گنجور

۲ - النوبة الثانیة

قوله تعالی: وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْیَنَ ای قصد نحو مدین خارجا عن سلطان فرعون، و تلقاء تفعال من لقیت و هو مصدر اتّسع فیه، فاستعمل ظرفا و سَواءَ السَّبِیلِ قصد السّبیل المستوی الی مدین. مقاتل گفت موسی چون از مصر بیامد ترسان و حیران از بیم فرعون هیچ ندانست که کجا شود و راه نمی‌برد تا جبرئیل آمد و عصا بوی داد آن عصا که آدم از بهشت آورده بود و او را گفت که سوی مدین شو بنزدیک شعیب. موسی از آن که راه نمیدانست گفت: عَسی‌ رَبِّی أَنْ یَهْدِیَنِی سَواءَ السَّبِیلِ، کار خود تفویض با اللَّه کرد و براه بردن توفیق ازو خواست تا ربّ العزّة فریشته فرستاد و راه بوی نمود. و گفته‌اند کسان فرعون در طلب او بر پی وی ایستادند و سه راه بود بمدین: دو در طرف و یکی در میان. ایشان گفتند با یکدیگر تا در راه طرف رویم که مرد ترسنده و گریزنده در شاهراه میان نرود.

ایشان در طرف برفتند و نیافتند و موسی در شاهراه هشت شبانروز بماند بی‌زاد و بی‌طعام، پای برهنه و شکم گرسنه، و در آن هشت روز نمی‌خورد مگر برگ درختان، تا رسید بمدین. و کان مدین ارضا یسکنها شعیب. کان اتّخذها مدیان بن آزر لنفسه مسکنا قبل ذلک، فنسبت الیه. و بین مدین و مصر مسیرة ثمانیة ایّام.

وَ لَمَّا وَرَدَ ماءَ مَدْیَنَ الورود اتیان الماء، و ضدّه الصّدور و هو الرجوع عنه.

و ماء مدین آبار کان یشرب منها اهلها و یسقون انعامهم و مواشیهم. وَجَدَ عَلَیْهِ ای علی وجه الماء و حوله جماعة کثیرة من النّاس یسقون مواشیهم. وَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأَتَیْنِ ای من ورائهم و من اسفلهم امرأتین تَذُودانِ ای تدفعان اغنامهما حتّی لا تختلط بغیرها، اشار الی تنحیهما عن الجماعة للورع و الصّیانة و کراهیّة الاختلاط بالرّجال. و قیل لضعفهما.

موسی بفراست بدانست که ایشان از ضعف و عجز گوسفندان خود را آب نمی دهند. گفت: ما شأنکما و ما بالکما لا تسقیان مواشیکما مع القوم؟ قالتا لا نمکن من السّقی حتّی یرجع الرّعا من الماء، یصدر بفتح یا و ضمّ دال قرائت ابن عامر و ابو عمرو است، جعلوا الفعل للرّعاء، یعنی حتّی ینصرف الرّعاء عن السقی. فیخلوا الموضع فنسقی من فضل مائهم. باقی یصدر بضمّ یا و کسر دال خوانند، ای حتّی یصرف الرّعاء مواشیهم عن الماء. و الرّعاء جمع الرّاعی کما تقول صاحب و صحاب و صائم و صیام و تاجر و تجار.

و گفته‌اند موسی چون ایشان را دید که بی‌محرم بیرون آمده بودند بچراگاه انکار کرد بر ایشان و گفت: ما خَطْبُکُما این چه کار شما است و چه حال شما ایشان عذر خود را و عذر پدر را گفتند: لا نَسْقِی حَتَّی یُصْدِرَ الرِّعاءُ وَ أَبُونا شَیْخٌ کَبِیرٌ پدر ما مردی پیر ضعیف است، رعی مواشی نتواند و مالی نیست که مزدور گیرد، و ما بضرورت بیرون آمده‌ایم و گوشه‌ای گرفته‌ایم تا این شبانان بروند و جای خالی شود آن گه ما گوسفندان خود را آب دهیم. و ابوهم شعیب بن نویب بن مدین بن ابراهیم الخلیل. و قال وهب هو یثرون بن اخی شعیب، و کان شعیب قد مات قبل ذلک، بعد ما کفّ بصره. و قیل قبره بین المقام و الزمزم.

موسی چون ایشان را بر ان صفت دید بر ایشان ببخشود و شفقت کرد.

گوسفندان ایشان فراپیش گرفت و بسر چاه برد و بر سر چاه سنگی عظیم بود که ده مرد با قوّت آن سنگ نمی‌توانستند برداشت. موسی بتنها آن سنگ برداشت و بیفکند و دلو بخواست او را دلوی دادند که ده مرد و بروایتی چهل مرد آن دلو از چاه بر می‌کشیدند. موسی تنها آن دلو از چاه برکشید، و گوسفندان ایشان را آب داد.

روایت کرده‌اند از عمر که گفت: لم یستق الّا ذنوبا واحدا حتّی رویت الغنم.

ازینجا گفته‌اند که هر پیغامبری را بچهل مرد نیروی بود. و پیغامبر ما را (ص) بچهل پیغامبر نیروی بود.

فَسَقی‌ لَهُما ای سقی موسی مواشیهما لاجلهما. ثُمَّ تَوَلَّی إِلَی الظِّلِّ ای اعرض و جعل ظهره یلی ما کان یلیه وجهه. و الظّل ما لم یقع علیه شعاع الشّمس و قیل الی ظلّ شجرة و کانت هناک سمرة و قیل الی ظلّ جدار لا سقف له. فَقالَ رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ. قال ابن عباس ما سأله الّا کسرة من خبز، و لم یکن مع موسی شقّ تمرة انّما قال ذلک و خضرة البقل تتراءی فی بطنه من الهزال فَجاءَتْهُ إِحْداهُما تَمْشِی عَلَی اسْتِحْیاءٍ. مفسران گفتند آن دختران زودتر بخانه بازگشتند آن روز. و پدر گفت چونست که امروز زودتر آمدید؟ گفتند وجدنا رجلا صالحا رحیما فسقی لنا اغنامنا، مردی پارسای مشفق مهربان بما رسید و گوسفندان ما را آب داد. پدر گفت چه سخن از وی شنیدید؟ گفتند از وی شنیدیم که می‌گفت: رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ شعیب گفت نیست او مگر مردی گرسنه محتاج طعام. آن گه دختر کهین را فرستاد تا او را بخواند نام وی صفورا هی الّتی تزوّجها موسی. اینست که ربّ العالمین گفت: فَجاءَتْهُ إِحْداهُما تَمْشِی عَلَی اسْتِحْیاءٍ ای جاءته ماشیة مستحییة مستترة بکم درعها. قال الحسن فو اللّه ما کانت ولاجة و لا خرّاجة و لکنّها کانت من الخفرات اللاتی لا یحسن المشی بین ایدی الرّجال، و الکلام معهم. و روی عن بعض القرّاء الوقف علی تَمْشِی ثمّ ابتدا، فقال: عَلَی اسْتِحْیاءٍ قالت: إِنَّ أَبِی یَدْعُوکَ و ذلک لانّ الحیاء فی الکلام اکثر منه فی المشی و احسن.

قالَتْ إِنَّ أَبِی یَدْعُوکَ لِیَجْزِیَکَ أَجْرَ ما سَقَیْتَ لَنا فقام معها فتقدّمته فهبّت الرّیح و الزقت ثوبها بجسدها، فکره، موسی ان یری ذلک منها، فقال لها امشی ورائی و دلّینی علی الطّریق ان اخطأت، فانّا بنی یعقوب لا ننظر الی اعجاز النّساء. موسی آمد بسرای شعیب و شعیب طعام در پیش نهاده، گفت ای جوان این طعام بکار بر که از بهر تو ساخته‌ام. موسی ظنّ برد که آن طعام عوض آب دادن گلّه است. گفت اعوذ باللّه ما نه از آن خاندانیم که دین خود بدنیا بفروشیم. شعیب گفت نه آنست که تو پنداشتی و اللَّه، لیکن عادت من و عادت پدران من اینست که مردمان را طعام دهیم و مهمان را گرامی کنیم. پس موسی آن طعام بخورد و قصّه خویش با شعیب بگفت که چه سبب را از زمین مصر بیرون آمد. شعیب گفت مترس که تو از فرعون و قوم وی رستی که فرعون را بر مدین دست نیست.

قالَتْ إِحْداهُما و هی الصّغری و اسمها صفورا یا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ لرعی الغنم إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الْأَمِینُ و قد جرّبنا قوّته برفعه الحجر و نزحه الدّلو و جرّبت امانته حیث منعنی من المشی قدّامه، و قیل الْقَوِیُّ فی بدنه الْأَمِینُ فی عفافه.

قالَ شعیب لموسی إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أُنْکِحَکَ إِحْدَی ابْنَتَیَّ هاتَیْنِ عَلی‌ أَنْ تَأْجُرَنِی ثَمانِیَ حِجَجٍ ای تأجرنی نفسک مدّة ثمانی حجج، و الاجر هاهنا هو الصّداق و قیل معناه تکون اجیرا لی، یقال اجرت الغلام فهو مأجور و آجرته فهو موجر و آجرته فهو مؤاجر، علی وزن فاعلته و کلّه بمعنی واحد. و قیل معناه ان تثیبنی من تزویجی ایّاک رعی ماشیتی ثمانی حجج من قولهم آجرک اللَّه ای اثابک و الحجة السّنة و الحجج جمعها، فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً ای اتممت العقد عشرا فَمِنْ عِنْدِکَ تفضّلا منک وَ ما أُرِیدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْکَ ای لا اکلفک ما یصعب علیک فی هذه المدّة و قیل ما ارید ان اشقّ علیک بان آخذک باتمام عشر سنین و تجدنی ان شاء اللَّه من اهل الصّلاح فی معاملتک و مخالطتک، و الوفاء بعهدک. و قیل هذا شرط للاب و لیس بصداق. و قیل هو صداق و الاوّل اظهر لقوله تأجرنی. و لم یقل تأجرها.

قالَ ذلِکَ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ ای قال موسی ذلک الشّرط بینی و بینک و علینا الوفاء به. ثمّ قال: أَیَّمَا الْأَجَلَیْنِ قَضَیْتُ ما زائدة مؤکّدة، و المعنی ایّ الاجلین و ای فی معنی الجزاء منصوبة بقضیت و جواب الجزاء. فَلا عُدْوانَ عَلَیَّ یعنی ایّ الاجلین قضیت فلا ظلم علیّ بل اکون منصفا فی ایّهما قضیت و الاجلان ثمانیة و عشرة ثم قالا کلاهما: وَ اللَّهُ عَلی‌ ما نَقُولُ وَکِیلٌ ای شاهد علی عقد بعضنا لبعض.

