گنجور

۴ - النوبة الثالثة

قوله تعالی: قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ... گفته‌اند که: القیام للَّه نقطه پرگار طریقت است و مدار اسرار حقیقت، هر که از تدبیر خود برخاست و کار خود با حق جل جلاله گذاشت ثمره حیاة طیّبه برداشت، نبینی جوانمردان اصحاب الکهف را که از خود برخاستند و تدبیر خود بگذاشتند و روی بدرگاه ربوبیت نهادند چنانک رب العزة فرمود: وَ رَبَطْنا عَلی‌ قُلُوبِهِمْ إِذْ قامُوا، نگر که ایشان را در غار غیرت در ظلّ رعایت و کنف ولایت چگونه جای داد، آفتاب صورت را و خورشید تابنده را زهره نبود که گرد غار غیرت ایشان گردد و نور آفتاب متقاصر آید بحکم اضافت بانوار اسرار ایشان، زیرا که نور آفتاب برای استضاءت خلق است و انوار اسرار ایشان برای معرفت حقّ.

دع الاقمار تخبو ام تنیر
لنا بدر تذل له البدور

نور آفتاب نور صورت است و نور دل ایشان نور سریرت، لا جرم شعاع آفتاب صورت چون بایشان رسیدی از بریق شعاع نور سرّ ایشان دامن در چیدی، رب العالمین فرمود. وَ تَحْسَبُهُمْ أَیْقاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ پنداری که ایشان بیدارند و خود خفته بودند، اینست صفت اهل طریقت، بظاهرشان نگری ایشان را بینی مشغول در میادین اعمال، بسر آئرشان نگری ایشان را بینی فارغ در بساتین لطف ذو الجلال، بظاهر در عمل در باطن نظّاره لطف ازل، از إِیَّاکَ نَعْبُدُ کمر مجاهدت بر میان بسته، از إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ تاج مشاهدت بسر نهاده، در زیر قرطه تسلیم پوشیده، بر زبر درّاعه عمل فرو کشیده، و فی اختیار اصحاب الکهف ابین دلیل و اوضح سبیل علی انّ الاصطفاء لیس بعلّة و الاختیار لیس بحیلة. سگی که چند گام برداشت از پی دوستان حقّ تا بقیامت میخوانند که: وَ کَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَیْهِ بِالْوَصِیدِ. پس مسلمانی که از سوزی و ایمانی هفتاد سال با اولیاء حق صحبت دارد و سواد شباب به بیاض شیب رساند چه ظن بری که حق جل جلاله روز قیامت او را نومید گرداند؟ کلا و لمّا انّه لا یفعل ذلک.

قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ ما یُبْدِئُ الْباطِلُ وَ ما یُعِیدُ آن روز که رسول خدا (ص) قدم مبارک در کعبه نهاد و عمر خطاب بعزّ اسلام رسیده و مؤمنان باسلام وی شاد گشته و در کعبه بتان بسیار نهاده رسول (ص) در دست قضیبی داشت بر سینه بتان میزد و میگفت: جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ، جاءَ الْحَقُّ وَ ما یُبْدِئُ الْباطِلُ وَ ما یُعِیدُ، و عمر میگفت: یا ایّها الاصنام هذا احمد هذا رسول اللَّه حقّا فاشهدوا ان کان حقّا فاشهدوا ان کان حقّا ما یقول فاسجدوا، آن بتان بیکبار همه در سجود افتادند. ای جوانمرد! کدام روز خواهد بود که رسول تحقیق با عمر تصدیق بر موجب اشارت توفیق باین کعبه سینه تو در آیند و آن بتان هوا و حرص را بر هم زنند و این ندا در دهند که جاءَ الْحَقُّ وَ ما یُبْدِئُ الْباطِلُ وَ ما یُعِیدُ فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ ساجِدِینَ چگویی؟ ایشان بسجده آمدند یا ما ایشان را بسجده آوردیم؟ غلامی با خواجه میرفت، غلام در مسجد شد نماز کرد و در لذّت مناجات دراز بماند، خواجه گفت: بیرون آی ای غلام، گفت: نمی‌گذارند، گفت: که ترا بیرون نمی‌گذارد؟ گفت: آنکه ترا در نمی‌گذارد. عجب نباشد که آدمی شنوای گویای دانا سجده کند عجب آنست که عمر گوید: ای بتان ناشنوای ناگویا اگر دین محمد حقّ است سجده کنید، همه بیکبار سجده کردند. پاکا خداوندا! دو کار منکر قبیح پیش عمر نهادند: عداوت رسول و طمع دنیا، آن گه از میان هر دو حالی بدان نیکویی پدید آوردند که عمر را بزینت اسلام بیاراستند، همچنین دو کار منکر پیش سحره فرعون نهادند: یکی عداوت موسی دیگر ولایت فرعون، آن گه سرّی بدان عزیزی از میانه پدید آوردند که: فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ ساجِدِینَ. دو محنت صعب پیش یوسف نهادند: یکی چاه دیگر زندان، آن گه از میان هر دو ولایت و سلطنت یوسف پدید آوردند که: مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فِی الْأَرْضِ‌. دو نطفه مهین در رحم فراهم آوردند و از میان هر دو صورتی بدین زیبایی پدید آوردند که: وَ صَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ دو نجاست فراهم آوردند در نهاد حیوان: یکی فرث دیگر دم، از میان هر دو شیر صافی پدید آوردند مِنْ بَیْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً خالِصاً. دو کار صعب بر بنده جمع آمد: یکی معصیت دیگر تقصیر در طاعت از میان هر دو رحمت و مغفرت پدید آوردند که: یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمالَکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ.

وَ حِیلَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ ما یَشْتَهُونَ خبر میدهد از ان بیچاره که در سکرات مرگ افتد و جانش بچنبر گردن رسد، رخساره رنگینش از هیبت مرگ بیرنگ گردد، قطرات عرق حسرت از پیشانی وی روان گردد، فرزندان بناز پرورده بر بالین وی نشسته و روی بر روی وی می‌مالند و دوستان و برادران بناکام او را وداع میکنند و بزبان حیرت میگویند:

یا جامع الشمل و الاحشآء و الکبد
یا لیت امّک لم تحبل و لم تلد
تهدی الی عرصة الموتی علی عجل
مودّع الاهل و الاحباب و الولد

کرام الکاتبین طومار کردار در میپیچند خازنان روزی جریده رزق در می‌نوردند، متقاضیان حضرت قصد جان میکنند و آن بیچاره فرومانده در آرزوی یک روز مهلت بود و مهلتش ندهند، خواهد که سخن گوید و قوّتش ندهند، اینست که رب العالمین فرمود: وَ حِیلَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ ما یَشْتَهُونَ. روزی مردی صاحب واقعه بنزدیک رسول خدا آمد و از پراکندگی دل و معصیت خود بنالید، آب حسرت از دیده همی بارید و نفس سرد همی کشید و میگفت: یا رسول اللَّه طبیب دلها بیماران تویی، دردها را درمان ساز تویی، این درد مرا درمانی بساز و این خستگی مرا مرهمی پدید کن که سخت بیمارم بگناه خویش، غرقه‌ام بجرم خویش، آلوده‌ام بکردار خویش، مغرورم بپندار خویش. رسول خدا گفت: روزی و شبی را که در پیش داری باری کار خود بساز، آن روز که رب العزة میفرماید: وَ حِیلَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ ما یَشْتَهُونَ، و آن شب نخستین که ازو خبر میدهد: وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلی‌ یَوْمِ یُبْعَثُونَ، رو خلوتی بساز و ساعتی با درد و اندوه خود پرداز، اشکی گرم از دیده فرو بار و آهی سرد از دل بر آر و بزبان تضرّع بگوی: خداوندا! بهر صفت که هستم برخواست تو موقوفم، بهر نام که خوانندم ببندگی تو معروفم.

