گنجور

۲ - النوبة الثالثة

قوله تعالی: وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ الآیة، ای فرزند آدم اگر میخواهی که آیات و رایات وحدانیّت اللَّه بدانی و علامات فردانیت وی بشناسی، چشم عبرت باز کن، دیده عقل بگشای، در عالم نفس خویش جولانی کن، باصل خلقت خویش نظری کن مشتی خاک بودی نهادی تاریک در ظلمت نکرت خود بمانده، در تاریکی صفات متحیّر شده، همی از آسمان اسرار باران انوار باریدن گرفت که: ثم رش علیهم من نوره آن خاک عبهر گشت و آن سنگ گوهر شد، آن نهاد کثیف باین پیوند لطیف عزیز شد، خاک پاک شد، ظلمت نور شد، آری آراینده و نگارنده مائیم آن را که خواهیم بنور خود بیارائیم، بهشت بدوستان آرائیم و دوستان را بدل آرائیم و دل را بنور خود آرائیم، این بآن کنیم تا اگر بلاشه ادبار خود بسرادقات عزّت ما نرسید بپرتو اقبال نور جلال ما بما رسید.

پیری را پرسیدند که آن نور را چه نشان است؟ گفت نشانش آنست که بنده بآن نور حق را جلّ جلاله نادر یافته بشناسد، نادیده دوست دارد، از کار و یاد خود با کار و یاد او پردازد، آرام و قرارش در کوی او بود، راز و نازش همه با دوستان او بود، بروز در کار دین. بشب در خمار بشریّت یقین بود، بروز با خلق بخلق، بشب با حق بر قدم صدق بود.

وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ دلائل قدرت و شواهد فطرت او جلّ جلاله یکی آسمانست که در هوا بقدرت معلّق بداشت و مر آن را ببروج و ستارگان بیاراست و بنگاشت، دیگر زمین است که بر سر آب بی‌حجابی بداشت وز آب نگه داشت. آسمان بامر خود گردان کرد زمین بجبر و قهر خود بساط و میدان کرد، گردش اندر آسمان بامر و جبر او، آرام اندر زمین به اسر و قهر او، آسمان محدث اندر وی عرض گردش زمین محدث، اندر وی صفت آرامش. این جمله بتقدیر خداوند قدیر پاک دانش. روزی بیاید که آسمان درنوردند، بروج فلک فرو گشایند خورشید از مرکز خود درافتد، ماه از جاه خود معزول شود، جرم منوّر مکوّر گردد حمل را عمل نماند، ثور را دور نبود، اجزاء جوزا از هم جدا شود، سرطان از اوطان خود جدا گردد، اسد را در روش سد قهر پیدا آید، سنبله از سلسه برون آید، خزّان میزان دست از نگه داشت وی بکشند، عقرب از سیرا بعد و اقرب باز رهد، قوس را حرکت و قوس نماند، جدی را جری قاصر شود، دلو از علو بسفل افتد، حوت را قوت بقا نماند. چون این جمله را بعد از نشر آن طی کنند عزت اهل ایمان آشکارا شود، عالم بنور الهی منوّر گردد، فردوس از نقاب بیرون آید، بجای ستارگان رویهای مؤمنان بود، بجای ماه چهره انبیاء و رسل بود، بجای خورشید جهان‌افروز جمال و کمال آن مهتر عالم و سیّد ولد آدم بود، آن روز خبرها عیان گردد، وعدها نقد شود، ابر لطف باران کرم ریزد.

پیر طریقت گفت: بس نماند که آنچه خبرست عیان شود، همه آرزوها نقد شود، و زیادت بی‌کران شود، خورشید وصال از مشرق یافت تابان شود، آب مشاهدت در جوی ملاطفت روان شود، قصّه آب و گل نهان شود، و دوست ازلی عیان شود، کارها همه چنان که دوست خواهد چنان شود، دیده و دل و جان هر سه بدوست نگران شود.

