گنجور

۳ - النوبة الثالثة

قوله تعالی: فَآتِ ذَا الْقُرْبی‌ حَقَّهُ قرابت دو قسم است: قرابت نسب و قرابت دین و قرابة الدین امسّ و بالمواساة احق، قرابت دین سزاتر است بمراعات و مواسات از قرابت نسب مجرد، زیرا که قرابت نسب بریده گردد، و قرابت دین روا نیست که هرگز بریده گردد. اینست که مصطفی (ص) گفت: «کلّ نسب و سبب ینقطع الّا نسبی و سببی»، قرابت دین است که سیّد (ص) اضافت با خود کرد، و دین‌داران را از نزدیکان و خویشان خود شمرد، بحکم این آیت ورد هر که روی بعبادت اللَّه آرد و بر وظائف طاعات مواظبت نماید و بنعت مراقبت بر سرورد و وقت نشنید چنان که با کسب و تجارت نپردازد و طلب معیشت نکند، کما قال تعالی: لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ او را بر مسلمانان حق مواساة واجب شود تا او را مراعات کنند و دل وی از ضرورت قوت فارغ دارند. چنان که رسول خدا کرد با اصحاب صفّه: قومی درویشان بودند که در صفّه پیغامبر وطن داشتند و صفّه پیغامبر جایی است به مدینه که آن را قبا خوانند از مدینه تا آنجا دو فرسنگ است. رسول خدا روزی ما حضری در پیش داشت و بعضی اهل بیت خویش را گفت لا اعطیکم و ادع اصحاب الصفّة تطوی بطونهم من الجوع، این اصحاب صفّة چهل تن بودند، از دنیا یکبارکی اعراض کرده و از طلب معیشت برخاسته، و عبادت و ذکر اللَّه پرداخته، و بر فتوح تجرید روز بسر آورده و بیشترین ایشان برهنه بودند خویشتن را در میان ریگ پنهان کرده.

چون وقت نماز بودی آن گروه که جامه داشتند نماز کردندی، آن گه جامه بدیگران دادندی و اهل مذهب تصوّف از طریقت ایشان گرفته‌اند، از دنیا اعراض کردن و از راه خصومت برخاستن و بر توکّل زیستن و بیافته قناعت کردن و آز و حرص و شره بگذاشتن.

آدم صفی با تمکن او در بهشت بیکبار که متابعت آز و شره خویش کرد مهجور بهشت گشت، تو ای مرد غافل شبانروزی در متابعت حرص و شره خویش هزار بار خاک جفا در روی دین خویش پاشی و آن گه گمان بری که فردا وا اهل قناعت در بهشت هم‌زانو بنشینی این آن گه نبود و این آن گه نباشد، امروز درین پندار روزی فرا شب می‌آر، اما فردا که ارباب قناعت را بر تخت عزّ نشانند، اگر خواهی که قائمه تخت ایشان ببوسی راهت ندهند.

در خبر است که: انّ الجنّة لیرون اهل علیّین کما ترون الکوکب الدرّی فی افق السماء و انّ أبا بکر و عمر منهم و انعما اهل بهشت اهل علّیین را چنان بینند که شما ستاره را در افق آسمان، و اهل علیین بحقیقت اهل قناعت‌اند و ابو بکر و عمر از اهل علیین‌اند و فراتر زیرا که ایشان را وراء قناعت کارها بود، که چندان که از قناعت فراتر شدند از علیین برتر شدند، ذلِکَ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ المرید هو الذی یؤثر حق اللَّه علی حظّ نفسه. میگوید سالکان راه طریقت را و مریدان حق و حقیقت را آن به که حق قرابت دین بگزارند و حق ایشان فرا پیش حظّ خویش دارند.

شاه طریقت جنید قدّس سرّه مریدی را وصیت میکرد گفت: چنان کن که خلق را رحمت باشی و خود را بلا که مؤمنان و دوستان اللَّه از اللَّه بر خلق رحمت‌اند و چنان کن که در سایه صفات خود ننشینی تا دیگران در سایه تو بیاسایند.

ذو النون مصری را پرسیدند که مرید کیست و مراد کیست؟ گفت: المرید یطلب و المراد یهرب مرید میطلبد بآز و صد هزار نیاز، و مراد می‌گریزد و او را صد هزار ناز. مرید با دلی سوزان، مراد با مقصود بر بساط خندان، مرید را شب و روز گوش بر آوازی، مراد بستاخ‌وار با مقصود در رازی، مرید در خبر آویخته، مراد در عیان آمیخته.

پیر طریقت گفت: بخبر کفایت چون کند او که گرفتار عیان است. بامید قناعت چون کند او که نقد را جویان است.

