گنجور

۵ - النوبة الثالثة

قوله تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلَّا أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ...

الایة امرهم بحفظ الادب فی الاستیذان و مراعات الوقت و ایجاب الاحترام. این خطاب باصحابه رسول است، می‌گوید: ای شما که مؤمنان‌اید، انصار نبوت و رسالت و ائمه اهل سعادت شمااید، ارکان خلایق و برهان حقایق شمااید، عنوان رضای حق و ملوک مقعد صدق شمااید، اشراف دولت اسلام و اخیار حضرت مصطفی شمااید، چون بقصد زیارت آن مهتر عالم بیرون آئید و آرزوی مشاهدت در دل دارید، نگر که بی‌دستوری قدم در حرم عزّ وی ننهید و چون در روید ادب حضرتش بجای آرید، نمی‌دانید که ادب نهایت قال است و بدایت حال، ادب انتباه مریدانست و عکازه طالبان، درخت ایمان آب که خورد و قواعد اسلام که بنا نهادند، بر نور ادب نهادند، و هر که پرورده آداب نباشد او را راه راست نیست و در عالم لا اله الا اللَّه او را قدر و مقدار نیست. حق جل جلاله مصطفی را اوّل بآداب بیاراست، پس بخلق فرستاد، چنان که مصطفی (ص) گفت: «ادّبنی ربّی فاحسن تأدیبی».

و بدان که ادب را سه درجه است. درجه عام و درجه خاص و درجه خاص الخاص. درجه عام اشتهار است: درجه خاص استتار است، درجه خاص الخاص انکسار است.

اوّل پیدا، میانه ناپیدا، آخر استهلاک. عام را هر عضوی از اعضای ظاهر ادبی باید، و الا هالکان‌اند، خاص را هر عضوی از اعضای باطن ادبی باید، گر از سالکان‌اند، خاص الخاص را ذرّه‌های اوقات ادب باید. گر نه متهوّران‌اند.

وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ذلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ نقلهم عن مألوف العادة الی معروف الشریعة و مفروض العبادة و بیّن انّ البشر بشر و ان کان من الصّحابة و لا ینبغی لاحد ان یأمن نفسه فلهذا اشتدّ الامر فی الشریعة بان لا یخلو رجل بامرأة لیس بینهما محرمیّة.

قال النبی (ص): «لا یخلون رجل بامرأة فانّ ثالثهما الشّیطان».

إِنْ تُبْدُوا شَیْئاً أَوْ تُخْفُوهُ فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیماً چون میدانی که حق تعالی بر اعمال و احوال تو مطلع است و نهان و آشکارای تو میداند و می‌بیند، باری پیوسته بر درگاه او باش، افعال خود را مهذّب داشته باتّباع علم و غذای حلال و دوام ورد، و اقوال خود را ریاضت داده بقراءت قرآن و مداومت عذر و نصیحت خلق، و اخلاق خود پاک داشتن از هر چه غبار راه دین است و سدّ منهج طریقت چون بخل و ریا و حقد و شره و حرص و طمع. بزرگی را پرسیدند که شرط بندگی چیست؟ گفت: پاکی و راستی، پاکی از هر چه آلایش، و راستی در هر چه آرایش، آلایش بخل و ریا و طمع است و آرایش سخا و توکل و قناعت، و کلمه لا اله الا اللَّه بر هر دو مقالت مشتمل است، لا اله نفی آلایش است و الا اللَّه اثبات آرایش، چون بنده گوید لا اله هر چه آلایش است و حجاب راه از بیخ بکند، آن گه جمال کلمه الا اللَّه روی نماید و بنده را بصفات آرایش بیاراید و او را آراسته و پیراسته فرا مصطفی برند تا وی را بامّتی قبول کند، و اگر اثر لا اله بر وی ظاهر نبود و جمال خلعت الا اللَّه بروی نبیند او را بامّتی فرا نپذیرد و گوید: سحقا سحقا.

إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ... الایة زهی کرامت و منزلت، زهی منقبت و مرتبت که مصطفی یافت از درگاه احدیّت، بدایت درود و ثناء بر وی بخلق باز نگذاشت تا نخست خود گفت و خود مبدء کرد. درود بر وی برابر شهادت توحید بنهاد چنانک در توحید نخست خود مبدء کرد گفت: «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ»، آن گه شهادت فریشتگان و مقرّبان حضرت جبروت در شهادت خود پیوست که: «وَ الْمَلائِکَةُ» پس بدرجه سیوم شهادت مؤمنان و اهل دانش یاد کرد که. «وَ أُولُوا الْعِلْمِ». همچنین در ثنا و درود مصطفی (ص) نخست خود ابتدا کرد آن گه خبر داد از درود فریشتگان آنکه بسومین رتبت مؤمنان را گفت: «صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً»، تا بدانید و در یابید قدر و جاه مصطفی بنزدیک خداوند اعلی، و ازین عجب‌تر که حقّ جلّ جلاله خطاب با بندگان در ذکر خود این کرد که: فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم، نگفت تا شما را ده بار یاد کنم، چون نوبت بذکر و درود مصطفی رسید خطاب این بود که: «لا یصلّی علیک احد من امّتک الا صلّیت علیه عشرا».

