گنجور

۱ - النوبة الثالثة

قوله تعالی: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، بسم اللَّه الملک المتعالی عن الحدود و الغایات المقدس عن الدرک و النهایات، المنزّه عن تجارف العبارات، الباطن عن حصر الاحاطات، الظاهر فی البیّنات و الآیات. اوّل باران از ابر عنایات این نام است اوّل نفس از صبح کرامت این نامست، اوّل جوهر از صدف معرفت این نامست، اوّل نشان از وجود حقیقت این نامست. اوّل شاهد بر مشاهده روح این نامست، دل را فتح و جان را فتوح این. نامست معرفت را راه است حقیقت را درگاهست. انبساط را در است، صحبت را سر است. فرا وصال اشارتست، از کمال حال عبارتست خائف را امان است، راجی را ضمان است. طالب را شرفست، عارف را صلف است، محبّ را تلف است.

نام تو شنید بنده دل داد بتو
چون دید رخ تو جان فرستاد بتو

الم الالف من اللَّه و اللام من جبرئیل (ع) و المیم من محمد (ص). الف اشارتست فرا اللَّه، لام اشارتست فرا جبرئیل میم اشارتست فرا محمد (ص). ربّ العزّة سوگند یاد میکند بالهیت خویش و بامانت جبرئیل و بصدق نبوت محمد که وحی کننده منم و آرنده جبرئیل و پذیرنده محمد از حق جل جلاله میل روانه از جبرئیل خیانت روانه از مصطفی محمد تهمت روانه. ناگرویدن از کجا و از پذیرفتن حق روی گردانیدن چرا؟ و فایده قسم، بعد از آن که مردم دو گروه‌اند: مومنان‌اند که پی قسم استوار دارند، و کافرانند که با قسم استوار ندارند. آنست که قرآن بر لغت و عادت عرب فرو آمد، و عادت عرب آنست که سوگند یاد کنند و تحقیق راستی آنچه از خود خبر دهند.

أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا بمجرد الدعوی فی الایمان دون المطالبة بالبلوی هذا لا یکون، و قیمة کل امرئ ببلواه، فمن زاد قدر معناه زاد قدر بلواه.

قال النبی (ص)، «انّ اشدّ الناس بلاء الانبیاء ثم الامثل. فالامثل.

و قال (ص): «انّ اللَّه عزّ و جلّ اذا اراد بقوم خیرا ابتلاهم».

مثال ربّانی از حضرت ربوبیت آنست که بلاء از درگه ما خلعت دوستانست، هر که در مقام دوستی بر اغیار مرتبتی جوید در بوستان نزهت دوستان گل بلا بیشتر بوید. خواهی که بدانی درنگر بحال سیّد ولد آدم، مقتدای اهل شریعت و مقدّم و سالار اهل حقیقت. چون آن مهتر قدم درین کوی نهاد یک ساعت او را بی‌غم و بی‌اندوه نداشتند اگر یک ساعت مربع نشست خطاب آمد که بنده‌ای بنده‌وار نشین و اگر یک بار انگشتری در انگشت بگردانید تازیانه عتاب فرو گذاشت که: أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً؟ و اگر یک بار قدم به بستاخی بر زمین نهاد فرمان آمد که: وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً و اگر روزی گفت عائشه را دوست دارم دید آنچه دید. از گفت منافقان چون بلاش بکمال رسید بباطن در حق نالید خطاب آمد که یا مهتر کسی که شاهد دل و جان وی ما باشیم از بلا بنالد؟ هر چه در خزائن غیب زهر بود در یک قدح کردند و بر دست وی نهادند و پرده از سرّ وی برداشتند. گفتند یا محمد این زهرها بر مشاهده جمال ما نوش کن: وَ اصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنا.