پیری را پرسیدند که مرید مه یا مراد؟ از حقیقت تفرید جواب داد که: لا مرید و لا مراد و لا خبر و لا استخبار و لا حدّ و لا رسم و هو الکلّ بالکلّ. این چنانست که گویند:

این جای نه عشق است و نه معشوق و نه یار
خود جمله تویی خصومت از ره بردار

اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ ثُمَّ رَزَقَکُمْ اللَّه آن خداوند است که خلقت تو تمام کرد و روزی تو مقدّر کرد، چنان که تغیر خلقت در مکنت تو نیست، تغییر روزی بکم و بیش در دست تو نیست. آن گه یکی را روزی وجود ارفاق است، یکی را روزی شهود رزاق است. عامه خلق همه در بند روزی معده‌اند، طعام و شراب میخواهند، و اهل خصوص روزی دل خواهند. توفیق طاعات و اخلاص عبادات، دون همت کسی باشد که همت وی همه تایی نان بود و شربتی آب. من کانت همّته ما یأکل فقیمته ما یخرج منه.

نیکو سخنی که آن جوانمرد گفته:
کین نجیبان عهد ما همه باز
ای توانگر بگنج خرسندی
زین بخیلان کناره‌گیر کنار

راح خوارند و مستراح انبار

ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ، الاشارة من البرّ الی النفس و من البحر الی القلب. و فساد البرّ باکل الحرام و ارتکاب المحظورات، و فساد البحر من الغفلة و الاصرار علی المخالفات. تباهی نفس در حرام خوردن است و بحرام رفتن و تباهی دل در اندیشه معصیت و دوام غفلت.

مصطفی (ص) گفت: خبر دهم شما را که درد شما چیست و داروی شما چیست؟ گفتند بلی یا رسول اللَّه: گفت: ان داءکم الذنوب و دواءکم الاستغفار درد شما گناه است و دارو استغفار. هر بیمار که امید بشفا دارد قول طبیب بشنود. آن خورد که طبیب فرماید. و آن کند که طبیب گوید. و آن کس که او را امید شفا نبود قول طبیب نشنود تا بآن درد فرو شود. گفته‌اند عجب نه آنست که کسی از طعام حلال پرهیز کند از بیم درد و بیماری، عجب آنست که از حرام و شبهت پرهیز نکند از بیم قطیعت و بیزاری.

مردی بود در طبقات جوانمردان نام او ابو الخیر اقطع بیست سال نفس وی در آرزوی ماهی تازه بریانی همی‌بود و از بیم شبهت آن مراد نفس نمیداد. تا روزی که بزیارت دوستی رفت از دوستان اللَّه، آن عزیز از راه فراست بدانست که شیخ را چه آرزوی است رفت و ماهی تازه بریانی آورد و قرصی چند پیش وی بنهاد، گفت: یا شیخ دست فراز کن و این طعام بکار بر که حلال است و در آن شبهتی نه. شیخ دست فراز کرد خاری از آن ماهی در دست وی نشست دست با خود گرفت و برخاست، گفت: ناچار که درین سرّی است و تأدیبی از حق جلّ جلاله. آن گه برفت و طهارت کرد و آن دست وی از آن خار مجروح گشته و آماس کرده تا بدان غایت که طبیب گفت اگر نبری همه تن سرایت کند و هلاک شوی. شیخ گفت اگر چنین است مجمعی سازید و خلق را جمع کنید تا آنچه گفتنی است بگویم. مردمان جمع آمدند و حجّام را فرمود تا دست از وی جدا کرد. آن گه ندا کرد که: معاشر المسلمین هذا جزاء من اکل لقمة من الحلال بشهوة فکیف جزاء من اکل الحرام بمعصیة.

فَانْظُرْ إِلی‌ آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ حق جل جلاله میگوید بنده من در وقت بهار دیده عقل بگشای چشم عبرت باز کن، در صنع ما نظر کن تا اهتزاز زمین بینی و گریه آسمان، خیز درختان، خریر میاه و شوق عاشقان، مرغان چون خطیبان، آهوان چون عطّاران، هزار دستان بسان مستان در بوستان:

تأمّل فی نبات الارض و انظر
الی آثار ما صنع الملیک‌
عیون من لجین فاترات
کانّ حداقها ذهب سبیک‌
علی قضب الزمرد شاهدات
بانّ اللَّه لیس له شریک‌

فَانْظُرْ در نگر در زمین که حلّه می‌پوشد، درخت عطر می‌فروشد، بلبل بر درخت می‌خروشد، هر مرغی در طلب یار میکوشد، آن خداوند که چنین صنع کند سزد که دعای بنده بنیوشد و جرم عاصی بپوشد.

فَانْظُرْ إِلی‌ آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ درنگر در آثار رحمت او، در امارات صنع او، در دلالات وحدانیت او. خداوندی که در وقت بهار اشجار پرثمار کند آبها در انهار کند، دریاها گهربار کند، خاکها عنبر بار کند، آن خداوند که این صنع نماید سزاست که طاعت خود بندگان را شعار و دثار کند.