روی عن ابن عباس عن النّبی (ص): قال سألت جبرئیل (ع): ایّ الاجلین قضی موسی؟ قال اتمها و اکملها یعنی العشرة .

و عن ابی سعید الخدری انّ رجلا سأله: ایّ الاجلین قضی موسی؟ قال لا ادری حتی اسأل رسول اللَّه (ص) فسأل الخدری رسول اللَّه (ص) فقال لا ادری حتّی اسأل جبرئیل فسأل النبی (ص) جبرئیل فقال لا ادری حتّی اسأل میکائیل فسال جبرئیل میکائیل فقال لا ادری حتّی اسأل الرفیع فسأل الرفیع فقال لا ادری حتّی اسأل اسرافیل فسأل الرفیع اسرافیل اسأل فقال لا ادری حتّی اسأل ذا العزّة. قال فنادی اسرافیل بصوته الاشدّ یا ذا العزّة ایّ الاجلین قضی موسی؟ فقال اتمّ الاجلین و اطیبهما عشر سنین.

و روی عنه (ص) قال تزوج صغراهما و قضی اوفاهما.

مفسران گفتند چون آن عقد میان ایشان برفت و دختر کهین که نام وی صفورا است بزنی بوی داد شعیب او را فرمود تا گوسفندان بچرا برد و آن عصا که آدم از بهشت آورده بود و پیغامبران گذشته از یکدیگر بمیراث می‌بردند تا بروزگار شعیب به شعیب رسید، آن عصا بموسی داد.

سدی گفت پیش از آن که موسی بشعیب رسید فریشته‌ای آمد، بصورت مردی و آن عصا بشعیب داد گفت این عصا بنزدیک تو ودیعت است تا خداوند این عصا بسر وی آید. شعیب آن عصا میان عصاهای دیگر در اندرونی نهاد. آن روز که موسی را بگلّه می‌فرستاد دختر خود را فرمود که رو عصائی بیرون آر و بموسی ده دختر رفت و آن عصا بیرون آورد شعیب چشم پوشیده بود آن عصا بدست می‌باسید و گفت این ودیعت است بجای خویش باز بر و دیگری بیار دختر رفت دیگری آورد.

نگه کردند همان عصا بود دوم بار باز پس برد و سیوم بار همان بود. پس شعیب بموسی داد. موسی بیرون شد و شعیب پشیمان گشت گفت آن عصای ودیعت است نباید که خداوند آن فرا رسد و نیابد. موسی را باز خواند و عصا را باز خواست. موسی گفت این عصای منست. شعیب درو پیچید تا باز ستاند موسی بخصومت آورد آخر قرار دادند که اوّل کسی که ما را بیند این حکم بوی تفویض کنیم. ربّ العالمین فریشته‌ای فرستاد بصورت آدمی میان ایشان حکم کرد، گفت: عصا بر زمین نهید آن کس که بر تواند داشت آن اوست. شعیب خواست که بر دارد دستش بدان نرسید و نتوانست موسی دست فرا کرد و آسان آسان برداشت. شعیب بدانست که آنجا تعبیه ایست گفت مگر خداوند این عصا خود تویی. پس موسی گوسفندان بچرا برد. شعیب او را وصیّت کرد که دو راه پیش است: یکی سوی راست می‌شود و یکی سوی چپ چون آنجا رسی زینهار که سوی راست نروی ورچه مرغزار آنجا نیکوترست و بهتر، زیرا که تنّینی عظیم است، آنجا اژدهایی بزرگ نباید که ترا و گوسفندان را هلاک کند.

موسی گوسفندان را فرا پیش کرد چون بسر آن دو راه رسید گوسفندان سوی راست برگرفتند و موسی هر چند کوشید که باز گرداند نتوانست و طاقت نداشت.

گوسفندان در آن مرغزار شدند و نیکو چرا کردند که گیاه بسیار بود و علف نهمار.

و تنّین پیدانه. موسی رنجه شده بود خواب بر وی افتاد، گوسفندان بچرا بگذاشت و خود بخفت. آن ساعت که موسی در خواب بود تنّین آهنگ ایشان کرد عصا از جای خود برخاست و با تنّین در حرب شد تنّین را همی زد تا او را بکشت و آمد با جنب موسی و بیفتاد خون آلود. موسی از خواب در آمد عصا را دید خون آلود و تنّین کشته شاد گشت و خدای را عزّ و جلّ سپاس داری کرد دانست که در آن عصا تعبیه‌هاست و قدرتها. پیش شعیب آمد و قصه تنّین با وی گفت. شعیب شاد گشت و گفت این موسی را ناچار دولتی در راه است و درین عصا تعبیه‌ای، و عن قریب پیدا شود. پس شعیب خواست که با موسی اکرام کند از بهر دامادی وی او را صلتی دهد گفت امسال گوسفندان هر چه زایند، و بچه‌ها نه بر شبه مادران باشند که برنگی دیگر آیند، بتو دهم موسی را در خواب وحی نمودند که اضرب بعصاک الماء الّذی فی مستقی الاغنام. عصا بر آن آب زن که گوسفندان میخورند. موسی عصا بر آب زد گوسفندان همه بچه چنان آوردند که از موسی پذیرفته بود بر آن رنگ که گفته بود. فعلم شعیب انّ ذلک رزق ساقه اللَّه الی موسی و امرأته فوفی له بشرطه و سلّم الیه الاغنام.

فَلَمَّا قَضی‌ مُوسَی الْأَجَلَ ای اتمّه و فرغ منه، قضی اینجا بمعنی اتمّ است چنان که در سورة الانعام گفت: لِیُقْضی‌ أَجَلٌ مُسَمًّی ای لیتمّ اجل مسمّی و در سوره طه: وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضی‌ إِلَیْکَ وَحْیُهُ ای من قبل ان یتم الیک جبرئیل الوحی و در سورة الاحزاب فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی‌ نَحْبَهُ ای اتمّ اجله.

مجاهد گفت: موسی مزدوری شعیب بر کاوین دختر ده سال تمام کرد. انگه دو سال دیگر بنزدیک وی مقام کرد و از دختر شعیب او را کودک آمد و بعد از بیست سال که بنزدیک وی مقام کرده بود از وی دستوری خواست تا با مصر شود، بزیارت مادر و برادر و خواهر. چون از شعیب دستوری یافت اهل و عیال و گوسفندان فرا پیش کرد و رفت. اینست که ربّ العالمین گفت: وَ سارَ بِأَهْلِهِ و روزگار زمستان بود موسی با اهل و عیال بر راه ایستاد و اهل وی بار داشت و زادن نزدیک بود موسی راه نمیدانست همی سر در نهاد در بیابان تا بجانب طور سینا افتاد از راه مصر بگشته شب تاریک پیش آمد و باد و باران و صاعقه و سرمای سخت، گوسفندان در بیابان پراکنده شده و اهل وی را درد زه خاسته و موسی در میان متحیّر مانده طلب آتش کرد و آتش‌زنه آتش نداد آخر بجانب طور نگه کرد و آتش دید اینست که ربّ العالمین گفت آنَسَ مِنْ جانِبِ الطُّورِ ناراً از سوی کوه آتشی دید افروخته، چنان پنداشت که شبانی است یا کاروانی که آنجا آتش کرده. با اهل و قوم خویش گفت: امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ ناراً لَعَلِّی آتِیکُمْ مِنْها بِخَبَرٍ شما ساعتی درنگ کنید و آرام گیرید تا من بروم و اگر آنجا کسی را بینم خبر راه مصر ازو پرسم تا ما را بر راه مصر دارد أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ یا پاره‌ای آتش آرم تا شما گرم شوید أَوْ جَذْوَةٍ عاصم بفتح جیم خواند و حمزه بضم جیم و باقی قرّاء بکسر جیم و معنی همه یکسانست و نظیره الرّبوة و الرّبوة و الرّبوة.

قال المبرد الجذوة القطعة العظیمة من الحطب المحترق و بعضه ما لم یشتعل فاذا اشتعل فهی شهاب و قبس و الاصطلاء التدفّؤ بالصّلا و هو النّار یکسر الصّاد و یفتح، فالفتح بالقصر و اذا کسرت مدّت و اصل الکلمة اللزوم.

فَلَمَّا أَتاها نُودِیَ مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَیْمَنِ، الشاطئ الشط و هو شفیر الوادی، و الایمن اذا رددته الی الشاطی فهو من الیمین یعنی عن یمین موسی و اذا رددته الی الوادی فهو من الیمن فِی الْبُقْعَةِ الْمُبارَکَةِ البقعة القطعة من المکان و برکتها انّ اللَّه عزّ و جلّ کلّم فیها موسی و بعثه منها نبیّا من الشجرة یعنی من تلقاء الشّجرة من ناحیتها، و الشجرة الزیتون و قیل العوسج، و قیل السّدرة، و قیل العنّاب، و کانت بقیت الی عهد هذه الامّة أَنْ یا مُوسی‌ یعنی نودی بان یا موسی إِنِّی أَنَا اللَّهُ الّذی نادیتک و دعوتک باسمک و انا ربّ الخلائق اجمعین. و هذا اوّل کلامه لموسی.

وَ أَنْ أَلْقِ عَصاکَ یعنی نودی بان الق عصاک فلما رای العصا تهتزّ ای تتحرک حرکة شدیدة، و الجانّ صغار الحیّات لکنّه اسرع حرکة من الثّعبان و اوحی اهتزازا.

و کان حیّة موسی ثعبانا عظیما فی حرکة الجانّ فاقبلت نحو موسی فولّی موسی هاربا خوفا منها و لم یعقّب ای لم یرجع و لم یلتفت. قال الخلیل عقّب ای رجع علی عقبه و هو مؤخّر القدم فقال اللَّه لموسی ارجع الی مکانک و اثبت إِنَّکَ مِنَ الْآمِنِینَ. من ان ینالک ضرر او مکروه و قیل معناه انّک من المرسلین لقوله: لا یَخافُ لَدَیَّ الْمُرْسَلُونَ.

اسْلُکْ یَدَکَ فِی جَیْبِکَ ای ادخل یدک فی جیبک من جانب الصّدر و منه قوله: ما سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ تَخْرُجْ بَیْضاءَ مشرقة مضیئة کالشّی‌ء الأبیض لها شعاع کشعاع الشّمس. و قد جعل اللَّه فی یده من النّور مثل ما فی الشمس و القمر مِنْ غَیْرِ سُوءٍ ای من غیر عیب او برص. وَ اضْمُمْ إِلَیْکَ جَناحَکَ مِنَ الرَّهْبِ بفتح الرّاء و الهاء حجازی و بصری و وافقهم حفص علی فتح الرّاء وحدها الباقون بضمّ الرّاء و اسکان الهاء و کلّها لغات بمعنی الخوف و الفرق.