و لو بید الحبیب سقیت سمّا
لکان السم من یده یطیب‌
دشنام تو ای دوست مرا مدح و ثناست
جور تو مرا عدل و جفای تو وفاست‌

وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ تعزیت و تسلیت صحابه رسول است بآن رنجها و بلیّتها که بایشان میرسید، در درویشی و بی‌کامی، و در غزاها و حربها. قومی که ضعیف ایمان بودند از آن بلاها می‌بنالیدند و گاه گاه شکوی نمودند ربّ العزّة گفت: یا محمد ایشان را خبر ده که پیغامبران گذشته و نیک مردان سلف چه بار بلا کشیدند و چون بر بلاها و محنتها صبر کردند. اندیشه کن در کار آدم صفی که او را از نعیم بهشت چون بیرون آوردند و برهنه در خاک حسرت درین میدان بلیّت بنشاندند. صد سال نوحه کرد بزاری و بنالید از خواری تا از آب چشم وی درخت عود و قرنفل از زمین بر آمد. مرغان هوا و وحوش صحرا در زاریدن و گریستن با وی موافقت کردند. از بس که بگریست بجای اشگ از چشم وی خون روان گشت و پوست روی وی بر روی وی خشک گشت. تا بجایی رسید تضرّع و زاری وی که نداء جبّاری بدو پیوست که: یا آدم ما هذه البلیّة التی قد احاطت بک؟ ما هذا الکابة التی بوجهک وجها صنعته بیدی و صوّرته بنقش احدیّتی و جعلته قدّا سویا اجریت‌ فیه روحا کجری الماء فی العود. الطف و ارقّ من الهواء و اندی می الماء اروح من الروح و افیح من العطر. چنان دردی و اندوهی بباید تا چنین نواختی و اکرامی پیش آید. چه باید نالیدن از دردی که درمانش اینست. بجان باید خریدن بلائی که سرانجامش چنین است. فرمان آمد که: یا آدم این همه بار حسرت و تضرّع چرا بر خود نهاده‌ای؟

این چه بلیّت است که گرد تو برآمده و در ان بمانده‌ای، این چه آب غم است که بر چهره خویش ریخته‌ای چهره‌ای که من در پرده عصمت خلق اللَّه آدم علی صورته کشیده‌ام، شخصی که تاج: خَلَقْتُ بِیَدَیَّ بر سرش نهاده‌ام، طینتی که بتخصیص: خمر طینة آدم بیده مشرف گردانیده‌ام، قدی که حلّه وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی در برش پوشانیده‌ام، چه پنداری که آن را بقهر خود از بر خویش برانم یا بآتش قطیعت بسوزانم؟ یا آدم! أ تتهمنی و لست متهما. یا آدم در مهربانی منت تهمتی بود؟ یا در دوستی منت شبهتی بود ؟ می‌ندانی که تو بدیع قدرت منی، صنیع فطرت منی، نسیج ارادت منی، هیکل تدبیر منی، دوست برگزیده و برکشیده منی؟ لا تتّهمنی یا آدم فو عزّتی لاعتذرنّ الیک و لاجلسنک مجالس الملوک جلوسا لا یزول و لا یحول.

قوله: مَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ من رجی العمر فی رجاء لقائنا فسوف نبیح له النظر الینا و سوف یتخلص من الغیبة و الفرقة و هو السمیع لانین المشتاقین العلیم بحنین المحبّین الوالهین، دیده دوست بهاء جان است، گر بصد هزار جان یابی ارزانست، پیروز تر از آن بنده کیست که دوست او را عیانست، طمع دیدار دوست صفت مردان است.