... وَ لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلی‌ ای له الصفة العلیا فی الوجود بحق القدم و نعت الکرم و فی الجبروت بنعت العزّ و الجلال و المجد و الجمال.

پنج صفت است که در هفت آسمان و هفت زمین موصوف بآن خداست و در آن صفات یگانه و یکتا و بی‌همتاست: اوّل وحدانیّت که حق و صفت اوست و نعت عزّت اوست: وَ إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ یکی است یگانه و یکتا، یکی در ذات و یگانه در صفات و یکتا در سزا، از همه کس جز وز همه چیز جدا، در ذات بی‌شبیه، در قدر بی‌نظیر، در صفات بی‌همتا دیگر پاکی از عیب حق و صفت اوست، پاک از زاده و از زاینده، پاک از انباز و یاری‌دهنده، پاک از جفت و هم ماننده پاک از کاستن و افزودن و از حال بگشتن و گردیدن و از کسی بدریافت وی رسیدن. هیچکس را نبینی که نه در وی نقصانی است یا از عیب نشانی، و حق جلّ جلاله از نقصان مقدّس و از عیب منزّه و از آفات بری، صفات او از حدوث و تغیّر و منقصت متعالی. فَتَعالَی اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْکَرِیمِ. سه دیگر صفت بقا است که حق و نعت خدا است همه فانی گردند و او ماند باقی زنده پاینده جاویدی، پیش از همه زندگان زنده، و از پس همه زندگان پاینده، و بر زندگی و زندگان خداوند. کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ وَ یَبْقی‌ وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ. چهارم علوّ و برتری صفت و حق خداوند اکبرست که بقدر از همه براست و بذات و صفات زور است، وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ نه در صفت مشارک، نه در نعت مشابه، نه در ذات بسته آفات، نه در صفات شوب علّات، سبّوح الذّات قدّوس الصفات. پنجم قدرت است که در آسمان و زمین اللَّه را صفت است مخلوق بعضی تواند و بعضی نه و خالق بر همه چیز قادر است وَ کانَ اللَّهُ عَلی‌ کُلِّ شَیْ‌ءٍ مُقْتَدِراً هر چه در عقل محال است اللَّه بر آن قادر بر کمال است و قدرت او بی‌احتیال است، و در قیمومیت بی‌گشتن حال است، و در ملک ایمن از زوال است. و در ذات و نعت جاوید متعال است.

فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً ای اخلص قصدک الی اللَّه و احفظ عهدک مع اللَّه‌ و افرد عملک فی سکناتک و حرکاتک و جمیع تصرفاتک للَّه حنیفا مستقیما فی دینه، مائلا الیه، معرضا عن غیره.

ای مهتر عالم ای سید ولد آدم خود را یک سر بما سپار، و قصد و همّت سوی ما دار و دل از خلق وا ما پرداز، از تقاضا خاموش و دو گیتی در جنب و ایست ما فراموش. بحکم این خطاب عزّت که با آن مهتر عالم رفته بود شب معراج چون از سدره منتهی قدم در بادیه جبروت نهاد و روی بکعبه خاص خویش آورد و هر چه سرمایه اوّلین و آخرین بود همه را کسوه جمال پوشیده و بر راه او نهاده. سیّد (ص) بر گذشت و واهیچ چیز ملاطفت نکرد تا لا جرم از جناب جبروت ندا آمد که: ما زاغَ الْبَصَرُ بادب چشم داشت که وا هیچ چیز که دون حق بود ننگرست وَ ما طَغی‌ و بهیچ چیز که وراء حدّ او بود طمع نکرد.