قال الزّجاج: الجناح هاهنا العضد و فی الکلام تقدیم و تأخیر تأویله: و اضمم الیک جناحک ای عضدک فادخل یدک فی جیبک کلّما رهبت جبارا فی عمرک، و قیل لمّا القی عصاه خاف فبسط جناحه یعنی یده کالمتّقی بها و هو موجود فی عادات النّاس. فقیل له ضمّ ما بسطته من یدک خوفا علی نفسک و الید اذا بسطت صارت کالجناح المبسوطة، و یدا الانسان جناحاه، و جناحا الطیر یداه. و قیل الرّهب الکم بلغة حمیر، ای اضمم الیک یدک و اخرجه من الکم، لانّه تناول العصا و یده فی کمّه. و قیل معناه اذا هالک امر یدک و ما تری من شعاعها فادخلها فی جیبک تعد الی حالتها الاولی.

قال ابن عباس ما من احد یدخله رعب بعد موسی ثمّ یدخل یده فیضعها علی صدره الّا ذهب عنه الرّعب، فَذانِکَ قرأ ابن کثیر و ابو عمرو بتشدید النّون و هو تثنیة ذلک و قرأ الباقون بالتخفیف و هو تثنیة ذاک، و النّون المشدّدة بدل اللام فی ذلک و معنی الایة: فذانّک اللّذان اریتکهما من الید و العصا حجتان من ربّک تدلان الخلق علی صحة نبوّتک فامض بهما الی فرعون و الاشراف من جنوده و ادعهم الی توحید اللَّه و طاعته إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً فاسِقِینَ کافرین.

قالَ رَبِّ إِنِّی قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْساً یعنی القبطی فَأَخافُ أَنْ یَقْتُلُونِ به قودا، اراد ان یعرف مآل امره مع فرعون.

وَ أَخِی هارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِساناً ای اطلق لسانا بالبیان و ذلک للحبسة الّتی کانت فی لسانه الّتی تمنعه عن اعطاء البیان حقّه فَأَرْسِلْهُ مَعِی رِدْءاً قرأ نافع ردا ترک همزه طلبا للخفّة، و الرّدء المعین یقال ردأته علی امر کذا ای اعنته یُصَدِّقُنِی قراءة العامّة بالجزم علی جواب الامر و رفعه عاصم و حمزة علی ان یکون موضعه نصبا علی الحال، ای ارسله معی ردءا مصدّقا لی شاهدا لی علی حقیقة امری. إِنِّی أَخافُ أَنْ یُکَذِّبُونِ ای اخشی ان یردّوا کلامی و لا یقبلوا منّی دعوتی.

قالَ سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخِیکَ هذا جواب قوله: اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی و العضد القوة، یقال: عضده و عاضده اذا اعانه و قوّاه و تقول فلان عضدی و یدی و منه‌ قول رسول (ص) و هم ید علی من سواهم‌، وَ نَجْعَلُ لَکُما سُلْطاناً السّلطان الحجة سمّیت به لانّه یستنیر به الحق من الباطل، و سمّی الزّیت سلیطا لشدّة ضوء سراجه. و قیل السّلطان هاهنا رعب فی قلب فرعون یمنعه عن الهمّ بقتلهما او اذاهما فَلا یَصِلُونَ إِلَیْکُما این جواب آنست که گفتند: إِنَّنا نَخافُ أَنْ یَفْرُطَ عَلَیْنا أَوْ أَنْ یَطْغی‌ سخن اینجا تمام گشت آن گه ابتدا کند گوید: بِآیاتِنا أَنْتُما وَ مَنِ اتَّبَعَکُمَا الْغالِبُونَ اینجا تقدیم و تأخیر است. یعنی انتما و من اتّبعکما بآیاتنا الغالبون و روا باشد که بآیاتنا متّصل بود به نجعل علی تقدیر: و نجعل لکما بآیاتنا سلطانا فلا یصلون الیکما. ای و نجعل لکما حجة دالّة علی النّبوّة بآیاتنا ای بالعصا و الید و سائر الآیات. ثمّ قال مبتدءا أَنْتُما وَ مَنِ اتَّبَعَکُمَا الْغالِبُونَ‌. موسی آن شب که از دور آتش دید عیال را گفت: امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ ناراً ایشان را بگذاشت و روی بر سوی آتش نهاد. وادی مقدّس بود نام آن طوی و برابر آن کوه زبیر بود آن کوه که طور سینا گویند. و قومی گویند زبیر دیگر بود و طور سینا دیگر، زبیر آن کوه بود که آن را تجلّی افتاد و پاره پاره گشت و طور سینا آن کوه بود که موسی بر آن با حق سبحانه و تعالی مناجات کرد موسی چون بنزدیک آن درخت رسید نور دید بر درخت امّا بچشم موسی آتش مینمود موسی بشکوهید از آن درخت دل تنگ گشت و متحیّر ماند پشت بساق درخت باز نهاد، ندا شنید که یا موسی یا موسی. موسی گفت: من الّذی یکلّمنی؟ کیست که با من سخن میگوید و مرا میخواند ندا آمد که: إِنِّی أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ همانست که آنجا گفت: إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ گفته‌اند که ربّ العزه او را از بهر ادب فرمود که نعلین بیرون کن که نه روا باشد پیش مهتران رفتن با نعلین ازینجاست که پیش پادشاهان با نعلین نروند. همان شب بود که ربّ العالمین گفت: وَ ما تِلْکَ بِیَمِینِکَ یا مُوسی‌ اللَّه تعالی دانست که موسی همی داند که آن عصا است لکن از بهر آن پرسید تا موسی بزبان خویش بگوید که این عصای منست و از آن چه چیز آید تا اگر موسی از آن عصا چیزی دیگر بیند داند که آن قدرت خداوند است جلّ جلاله. پس دیگر باره ندا آمد که أَلْقِ عَصاکَ عصا بیفکن، موسی عصا بیفکند. مار گشت موسی بترسید و راه گریز گرفت. ربّ العالمین گفت: یا مُوسی‌ أَقْبِلْ وَ لا تَخَفْ إِنَّکَ مِنَ الْآمِنِینَ همانست که آنجا گفت: خُذْها وَ لا تَخَفْ سَنُعِیدُها سِیرَتَهَا الْأُولی‌ پس دیگر باره ندا آمد که اسْلُکْ یَدَکَ فِی جَیْبِکَ تَخْرُجْ بَیْضاءَ یا موسی دست بجیب پیراهن اندر کن و بر سینه خویش نه تا سپید و روشن بیرون آید. موسی دست بجیب پیراهن اندر کرد بیرون آورد هم چون آفتاب نور ازو همی تافت. موسی را یقین شد آن گه که آن نبوّت است و پیغامبری که او را درست همی شود. پس ربّ العالمین او را پیغام داد گفت سوی فرعون شو و پیغام ما باو گزار چنان که گفت: اذْهَبْ إِلی‌ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی‌ و این عصا و ید بیضا هر دو ترا حجّت است بر درستی نبوّت و پیغام رسانیدن ما، اینست که ربّ العالمین گفت: فَذانِکَ بُرْهانانِ مِنْ رَبِّکَ إِلی‌ فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ. موسی چون بدانست که او پیغامبر است و بر فرعون می‌باید شد حاجت خواست، گفت: رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی رب العالمین حاجت وی چنان که خواست تا آخر آیت همه روا کرد و موسی پاره‌ای تند بود و نیز آن تندی و تیزی از وی برداشت و او را گرامی کرد و برسالت سوی فرعون فرستاد. موسی حاجتی دیگر خواست گفت: رَبِّ إِنِّی قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْساً فَأَخافُ أَنْ یَقْتُلُونِ وَ أَخِی هارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِساناً فَأَرْسِلْهُ مَعِی رِدْءاً یُصَدِّقُنِی.

رب العالمین حاجت وی روا کرد و هارون را پیغامبری داد و با او یار کرد چنان که گفت: سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخِیکَ وَ نَجْعَلُ لَکُما سُلْطاناً فَلا یَصِلُونَ إِلَیْکُما. چون این مناجات تمام شد ربّ العالمین او را بازگردانید.

خلافست میان علما که موسی آن گه پیش عیال باز شد یا هم از آنجا بمصر رفت سوی فرعون؟ قومی گفتند هم از آنجا سوی مصر شد و اهل و عیال را در آن بیابان بگذاشت. سی روز در آن بیابان میان مدین و مصر بماندند، تنها دختر شعیب بود و دو فرزند موسی و آن گوسفندان. آخر بعد از سی روز شبانی بایشان بگذشت و دختر شعیب را دید و او را شناخت دلتنگ و اندوهگن نشسته و میگرید. آن شبان ایشان را در پیش کرد و با مدین برد پیش شعیب. و قومی گفتند موسی چون از مناجات فارغ شد همان شب بنزدیک اهل و عیال باز رفت، عیال وی او را گفت آتش آوردی؟

موسی گفت من بطلب آتش شدم نور آوردم و پیغامبری و کرامت خداوند جلّ جلاله. آن گه برخاستند و روی بمصر نهادند چون بدر شهر مصر رسیدند وقت شبانگاه بود موسی فرزندان و عیال و گوسفندان بدر مصر جایی فرو آورد و خود تنها در مصر رفت بر مثال شبانی تا بخانه مادر. وانگه مادرش زنده بود و برادر و خواهر اما پدرش رفته بود از دنیا. موسی بدر سرای رسید نماز شام بود و ایشان طعام در پیش نهاده و می خوردند. موسی آواز داد که من یکی غریبم مرا امشب سپنج دهید بغربت اندر.

مادرش گفت مر هارون را که این غریب را سپنج باید داد تا مگر کسی بغربت اندر پسر ما را سپنج دهد. موسی را بخانه اندر آوردند و طعام پیش وی نهادند و او را می نشناختند. چون موسی فرا سخن آمد مادر او را بشناخت و او را در کنار گرفت و بسیار بگریست. پس موسی گفت مر هارون را که خدای عزّ و جلّ ما را پیغامبری داد و هر دو را فرموده که پیش فرعون رویم و او را باللّه جلّ جلاله دعوت کنیم.

هارون گفت سمعا و طاعة للَّه عزّ و جلّ. مادر گفت می‌ترسم که او شما را هر دو بکشد که او جبّاری طاغی است. ایشان گفتند اللَّه تعالی ما را فرموده و او خود ما را نگه دارد و ایمن گرداند. پس موسی و هارون دیگر روز برفتند بدر سرای فرعون. گروهی گویند که همان ساعت بار یافتند و پیغام گزاردند و گروهی گفتند که تا یک سال بار نیافتند و تمامی این قصّه جایها پراکنده گفته‌ایم و شرح آن داده و اللَّه اعلم.