عظمت همّة عین طمعت فی ان تراکا او ما یکفی لعین ان تری من قد رآکا باش تا فردا که بنده بر مائده خلد بنشیند شراب وصل نوش کند طوبی و زلفی و حسنی‌ بیند، بسماع و شراب و دیدار رسد. همانست که ربّ العزّة گفت: وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ إِلی‌ رَبِّها ناظِرَةٌ رویهای مؤمنان و مخلصان رویهای صدیقان و شهیدان چون ماه درفشان، چون آفتاب رخشان، چون بنفشه بوستانی چون یاسمین ریحانی چون شقایق نعمانی، چون برق لامع، چون خورشید طالع، چون خلد جامع. این رویها بکه نگرند؟ إِلی‌ رَبِّها ناظِرَةٌ بخداوند خویش، بآفریدگار خویش بپروردگار خویش. صفت آن روز چیست؟ روز قرب و وصال، روز برّ و افضال، روز عطا و نوال روز نظر ذو الجلال. مشتاقان در آرزوی این مقام تن وقف کردند عاشقان از بهر این منزل حلقه در گوش کردند. عارفان را در دیدار سه دیده است: دیده سر بیند و آن لذّت را است، دیده دل بیند و آن معرفت را است دیده جان بیند و آن مشاهدت را است. دیده سر از نور فضل پر کند، دیده دل از نور قرب پر کند دیده جان از نور وجود پر کند بنده باین سه دیده در حق مینگرد. اینست که در خبر آید: تملأ الأبصار من النظر فی وجهه و یحدثهم کما یحدث الرجل جلیسه فردا در دیدار هم چنان تفاوت است که امروز در شناخت. هر کس او را بقدر شناخت خود بیند و بر بهره خویش دیدار بود که ذهول آرد. و بود که شکوه آرد و بود که در دیده ور برسد.

پیر طریقت گفت: الهی ترا آن کس بیند که ترا در ازل دید، و وی ترا دید که دو گیتی او را نابدید، و ترا او دید که نادیده پسندید.

عبد العزیز بن عمیر گفت بما چنان رسید که رب العزه گفت: اقدرتکم علی رؤیتی و اسمعتکم کلامی و اشممتکم رائحتی. شما را توانا کردم تا دیدار من بر تاوستید واشنوا کردم تا سخن من بر تاوستید و بوی خویش بشما دمانیدم تا از من آگاه شدید و با من بماندید.

۱ - النوبة الثانیة: جمهور مفسران بر آنند که این سوره جمله مکّی است و از علی (ع) روایت کرده‌اند که میان مکّه و مدینه فرو آمد، و گفته‌اند همه مکّی است مگر دو آیت: وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ و قوله: وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ. یحیی بن سلام گفت همه مکّی است مگر ده آیت از اوّل سوره. و درین سوره دو آیت منسوخ است: یکی وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْکِتابِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ این در شأن اهل کتاب فرو آمد پس منسوخ گشت باین آیت که در سورة التوبة است: قاتِلُوا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْیَوْمِ الْآخِرِ الی قوله وَ هُمْ صاغِرُونَ و آیت دیگر: وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیاتٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّمَا الْآیاتُ عِنْدَ اللَّهِ، تا اینجا محکم است، و منسوخ این قدر است که: وَ إِنَّما أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ بآیت سیف منسوخ گشت. امّا عدد آیات و کلمات و حروف این سوره گفته‌اند هفتاد و نه آیت است و هزار و نهصد و هشتاد و یک کلمه، و چهار هزار و صد و نود و پنج حرف و در فضیلت سوره ابیّ کعب گوید: قال رسول اللَّه (ص): «من قرأ سورة العنکبوت کان له من الاجر عشر حسنات بعدد کل المؤمنین و المنافقین.۲ - النوبة الاولى: قوله تعالی: أَ وَ لَمْ یَرَوْا کَیْفَ یُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ نمی‌بینند که اللَّه چون در می‌گیرد کار و چون می‌آفریند آفریده و از نیست هست میکند ثُمَّ یُعِیدُهُ آن گه باز ایشان را از خاک بیرون آرد إِنَّ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرٌ (۱۹) و آن بر خدای آسانست.

