قوله: وَ لِسُلَیْمانَ الرِّیحَ ای و سخّرنا لسلیمان الریح، و بقراءت ابو بکر از عاصم «الریح» برفع خواند و الوجه انّ «الریح» مبتداء و «لسلیمان» خبره و قد حذف المضاف من المبتدا و التقدیر: و لسلیمان تسخیر الریح، فلمّا حذف «التسخیر» الذی هو المضاف اقیمت «الریح» الّتی هی المضاف الیها مقامه فصارت مرفوعة بالابتداء و المعنی: و تسخیر الریح لسلیمان. باقی قرّاء و حفص از عاصم «الریح» خوانند بنصب علی تقدیر فعل محذوف، و المعنی: و سخرنا لسلیمان الریح.
غُدُوُّها شَهْرٌ غدوّها الی انتصاف النهار مسیرة شهر ای سیرها من لدن طلوع الشمس الی زوالها مسیر دوابّ الناس فی شهر وَ رَواحُها من انتصاف النهار الی اللیل مسیرة شهر فی یوم واحد، مسیرة شهرین. قال وهب: ذکر لی انّ منزلا بناحیة دجلة مکتوب فیه کتبه بعض اصحاب سلیمان: نحن نزلناه و ما بنیناه و مبنیّا وجدناه غدونا من اصطخر فقلناه و نحن رائحون منه ان شاء اللَّه فبائتون بالشام. و قال الحسن: کان یغدوا من دمشق فیقیل باصطخر و بینهما مسیرة شهر ثمّ یروح من اصطخر فیبیت بکابل و بینهما مسیرة شهر للرّاکب المسرع.
گفتهاند: سیر سلیمان بر مرکب باد اندر بسیط زمین چنان بود که هر روز بامداد تا بنماز پیشین وقت قیلوله مسافت یک ماهه راه بریده بود، و گفتهاند: سفر وی از زمین عراق بود تا به مرو و از انجا تا به بلخ و از انجا در بلاد ترک شدی و بلاد ترک باز بریدی تا بزمین صین، آن گه سوی راست از جانب مطلع آفتاب برگشتی بر ساحل دریا تا بزمین قندهار و ز انجا تا به مکران و کرمان و زانجا تا به اصطخر پارس و اصطخر پارس نزول گاه وی بود، یک چند آنجا مقام کردی و زانجا بامداد برفتی و شبانگاه به شام بودی بمدینه تدمر و مستقرّ و مسکن وی تدمر بود، کان سلیمان امر الشیاطین قبل شخوصه من الشام الی العراق فبنوها له بالصفاح و العمد و الرخام الأبیض و الاصفر و قد وجد هذه الأبیات منقورة فی صخرة بارض الشام انشأها بعض اصحاب سلیمان علیه السلام:
و نحن و لا حول سوی حول ربنا
نروح الی الاوطان من ارض تدمر
اذا نحن رحنا کان ریث رواحنا
مسیرة شهر و الغدوّ لآخر
اناس شروا للَّه طوعا نفوسهم
بنصر ابن داود النبی المطهّر
متی یرکب الریح المطیعة ارسلت
مبادرة عن شهرها لم تقصر
تظلّهم طیر صفوف علیهم
متی رفرفت من فوقهم لم تبتر
وَ أَسَلْنا لَهُ عَیْنَ الْقِطْرِ و هو النحاس، و قیل: الصفر اسیلة له ثلاثة ایام بالیمن کما یسیل الماء یعمل به ما یشاء کالعمل بالطین و لم یعمل بالنحاس قبل ذلک فکلّ ما فی الدنیا من النحاس من تلک العین. و قیل: کان ینبع من معدنه فیسیل کالماء من غیر معالجة کما الین لابیه الحدید. وَ مِنَ الْجِنِّ یعنی و سخر ناله الجنّ، مَنْ یَعْمَلُ بالسخرة بَیْنَ یَدَیْهِ من البنیان بِإِذْنِ رَبِّهِ، وَ مَنْ یَزِغْ ای یمل و یعدل مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنا الذی امرنا به من طاعة سلیمان، نُذِقْهُ مِنْ عَذابِ السَّعِیرِ فی الآخرة، و قیل: فی الدنیا، و ذلک انّ اللَّه تعالی و کلّ بهم ملکا بیده سوط من نار، فمن زاغ عن امر سلیمان ضربه ضربة احرقته.
قال شهر بن حوشب: اشعرت انّ سلیمان لم یکن یحسن منطق الطیر و ابوه حیّ، کان لداود ثلاثة من النعیم و لسلیمان ثلاثة، لداود: یا جِبالُ أَوِّبِی مَعَهُ وَ الطَّیْرَ وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ، و لسلیمان: الشیاطین و الریح و عَیْنَ الْقِطْرِ و هو النحاس المذاب او الصّفر المذاب جرت من صنعاء الیمن، فلمّا مات داود ورث سلیمان ملکه و نعیمه، قال اللَّه تعالی: وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ، وَ قالَ یا أَیُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیْرِ.
قوله: یَعْمَلُونَ لَهُ ما یَشاءُ مِنْ مَحارِیبَ ای مساجد و مساکن، و قیل: «المحاریب» ابنیة دون القصور. وَ تَماثِیلَ هی صور الانبیاء و الملائکة کانت الجنّ تعملها فی مساجدهم تنشطهم علی الرغبة فی العبادة. و قیل: کانوا یعملون تماثیل الملائکة و النّبیین و الصالحین علی صورة القائمین و الراکعین و الساجدین من نحاس و صفر و شبه و زجاج و رخام فی المساجد لکی اذا رآهم الناس مصوّرین عبدوا عبادتهم و لم یکن یومئذ محرّما محظورا، کان اتّخاذ الصور مباحا فی شریعتهم کما انّ عیسی کان یتخذ صورا من الطین فینفخ فیها فتکون طیرا.
پریان از بهر سلیمان مسجدها میکردند و بناهای عالی میساختند چنان که سلیمان میفرمود، و از آن یکی شارستان بیت المقدس است و مسجد اقصی. و قصه بنا نهادن آن بر قول اصحاب سیر آنست که: رب العالمین در نژاد ابراهیم علیه السلام برکت کرد تا از نسل وی چندان بهم آمدند که کس طاقت شمردن ایشان نداشت خصوصا در روزگار داود علیه السلام، داود خواست که عدد بنی اسرائیل بداند ایشان که در زمین فلسطین مسکن داشتند روزگاری دراز میشمردند و بسر نرسیدند و از دریافت و دانست عدد ایشان نومید گشتند، پس وحی آمد به داود از درگاه عزت جل جلاله که این کثرت ایشان از آنست که ابراهیم (ع) چون بوفای عهد ما باز آمد و آن خواب که او را نمودیم بذبح فرزند تصدیق کرد، و ذلک قوله. قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا من او را وعده دادم که در نسل و نژاد وی برکت کنم، اکنون که ترا کثرت ایشان عجب آمد و ایشان فراوانی از خویشتن دیدند و خود بین گشتند، من که خداوندم بجلال و عزت خود سوگند یاد کردم که عدد ایشان با کم کنم در بلائی و نکبتی که بر ایشان گمارم، اکنون ایشان مخیّرند ای داود میان سه بلیّت، ازین سه آن یکی که اختیار کنند بر ایشان گمارم: یا قحط و نیاز و گرسنگی بر ایشان گمارم سه سال، یا دشمن بر ایشان مسلط کنم سه ماه، یا طاعون و وبا بر ایشان فروگشایم سه روز داود بنی اسرائیل را جمع کرد و ایشان را درین سه خصلت مخیّر کرد، از هر سه بلیّت طاعون اختیار کردند گفتند این یکی آسانتر است و از فضیحت دورتر، پس همه جهاز مرگ بساختند، غسل کردند و حنوط بر خود ریختند و کفن در پوشیدند و بصحرا بیرون شدند با اهل و عیال خرد و بزرگ در ان صعید بیت المقدس پیش از بنا نهادن آن و داود بر صخره بسجود در افتاده و دعا و تضرع میکند رب العالمین طاعون بر ایشان فرو گشاد یک شبانروز چندان هلاک شدند که بعد از آن بدو ماه ایشان را دفن نتوانستند کرد، چون یک شبانروز از طاعون بگذشت رب العالمین تضرع ایشان بپسندید و دعای داود اجابت کرد و آن طاعون ازیشان برداشت، پس بشکر آن رب العزة در آن مقام بر ایشان رحمت کرد، داود بفرمود تا آنجا مسجدی سازند که پیوسته آنجا ذکر اللَّه رود و دعا و تضرع، پس ایشان در کار ایستادند و نخست مدینه بیت المقدس بنا نهادند، داود بر دوش خود سنگ میکشید و خیار بنی اسرائیل هم چنان سنگ میکشیدند، تا یک قامت بنا بر آوردند، پس وحی آمد به داود که این شارستان را بیت المقدس نام نهادیم جایی پاک است و خانهای پاک قدمگاه پیغمبران و هجرت گاه و نزول گاه پاکان و نیکان و تو مردی خونریز بدست تو این بنا تمام برنیاید لکن ترا پسری آید نام او سلیمان املّکه بعدک و اسلمه من سفک الدماء و اقضی اتمامه، علی یده یکون صیته و ذکره لک باقیا فصلّوا فیه زمانا. گفتهاند داود را آن روز صد سال و بیست و هفت سال بود چون سال وی بصد و چهل رسید از دنیا بیرون شد و سلیمان بجای وی بنشست و جن و شیاطین را فرمود تا آن بنای شارستان تمام کردند و آن را دوازده ربض ساختند هر ربضی سبطی را از اسباط بنی اسرائیل و کانوا اثنی عشر سبطا. چون از نهاد شارستان فارغ گشتند آن گه مسجد اقصی را بنا نهادند و بالواح زر و سیم و جواهر پرداختند و شرح این قصه بتمامی در سوره بنی اسرائیل یاد کردیم.
قال سعید بن المسیب: لمّا فرغ سلیمان من بناء بیت المقدس تغلّقت ابوابه فعالجها سلیمان فلم تتفتّح حتی قال فی دعائهم بصلوات ای داود الا فتحت الأبواب فتفتّحت ففرغ له سلیمان علیه السلام عشرة آلاف من قرّاء بنی اسرائیل خمسة آلاف باللیل و خمسة آلاف بالنهار فلا تأتی ساعة من لیل و لا نهار الا و اللَّه یعبد فیها. و یقال: من التماثیل التی عملوها انهم عملوا لسلیمان اسدین اسفل کرسیه و نسرین فوق کرسیه و کان کرسیه عظیما فاذا اراد ان یصعد الکرسی بسط الاسد ذراعه و کان یصعد علیه، و اذا قعد علیه اظلّه النسران باجنحتها فلمّا مات سلیمان جاء افریدون، و قیل بختنصر لیصعد الکرسی و لم یدر کیف یصعد فلما دنا منه ضرب الاسد علی ساقه فکسر ساقه فلم یجسر احد بعده ان یدنوا من ذلک الکرسی.
و قوله: وَ جِفانٍ کَالْجَوابِ الجفان القصاع، واحدتها جفنه، و الجوابی جمع الجابیة و هی الحوض یجبی فیه الماء ای یجمع. و یقال: کان فی الجفنة الواحدة یأکل الف رجل منها و کان لمطبخه کل یوم اثنا عشر الف شاة و الف بقرة و کان له اثنا عشر الف خبّاز و اثنا عشر الف طبّاخ کانوا یصلحون الطعام فی تلک الجفان لکثرة القوم.
وَ قُدُورٍ راسِیاتٍ یعنی ثابتات لا تنقل و لا تحرّک من اماکنهنّ لعظمهنّ و کانت بالیمن، و قیل: هی باقیة هناک. رسی الشیء، یرسو، رسوا، اذا ثبت، لذلک سمیت الجبال الرواسی.
اعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُکْراً مجازه: اعملوا بطاعة اللَّه یا آل داود شکرا له علی نعمه یقال: کان داود (ع) قد جزّأ ساعات اللیل و النهار علی اهله فلم تکن تأتی ساعة من ساعات اللیل و النهار الا و انسان من آل داود قائم یصلی فعمّهم اللَّه فی هذه الایة فقال: اعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُکْراً. قال القرظی: الشکر تقوی اللَّه و العمل بطاعته. و قوله شُکْراً نصب لأنه مفعول له، و قیل: اعملوا شکرا نصب لانّه مفعول کقوله: وَ الَّذِینَ هُمْ لِلزَّکاةِ فاعِلُونَ.
وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ الاصل فی الشکر الزیادة و الشکور کثیر الشکر،و دابّة شکور اذا اظهرت من السمن فوق ما تعطی من العلف، و الشکیر اسم للنبات و الشعر و الرّیش. و قیل: الشاکر الذی یشکر علی الرخاء و الشکور الذی یشکر علی البلاء، و الشاکر یشکر علی البذل و الشکور یشکر علی المنع فکیف بالبذل. و قیل: الشکور الذی یشکر بقلبه و لسانه و جوارحه و ماله، و الشاکر الذی یشکر ببعض هذه.
قوله: فَلَمَّا قَضَیْنا عَلَیْهِ الْمَوْتَ، ذکر وفاة سلیمان (ع): چون روزگار عمر وی بآخر رسید اول نشانی که بروی پیدا شد آن بود که در مسجد بیت المقدس آنجا عبادت گاه وی بود، هر روز بر عادت درختی سبز از زمین بر آمدی و هیچ حیوان از ان نخوردی نه از جن و انس نه از مرغان و هوام، سلیمان آن درخت را گفتی: ترا چه خوانند و بچه کار آیی و چونست که ترا هیچ حیوان نخورد؟ آن درخت گفتی: لم اخلق لشیء من الدواب مرا نه از بهر آن آفریدند تا چرندگان از من خورند و لکن خلقت دواء لکذا و کذا و اسمی کذا مرا که آفریدند دارو را آفریدند فلان درد را بکار آیم و نام من فلان چیز است. سلیمان بفرمودی تا آن را ببرند و بداروخانه برند و نام آن در کتب طب بنویسند. روزی درخت سبز بر آمد همی بالید و میافزود سلیمان در نماز بود چون از نماز فارغ گشت گفت: یا شجرة ما اسمک ای درخت نام تو چیست؟
گفت: خروبه، سلیمان گفت: لایّ شیء نبتت از برای چه رستی و از زمین بر آمدی؟
گفت: لخراب هذا المسجد سلیمان گفت: ما کان اللَّه لیخربه و انا حیّ و ما خرابه الا موتی مرا باللّه عهدی است که تا من زنده باشم این مسجد خراب نگردد اکنون خرابی وی نشان مرگ منست. آن گه ساز مرگ بساخت و گفت. اللهم عمّ علی الجنّ موتی حتی یعلم الانس انّ الجنّ لا یعلمون الغیب، و کانت الجنّ تخبر الانس انّهم یعلمون أشیاء من الغیب. ابن زید گفت: پس از ان سلیمان بر ملک الموت رسید گفت: اذا امرت بی فاعلمنی چون ترا بقبض روح من فرمایند مرا خبر ده. ملک الموت بوقتی که او را فرمودند آمد و او را خبر داد گفت: نماند از عمر تو مگر یک ساعت اگر وصیتی میکنی یا کاری از بهر مرگ میسازی بساز. سلیمان آن ساعت شیاطین را حاضر کرد تا از بهر وی طارمی بسازند از آبگینه و آن طارم را هیچ در نبود که در ان توانستی شد و سلیمان اندران طارم در نماز شده و ساز مرگ ساخته از غسل و کفن و حنوط و غیر آن، پس بآخر کار عصای خود پیش گرفت و تکیه بران کرد و هر دو کف خویش زیر سر بر نهاد و آن عصا او را همچون پناهی گشت و ملک الموت در آن حال قبض روح وی کرد و یک سال برین صفت بران عصا تکیه زده بماند و شیاطین و جنّ هم چنان در کار و رنج عمل خویش میبودند و نمیدانستند که سلیمان را وفات رسید و لا ینکرون احتباسه عن الخروج الی الناس لطول صلاته قبل ذلک. بعد از یک سال چون ترده عصای وی بخورد و سلیمان بیفتاد شیاطین بدانستند که سلیمان را وفات رسید و ایشان از رنج و عذاب وی باز رستند، و عذاب ایشان از جهت سلیمان آن بود که چون بر یکی ازیشان خشم گرفتی کان قد حبسه فی دنّ و شدّ رأسه بالرصاص او جعله بین طبقین من الصخر فالقاه فی البحر او شدّ رجلیه بشعره الی عنقه فالقاه فی الحبس ثمّ ان الشیاطین قالوا للارضة: لو کنت تأکلین الطعام اتیناک باطیب الطعام و لو کنت تشربین الشراب سقیناک اطیب الشراب و لکنّا سننقل الیک الماء و الطین، قال: فهم ینقلون الیها ذلک حیث کانت، الم تر الی الطین الذی یکون فی جوف الخشب فهو ما یأتیها بها الشیاطین تشکرا لها فذلک قوله عز و جل: فَلَمَّا قَضَیْنا عَلَیْهِ الْمَوْتَ ما دَلَّهُمْ عَلی مَوْتِهِ إِلَّا دَابَّةُ الْأَرْضِ یعنی الارضة. تَأْکُلُ مِنْسَأَتَهُ ای عصاه، و اصلها من نسات الغنم ای زجرتها و سقتها قرأ ابو عمرو و نافع: منساته بغیر همز و هما لغتان.
فَلَمَّا خَرَّ ای سقط علی الارض. تَبَیَّنَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ الْغَیْبَ ان فی موضع نصب ای علمت و ایقنت أَنْ لَوْ کانُوا و قیل: معناه تبیّنت للانس انّ الجنّ لا یعلمون الغیب.
و فی قراءت ابن مسعود و ابن عباس: تبیّنت الانس ان لو کان الجنّ یعلمون الغیب. و قرئ: تبیّنت الجنّ، باین قراءت معنی آنست که فرا دیدند مردمان فراجنیان که اگر ایشان غیب دانستندی ما لَبِثُوا فِی الْعَذابِ الْمُهِینِ، قال القفال: قد دلّت هذه الایة علی انّ الجنّ لم یسخروا الا لسیلمان و انّهم تخلّصوا بعد موته من تلک الاعمال الشّاقة، و انما تهیّأت لهم ذلک لانّ اللَّه تعالی زاد فی اجسامهم و قواهم و غیّر خلقهم عن خلق الجنّ الذین لا یرون و کانوا بمنزلة الاسری فی یدیه ثمّ مات هؤلاء بعد سلیمان فجعل اللَّه خلق الجنّ علی ما کانوا علیه قبل ذلک من الرقة و الضعف و الخفاء فصاروا لا یرون و لا یقدرون علی شیء من هذه الاعمال و لا علی نقل الاجسام الثقال لانّ ذلک کان معجزة لسلیمان علیه السلام. قال اهل التاریخ: کان عمر سلیمان ثلثا و خمسین سنة و مدّة ملکه منها اربعون سنة و ملک یوم ملک و هو ابن ثلاث عشرة سنة و ابتدأ فی بناء بیت المقدس لا ربع سنین مضین من ملکه و اللَّه اعلم.
لَقَدْ کانَ لِسَبَإٍ تفسیر سبا و اختلاف قرءات و وجوه آن در سورة النمل از پیش رفت فِی مَسْکَنِهِمْ بفتح کاف و بر لفظ واحد قراءت حمزه است و حفص، و مَسْکَنِهِمْ بکسر کاف هم بر لفظ واحد قراءت کسایی، باقی مساکنهم خوانند بجمع.
آیَةٌ ای دلالة علی وحدانیّتنا و قدرتنا، و قیل: فی مساکنهم آیة ای اعجوبة و احدوثة ثمّ فسّرها فقال: جَنَّتانِ ای هی جنّتان بستانان. عَنْ یَمِینٍ من اتیهما و شماله، و قیل: عن یمین بلدهم و شماله. و ثنی الجنتین لتثنیة الیمین و الشمال و المعنی الاشجار و المیاه و البساتین محیطة بها عن ایمانهم و عن شمائلهم. و قیل: کان لکلّ واحد منهم فی منزله جنتان عن یمین و شمال.
کُلُوا مِنْ رِزْقِ رَبِّکُمْ ای قیل لهم: کلوا من رزق ربکم. وَ اشْکُرُوا لَهُ علی ما انعم علیکم، و قد تمّ الکلام ثمّ ابتدأ فقال: بَلْدَةٌ طَیِّبَةٌ ای بلدتهم بلدة طیبة لیست بسبخة. قال ابن زید: لم یکن یری فی بلدتهم بعوضة قطّ و لا ذباب و لا برغوث و لا عقرب و لا حیّة و ان کان الرکب لیأتون و فی ثیابهم القمل و الدواب فما هو الا ان ینظروا الی بیوتهم فیموت الدواب. و قیل: کانت العجوز تخرج من منزلها الی منزل جارتها و علی رأسها مکتل و یداها فی درعها فاذا بمکتلها قد امتلا تمرا ممّا یسقط من جناها یانعا فذلک قوله: بَلْدَةٌ طَیِّبَةٌ ای بلدة طیّبة الهواء. وَ رَبٌّ غَفُورٌ الخطاء کثر العطاء.
فَأَعْرَضُوا وهب منبه گفت: رب العالمین سیزده پیغامبر بقبیله سبا فرستاد تا ایشان را بر طاعت اللَّه و دین حق دعوت کردند و نعمتهای اللَّه در یاد ایشان دادند و از عذاب و عقوبت اللَّه بترسانیدند و بهم دادند و ایشان بر طغیان و کفر و تمرّد خویش مصرّ بایستادند و گفتند: ما خود هیچ نعمت بر خود نمیدانیم از جهة این خدای که شما دعوی میکنید و ما را بر طاعت وی میخوانید او را بگوئید تا این نعمت از ما باز برد اگر تواند، اینست که رب العالمین فرمود: فَأَعْرَضُوا روی گردانیدند از ایمان و توحد و شکر نعمت اللَّه فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ سَیْلَ الْعَرِمِ فرو گشادیم بر ایشان سیل نهمار بزور، سیلی که کس طاقت بستن آن نداشت، و اصلها من العرامة و هی الشدّة و القوّة و هو المنهمر الذی لا یستطاع ردّه یقال: عرم الانسان، یعرم، عرامة و عراما، فهو عارم خبیث شریر. و قیل: الْعَرِمِ هو اسم الوادی. و قیل. هو المسنّاة واحدته عرمة، ای سکر یحبس الماء لیعلو الی ارض مرتفعة. ابن عباس گفت و جماعتی مفسران که: این مسنّاة سدی بود در ان رودبار میان دو کوه بسنگ و قیر بر آورده بلقیس فرمود آن را بروزگار ملک خویش از بهر قوم خویش آب در ان رودبار جمع کرد و از ان جویها برید تا هر کسی بر قدر حاجت آب بکشت زار و درختان خویش میبرد، فلمّا طغوا و کثروا و تمرّدوا سلّط اللَّه علیهم الخلد فقطعت المسنّاة و ثقبتها من اسفلها ففرّق الماء جنانهم و خرّب ارضهم و الخلد فار عمی طرش واحدتها خلدة و کان لها انیاب من حدید و لا تقرب منها هرّة الا قتلتها و قیل الْعَرِمِ اسم تلک الخلد و قیل: الْعَرِمِ المطر الشدید.
وَ بَدَّلْناهُمْ بِجَنَّتَیْهِمْ جَنَّتَیْنِ ذَواتَیْ أُکُلٍ خَمْطٍ قرأ ابو عمرو و یعقوب: اکل خمط بالاضافة، و الباقون بالتنوین و هما متقاربان کقول العرب: فی بستان فلان اعناب کرم و اعناب کرم فتضاف الاعناب الی الکرم لانّها منه و قد تنوّن الاعناب ثمّ یترجم عنها اذا کانت الاعناب ثمر الکرم. و الاکل الثمر، و الخمط کلّ شجر ذی شوک. و قیل: هو الاراک و الاثل الطرفاء، و السدر النبق. قال قتاده: بینهما شجر القوم من خیر الشجر اذ صیّره اللَّه من شرّ الشجر باعمالهم.
ذلِکَ جَزَیْناهُمْ محل ذلک نصب بوقوع المجازاة علیه، تقدیره: جزیناهم ذلک. بِما کَفَرُوا وَ هَلْ نُجازِی قرأ حمزة و الکسائی: نُجازِی بالنون و کسر الزّاء الْکَفُورَ بنصب الرّاء، و اختاراه لقوله: جَزَیْناهُمْ. و قرأ الآخرون: یجازی بالیاء و فتح الزّاء و رفع الرّاء من الْکَفُورَ و المعنی هل یجازی مثل هذا الجزاء إِلَّا الْکَفُورَ. قال مجاهد: یجازی ای یعاقب.
وَ جَعَلْنا بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ الْقُرَی الَّتِی بارَکْنا فِیها یعنی ارض المقدس من الشام. قُریً ظاهِرَةً یعنی قائمة عامرة. و قیل: ظاهِرَةً ای متواصلة تظهر الثانیة من الاولی لقربها منها. قال الحسن: کان احدهم یغدوا فیقیل فی قریة و یروح فیأوی الی قریة اخری. قال مجاهد: هی السروات. و قال وهب: قری صنعاء. و قیل: کانت قراهم اربعة آلاف و سبع مائة قریة متصلة من سبأ الی الشام.