فَانْظُرْ إِلی‌ آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ گفته‌اند بهار سه است: بهاریست این جهانی، آن در وقت شادکامی است و جوانی. دیگر بهاریست آن جهانی، نعیم باقی است و ملک جاودانی. سدیگر بهاریست نهانی اگر داری خود دانی و اگر نداری و پنداری که داری دراز حسرتی که در آنی. بهار زمین از سال تا سال یک ما هست، سبب باران آسمان و باد شمال است، زود فرقت و دیر وصالست، پس دل برو نهادن محالست. در سال یک بار بهار آید، از خاک گل روید، و از سنگ آب رود، و از بوی بهار جان ممتحنان بیاساید و هر بیدلی را دل رمیده باز آید. گل زرد گویی طبیبی است بیمار، شفای عالم و او خود بتیمار. گل سرخ گویی مست است از دیدار، همه هشیار گشته و او در خمار. گل سفید گویی ستم رسیده‌ایست از دست روزگار، جوانی بباد کرده و عمر رسیده بکنار.

فَانْظُرْ إِلی‌ آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ کَیْفَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها یحیی النفوس بعد فترتها بصدق الارادت، و یحیی القلوب بعد غفلتها بانوار المحاضرات، و یحیی الارواح بعد حجبتها بدوام المشاهدات:

اموات اذا ذکرتک ثم احیا
فکم احیا علیک و کم اموت‌

در وقت اعتدال سال دو آفتاب برآید از مطلع غیب: یکی خورشید جمال فلکی یکی خورشید جلال ملکی آن یکی بر اجزاء زمین تابد، این یکی بر اسرار عاشقان. آن یکی بر گل تابد گل شکفته گردد، این یکی بر دل تابد دل افروخته گردد گل چون شکفته شد بلبل برو عاشق شود. دل که افروخته شد نظر خالق درو حاضر بود. گل به آخر بریزد، بلبل در هجر او ماتم گیرد، دل گر بماند حق او را در کنف الطاف و کرم گیرد. قلب المؤمن لا یموت ابدا:

چشمی که ترا دید شد از درد معافا
جانی که ترا یافت شد از مرگ مسلّم‌

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: فَآتِ ذَا الْقُرْبی‌ حَقَّهُ قرابت دو قسم است: قرابت نسب و قرابت دین و قرابة الدین امسّ و بالمواساة احق، قرابت دین سزاتر است بمراعات و مواسات از قرابت نسب مجرد، زیرا که قرابت نسب بریده گردد، و قرابت دین روا نیست که هرگز بریده گردد. اینست که مصطفی (ص) گفت: «کلّ نسب و سبب ینقطع الّا نسبی و سببی»، قرابت دین است که سیّد (ص) اضافت با خود کرد، و دین‌داران را از نزدیکان و خویشان خود شمرد، بحکم این آیت ورد هر که روی بعبادت اللَّه آرد و بر وظائف طاعات مواظبت نماید و بنعت مراقبت بر سرورد و وقت نشنید چنان که با کسب و تجارت نپردازد و طلب معیشت نکند، کما قال تعالی: لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ او را بر مسلمانان حق مواساة واجب شود تا او را مراعات کنند و دل وی از ضرورت قوت فارغ دارند. چنان که رسول خدا کرد با اصحاب صفّه: قومی درویشان بودند که در صفّه پیغامبر وطن داشتند و صفّه پیغامبر جایی است به مدینه که آن را قبا خوانند از مدینه تا آنجا دو فرسنگ است. رسول خدا روزی ما حضری در پیش داشت و بعضی اهل بیت خویش را گفت لا اعطیکم و ادع اصحاب الصفّة تطوی بطونهم من الجوع، این اصحاب صفّة چهل تن بودند، از دنیا یکبارکی اعراض کرده و از طلب معیشت برخاسته، و عبادت و ذکر اللَّه پرداخته، و بر فتوح تجرید روز بسر آورده و بیشترین ایشان برهنه بودند خویشتن را در میان ریگ پنهان کرده.
هوش مصنوعی: در این متن به اهمیت و نوع قرابت اشاره شده است. قرابت می‌تواند به دو دسته تقسیم شود: قرابت نسبی و قرابت دینی. از نظر این متن، قرابت دینی مهم‌تر و نزدیک‌تر است، زیرا قرابت نسبی ممکن است قطع شود، اما قرابت دینی هیچگاه از بین نمی‌رود. پیامبر اسلام نیز بر این موضوع تأکید کرده و دین‌داران را به عنوان نزدیکان خود معرفی کرده است. همچنین، اگر کسی به عبادت خدا بپردازد و به وظایف دینی‌اش توجه کند، بر مسلمانان واجب است که او را حمایت کنند و نیازهایش را تأمین نمایند تا او از نیاز به قوت و معیشت رهایی یابد. در مثال‌هایی از زمان پیامبر، به افرادی اشاره شده که از دنیا کناره گرفته و به عبادت پرداخته‌اند و در عین حال نیاز به کمک و مساعدت داشتند. پیامبر نیز توجه خاصی به این افراد داشته و بر اهمیت کمک به آنان تأکید کرده است.
چون وقت نماز بودی آن گروه که جامه داشتند نماز کردندی، آن گه جامه بدیگران دادندی و اهل مذهب تصوّف از طریقت ایشان گرفته‌اند، از دنیا اعراض کردن و از راه خصومت برخاستن و بر توکّل زیستن و بیافته قناعت کردن و آز و حرص و شره بگذاشتن.
هوش مصنوعی: زمانی که وقت نماز می‌شد، آن دسته از افراد که لباس داشتند به نماز می‌ایستادند و پس از اتمام نماز، لباس خود را به دیگران می‌دادند. اهل تصوف از این روش آنان الهام گرفته و به دوری از دنیا و ترک خصومت پرداخته و بر توکل و قناعت زندگی می‌کنند و از آز، حرص و طمع فاصله می‌گیرند.
آدم صفی با تمکن او در بهشت بیکبار که متابعت آز و شره خویش کرد مهجور بهشت گشت، تو ای مرد غافل شبانروزی در متابعت حرص و شره خویش هزار بار خاک جفا در روی دین خویش پاشی و آن گه گمان بری که فردا وا اهل قناعت در بهشت هم‌زانو بنشینی این آن گه نبود و این آن گه نباشد، امروز درین پندار روزی فرا شب می‌آر، اما فردا که ارباب قناعت را بر تخت عزّ نشانند، اگر خواهی که قائمه تخت ایشان ببوسی راهت ندهند.
هوش مصنوعی: آدم صفی به دلیل پیروی از خواسته‌های ناپسندش، از بهشت دور شد. ای مرد غافل! تو هم در پی تمایلات و حرص‌های خود، بارها بر روی دینت ذلت و جفا می‌کشی و گمان می‌کنی که فردا در کنار اهل قناعت در بهشت نشسته‌ای. این تصور بی‌اساس است و هرگز محقق نخواهد شد. امروز در این خیال باطل به سر می‌بری، اما فردا که اهل قناعت در جایگاه honor خود نشسته باشند، اگر بخواهی به آن‌ها نزدیک شوی، نمی‌توانی.