در خبر است که: «ما جلس قوم مجلسا فتفرّقوا عن غیر الصلاة علیّ الا تفرّقوا انتن من الجیفة» معنی آنست که هیچ قوم نباشند در هیچ مجلس که آن مجلس از درود ما خالی که نه ازیشان گندی بر آید ناخوشتر از گند مردار. مفهوم خطاب این خبر آنست که اگر در آن مجلس ذکر و درود مصطفی رود آن مجلس معطر و معنبر گردد و خوش بوی شود، مجلسی که در آن ذکر وی میرود معطر و خوش بوی می‌شود، پس چگویی دلی که درو مهر و محبت وی بود، سری که در وی خمار شراب عشق او بود، جانی که درو آرزوی دیدار جمال و کمال او بود، زبانی که درو ذکر و ثنای او بود، دولت و کرامت وی را چه پایان بود و نواخت و عطای او خود چند بود! إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ... معنی آیت بقول بعضی مفسران آنست که: یؤذون اولیاء اللَّه، چنانک جای دیگر فرمود: فَلَمَّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُمْ یعنی آسفوا اولیاءنا. و فی الخبر: «مرضت فلم یعدنی عبدی»، بر این تأویل معنی آنست که ایشان که دوستان خدای را رنجانند و رسول او را رنج نمایند، اللَّه بر ایشان لعنت کرد هم درین جهان و هم در ان جهان، و بر وفق این خبر مصطفی است حکایت از کردگار قدیم جل جلاله که فرمود: «من آذی لی ولیا فقد بارزنی بالمحاربة» هر که دوستی را از دوستان من بیازارد، آن آزارنده جنگ مرا ساخته و از آزار آن دوست جفای من خواسته و از بهر عناد دین من برخاسته، و هر که جنگ مرا سازد و پرده حیا از پیش دیده براندازد، من وی را بلشکر انتقام مقهور کنم و او را بخواری اندر جهان مشهور کنم، هر که در رنج مؤمنی گامی نهد یا دوستی را از دوستان من ببیهوده بیازارد، من در دو جهان خصم وی باشم، در دنیا پوست وی را زندان وی کنم، زبانیه آفات بر وی گمارم، موکّل شهوت و نهمت با وی قرین کنم تا ثعبان حرص در سینه وی سر بر آرد، شادکامی عمر وی را فرو برد تا در دست غارت وسواس ذلیل و حقیر گردد و روی وی بمذمت و و ملامت خلق سیاه شود، باز بعاقبت علی اذل الوجوه از سرای دنیا بزندان لحد برم و از زندان لحد بدرکات جهنم فرستم، اینست که رب العالمین فرمود: لَهُمْ فِی الدُّنْیا خِزْیٌ وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظِیمٌ چون معلوم شد که آن کس که دوست وی را رنجاند عقوبت وی چنین است: اندرین لفظ که: و بضدّها تتبیّن الاشیاء، بدان که هر که دوست وی را نوازد و عزیز دارد ثواب وی چون بود، چنانک از جهت دوستان مر دشمنان ایشان را خصم است، مر دوستان ایشان را نوازنده است، هر که زخمی زد دوستی از دوستان وی از انتقام وی بلائی و عذابی بیند، هر که دوستی را از دوستان وی بنوازد و عزیز دارد ناچار که از اکرام و انعام وی خلعتی یابد.

روی انّ ابن عمر نظر یوما الی الکعبة فقال: ما اعظمک و اعظم حرمتک و المؤمن اعظم حرمة عند اللَّه منک! و اوحی اللَّه الی موسی علیه السلام: یا موسی لو یعلم الخلق اکرامی الفقراء فی محل قدسی و دار کرامتی للحسوا اقدامهم و صاروا ترابا یمشون علیهم فو عزتی و مجدی و علوی فی ارتفاع مکانی لاسفرن لهم عن وجهی الکریم و اعتذر الیهم بنفسی و اجعل فی شفاعتهم من برهم فی او آواهم فی و لو کان عشارا، و عزتی و لا اعز منی و جلالی و لا اجل منی انی لا طلب ثارهم ممن ناواهم او عاداهم حتی اهلکه فی الهالکین یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِیداً قول سدید کلمه توحید است و توحید مایه دین است و اسلام را رکن مهین است، سر همه علوم توحید است، مایه همه معارف توحید است، حاجز میان دشمن و دوست توحید است، ثبات هفت آسمان و هفت زمین بتوحید است، نور کونین و عالمین از نور توحید است، اوّل باران از ابر عنایت توحید است، اوّل نفس از صبح کرامت توحید است، اوّل جوهر از صدف معرفت توحید است، اوّل نشان از وجود حقیقت توحید است. چون توحید درست کردی نظرت همه صورت عبرت گردد، زبان خزینه حکمت شود، سمع صدف درّ امانت گردد، دل نقطه‌گاه مشاهدت شود، سر محطّ رحل عشق گردد. مصطفی (ص) فرمود:«التوحید ثمن الجنّة و کفی بالتوحید عبادة» توحید بهای جنت است و از همه عبادتها توحید کفایت است. توحید نه آنست که او را یکتا گویی، توحید حقیقی آنست که او را یکتا شوی، او جل جلاله فرد است و یگانه، بنده را فرد خواهد و یگانه،

مرد یگانه را سر عشق میانه نیست
عشق میانه در خور مرد یگانه نیست‌
یا عشق یا ملامت یا راه عافیت
جز جان مرد تیر بلا را نشانه نیست‌
گر عاشقی سپر را بر روی آب دار
و رنه کرانه کن که غمت را کرانه نیست‌

إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ... الایة آدم صفی آن سالک اوّل، آن چشمه لطف ازل، آن صندوق اعجوبه‌های قدرت، آن حقه لطف حقیقت آن نهال بوستان کرامت، روزگاری او را در میان مکه و طائف در مهد عهد معارف بداشتند. آن شور بخت شور چشم ابلیس بوی بر گذشت، بدست حسد نهاد او را بجنبانید، اجوف یافت گفت: هذا خلق لا یتمالک، میان تهی است و از میان تهی چیزی نیاید. اقبال ازلی در حق آدم او را جواب داد که باش تا روزی چند که باز راز او در پریدن آید، اوّل صیدی که کند تو باشی. آن مهجور لعین ابلیس از آدم گل دید دل ندید، صورت دید صفت ندید، ظاهر دید باطن ندید، هرگز بر آتش مهر نتوان نهاد، مهر بر خاک توان نهاد که خاک مهر گیر است نه آتش، ما آدم را که از خاک و گل در وجود آوردیم حکمت در آن بود که تا مهر امانت بر گل دل او نهیم که إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ... الایة مشتی خاک و گل در وجود آورد و بآتش محبت بسوخت، پس او را بر بساط انبساط جای داد، آن گه امانت بر عالم صورت عرض داد آسمانها و زمینها و کوه‌ها سر وازدند، آدم مردانه درآمد و دست پیش کرد، گفتند: ای آدم بر تو عرضه نمی‌کنند تو چرا در میگیری؟ گفت: زیرا که سوخته منم و سوخته را جز در گرفتن روی نیست، آن روز که آتش در سنگ ودیعت می‌نهادند عهد و رو گرفتند که تا سوخته‌ای نه‌بیند سر فرو نیارد تو پنداری که آن آتش بقوّت بازوی تو بصحرا می‌آید؟ نی نی، این گمان مبر که آن بشفاعت سوخته‌ای بدر آید.

إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ... ای جوانمرد! جهد آن کن که عهد اوّل هم بر مهر اوّل نگاه داری تا فرشتگان بر تو ثنا کنند که تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا عادت خلق آنست که چون امانتی عزیز بنزدیک کسی نهند مهری برو نهند و آن روز که باز خواهند مهر را مطالعت کنند اگر مهر بر جای بود او را ثناها گویند. امانتی بنزدیک تو نهادند از عهد ربوبیّت أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ و مهر بَلی‌ برو نهادند، چون عمر بآخر رسد و ترا بمنزل خاک برند آن فرشته درآید و گوید: من ربک؟

آن مطالعت است که میکند که تا مهر روز اوّل بر جای هست یا نه. ای مسکین! از فرق تا قدم تو مهر بر نهاده‌اند و مهر از مهر بود، مهر بر آنجا نهند که مهر در آنجا دارند ای رضوان بهشت ترا، ای مالک دوزخ ترا، ای کرّوبیان عرش شما را، ای دل سوخته که بر تو مهر مهر است، تو مرا و من ترا.

إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ... این بار امانت نه کوه طاقت آن داشت نه زمین نه عرش نه کرسی، نبینی که رب العالمین از بی‌طاقتی کوه خبر داد که: لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلی‌ جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ ملکی را بینی که اگر جناحی را بسط کند خافقین را در زیر جناح خود آرد، امّا طاقت حمل این معنی ندارد، و آن بیچاره آدمی‌زادی را بینی پوستی در استخوانی کشیده بی‌باک‌وار شربت بلا در قدح ولا کشیده و در وی هیچ تغیّر ناآمده، آن چراست؟ زیرا که صاحب دل است، و القلب یحمل مالا یحمل البدن.

آدم صفی که بدیع فطرت بود و نسیج ارادت، چون دید که آسمان و زمین بار امانت برنداشتند مردانه در آمد و بار امانت برداشت، گفت: ایشان بعظیمی بار نگرستند از آن سر وا زدند، و ما بکریمی نهنده امانت نگرستیم و بار امانت کریمان بهمّت کشند نه بقوّت، لا جرم چون آدم بار برداشت خطاب آمد که: وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلَّا الْإِحْسانُ؟، و این را در ظاهر مثالی هست: درختانی که اصل ایشان محکم‌تر است و شاخ ایشان بیشتر بار ایشان خردتر و سبک‌تر.

باز درختانی که ضعیف‌تراند و سست‌تر، بار ایشان شگرف‌تر است و بزرگتر چون خربزه و کدو و مانند آن. لکن اینجا لطیف‌ایست: آن درختی که بار او شگرف‌تر و بزرگتر است و طاقت کشیدن آن ندارد، او را گفتند: بار گران از گردن خویش بر فرق زمین نه تا عالمیان بدانند که هر کجا ضعیفی است مربّی او لطف حضرت عزّت است، اینست سرّ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ.

۵ - النوبة الثانیة: قوله: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ... الایة سبب نزول این نهی و نزول این آیة آن بود که: رسول خدا (ص) ولیمه‌ای ساخت از بهر زینب که تحویل کرده بود و جمعی بسیار از یاران بر ان ولیمه خوانده، انس مالک گفت: رسول خدا مرا فرمود که رو هر که را بینی از یاران برخوان. گفتا رفتم و خواندم، و یاران جوق جوق می‌آمدند و طعام می‌خوردند و باز میگشتند. بعاقبت گفتم: یا رسول اللَّه ما اجد احدا ادعوه کس نماند که او را نخواندم. آن گه طعام برداشتند و قوم متفرّق شدند، سه کس در خانه رسول (ص) بماندند و دراز نشستند و از سخنها می‌پرسیدند و سرگذشتها باز میگفتند، رسول (ص) خدا میخواست که ایشان برخیزند و شرم میداشت که بگفتی، یک بار و دو بار از خانه بیرون شد بخانه عایشه و غیر آن و باز می‌آمد و انتظار برخاستن ایشان میکرد، در آن حال جبرئیل آمد و این آیة آورد، آنجا که گفت: وَ اللَّهُ لا یَسْتَحْیِی مِنَ الْحَقِّ، رسول خدا بر ایشان خواند و ایشان برخاستند و بیرون شدند.