وَ قَدَّرْنا فِیهَا السَّیْرَ ای جعلنا السیر بین قراهم و القری التی بارکنا فیها سیرا مقدّرا من منزل الی منزل و قریة الی قریة لا ینزلون الا فی قریة و ماء و شجر و لا یغدون الا من قریة و ماء و شجر و قلنا لهم: سِیرُوا فِیها لَیالِیَ وَ أَیَّاماً ایّ وقت شئتم آمِنِینَ لا تخافون عدوّا و لا جوعا لا عطشا. فبطروا و طغوا و لم یصبروا علی العافیة.
فَقالُوا رَبَّنا باعِدْ بَیْنَ أَسْفارِنا قرأ ابن کثیر و ابو عمرو: بعد بین اسفارنا ای اجعل بیننا و بین الشام فلوات و مفاوز لنرکب فیها الرواحل و نتزوّد الازواد فعجّل اللَّه لهم الاجابة. روایت هشام از قرّاء شام و یعقوب ربنا برفع خوانند و باعد بر خبر، و معنی آنست که: راهی چنان آبادان داشتند و منزلها چنان نزدیک و نیکو بطر گرفت ایشان را در ان نعمت و ناسپاسی کردند و آن راه چنان نزدیک و آبادان بدور داشتند گفتند: خداوند ما دورادور دور کرد سفرهای ما. وَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ بالکفر و الطغیان و العصیان. فَجَعَلْناهُمْ أَحادِیثَ عظة و عبرة یتمثّل بهم. وَ مَزَّقْناهُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ کانوا قبائل ولدهم سبا فتفرّقوا فی البلاد وقع بارض الیمن منهم اشعر و کنده و انمار و هم بجیلة و مذحج و حمیر و وقع ازد بعمان و وقع خزاعة بمکة و اوس و خزرج بیثرب و وقع لخم و جذام و غسان و کلب بالشام و کذلک عاملة وقعت بالشام.
إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ قال المطرف: هو المؤمن الذی اذا اعطی شکر و اذا ابتلی صبر.
وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ حمزه و کسایی و عاصم صَدَّقَ بتشدید خوانند و معنی آنست که ابلیس راست کرد بر ایشان ظنّ خویش، باقی بتخفیف خوانند ای صدق علیهم ابلیس فی ظنّه راست گوی آمد بر ایشان ابلیس در پنداره خویش و در ان ظن که بایشان میبرد، و ظنّه قوله: لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ إِلَّا قَلِیلًا، و قوله: وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرِینَ، و قوله: فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ، و قوله: عَلَیْهِمْ ای علی اهل سبا، و قیل: علی الناس کلهم الا من اطاع اللَّه سبحانه.
فَاتَّبَعُوهُ فی الکفر و المعصیة إِلَّا فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ هو کقوله: إِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ.
وَ ما کانَ لَهُ عَلَیْهِمْ مِنْ سُلْطانٍ ای من حجّة و ملکة هذا کقوله: إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا، و کالحکایة عن ابلیس: وَ ما کانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ و قیل: معناه ما کان تسلیطنا ایّاه علیهم إِلَّا لِنَعْلَمَ هذا علم وقوع معناه الرّؤیة و قد علم اللَّه من الخلق الایمان و الکفر قبل خلقهم، إِلَّا لِنَعْلَمَ ای لنری و نمیّز و نعلمه موجودا ظاهرا کائنا موجبا للثواب و العقاب کما علمناه مفقودا معدوما بعد ابتلائنا لخلقنا مَنْ یُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ ای بالبعث بعد الموت؟ مِمَّنْ هُوَ مِنْها فِی شَکٍّ وَ رَبُّکَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ حَفِیظٌ.
قُلِ یا محمد لهؤلاء المشرکین الذین انت بین ظهرانیهم ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ ای زعمتم انهم آلهة من دون اللَّه، نزلت فی کفار بنی ملیخ کانوا یعبدون الجنّ و یظنّون اّنهم الملائکة ثمّ وصفهم فقال: لا یَمْلِکُونَ مِثْقالَ ذَرَّةٍ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ ای لا یقدرون ان ینفعوکم ذرّة مما فی السماوات و الارض وَ ما لَهُمْ ای للملائکة فِیهِما ای فی خلق السماوات و الارض مِنْ شِرْکٍ ای من شرکه. وَ ما لَهُ ای ما للَّه مِنْهُمْ ای من الملائکة مِنْ ظَهِیرٍ عون فی خلق السماوات و الارض. جماعتی از قبائل عرب فرشتگان را میپرستیدند و میگفتند: هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ، رب العالمین بجواب ایشان گفت: وَ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ عِنْدَهُ ای عند اللَّه یوم القیامة إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ و بر قراءت ابو عمرو و حمزه و کسایی. أَذِنَ بضمّ الف که اینها هم با شافع شود و هم با مشفوع، میگوید: شفاعت هیچ شافع سود ندارد روز قیامت مگر کسی که اللَّه دستوری دهد او را تا شفاعت کند یا کسی را که از بهر وی شفاعت کنند، ثمّ ذکر ضعف الملائکة حین سمعوا کلام اللَّه فقال: حَتَّی إِذا فُزِّعَ عَنْ قُلُوبِهِمْ یعنی عن قلوب الملائکة.
فُزِّعَ ای کشف، و التفزیع من الاضداد تقول: فزّعته اذا خوّفته و فزّعته اذا اذهبت فزعه، و کذلک الفزع له وجهان یقال: فزع، اذا خاف، و فزع، اذا اغاث من الفزع. و قرأ ابن عامر و یعقوب: فزع بفتح الزّاء و المعنی کشف اللَّه عن قلوبهم الفزع و جلا عنهم الخوف حین انحدر علیهم جبرئیل.
روی عبد اللَّه بن مسعود قال: قال رسول اللَّه (ص): انّ اللَّه عزّ و جلّ اذا تکلّم بالوحی سمع اهل السماء صلصلة کجرّ السلسلة علی الصّفا فیصعقون فلا یزالون کذلک حتی یأتیهم جبرئیل علیه السلام فاذا جاءهم جبرئیل فُزِّعَ عَنْ قُلُوبِهِمْ، فیقولون یا جبرئیل: ما ذا قال ربّک؟ قال: یقول الحق فینادون الحق الحق.
و عن ابی هریرة عن النبی (ص): قال: اذا قضی اللَّه عز و جل الامر فی السماء ضربت الملائکة باجنحتها خضعانا لقوله کانّه سلسلة علی صفوان فاذا فزّع عن قلوبهم، قالُوا ما ذا قالَ رَبُّکُمْ قالُوا الّذی قال: الْحَقَّ وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ.
و عن عائشة: انّ الحارث بن هشام سأل رسول اللَّه علیه سلام اللَّه: کیف یأتیک الوحی؟
فقال رسول اللَّه (ص): احیانا یأتینی مثل صلصلة الجرس و هو اشدّه علیّ فیفصم عنّی و قد وعیته و احیانا یتمثل لی الملک رجلا فیکلّمنی فاعی ما یقول و هو اهون علیّ قالت عائشة و لقد رأیته ینزل علیه الوحی فی الیوم الشدید البرد فیفصم عنه و انّ جبینه لیتفصّد عرقا.
در روزگار فترت میان رفع عیسی و بعثت محمد علیهما الصلاة و السلام ششصد سال وحی از آسمان بیامد پس بوقت بعثت مصطفی علیه افضل الصلوات فریشتگان صوت وحی شنیدند و صلصله آن همچون صلصله زنجیر که بر کوه زنند، پنداشتند که رستاخیز برخاست همه از بیم و فزع بیفتادند و بیهوش شدند تا رب العزة آن بیم و فزع از دل ایشان باز برد، آن گه یکدیگر را میپرسیدند که: ما ذا قالَ رَبُّکُمْ؟ گفتهاند که اهل آسمان دنیا گویند اهل آسمان دوم را: ما ذا قالَ رَبُّکُمْ؟ و اهل آسمان دوم گویند اهل آسمان سوم را: ما ذا قالَ رَبُّکُمْ؟ همچنین تا به هفتم آسمان یکدیگر را میپرسند و اهل آسمان هفتم از جبرئیل پرسند که ما ذا قالَ رَبُّکُمْ؟ جبرئیل گوید: الْحَقَّ، یعنی که اللَّه فرمان روان داد و سخن راست فرمود، آن گه فریشتگان آسمانها با یکدیگر میگویند: الْحَقَّ وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ. قال الضحاک: انّ الملائکة المعقّبات الذین یختلفون الی اهل الارض یکتبون اعمالهم اذا ارسلهم الربّ عزّ و جلّ فانحدروا سمع لهم صوت شدید فیحسب الذین هم اسفل منهم من الملائکة انّه من امر الساعة فیخرّون سجّدا و یصعقون حتّی یعلموا انّه لیس من امر الساعة. و قال الحسن و ابن زید: اذا کشف الفزع عن قلوب المشرکین عند نزول الموت بهم اقامة للحجّة علیهم قالت لهم الملائکة: ما ذا قالَ رَبُّکُمْ فی الدنیا؟ قالُوا الْحَقَّ فاقرّوا به حین لم ینفعهم الاقرار، و دلیل هذا التأویل آخر السورة: وَ لَوْ تَری إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْتَ....
برگردان به زبان ساده
قوله: وَ لِسُلَیْمانَ الرِّیحَ ای و سخّرنا لسلیمان الریح، و بقراءت ابو بکر از عاصم «الریح» برفع خواند و الوجه انّ «الریح» مبتداء و «لسلیمان» خبره و قد حذف المضاف من المبتدا و التقدیر: و لسلیمان تسخیر الریح، فلمّا حذف «التسخیر» الذی هو المضاف اقیمت «الریح» الّتی هی المضاف الیها مقامه فصارت مرفوعة بالابتداء و المعنی: و تسخیر الریح لسلیمان. باقی قرّاء و حفص از عاصم «الریح» خوانند بنصب علی تقدیر فعل محذوف، و المعنی: و سخرنا لسلیمان الریح.
هوش مصنوعی: این متن درباره تفسیر یک آیه از قرآن است که به صحبت در مورد تسخیر بادها برای حضرت سلیمان میپردازد. در اینجا، به دو روش مختلف خواندن واژه «الریح» اشاره میشود. یکی از قرائتها به گونهای است که «الریح» به عنوان اسم مرفوع تشخیص داده میشود و به معنای «تسخیر بادها برای سلیمان» است. در اینجا، بیان شده که احتمالاً واژه «تسخیر» در این تفسیر حذف شده و بنابراین «الریح» به جای آن قرار میگیرد. روش دیگر خواندن این واژه به صورت منصوب است، به این معنا که به یک فعل محذوف اشاره دارد و به همان مفهوم تسخیر بادها برای سلیمان اشاره میکند.
غُدُوُّها شَهْرٌ غدوّها الی انتصاف النهار مسیرة شهر ای سیرها من لدن طلوع الشمس الی زوالها مسیر دوابّ الناس فی شهر وَ رَواحُها من انتصاف النهار الی اللیل مسیرة شهر فی یوم واحد، مسیرة شهرین. قال وهب: ذکر لی انّ منزلا بناحیة دجلة مکتوب فیه کتبه بعض اصحاب سلیمان: نحن نزلناه و ما بنیناه و مبنیّا وجدناه غدونا من اصطخر فقلناه و نحن رائحون منه ان شاء اللَّه فبائتون بالشام. و قال الحسن: کان یغدوا من دمشق فیقیل باصطخر و بینهما مسیرة شهر ثمّ یروح من اصطخر فیبیت بکابل و بینهما مسیرة شهر للرّاکب المسرع.
هوش مصنوعی: غدوه یک ماه است و مسیر آن از طلوع آفتاب تا زوال آن به اندازهی یک ماه طول میکشد. همچنین، بازگشت آن از نیمه روز تا شب نیز به اندازهی یک ماه است، بنابراین در یک روز، مسیر دو ماه را طی میکند. وهب نقل کرده است که در منطقهای نزدیک به دجله، نوشتهای از برخی از یاران سلیمان پیدا شده که در آن آمده: ما اینجا را فرود آمدیم و خود را ساختیم، و آنچه را که ساخته شده بود، یافتیم. ما از اصطخر حرکت کردیم و میگوییم ما به سوی شام باز خواهیم گشت. حسن نیز گفته است که او از دمشق حرکت میکرد و در اصطخر استراحت میکرد و فاصله بین دمشق و اصطخر به اندازهی یک ماه برای یک سوار سریع است، و سپس از اصطخر به کابل میرفت که باز هم مسافتی برابر با یک ماه دارد.