در خبر است که: انّ الجنّة لیرون اهل علیّین کما ترون الکوکب الدرّی فی افق السماء و انّ أبا بکر و عمر منهم و انعما اهل بهشت اهل علّیین را چنان بینند که شما ستاره را در افق آسمان، و اهل علیین بحقیقت اهل قناعت‌اند و ابو بکر و عمر از اهل علیین‌اند و فراتر زیرا که ایشان را وراء قناعت کارها بود، که چندان که از قناعت فراتر شدند از علیین برتر شدند، ذلِکَ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ المرید هو الذی یؤثر حق اللَّه علی حظّ نفسه. میگوید سالکان راه طریقت را و مریدان حق و حقیقت را آن به که حق قرابت دین بگزارند و حق ایشان فرا پیش حظّ خویش دارند.
هوش مصنوعی: در خبر آمده است که اهل بهشت کسانی را که در رده بالای بهشت هستند به گونه‌ای می‌بینند که شما ستاره‌ای روشن را در آسمان مشاهده می‌کنید. ابوبکر و عمر نیز از این گروه هستند و به راستی اهل قناعتند. آنها به اندازه‌ای از قناعت فراتر رفته‌اند که مقامشان بالاتر رفته است. این برای کسانی که می‌خواهند رضایت خدا را جلب کنند، بهتر است. در واقع، کسانی که در مسیر حق و حقیقت قدم می‌زنند بهتر است که ارتباط حقیقی با دین داشته و منافع خود را در اولویت قرار ندهند.
شاه طریقت جنید قدّس سرّه مریدی را وصیت میکرد گفت: چنان کن که خلق را رحمت باشی و خود را بلا که مؤمنان و دوستان اللَّه از اللَّه بر خلق رحمت‌اند و چنان کن که در سایه صفات خود ننشینی تا دیگران در سایه تو بیاسایند.
هوش مصنوعی: شاه طریقت جنید قدس‌سره به یکی از مریدانش وصیت می‌کرد و گفت: طوری زندگی کن که برای دیگران رحمت باشی و خودت را در سختی قرار دهی. زیرا مؤمنان و دوستان خدا برای مردم رحمت هستند. همچنین تلاش کن که زیر سایه صفات خوب خود قرار نگیری، تا دیگران بتوانند زیر سایه تو راحت باشند.
ذو النون مصری را پرسیدند که مرید کیست و مراد کیست؟ گفت: المرید یطلب و المراد یهرب مرید میطلبد بآز و صد هزار نیاز، و مراد می‌گریزد و او را صد هزار ناز. مرید با دلی سوزان، مراد با مقصود بر بساط خندان، مرید را شب و روز گوش بر آوازی، مراد بستاخ‌وار با مقصود در رازی، مرید در خبر آویخته، مراد در عیان آمیخته.
هوش مصنوعی: ذوالنون مصری در پاسخ به این سوال که مرید کیست و مراد کیست، گفت: مرید کسی است که به دنبال چیزی می‌گردد و مراد کسی است که از او دور می‌شود. مرید با هزار آرزو و نیاز به سمت مراد می‌شتابد در حالی که مراد با شکوه و زیبایی از او فرار می‌کند. مرید با دلی پر از عشق و شوق در جستجوی مراد است، اما مراد با هدفی مشخص و بدون دغدغه در حال خوشی و نشاط است. مرید همیشه در فکر و یاد مراد است و به صداها و نشانه‌ها گوش می‌دهد، در حالی که مراد در واقعیت و عینیت وجود دارد و به راحتی با مقصودش در ارتباط است.
پیر طریقت گفت: بخبر کفایت چون کند او که گرفتار عیان است. بامید قناعت چون کند او که نقد را جویان است.
هوش مصنوعی: رئیس طریقت گفت: آدمی که در حال حاضر به مشکلاتش رو به رو است، نمی‌تواند به خبرها و آگاهی‌های دیگران بسنده کند. و کسی که به دنبال ثروت و دارایی فعلی است، نمی‌تواند با امید به قناعت زندگی کند.
پیری را پرسیدند که مرید مه یا مراد؟ از حقیقت تفرید جواب داد که: لا مرید و لا مراد و لا خبر و لا استخبار و لا حدّ و لا رسم و هو الکلّ بالکلّ. این چنانست که گویند:
هوش مصنوعی: از پیر پرسیدند که آیا مرید هستی یا مراد؟ او در جواب گفت: نه مرید هستم و نه مراد، نه خبری دارم و نه سؤالی، نه حدی دارم و نه رسمی، و همه چیز در کل وجود دارد. این به همین شکل است که گفته می‌شود:
این جای نه عشق است و نه معشوق و نه یار
خود جمله تویی خصومت از ره بردار
هوش مصنوعی: این مکان نه عشق است و نه محبوب و نه دوست، بلکه همه چیز تو هستی؛ پس اختلاف و دشمنی را از بین ببر.
اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ ثُمَّ رَزَقَکُمْ اللَّه آن خداوند است که خلقت تو تمام کرد و روزی تو مقدّر کرد، چنان که تغیر خلقت در مکنت تو نیست، تغییر روزی بکم و بیش در دست تو نیست. آن گه یکی را روزی وجود ارفاق است، یکی را روزی شهود رزاق است. عامه خلق همه در بند روزی معده‌اند، طعام و شراب میخواهند، و اهل خصوص روزی دل خواهند. توفیق طاعات و اخلاص عبادات، دون همت کسی باشد که همت وی همه تایی نان بود و شربتی آب. من کانت همّته ما یأکل فقیمته ما یخرج منه.