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلَّا أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ...
هوش مصنوعی: خداوند می‌فرماید: ای کسانی که ایمان آورده‌اید، به خانه‌های پیامبر وارد نشوید مگر اینکه به شما اجازه داده شود...
الایة امرهم بحفظ الادب فی الاستیذان و مراعات الوقت و ایجاب الاحترام. این خطاب باصحابه رسول است، می‌گوید: ای شما که مؤمنان‌اید، انصار نبوت و رسالت و ائمه اهل سعادت شمااید، ارکان خلایق و برهان حقایق شمااید، عنوان رضای حق و ملوک مقعد صدق شمااید، اشراف دولت اسلام و اخیار حضرت مصطفی شمااید، چون بقصد زیارت آن مهتر عالم بیرون آئید و آرزوی مشاهدت در دل دارید، نگر که بی‌دستوری قدم در حرم عزّ وی ننهید و چون در روید ادب حضرتش بجای آرید، نمی‌دانید که ادب نهایت قال است و بدایت حال، ادب انتباه مریدانست و عکازه طالبان، درخت ایمان آب که خورد و قواعد اسلام که بنا نهادند، بر نور ادب نهادند، و هر که پرورده آداب نباشد او را راه راست نیست و در عالم لا اله الا اللَّه او را قدر و مقدار نیست. حق جل جلاله مصطفی را اوّل بآداب بیاراست، پس بخلق فرستاد، چنان که مصطفی (ص) گفت: «ادّبنی ربّی فاحسن تأدیبی».
هوش مصنوعی: این متن به مؤمنان و پیروان پیامبر اسلام توصیه می‌کند که در هنگام رفتن به زیارت، ادب را رعایت کنند و به احترام حریم مقدس توجه داشته باشند. بیان می‌کند که مؤمنان که در مسیر شناخت حق و حقیقت هستند، باید درک کنند که ادب و احترام تنها در کلمات خلاصه نمی‌شود، بلکه اساسی‌ترین رکن ایمان و پیروی از اصول دین اسلام است. اشاره دارد که پیامبر نیز به آداب تربیت شده و این آداب باید در رفتار و کردار مؤمنان تجلی پیدا کند. بنابراین، هر کس که به آداب اهمیت ندهد، در مسیر راست و حقیقی گام نخواهد گذاشت و جایی در دنیای ایمان نخواهد داشت.
و بدان که ادب را سه درجه است. درجه عام و درجه خاص و درجه خاص الخاص. درجه عام اشتهار است: درجه خاص استتار است، درجه خاص الخاص انکسار است.
هوش مصنوعی: ادب دارای سه سطح است: سطح عمومی، سطح خاص و سطح خاص‌تر. سطح عمومی به معنای شهرت و شناخته شدن است؛ سطح خاص به معنای پنهان نگه‌داشتن است و سطح خاص‌تر به معنای خضوع و تواضع است.
اوّل پیدا، میانه ناپیدا، آخر استهلاک. عام را هر عضوی از اعضای ظاهر ادبی باید، و الا هالکان‌اند، خاص را هر عضوی از اعضای باطن ادبی باید، گر از سالکان‌اند، خاص الخاص را ذرّه‌های اوقات ادب باید. گر نه متهوّران‌اند.
هوش مصنوعی: در ابتدا وجود دارد، در میانه غیرقابل مشاهده است و در انتها به زوال می‌رسد. هر کدام از اجزاء ادبی در سطح عمومی باید وجود داشته باشند، وگرنه نابود خواهند شد. برای اجزاء ادبی در سطح خاص، باید وجود داشته باشند، اگر از مسیر سالکان هستند. و برای اجزاء ادبی در سطح خاص خاص، باید لحظه‌های ادب وجود داشته باشد. در غیر این صورت، دچار گیجی و سردرگمی خواهند شد.
وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ذلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ نقلهم عن مألوف العادة الی معروف الشریعة و مفروض العبادة و بیّن انّ البشر بشر و ان کان من الصّحابة و لا ینبغی لاحد ان یأمن نفسه فلهذا اشتدّ الامر فی الشریعة بان لا یخلو رجل بامرأة لیس بینهما محرمیّة.
هوش مصنوعی: زمانی که از زنان چیزی خواستید، از پشت پرده از آن‌ها بخواهید؛ این کار برای دل‌های شما و دل‌های آن‌ها پاک‌تر است. این تغییر عادت به خاطر رعایت اصول شرعی و واجب است و باید توجه داشت که انسان‌ها در ذات خود انسان هستند، حتی اگر از جماعت صحابه باشند. بنابراین، هیچ‌کس نباید به خود اطمینان کند و به همین خاطر، در دین تأکید بر این است که مرد نباید با زنی که بینشان رابطه محرمیت نیست، تنها بماند.
قال النبی (ص): «لا یخلون رجل بامرأة فانّ ثالثهما الشّیطان».
هوش مصنوعی: پیامبر (ص) فرمودند: «هیچ مردی نباید به تنهایی با زنی در خلوت باشد، زیرا سومین آنها شیطان است.»
إِنْ تُبْدُوا شَیْئاً أَوْ تُخْفُوهُ فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیماً چون میدانی که حق تعالی بر اعمال و احوال تو مطلع است و نهان و آشکارای تو میداند و می‌بیند، باری پیوسته بر درگاه او باش، افعال خود را مهذّب داشته باتّباع علم و غذای حلال و دوام ورد، و اقوال خود را ریاضت داده بقراءت قرآن و مداومت عذر و نصیحت خلق، و اخلاق خود پاک داشتن از هر چه غبار راه دین است و سدّ منهج طریقت چون بخل و ریا و حقد و شره و حرص و طمع. بزرگی را پرسیدند که شرط بندگی چیست؟ گفت: پاکی و راستی، پاکی از هر چه آلایش، و راستی در هر چه آرایش، آلایش بخل و ریا و طمع است و آرایش سخا و توکل و قناعت، و کلمه لا اله الا اللَّه بر هر دو مقالت مشتمل است، لا اله نفی آلایش است و الا اللَّه اثبات آرایش، چون بنده گوید لا اله هر چه آلایش است و حجاب راه از بیخ بکند، آن گه جمال کلمه الا اللَّه روی نماید و بنده را بصفات آرایش بیاراید و او را آراسته و پیراسته فرا مصطفی برند تا وی را بامّتی قبول کند، و اگر اثر لا اله بر وی ظاهر نبود و جمال خلعت الا اللَّه بروی نبیند او را بامّتی فرا نپذیرد و گوید: سحقا سحقا.