موسی علیه السلام قدم بر طور نهاد از آنچه حدّ بنی اسرائیل بود بقدمی چند برتر آمد دماغ او در طمع أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ بجوش آمد لا جرم بتازیانه لَنْ تَرانِی او را ادب کردند و مهتر عالم را (ص) بمقامی رسانیدند که گرد قدم او توتیای چشم جبرئیل بود و صفت وی این بود که: ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغی‌ زیرا که موسی می‌رفت و آن مهتر عالم را می‌بردند. أَسْری‌ بِعَبْدِهِ و هرگز آمده چون آورده نبود، طوبی مر کسی را که در هام راهی حق بود که در یک نفس هزار ساله راه باز برد، شبی کت ما بریم چندان راه ببری که بهزار ماه که خود روی نبری، و الیه الاشارة بقوله: لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ. چون خود روی هر قدمی که برگیری مانده‌تر شوی، چون ما بریم هر قدمی که برگیری عاشق‌تر شوی، چون خود روی عیاران راهت بزنند، چون ما بریم راه‌زنان غاشیه تو کشند:

چه کند عرش که او غاشیه من نکشد
چون بدل غاشیه حکم و رضای تو کشم‌
۲ - النوبة الثانیة: قوله تعالی: وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ ای خلقکم فی اصل الانشاء من تراب، لانّکم بنو آدم و آدم خلق من تراب، و اذا کان الاصل ترابا فالفرع کذلک. و قیل تقدیره خلق ایّاکم من تراب فحذف المضاف ثُمَّ إِذا أَنْتُمْ بَشَرٌ آدمیّون عقلاء، ناطقون تَنْتَشِرُونَ، تتصرّفون فیما فیه قوام معاشکم، و فیه تقریب ما بین کونه ترابا و بین کونه بشرا علی وجه التعجب و لیس ثمّ لتراخی الزمان انّما هو متعلق بالاخبار و فی بعض الآثار: انّ اللَّه سبحانه لمّا اراد ان یخلق آدم بعث جبرئیل لیأخذ من الارض قبضة، فلمّا نزل الی الارض قالت له الارض: اسئلک بالّذی ارسلک الیّ ان لا تأخذ منّی الیوم شیئا یکون فیه غدا للنّار نصیب، فترکها و رجع. فارسل اللَّه سبحانه میکائیل. فقالت له الارض مثل قولها لجبرئیل فرجع و لم یأخذ منها. و کذلک بعث اسرافیل فقالت له مثل ذلک، فرجع و لم یأخذ منها.۳ - النوبة الاولى: قوله تعالی: فَآتِ ذَا الْقُرْبی‌ حَقَّهُ حق خویشاوند او را ده وَ الْمِسْکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ و درویش را و راه‌گذری را ذلِکَ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ آن به است ایشان را که خدای را میخواهند و پاداش او میجویند وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (۳۸) و ایشانند که پیروز آمدگان جاویداند.

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ الآیة، ای فرزند آدم اگر میخواهی که آیات و رایات وحدانیّت اللَّه بدانی و علامات فردانیت وی بشناسی، چشم عبرت باز کن، دیده عقل بگشای، در عالم نفس خویش جولانی کن، باصل خلقت خویش نظری کن مشتی خاک بودی نهادی تاریک در ظلمت نکرت خود بمانده، در تاریکی صفات متحیّر شده، همی از آسمان اسرار باران انوار باریدن گرفت که: ثم رش علیهم من نوره آن خاک عبهر گشت و آن سنگ گوهر شد، آن نهاد کثیف باین پیوند لطیف عزیز شد، خاک پاک شد، ظلمت نور شد، آری آراینده و نگارنده مائیم آن را که خواهیم بنور خود بیارائیم، بهشت بدوستان آرائیم و دوستان را بدل آرائیم و دل را بنور خود آرائیم، این بآن کنیم تا اگر بلاشه ادبار خود بسرادقات عزّت ما نرسید بپرتو اقبال نور جلال ما بما رسید.