هوش مصنوعی: خداوندی که شما را خلق کرده، همان است که برایتان روزی مقرر کرده است. مانند این که تغییر در خلقت شما به دست خودتان نیست، تغییر در روزی نیز در دست شما نیست. برخی انسان‌ها روزی خود را در روزی مادی می‌بینند و به دنبال غذای جسمانی و نوشیدنی هستند، در حالی که اهل دل به دنبال روزی معنوی و اعتباری هستند. توفیق در انجام کارهای نیک و خالصانه بستگی به همت انسان دارد؛ اگر همت کسی تنها معطوف به چیزهای مادی مثل غذا و نوشیدنی باشد، زندگی‌اش نیز محدود به همین امور خواهد بود.
نیکو سخنی که آن جوانمرد گفته:
کین نجیبان عهد ما همه باز
هوش مصنوعی: خوب است سخنی که آن مرد با کرامت بیان کرده است: که همه نجیب‌زادگان زمان ما به تازگی به بازگشت خود مشغول‌اند.
ای توانگر بگنج خرسندی
زین بخیلان کناره‌گیر کنار
هوش مصنوعی: ای ثروتمند، از این بخیل‌ها دوری کن و به خوشبختی و ثروت خود بپرداز.
راح خوارند و مستراح انبار
هوش مصنوعی: درباره راح خوارند و مستراح انبار، به نظر می‌رسد که این عبارت می‌تواند اشاره به موضوعاتی داشته باشد که به راحتی و آسایش ارتباط دارند. این عبارت ممکن است به زندگی روزمره و نیازهایی اشاره کند که انسان‌ها در مکان‌های عمومی و خصوصی دارند. کاربرد واژه‌ها نیز می‌تواند به نمادهایی از محیط و شرایط اشاره کند.
ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ، الاشارة من البرّ الی النفس و من البحر الی القلب. و فساد البرّ باکل الحرام و ارتکاب المحظورات، و فساد البحر من الغفلة و الاصرار علی المخالفات. تباهی نفس در حرام خوردن است و بحرام رفتن و تباهی دل در اندیشه معصیت و دوام غفلت.
هوش مصنوعی: فساد و تباهی در زندگی انسان‌ها در زمین و دریا نمایان شده است. منظور از زمین، نفس انسان و منظور از دریا، قلب اوست. فساد در نفس ناشی از مصرف حرام و انجام کارهای ممنوع است، در حالی که فساد در قلب به خاطر غفلت و اصرار بر انجام گناهان رخ می‌دهد. تباهی نفس از طریق خوردن حرام و انجام کارهای نادرست ایجاد می‌شود و تباهی دل نیز به خاطر فکر کردن به معصیت و استمرار در غفلت پیش می‌آید.
مصطفی (ص) گفت: خبر دهم شما را که درد شما چیست و داروی شما چیست؟ گفتند بلی یا رسول اللَّه: گفت: ان داءکم الذنوب و دواءکم الاستغفار درد شما گناه است و دارو استغفار. هر بیمار که امید بشفا دارد قول طبیب بشنود. آن خورد که طبیب فرماید. و آن کند که طبیب گوید. و آن کس که او را امید شفا نبود قول طبیب نشنود تا بآن درد فرو شود. گفته‌اند عجب نه آنست که کسی از طعام حلال پرهیز کند از بیم درد و بیماری، عجب آنست که از حرام و شبهت پرهیز نکند از بیم قطیعت و بیزاری.
هوش مصنوعی: مصطفی (ص) فرمود: آیا می‌خواهید بدانید مشکل شما چیست و درمان آن کدام است؟ پاسخ دادند بله، ای رسول خدا. او فرمود: مشکل شما گناه است و درمان آن استغفار. هر بیماری که امیدوار به بهبودی باشد باید به سخنان پزشک گوش دهد. باید آنچه پزشک می‌گوید را انجام دهد. اما کسی که امید به بهبودی ندارد، سخن پزشک را نمی‌شنود و در درد خود باقی می‌ماند. همچنین گفته‌اند که جالب این نیست که کسی از خوردن غذاهای حلال به دلیل درد و بیماری خودداری کند، بلکه جالب این است که از چیزهای حرام و مشکوک پرهیز نکند به خاطر ترس از قطع رابطه و دوری.
مردی بود در طبقات جوانمردان نام او ابو الخیر اقطع بیست سال نفس وی در آرزوی ماهی تازه بریانی همی‌بود و از بیم شبهت آن مراد نفس نمیداد. تا روزی که بزیارت دوستی رفت از دوستان اللَّه، آن عزیز از راه فراست بدانست که شیخ را چه آرزوی است رفت و ماهی تازه بریانی آورد و قرصی چند پیش وی بنهاد، گفت: یا شیخ دست فراز کن و این طعام بکار بر که حلال است و در آن شبهتی نه. شیخ دست فراز کرد خاری از آن ماهی در دست وی نشست دست با خود گرفت و برخاست، گفت: ناچار که درین سرّی است و تأدیبی از حق جلّ جلاله. آن گه برفت و طهارت کرد و آن دست وی از آن خار مجروح گشته و آماس کرده تا بدان غایت که طبیب گفت اگر نبری همه تن سرایت کند و هلاک شوی. شیخ گفت اگر چنین است مجمعی سازید و خلق را جمع کنید تا آنچه گفتنی است بگویم. مردمان جمع آمدند و حجّام را فرمود تا دست از وی جدا کرد. آن گه ندا کرد که: معاشر المسلمین هذا جزاء من اکل لقمة من الحلال بشهوة فکیف جزاء من اکل الحرام بمعصیة.