فَلَمَّا جاءَهُمْ مُوسی‌ بِآیاتِنا یعنی الید و العصا و سایر الآیات التسع بَیِّناتٍ ای واضحات دالّة علی صحّة امرهما بتوحید اللَّه و خلع الکفر و الدّخول فی طاعته و کان جوابه و جواب قومه ان قالُوا ما هذا إِلَّا سِحْرٌ مُفْتَریً افتریته من تلقاء نفسک وَ ما سَمِعْنا بِهذا ای انّا لم نسمع بمثل ما تدعونا الیه من التّوحید و الرّسالة و النبوّة فی مذاهب آبائنا الاوّلین الّذین درجوا قبلنا. و قیل معناه ما بلغنا عن احد من آبائنا انّهم اجابوا الرّسل. و قیل انّما قالوا هذا القول لطول الفترة و نسیان العهد. و قیل انّما قالوا ذلک جحودا کما قال اللَّه تعالی: وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا.

وَ قالَ مُوسی‌ قرأ مکی بغیر واو و کذلک هو فی مصاحفهم، ای قال موسی جوابا لهم عن قولهم: ما سَمِعْنا بِهذا فِی آبائِنَا الْأَوَّلِینَ، ای ربّی اعلم بالانبیاء قبلنا. و قیل معناه رَبِّی أَعْلَمُ بی انّ الّذی جئت به من عنده و بامره، ای هو اعلم بذلک منکم حیث نسبتمونی الی الکذب و السّحر، وَ مَنْ تَکُونُ لَهُ عاقِبَةُ الدَّارِ.

قرأ حمزة و الکسائی و من یکون بالیاء، ای و هو اعلم بمن تصیر له الجنّة دارا و مستقرّا فی عاقبة امره، إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ ای لا ینجو من عقابه فی الآخرة و لا یفوز بثوابه فیها الکافرون، ظالمون لانفسهم باهلاکها فی الکفر و التّکذیب.

وَ قالَ فِرْعَوْنُ عند ذلک لاشراف جنوده و قومه من القبط لست اعلم لکم ربّا سوای و لا الها غیری فلا تغتروا بموسی و سحره و لا تقبلوا دینه. و یا هامان اوقد لی علی الطین نارا تجعله مطبوخا. قیل انّ فرعون هو الّذی امر اوّلا باتخاذ الآجر فَاجْعَلْ لِی صَرْحاً ای قصرا عالیا فی الهواء لَعَلِّی أَطَّلِعُ إِلی‌ إِلهِ مُوسی‌ وَ إِنِّی لَأَظُنُّهُ ای لا حسب موسی مِنَ الْکاذِبِینَ بما یقول انّ فی السّماء الها. قیل اراد بذلک ایهام ضعفة قومه انّ الّذی یدعو الیه موسی موصول الیه مقدور علیه قال الحسن کذب عدوّ اللَّه فی قوله فی موسی اظنّه کاذبا لانّه کان یعلم انّه رسول اللَّه قال اللَّه سبحانه و تعالی: وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا. و قیل انّ بین قوله: أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی‌ و بین قوله: ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرِی اربعون سنة.

اصحاب سیر گفتند چون فرعون وزیر خود را فرمود هامان که از بهر من این قصر بساز هامان جمع کرد استادان و کارگران بسیار، گویند که پنجاه هزار استاد گلگیر بودند بیرون از کارگران و آجربران و آلات و ساز آن از چوب و آهن همه بساختند و بنائی عظیم برآوردند بآجر و گچ، و ارتفاع آن چندان بدادند که در همه دنیا مانند آن هرگز کس ندید و نشیند و مرد قوی طاقت نداشت که بر سر آن بایستادی از بیم آن که باد او را ببرد از درازی که بود بر هوا. ربّ العالمین ایشان را فرا آن گذاشت که میخواست که ایشان را در آن بفتنه افکند چون از آن فارغ گشتند فرعون بر سر آن شد و تیراندازی را فرمود. تا بر هوا تیر انداخت آن تیر باز آمد خون آلود. فرعون گفت: قد قتلت اله موسی. پس ربّ العالمین جبرئیل را فرمود تا پرّی بزد بر آن قصر بسه پاره گشت پاره‌ای بلشکر فرعون افتاد هزار هزار مرد در زیر آن پست شد، و پاره‌ای بدریا افتاد و پاره‌ای سوی مغرب افتاد.

وَ اسْتَکْبَرَ هُوَ وَ جُنُودُهُ فِی الْأَرْضِ ای تعظّم فی ارض مصر و ما یلیها بدعوی الالهیّة و الامتناع من اتّباع الرّسل و الایمان بهم بغیر الحق، یعنی بغیر حقّ اوجب ذلک بالباطل. و قیل الباء للحال ای غیر محقّین، وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَیْنا لا یُرْجَعُونَ للبعث و النّشور، قرأ نافع و حمزة و الکسائی و یعقوب لا یرجعون بفتح الیاء.

فَأَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْناهُمْ القیناهم فی البحر. قیل بحر قلزم، و قیل هو بحر من وراء مصر یقال له اساف و قیل النیل. فَانْظُرْ یا محمد بعین قلبک و تدبّره بعقلک تعلم انّ من کفر باللّه و کذّب رسله فمصیره الی الهلاک و النّار، و حذّر قومک فانّک منصور علیهم.

وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً ای جعلنا فرعون و قومه ائمّة فی الشّر و الضّلال یقتدی بهم فیهما فیکون علیهم وزرهم و وزر من اتّبعهم یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ ای یدعون من یجیبهم الی الکفر باللّه فیوردونه النّار کما قال یقدم قومه یوم القیامة فاوردهم النّار. و معنی جَعَلْناهُمْ ای حکمنا بکفرهم کما یقال جعل القاضی فلانا مجروحا، ای حکم بجرحه.

و قیل معناه اعلمناکم انّهم أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ لا یُنْصَرُونَ لا احد ینصرهم علی اللَّه فیردّ عذابه عنهم.

وَ أَتْبَعْناهُمْ فِی هذِهِ الدُّنْیا لَعْنَةً ای لعنّاهم فی الدّنیا بقوله: الا لعنه اللَّه علی‌ الظالمین و بما امر المؤمنین بان یلعنوهم. قال الحسن یرید باللّعنة العذاب الّذی عذّبوا به فی الدّنیا و هو الغرق و ذلک انّهم لمّا اهلکوا العنوا فهم یعرضون علی النّار غدوّا و عشیّا وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ هُمْ مِنَ الْمَقْبُوحِینَ. مع اللّعنة ای ممّن یقبح اللَّه خلقته بسواد الوجوه و زرقة العیون کقوله: وَ هُمْ فِیها کالِحُونَ.

وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ اوتی موسی التوراة من بعد غرق فرعون حین تفرّغوا الی الوحی و الاتّباع و الاستعمال مِنْ بَعْدِ ما أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ الْأُولی‌ لانّ فرعون عمّر اربعة قرون و قیل من بعد ما اهلکنا فی الدّنیا بالعذاب القرون الاولی قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهیم و قوم لوط و قوم شعیب و غیرهم کانوا قبل موسی. ثمّ قال بَصائِرَ لِلنَّاسِ ای فی هلاک الامم الخالیة بصیرة لبنی اسرائیل و غیرهم. و قیل جعلنا التوریة و ما فیها بصائر للناس یستبصرون بها امور دینهم.

و البصائر الدّلائل وَ هُدیً یعنی التوریة هدی من الضّلالة لمن عمل به وَ رَحْمَةً لمن آمن به من العذاب. و قیل رحمة ای نعمة منّا علی من آمن بها و عمل بما فیها لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ لکی یتّعظوا و یعتبروا.

و عن ابی سعید الخدری عن النّبی (ص) قال: ما اهلک اللَّه عز و جل قوما و لا قرنا و لا امة و لا اهل قریة بعذاب من السماء منذ انزل اللَّه عز و جل التوریة غیر القریة التی مسخوا قردة ا لم تر انّ اللَّه عزّ و جلّ قال: وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ مِنْ بَعْدِ ما أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ الْأُولی‌.

و قیل انّ التوریة اوّل کتاب نزلت فیه الفرائض و الاحکام.