هوش مصنوعی: خداوند در آیه‌ای می‌فرماید که از نشانه‌های او این است که شما را از خاک آفرید. ای فرزند آدم، اگر می‌خواهی نشانه‌های یگانگی خداوند و دلایل فردیت او را بشناسی، چشمانت را باز کن و با عقل خود بیندیش. در وجود خود تأمل کن و به اصل آفرینش خود نظری بینداز. ابتدا تو از خاکی بودی که در تاریکی و ناچیزی قرار داشت، اما از آسمان، اسرار روشنایی به تو ارسال شد. با این نور، آن خاک بی‌ارزش تبدیل به گوهر گرانبها شد. آن وجود ناپاک به واسطه پیوند با نور، عزیز و محترم گشت. تاریکی به نور تبدیل شد و آری، ما مبدع و آرایشگر هستیم. آنچه را که بخواهیم با نور خود زینت می‌دهیم. بهشت را برای دوستان می‌آراییم و دل‌های ایشان را به نور خود منور می‌سازیم. این کارها را انجام می‌دهیم تا اگر کسی نتوانست به مقام عزت ما برسد، حداقل با نور عظمت ما ارتباطی برقرار کند.
پیری را پرسیدند که آن نور را چه نشان است؟ گفت نشانش آنست که بنده بآن نور حق را جلّ جلاله نادر یافته بشناسد، نادیده دوست دارد، از کار و یاد خود با کار و یاد او پردازد، آرام و قرارش در کوی او بود، راز و نازش همه با دوستان او بود، بروز در کار دین. بشب در خمار بشریّت یقین بود، بروز با خلق بخلق، بشب با حق بر قدم صدق بود.
هوش مصنوعی: از یک پیر پرسیدند که نشانه آن نور چیست؟ او پاسخ داد که نشانه‌اش این است که فرد، در شناخت و درک نور حق، به مقام کم‌نظیری دست یافته است. او چیزی را که نمی‌بیند، با عشق می‌خواهد و مشغولیتش در کار و یاد اوست. آرامش و آسایش او در مسیر الهی است و راز و محبتش مخصوص دوستان خداست. در روز به انجام وظایف دینی مشغول است و در شب‌ها، در حال عشق‌ورزی بشری، یقین دارد. در روز بین مردم با آن‌ها در تعامل است و در شب، به حق و حقیقت با صداقت می‌پردازد.
وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ دلائل قدرت و شواهد فطرت او جلّ جلاله یکی آسمانست که در هوا بقدرت معلّق بداشت و مر آن را ببروج و ستارگان بیاراست و بنگاشت، دیگر زمین است که بر سر آب بی‌حجابی بداشت وز آب نگه داشت. آسمان بامر خود گردان کرد زمین بجبر و قهر خود بساط و میدان کرد، گردش اندر آسمان بامر و جبر او، آرام اندر زمین به اسر و قهر او، آسمان محدث اندر وی عرض گردش زمین محدث، اندر وی صفت آرامش. این جمله بتقدیر خداوند قدیر پاک دانش. روزی بیاید که آسمان درنوردند، بروج فلک فرو گشایند خورشید از مرکز خود درافتد، ماه از جاه خود معزول شود، جرم منوّر مکوّر گردد حمل را عمل نماند، ثور را دور نبود، اجزاء جوزا از هم جدا شود، سرطان از اوطان خود جدا گردد، اسد را در روش سد قهر پیدا آید، سنبله از سلسه برون آید، خزّان میزان دست از نگه داشت وی بکشند، عقرب از سیرا بعد و اقرب باز رهد، قوس را حرکت و قوس نماند، جدی را جری قاصر شود، دلو از علو بسفل افتد، حوت را قوت بقا نماند. چون این جمله را بعد از نشر آن طی کنند عزت اهل ایمان آشکارا شود، عالم بنور الهی منوّر گردد، فردوس از نقاب بیرون آید، بجای ستارگان رویهای مؤمنان بود، بجای ماه چهره انبیاء و رسل بود، بجای خورشید جهان‌افروز جمال و کمال آن مهتر عالم و سیّد ولد آدم بود، آن روز خبرها عیان گردد، وعدها نقد شود، ابر لطف باران کرم ریزد.