هوش مصنوعی: اگر چیزی را آشکار کنید یا پنهان نگه‌دارید، خداوند به هر چیزی آگاه است. بنابراین، همواره در درگاه خداوند باشید و اعمال خود را با رعایت علم، تغذیه حلال، و مداومت بر ذکر، اصلاح کنید. گفتار خود را با تلاوت قرآن و نصیحت به دیگران تمرین دهید و اخلاق خود را از هرگونه زنگار دین و موانع مسیر پاک نگه‌دارید، مانند: بخل، ریا، حسد، حرص و طمع. از بزرگی پرسیدند که شرط واقعی بندگی چیست، و او گفت: پاکی و صداقت. پاکی به معنای دوری از هرگونه آلودگی و صداقت به معنای داشتن نیت خالص است. آلودگی‌ها شامل بخل و ریا و طمع هستند، در حالی که آراستگی شامل سخاوت، توکل و قناعت می‌شود. جمله «لا اله الا اللَّه» شامل هر دو مفهوم است: «لا اله» نفی آلودگی‌ها و «الا اللَّه» اثبات آراستگی است. وقتی بنده بگوید «لا اله»، هر آلودگی و حجاب را از میان برمی‌دارد، سپس جمال عبارت «الا اللَّه» ظاهر می‌شود و بنده را به صفات نیکو مزین می‌کند تا او را به جمع مومنان راهی کند. اگر اثر «لا اله» در او ظاهر نشود و زیبایی «الا اللَّه» را نبیند، خداوند او را نخواهد پذیرفت و خواهد گفت: دور باش، دور باش.
إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ... الایة زهی کرامت و منزلت، زهی منقبت و مرتبت که مصطفی یافت از درگاه احدیّت، بدایت درود و ثناء بر وی بخلق باز نگذاشت تا نخست خود گفت و خود مبدء کرد. درود بر وی برابر شهادت توحید بنهاد چنانک در توحید نخست خود مبدء کرد گفت: «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ»، آن گه شهادت فریشتگان و مقرّبان حضرت جبروت در شهادت خود پیوست که: «وَ الْمَلائِکَةُ» پس بدرجه سیوم شهادت مؤمنان و اهل دانش یاد کرد که. «وَ أُولُوا الْعِلْمِ». همچنین در ثنا و درود مصطفی (ص) نخست خود ابتدا کرد آن گه خبر داد از درود فریشتگان آنکه بسومین رتبت مؤمنان را گفت: «صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً»، تا بدانید و در یابید قدر و جاه مصطفی بنزدیک خداوند اعلی، و ازین عجب‌تر که حقّ جلّ جلاله خطاب با بندگان در ذکر خود این کرد که: فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم، نگفت تا شما را ده بار یاد کنم، چون نوبت بذکر و درود مصطفی رسید خطاب این بود که: «لا یصلّی علیک احد من امّتک الا صلّیت علیه عشرا».
هوش مصنوعی: خداوند و فرشتگانش بر پیامبر درود می‌فرستند... این نشان از مقام و ارزشی است که مصطفی (ص) از درگاه الهی به دست آورد. خداوند با درود و ستایش خود بر او، به همه نشان داد که اولین کسی که درود می‌فرستد خود اوست. درود بر او به اندازه شهادت بر یگانگی خداوند است، چنان‌که خود ابتدا فرمود: «خداوند گواهی می‌دهد که معبودی جز او نیست»، سپس فرشتگان و نزدیکان درگاه الهی نیز بر این شهادت افزودند. همچنین در مقام ثنا و درود بر مصطفی (ص)، او نخستین آغازگر بود و خبر از درود فرشتگان داد و سپس به مؤمنان و دانشمندان اشاره کرد که دستور داده شده: «بر او درود بفرستید و سلام دهید». این بیان به روشنی نشان‌دهنده مقام و جایگاه مصطفی نزد خداوند متعال است. جالب‌تر آنکه خداوند در خطاب به بندگانش درباره یاد کردن از خود فرمود: «مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم»، اما درباره درود بر مصطفی (ص) به این اعتبار فرمود: «هیچ‌کس از امتت بر تو درود نخواهد فرستاد مگر اینکه من ده برابر بر او درود می‌فرستم».
در خبر است که: «ما جلس قوم مجلسا فتفرّقوا عن غیر الصلاة علیّ الا تفرّقوا انتن من الجیفة» معنی آنست که هیچ قوم نباشند در هیچ مجلس که آن مجلس از درود ما خالی که نه ازیشان گندی بر آید ناخوشتر از گند مردار. مفهوم خطاب این خبر آنست که اگر در آن مجلس ذکر و درود مصطفی رود آن مجلس معطر و معنبر گردد و خوش بوی شود، مجلسی که در آن ذکر وی میرود معطر و خوش بوی می‌شود، پس چگویی دلی که درو مهر و محبت وی بود، سری که در وی خمار شراب عشق او بود، جانی که درو آرزوی دیدار جمال و کمال او بود، زبانی که درو ذکر و ثنای او بود، دولت و کرامت وی را چه پایان بود و نواخت و عطای او خود چند بود! إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ... معنی آیت بقول بعضی مفسران آنست که: یؤذون اولیاء اللَّه، چنانک جای دیگر فرمود: فَلَمَّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُمْ یعنی آسفوا اولیاءنا. و فی الخبر: «مرضت فلم یعدنی عبدی»، بر این تأویل معنی