۲ - النوبة الاولى: قوله تعالی: وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْیَنَ چون روی داد موسی به سوی راه مدین قالَ گفت: عَسی‌ رَبِّی أَنْ یَهْدِیَنِی سَواءَ السَّبِیلِ (۲۳) مگر که خداوند من راه من باز نماید بمیان راه راست.۲ - النوبة الثالثة: قوله تعالی و تقدّس: وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْیَنَ الایة...، در سبق سبق که بوستان معرفت را باشجار محبّت بیاراستند در پیش وی میدان حیرت و محبت نهادند و آن راه گذر وی ساختند، حفّت الجنّة بالمکاره. هر کرا خواستند که ببوستان معرفت برند نخستش در میدان حیرت آوردند و سر او گوی چوگان محنت ساختند تا طعم حیرت و محنت بچشید پس ببوی محبّت رسید اینست حال موسی کلیم (ع): چون خواستند که او را لباس نبوّت پوشند و بحضرت رسالت و مکالمت برند نخست او را در خم چوگان بلیّت نهادند تا در آن بلاها و فتنه‌ها پخته گشت چنان که ربّ العزّة گفت: وَ فَتَنَّاکَ فُتُوناً ای طبخناک بالبلاء طبخا حتّی صرت صافیا نقیّا از مصر بدر آمد ترسان و لرزان و از بیم دشمن حیران براست و چپ می‌نگرست چنان که ترسنده از بیم نگرد، و ذلک قوله: فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً یَتَرَقَّبُ آخر در اللَّه زارید و از سوز جگر بنالید گفت: رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ ربّ العالمین دعاء وی اجابت کرد و او را از دشمن ایمن کرد سکینه بدل وی فرو آمد و ساکن گشت با سرّ وی گفتند مترس و اندوه مدار آن خداوند که ترا در طفولیّت در حجر فرعون، که لطمه بر روی وی می‌زدی، در حفظ و حمایت خود بداشت و بدشمن نداد امروز هم چنان در حفظ خود بدارد و بدشمن ندهد. آن گه روی نهاد در بیابان بر فتوح نه بقصد مدین. امّا ربّ العزة او را بمدین افکند. سرّی را که در آن تعبیه بود شعیب (ع) پیغامبر خدای بود و مسکن بمدین داشت مردی بود متعبّد و خوف بر وی غالب، در اوقات خلوات خویش چندان بگریست که بینایی وی در سر گریستن شد. رب العزّة بمعجزه او را بینایی باز داد باز همی‌گریست تا دیگر باره نابینا شد و ربّ العزة بینایی با وی داد. دوم بار، سیوم بار هم چنان می‌گریست تا بینایی برفت. وحی آمد بوی که: لم تبکی یا شعیب، این همه گریستن چیست؟ اگر از دوزخ همی‌ترسی ترا ایمن کردم و اگر ببهشت طمع داری ترا مباح کردم. شعیب گفت لا یا ربّ و لکن شوقا الیک، نه از بیم دوزخ میگریم نه از بهر طمع بهشت، لکن در آرزوی ذو الجلال می‌سوزم. فاوحی اللَّه تعالی الیه لاجل ذلک اخدمتک نبیی و کلیمی عشر حجج. این معنی را پیغام‌بر و هم‌راز خویش موسی فرا خدمت تو داشتم و ده سال مزدور تو کردم.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْیَنَ ای قصد نحو مدین خارجا عن سلطان فرعون، و تلقاء تفعال من لقیت و هو مصدر اتّسع فیه، فاستعمل ظرفا و سَواءَ السَّبِیلِ قصد السّبیل المستوی الی مدین. مقاتل گفت موسی چون از مصر بیامد ترسان و حیران از بیم فرعون هیچ ندانست که کجا شود و راه نمی‌برد تا جبرئیل آمد و عصا بوی داد آن عصا که آدم از بهشت آورده بود و او را گفت که سوی مدین شو بنزدیک شعیب. موسی از آن که راه نمیدانست گفت: عَسی‌ رَبِّی أَنْ یَهْدِیَنِی سَواءَ السَّبِیلِ، کار خود تفویض با اللَّه کرد و براه بردن توفیق ازو خواست تا ربّ العزّة فریشته فرستاد و راه بوی نمود. و گفته‌اند کسان فرعون در طلب او بر پی وی ایستادند و سه راه بود بمدین: دو در طرف و یکی در میان. ایشان گفتند با یکدیگر تا در راه طرف رویم که مرد ترسنده و گریزنده در شاهراه میان نرود.
هوش مصنوعی: وقتی موسی به سمت مدین حرکت کرد، قصد داشت از کنترل فرعون خارج شود. در اینجا "تلقاء" به معنای هدایت به سمت یا ملاقات با مدین است. موسی، که از ترس فرعون در حال فرار بود، نمی‌دانست به کجا برود و راه را گم کرده بود. تا اینکه جبرئیل به او کمک کرد و عصایی را به او داد که آدم از بهشت به همراه داشت. جبرئیل به موسی گفت که به سمت مدین برود و به نزد شعیب برسد. موسی از آنجا که راه را نمی‌دانست، به خداوند درخواست هدایت کرد. در ادامه، فرشتگان نیز به او راه را نشان دادند. در عین حال، افراد فرعون در جست‌وجوی او بودند و سه مسیر به سمت مدین وجود داشت: دو راه در طرفین و یکی در وسط. آن‌ها با هم گفتند که بهتر است به سمت یکی از دو راه جانبی بروند، زیرا مردی که ترسیده و فراری است، به احتمال زیاد از جاده اصلی عبور نمی‌کند.
ایشان در طرف برفتند و نیافتند و موسی در شاهراه هشت شبانروز بماند بی‌زاد و بی‌طعام، پای برهنه و شکم گرسنه، و در آن هشت روز نمی‌خورد مگر برگ درختان، تا رسید بمدین. و کان مدین ارضا یسکنها شعیب. کان اتّخذها مدیان بن آزر لنفسه مسکنا قبل ذلک، فنسبت الیه. و بین مدین و مصر مسیرة ثمانیة ایّام.
هوش مصنوعی: موسی در سفر خود به سمت مدین به مدت هشت روز در راه ماند و نتوانست هیچ غذایی پیدا کند. او بدون غذا و با پای برهنه، فقط از برگ درختان تغذیه می‌کرد تا به مدین رسید. مدین جایی بود که شعیب در آنجا زندگی می‌کرد و قبلاً مدیان، یکی از نوه‌های آزر، آن را به عنوان محل سکونت انتخاب کرده بود. فاصله بین مدین و مصر به حدود هشت روز سفر می‌رسید.
وَ لَمَّا وَرَدَ ماءَ مَدْیَنَ الورود اتیان الماء، و ضدّه الصّدور و هو الرجوع عنه.
هوش مصنوعی: زمانی که آب مدین آمد، به معنای ورود آب است، و ضد آن خروج یا بازگشت از آن است.
و ماء مدین آبار کان یشرب منها اهلها و یسقون انعامهم و مواشیهم. وَجَدَ عَلَیْهِ ای علی وجه الماء و حوله جماعة کثیرة من النّاس یسقون مواشیهم. وَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأَتَیْنِ ای من ورائهم و من اسفلهم امرأتین تَذُودانِ ای تدفعان اغنامهما حتّی لا تختلط بغیرها، اشار الی تنحیهما عن الجماعة للورع و الصّیانة و کراهیّة الاختلاط بالرّجال. و قیل لضعفهما.
هوش مصنوعی: آب‌های مدین چاه‌هایی بودند که اهالی آن‌جا از آن‌ها می‌نوشیدند و دام‌هایشان را سیراب می‌کردند. در آن مکان، گروهی از مردم را می‌دید که دام‌هایشان را آب می‌دهند. و در کنار آن‌ها، دو زن را مشاهده کرد که حیواناتشان را از دیگر دام‌ها دور می‌کردند تا با آن‌ها مخلوط نشوند. این اقدام نشان‌دهنده احتیاط و حفظ حریم شخصی آن‌ها بود و برخی نیز بر این باور بودند که این کار به دلیل ضعف آن‌ها بوده است.
موسی بفراست بدانست که ایشان از ضعف و عجز گوسفندان خود را آب نمی دهند. گفت: ما شأنکما و ما بالکما لا تسقیان مواشیکما مع القوم؟ قالتا لا نمکن من السّقی حتّی یرجع الرّعا من الماء، یصدر بفتح یا و ضمّ دال قرائت ابن عامر و ابو عمرو است، جعلوا الفعل للرّعاء، یعنی حتّی ینصرف الرّعاء عن السقی. فیخلوا الموضع فنسقی من فضل مائهم. باقی یصدر بضمّ یا و کسر دال خوانند، ای حتّی یصرف الرّعاء مواشیهم عن الماء. و الرّعاء جمع الرّاعی کما تقول صاحب و صحاب و صائم و صیام و تاجر و تجار.
هوش مصنوعی: موسی به خوبی متوجه شد که آن دو نفر به دلیل ناتوانی و ضعف از آب دادن به گوسفندان خود عاجز هستند. او از آن‌ها پرسید: «چرا گوسفندان شما با این مردم آب نمی‌نوشند؟» آن‌ها پاسخ دادند: «ما نمی‌توانیم آب بدهیم تا زمانی که چوپان‌ها از آب برگردند.» در اینجا، صحبت درباره‌ی چوپان‌هاست که وقتی از آب برگشتند، می‌توانند مکان را خالی کنند تا ما بتوانیم از آب باقی‌مانده استفاده کنیم. در واقع، این جمله به این معناست که چوپان‌ها باید مواشی خود را از آب دور کنند. واژه «رعاة»، جمع «راعی» است.
و گفته‌اند موسی چون ایشان را دید که بی‌محرم بیرون آمده بودند بچراگاه انکار کرد بر ایشان و گفت: ما خَطْبُکُما این چه کار شما است و چه حال شما ایشان عذر خود را و عذر پدر را گفتند: لا نَسْقِی حَتَّی یُصْدِرَ الرِّعاءُ وَ أَبُونا شَیْخٌ کَبِیرٌ پدر ما مردی پیر ضعیف است، رعی مواشی نتواند و مالی نیست که مزدور گیرد، و ما بضرورت بیرون آمده‌ایم و گوشه‌ای گرفته‌ایم تا این شبانان بروند و جای خالی شود آن گه ما گوسفندان خود را آب دهیم. و ابوهم شعیب بن نویب بن مدین بن ابراهیم الخلیل. و قال وهب هو یثرون بن اخی شعیب، و کان شعیب قد مات قبل ذلک، بعد ما کفّ بصره. و قیل قبره بین المقام و الزمزم.
هوش مصنوعی: موسی وقتی دید که آن دو دختر به تنهایی بیرون آمده‌اند، بر آن‌ها خرده گرفت و پرسید: «این چه کار است و چه حال شما؟» آن‌ها بهانه خود و وضعیت پدرشان را توضیح دادند: «ما نمی‌توانیم تا وقتی که چوپان‌ها گوسفندها را سیراب نکرده‌اند، آب دهیم. پدر ما مردی پیر و ضعیف است و نمی‌تواند به تنهایی به کار بپردازد و مالی هم نداریم که از کسی کمک بگیریم. ما ناچار به اینجا آمده‌ایم تا وقتی که چوپان‌ها بروند و بعد از آن می‌توانیم گوسفندهایمان را آب دهیم.» پدر آن‌ها شعیب نام داشت که از نسل ابراهیم خلیل است. همچنین ذکر شده شعیب قبل از این حادثه فوت کرده و وقتی که بینایی‌اش را از دست داده بود، از دنیا رفت. گفته شده که قبر او بین مقام ابراهیم و چاه زمزم قرار دارد.