هوش مصنوعی: از نشانه‌های خداوند، آفرینش آسمان‌ها و زمین است که دلیلی بر قدرت و شگفتی او به شمار می‌رود. آسمان به‌قدر و به صفات خود به شکلی زیبا ساخته شده و مملو از ستارگان و صور فلکی است. زمین نیز بر آب قرار گرفته و از آن نگه‌داری می‌کند. خداوند آسمان را به اراده خود به گردش درآورده و زمین را با قدرت خود مهیا کرده است. آسمان به فرمان او در حال چرخش است و زمین به صورت آرام و با قدرت او در حال سیر و حرکت است. روزی خواهد آمد که آسمان‌ها تحت تأثیر قرار خواهند گرفت، ستارگان را می‌گشایند و خورشید از مکان خود به پایین می‌افتد و ماه کنار می‌رود. برخی از نشانه‌ها به هم خواهند ریخت و حالات مختلفی در آسمان و زمین به وقوع خواهد پیوست. در آن زمان، شرافت مومنان بیشتر نمایان خواهد شد و عالم به نور خدا روشن خواهد گشت. جنت از پوشش خارج می‌شود و مومنان به جای ستارگان ظهور می‌کنند. در آن روز، وعده‌های الهی به حقیقت خواهد پیوست و رحمت‌های او با بارانی از کرم نازل خواهد شد.
پیر طریقت گفت: بس نماند که آنچه خبرست عیان شود، همه آرزوها نقد شود، و زیادت بی‌کران شود، خورشید وصال از مشرق یافت تابان شود، آب مشاهدت در جوی ملاطفت روان شود، قصّه آب و گل نهان شود، و دوست ازلی عیان شود، کارها همه چنان که دوست خواهد چنان شود، دیده و دل و جان هر سه بدوست نگران شود.
هوش مصنوعی: استاد راه و حقیقت گفت: زمان زیادی نمانده تا آنچه که در دل‌ها نهفته است، آشکار گردد. تمام آرزوها به حقیقت تبدیل خواهد شد و نعمت‌ها بی‌پایان افزایش پیدا می‌کند. خورشید وصال از سمت مشرق درخشان خواهد شد و آب چشمه محبت به جریان خواهد افتاد. قصه آب و گل دیگر پنهان نخواهد ماند و دوست ازلی به وضوح نمایان خواهد شد. تمام کارها به همان گونه‌ای که دوست می‌خواهد، انجام خواهد شد و چشم، دل و جان همه به دوست خیره خواهد بود.
... وَ لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلی‌ ای له الصفة العلیا فی الوجود بحق القدم و نعت الکرم و فی الجبروت بنعت العزّ و الجلال و المجد و الجمال.
هوش مصنوعی: او نمونه‌ای بی‌نظیر و عالی دارد، که به معنای صفات برتر و نخستینی است که با وجود قدیم و صفت نیکو و بزرگی همراه است. همچنین در شکوه و عظمت، او به صفات عزت، جلال، مجد و زیبایی شناخته می‌شود.