گفتهاند: سیر سلیمان بر مرکب باد اندر بسیط زمین چنان بود که هر روز بامداد تا بنماز پیشین وقت قیلوله مسافت یک ماهه راه بریده بود، و گفتهاند: سفر وی از زمین عراق بود تا به مرو و از انجا تا به بلخ و از انجا در بلاد ترک شدی و بلاد ترک باز بریدی تا بزمین صین، آن گه سوی راست از جانب مطلع آفتاب برگشتی بر ساحل دریا تا بزمین قندهار و ز انجا تا به مکران و کرمان و زانجا تا به اصطخر پارس و اصطخر پارس نزول گاه وی بود، یک چند آنجا مقام کردی و زانجا بامداد برفتی و شبانگاه به شام بودی بمدینه تدمر و مستقرّ و مسکن وی تدمر بود، کان سلیمان امر الشیاطین قبل شخوصه من الشام الی العراق فبنوها له بالصفاح و العمد و الرخام الأبیض و الاصفر و قد وجد هذه الأبیات منقورة فی صخرة بارض الشام انشأها بعض اصحاب سلیمان علیه السلام:
هوش مصنوعی: گفتهاند که سلیمان بر مرکب باد به سرعتی بسیار میرفت و هر روز صبح تا قبل از زوال آفتاب، مسافتی برابر با یک ماه راه را طی میکرد. سفر او از منطقه عراق شروع میشد و تا مرو ادامه داشت، سپس به بلخ و از آنجا به کشورهای ترک میرفت و به چین میرسید. پس از آن جهت راست را پیش گرفته و به ساحل دریا میرسید تا به قندهار، سپس به مکران و کرمان و از آنجا به اصطخر در پارس میرفت. اصطخر مکانی بود که او مدتی آنجا سکونت کرد. سپس صبحها حرکت میکرد و شبها به شام میرسید، جایی که مدینه تدمر محل اقامت او بود. سلیمان به امر شیاطین، تدمر را با سنگهای صاف، ستونها و سنگ مرمر سفید و زرد برای خود ساخت. همچنین متنی بر روی سنگی در سرزمین شام پیدا شده که توسط یکی از یاران سلیمان نوشته شده است.
و نحن و لا حول سوی حول ربنا
نروح الی الاوطان من ارض تدمر
هوش مصنوعی: ما و هیچ نیرویی جز نیروی پروردگار نداریم، به وطنهای خود برمیگردیم از سرزمین ویران.
اذا نحن رحنا کان ریث رواحنا
مسیرة شهر و الغدوّ لآخر
هوش مصنوعی: اگر ما به راه بیفتیم، رفتن ما معادل یک ماه سفر است و صبحگاه ما هم به مقصدی دیگر خواهد بود.
اناس شروا للَّه طوعا نفوسهم
بنصر ابن داود النبی المطهّر
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که برخی از مردم با رضایت و داوطلبانه جانهای خود را به خاطر یاری دادن به پیامبر داود، که پاک و مطهر است، فدای او میکنند.
متی یرکب الریح المطیعة ارسلت
مبادرة عن شهرها لم تقصر
هوش مصنوعی: کیست که بر بادهای فرمانبردار سوار شود، در حالی که پیامها از شهرها میآیند و هیچگاه کوتاه نمیشوند؟
تظلّهم طیر صفوف علیهم
متی رفرفت من فوقهم لم تبتر
هوش مصنوعی: پرندگانی گروهگروه بر سر آنها سایه میافکنند؛ وقتی از بالای سرشان بال بزنند، هیچیک از آنها پراکنده نمیشود.
وَ أَسَلْنا لَهُ عَیْنَ الْقِطْرِ و هو النحاس، و قیل: الصفر اسیلة له ثلاثة ایام بالیمن کما یسیل الماء یعمل به ما یشاء کالعمل بالطین و لم یعمل بالنحاس قبل ذلک فکلّ ما فی الدنیا من النحاس من تلک العین. و قیل: کان ینبع من معدنه فیسیل کالماء من غیر معالجة کما الین لابیه الحدید. وَ مِنَ الْجِنِّ یعنی و سخر ناله الجنّ، مَنْ یَعْمَلُ بالسخرة بَیْنَ یَدَیْهِ من البنیان بِإِذْنِ رَبِّهِ، وَ مَنْ یَزِغْ ای یمل و یعدل مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنا الذی امرنا به من طاعة سلیمان، نُذِقْهُ مِنْ عَذابِ السَّعِیرِ فی الآخرة، و قیل: فی الدنیا، و ذلک انّ اللَّه تعالی و کلّ بهم ملکا بیده سوط من نار، فمن زاغ عن امر سلیمان ضربه ضربة احرقته.
هوش مصنوعی: معنای این متن به شرح زیر است:
و برای او چشمهای از مس جاری کردیم، که برخی گفتهاند مس سرخ است و در یمن سه روز به شکل آب جاری میشود و او از آن استفاده میکند همانطور که از گل استفاده میکند. قبل از این، کسی از مس استفاده نکرده بود و همه مسهایی که در دنیا وجود دارد، از آن چشمه است. همچنین گفته شده که مس از معدن خود بهطور طبیعی جاری میشد، مانند آبی که از معدن آهن جاری است. و همچنین جنّ (موجودات غیر ارادی) را تحت فرمان او قرار دادیم تا برای او در ساخت و ساز کار کنند به اجازه پروردگارش. و هرکس که از دستورات ما که به اطاعت از سلیمان مربوط میشود، انحراف پیدا کند، عذاب آتش سوزان را در آخرت میچشد، و برخی گفتهاند این عذاب ممکن است در همین دنیا باشد. این به این خاطر است که خداوند برای آنها پادشاهی را قرار داده که عذابی سوزنده به همراه دارد، و هرکسی که از امر سلیمان سرپیچی کند، به شدت مجازات میشود.
قال شهر بن حوشب: اشعرت انّ سلیمان لم یکن یحسن منطق الطیر و ابوه حیّ، کان لداود ثلاثة من النعیم و لسلیمان ثلاثة، لداود: یا جِبالُ أَوِّبِی مَعَهُ وَ الطَّیْرَ وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ، و لسلیمان: الشیاطین و الریح و عَیْنَ الْقِطْرِ و هو النحاس المذاب او الصّفر المذاب جرت من صنعاء الیمن، فلمّا مات داود ورث سلیمان ملکه و نعیمه، قال اللَّه تعالی: وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ، وَ قالَ یا أَیُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیْرِ.
هوش مصنوعی: شهر بن حوشب میگوید که سلیمان به خوبی سخن گفتن پرندگان را یاد نگرفته بود، بلکه این مهارت به پدرش داود تعلق داشت. داود سه نعمت داشت که در کنار او بودند: کوهها و پرندگان که به او میپیوستند و ما آهن را برای او نرم کرده بودیم. سلیمان نیز سه نعمت داشت: شیاطین، باد و چشمهای از مس ذوب شده که از صنعاء در یمن جاری بود. هنگامی که داود درگذشت، سلیمان پادشاهی و نعمتهای او را به ارث برد. خداوند فرموده است: «و سلیمان، داود را به ارث برد» و به مردم گفت: «ما سخن گفتن پرندگان را یاد گرفتیم».
قوله: یَعْمَلُونَ لَهُ ما یَشاءُ مِنْ مَحارِیبَ ای مساجد و مساکن، و قیل: «المحاریب» ابنیة دون القصور. وَ تَماثِیلَ هی صور الانبیاء و الملائکة کانت الجنّ تعملها فی مساجدهم تنشطهم علی الرغبة فی العبادة. و قیل: کانوا یعملون تماثیل الملائکة و النّبیین و الصالحین علی صورة القائمین و الراکعین و الساجدین من نحاس و صفر و شبه و زجاج و رخام فی المساجد لکی اذا رآهم الناس مصوّرین عبدوا عبادتهم و لم یکن یومئذ محرّما محظورا، کان اتّخاذ الصور مباحا فی شریعتهم کما انّ عیسی کان یتخذ صورا من الطین فینفخ فیها فتکون طیرا.
هوش مصنوعی: آنها برای او هر چیزی که بخواهند، از جمله معبدها و مکانهای مسکونی میسازند. برخی بر این باورند که «محرابها» به معنای ساختمانهایی کوچکتر از کاخها هستند. همچنین، statues (مجسمهها) شامل تصاویری از پیامبران و فرشتگان بوده است که جنها آنها را در مساجد خود میساختند تا مردم را به عبادت ترغیب کنند. همچنین گفته شده که آنها مجسمههایی از فرشتگان و پیامبران و انسانهای نیکوکار به صورتهایی از قائم، رکوعکننده و ساجده میساختند، که از مواد مختلفی مانند برنج، مس، شیشه و مرمر در مساجد به کار میرفتند. هدف این کار این بود که وقتی مردم این تصاویر را میدیدند، به عبادت رغبت بیشتری پیدا کنند و در آن زمان ساخت تصاویر ممنوع نبود و بر اساس شریعت آنها، این کار مجاز بود. به گونهای که عیسی نیز تصاویری از گل درست میکرد و در آنها دمیده و پرندگان میساخت.
پریان از بهر سلیمان مسجدها میکردند و بناهای عالی میساختند چنان که سلیمان میفرمود، و از آن یکی شارستان بیت المقدس است و مسجد اقصی. و قصه بنا نهادن آن بر قول اصحاب سیر آنست که: رب العالمین در نژاد ابراهیم علیه السلام برکت کرد تا از نسل وی چندان بهم آمدند که کس طاقت شمردن ایشان نداشت خصوصا در روزگار داود علیه السلام، داود خواست که عدد بنی اسرائیل بداند ایشان که در زمین فلسطین مسکن داشتند روزگاری دراز میشمردند و بسر نرسیدند و از دریافت و دانست عدد ایشان نومید گشتند، پس وحی آمد به داود از درگاه عزت جل جلاله که این کثرت ایشان از آنست که ابراهیم (ع) چون بوفای عهد ما باز آمد و آن خواب که او را نمودیم بذبح فرزند تصدیق کرد، و ذلک قوله. قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا من او را وعده دادم که در نسل و نژاد وی برکت کنم، اکنون که ترا کثرت ایشان عجب آمد و ایشان فراوانی از خویشتن دیدند و خود بین گشتند، من که خداوندم بجلال و عزت خود سوگند یاد کردم که عدد ایشان با کم کنم در بلائی و نکبتی که بر ایشان گمارم، اکنون ایشان مخیّرند ای داود میان سه بلیّت، ازین سه آن یکی که اختیار کنند بر ایشان گمارم: یا قحط و نیاز و گرسنگی بر ایشان گمارم سه سال، یا دشمن بر ایشان مسلط کنم سه ماه، یا طاعون و وبا بر ایشان فروگشایم سه روز داود بنی اسرائیل را جمع کرد و ایشان را درین سه خصلت مخیّر کرد، از هر سه بلیّت طاعون اختیار کردند گفتند این یکی آسانتر است و از فضیحت دورتر، پس همه جهاز مرگ بساختند، غسل کردند و حنوط بر خود ریختند و کفن در پوشیدند و بصحرا بیرون شدند با اهل و عیال خرد و بزرگ در ان صعید بیت المقدس پیش از بنا نهادن آن و داود بر صخره بسجود در افتاده و دعا و تضرع میکند رب العالمین طاعون بر ایشان فرو گشاد یک شبانروز چندان هلاک شدند که بعد از آن بدو ماه ایشان را دفن نتوانستند کرد، چون یک شبانروز از طاعون بگذشت رب العالمین تضرع ایشان بپسندید و دعای داود اجابت کرد و آن طاعون ازیشان برداشت، پس بشکر آن رب العزة در آن مقام بر ایشان رحمت کرد، داود بفرمود تا آنجا مسجدی سازند که پیوسته آنجا ذکر اللَّه رود و دعا و تضرع، پس ایشان در کار ایستادند و نخست مدینه بیت المقدس بنا نهادند، داود بر دوش خود سنگ میکشید و خیار بنی اسرائیل هم چنان سنگ میکشیدند، تا یک قامت بنا بر آوردند، پس وحی آمد به داود که این شارستان را بیت المقدس نام نهادیم جایی پاک است و خانهای پاک قدمگاه پیغمبران و هجرت گاه و نزول گاه پاکان و نیکان و تو مردی خونریز بدست تو این بنا تمام برنیاید لکن ترا پسری آید نام او سلیمان املّکه بعدک و اسلمه من سفک الدماء و اقضی اتمامه، علی یده یکون صیته و ذکره لک باقیا فصلّوا فیه زمانا. گفتهاند داود را آن روز صد سال و بیست و هفت سال بود چون سال وی بصد و چهل رسید از دنیا بیرون شد و سلیمان بجای وی بنشست و جن و شیاطین را فرمود تا آن بنای شارستان تمام کردند و آن را دوازده ربض ساختند هر ربضی سبطی را از اسباط بنی اسرائیل و کانوا اثنی عشر سبطا. چون از نهاد شارستان فارغ گشتند آن گه مسجد اقصی را بنا نهادند و بالواح زر و سیم و جواهر پرداختند و شرح این قصه بتمامی در سوره بنی اسرائیل یاد کردیم.