موسی چون ایشان را بر ان صفت دید بر ایشان ببخشود و شفقت کرد.
هوش مصنوعی: موسی وقتی دید که آن‌ها به این شکل هستند، به آن‌ها گذشت کرد و بر آن‌ها رحم آورد.
گوسفندان ایشان فراپیش گرفت و بسر چاه برد و بر سر چاه سنگی عظیم بود که ده مرد با قوّت آن سنگ نمی‌توانستند برداشت. موسی بتنها آن سنگ برداشت و بیفکند و دلو بخواست او را دلوی دادند که ده مرد و بروایتی چهل مرد آن دلو از چاه بر می‌کشیدند. موسی تنها آن دلو از چاه برکشید، و گوسفندان ایشان را آب داد.
هوش مصنوعی: گوسفندان آن‌ها را پیش‌تر برد و به چاهی رسیدند که روی آن سنگی بسیار بزرگ قرار داشت. به حدی بزرگ بود که حتی ده مرد هم نمی‌توانستند آن را جابه‌جا کنند. اما موسی به تنهایی آن سنگ را برداشت و کنار انداخت. سپس به او دلوئی دادند که ده یا چهل مرد می‌توانستند آن را از چاه بالا بکشند. ولی موسی به تنهایی دلو را از چاه بیرون کشید و به گوسفندان آن‌ها آب داد.
روایت کرده‌اند از عمر که گفت: لم یستق الّا ذنوبا واحدا حتّی رویت الغنم.
هوش مصنوعی: عمر روایت کرده است که گفت: من فقط یک گناه را مرتکب نشدم تا زمانی که گوسفند‌ها را دیدم.
ازینجا گفته‌اند که هر پیغامبری را بچهل مرد نیروی بود. و پیغامبر ما را (ص) بچهل پیغامبر نیروی بود.
هوش مصنوعی: از اینجا می‌توان نتیجه گرفت که هر پیامبری به نوعی دارای نیرویی مشابه به چهل مرد بوده است. همچنین پیامبر ما (ص) دارای نیرویی بود که به اندازه چهل پیامبر می‌رسید.
فَسَقی‌ لَهُما ای سقی موسی مواشیهما لاجلهما. ثُمَّ تَوَلَّی إِلَی الظِّلِّ ای اعرض و جعل ظهره یلی ما کان یلیه وجهه. و الظّل ما لم یقع علیه شعاع الشّمس و قیل الی ظلّ شجرة و کانت هناک سمرة و قیل الی ظلّ جدار لا سقف له. فَقالَ رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ. قال ابن عباس ما سأله الّا کسرة من خبز، و لم یکن مع موسی شقّ تمرة انّما قال ذلک و خضرة البقل تتراءی فی بطنه من الهزال فَجاءَتْهُ إِحْداهُما تَمْشِی عَلَی اسْتِحْیاءٍ. مفسران گفتند آن دختران زودتر بخانه بازگشتند آن روز. و پدر گفت چونست که امروز زودتر آمدید؟ گفتند وجدنا رجلا صالحا رحیما فسقی لنا اغنامنا، مردی پارسای مشفق مهربان بما رسید و گوسفندان ما را آب داد. پدر گفت چه سخن از وی شنیدید؟ گفتند از وی شنیدیم که می‌گفت: رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ شعیب گفت نیست او مگر مردی گرسنه محتاج طعام. آن گه دختر کهین را فرستاد تا او را بخواند نام وی صفورا هی الّتی تزوّجها موسی. اینست که ربّ العالمین گفت: فَجاءَتْهُ إِحْداهُما تَمْشِی عَلَی اسْتِحْیاءٍ ای جاءته ماشیة مستحییة مستترة بکم درعها. قال الحسن فو اللّه ما کانت ولاجة و لا خرّاجة و لکنّها کانت من الخفرات اللاتی لا یحسن المشی بین ایدی الرّجال، و الکلام معهم. و روی عن بعض القرّاء الوقف علی تَمْشِی ثمّ ابتدا، فقال: عَلَی اسْتِحْیاءٍ قالت: إِنَّ أَبِی یَدْعُوکَ و ذلک لانّ الحیاء فی الکلام اکثر منه فی المشی و احسن.
هوش مصنوعی: موسی به سمت گوسفندهای دختران شتافت و آبشان داد. سپس به سمت سایه رفت و پشت خود را به سوی خورشید کرد. سایه به معنای جایی است که نور خورشید به آن نمی‌تابد و ممکن است زیر درخت یا دیواری بدون سقف باشد. موسی در دل گفت: «پروردگارا! من به هر خیری که فرستاده‌ای، نیازمندم.» ابوالعباس می‌گوید او فقط کسری از نان می‌خواست و چیزی غیر از آن نداشت. او این را گفت چون شکم او از گرسنگی خالی بود. سپس یکی از دختران به آرامی و با حیا به سوی او آمد. مفسران می‌گویند دختران امروز سریع‌تر به خانه بازگشتند. پدرشان پرسید چه شد که زودتر آمدید؟ آنها پاسخ دادند: «مردی صالح و مهربان به ما کمک کرد و گوسفندان‌مان را آب داد.» پدر از آنها پرسید که چه گفته است، و آنها گفتند: «او می‌گفت: پروردگارا! من به هر خیری که فرستاده‌ای، نیازمندم.» شعیب گفت: او فقط مردی گرسنه و نیازمند غذاست. سپس دختر بزرگتر را فرستاد تا موسی را بخواند و نام او صفورا بود که در آینده با موسی ازدواج کرد. در اینجا خداوند می‌فرماید: «یکی از آنها به آرامی و با حیا به سوی او آمد.» حسن می‌گوید او نه مردی شلوغ بود و نه بی‌ادب، بلکه دخترانی با حیا بودند که نمی‌توانستند در پیش مردان به راحتی راه بروند و صحبت کنند. برخی قاریان نیز گفته‌اند باید بر روی کلمه «تمشی» توقف کرد و سپس ادامه داد: «با حیا گفت: پدرم تو را می‌خواند» زیرا حیا در کلام از راه رفتن زیباتر است.
قالَتْ إِنَّ أَبِی یَدْعُوکَ لِیَجْزِیَکَ أَجْرَ ما سَقَیْتَ لَنا فقام معها فتقدّمته فهبّت الرّیح و الزقت ثوبها بجسدها، فکره، موسی ان یری ذلک منها، فقال لها امشی ورائی و دلّینی علی الطّریق ان اخطأت، فانّا بنی یعقوب لا ننظر الی اعجاز النّساء. موسی آمد بسرای شعیب و شعیب طعام در پیش نهاده، گفت ای جوان این طعام بکار بر که از بهر تو ساخته‌ام. موسی ظنّ برد که آن طعام عوض آب دادن گلّه است. گفت اعوذ باللّه ما نه از آن خاندانیم که دین خود بدنیا بفروشیم. شعیب گفت نه آنست که تو پنداشتی و اللَّه، لیکن عادت من و عادت پدران من اینست که مردمان را طعام دهیم و مهمان را گرامی کنیم. پس موسی آن طعام بخورد و قصّه خویش با شعیب بگفت که چه سبب را از زمین مصر بیرون آمد. شعیب گفت مترس که تو از فرعون و قوم وی رستی که فرعون را بر مدین دست نیست.
هوش مصنوعی: زن گفت: «پدرم تو را می‌خواند تا پاداش آبی را که به ما دادی، به تو بدهد.» پس موسی با او حرکت کرد و او را جلوتر از خود قرار داد. هنگامی که باد وزید، لباس او به بدنش چسبید و موسی نگران شد که او این وضع را ببیند. پس به او گفت: «آهسته بیا و مرا به راهی که اگر اشتباه کردم، راهنمایی کن، زیرا ما از فرزندان یعقوب هستیم و به بدن زنان نگاه نمی‌کنیم.» سپس موسی به خانه شعیب رفت و شعیب غذایی برای او گذاشت و گفت: «ای جوان، این غذا را بخور که برای تو تهیه کرده‌ام.» موسی فکر کرد که این غذا به عنوان پاداشی برای آبی است که به گوسفندها داده بود. او گفت: «به خداوند پناه می‌برم، ما از آن خانواده‌ای نیستیم که دین خود را به خاطر دنیا بفروشند.» شعیب پاسخ داد: «اینطور نیست که تو تصور کردی به خدا، بلکه عادت من و پدرانم این است که به مردم غذا بدهیم و مهمان را محترم بشماریم.» سپس موسی آن غذا را خورد و داستان خود را با شعیب در میان گذاشت و گفت که به چه دلیل از مصر بیرون آمده است. شعیب گفت: «نترس، تو از دست فرعون و قومش رهایی یافته‌ای؛ زیرا فرعون نمی‌تواند به مدین آسیب برساند.»
قالَتْ إِحْداهُما و هی الصّغری و اسمها صفورا یا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ لرعی الغنم إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الْأَمِینُ و قد جرّبنا قوّته برفعه الحجر و نزحه الدّلو و جرّبت امانته حیث منعنی من المشی قدّامه، و قیل الْقَوِیُّ فی بدنه الْأَمِینُ فی عفافه.
هوش مصنوعی: یکی از آن دو دختر، که کوچک‌تر بود و نامش صفورا بود، گفت: "ای پدر! او را برای نگهداری گوسفندانت اجاره کن، زیرا بهترین کسی که می‌توانی اجاره کنی، کسی است که هم قوی و هم مورد اعتماد باشد. ما قدرت او را در بلند کردن سنگ و کشیدن سطل آب دیده‌ایم و همچنین امانتش را امتحان کرده‌ایم، وقتی که او ما را از عبور کردن جلوی خود بازداشت. گفته‌اند که قوی در بدن و مطمئن در پاکدامنی اوست."
قالَ شعیب لموسی إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أُنْکِحَکَ إِحْدَی ابْنَتَیَّ هاتَیْنِ عَلی‌ أَنْ تَأْجُرَنِی ثَمانِیَ حِجَجٍ ای تأجرنی نفسک مدّة ثمانی حجج، و الاجر هاهنا هو الصّداق و قیل معناه تکون اجیرا لی، یقال اجرت الغلام فهو مأجور و آجرته فهو موجر و آجرته فهو مؤاجر، علی وزن فاعلته و کلّه بمعنی واحد. و قیل معناه ان تثیبنی من تزویجی ایّاک رعی ماشیتی ثمانی حجج من قولهم آجرک اللَّه ای اثابک و الحجة السّنة و الحجج جمعها، فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً ای اتممت العقد عشرا فَمِنْ عِنْدِکَ تفضّلا منک وَ ما أُرِیدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْکَ ای لا اکلفک ما یصعب علیک فی هذه المدّة و قیل ما ارید ان اشقّ علیک بان آخذک باتمام عشر سنین و تجدنی ان شاء اللَّه من اهل الصّلاح فی معاملتک و مخالطتک، و الوفاء بعهدک. و قیل هذا شرط للاب و لیس بصداق. و قیل هو صداق و الاوّل اظهر لقوله تأجرنی. و لم یقل تأجرها.