پنج صفت است که در هفت آسمان و هفت زمین موصوف بآن خداست و در آن صفات یگانه و یکتا و بی‌همتاست: اوّل وحدانیّت که حق و صفت اوست و نعت عزّت اوست: وَ إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ یکی است یگانه و یکتا، یکی در ذات و یگانه در صفات و یکتا در سزا، از همه کس جز وز همه چیز جدا، در ذات بی‌شبیه، در قدر بی‌نظیر، در صفات بی‌همتا دیگر پاکی از عیب حق و صفت اوست، پاک از زاده و از زاینده، پاک از انباز و یاری‌دهنده، پاک از جفت و هم ماننده پاک از کاستن و افزودن و از حال بگشتن و گردیدن و از کسی بدریافت وی رسیدن. هیچکس را نبینی که نه در وی نقصانی است یا از عیب نشانی، و حق جلّ جلاله از نقصان مقدّس و از عیب منزّه و از آفات بری، صفات او از حدوث و تغیّر و منقصت متعالی. فَتَعالَی اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْکَرِیمِ. سه دیگر صفت بقا است که حق و نعت خدا است همه فانی گردند و او ماند باقی زنده پاینده جاویدی، پیش از همه زندگان زنده، و از پس همه زندگان پاینده، و بر زندگی و زندگان خداوند. کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ وَ یَبْقی‌ وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ. چهارم علوّ و برتری صفت و حق خداوند اکبرست که بقدر از همه براست و بذات و صفات زور است، وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ نه در صفت مشارک، نه در نعت مشابه، نه در ذات بسته آفات، نه در صفات شوب علّات، سبّوح الذّات قدّوس الصفات. پنجم قدرت است که در آسمان و زمین اللَّه را صفت است مخلوق بعضی تواند و بعضی نه و خالق بر همه چیز قادر است وَ کانَ اللَّهُ عَلی‌ کُلِّ شَیْ‌ءٍ مُقْتَدِراً هر چه در عقل محال است اللَّه بر آن قادر بر کمال است و قدرت او بی‌احتیال است، و در قیمومیت بی‌گشتن حال است، و در ملک ایمن از زوال است. و در ذات و نعت جاوید متعال است.
هوش مصنوعی: خداوند دارای پنج صفت است که او را در آسمان‌ها و زمین‌ها توصیف می‌کند و در این صفات یگانه و بی‌نظیر است. اولین صفت او وحدانیت است، که به معناى یگانگى در وجود و صفات خود است. خداوند یک است و هیچ معبودی جز او وجود ندارد. او در ذات و صفات خود منحصر به فرد است و از هر چیزی جداست. او از عیب‌ها و نقص‌ها پاک است و از زادن و زاییدن، یاری‌دهنده و هم‌تای هیچ کس نیست. او از هر گونه تغییر و نقصان دور است و هیچ کس در او عیب و نقصی نمی‌بیند. دومین صفت او بقا است؛ همه موجودات فناپذیرند، اما او همیشه باقی و جاویدان است، زنده پیش از همه مخلوقات و زنده پس از همه آن‌ها. سومین صفت او علو و برتری است؛ خداوند بالاتر و بزرگ‌تر از همه چیز است و هیچ‌کس در صفات و ذات او شریک نیست. او بر مخلوقات خود تسلط دارد و به هیچ چیز وابسته نیست. چهارمین صفت او قدرت است؛ قدرت خداوند بر همه چیز شامل می‌شود. آنچه در عقل به نظر غیرممکن می‌آید، برای او ممکن است و او در تمام امور قوی و قادر است. قدرت او هیچ‌گاه تغییر نمی‌کند و در نهایت همیشه برقرار است.
فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً ای اخلص قصدک الی اللَّه و احفظ عهدک مع اللَّه‌ و افرد عملک فی سکناتک و حرکاتک و جمیع تصرفاتک للَّه حنیفا مستقیما فی دینه، مائلا الیه، معرضا عن غیره.
هوش مصنوعی: رویکرد خود را به سمت دین خالص قرار بده و نیت خود را تنها برای خدا خالص کن. پیمانی که با خدا بسته‌ای را حفظ کن و اعمالت را در آرامش و حرکاتت و همه رفتارهایت تنها برای خدا انجام بده. به طور مستقیم به سمت دین او برو و از دیگران دوری کن.
ای مهتر عالم ای سید ولد آدم خود را یک سر بما سپار، و قصد و همّت سوی ما دار و دل از خلق وا ما پرداز، از تقاضا خاموش و دو گیتی در جنب و ایست ما فراموش. بحکم این خطاب عزّت که با آن مهتر عالم رفته بود شب معراج چون از سدره منتهی قدم در بادیه جبروت نهاد و روی بکعبه خاص خویش آورد و هر چه سرمایه اوّلین و آخرین بود همه را کسوه جمال پوشیده و بر راه او نهاده. سیّد (ص) بر گذشت و واهیچ چیز ملاطفت نکرد تا لا جرم از جناب جبروت ندا آمد که: ما زاغَ الْبَصَرُ بادب چشم داشت که وا هیچ چیز که دون حق بود ننگرست وَ ما طَغی‌ و بهیچ چیز که وراء حدّ او بود طمع نکرد.
