرا سماع آید، دل وی فرا نشاط آید، سرّ وی فرا کار آید، از تن زبان ماند و بس، از دل نشان ماند و بس، از جان عیان ماند و بس، تن در وجد واله شود، دل در شهود مستهلک شود، جان در وجود مستغرق گردد، دیده آرزوی دیدار ذو الجلال کند، دل آرزوی شراب طهور کند، جان آرزوی سماع حق کند، رب العزة پرده جلال بردارد، دیدار بنماید، بنده را بجام شراب بنوازد، طه و یس خواندن گیرد جان بنده آن گه بحقیقت در سماع آید. ای جوانمرد! از تن سماع نیاید که در بند برتری است، از دل سماع نیاید که رهگذری است، سماع سماع جانست که نه ایدری است.
تن سماع نکند که از خود بدرد است، دل سماع نکند که روز گرد است، جان سماع کند که فرد را فرد است.
و گفتهاند: شغل بهشتیان ده چیز است: ملکی که در و عزل نه، جوانیی که با او پیری نه، صحتی بر دوام که با او بیماری نه، عزّی پیوسته که با او ذلّ نه، راحتی که با او شدّت نه، نعمتی که با او محنت نه، بقایی که با او فنا نه، حیاتی که با او مرگ نه، رضایی که با او سخط نه، انسی که با او وحشت نه.
پیر طریقت گفت: این شغل عامّه مؤمنان است که مصطفی (ص) در حق ایشان گفته: اکثر اهل الجنة البله.
امّا مقرّبان مملکت و خواصّ حضرت مشاهدت از مطالعه شهود و استغراق وجود یک لحظه با نعیم بهشت نپردازند، بزبان حال همی گویند:
چون خلایق از عرصات قیامت بروند، ایشان بر جای بمانند و نروند، فرمان آید که شما نیز ببهشت روید و ناز و نعیم بهشت بینید، گویند کجا رویم که آنچه مقصود است ما را خود اینجا حاضر است پیر بو علی سیاه گفت: او را کسانیاند که اگر یک لحظهشان بی او میباید بود زهره هاشان آب گردد، اوصالشان بند بند از هم جدا شود.
امیر المؤمنین علی (ع) فرمود: لو حجبت عنه ساعة لمت.
لَهُمْ فِیها فاکِهَةٌ وَ لَهُمْ ما یَدَّعُونَ، سَلامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ سلام خداوند کریم ببنده ضعیف دو ضرب است: یکی بسفیر و واسطه، یکی بی سفیر و بیواسطه. امّا آنچه بواسطه است اوّل سلام مصطفی است، و ذلک فی قوله: وَ إِذا جاءَکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیاتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ ای محمد چون مؤمنان بر تو آیند و نواخت ما طلبند، تو بنیابت ما بر ایشان سلام کن و بگوی: کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ، باز چون روزگار حیاة بنده برسد و برید مرگ در رسد در ان دم زدن باز پسین ملک الموت را فرمان آید که تو برید حضرت مایی و درگاه مایی بفرمان ما قبض روح بنده همی کنی، نخست او را شربت شادی ده و مرهمی بر دل خسته وی نه بروی سلام کن و نعمت بر وی تمام کن.