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، بسم اللَّه الملک المتعالی عن الحدود و الغایات المقدس عن الدرک و النهایات، المنزّه عن تجارف العبارات، الباطن عن حصر الاحاطات، الظاهر فی البیّنات و الآیات. اوّل باران از ابر عنایات این نام است اوّل نفس از صبح کرامت این نامست، اوّل جوهر از صدف معرفت این نامست، اوّل نشان از وجود حقیقت این نامست. اوّل شاهد بر مشاهده روح این نامست، دل را فتح و جان را فتوح این. نامست معرفت را راه است حقیقت را درگاهست. انبساط را در است، صحبت را سر است. فرا وصال اشارتست، از کمال حال عبارتست خائف را امان است، راجی را ضمان است. طالب را شرفست، عارف را صلف است، محبّ را تلف است.
هوش مصنوعی: با نام خداوند رحمان و رحیم، نامی است که فراتر از محدودیت‌ها و پایان‌ها قرار دارد و از درک و حدود پاک است. این نام از گزافه‌گویی‌ها مبراست و از درک‌های متناهی خارج است، اما در آیات و شواهدی نمایان است. این نام اولین باران از ابر نعمت‌هاست، نخستین نفس از سپیده‌دم کرامت و اولین جواهر از صدف معرفت به شمار می‌رود. همچنین، این نام نشانه‌ای از وجود حقیقت است و نماینده‌ای از مشاهده روح. این نام دل را می‌گشاید و جان را آزاد می‌کند. معرفت را به راه می‌برد و حقیقت را به درگاهی می‌سازد. دلیری در گشایش و راز در صحبت دارد. در وصال و نزدیک شدن، نشانه‌هایی دارد و از کمالات حال، سخن‌می‌گوید. برای ترساندگان پناهی است و برای امیدواران ضامنی، برای جویندگان شرفی دارد و برای عارفان صفا و برای محبوبان از خود گذشتگی.
نام تو شنید بنده دل داد بتو
چون دید رخ تو جان فرستاد بتو
هوش مصنوعی: وقتی بنده نام تو را شنید، دلش را به تو داد و وقتی چهره‌ات را دید، جانش را نیز برای تو فرستاد.
الم الالف من اللَّه و اللام من جبرئیل (ع) و المیم من محمد (ص). الف اشارتست فرا اللَّه، لام اشارتست فرا جبرئیل میم اشارتست فرا محمد (ص). ربّ العزّة سوگند یاد میکند بالهیت خویش و بامانت جبرئیل و بصدق نبوت محمد که وحی کننده منم و آرنده جبرئیل و پذیرنده محمد از حق جل جلاله میل روانه از جبرئیل خیانت روانه از مصطفی محمد تهمت روانه. ناگرویدن از کجا و از پذیرفتن حق روی گردانیدن چرا؟ و فایده قسم، بعد از آن که مردم دو گروه‌اند: مومنان‌اند که پی قسم استوار دارند، و کافرانند که با قسم استوار ندارند. آنست که قرآن بر لغت و عادت عرب فرو آمد، و عادت عرب آنست که سوگند یاد کنند و تحقیق راستی آنچه از خود خبر دهند.
هوش مصنوعی: الف از خداوند، لام از جبرئیل و میم از محمد (ص) است. الف به معنای فرا بودن خدا، لام به معنای جبرئیل و میم به معنای محمد (ص) است. خداوند به عظمت خود سوگند می‌خورد به الوهیتش و به امانت جبرئیل و راستگوئی پیامبر محمد که من وحی می‌آورم و جبرئیل آن را به محمد منتقل می‌کند. اگر کسی از حقیقت رویگردان باشد، چرا باید به آن باور نداشته باشد؟ و قسم یاد کردن چه فایده‌ای دارد، وقتی که مردم به دو دسته تقسیم می‌شوند: مومنان که به قسم خود پایبندند و کافران که چنین نیستند. قرآن به زبان و سنت عرب نازل شده و سنت عرب این است که سوگند یاد می‌کنند و بر راستی آنچه می‌گویند، تأکید دارند.
أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا بمجرد الدعوی فی الایمان دون المطالبة بالبلوی هذا لا یکون، و قیمة کل امرئ ببلواه، فمن زاد قدر معناه زاد قدر بلواه.
هوش مصنوعی: آیا مردم فکر کرده‌اند که تنها با ادعای ایمان خود رها می‌شوند و نیازی به آزمون و سختی ندارند؟ اینگونه نیست. ارزش هر فرد به اندازه چالش‌ها و مشکلاتی است که با آن‌ها روبرو می‌شود. بنابراین هر کسی که معنایش ارزشمندتر باشد، آزمون‌ها و بلواهای بیشتری را نیز تجربه خواهد کرد.
قال النبی (ص)، «انّ اشدّ الناس بلاء الانبیاء ثم الامثل. فالامثل.
هوش مصنوعی: پیامبر (ص) فرمودند: «بدترین بلاها و آزمون‌ها بر انبیا وارد می‌شود و سپس بر افرادی که از نظر ایمان و عمل به آن‌ها نزدیک‌تر هستند.»
و قال (ص): «انّ اللَّه عزّ و جلّ اذا اراد بقوم خیرا ابتلاهم».
هوش مصنوعی: حضرت گفتند: «خداوند، عزت و جلالش بالا است، وقتی که بخواهد برای قومی خیری را مقدر کند، آن‌ها را دچار آزمایش می‌نماید».
مثال ربّانی از حضرت ربوبیت آنست که بلاء از درگه ما خلعت دوستانست، هر که در مقام دوستی بر اغیار مرتبتی جوید در بوستان نزهت دوستان گل بلا بیشتر بوید. خواهی که بدانی درنگر بحال سیّد ولد آدم، مقتدای اهل شریعت و مقدّم و سالار اهل حقیقت. چون آن مهتر قدم درین کوی نهاد یک ساعت او را بی‌غم و بی‌اندوه نداشتند اگر یک ساعت مربع نشست خطاب آمد که بنده‌ای بنده‌وار نشین و اگر یک بار انگشتری در انگشت بگردانید تازیانه عتاب فرو گذاشت که: أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً؟ و اگر یک بار قدم به بستاخی بر زمین نهاد فرمان آمد که: وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً و اگر روزی گفت عائشه را دوست دارم دید آنچه دید. از گفت منافقان چون بلاش بکمال رسید بباطن در حق نالید خطاب آمد که یا مهتر کسی که شاهد دل و جان وی ما باشیم از بلا بنالد؟ هر چه در خزائن غیب زهر بود در یک قدح کردند و بر دست وی نهادند و پرده از سرّ وی برداشتند. گفتند یا محمد این زهرها بر مشاهده جمال ما نوش کن: وَ اصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنا.
هوش مصنوعی: مثال الهی در مقام ربوبیت آن است که بلا در نزد ما نشانه دوستی است. هر کسی که در مقام دوستی بر دیگران مرتبه‌ای قرار گیرد، در باغ دوستی از گل‌های بلا بیشتر بهره‌مند خواهد شد. اگر بخواهی حال سید خلق، پیشوای شریعت و سردار حقیقت را ببینی، باید بدانی که او وقتی قدم در این راه گذاشت، هیچگاه در یک ساعت بی‌غم و اندوه نماند. اگر یک بار به آرامی نشسته بود، فرمان آمد که بنده باید همچون بنده‌ای واقعی نشسته باشد. اگر یک بار انگشتری بر انگشت بچرخاند، توبیخی در کار بود که آیا می‌پنداشتی که ما شما را بی‌هدف خلق کرده‌ایم؟ و اگر روزی قدمی با تکبر بر زمین می‌نهاد، فرمانی آمد که نباید با نخوت در زمین راه بروی. روزی که به عایشه اظهار محبت کرد، نظاره کرد که چه می‌گذرد. سخنان منافقان او را به شدت آزار می‌داد تا زمانی که به اوج کمال رسید. در آن زمان به او خطاب شد که آیا شخصی که دل و جان او را شاهد هستیم، باید از بلا شکایت کند؟ هرچه در خزانه غیب زهر وجود داشت، در یک قدح ریخته و به دست او گذاشتند و پرده از راز او برداشتند. به او گفتند، ای محمد، این زهرها را در دیدار جمال ما بنوش. و صبر کن بر حکم پروردگارت، زیرا تو تحت نظر ما هستی.