هوش مصنوعی: پریان برای سلیمان مسجدها میساختند و ساختمانهای زیبا بر اساس دستورات او میساختند، از جمله مسجد الاقصی در بیت المقدس. طبق گفته تاریخنگاران، خداوند به نسل ابراهیم برکت داد و این برکت به قدری زیاد شد که کسی توانایی شمارش آنان را نداشت، به ویژه در زمان داود. داود خواست تعداد بنیاسرائیل را که در فلسطین زندگی میکردند بداند، اما حتی بعد از مدتی تلاش نیز موفق به شمارش آنان نشد. سپس وحی به داود رسید که این کثرت ناشی از وفای ابراهیم به عهد خداوند است که به او وعده داده بود نسلش را برکت دهد. به داود گفته شد که اگر تعداد آنان او را شگفتزده کرده، خداوند به عزت خود سوگند یاد کرده که تعدادی از آنان را در معرض بلا قرار میدهد. داود سه گزینه به بنیاسرائیل پیشنهاد داد: قحطی به مدت سه سال، سلطه دشمن به مدت سه ماه، یا طاعون به مدت سه روز. آنها طاعون را انتخاب کردند و برای توبه و دعا به بیابان رفتند و از خداوند خواستند که بر آنان رحم کند. خداوند دعاهای داود را پذیرفت و طاعون را از میان آنان برداشت. داود در شکرگزاری از خداوند دستور داد که مکانی ساخته شود که در آن ذکر خدا و دعا ادامه پیدا کند. پس از آن، بنیاسرائیل اقدام به ساخت بیت المقدس کردند و داود نیز در این کار شرکت کرد. خداوند به داود وحی کرد که این مکان را بیت المقدس نامگذاری کند. خداوند به داود بیان کرد که او نمیتواند این بنا را به پایان برساند، بلکه فرزندش سلیمان این کار را انجام خواهد داد. به این ترتیب، سلیمان پس از داود بر تخت پادشاهی نشست و ادامهدهنده این بنا بود. در نهایت، مسجد الاقصی نیز ساخته شد و تمام داستان آن در سورۀ بنیاسرائیل آمده است.
قال سعید بن المسیب: لمّا فرغ سلیمان من بناء بیت المقدس تغلّقت ابوابه فعالجها سلیمان فلم تتفتّح حتی قال فی دعائهم بصلوات ای داود الا فتحت الأبواب فتفتّحت ففرغ له سلیمان علیه السلام عشرة آلاف من قرّاء بنی اسرائیل خمسة آلاف باللیل و خمسة آلاف بالنهار فلا تأتی ساعة من لیل و لا نهار الا و اللَّه یعبد فیها. و یقال: من التماثیل التی عملوها انهم عملوا لسلیمان اسدین اسفل کرسیه و نسرین فوق کرسیه و کان کرسیه عظیما فاذا اراد ان یصعد الکرسی بسط الاسد ذراعه و کان یصعد علیه، و اذا قعد علیه اظلّه النسران باجنحتها فلمّا مات سلیمان جاء افریدون، و قیل بختنصر لیصعد الکرسی و لم یدر کیف یصعد فلما دنا منه ضرب الاسد علی ساقه فکسر ساقه فلم یجسر احد بعده ان یدنوا من ذلک الکرسی.
هوش مصنوعی: سعید بن المسیب نقل میکند که هنگامی که سلیمان از ساختن بیت المقدس فارغ شد، درها به شدت بسته بودند و سلیمان تلاش کرد تا آنها را باز کند اما موفق نشد تا زمانی که در دعاهایش به صلوات داوود اشاره کرد. در این لحظه درها باز شدند و سلیمان به همراه ده هزار نفر از پیامبران بنی اسرائیل که پنج هزار نفرشان شب و پنج هزار نفر دیگر روز در آنجا عبادت میکردند، به نماز پرداخته و خدا را عبادت کردند. همچنین گفته میشود از مجسمههایی که برای سلیمان ساخته شده بود دو شیر در زیر کرسی و دو عقاب در بالای آن وجود داشت. کرسی سلیمان بسیار بزرگ بود و زمانی که او میخواست بر روی کرسی بنشیند، شیرها دست خود را بسط میدادند تا او بتواند به راحتی بالا برود و وقتی بر روی کرسی مینشست، عقابها با بالهای خود او را سایهبان میکردند. پس از مرگ سلیمان، افریدون و برخی گفتند بختنصر برای بالا رفتن از کرسی آمد اما نمیدانست چگونه باید این کار را انجام دهد. وقتی به کرسی نزدیک شد، شیر به پای او حمله کرد و پایش را شکست و پس از آن هیچکس جرأت نزدیکی به آن کرسی را نداشت.
و قوله: وَ جِفانٍ کَالْجَوابِ الجفان القصاع، واحدتها جفنه، و الجوابی جمع الجابیة و هی الحوض یجبی فیه الماء ای یجمع. و یقال: کان فی الجفنة الواحدة یأکل الف رجل منها و کان لمطبخه کل یوم اثنا عشر الف شاة و الف بقرة و کان له اثنا عشر الف خبّاز و اثنا عشر الف طبّاخ کانوا یصلحون الطعام فی تلک الجفان لکثرة القوم.
هوش مصنوعی: ویژگی جفان، ظرفهایی هستند مانند حوض که در آنها آب جمع میشود. اصطلاح «جفان» به معنی ظرفهای بزرگ است و هر کدام از آنها به نام «جفنه» شناخته میشود. گفته شده که در هر جفنه، تعدادی افراد میتوانند غذا بخورند و برای آشپزخانهاش روزانه دوازده هزار گوسفند و هزار گاو ذبح میشده است. همچنین، دوازده هزار نانوا و دوازده هزار آشپز برای تهیه غذا در این ظرفها مشغول به کار بودند تا بتوانند جوابگوی تعداد زیاد میهمانان باشند.
وَ قُدُورٍ راسِیاتٍ یعنی ثابتات لا تنقل و لا تحرّک من اماکنهنّ لعظمهنّ و کانت بالیمن، و قیل: هی باقیة هناک. رسی الشیء، یرسو، رسوا، اذا ثبت، لذلک سمیت الجبال الرواسی.
هوش مصنوعی: و "قدور راسیات" به معنای ظرفهایی است که ثابت و بیحرکت هستند و به دلیل بزرگیشان از مکانهای خود جابجا نمیشوند و در سمت راست قرار دارند. گفته شده که آنها در آنجا باقی خواهند ماند. واژه "رسی" به معنای ثابت ماندن است و به همین دلیل به کوهها "رواسی" گفته میشود.
اعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُکْراً مجازه: اعملوا بطاعة اللَّه یا آل داود شکرا له علی نعمه یقال: کان داود (ع) قد جزّأ ساعات اللیل و النهار علی اهله فلم تکن تأتی ساعة من ساعات اللیل و النهار الا و انسان من آل داود قائم یصلی فعمّهم اللَّه فی هذه الایة فقال: اعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُکْراً. قال القرظی: الشکر تقوی اللَّه و العمل بطاعته. و قوله شُکْراً نصب لأنه مفعول له، و قیل: اعملوا شکرا نصب لانّه مفعول کقوله: وَ الَّذِینَ هُمْ لِلزَّکاةِ فاعِلُونَ.
هوش مصنوعی: آیه "اعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُکْراً" به معنای این است که اعضای خانواده داود (ع) به خاطر نعمتهای الهی باید به طاعت خداوند عمل کنند. گفته شده که داود (ع) شب و روز را به ساعات تقسیم کرده بود و در هر ساعت یکی از اعضای خانوادهاش در حال نماز بود. بنابراین، خداوند به این خانواده فرموده که به خاطر نعمتهایش کار کنند و شکرگزار باشند. همچنین، شکرگزاری به معنی تقوی و اطاعت از خداست و در اینجا "شکر" به عنوان مفعول له ذکر شده است.
وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ الاصل فی الشکر الزیادة و الشکور کثیر الشکر،و دابّة شکور اذا اظهرت من السمن فوق ما تعطی من العلف، و الشکیر اسم للنبات و الشعر و الرّیش. و قیل: الشاکر الذی یشکر علی الرخاء و الشکور الذی یشکر علی البلاء، و الشاکر یشکر علی البذل و الشکور یشکر علی المنع فکیف بالبذل. و قیل: الشکور الذی یشکر بقلبه و لسانه و جوارحه و ماله، و الشاکر الذی یشکر ببعض هذه.
هوش مصنوعی: اکثریت مردم شکرگذار نیستند. شکر به معنای افزایش و نشان دادن قدردانی است و اگر موجودی مانند یک حیوان، بیش از آنچه که خوراک دریافت میکند، نشان دهد، به آن حیوان "شکور" میگویند. همچنین "شکیر" به نام گیاه، مو و پر هم اشاره دارد. برخی میگویند کسی که در زمان راحتی سپاسگزاری کند، "شاکر" است، در حالی که کسی که در زمان سختی قدردانی کند، "شکور" نامیده میشود. کسی که به خاطر بخشش شکرگزاری میکند نیز شاکر است و کسی که در برابر کمبود، قدردانی کند، شکور به حساب میآید. همچنین گفته شده است که "شکور" کسی است که با قلب، زبان، اعضای بدن و مالش شکرگزاری کند و "شاکر" کسی است که فقط با یکی از این روشها قدردانی کند.
قوله: فَلَمَّا قَضَیْنا عَلَیْهِ الْمَوْتَ، ذکر وفاة سلیمان (ع): چون روزگار عمر وی بآخر رسید اول نشانی که بروی پیدا شد آن بود که در مسجد بیت المقدس آنجا عبادت گاه وی بود، هر روز بر عادت درختی سبز از زمین بر آمدی و هیچ حیوان از ان نخوردی نه از جن و انس نه از مرغان و هوام، سلیمان آن درخت را گفتی: ترا چه خوانند و بچه کار آیی و چونست که ترا هیچ حیوان نخورد؟ آن درخت گفتی: لم اخلق لشیء من الدواب مرا نه از بهر آن آفریدند تا چرندگان از من خورند و لکن خلقت دواء لکذا و کذا و اسمی کذا مرا که آفریدند دارو را آفریدند فلان درد را بکار آیم و نام من فلان چیز است. سلیمان بفرمودی تا آن را ببرند و بداروخانه برند و نام آن در کتب طب بنویسند. روزی درخت سبز بر آمد همی بالید و میافزود سلیمان در نماز بود چون از نماز فارغ گشت گفت: یا شجرة ما اسمک ای درخت نام تو چیست؟
هوش مصنوعی: هنگامی که عمر سلیمان به پایان رسید، نشانهای از آگاهی مرگ او در مسجد بیتالمقدس ظاهر شد. هر روز در آن مکان درختی سبز روییده میشد که هیچ موجودی از آن نمیخورد، نه انسان و نه حیوانات و پرندگان. سلیمان از درخت پرسید که نامش چیست و چه کاری انجام میدهد که هیچ موجودی از آن تغذیه نمیکند. درخت پاسخ داد که به خاطر دیگر موجودات خلق نشده و وظیفهاش چیز دیگری است؛ نامش دارویی است که برای درمان بیماری خاصی ساخته شده. سلیمان دستور داد تا درخت را ببرند و آن را به داروخانه بفرستند و نامش را در کتابهای طیب بنویسند. یک روز درخت دوباره به رشد خود ادامه داد و سلیمان در حال نماز بود. بعد از اتمام نماز، از درخت پرسید: "ای درخت، نام تو چیست؟"
گفت: خروبه، سلیمان گفت: لایّ شیء نبتت از برای چه رستی و از زمین بر آمدی؟
هوش مصنوعی: گفت: ویرانهای است. سلیمان پاسخ داد: تو از کجا و برای چه به اینجا آمدی و از زمین بیرون آمدی؟
گفت: لخراب هذا المسجد سلیمان گفت: ما کان اللَّه لیخربه و انا حیّ و ما خرابه الا موتی مرا باللّه عهدی است که تا من زنده باشم این مسجد خراب نگردد اکنون خرابی وی نشان مرگ منست. آن گه ساز مرگ بساخت و گفت. اللهم عمّ علی الجنّ موتی حتی یعلم الانس انّ الجنّ لا یعلمون الغیب، و کانت الجنّ تخبر الانس انّهم یعلمون أشیاء من الغیب. ابن زید گفت: پس از ان سلیمان بر ملک الموت رسید گفت: اذا امرت بی فاعلمنی چون ترا بقبض روح من فرمایند مرا خبر ده. ملک الموت بوقتی که او را فرمودند آمد و او را خبر داد گفت: نماند از عمر تو مگر یک ساعت اگر وصیتی میکنی یا کاری از بهر مرگ میسازی بساز. سلیمان آن ساعت شیاطین را حاضر کرد تا از بهر وی طارمی بسازند از آبگینه و آن طارم را هیچ در نبود که در ان توانستی شد و سلیمان اندران طارم در نماز شده و ساز مرگ ساخته از غسل و کفن و حنوط و غیر آن، پس بآخر کار عصای خود پیش گرفت و تکیه بران کرد و هر دو کف خویش زیر سر بر نهاد و آن عصا او را همچون پناهی گشت و ملک الموت در آن حال قبض روح وی کرد و یک سال برین صفت بران عصا تکیه زده بماند و شیاطین و جنّ هم چنان در کار و رنج عمل خویش میبودند و نمیدانستند که سلیمان را وفات رسید و لا ینکرون احتباسه عن الخروج الی الناس لطول صلاته قبل ذلک. بعد از یک سال چون ترده عصای وی بخورد و سلیمان بیفتاد شیاطین بدانستند که سلیمان را وفات رسید و ایشان از رنج و عذاب وی باز رستند، و عذاب ایشان از جهت سلیمان آن بود که چون بر یکی ازیشان خشم گرفتی کان قد حبسه فی دنّ و شدّ رأسه بالرصاص او جعله بین طبقین من الصخر فالقاه فی البحر او شدّ رجلیه بشعره الی عنقه فالقاه فی الحبس ثمّ ان الشیاطین قالوا للارضة: لو کنت تأکلین الطعام اتیناک باطیب الطعام و لو کنت تشربین الشراب سقیناک اطیب الشراب و لکنّا سننقل الیک الماء و الطین، قال: فهم ینقلون الیها ذلک حیث کانت، الم تر الی الطین الذی یکون فی جوف الخشب فهو ما یأتیها بها الشیاطین تشکرا لها فذلک قوله عز و جل: فَلَمَّا قَضَیْنا عَلَیْهِ الْمَوْتَ ما دَلَّهُمْ عَلی مَوْتِهِ إِلَّا دَابَّةُ الْأَرْضِ یعنی الارضة. تَأْکُلُ مِنْسَأَتَهُ ای عصاه، و اصلها من نسات الغنم ای زجرتها و سقتها قرأ ابو عمرو و نافع: منساته بغیر همز و هما لغتان.