آنست که ایشان که دوستان خدای را رنجانند و رسول او را رنج نمایند، اللَّه بر ایشان لعنت کرد هم درین جهان و هم در ان جهان، و بر وفق این خبر مصطفی است حکایت از کردگار قدیم جل جلاله که فرمود: «من آذی لی ولیا فقد بارزنی بالمحاربة» هر که دوستی را از دوستان من بیازارد، آن آزارنده جنگ مرا ساخته و از آزار آن دوست جفای من خواسته و از بهر عناد دین من برخاسته، و هر که جنگ مرا سازد و پرده حیا از پیش دیده براندازد، من وی را بلشکر انتقام مقهور کنم و او را بخواری اندر جهان مشهور کنم، هر که در رنج مؤمنی گامی نهد یا دوستی را از دوستان من ببیهوده بیازارد، من در دو جهان خصم وی باشم، در دنیا پوست وی را زندان وی کنم، زبانیه آفات بر وی گمارم، موکّل شهوت و نهمت با وی قرین کنم تا ثعبان حرص در سینه وی سر بر آرد، شادکامی عمر وی را فرو برد تا در دست غارت وسواس ذلیل و حقیر گردد و روی وی بمذمت و و ملامت خلق سیاه شود، باز بعاقبت علی اذل الوجوه از سرای دنیا بزندان لحد برم و از زندان لحد بدرکات جهنم فرستم، اینست که رب العالمین فرمود: لَهُمْ فِی الدُّنْیا خِزْیٌ وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظِیمٌ چون معلوم شد که آن کس که دوست وی را رنجاند عقوبت وی چنین است: اندرین لفظ که: و بضدّها تتبیّن الاشیاء، بدان که هر که دوست وی را نوازد و عزیز دارد ثواب وی چون بود، چنانک از جهت دوستان مر دشمنان ایشان را خصم است، مر دوستان ایشان را نوازنده است، هر که زخمی زد دوستی از دوستان وی از انتقام وی بلائی و عذابی بیند، هر که دوستی را از دوستان وی بنوازد و عزیز دارد ناچار که از اکرام و انعام وی خلعتی یابد.
هوش مصنوعی: در این متن آمده است که هنگامی که گروهی در مجلسی جمع می‌شوند و آن مجلس از ذکر و درود پیامبر خالی است، از آن بدتر هیچ چیز نیست. بر این اساس، اگر در مجلسی نام و یاد پیامبر باشد، آن مجلس به عطر و خوشبوئی مجهز می‌شود. همچنین، افرادی که در دلشان محبت پیامبر وجود دارد، یا آرزوی دیدار او را دارند، باید بدانند که آسیب رساندن به دوستان خدا و پیامبر، عواقب سختی در پی خواهد داشت. خداوند تأکید کرده که هر کسی که به دوستان او آسیب بزند، در واقع با خداوند دشمنی کرده و مجازات او در دنیا و آخرت سخت خواهد بود. در نهایت، این آیات و احادیث نشان می‌دهند که نوازش و محبت به دوستان خدا، پاداش و ثواب بزرگی به همراه دارد.
روی انّ ابن عمر نظر یوما الی الکعبة فقال: ما اعظمک و اعظم حرمتک و المؤمن اعظم حرمة عند اللَّه منک! و اوحی اللَّه الی موسی علیه السلام: یا موسی لو یعلم الخلق اکرامی الفقراء فی محل قدسی و دار کرامتی للحسوا اقدامهم و صاروا ترابا یمشون علیهم فو عزتی و مجدی و علوی فی ارتفاع مکانی لاسفرن لهم عن وجهی الکریم و اعتذر الیهم بنفسی و اجعل فی شفاعتهم من برهم فی او آواهم فی و لو کان عشارا، و عزتی و لا اعز منی و جلالی و لا اجل منی انی لا طلب ثارهم ممن ناواهم او عاداهم حتی اهلکه فی الهالکین یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِیداً قول سدید کلمه توحید است و توحید مایه دین است و اسلام را رکن مهین است، سر همه علوم توحید است، مایه همه معارف توحید است، حاجز میان دشمن و دوست توحید است، ثبات هفت آسمان و هفت زمین بتوحید است، نور کونین و عالمین از نور توحید است، اوّل باران از ابر عنایت توحید است، اوّل نفس از صبح کرامت توحید است، اوّل جوهر از صدف معرفت توحید است، اوّل نشان از وجود حقیقت توحید است. چون توحید درست کردی نظرت همه صورت عبرت گردد، زبان خزینه حکمت شود، سمع صدف درّ امانت گردد، دل نقطه‌گاه مشاهدت شود، سر محطّ رحل عشق گردد. مصطفی (ص) فرمود:«التوحید ثمن الجنّة و کفی بالتوحید عبادة» توحید بهای جنت است و از همه عبادتها توحید کفایت است. توحید نه آنست که او را یکتا گویی، توحید حقیقی آنست که او را یکتا شوی، او جل جلاله فرد است و یگانه، بنده را فرد خواهد و یگانه،
هوش مصنوعی: ابن عمر روزی به کعبه نگاه کرد و گفت: چقدر تو با عظمت و حرمت داری و مؤمنین در نزد خدا از تو حرمت بیشتری دارند! خداوند به موسی وحی کرد: ای موسی، اگر creatures می‌دانستند که من چقدر به فقرا در مکان‌های مقدس و در خانهٔ کرامتم ارج می‌نهم، پاهایشان به زمین می‌چسبید و مانند غبار بر روی آن می‌رفتند. به عزت و جلال و بلندیم سوگند که من از چهرهٔ کریم خود به خاطر آنها دور نخواهم شد و برای آنها عذرخواهی می‌کنم و از برکت کسانی که به آنها احسان کردند، در شفاعت آنها قرار می‌دهم، حتی اگر آنها تنها ده درصد از احسان را کرده باشند. عزت و جلال من که هیچ‌کس از من عزیزتر نیست، به من می‌گوید که من تلافی ظلم آنها را از کسانی که با آنها دشمنی کرده‌اند نخواهم کرد تا زمانی که آنها در بین هالکین قرار گیرند. ای کسانی که ایمان دارید، تقوای