اینست که رب العزة فرمود: تَحِیَّتُهُمْ یَوْمَ یَلْقَوْنَهُ سَلامٌ وَ أَعَدَّ لَهُمْ أَجْراً کَرِیماً. آن فرشتگان دیگر که اعوان ملک الموتاند چون آن نواخت و کرامت بینند، همه گویند: «سَلامٌ عَلَیْکُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ». ای بنده مؤمن بخوش دلی ودیعت جان تسلیم کردی نوشت باد و سلام و درود مر ترا باد از سرای حکم قدم در ساحت بهشت نه که کار کار تست و دولت دولت تو. و از ان پس چون از حساب و کتاب و دیوان قیامت فارغ شود بدر بهشت رسد، رضوان او را استقبال کند گوید: «سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِینَ» سلام و درود بر شما خوش گشتید و خوش آمدید و پاک زندگی کردید، اکنون در روید درین سرای جاودان و ناز و نعیم بیکران و از ان پس که در بهشت اندر غرفه خویش آرام گیرد، فرستادگان ملک آیند و او را مژده دهند و سلام رسانند گویند: «سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَی الدَّارِ». چون گوش بنده از شنیدن سلام واسطه پر شود و از درود فرشتگان سیر گردد، آرزوی دیدار و کلام و سلام حق کند گوید بزبان افتقار در حالت انکسار بر بساط انبساط که: ای معدن ناز من نیاز من تا کی؟ ای شغل جان من این شغل جان من تا کی؟ ای هم راز دل من این انتظار دل من تا کی؟ ای ساقی سرّ من این تشنگی من تا کی؟ ای مشهود جان من این خبر پرسیدن من تا کی؟ خداوندا! موجود دل عارفانی، در ذکر یگانه، آرزوی جان مشتاقانی، در وجود یگانه، هیچ روی آن دارد خداوندا که دیدار بنمایی و خود سلام کنی برین بنده. فیتجلّی اللَّه عزّ و جلّ و یقول.
سلام علیکم یا اهل الجنة فذلک قوله: سَلامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ.
قوله تعالی: الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلی أَفْواهِهِمْ... الآیة گفتهاند: هم چنان که اندام دشمن گواهی دهد بر دشمن بر کردههای بد اندام دوست هم گواهی دهد دوست را بر کردههای نیک در آثار آوردهاند که بنده مؤمن را خطاب آید که چه آوردی؟ بنده شرم دارد که گوید چندین نماز و چندین صدقات و خیرات. ربّ العزّة دست وی بسخن آرد تا گوید: چندین صدقه داد، پای وی گوید: چندین نماز کرد، انگشتان وی گواهی دهند بر تسبیحات و تهلیلات.
قال النبی (ص) لبعض النّساء: «علیکنّ بالتسبیح و التهلیل و اعقدن بالانافل فانهنّ مسئولات مستنطقات».
آن یکتا موی مژگان چشم بنده را گواهی دهد، یقول اللَّه تعالی: تکلمی یا شعرة جفن عین عبدی فاحتجی عن عبدی ای موی مژگان چشم بنده مؤمن من بیار حجّت از بهر بنده من، گوید: بار خدایا گواهی دهم که از بیم عقوبت تو و در آرزوی دیدار تو بسیار گریست، اللَّه گوید: راست میگویی و من میدیدم، آن گه گوید: این بنده را بگواهی یک تا موی آمرزیدم و منادی ندا کند هذا عتیق اللَّه بشعرة، این سخن گفتن اندامهای بنده ازان غیبهاست که بر خرد آدمی پوشیده است و بر خواست اللَّه حوالت است و در توان وی آن را جای است، نادر یافته پذیرفته و آن را گردن نهاده، و هم ازین باب است که فردا زمین بر بنده گواهی بر کردار وی دهد، و ذلک فی قوله: «یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها» ای تشهد علی کلّ عبد و امة بما عمل علی ظهرها و هم ازین باب است که اللَّه در قرآن دوزخ را خشم گفت «تَکادُ تَمَیَّزُ مِنَ الْغَیْظِ»، و آسمان و زمین که اللَّه را پاسخ داد: «قالَتا أَتَیْنا طائِعِینَ»، همچنین تسبیح جمادات و چیزها که جان ندارد چون صحرا و کوه و دریا و درختان و باد و باران و امثال آن این همه آنست که عقل مینپذیرد و دل از ان میشورد و دین آن را میپذیرد و اللَّه آن را گواهی میدهد مؤمنان بجان و دل قبول میکنند و نادر یافته میپذیرند کما قال تعالی: امرنا لنسلم لرب العالمین.
قوله: وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ این آیت بندگان را تنبیهی است عظیم و بیدار کردن ایشان از خواب غفلت، یعنی که خود را دریا بید و روزگار جوانی و قوّت بغنیمت دارید و عمل کنید پیش از ان که نتوانید.