هوش مصنوعی: سلیمان گفت: "خداوند هرگز این مسجد را خراب نخواهد کرد تا زمانی که من زندهام و این تخریب تنها با مرگ من ممکن است." او به مرگ خود فکر کرد و گفت: "خداوندا، بر جنها بگذار تا مردن من را بفهمند و بدانند که آنها نمیتوانند غیب را بدانند." سپس سلیمان به فرشته مرگ گفت: "زمانی که اراده کردی جانم را بگیری، به من خبر بده." وقتی او را برای قبض روحش فراخواندند، فرشته مرگ گفت: "از عمر تو فقط یک ساعت باقی مانده است. اگر وصیتی داری، انجام بده." سلیمان در آن لحظه شیاطین را جمع کرد تا برایش یک بالاخانه بسازند و در آن بالاخانه مشغول نماز شد. او تدابیری برای مرگ خود فراهم کرد و با عصایش تکیه کرد و به خواب رفت. فرشته مرگ در آن حین جانش را گرفت. سلیمان یک سال با تکیه بر عصایش باقی ماند و شیاطین از مرگ او بیخبر بودند و به کارهایشان ادامه میدادند. پس از یک سال، وقتی عصای او شکسته شد، شیاطین فهمیدند که او مرده است و از عذابش رهایی یافتند. عذابی که سلیمان بر آنها وارد میکرد، سخت بود و به خاطر آن به ترس و درد زندگی میکردند. بعد از مرگ سلیمان، شیاطین به جانوری که در زمین بود گفتند: "اگر تو غذا میخوردی، ما بهترین غذاها را برایت میآوریم." بدین ترتیب، عذاب آنها که به خاطر سلیمان بود، به پایان رسید. خداوند فرمود که مرگ سلیمان تنها به دست یک جانور زمین آشکار شد که عصایش را خورد و این نشاندهنده مرگ او بود.
فَلَمَّا خَرَّ ای سقط علی الارض. تَبَیَّنَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ الْغَیْبَ ان فی موضع نصب ای علمت و ایقنت أَنْ لَوْ کانُوا و قیل: معناه تبیّنت للانس انّ الجنّ لا یعلمون الغیب.
هوش مصنوعی: پس زمانی که او به زمین افتاد، جنها دریافتند که اگر آنها علم غیب داشتند، در آنجا نمیافتاد. برخی نیز گفتهاند که منظور این است که انسانها متوجه شدند که جنها علم غیب ندارند.
و فی قراءت ابن مسعود و ابن عباس: تبیّنت الانس ان لو کان الجنّ یعلمون الغیب. و قرئ: تبیّنت الجنّ، باین قراءت معنی آنست که فرا دیدند مردمان فراجنیان که اگر ایشان غیب دانستندی ما لَبِثُوا فِی الْعَذابِ الْمُهِینِ، قال القفال: قد دلّت هذه الایة علی انّ الجنّ لم یسخروا الا لسیلمان و انّهم تخلّصوا بعد موته من تلک الاعمال الشّاقة، و انما تهیّأت لهم ذلک لانّ اللَّه تعالی زاد فی اجسامهم و قواهم و غیّر خلقهم عن خلق الجنّ الذین لا یرون و کانوا بمنزلة الاسری فی یدیه ثمّ مات هؤلاء بعد سلیمان فجعل اللَّه خلق الجنّ علی ما کانوا علیه قبل ذلک من الرقة و الضعف و الخفاء فصاروا لا یرون و لا یقدرون علی شیء من هذه الاعمال و لا علی نقل الاجسام الثقال لانّ ذلک کان معجزة لسلیمان علیه السلام. قال اهل التاریخ: کان عمر سلیمان ثلثا و خمسین سنة و مدّة ملکه منها اربعون سنة و ملک یوم ملک و هو ابن ثلاث عشرة سنة و ابتدأ فی بناء بیت المقدس لا ربع سنین مضین من ملکه و اللَّه اعلم.
هوش مصنوعی: در قرائتهای ابن مسعود و ابن عباس آمده است که جنها متوجه شدند که اگر آنها علم غیب داشتند، هرگز در عذاب سخت نمیماندند. همچنین میشود این جمله را به این صورت دیگر خواند که جنها انسانها را دیدند و اگر آنها غیب را میدانستند، در عذاب نمیماندند. قفال گفته است که این آیه نشان میدهد جنها تنها برای سلیمان خدمت کردند و بعد از مرگ او از این کارهای دشوار خلاص شدند. این خدمت برای آنها ممکن شد زیرا خداوند قدرت و نیرومندیشان را افزایش داد و خلق آنها را تغییر داد به شکلی که دیگر قابل دیدن نبودند. آنها مانند اسیرانی در دست سلیمان بودند و بعد از مرگ او، خداوند دوباره خلق جنها را به حالت قبل از سلیمان برگرداند و آنها دوباره ضعیف و نامرئی شدند و نتوانستند کارهای سنگین را انجام دهند، چرا که آن کارها معجزهای برای سلیمان بود. تاریخنگاران میگویند که عمر سلیمان ۵۳ سال بود و مدت سلطنت او ۴۰ سال بود. او از سن ۱۳ سالگی سلطنت خود را آغاز کرد و چهار سال پیش از شروع سلطنت به ساخت معبد مقدس پرداخت و خدا بهتر میداند.
لَقَدْ کانَ لِسَبَإٍ تفسیر سبا و اختلاف قرءات و وجوه آن در سورة النمل از پیش رفت فِی مَسْکَنِهِمْ بفتح کاف و بر لفظ واحد قراءت حمزه است و حفص، و مَسْکَنِهِمْ بکسر کاف هم بر لفظ واحد قراءت کسایی، باقی مساکنهم خوانند بجمع.
هوش مصنوعی: برای سبأ تفسیرهایی وجود دارد و در سوره نمل به اختلاف قرائتها و معانی آن اشاره شده است. در اینجا، 'مسکنهم' با فتح کاف به قرائت حمزه و حفص خوانده میشود و با کسر کاف به قرائت کسایی. همچنین، باقی مسکنها به صورت جمع ذکر میشود.
آیَةٌ ای دلالة علی وحدانیّتنا و قدرتنا، و قیل: فی مساکنهم آیة ای اعجوبة و احدوثة ثمّ فسّرها فقال: جَنَّتانِ ای هی جنّتان بستانان. عَنْ یَمِینٍ من اتیهما و شماله، و قیل: عن یمین بلدهم و شماله. و ثنی الجنتین لتثنیة الیمین و الشمال و المعنی الاشجار و المیاه و البساتین محیطة بها عن ایمانهم و عن شمائلهم. و قیل: کان لکلّ واحد منهم فی منزله جنتان عن یمین و شمال.
هوش مصنوعی: نشانهای از یکتاپرستی و قدرت ماست. بعضی گفتهاند که در محل زندگی آنها نشانهای وجود دارد که شگفتانگیز و جالب است. سپس توضیح دادند که "دو باغ" نشاندهنده دو باغ زیبا است. از سمت راست و چپ به آن اشاره شده و همچنین گفته شده که این باغها در سمت راست و چپ شهرشان قرار دارند. اشاره به این دو باغ به معنای درختان، آبها و باغهای محاط شده است که در سمت راست و چپ آنها قرار دارد. برخی دیگر گفتهاند که هر یک از آنها در خانه خود دو باغ، یکی در سمت راست و دیگری در سمت چپ داشتند.
کُلُوا مِنْ رِزْقِ رَبِّکُمْ ای قیل لهم: کلوا من رزق ربکم. وَ اشْکُرُوا لَهُ علی ما انعم علیکم، و قد تمّ الکلام ثمّ ابتدأ فقال: بَلْدَةٌ طَیِّبَةٌ ای بلدتهم بلدة طیبة لیست بسبخة. قال ابن زید: لم یکن یری فی بلدتهم بعوضة قطّ و لا ذباب و لا برغوث و لا عقرب و لا حیّة و ان کان الرکب لیأتون و فی ثیابهم القمل و الدواب فما هو الا ان ینظروا الی بیوتهم فیموت الدواب. و قیل: کانت العجوز تخرج من منزلها الی منزل جارتها و علی رأسها مکتل و یداها فی درعها فاذا بمکتلها قد امتلا تمرا ممّا یسقط من جناها یانعا فذلک قوله: بَلْدَةٌ طَیِّبَةٌ ای بلدة طیّبة الهواء. وَ رَبٌّ غَفُورٌ الخطاء کثر العطاء.
هوش مصنوعی: از نعمتهای پروردگارتان بخورید و به او به خاطر نعماتی که به شما عطا کرده شکر گذار باشید. سپس اشاره میکند که این شهر، شهری پاک و سالم است، نه بیابانی نامناسب. ابن زید گفته که در این شهر هیچ آفتی مانند پشه، مگس، شپش، مار و آفتهای دیگر وجود نداشته و حتی مسافران نیز با وجود کثیفی لباسشان، وقتی به خانههای مردم این شهر نگاه میکردند، از زیستگاههای بیحالی فرار میکردند. همچنین گفته شده که یک زن پیر وقتی به خانه همسایهاش میرفت، سبدی روی سرش میگذاشت و دستانش را در لباسش پنهان میکرد و سبدش از خرماهایی که از درختانش میریخت پر میشد که این نشاندهنده هوای خوب این منطقه است. خداوند بخشنده و مهربان است و نعمتهای فراوانی به بندگانش عطا میکند.
فَأَعْرَضُوا وهب منبه گفت: رب العالمین سیزده پیغامبر بقبیله سبا فرستاد تا ایشان را بر طاعت اللَّه و دین حق دعوت کردند و نعمتهای اللَّه در یاد ایشان دادند و از عذاب و عقوبت اللَّه بترسانیدند و بهم دادند و ایشان بر طغیان و کفر و تمرّد خویش مصرّ بایستادند و گفتند: ما خود هیچ نعمت بر خود نمیدانیم از جهة این خدای که شما دعوی میکنید و ما را بر طاعت وی میخوانید او را بگوئید تا این نعمت از ما باز برد اگر تواند، اینست که رب العالمین فرمود: فَأَعْرَضُوا روی گردانیدند از ایمان و توحد و شکر نعمت اللَّه فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ سَیْلَ الْعَرِمِ فرو گشادیم بر ایشان سیل نهمار بزور، سیلی که کس طاقت بستن آن نداشت، و اصلها من العرامة و هی الشدّة و القوّة و هو المنهمر الذی لا یستطاع ردّه یقال: عرم الانسان، یعرم، عرامة و عراما، فهو عارم خبیث شریر. و قیل: الْعَرِمِ هو اسم الوادی. و قیل. هو المسنّاة واحدته عرمة، ای سکر یحبس الماء لیعلو الی ارض مرتفعة. ابن عباس گفت و جماعتی مفسران که: این مسنّاة سدی بود در ان رودبار میان دو کوه بسنگ و قیر بر آورده بلقیس فرمود آن را بروزگار ملک خویش از بهر قوم خویش آب در ان رودبار جمع کرد و از ان جویها برید تا هر کسی بر قدر حاجت آب بکشت زار و درختان خویش میبرد، فلمّا طغوا و کثروا و تمرّدوا سلّط اللَّه علیهم الخلد فقطعت المسنّاة و ثقبتها من اسفلها ففرّق الماء جنانهم و خرّب ارضهم و الخلد فار عمی طرش واحدتها خلدة و کان لها انیاب من حدید و لا تقرب منها هرّة الا قتلتها و قیل الْعَرِمِ اسم تلک الخلد و قیل: الْعَرِمِ المطر الشدید.