هوش مصنوعی: شعیب به موسی گفت: "من می‌خواهم یکی از دخترانم را به تو بدهم، به شرط آنکه هشت سال برای من کار کنی. اینجا، مزد، به معنی مهریه است و گفته شده که یعنی تو برای من کارآموز باشی. به این معنی که من تو را به عنوان کارآموز گرفتم و تو می‌توانی مزد من باشی. همچنین گفته شده که منظور این است که به من پاداشی بدهی برای اینکه تو را به همسری بگیرم، به مدت هشت سال، و این از آنجاست که گفته می‌شود 'خداوند تو را پاداش دهد'. اگر به تمام قول و قرارهای خود پایبند باشی و به این کار ادامه دهی، می‌توانی ده سال هم ادامه دهی که این از سوی تو حسن نیت خواهد بود. من نمی‌خواهم بر تو فشار بیاورم و شرایطی را بر تو تحمیل کنم که از عهده‌اش برنیایی. بلکه می‌خواهم مرا در معاملة خود خوش‌رفتار ببینی و وفادار بمانی به وعده‌هایت. بعضی گفته‌اند که این شرطی برای پدر است و نه مهر و برخی دیگر گفته‌اند که این مهر است، اما نظر اول به دلیل اینکه گفته 'مرا به کار نگیر' بیشتر به نظر می‌رسد."
قالَ ذلِکَ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ ای قال موسی ذلک الشّرط بینی و بینک و علینا الوفاء به. ثمّ قال: أَیَّمَا الْأَجَلَیْنِ قَضَیْتُ ما زائدة مؤکّدة، و المعنی ایّ الاجلین و ای فی معنی الجزاء منصوبة بقضیت و جواب الجزاء. فَلا عُدْوانَ عَلَیَّ یعنی ایّ الاجلین قضیت فلا ظلم علیّ بل اکون منصفا فی ایّهما قضیت و الاجلان ثمانیة و عشرة ثم قالا کلاهما: وَ اللَّهُ عَلی‌ ما نَقُولُ وَکِیلٌ ای شاهد علی عقد بعضنا لبعض.
هوش مصنوعی: موسی گفت: این شرطی است که میان من و تو وجود دارد و باید به آن وفا کنیم. سپس پرسید: هر کدام از دو زمان را که به پایان برسانم، آیا ظلمی به تو نخواهد شد؟ یعنی هر کدام از این دو زمان را که به پایان برسانم، ظلمی بر من نخواهد بود و من به عدالت عمل خواهم کرد. این دو زمان مجموعاً هجده سال هستند. سپس هر دو گفتند: خداوند بر آنچه که می‌گوییم گواه است و شاهدی بر قرارداد ما با یکدیگر خواهد بود.
روی عن ابن عباس عن النّبی (ص): قال سألت جبرئیل (ع): ایّ الاجلین قضی موسی؟ قال اتمها و اکملها یعنی العشرة .
هوش مصنوعی: حضرت علی (ع) از نبی اکرم (ص) نقل می‌کند که از جبرئیل (ع) پرسیدم: "موسی چه زمانی از دو مهلت خود گذشت؟" جبرئیل(ع) پاسخ داد: "وی مهلت کامل و تمام را گذراند، یعنی همان ده سال."
و عن ابی سعید الخدری انّ رجلا سأله: ایّ الاجلین قضی موسی؟ قال لا ادری حتی اسأل رسول اللَّه (ص) فسأل الخدری رسول اللَّه (ص) فقال لا ادری حتّی اسأل جبرئیل فسأل النبی (ص) جبرئیل فقال لا ادری حتّی اسأل میکائیل فسال جبرئیل میکائیل فقال لا ادری حتّی اسأل الرفیع فسأل الرفیع فقال لا ادری حتّی اسأل اسرافیل فسأل الرفیع اسرافیل اسأل فقال لا ادری حتّی اسأل ذا العزّة. قال فنادی اسرافیل بصوته الاشدّ یا ذا العزّة ایّ الاجلین قضی موسی؟ فقال اتمّ الاجلین و اطیبهما عشر سنین.
هوش مصنوعی: روزی مردی از ابی سعید خدری سوال کرد که موسی در کدام یک از دو مهلت خود به پایان رسید؟ ابی سعید گفت که نمی‌داند و باید از رسول خدا بپرسد. او این پرسش را از رسول الله کرد و آن حضرت نیز فرمود که نمی‌داند و باید از جبرئیل بپرسد. جبرئیل گفت که نمی‌داند و باید از میکائیل بپرسد. بعد از پرسش از میکائیل، او نیز بی‌خبر بود و گفت که باید از فرشته رفیع بپرسد. سپس رفیع نیز این سوال را از اسرافیل پرسید و اسرافیل پاسخی نداشت و گفت که باید از خدای عزت پرسیده شود. سپس اسرافیل با صدای بلند ندا کرد که ای خدای عزت، موسی در کدام یک از دو مهلت به پایان رسید؟ و پاسخ شنید که او با بهترین و کامل‌ترین مهلت یعنی ده سال به پایان رسید.
و روی عنه (ص) قال تزوج صغراهما و قضی اوفاهما.
هوش مصنوعی: و امام (ص) فرمود: او کوچک‌تر از آن دو را به همسری گرفت و در مورد آن‌ها حکم صادر کرد.
مفسران گفتند چون آن عقد میان ایشان برفت و دختر کهین که نام وی صفورا است بزنی بوی داد شعیب او را فرمود تا گوسفندان بچرا برد و آن عصا که آدم از بهشت آورده بود و پیغامبران گذشته از یکدیگر بمیراث می‌بردند تا بروزگار شعیب به شعیب رسید، آن عصا بموسی داد.
هوش مصنوعی: مفسران گفته‌اند که وقتی دختر کهین به نام صفورا به همسری شعیب درآمد، شعیب از او خواست تا گوسفندها را برای چرا ببرد. همچنین، عصایی که آدم از بهشت به همراه داشت و پیامبران قبلی به ارث برده بودند، تا زمان شعیب به او رسید و سپس آن عصا به موسی داده شد.
سدی گفت پیش از آن که موسی بشعیب رسید فریشته‌ای آمد، بصورت مردی و آن عصا بشعیب داد گفت این عصا بنزدیک تو ودیعت است تا خداوند این عصا بسر وی آید. شعیب آن عصا میان عصاهای دیگر در اندرونی نهاد. آن روز که موسی را بگلّه می‌فرستاد دختر خود را فرمود که رو عصائی بیرون آر و بموسی ده دختر رفت و آن عصا بیرون آورد شعیب چشم پوشیده بود آن عصا بدست می‌باسید و گفت این ودیعت است بجای خویش باز بر و دیگری بیار دختر رفت دیگری آورد.
هوش مصنوعی: سدی گفت قبل از این که موسی به شعیب برسد، فرشته‌ای به صورت مردی آمد و عصایی را به شعیب داد و گفت که این عصا نزد تو امانت است تا خداوند آن را به تو برگرداند. شعیب آن عصا را در میان دیگر عصاها در مکان خصوصی خود قرار داد. زمانی که شعیب می‌خواست موسی را به گله بفرستد، به دخترش گفت که برو و آن عصا را بیرون بیاور و به موسی بده. دختر رفت و آن عصا را آورد. شعیب که چشمش را بسته بود، آن عصا را به دست گرفت و گفت که این امانت است و باید به مکان خود بازگردد و عصای دیگری بیاورد. دختر دوباره رفت و عصای دیگری آورد.
نگه کردند همان عصا بود دوم بار باز پس برد و سیوم بار همان بود. پس شعیب بموسی داد. موسی بیرون شد و شعیب پشیمان گشت گفت آن عصای ودیعت است نباید که خداوند آن فرا رسد و نیابد. موسی را باز خواند و عصا را باز خواست. موسی گفت این عصای منست. شعیب درو پیچید تا باز ستاند موسی بخصومت آورد آخر قرار دادند که اوّل کسی که ما را بیند این حکم بوی تفویض کنیم. ربّ العالمین فریشته‌ای فرستاد بصورت آدمی میان ایشان حکم کرد، گفت: عصا بر زمین نهید آن کس که بر تواند داشت آن اوست. شعیب خواست که بر دارد دستش بدان نرسید و نتوانست موسی دست فرا کرد و آسان آسان برداشت. شعیب بدانست که آنجا تعبیه ایست گفت مگر خداوند این عصا خود تویی. پس موسی گوسفندان بچرا برد. شعیب او را وصیّت کرد که دو راه پیش است: یکی سوی راست می‌شود و یکی سوی چپ چون آنجا رسی زینهار که سوی راست نروی ورچه مرغزار آنجا نیکوترست و بهتر، زیرا که تنّینی عظیم است، آنجا اژدهایی بزرگ نباید که ترا و گوسفندان را هلاک کند.
هوش مصنوعی: شعیب از موسی خواست تا عصایش را نگه دارد، اما دوباره آن را پس گرفت و بار دیگر همان عصا را خواست. شعیب به موسی گفت که عصا یک ودیعه است و نباید محو شود. موسی عصا را به شعیب داد و شعیب با این حال پشیمان شد و گفت که این عصا متعلق به اوست. در نهایت توافق کردند که هر کس نخستین‌بار به آنان برسد، حکم را برایشان انجام دهد. وقتی فرشته‌ای به شکل انسان آمد و گفت که عصا را بر زمین بگذارید، او کسی است که می‌تواند آن را بردارد. شعیب تلاش کرد ولی نتوانست، اما موسی با آسانی آن را برداشت. شعیب متوجه شد که این عمل نشانه‌ای از قدرت خداوند است و از این رو به موسی گفت که پس از این به چرا رفت. او به موسی توصیه کرد که دو مسیر برایش وجود دارد؛ یکی به سمت راست و دیگری به سمت چپ. شعیب هشدار داد که به سمت راست نرود، زیرا در آنجا موجودی بزرگ وجود دارد که می‌تواند او و گوسفندان را نابود کند.
موسی گوسفندان را فرا پیش کرد چون بسر آن دو راه رسید گوسفندان سوی راست برگرفتند و موسی هر چند کوشید که باز گرداند نتوانست و طاقت نداشت.
هوش مصنوعی: موسی گوسفندان را به جلو راند، اما وقتی به بیراهه‌ای رسیدند، گوسفندان به سمت راست رفتند. او هر چقدر تلاش کرد که آن‌ها را برگرداند، نتوانست و از عهده‌اش برنیامد.
گوسفندان در آن مرغزار شدند و نیکو چرا کردند که گیاه بسیار بود و علف نهمار.
هوش مصنوعی: گوسفندان در مرتع حضور یافتند و به خوبی چرا کردند زیرا که گیاهان و علف‌های زیادی در آنجا وجود داشت.
و تنّین پیدانه. موسی رنجه شده بود خواب بر وی افتاد، گوسفندان بچرا بگذاشت و خود بخفت. آن ساعت که موسی در خواب بود تنّین آهنگ ایشان کرد عصا از جای خود برخاست و با تنّین در حرب شد تنّین را همی زد تا او را بکشت و آمد با جنب موسی و بیفتاد خون آلود. موسی از خواب در آمد عصا را دید خون آلود و تنّین کشته شاد گشت و خدای را عزّ و جلّ سپاس داری کرد دانست که در آن عصا تعبیه‌هاست و قدرتها. پیش شعیب آمد و قصه تنّین با وی گفت. شعیب شاد گشت و گفت این موسی را ناچار دولتی در راه است و درین عصا تعبیه‌ای، و عن قریب پیدا شود. پس شعیب خواست که با موسی اکرام کند از بهر دامادی وی او را صلتی دهد گفت امسال گوسفندان هر چه زایند، و بچه‌ها نه بر شبه مادران باشند که برنگی دیگر آیند، بتو دهم موسی را در خواب وحی نمودند که اضرب بعصاک الماء الّذی فی مستقی الاغنام. عصا بر آن آب زن که گوسفندان میخورند. موسی عصا بر آب زد گوسفندان همه بچه چنان آوردند که از موسی پذیرفته بود بر آن رنگ که گفته بود. فعلم شعیب انّ ذلک رزق ساقه اللَّه الی موسی و امرأته فوفی له بشرطه و سلّم الیه الاغنام.