و لو بید الحبیب سقیت سمّا
لکان السم من یده یطیب‌
هوش مصنوعی: اگر دست محبوب بر روی زهر باشد، زهر از دستش شیرین می‌شود.
دشنام تو ای دوست مرا مدح و ثناست
جور تو مرا عدل و جفای تو وفاست‌
هوش مصنوعی: دشنام تو برای من مانند ستایش و تحسین است، زیرا بدی‌های تو را با انصاف و وفاداری پاسخ می‌دهم.
وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ تعزیت و تسلیت صحابه رسول است بآن رنجها و بلیّتها که بایشان میرسید، در درویشی و بی‌کامی، و در غزاها و حربها. قومی که ضعیف ایمان بودند از آن بلاها می‌بنالیدند و گاه گاه شکوی نمودند ربّ العزّة گفت: یا محمد ایشان را خبر ده که پیغامبران گذشته و نیک مردان سلف چه بار بلا کشیدند و چون بر بلاها و محنتها صبر کردند. اندیشه کن در کار آدم صفی که او را از نعیم بهشت چون بیرون آوردند و برهنه در خاک حسرت درین میدان بلیّت بنشاندند. صد سال نوحه کرد بزاری و بنالید از خواری تا از آب چشم وی درخت عود و قرنفل از زمین بر آمد. مرغان هوا و وحوش صحرا در زاریدن و گریستن با وی موافقت کردند. از بس که بگریست بجای اشگ از چشم وی خون روان گشت و پوست روی وی بر روی وی خشک گشت. تا بجایی رسید تضرّع و زاری وی که نداء جبّاری بدو پیوست که: یا آدم ما هذه البلیّة التی قد احاطت بک؟ ما هذا الکابة التی بوجهک وجها صنعته بیدی و صوّرته بنقش احدیّتی و جعلته قدّا سویا اجریت‌ فیه روحا کجری الماء فی العود. الطف و ارقّ من الهواء و اندی می الماء اروح من الروح و افیح من العطر. چنان دردی و اندوهی بباید تا چنین نواختی و اکرامی پیش آید. چه باید نالیدن از دردی که درمانش اینست. بجان باید خریدن بلائی که سرانجامش چنین است. فرمان آمد که: یا آدم این همه بار حسرت و تضرّع چرا بر خود نهاده‌ای؟
هوش مصنوعی: شک و آزمایش‌هایی که پیشینیان برداشتند، نشانه‌ای از تسلیت و همدردی با صحابه پیامبر است، به ویژه در مواجهه با مشکلات و چالش‌هایی که برای آنها پیش آمد، از جمله دشواری‌ها در زندگی و در جنگ‌ها. برخی از این افراد که ایمان ضعیفی داشتند، از این بلاها و مشکلات شکایت می‌کردند. خداوند به پیامبر گفت که به آنها خبر دهد که پیامبران و مردان نیکوکار گذشته چه سختی‌ها و آزمایش‌هایی را تحمل کردند و چگونه با صبر بر مشکلات غلبه کردند. به زندگی حضرت آدم نگاه کن که از بهشت رهایی یافت و در خاک بی‌کس و در حسرت قرار گرفت. او به مدت صد سال به خاطر شکست و ذلت خود نوحه سرایی کرد و از چشمانش اشک‌هایش چنان ریخت که درختان خوشبو از زمین روییدند. پرندگان و حیوانات صحرا نیز با او همراهی کردند و از شدت ناراحتی او، به جای اشک از چشمش خون جاری شد و پوستش خشک گشت. ناله و زاری او به حدی رسید که صدایی از خداوند به او رسید که چرا چنین بار سنگین حسرت و اندوهی بر دوش می‌کشی و چرا اینگونه غمگین هستی؟