هوش مصنوعی: ای بزرگ عالم، ای سرور نسل آدم، خود را کاملاً به ما بسپار و همه تلاش و توجه‌ات را سمت ما معطوف کن و از دیگران دل بکن. از درخواست‌های بیجا خاموش باش و به دو جهان پشت کن. در زمان معراج، هنگامی که با آن بزرگ عالم به سمت مناطق بلند جبروت قدم گذاشت و به سمت کعبه خاص خود روی آورد، تمامی دستاوردهای نخستین و آخرین را با جمال خود پوشاند و در مسیر او قرار داد. پیامبر (ص) به راه خود ادامه داد و هیچ لطفی به چیزی که کمتر از حق بود نکرد تا اینکه ندایی از عالم جبروت آمد که: «چشم با ادب نگریست و به هیچ چیز حقیر نگاه نکرد و به هیچ چیز فراتر از حد خود طمع نورزید.»
موسی علیه السلام قدم بر طور نهاد از آنچه حدّ بنی اسرائیل بود بقدمی چند برتر آمد دماغ او در طمع أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ بجوش آمد لا جرم بتازیانه لَنْ تَرانِی او را ادب کردند و مهتر عالم را (ص) بمقامی رسانیدند که گرد قدم او توتیای چشم جبرئیل بود و صفت وی این بود که: ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغی‌ زیرا که موسی می‌رفت و آن مهتر عالم را می‌بردند. أَسْری‌ بِعَبْدِهِ و هرگز آمده چون آورده نبود، طوبی مر کسی را که در هام راهی حق بود که در یک نفس هزار ساله راه باز برد، شبی کت ما بریم چندان راه ببری که بهزار ماه که خود روی نبری، و الیه الاشارة بقوله: لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ. چون خود روی هر قدمی که برگیری مانده‌تر شوی، چون ما بریم هر قدمی که برگیری عاشق‌تر شوی، چون خود روی عیاران راهت بزنند، چون ما بریم راه‌زنان غاشیه تو کشند:
هوش مصنوعی: موسی علیه السلام بر کوه طور قدم گذاشت و از حد و مرز قوم بنی‌اسرائیل چند قدم جلوتر رفت. در این لحظه به شدت در آرزوی دیدن خداوند بود و در دلش می‌خواست که خدا را ببیند. به همین خاطر، با تازیانه‌ای که خداوند به او داد فهمید که نمی‌تواند او را ببیند. این امر باعث شد تا مرتبه‌ای به موسی داده شود که جبرئیل به قدری به او نزدیک بود که همچون ذره‌ای در پیش او قرار داشت. ویژگی او این بود که هیچ کجا عیب و نقص نمی‌دید و موسی در حال حرکت به سمت او بود. آن شب، او بر خلاف همیشه به مقام جدیدی نائل آمد و طوبی (خوشبختی) برای کسی است که در مسیر حق گام بردارد، زیرا شاید در یک لحظه به اندازه‌ی هزار سال راه برود. اگر کسی در مسیر حقیقت پیش برود، هر قدمی که برمی‌دارد او را به عشق و شناخت بیشتر نزدیک‌تر می‌سازد. اما اگر بخواهد فقط به ظاهر کار کند، با مشکلات و موانعی مواجه می‌شود که او را دور می‌کند.
چه کند عرش که او غاشیه من نکشد
چون بدل غاشیه حکم و رضای تو کشم‌
هوش مصنوعی: چه تاثیری دارد عرش بر من، وقتی که نتوانم از تو پشتیبانی و حمایت بگیرم. من تنها با رضایت و حکم تو به آرامش و هدفم می‌رسم.