هوش مصنوعی: هب منبه گفت: خدای العالمیان سیزده پیامبر به قوم سبأ فرستاد تا آنها را به اطاعت خدا و دین حق دعوت کنند، نعمتهای الهی را به یادشان بیاورند و از عذاب و کیفر خدا بترسانند. اما آنها همچنان بر طغیان و کفر و نافرمانی خود پافشاری کردند و گفتند: ما از این خدای که شما به آن دعوتمان میکنید، هیچ نعمتی نمیبینیم. از او بخواهید اگر میتواند، نعمتی را که به ما داده، از ما بازگرداند. به همین دلیل، خداوند فرمود: آنها از ایمان و شکرگزاری به نعمتهای خدا روی گردانیدند و ما بر آنها سیل شدیدی فرستادیم که هیچکس نمیتوانست در برابر آن مقاومت کند. این سیل به شدت و قدرتی بود که هیچ راهی برای جلوگیری از آن وجود نداشت. برخی گفتهاند «عرم» به معنای شدت و سیل شدید است و برخی نیز آن را به نام وادیای نسبت دادهاند. ابن عباس و برخی دیگر از مفسران گفتهاند: این اشاره به سدی دارد که در زمان ملک بلقیس برای جمعکردن آب در رودخانه ساخته شده بود. اما وقتی قوم او طغیان کردند و بر طغیان خود پافشاری کردند، خداوند بر آنها حادثهای فرستاد و سدی که آب را نگهداشته بود، از پایین شکست و آب به زمینهای آنها جاری شد و باعث خرابی آنها گردید.
وَ بَدَّلْناهُمْ بِجَنَّتَیْهِمْ جَنَّتَیْنِ ذَواتَیْ أُکُلٍ خَمْطٍ قرأ ابو عمرو و یعقوب: اکل خمط بالاضافة، و الباقون بالتنوین و هما متقاربان کقول العرب: فی بستان فلان اعناب کرم و اعناب کرم فتضاف الاعناب الی الکرم لانّها منه و قد تنوّن الاعناب ثمّ یترجم عنها اذا کانت الاعناب ثمر الکرم. و الاکل الثمر، و الخمط کلّ شجر ذی شوک. و قیل: هو الاراک و الاثل الطرفاء، و السدر النبق. قال قتاده: بینهما شجر القوم من خیر الشجر اذ صیّره اللَّه من شرّ الشجر باعمالهم.
هوش مصنوعی: ما باغهای آنان را به دو باغ دیگر که میوههای متنوعی داشتند تبدیل کردیم. ابو عمرو و یعقوب کلمه «اکل» را به صورت اضافه خواندند، ولی دیگران آن را به صورت نونگذاری شده خواندهاند که هر دو نزدیک به هم هستند. به نظر عربها، در بستان فلان، انگور و درخت انگور وجود دارد و انگورها به درخت انگور اضافه میشوند چون جزء آن هستند و همچنین میتوان انگورها را نونگذاری کرد زمانی که میوههای درخت انگور را اشاره میکنند. میوه به معنای ثمر است و «خمط» به هر درختی با خار اشاره دارد. برخی گفتهاند که این شامل درختان اراک و آطال و درختان طریفا و سدر و نبق میشود. قتاده میگوید: بین این دو، درختانی وجود دارد که از بهترین درختان هستند، زیرا خداوند آنها را به واسطه اعمالشان از بدترین درختان تبدیل کرده است.
ذلِکَ جَزَیْناهُمْ محل ذلک نصب بوقوع المجازاة علیه، تقدیره: جزیناهم ذلک. بِما کَفَرُوا وَ هَلْ نُجازِی قرأ حمزة و الکسائی: نُجازِی بالنون و کسر الزّاء الْکَفُورَ بنصب الرّاء، و اختاراه لقوله: جَزَیْناهُمْ. و قرأ الآخرون: یجازی بالیاء و فتح الزّاء و رفع الرّاء من الْکَفُورَ و المعنی هل یجازی مثل هذا الجزاء إِلَّا الْکَفُورَ. قال مجاهد: یجازی ای یعاقب.
هوش مصنوعی: آنچه گفته شده این است که ما آنها را به خاطر کفرشان مجازات میکنیم. در اینجا، فعل «مجازات» به صورت جمع و با حرف نون آمده است، که اشاره به وعده مجازات دارد. همچنین بعضی دیگر این فعل را به شکل مفرد و با یاء ذکر کردهاند. این دو قرائت به نوعی به دو دیدگاه مختلف در مورد مجازات اشاره دارد. مجاهد نیز اشاره کرده که واژه «مجازات» به معنای «مجازات» یا «عقوبت» است.
وَ جَعَلْنا بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ الْقُرَی الَّتِی بارَکْنا فِیها یعنی ارض المقدس من الشام. قُریً ظاهِرَةً یعنی قائمة عامرة. و قیل: ظاهِرَةً ای متواصلة تظهر الثانیة من الاولی لقربها منها. قال الحسن: کان احدهم یغدوا فیقیل فی قریة و یروح فیأوی الی قریة اخری. قال مجاهد: هی السروات. و قال وهب: قری صنعاء. و قیل: کانت قراهم اربعة آلاف و سبع مائة قریة متصلة من سبأ الی الشام.
هوش مصنوعی: خداوند میان مردم و روستاهایی که در سرزمین مقدس واقع شدهاند، فاصلهای قرار داد. این روستاها به شکل واضح و آباد وجود داشتند. برخی گفتهاند که این روستاها بههمپیوسته هستند و هر کدام بهخاطر نزدیکی به دیگری دیده میشوند. حسن گفته است که یکی از آنها صبحگاه به یک روستا میرفت و بعدازظهر به روستای دیگری میرسید. مجاهد اشاره کرده که این روستاها ممکن است شامل کوهستانها باشند و وهب نیز گفته که این روستاها در ناحیه صنعاء قرار داشتند. همچنین بیان شده که تعداد این روستاها به چهار هزار و هفتصد میرسد و از سبأ تا شام گسترش یافتهاند.
وَ قَدَّرْنا فِیهَا السَّیْرَ ای جعلنا السیر بین قراهم و القری التی بارکنا فیها سیرا مقدّرا من منزل الی منزل و قریة الی قریة لا ینزلون الا فی قریة و ماء و شجر و لا یغدون الا من قریة و ماء و شجر و قلنا لهم: سِیرُوا فِیها لَیالِیَ وَ أَیَّاماً ایّ وقت شئتم آمِنِینَ لا تخافون عدوّا و لا جوعا لا عطشا. فبطروا و طغوا و لم یصبروا علی العافیة.
هوش مصنوعی: ما در آنجا مسیر را بهطور مشخص تعیین کرده بودیم. یعنی سیر و حرکت آنها بین شهرها و روستاهایی که در آنها برکت نازل کرده بودیم، به طور معین از یک منزل به منزل دیگر و از یک روستا به روستای دیگر بود. آنها نمیتوانستند جز در روستایی با آب و درختان فرود آیند و فقط از آنها حرکت میکردند. به آنها گفته بودیم: شبها و روزها در این مسیر سفر کنید، هر وقت که خواستید، در امنیت باشید و از هیچ دشمنی، گرسنگی و تشنگی نترسید. اما آنها سرکشی کردند و نافرمانی کردند و نتوانستند بر نعمتها صبر کنند.
فَقالُوا رَبَّنا باعِدْ بَیْنَ أَسْفارِنا قرأ ابن کثیر و ابو عمرو: بعد بین اسفارنا ای اجعل بیننا و بین الشام فلوات و مفاوز لنرکب فیها الرواحل و نتزوّد الازواد فعجّل اللَّه لهم الاجابة. روایت هشام از قرّاء شام و یعقوب ربنا برفع خوانند و باعد بر خبر، و معنی آنست که: راهی چنان آبادان داشتند و منزلها چنان نزدیک و نیکو بطر گرفت ایشان را در ان نعمت و ناسپاسی کردند و آن راه چنان نزدیک و آبادان بدور داشتند گفتند: خداوند ما دورادور دور کرد سفرهای ما. وَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ بالکفر و الطغیان و العصیان. فَجَعَلْناهُمْ أَحادِیثَ عظة و عبرة یتمثّل بهم. وَ مَزَّقْناهُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ کانوا قبائل ولدهم سبا فتفرّقوا فی البلاد وقع بارض الیمن منهم اشعر و کنده و انمار و هم بجیلة و مذحج و حمیر و وقع ازد بعمان و وقع خزاعة بمکة و اوس و خزرج بیثرب و وقع لخم و جذام و غسان و کلب بالشام و کذلک عاملة وقعت بالشام.
هوش مصنوعی: آنها گفتند: پروردگارا، فاصله سفرهای ما را زیاد کن. ابنکثیر و ابو عمرو گفتهاند که منظور از "بعید بین اسفارنا" این است که میان ما و شام، بیابانها و مناطق خالی از سکنه قرار بده تا ما بتوانیم در آنجا سواری کنیم و مایحتاج خود را تأمین کنیم. خداوند زود پاسخ آنها را داد. روایت هشام از قراء شام و یعقوب این است که "پروردگار ما" را بلندتر میخوانند و "باعد" را بهصورت خبر میخوانند. منظور این است که آنها بهخاطر آن نعمتها در راههای آباد و نزدیک، به غرور و تکبر افتاده بودند و ناسپاسی کردند. اینگونه شد که گفتند: پروردگارا، سفرهای ما را دور و دورتر کن. و به خودشان ظلم کردند با کفر و سرکشی. بنابراین، ما آنها را به داستانهایی مبدل کردیم که عبرتی برای دیگران باشد. و آنها را به گونهای پارهپاره کردیم که قبایل آنها مثل سبا پراکنده شدند. برخی از آنها در سرزمین یمن مانند اشعر و کنده و انمار ساکن شدند و برخی دیگر مثلاً در مکّه و عمان و مدینه (یثرب) و شام زندگی کردند.
إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ قال المطرف: هو المؤمن الذی اذا اعطی شکر و اذا ابتلی صبر.
هوش مصنوعی: در اینجا نشانههایی وجود دارد برای هر کسی که صبور و شکرگزار باشد. یکی از دانشمندان میگوید: این شخص مؤمنی است که وقتی چیزی به او داده میشود، شکرگزاری میکند و زمانی که دچار آزمایش و سختی میشود، صبر میکند.
وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ حمزه و کسایی و عاصم صَدَّقَ بتشدید خوانند و معنی آنست که ابلیس راست کرد بر ایشان ظنّ خویش، باقی بتخفیف خوانند ای صدق علیهم ابلیس فی ظنّه راست گوی آمد بر ایشان ابلیس در پنداره خویش و در ان ظن که بایشان میبرد، و ظنّه قوله: لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ إِلَّا قَلِیلًا، و قوله: وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرِینَ، و قوله: فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ، و قوله: عَلَیْهِمْ ای علی اهل سبا، و قیل: علی الناس کلهم الا من اطاع اللَّه سبحانه.
هوش مصنوعی: ابلیس بر اساس پندار خود به آنها استناد کرد؛ برخی از خوانندگان این را با تأکید میخوانند و برخی دیگر به شکل ملایم. این بدان معناست که ابلیس، در گمان خود، به درستی باور داشت که میتواند فرزندان آنها را گمراه کند، جز تعداد کمی که استثناء هستند. او همچنین میگوید که بیشتر آنها شکرگزار نخواهند بود و با عزتش به این باور دارد که همه آنها را گمراه خواهد کرد، به جز افرادی که به خداوند اطاعت میکنند. برخی نیز معتقدند که این مفهوم شامل همه مردم است، جز کسانی که به فرمان خدا عمل میکنند.
فَاتَّبَعُوهُ فی الکفر و المعصیة إِلَّا فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ هو کقوله: إِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ.