این چه بلیّت است که گرد تو برآمده و در ان بمانده‌ای، این چه آب غم است که بر چهره خویش ریخته‌ای چهره‌ای که من در پرده عصمت خلق اللَّه آدم علی صورته کشیده‌ام، شخصی که تاج: خَلَقْتُ بِیَدَیَّ بر سرش نهاده‌ام، طینتی که بتخصیص: خمر طینة آدم بیده مشرف گردانیده‌ام، قدی که حلّه وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی در برش پوشانیده‌ام، چه پنداری که آن را بقهر خود از بر خویش برانم یا بآتش قطیعت بسوزانم؟ یا آدم! أ تتهمنی و لست متهما. یا آدم در مهربانی منت تهمتی بود؟ یا در دوستی منت شبهتی بود ؟ می‌ندانی که تو بدیع قدرت منی، صنیع فطرت منی، نسیج ارادت منی، هیکل تدبیر منی، دوست برگزیده و برکشیده منی؟ لا تتّهمنی یا آدم فو عزّتی لاعتذرنّ الیک و لاجلسنک مجالس الملوک جلوسا لا یزول و لا یحول.
هوش مصنوعی: این بلیط چه چیزی است که بر گرد تو نشسته و در آن ماندگار شده‌ای؟ این چه بلای غمی است که بر چهره‌ات نشسته، چهره‌ای که من در سایه‌ی پاکی خلقت انسان، صورت آن را طراحی کرده‌ام؛ شخصی که تاج آفرینش را بر سرش گذاشته‌ام و سرشتی که به طور ویژه، از خاک آدم به وجود آورده‌ام. قامت تو که به واسطه‌ی روح خداوندی در آن دمیده شده، چه تصوری داری که من آن را با غضب خود از خود دور کنم یا با آتش دوری بسوزانم؟ ای آدم! آیا تو مرا به اشتباه متهم می‌کنی در حالی که من گناهکار نیستم؟ آیا در محبت، تهمتی به من می‌زنی؟ آیا در دوستی، شبهه‌ای به من می‌افکنی؟ نمی‌دانستی که تو نتیجه‌ قدرت منی، مصنوع فطرت منی، میسری که اراده من بر آن جاریست، و صورت تدبیر منی، و دوست برگزیده من هستی؟ ای آدم! مرا متهم نکن، قسم به عظمت من، بی‌تردید به تو عذرخواهی می‌کنم و تو را در مجالسی برتر از مجالس پادشاهان می‌نشانم که هرگز از بین نمی‌رود.
قوله: مَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ من رجی العمر فی رجاء لقائنا فسوف نبیح له النظر الینا و سوف یتخلص من الغیبة و الفرقة و هو السمیع لانین المشتاقین العلیم بحنین المحبّین الوالهین، دیده دوست بهاء جان است، گر بصد هزار جان یابی ارزانست، پیروز تر از آن بنده کیست که دوست او را عیانست، طمع دیدار دوست صفت مردان است.
هوش مصنوعی: هر کس به ملاقات خداوند امید داشته باشد، باید بداند که موعود خداوند به یقین فرا خواهد رسید. کسانی که در انتظار ملاقات ما هستند، می‌توانند به ما بنگرند و از تنهایی و جدا شدن رها شوند. او شنونده ناله‌های عاشقان و آگاه به حسرت‌های دل‌باختگان است. دیدن دوست، بزرگ‌ترین خوشبختی است و ارزش جان انسان‌ها را ندارد. هیچ بنده‌ای از آنکه دوستش را به‌طور آشکار می‌بیند، موفق‌تر نیست. اشتیاق به دیدار محبوب، نشانه‌ای از مردانگی و بلند همتی است.