الهی را رعایت کنید و سخن درست بگویید. این سخن درست، کلمهٔ توحید است و توحید اساس دین و رکن اساسی اسلام است. تمامی علوم به توحید منتهی می‌شود و همهٔ معارف بر اساس توحید است. توحید جدایی‌کنندهٔ دوستی و دشمنی است و ثبات آسمان‌ها و زمین‌ها به توحید وابسته است. نور جهان و عالم هستی از نور توحید می‌تابد و باران نعمت از ابر توجه به توحید می‌بارد. نفس اول صبح از کرامت توحید است و جوهر اول از صدف معرفت توحید استخراج می‌شود. توحید اولین نشانه از وجود حقیقت است. وقتی توحید را به درستی پیاده‌سازی کردی، تمام دیدگاه‌ها و شنیدارها چهرهٔ حکمت را خواهند گرفت و دل تو محل مشاهدات حقایق خواهد شد. پیامبر (ص) فرمود: «توحید بهای بهشت است و از همهٔ عبادت‌ها، توحید کافی است». توحید تنها این نیست که او را یگانه بخوانی، بلکه توحید واقعی آن است که خودت نیز یگانه شوی. او فرد و یگانه است و بندگانش نیز باید فرد و یگانه باشند.
مرد یگانه را سر عشق میانه نیست
عشق میانه در خور مرد یگانه نیست‌
هوش مصنوعی: عشق واقعی و خالص مخصوص افرادی است که منحصر به فرد و استثنایی هستند و عشق سطحی و معمولی برای چنین اشخاصی مناسب نیست.
یا عشق یا ملامت یا راه عافیت
جز جان مرد تیر بلا را نشانه نیست‌
هوش مصنوعی: زندگی یا عشق است، یا سرزنش و ملامت، یا اینکه راهی برای آرامش و راحتی پیدا کنیم. تنها چیزی که در این مسیر وجود دارد، جان مردانی است که هدف تیر بلا قرار می‌گیرند.
گر عاشقی سپر را بر روی آب دار
و رنه کرانه کن که غمت را کرانه نیست‌
هوش مصنوعی: اگر عاشق هستی، سپر را بر روی آب قرار بده و خودت را کنار بکش، زیرا غمت هیچ انتهایی ندارد.
إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ... الایة آدم صفی آن سالک اوّل، آن چشمه لطف ازل، آن صندوق اعجوبه‌های قدرت، آن حقه لطف حقیقت آن نهال بوستان کرامت، روزگاری او را در میان مکه و طائف در مهد عهد معارف بداشتند. آن شور بخت شور چشم ابلیس بوی بر گذشت، بدست حسد نهاد او را بجنبانید، اجوف یافت گفت: هذا خلق لا یتمالک، میان تهی است و از میان تهی چیزی نیاید. اقبال ازلی در حق آدم او را جواب داد که باش تا روزی چند که باز راز او در پریدن آید، اوّل صیدی که کند تو باشی. آن مهجور لعین ابلیس از آدم گل دید دل ندید، صورت دید صفت ندید، ظاهر دید باطن ندید، هرگز بر آتش مهر نتوان نهاد، مهر بر خاک توان نهاد که خاک مهر گیر است نه آتش، ما آدم را که از خاک و گل در وجود آوردیم حکمت در آن بود که تا مهر امانت بر گل دل او نهیم که إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ... الایة مشتی خاک و گل در وجود آورد و بآتش محبت بسوخت، پس او را بر بساط انبساط جای داد، آن گه امانت بر عالم صورت عرض داد آسمانها و زمینها و کوه‌ها سر وازدند، آدم مردانه درآمد و دست پیش کرد، گفتند: ای آدم بر تو عرضه نمی‌کنند تو چرا در میگیری؟ گفت: زیرا که سوخته منم و سوخته را جز در گرفتن روی نیست، آن روز که آتش در سنگ ودیعت می‌نهادند عهد و رو گرفتند که تا سوخته‌ای نه‌بیند سر فرو نیارد تو پنداری که آن آتش بقوّت بازوی تو بصحرا می‌آید؟ نی نی، این گمان مبر که آن بشفاعت سوخته‌ای بدر آید.
هوش مصنوعی: ما امانت را به آسمان‌ها، زمین و کوه‌ها عرضه کردیم... آدم، نخستین سالک و مظهر رحمت ازلی، در میان مکه و طائف پرورش یافت. شیطان با دیدن او به حسد برانگیخته شد و او را پوچ تصور کرد. گفت که این موجود ناتوان است و از دل تهی چیزی نمی‌جود. اما رحمت ازلی به او پاسخ داد: صبر کن، روزی می‌رسد که راز وجودش نمایان می‌شود. ابلیس که فقط ظاهر آدم را دید و باطن او را نشناخت، به اشتباه او را نادیده گرفت. خداوند آدم را از خاک و گل آفرید تا امانت محبت را در دل او قرار دهد. امانت به آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها عرضه شد و همه آن‌ها از پذیرش آن خودداری کردند. اما آدم با شجاعت پیش رفت و دست خود را دراز کرد و گفت: من سوخته‌ام و سوخته جز در گرفتن روی نیست. آن روز که آتش در سنگ نهان شد، ادامه زندگی و سرنوشت آدم در گرو این امانت بود.
إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ... ای جوانمرد! جهد آن کن که عهد اوّل هم بر مهر اوّل نگاه داری تا فرشتگان بر تو ثنا کنند که تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا عادت خلق آنست که چون امانتی عزیز بنزدیک کسی نهند مهری برو نهند و آن روز که باز خواهند مهر را مطالعت کنند اگر مهر بر جای بود او را ثناها گویند. امانتی بنزدیک تو نهادند از عهد ربوبیّت أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ و مهر بَلی‌ برو نهادند، چون عمر بآخر رسد و ترا بمنزل خاک برند آن فرشته درآید و گوید: من ربک؟