هوش مصنوعی: پس آنها در کفر و معصیت از او پیروی کردند، جز گروهی از مؤمنان که مانند قول او هستند: جز بندگان مخلص تو از آنها.
وَ ما کانَ لَهُ عَلَیْهِمْ مِنْ سُلْطانٍ ای من حجّة و ملکة هذا کقوله: إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا، و کالحکایة عن ابلیس: وَ ما کانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ و قیل: معناه ما کان تسلیطنا ایّاه علیهم إِلَّا لِنَعْلَمَ هذا علم وقوع معناه الرّؤیة و قد علم اللَّه من الخلق الایمان و الکفر قبل خلقهم، إِلَّا لِنَعْلَمَ ای لنری و نمیّز و نعلمه موجودا ظاهرا کائنا موجبا للثواب و العقاب کما علمناه مفقودا معدوما بعد ابتلائنا لخلقنا مَنْ یُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ ای بالبعث بعد الموت؟ مِمَّنْ هُوَ مِنْها فِی شَکٍّ وَ رَبُّکَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ حَفِیظٌ.
هوش مصنوعی: این متن بیان میکند که هیچ سلطه و قدرتی برای ابلیس بر مؤمنان وجود ندارد. به این معنا که خداوند میداند قبل از خلق انسانها چه کسانی خواهند بود که به او ایمان میآورند یا کافر خواهند شد. در واقع، ابلیس تنها به عنوان امتحانی برای انسانها وجود داشته تا ایمان و کفر آنها نمایان شود و بدین ترتیب، نتیجه عمل آنها مشخص گردد. این آزمایش به منظور تمایز بین کسانی است که به آخرت و زندگی پس از مرگ اعتقاد دارند و آنهایی که در این باره دچار شک و تردید هستند. در نهایت، خداوند بر همه چیز مراقب و تیزبین است.
قُلِ یا محمد لهؤلاء المشرکین الذین انت بین ظهرانیهم ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ ای زعمتم انهم آلهة من دون اللَّه، نزلت فی کفار بنی ملیخ کانوا یعبدون الجنّ و یظنّون اّنهم الملائکة ثمّ وصفهم فقال: لا یَمْلِکُونَ مِثْقالَ ذَرَّةٍ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ ای لا یقدرون ان ینفعوکم ذرّة مما فی السماوات و الارض وَ ما لَهُمْ ای للملائکة فِیهِما ای فی خلق السماوات و الارض مِنْ شِرْکٍ ای من شرکه. وَ ما لَهُ ای ما للَّه مِنْهُمْ ای من الملائکة مِنْ ظَهِیرٍ عون فی خلق السماوات و الارض. جماعتی از قبائل عرب فرشتگان را میپرستیدند و میگفتند: هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ، رب العالمین بجواب ایشان گفت: وَ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ عِنْدَهُ ای عند اللَّه یوم القیامة إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ و بر قراءت ابو عمرو و حمزه و کسایی. أَذِنَ بضمّ الف که اینها هم با شافع شود و هم با مشفوع، میگوید: شفاعت هیچ شافع سود ندارد روز قیامت مگر کسی که اللَّه دستوری دهد او را تا شفاعت کند یا کسی را که از بهر وی شفاعت کنند، ثمّ ذکر ضعف الملائکة حین سمعوا کلام اللَّه فقال: حَتَّی إِذا فُزِّعَ عَنْ قُلُوبِهِمْ یعنی عن قلوب الملائکة.
هوش مصنوعی: ای محمد، به این مشرکانی که در میان آنها هستی بگو: به آنهایی که به جز خدا، آنها را خدا میدانید، دعا کنید. این آیات در مورد کافران بنی ملیخ نازل شده که جنها را میپرستیدند و فکر میکردند که آنها فرشتگان هستند. سپس خداوند آنها را توصیف میکند و میفرماید که آنها حتی نتوانستهاند به اندازه یک دانه ذرّه در آسمانها و زمین، برای شما نفعی ببرند. نه برای فرشتگان این قدرت وجود دارد و نه برای خداوند از آنها هیچ یاری و کمکی در خلق آسمانها و زمین وجود دارد. برخی از قبایل عرب فرشتگان را میپرستیدند و میگفتند: اینها شفیعان ما نزد خداوند هستند. در جواب آنها، خداوند میفرماید: شفاعت در روز قیامت نزد خداوند هیچ فایدهای ندارد مگر برای کسی که او اجازه دهد. بر اساس قرائتهایی خاص، میگوید که شفاعت هیچ شفیعی در روز قیامت موثر نیست مگر به اجازه خداوند، چه برای خود او و چه برای کسی که برایش شفاعت میکند. سپس ضعف فرشتگان را در زمانی که کلام خدا را میشنیدند یادآور میشود و میفرماید: تا وقتی که وحشت از قلبهای آنها رفع میشود.
فُزِّعَ ای کشف، و التفزیع من الاضداد تقول: فزّعته اذا خوّفته و فزّعته اذا اذهبت فزعه، و کذلک الفزع له وجهان یقال: فزع، اذا خاف، و فزع، اذا اغاث من الفزع. و قرأ ابن عامر و یعقوب: فزع بفتح الزّاء و المعنی کشف اللَّه عن قلوبهم الفزع و جلا عنهم الخوف حین انحدر علیهم جبرئیل.
هوش مصنوعی: فزع به معنای ترس و وحشت است که به دو حالت اشاره دارد: یکی زمانی که کسی ترسیده و دیگر زمانی که به کسی کمک میشود تا از ترس خارج شود. در این متن گفته شده که هنگام نازل شدن جبرئیل، خداوند ترس و وحشت را از دلهای آنها دور کرده و به آنها آرامش عطا کرده است. همچنین، قرائتهای مختلفی از این کلمه وجود دارد که به معنای ترس و کمک به رفع ترس مرتبط است.
روی عبد اللَّه بن مسعود قال: قال رسول اللَّه (ص): انّ اللَّه عزّ و جلّ اذا تکلّم بالوحی سمع اهل السماء صلصلة کجرّ السلسلة علی الصّفا فیصعقون فلا یزالون کذلک حتی یأتیهم جبرئیل علیه السلام فاذا جاءهم جبرئیل فُزِّعَ عَنْ قُلُوبِهِمْ، فیقولون یا جبرئیل: ما ذا قال ربّک؟ قال: یقول الحق فینادون الحق الحق.
هوش مصنوعی: روزی عبد اللَّه بن مسعود نقل میکند که رسول خدا (ص) فرمودند: وقتی که خداوند متعال وحی میفرستد، اهل آسمان صدای جوی صدایی شبیه به صدای زنجیری که بر روی سنگی کشیده میشود، را میشنوند و به حال بیهوشی درمیآیند. آنها در این حالت میمانند تا جبرئیل فرشته وحی نزد آنها بیاید. وقتی جبرئیل نزد آنها میآید، ترس و وحشتشان برطرف میشود و میپرسند: ای جبرئیل، خداوندت چه فرمود؟ او جواب میدهد: خداوند حق را میگوید و آنها فریاد میزنند: حق، حق است.
و عن ابی هریرة عن النبی (ص): قال: اذا قضی اللَّه عز و جل الامر فی السماء ضربت الملائکة باجنحتها خضعانا لقوله کانّه سلسلة علی صفوان فاذا فزّع عن قلوبهم، قالُوا ما ذا قالَ رَبُّکُمْ قالُوا الّذی قال: الْحَقَّ وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ.
هوش مصنوعی: ابو هریره از پیامبر اکرم (ص) نقل میکند که وقتی خداوند ارادهای در آسمان داشته باشد، فرشتگان با بالهایشان ضربه میزنند و به خاطر عظمت کلام خدا، مانند زنجیری بر روی سنگی دراز میشوند. پس از اینکه ترس از دلهایشان برطرف میشود، از یکدیگر میپرسند که خداوند چه گفته است و آنها پاسخ میدهند که خداوند گفت: "حق است و او بلندمرتبه و بزرگ است."
و عن عائشة: انّ الحارث بن هشام سأل رسول اللَّه علیه سلام اللَّه: کیف یأتیک الوحی؟
هوش مصنوعی: عایشه نقل میکند که الحارث بن هشام از رسول خدا (ص) پرسید: وحی چگونه به تو میرسد؟
فقال رسول اللَّه (ص): احیانا یأتینی مثل صلصلة الجرس و هو اشدّه علیّ فیفصم عنّی و قد وعیته و احیانا یتمثل لی الملک رجلا فیکلّمنی فاعی ما یقول و هو اهون علیّ قالت عائشة و لقد رأیته ینزل علیه الوحی فی الیوم الشدید البرد فیفصم عنه و انّ جبینه لیتفصّد عرقا.
هوش مصنوعی: پیامبر خدا (ص) فرمودند: گاهی بر من وحی مانند صدای زنگ میآید که این سختترین نوع وحی برای من است و به شدت بر من فشار میآورد و در این حالت میتوانم آن را درک کنم. همچنین گاهی فرشتگان به صورت انسان جلوهگر میشوند و با من صحبت میکنند و من هم آنچه را میگویند، میفهمم؛ این نوع وحی برای من آسانتر است. عایشه نیز گفت: من دیدهام که وحی بر او در روزهای بسیار سرد نازل میشود و او در این حالت عرق میکند و روی پیشانیاش عرق میریزد.
در روزگار فترت میان رفع عیسی و بعثت محمد علیهما الصلاة و السلام ششصد سال وحی از آسمان بیامد پس بوقت بعثت مصطفی علیه افضل الصلوات فریشتگان صوت وحی شنیدند و صلصله آن همچون صلصله زنجیر که بر کوه زنند، پنداشتند که رستاخیز برخاست همه از بیم و فزع بیفتادند و بیهوش شدند تا رب العزة آن بیم و فزع از دل ایشان باز برد، آن گه یکدیگر را میپرسیدند که: ما ذا قالَ رَبُّکُمْ؟ گفتهاند که اهل آسمان دنیا گویند اهل آسمان دوم را: ما ذا قالَ رَبُّکُمْ؟ و اهل آسمان دوم گویند اهل آسمان سوم را: ما ذا قالَ رَبُّکُمْ؟ همچنین تا به هفتم آسمان یکدیگر را میپرسند و اهل آسمان هفتم از جبرئیل پرسند که ما ذا قالَ رَبُّکُمْ؟ جبرئیل گوید: الْحَقَّ، یعنی که اللَّه فرمان روان داد و سخن راست فرمود، آن گه فریشتگان آسمانها با یکدیگر میگویند: الْحَقَّ وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ. قال الضحاک: انّ الملائکة المعقّبات الذین یختلفون الی اهل الارض یکتبون اعمالهم اذا ارسلهم الربّ عزّ و جلّ فانحدروا سمع لهم صوت شدید فیحسب الذین هم اسفل منهم من الملائکة انّه من امر الساعة فیخرّون سجّدا و یصعقون حتّی یعلموا انّه لیس من امر الساعة. و قال الحسن و ابن زید: اذا کشف الفزع عن قلوب المشرکین عند نزول الموت بهم اقامة للحجّة علیهم قالت لهم الملائکة: ما ذا قالَ رَبُّکُمْ فی الدنیا؟ قالُوا الْحَقَّ فاقرّوا به حین لم ینفعهم الاقرار، و دلیل هذا التأویل آخر السورة: وَ لَوْ تَری إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْتَ....
هوش مصنوعی: در دورهای که میان رسولی به نام عیسی و پیامبر اسلام، محمد، فاصله بود، وحی از آسمان به مدت 600 سال قطع شد. اما با ظهور محمد، فرشتگان صدای وحی را شنیدند و آن را مانند صدای زنجیری که به کوهی برخورد میکند تصور کردند، به این دلیل وحشت زده شدند و بیهوش افتادند. خداوند سپس ترس و وحشت آنها را از دلشان برداشت و آنها یکدیگر را پرسیدند که چه چیزی از سوی پروردگارشان آمده است. این امر بین آسمانها ادامه یافت و از یکدیگر سوال کردند که پروردگار چه گفته است. در نهایت، وقتی به آسمان هفتم رسیدند، از جبرئیل پرسیدند و او پاسخ داد که خدا فرمان راست را صادر کرده است. سپس فرشتگان در آسمانهای مختلف با یکدیگر میگفتند که خداوند بزرگ و متعال است. همچنین گفته شده که فرشتگان حامل پیام از زمین به آسمان میروند و در هنگام نزول خون، صدای شدیدی میشنوند، به طوری که موجودات دیگر فکر میکنند قیامت بر پا شده است و به سجده میافتند. در نهایت، وقتی ترس مشرکان در زمان مرگ از بین میرود، فرشتگان از آنها میپرسند که در دنیا پروردگارتان چه گفت، و آنها اقرار میکنند، اما این اقرار در آن لحظه به آنها کمکی نمیکند.