هوش مصنوعی: مردی به نام ابو الخیر اقطع در میان جوانمردان زندگی می‌کرد. او به مدت بیست سال در آرزوی خوردن ماهی تازه بریان بود اما به دلیل ترس از شبهه، هرگز به خود اجازه نداد که آن را بخورد. روزی به دیدن دوستی رفت که از دوستان خدا بود. آن دوست با درایت متوجه آرزوی او شد و ماهی تازه بریان آورد و چند نان پیش او گذاشت و گفت: ای شیخ، دستت را دراز کن و این غذا را بخور، زیرا حلال است و در آن شبهه‌ای نیست. شیخ دستش را دراز کرد اما تکه‌ای خار از آن ماهی به دستش فرو رفت. او فوری بفهمید که در این امر راز و درسی از جانب خداوند وجود دارد. سپس از آنجا رفت و طهارت کرد و دستش که از آن خار مجروح شده بود، ورم کرد و دکتر گفت اگر این را نبرید، بیماری به تمام بدنش سرایت می‌کند و جانش در خطر است. شیخ گفت اگر چنین است، تجمعی برپا کنید و مردم را جمع کنید تا آنچه را که باید بگویم، بگویم. مردم جمع شدند و به حجامتچی دستور داد تا دستش را از او جدا کند. سپس فراخواند که ای جامعه مسلمانان، این نتیجه کسی است که لقمه‌ای از حلال را با اشتها خورد، پس مجازات کسی که حرام می‌خورد و معصیت می‌کند، چگونه خواهد بود؟
فَانْظُرْ إِلی‌ آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ حق جل جلاله میگوید بنده من در وقت بهار دیده عقل بگشای چشم عبرت باز کن، در صنع ما نظر کن تا اهتزاز زمین بینی و گریه آسمان، خیز درختان، خریر میاه و شوق عاشقان، مرغان چون خطیبان، آهوان چون عطّاران، هزار دستان بسان مستان در بوستان:
هوش مصنوعی: به اطراف خود نگاه کن و آثار رحمت خداوند را مشاهده کن. خداوند می‌فرماید: «ای بنده من، در زمان بهار عقل و دیدگانت را بگشای و با تأمل به آفرینش ما بنگر تا حرکات زمین و اشک آسمان را ببینی. درختان در حال رشد، آب‌ها در حال جریان، عاشقان در شوق و پرندگان در حال آواز خواندن هستند. آهوان همچون عطاران در حال رفت و آمدند و هزاران دست مانند شمایل مستی در باغ و بوستان به حرکت درآمده‌اند.»
تأمّل فی نبات الارض و انظر
الی آثار ما صنع الملیک‌
هوش مصنوعی: به دقت به رشد گیاهان در زمین نگاه کن و آثار و نشانه‌های کارهای خداوند را ببین.
عیون من لجین فاترات
کانّ حداقها ذهب سبیک‌
هوش مصنوعی: چشمان من مانند دریاهای آرام و نقره‌ای است، گویی که مژگانشان تکه‌هایی از طلاست.
علی قضب الزمرد شاهدات
بانّ اللَّه لیس له شریک‌
هوش مصنوعی: علی بر دلیران مانند زمردی درخشان است و شاهد بر این است که خداوند هیچ شریکی ندارد.
فَانْظُرْ در نگر در زمین که حلّه می‌پوشد، درخت عطر می‌فروشد، بلبل بر درخت می‌خروشد، هر مرغی در طلب یار میکوشد، آن خداوند که چنین صنع کند سزد که دعای بنده بنیوشد و جرم عاصی بپوشد.
هوش مصنوعی: به زمین نگاه کن که چگونه زیبایی را در خود جای داده است، درختانی با عطر دل‌انگیز وجود دارند و بلبلان بر روی شاخه‌ها آواز می‌خوانند. هر پرنده‌ای در جستجوی یار خود تلاش می‌کند. خدایی که چنین آفرینش زیبایی دارد، شایسته است که دعای بندگانش را بشنود و گناهان گنهکاران را بپوشاند.
فَانْظُرْ إِلی‌ آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ درنگر در آثار رحمت او، در امارات صنع او، در دلالات وحدانیت او. خداوندی که در وقت بهار اشجار پرثمار کند آبها در انهار کند، دریاها گهربار کند، خاکها عنبر بار کند، آن خداوند که این صنع نماید سزاست که طاعت خود بندگان را شعار و دثار کند.
هوش مصنوعی: به نشانه‌های رحمت الهی بنگر، در نشانه‌های خلاقیت او و در نشانه‌های یگانگی‌اش. خدای بزرگی که در فصل بهار، درختان را پر میوه می‌سازد، آب‌ها را در رودخانه‌ها جاری می‌کند، دریاها را پر از گوهر می‌کند و خاک را معطر و خوشبو می‌سازد. چنین خدایی سزاوار است که اطاعت و بندگی بندگانش را زینت بخشیده و برگزید.