هوش مصنوعی: ما امانت را به شما عرضه کردیم... ای جوانمرد! تلاش کن که عهد اولیه را به همراه محبت اولیه نگه‌داری تا فرشتگان بر تو ستایش کنند، زیرا فرشتگان بر شما نازِل می‌شوند و به شما می‌گویند که نه بترسید و نه غمگین باشید. عادت مردم این است که وقتی امانتی ارزشمند را به کسی می‌سپارند، بر آن مهر می‌زنند و در روزی که بخواهند آن را بازپس بگیرند، به مهر نگاه می‌کنند و اگر مهر در جای خود باقی مانده باشد، او را می‌ستایند. امانتی نزد تو گذاشته شده است که از عهد ربوبیت «آیا من پروردگار شما نیستم؟» بر آن مهر زده شده است. وقتی عمر به پایان برسد و تو را به خاک بسپارند، آن فرشته وارد می‌شود و می‌گوید: من پروردگار تو هستم؟
آن مطالعت است که میکند که تا مهر روز اوّل بر جای هست یا نه. ای مسکین! از فرق تا قدم تو مهر بر نهاده‌اند و مهر از مهر بود، مهر بر آنجا نهند که مهر در آنجا دارند ای رضوان بهشت ترا، ای مالک دوزخ ترا، ای کرّوبیان عرش شما را، ای دل سوخته که بر تو مهر مهر است، تو مرا و من ترا.
هوش مصنوعی: آن مطالعه‌ای است که انجام می‌دهد تا ببیند آیا مهر روز اول پابرجاست یا خیر. ای بیچاره! از سر تا پا بر تو مهر گذاشته‌اند و این مهر از نشانه‌های مهر است، مهر در جایی قرار می‌گیرد که عشق و محبت در آن وجود دارد. ای رضوان بهشت، ای مالک دوزخ، ای فرشتگان عرش، ای دل سوخته که بر تو نشانی از مهر وجود دارد، تو مرا داری و من تو را.
إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ... این بار امانت نه کوه طاقت آن داشت نه زمین نه عرش نه کرسی، نبینی که رب العالمین از بی‌طاقتی کوه خبر داد که: لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلی‌ جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ ملکی را بینی که اگر جناحی را بسط کند خافقین را در زیر جناح خود آرد، امّا طاقت حمل این معنی ندارد، و آن بیچاره آدمی‌زادی را بینی پوستی در استخوانی کشیده بی‌باک‌وار شربت بلا در قدح ولا کشیده و در وی هیچ تغیّر ناآمده، آن چراست؟ زیرا که صاحب دل است، و القلب یحمل مالا یحمل البدن.
هوش مصنوعی: ما امانت را به آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها عرضه کردیم. هیچ‌یک از آنها نتوانستند این بار سنگین را تحمل کنند. کوه‌ها از ترسشان به ناتوانی خود اعتراف کردند و گفتند اگر این قرآن بر کوه‌ها نازل می‌شد، آنها به خاطر عظمت خداوند فرو می‌افتادند. فرشتگان نیز طاقت این بار را نداشتند. اما انسان، که تنها پوست و استخوانی است، با شجاعت در برابر بلاها ایستاده و درونش هیچ تغییری نمی‌کند. دلیل این موضوع چیست؟ زیرا او صاحب دل است و دل می‌تواند عطش را برطرف کند و بارهایی را تحمل نماید که جسم انسان قادر به تحمل آنها نیست.
آدم صفی که بدیع فطرت بود و نسیج ارادت، چون دید که آسمان و زمین بار امانت برنداشتند مردانه در آمد و بار امانت برداشت، گفت: ایشان بعظیمی بار نگرستند از آن سر وا زدند، و ما بکریمی نهنده امانت نگرستیم و بار امانت کریمان بهمّت کشند نه بقوّت، لا جرم چون آدم بار برداشت خطاب آمد که: وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلَّا الْإِحْسانُ؟، و این را در ظاهر مثالی هست: درختانی که اصل ایشان محکم‌تر است و شاخ ایشان بیشتر بار ایشان خردتر و سبک‌تر.
هوش مصنوعی: آدم صفی که فردی پاک‌نهاد و پر از محبت بود، وقتی دید که آسمان و زمین تحمل بار سنگین امانت را ندارند، به شجاعت در برابر آن آمد و این بار را بر دوش گرفت. او گفت: آنها از این بار سنگین فرار کردند، اما ما با اراده و نیکی به این امانت توجه کردیم و بار امانت را با تلاش و نه به زور برمی‌داریم. به همین خاطر، هنگامی که آدم این بار را برداشت، به او خطاب شد که: «آیا جزای نیکی، نیکی نیست؟» مثالی که در اینجا وجود دارد این است که درخت‌هایی که ریشه‌های محکم‌تری دارند، شاخه‌های بیشتری دارند و بار آنها سنگین‌تر و سبک‌تر است.
باز درختانی که ضعیف‌تراند و سست‌تر، بار ایشان شگرف‌تر است و بزرگتر چون خربزه و کدو و مانند آن. لکن اینجا لطیف‌ایست: آن درختی که بار او شگرف‌تر و بزرگتر است و طاقت کشیدن آن ندارد، او را گفتند: بار گران از گردن خویش بر فرق زمین نه تا عالمیان بدانند که هر کجا ضعیفی است مربّی او لطف حضرت عزّت است، اینست سرّ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ.
هوش مصنوعی: درختان ضعیف‌تر و سست‌تر میوه‌های بزرگ‌تر و شگفت‌انگیزتری دارند، مانند خربزه و کدو. اما نکته‌ای لطیف در اینجا وجود دارد: درختانی که بارشان سنگین‌تر و بزرگ‌تر است و نمی‌توانند آن را تحمل کنند، به آنها می‌گویند که بار سنگین را بر زمین بگذارند تا همه بدانند که هر جا ضعفی وجود دارد، نشانه‌ای از لطف خداوند است. این موضوع نشان‌دهنده‌ی این است که معجزات و رحمت‌های الهی در میان مخلوقات چگونه عمل می‌کند.