بنده گر خوبست و گر زشت آن تست
عاشق ار دانا و گر نادان تراست‌

خداوندا! همچون یتیم بی پدر گریانم، درمانده در دست خصمانم، خسته جرمم و از خویشتن بر تاوانم، خراب عمر و مفلس روزگار دیدی من آنم. خداوندا! فریاد رس که از ناکسی خود بفغانم. آن بیچاره برگشت با دلی پر درد و جانی پر حسرت، دو دست بر سر نهاده و چون زارندگان نوحه تلهّف و تأسف در گرفته که: آه! من شدّة الموت و سکراته و من حسرت الفوت و غمراته، وحشة الاغتراب و فرقة الاحباب و النّوم علی التّراب، آه! من الایّام الّتی مضت فی البطالة و الاوقات الّتی فنیت فی الجهالة.

دریغا که روزگار بباد بر دادیم و شکر نعمت مولی نگزاردیم! دریغا که قدر عمر خود نشناختیم و از کار دنیا با طاعت مولی نه پرداختیم! دریغا که عمر عزیز بسر آمد و نوبت رفتن در آمد، روزگار بگذشت و تبعات روزگار بماند.

ای خداوندان مال الاعتبار الاعتبار
وای خداوندان قال الاعتذار الاعتذار
پیش از ان کین جان عذر آور فروماند ز نطق
پیش از ان کین چشم عبرت بین فروماند ز کار