فَانْظُرْ إِلی‌ آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ گفته‌اند بهار سه است: بهاریست این جهانی، آن در وقت شادکامی است و جوانی. دیگر بهاریست آن جهانی، نعیم باقی است و ملک جاودانی. سدیگر بهاریست نهانی اگر داری خود دانی و اگر نداری و پنداری که داری دراز حسرتی که در آنی. بهار زمین از سال تا سال یک ما هست، سبب باران آسمان و باد شمال است، زود فرقت و دیر وصالست، پس دل برو نهادن محالست. در سال یک بار بهار آید، از خاک گل روید، و از سنگ آب رود، و از بوی بهار جان ممتحنان بیاساید و هر بیدلی را دل رمیده باز آید. گل زرد گویی طبیبی است بیمار، شفای عالم و او خود بتیمار. گل سرخ گویی مست است از دیدار، همه هشیار گشته و او در خمار. گل سفید گویی ستم رسیده‌ایست از دست روزگار، جوانی بباد کرده و عمر رسیده بکنار.
هوش مصنوعی: بهار سه نوع است: بهار دنیوی که در زمان شادی و جوانی رخ می‌دهد، بهاری دیگر که در جهان پس از مرگ است و به نعمت‌ها و ملکوت جاودانی اشاره دارد، و بهاری نهانی که اگر کسی آن را درک کند، خودش می‌داند و اگر نداند، حسرتش برایش طولانی خواهد بود. بهار زمین تنها یک ماه در سال است که به علت باران و باد شمال به وجود می‌آید؛ این بهار زود گذر است و وصالش دیرپاست، بنابراین دل سپردن به آن غیرممکن است. بهار یک‌بار در سال می‌آید، از دل خاک گل جوانه می‌زند و از سنگ آب جاری می‌شود. بویی که از بهار می‌آید، جان کسانی را که در حال آزمایش‌اند آرام می‌کند و حتی دل ناامیدها را زنده می‌کند. گل زرد مانند طبیبی است که خود بیمار است ولی به دیگران شفا می‌دهد. گل سرخ به شدت از دیدار شگفت‌زده شده و در حالی که همه هشیار هستند، خودش در خواب و خمار است. گل سفید نیز نشانی از رنج و ستمی است که به آن رسیده و نشان‌دهنده از دست رفتن جوانی و نزدیک شدن به پایان عمر است.
فَانْظُرْ إِلی‌ آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ کَیْفَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها یحیی النفوس بعد فترتها بصدق الارادت، و یحیی القلوب بعد غفلتها بانوار المحاضرات، و یحیی الارواح بعد حجبتها بدوام المشاهدات:
هوش مصنوعی: به آثار رحمت خداوند نگاه کن و ببین چگونه زمین را پس از مردنش زنده می‌کند. او همچنین جان‌ها را پس از رکودشان با صدق اراده زنده می‌سازد و دل‌ها را پس از غفلتشان با نور آگاهی روشن می‌کند. روح‌ها را نیز پس از پنهان شدنشان با مداومت در مشاهدات جانی دوباره می‌بخشد.
اموات اذا ذکرتک ثم احیا
فکم احیا علیک و کم اموت‌
هوش مصنوعی: اگر از تو یاد کنم، انگار مردگان زنده می‌شوند. پس چقدر برای تو زنده می‌شوم و چقدر از تو می‌میرم.
در وقت اعتدال سال دو آفتاب برآید از مطلع غیب: یکی خورشید جمال فلکی یکی خورشید جلال ملکی آن یکی بر اجزاء زمین تابد، این یکی بر اسرار عاشقان. آن یکی بر گل تابد گل شکفته گردد، این یکی بر دل تابد دل افروخته گردد گل چون شکفته شد بلبل برو عاشق شود. دل که افروخته شد نظر خالق درو حاضر بود. گل به آخر بریزد، بلبل در هجر او ماتم گیرد، دل گر بماند حق او را در کنف الطاف و کرم گیرد. قلب المؤمن لا یموت ابدا:
هوش مصنوعی: در هنگام برابری شب و روز، دو نوع تابش در عالم وجود دارد: یک تابش از خورشید زیبایی‌های آسمانی و دیگری از خورشید جلال و عظمت زمینی. نخستین تابش بر اجزای زمین می‌تابد و دومی بر رازهای عاشقان. خورشید زیبایی بر گل‌ها نور می‌افکند و باعث شکفتن آن‌ها می‌شود، در حالی که تابش دوم، دل عاشق را روشن می‌کند. وقتی گل شکفت، بلبل عاشق می‌شود و وقتی دل نیز افروخته شد، توجه خداوند در آن حاضر است. اگرچه گل‌ها در پایان عمر خود می‌ریزند، بلبل در غم فقدان آن‌ها سوگواری می‌کند، اما اگر دل باقی بماند، از لطف و رحمت الهی برخوردار خواهد شد. قلب مؤمن هیچ‌گاه نمی‌میرد.
چشمی که ترا دید شد از درد معافا
جانی که ترا یافت شد از مرگ مسلّم‌
هوش مصنوعی: چشمی که تو را دید، از درد و رنج آزاد شد و جانی که تو را پیدا کرد، از مرگ قطعی نجات یافت.