عظمت همّة عین طمعت فی ان تراکا او ما یکفی لعین ان تری من قد رآکا باش تا فردا که بنده بر مائده خلد بنشیند شراب وصل نوش کند طوبی و زلفی و حسنی‌ بیند، بسماع و شراب و دیدار رسد. همانست که ربّ العزّة گفت: وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ إِلی‌ رَبِّها ناظِرَةٌ رویهای مؤمنان و مخلصان رویهای صدیقان و شهیدان چون ماه درفشان، چون آفتاب رخشان، چون بنفشه بوستانی چون یاسمین ریحانی چون شقایق نعمانی، چون برق لامع، چون خورشید طالع، چون خلد جامع. این رویها بکه نگرند؟ إِلی‌ رَبِّها ناظِرَةٌ بخداوند خویش، بآفریدگار خویش بپروردگار خویش. صفت آن روز چیست؟ روز قرب و وصال، روز برّ و افضال، روز عطا و نوال روز نظر ذو الجلال. مشتاقان در آرزوی این مقام تن وقف کردند عاشقان از بهر این منزل حلقه در گوش کردند. عارفان را در دیدار سه دیده است: دیده سر بیند و آن لذّت را است، دیده دل بیند و آن معرفت را است دیده جان بیند و آن مشاهدت را است. دیده سر از نور فضل پر کند، دیده دل از نور قرب پر کند دیده جان از نور وجود پر کند بنده باین سه دیده در حق مینگرد. اینست که در خبر آید: تملأ الأبصار من النظر فی وجهه و یحدثهم کما یحدث الرجل جلیسه فردا در دیدار هم چنان تفاوت است که امروز در شناخت. هر کس او را بقدر شناخت خود بیند و بر بهره خویش دیدار بود که ذهول آرد. و بود که شکوه آرد و بود که در دیده ور برسد.
هوش مصنوعی: عظمت خواسته‌ایست که آرزو دارد تو را ببیند یا آنچه که برای تو کافی است آن است که تو از دیدن کسی که تو را دیده، نیکو بهره‌مند شوی. این تا زمانی است که بنده بر سفره بهشت نشسته و شراب وصال می‌نوشد و زیبایی‌ها را می‌بیند. در این دیدار، چهره‌های مؤمنان و پاکان درخشان خواهند بود. روزی که چهره‌ها به سوی پروردگار خود نگریسته و از نور او بهره‌مند می‌شوند. این روز، روز نزدیکی و وصال است، روز نعمت و عطا، روز نظر به جلال الهی. مشتاقان برای رسیدن به این مقام، خود را فدای آن می‌کنند و عاشقان برای این منزل، خود را آماده می‌سازند. عارفان در دیدار خداوند، سه نوع دید دارند: یکی دید ظاهری که لذت را می‌بیند، دیگری دید باطنی که معرفت را درک می‌کند و سومی دید جان که مشاهدت را احساس می‌کند. هر یک از این دیدها با نور خاص خود پر می‌شود و بنده با هر سه در حق می‌نگرد. در روز دیدار، انسان به مقدار شناخت خود از خداوند را می‌بیند و این شناخت می‌تواند او را به درجات مختلفی برساند.
پیر طریقت گفت: الهی ترا آن کس بیند که ترا در ازل دید، و وی ترا دید که دو گیتی او را نابدید، و ترا او دید که نادیده پسندید.
هوش مصنوعی: پیر راه و عرفان گفت: خداوند تو را می‌بیند کسی که در آغاز وجود تو را مشاهده کرده است. او تو را دیده در حالی که هیچ چیز دیگری را نمی‌دید و تو را در حالتی نادیده دوست داشت.
عبد العزیز بن عمیر گفت بما چنان رسید که رب العزه گفت: اقدرتکم علی رؤیتی و اسمعتکم کلامی و اشممتکم رائحتی. شما را توانا کردم تا دیدار من بر تاوستید واشنوا کردم تا سخن من بر تاوستید و بوی خویش بشما دمانیدم تا از من آگاه شدید و با من بماندید.
هوش مصنوعی: عبدالعزیز بن عمیر می‌گوید: به آنجا رسیدیم که خداوند فرمود: من شما را قادر کردم که مرا ببینید، صدای من را بشنوید و بوی من را استشمام کنید. من شما را توانمند ساختم تا دیدار من را تجربه کنید، شما را شنوا ساختم تا کلام من را بشنوید و بوی خود را بر شما پراکندم تا به معرفت من برسید و با من همراه شوید.