اطلاعات

قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ... گفته‌اند که: القیام للَّه نقطه پرگار طریقت است و مدار اسرار حقیقت، هر که از تدبیر خود برخاست و کار خود با حق جل جلاله گذاشت ثمره حیاة طیّبه برداشت، نبینی جوانمردان اصحاب الکهف را که از خود برخاستند و تدبیر خود بگذاشتند و روی بدرگاه ربوبیت نهادند چنانک رب العزة فرمود: وَ رَبَطْنا عَلی‌ قُلُوبِهِمْ إِذْ قامُوا، نگر که ایشان را در غار غیرت در ظلّ رعایت و کنف ولایت چگونه جای داد، آفتاب صورت را و خورشید تابنده را زهره نبود که گرد غار غیرت ایشان گردد و نور آفتاب متقاصر آید بحکم اضافت بانوار اسرار ایشان، زیرا که نور آفتاب برای استضاءت خلق است و انوار اسرار ایشان برای معرفت حقّ.
هوش مصنوعی: در این متن به اهمیت قیام برای خداوند اشاره شده است. قیام به معنای برخاستن و فعالیت در راه رضای خدا، بنیادی برای سیر و سلوک معنوی و حقیقت‌جویی است. افرادی که از برنامه‌ها و تدابیر خود دست می‌کشند و خود را به خداوند می‌سپارند، می‌توانند به زندگی پاک و پربار دست پیدا کنند. به عنوان مثال، جوانمردان اهل کهف به خاطر اعتماد به خدا و ترک تدبیرهای شخصی خود، در غار امن و پناه خدا قرار گرفتند و در سایه‌اش حفاظت شدند. در واقع، نور آفتاب در مقابل نور باطنی و اسرار درونی آنان کم اهمیت است، زیرا نور آفتاب برای روشنی‌بخشی به عالم مخلوقات است، اما انوار باطنی به درک و شناخت خداوند کمک می‌کند.
دع الاقمار تخبو ام تنیر
لنا بدر تذل له البدور
هوش مصنوعی: تابش ماه‌های کامل را رها کن؛ آیا نمی‌توانی برای ما نوری بیاوری که ستاره‌ها در برابرش خوار شوند؟
نور آفتاب نور صورت است و نور دل ایشان نور سریرت، لا جرم شعاع آفتاب صورت چون بایشان رسیدی از بریق شعاع نور سرّ ایشان دامن در چیدی، رب العالمین فرمود. وَ تَحْسَبُهُمْ أَیْقاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ پنداری که ایشان بیدارند و خود خفته بودند، اینست صفت اهل طریقت، بظاهرشان نگری ایشان را بینی مشغول در میادین اعمال، بسر آئرشان نگری ایشان را بینی فارغ در بساتین لطف ذو الجلال، بظاهر در عمل در باطن نظّاره لطف ازل، از إِیَّاکَ نَعْبُدُ کمر مجاهدت بر میان بسته، از إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ تاج مشاهدت بسر نهاده، در زیر قرطه تسلیم پوشیده، بر زبر درّاعه عمل فرو کشیده، و فی اختیار اصحاب الکهف ابین دلیل و اوضح سبیل علی انّ الاصطفاء لیس بعلّة و الاختیار لیس بحیلة. سگی که چند گام برداشت از پی دوستان حقّ تا بقیامت میخوانند که: وَ کَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَیْهِ بِالْوَصِیدِ. پس مسلمانی که از سوزی و ایمانی هفتاد سال با اولیاء حق صحبت دارد و سواد شباب به بیاض شیب رساند چه ظن بری که حق جل جلاله روز قیامت او را نومید گرداند؟ کلا و لمّا انّه لا یفعل ذلک.
هوش مصنوعی: نور خورشید نماد نور صورت است و نور دل انسان‌ها نشان‌دهنده باطن آن‌هاست. بنابراین، زمانی که پرتوهای خورشید به ایشان می‌رسد، از درخشش نور باطنشان بهره‌مند می‌شوند. پروردگار جهان می‌فرماید که انسان‌ها را گمان می‌کنی بیدارند، در حالی که در خواب‌اند. این توصیف اهل طریقت است؛ به نظر می‌رسد که در فعالیت‌های دنیوی مشغولند، اما در واقع در باغ‌های لطف الهی غرق در آرامش هستند. در ظاهر، در تلاش برای خدمت به خدا هستند و در باطن، در تماشای رحمت ازلی. از آیه «إیّاک نعبد» برای مجاهدت استفاده می‌کنند و از «إیّاک نستعین» برای مشاهدت توفیق الهی بهره‌مند می‌شوند. آن‌ها در نهایت تسلیم و در عمل تلاش می‌کنند. همچنین، دلیلی واضح وجود دارد که انتخاب و برگزیدگی از روی تصادف نیست و گزینش نیز به صورت تصادفی نیست. سگی که در پی دوستان خدا حرکت می‌کند، تا قیامت درباره وفاداری آن‌ها سخن می‌گوید. بنابراین، مسلمانی که سال‌ها در پیوند با اولیای حق بوده و عمرش را در ایمان و اخلاص گذرانده، چگونه ممکن است در روز قیامت ناامید شود؟ هرگز چنین نخواهد شد.
قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ ما یُبْدِئُ الْباطِلُ وَ ما یُعِیدُ آن روز که رسول خدا (ص) قدم مبارک در کعبه نهاد و عمر خطاب بعزّ اسلام رسیده و مؤمنان باسلام وی شاد گشته و در کعبه بتان بسیار نهاده رسول (ص) در دست قضیبی داشت بر سینه بتان میزد و میگفت: جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ، جاءَ الْحَقُّ وَ ما یُبْدِئُ الْباطِلُ وَ ما یُعِیدُ، و عمر میگفت: یا ایّها الاصنام هذا احمد هذا رسول اللَّه حقّا فاشهدوا ان کان حقّا فاشهدوا ان کان حقّا ما یقول فاسجدوا، آن بتان بیکبار همه در سجود افتادند. ای جوانمرد! کدام روز خواهد بود که رسول تحقیق با عمر تصدیق بر موجب اشارت توفیق باین کعبه سینه تو در آیند و آن بتان هوا و حرص را بر هم زنند و این ندا در دهند که جاءَ الْحَقُّ وَ ما یُبْدِئُ الْباطِلُ وَ ما یُعِیدُ فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ ساجِدِینَ چگویی؟ ایشان بسجده آمدند یا ما ایشان را بسجده آوردیم؟ غلامی با خواجه میرفت، غلام در مسجد شد نماز کرد و در لذّت مناجات دراز بماند، خواجه گفت: بیرون آی ای غلام، گفت: نمی‌گذارند، گفت: که ترا بیرون نمی‌گذارد؟ گفت: آنکه ترا در نمی‌گذارد. عجب نباشد که آدمی شنوای گویای دانا سجده کند عجب آنست که عمر گوید: ای بتان ناشنوای ناگویا اگر دین محمد حقّ است سجده کنید، همه بیکبار سجده کردند. پاکا خداوندا! دو کار منکر قبیح پیش عمر نهادند: عداوت رسول و طمع دنیا، آن گه از میان هر دو حالی بدان نیکویی پدید آوردند که عمر را بزینت اسلام بیاراستند، همچنین دو کار منکر پیش سحره فرعون نهادند: یکی عداوت موسی دیگر ولایت فرعون، آن گه سرّی بدان عزیزی از میانه پدید آوردند که: فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ ساجِدِینَ. دو محنت صعب پیش یوسف نهادند: یکی چاه دیگر زندان، آن گه از میان هر دو ولایت و سلطنت یوسف پدید آوردند که: مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فِی الْأَرْضِ‌. دو نطفه مهین در رحم فراهم آوردند و از میان هر دو صورتی بدین زیبایی پدید آوردند که: وَ صَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ دو نجاست فراهم آوردند در نهاد حیوان: یکی فرث دیگر دم، از میان هر دو شیر صافی پدید آوردند مِنْ بَیْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً خالِصاً. دو کار صعب بر بنده جمع آمد: یکی معصیت دیگر تقصیر در طاعت از میان هر دو رحمت و مغفرت پدید آوردند که: یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمالَکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ.
هوش مصنوعی: روز تحقق حق و نابودی باطل فرارسید. هنگامی که پیامبر اسلام (ص) به کعبه قدم گذاشت و عمر بن خطاب به مقام عظیم اسلام رسید، مؤمنان با ورود او خوشحال شدند. در کعبه بت‌های زیادی وجود داشت. پیامبر با چوبی به سینه‌ی بت‌ها می‌زد و می‌گفت: حق آمده و باطل رخت بربسته است. عمر نیز به بت‌ها می‌گفت: ای بت‌ها، این احمد است، رسول خدا؛ اگر حق است، گواهی بدهید و اگر راست می‌گوید، سجده کنید. به یکباره، تمام بت‌ها به سجده افتادند. ای مرد بزرگ! چه روزی خواهد بود که پیامبر به همراه عمر به این کعبه بیایند و بت‌های هوا و حرص را درهم شکسته و ندای حق را بلند کنند؟ بیایید درباره‌ی سجده این بت‌ها بیاندیشیم: آیا این بت‌ها خود به سجده آمدند یا ما آنها را وادار به سجده کردیم؟ داستان غلامی و خواجه نیز جالب است؛ غلامی در مسجد نماز می‌خواند و وقتی خواجه او را می‌خواهد، می‌گوید که نمی‌توانند او را بیرون ببرند، چرا که کسی مانع ورود خواجه شده است. جای تعجب نیست که انسان‌های با دانش و فهم به سجده بیفتند، بلکه شگفت‌انگیز آن است که عمر به بت‌ها بگوید: اگر دین محمد حق است، سجده کنید و به یکباره همه سجده کنند. خدایا! عمر دو کار ناپسند را پیش روی خود داشت: دشمنی با رسول و طمع به دنیا، اما از میان این دو باطن نیکویی پدید آمد که او را در زینت اسلام قرار داد. همچنین دو کار زشت پیش سحره فرعون قرار گرفت: دشمنی با موسی و ولایت فرعون، ولی در نهایت احترام و سجده سحره نیز نتیجه پیروی از حق بود. مشکلات یوسف نیز از دو سو پیش آمد، اما در نتیجه‌ی آن به سلطنت رسید. در نهایت، دو نطفه‌ی چرب و رنگین در رحم حیوان وجود دارد و از میان آنها لبنی خالص تولید می‌شود. در باره‌ی بندگان، دو معصیت پیش می‌آید: یکی معصیت و دیگری کوتاهی در طاعت، ولی از میان این مشکلات رحمت و مغفرت پدیدار خواهد شد.
وَ حِیلَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ ما یَشْتَهُونَ خبر میدهد از ان بیچاره که در سکرات مرگ افتد و جانش بچنبر گردن رسد، رخساره رنگینش از هیبت مرگ بیرنگ گردد، قطرات عرق حسرت از پیشانی وی روان گردد، فرزندان بناز پرورده بر بالین وی نشسته و روی بر روی وی می‌مالند و دوستان و برادران بناکام او را وداع میکنند و بزبان حیرت میگویند:
هوش مصنوعی: در این لحظه، فردی که در آستانه مرگ است، با حالتی ناامید و بیچاره مواجه می‌شود. او در حال تجربه سختی‌های جدایی روح از بدنش است و چهره‌اش که روزگاری رنگ و رویی داشته، به خاطر ترس از مرگ رنگ باخته است. عرقی ناشی از حسرت بر پیشانی‌اش نشسته است. کنار او، فرزندانش که با ناز و محبت بزرگ شده‌اند، در کنار بستر او نشسته و سعی در آرام کردنش دارند. دوستان و برادرانش نیز به وداع با او پرداخته و در حالی که مبهوت و حیران هستند، حقایق تلخ مرگ را بیان می‌کنند.
یا جامع الشمل و الاحشآء و الکبد
یا لیت امّک لم تحبل و لم تلد
هوش مصنوعی: ای کسی که همه چیز را در خود جمع کرده‌ای و موجودات را درونت جای داده‌ای، ای کاش مادر تو هرگز باردار نمی‌شد و تو به دنیا نمی‌آمدی.
تهدی الی عرصة الموتی علی عجل
مودّع الاهل و الاحباب و الولد
هوش مصنوعی: شما به سرعت به جایی می‌رسید که دیگر جایگاهی برای زندگی نیست و ناچار باید با خانواده، دوستان و فرزندانتان وداع کنید.
کرام الکاتبین طومار کردار در میپیچند خازنان روزی جریده رزق در می‌نوردند، متقاضیان حضرت قصد جان میکنند و آن بیچاره فرومانده در آرزوی یک روز مهلت بود و مهلتش ندهند، خواهد که سخن گوید و قوّتش ندهند، اینست که رب العالمین فرمود: وَ حِیلَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ ما یَشْتَهُونَ. روزی مردی صاحب واقعه بنزدیک رسول خدا آمد و از پراکندگی دل و معصیت خود بنالید، آب حسرت از دیده همی بارید و نفس سرد همی کشید و میگفت: یا رسول اللَّه طبیب دلها بیماران تویی، دردها را درمان ساز تویی، این درد مرا درمانی بساز و این خستگی مرا مرهمی پدید کن که سخت بیمارم بگناه خویش، غرقه‌ام بجرم خویش، آلوده‌ام بکردار خویش، مغرورم بپندار خویش. رسول خدا گفت: روزی و شبی را که در پیش داری باری کار خود بساز، آن روز که رب العزة میفرماید: وَ حِیلَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ ما یَشْتَهُونَ، و آن شب نخستین که ازو خبر میدهد: وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلی‌ یَوْمِ یُبْعَثُونَ، رو خلوتی بساز و ساعتی با درد و اندوه خود پرداز، اشکی گرم از دیده فرو بار و آهی سرد از دل بر آر و بزبان تضرّع بگوی: خداوندا! بهر صفت که هستم برخواست تو موقوفم، بهر نام که خوانندم ببندگی تو معروفم.