قال النبی (ص): «اغتنم خمسا قبل خمس: شبابک قبل هرمک و صحّتک قبل سقمک و غناک قبل فقرک و حیاتک قبل موتک و فراغک قبل شغلک».
پس اگر روزگار جوانی ضایع کند و در عمل تقصیر کند بر سر پیری و عجز عذری باز خواهد هم نیکو بود.
قال النبی (ص): «اذا بلغ الرّجل تسعین سنة غفر اللَّه له ما تقدم من ذنبه و ما تأخّر و کتب اسیر اللَّه فی الارض و شفع فی اهل بیته، و اذا بلغ مائة سنة استحیی اللَّه عزّ و جلّ منه ان یحاسبه».
وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما یَنْبَغِی لَهُ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبِینٌ اشارت آیت آنست که این قرآن نه بر اوزان اشعار عرب است نه مشابه سخن آفریدگان، معجزه مصطفی است و برهان نبوّت و رسالت وی، هر پیغامبری که آمد برهان نبوّت وی از راه دیدهها درآمد و برهان نبوّت محمد عربی از راه دلها در آمد، هر پیغامبری را معجزهای ظاهر دادند: معجزه ابراهیم آتش بود که وی را نسوخت و همچون بستان گشت، معجزه موسی عصا و ید بیضا بود، معجزه عیسی احیاء موتی بود، اینهمه ظاهر بود محل اطّلاع دیدهها، معجزه مصطفی عربی بوستان دوستان با صفوت بود، گلستان مستان شربت محبّت بود «بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیِّناتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ»، بلی مصطفی را معجزات بسیار بود که محلّ اطّلاع دیدهها بود چون انشقاق قمر و تسبیح حجر و کلام ذئب و اسلام ضبّ و غیر آن. امّا مقصود آنست که موسی تحدّی بعصا کرد، عیسی تحدّی باحیاء موتی کرد، مصطفی صلوات اللَّه و سلامه علیه تحدّی بکلام اللَّه کرد: «فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ»، عصای موسی هر چند که در و صنعت ربّانی تعبیه بود از درخت عوسج بود، و دم عیسی هر چند که در و لطف الهی تعبیه بود امّا ودیعت سینه بشر بود، ای محمد تو که میروی دمی و چوبی با خود مبر، چوب بابت خران باشد و دم نصیب بیماران، تو صفت قدیم ما قرآن مجید ما با خود ببر تا معجزه تو صفت ما بود نه صفت بشر. کافران چون عاجز ماندند از مثل این قرآن آوردن، زبان طعن درو کشیدند یکی میگفت: «سحر مستمرّ» دیگری میگفت: «اساطیر الاوّلین، ان هذا الّا افک افتراه» و مصطفی را شاعر خواندند و ساحر و کاذب تا رب العزة تسکین دل وی آیت فرستاد که: فَلا یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ ای تکذیبهم و اذاهم ای محمد نباید که سخن بیگانگان و دشمنان ترا اندهگن دارد، اگر ایشان ترا دروغ زن میدارند و بنبوّت تو گواهی میندهند ترا چه زیان و چه باک؟ من که خداوندم ترا گواهی میدهم که محمد رسول اللَّه اگر ایشان ترا بطعن میگویند اجیر و فقیر است، من میگویم بشیر و نذیر است، اگر ایشان میگویند یتیم و صنبور است، من میگویم شفا و رحمت و نور است. ای محمد از گفتار دشمنان چرا اندهگن شوی؟ ترا این شادی نه بس که همه عالم مرا میستانید و من ترا میستایم یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً الآیة همه عالم ثنای من میگویند و من ثنای تو میگویم که إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ همه رضای من میجویند و من رضای تو میجویم که وَ لَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضی همه عالم قسم بمن یاد میکنند و من قسم بتو یاد میکنم که «لعمرک»، بر پیشانی عرش نبشته: «محمد رسول اللَّه»، بر کرسی نبشته: «محمد حبیب اللَّه»، بر لوح نبشته: «محمد صفیّ اللَّه»، بر لوای حمد نبشته: «محمد خیرة اللَّه».
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.