هوش مصنوعی: نویسندگان آسمانی در روز قیامت، کارنامه اعمال انسان‌ها را در اختیار دارند و روزی که نام روزی بر آن گذاشته شده، می‌آید و هر کس آرزوی دیدار خدا را دارد. اما فرد گرفتار در آرزوهایش، در طلب یک مهلت کوتاه است و حتی اگر فرصتی هم پیدا کند، قدرت بیان احساساتش را ندارد. در این هنگام، خداوند می‌فرماید که بین آنها و خواسته‌هایشان حائل خواهد بود. روزی مردی به سراغ پیامبر اسلام آمد و از دلشوره و گناهانش شکایت کرد، اشک حسرت از چشمانش می‌ریخت و از دردی که تحمل می‌کرد، گلایه داشت. او از پیامبر خواست که برای درد دلش درمانی پیدا کند، چرا که خود را گرفتار گناه و خطا می‌دید و در توهماتش غرق بود. پیامبر به او فرمود: بر روی این روزها و شب‌ها کار خود را بساز، چرا که روزی خواهد رسید که در آن میان انسان‌ها و خواسته‌هایشان فاصله‌ای خواهد افتاد و همچنین در شب اول قبر، از آنچه در پیش دارند، آگاه خواهند شد. پس باید در خود خلوتی ایجاد کند و مدتی را به درد و اندوهش بپردازد. باید اشکی داغ بریزد و آهی سرد بکشد و با زبانی پر از التماس بگوید: خداوند! هر آنچه هستم، به تو وابسته‌ام و هر نامی که بر من گذاشته شود، به جنبه بندگی تو مربوط است.
بنده گر خوبست و گر زشت آن تست
عاشق ار دانا و گر نادان تراست‌
هوش مصنوعی: اگر بنده خوب باشد یا بد، این تو هستی که در نظر او این صفات را تعیین می‌کنی. اگر عاشق آگاه باشد یا بی‌خبر، باز هم عشق او به تو وابسته است.
خداوندا! همچون یتیم بی پدر گریانم، درمانده در دست خصمانم، خسته جرمم و از خویشتن بر تاوانم، خراب عمر و مفلس روزگار دیدی من آنم. خداوندا! فریاد رس که از ناکسی خود بفغانم. آن بیچاره برگشت با دلی پر درد و جانی پر حسرت، دو دست بر سر نهاده و چون زارندگان نوحه تلهّف و تأسف در گرفته که: آه! من شدّة الموت و سکراته و من حسرت الفوت و غمراته، وحشة الاغتراب و فرقة الاحباب و النّوم علی التّراب، آه! من الایّام الّتی مضت فی البطالة و الاوقات الّتی فنیت فی الجهالة.
هوش مصنوعی: پروردگارا! من مانند یتیمی گریان و بی‌پدرم، در دست دشمنانم درمانده‌ام، خسته از گناهانم و از خودم نگرانم، عمرم تباه شده و در فقر روزگار گرفتارم. خداوندا! به فریادم برس که از فقر آزارم می‌دهد. آن بیچاره، با دل پر درد و جانی پر از حسرت، دو دست بر سرش گذاشته و مانند گریانندگان، ناله‌ای پر از تاسف سرداده که: آه! من به سختی مرگ و عذاب آن و به حسرت گذشته و سرنوشت‌های از دست رفته، غمگینم، از دلتنگی دوری و جدایی از عزیزان و از خوابیدن بر خاک رنج می‌برم. آه! از روزگاری که بیهوده گذشت و از لحظاتی که در جهالت سپری شد.
دریغا که روزگار بباد بر دادیم و شکر نعمت مولی نگزاردیم! دریغا که قدر عمر خود نشناختیم و از کار دنیا با طاعت مولی نه پرداختیم! دریغا که عمر عزیز بسر آمد و نوبت رفتن در آمد، روزگار بگذشت و تبعات روزگار بماند.
هوش مصنوعی: متأسفانه ما روزهای عمر خود را بی‌فایده گذراندیم و از نعمت‌های خداوند قدردانی نکردیم. متأسفانه از ارزش زندگی خود آگاه نبودیم و در راستای طاعت و بندگی خداوند تلاش نکردیم. افسوس که عمر گرانبهای ما به پایان رسید و زمان رفتن فرا رسید، روزگار گذشت و پیامدهای آن بر جا ماند.
ای خداوندان مال الاعتبار الاعتبار
وای خداوندان قال الاعتذار الاعتذار
هوش مصنوعی: ای صاحبان اعتبار و امتیاز، وای بر شما که به دنبال توجیه و عذرخواهی هستید.
پیش از ان کین جان عذر آور فروماند ز نطق
پیش از ان کین چشم عبرت بین فروماند ز کار
هوش مصنوعی: قبل از این که جان بهانه‌ای برای عذرخواهی داشته باشد و سخن بگوید، باید چشمان عبرت‌آموز از کارها باز شوند و به درس‌ها و عبرت‌ها توجه کنند.