هوش مصنوعی: موسی در حال خواب بود که ناگهان یک مار عظیم به او حمله کرد. او عصایش را دید که به طور خودکار به سمت مار حرکت کرد و با آن مبارزه کرد تا اینکه مار را به قتل رساند. وقتی موسی از خواب بیدار شد و عصا را خون آلود دید، بسیار خوشحال شد و خدا را شکر کرد. او فهمید که در این عصا قدرت‌های خاصی نهفته است. سپس به شعیب رفت و ماجرا را روایت کرد. شعیب هم خوشحال شد و گفت که موسی در آستانه یک موقعیت مهم و قدرتی است. شعیب تصمیم گرفت به خاطر دامادی موسی به او لطف کند و گوسفندانی که در سال زاییده بودند را به او بدهد. سپس موسی به خواب وحی شد که باید عصایش را بر آبی که گوسفندان می‌نوشند بزند. وقتی موسی این کار را کرد، گوسفندان به رنگی که او گفته بود زاییدند. شعیب فهمید که این یک نعمت از سوی خداوند به موسی و همسرش است و به وعده‌اش عمل کرد و گوسفندان را به او داد.
فَلَمَّا قَضی‌ مُوسَی الْأَجَلَ ای اتمّه و فرغ منه، قضی اینجا بمعنی اتمّ است چنان که در سورة الانعام گفت: لِیُقْضی‌ أَجَلٌ مُسَمًّی ای لیتمّ اجل مسمّی و در سوره طه: وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضی‌ إِلَیْکَ وَحْیُهُ ای من قبل ان یتم الیک جبرئیل الوحی و در سورة الاحزاب فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی‌ نَحْبَهُ ای اتمّ اجله.
هوش مصنوعی: وقتی موسی زمان مشخص‌شده را به پایان رساند و کارش را تمام کرد، واژه "قضی" به معنای "اتمام" به کار رفته است. در سوره انعام نیز آمده که "برای اینکه زمان معین شده‌ای به اتمام برسد"، و در سوره طه آمده است که "عجله نکن در خواندن قرآن قبل از آنکه وحی به تو برسد"، یعنی قبل از اینکه جبرئیل وحی را به طور کامل به تو برساند. همچنین در سوره احزاب گفته شده که "برخی از آن‌ها زمان خود را به پایان رساندند"، که در اینجا نیز به معنای اتمام زمان است.
مجاهد گفت: موسی مزدوری شعیب بر کاوین دختر ده سال تمام کرد. انگه دو سال دیگر بنزدیک وی مقام کرد و از دختر شعیب او را کودک آمد و بعد از بیست سال که بنزدیک وی مقام کرده بود از وی دستوری خواست تا با مصر شود، بزیارت مادر و برادر و خواهر. چون از شعیب دستوری یافت اهل و عیال و گوسفندان فرا پیش کرد و رفت. اینست که ربّ العالمین گفت: وَ سارَ بِأَهْلِهِ و روزگار زمستان بود موسی با اهل و عیال بر راه ایستاد و اهل وی بار داشت و زادن نزدیک بود موسی راه نمیدانست همی سر در نهاد در بیابان تا بجانب طور سینا افتاد از راه مصر بگشته شب تاریک پیش آمد و باد و باران و صاعقه و سرمای سخت، گوسفندان در بیابان پراکنده شده و اهل وی را درد زه خاسته و موسی در میان متحیّر مانده طلب آتش کرد و آتش‌زنه آتش نداد آخر بجانب طور نگه کرد و آتش دید اینست که ربّ العالمین گفت آنَسَ مِنْ جانِبِ الطُّورِ ناراً از سوی کوه آتشی دید افروخته، چنان پنداشت که شبانی است یا کاروانی که آنجا آتش کرده. با اهل و قوم خویش گفت: امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ ناراً لَعَلِّی آتِیکُمْ مِنْها بِخَبَرٍ شما ساعتی درنگ کنید و آرام گیرید تا من بروم و اگر آنجا کسی را بینم خبر راه مصر ازو پرسم تا ما را بر راه مصر دارد أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ یا پاره‌ای آتش آرم تا شما گرم شوید أَوْ جَذْوَةٍ عاصم بفتح جیم خواند و حمزه بضم جیم و باقی قرّاء بکسر جیم و معنی همه یکسانست و نظیره الرّبوة و الرّبوة و الرّبوة.
هوش مصنوعی: موسی پس از اینکه ده سال در کنار دختر شعیب زندگی کرد، دو سال دیگر نیز نزد او ماند. پس از بیست سال، از شعیب اجازه خواست تا به مصر برود و مادر، برادر و خواهرش را ببیند. وقتی شعیب به او اجازه داد، موسی خانواده و گوسفندانش را آماده کرد و سفر را آغاز کرد. در آن زمان فصل زمستان بود و او در راه به مشکل برخورده و نمی‌دانست کدام سمت برود. ناگهان در بیابان به سوی کوه سینا رفت و درشب تاریکی با طوفان، باران و سرمای شدیدی مواجه شد. گوسفندان پراکنده شدند و خانواده‌اش دچار سختی و درد شدند. در این حال، موسی به دنبال آتش رفت تا گرم شوند و در نهایت نوری از سوی کوه دید که پنداشت ممکن است نشانه‌ای از شبانی یا کاروانی باشد. به خانواده‌اش گفت که مدتی درنگ کنند تا او برود و خبری درباره راه مصر بگیرد یا شعله‌ای از آتش بیاورد تا آنها گرم شوند. اینجا اشاره به چندین قرائت در مورد کلمه "جذوة" شده که به معنی یک پاره آتش است و همگی مفهومی یکسان دارند.
قال المبرد الجذوة القطعة العظیمة من الحطب المحترق و بعضه ما لم یشتعل فاذا اشتعل فهی شهاب و قبس و الاصطلاء التدفّؤ بالصّلا و هو النّار یکسر الصّاد و یفتح، فالفتح بالقصر و اذا کسرت مدّت و اصل الکلمة اللزوم.
هوش مصنوعی: مبرد گفت که «جذوة» به معنی بخش بزرگی از چوب سوخته است و برخی از آن نیز به چوبی اشاره دارد که هنوز آتش نگرفته است. وقتی که این چوب مشتعل شود، به آن «شهاب» یا «قبس» گفته می‌شود. همچنین اصطلاح «الاصطلاء» معنای گرما گرفتن با آتش را دارد و در این کلمه، حرف «ص» شکسته شده و «تا» به صورت کوتاه ادا می‌شود. اگر حرف «ص» شکسته شود، حرف «ت» به صورت بلند خوانده می‌شود و ریشه کلمه به معنای الزام است.
فَلَمَّا أَتاها نُودِیَ مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَیْمَنِ، الشاطئ الشط و هو شفیر الوادی، و الایمن اذا رددته الی الشاطی فهو من الیمین یعنی عن یمین موسی و اذا رددته الی الوادی فهو من الیمن فِی الْبُقْعَةِ الْمُبارَکَةِ البقعة القطعة من المکان و برکتها انّ اللَّه عزّ و جلّ کلّم فیها موسی و بعثه منها نبیّا من الشجرة یعنی من تلقاء الشّجرة من ناحیتها، و الشجرة الزیتون و قیل العوسج، و قیل السّدرة، و قیل العنّاب، و کانت بقیت الی عهد هذه الامّة أَنْ یا مُوسی‌ یعنی نودی بان یا موسی إِنِّی أَنَا اللَّهُ الّذی نادیتک و دعوتک باسمک و انا ربّ الخلائق اجمعین. و هذا اوّل کلامه لموسی.
هوش مصنوعی: زمانی که او به آنجا رسید، از سمت راست دره ندا داده شد. "دره" به معنای مسیر است و "سمت راست" به معنای اینکه نداء از طرف راست موسی شنیده می‌شود، تعبیر می‌شود. این مکان، نقطه‌ای مبارک است زیرا خداوند در آنجا با موسی صحبت کرده و او را به عنوان پیامبر برگزیده است. ندا از سمت درختی به گوش می‌رسد که در آنجا قرار دارد؛ این درخت می‌تواند زیتون، عوسج، سدری یا عناب باشد. این درخت تا زمان این امت باقی مانده است. در ندا، نام موسی به صدا درآمد و گفته شد: "من همان خداوندی هستم که تو را صدا زدم و دعوت کردم؛ من پروردگار تمام موجودات هستم." این نخستین کلام خداوند به موسی بود.
وَ أَنْ أَلْقِ عَصاکَ یعنی نودی بان الق عصاک فلما رای العصا تهتزّ ای تتحرک حرکة شدیدة، و الجانّ صغار الحیّات لکنّه اسرع حرکة من الثّعبان و اوحی اهتزازا.
هوش مصنوعی: و این که بگوید عصایت را بینداز، به این معنی است که وقتی آن را می‌اندازی، عصا به شدت تکان می‌خورد. در واقع، این عصا مانند مارهای کوچک حرکت می‌کند، اما سریع‌تر از یک مار بزرگ است و این الاهتزاز و تکه‌تکه شدن به صورت واضح دیده می‌شود.
و کان حیّة موسی ثعبانا عظیما فی حرکة الجانّ فاقبلت نحو موسی فولّی موسی هاربا خوفا منها و لم یعقّب ای لم یرجع و لم یلتفت. قال الخلیل عقّب ای رجع علی عقبه و هو مؤخّر القدم فقال اللَّه لموسی ارجع الی مکانک و اثبت إِنَّکَ مِنَ الْآمِنِینَ. من ان ینالک ضرر او مکروه و قیل معناه انّک من المرسلین لقوله: لا یَخافُ لَدَیَّ الْمُرْسَلُونَ.
هوش مصنوعی: و مار مایه موسی، که یک مخلوق بزرگ و ترسناک بود، به سمت او آمد و موسی به دلیل ترس از آنجا فرار کرد و دیگر برنگشت و به آن پشت نکرد. گفته شده که "عقّب" به معنای برگشتن به عقب است. خداوند به موسی فرمود که به مکان خود برگرد و بایست، زیرا تو از امن‌گران هستی. این به این معناست که تو در خطر نخواهی بود و برخی می‌گویند این مفهوم به معنای این است که تو از فرستادگان هستی، جایی که گفته شده "فرستادگان پیش من ترسی ندارند".
اسْلُکْ یَدَکَ فِی جَیْبِکَ ای ادخل یدک فی جیبک من جانب الصّدر و منه قوله: ما سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ تَخْرُجْ بَیْضاءَ مشرقة مضیئة کالشّی‌ء الأبیض لها شعاع کشعاع الشّمس. و قد جعل اللَّه فی یده من النّور مثل ما فی الشمس و القمر مِنْ غَیْرِ سُوءٍ ای من غیر عیب او برص. وَ اضْمُمْ إِلَیْکَ جَناحَکَ مِنَ الرَّهْبِ بفتح الرّاء و الهاء حجازی و بصری و وافقهم حفص علی فتح الرّاء وحدها الباقون بضمّ الرّاء و اسکان الهاء و کلّها لغات بمعنی الخوف و الفرق.
هوش مصنوعی: دستت را در جیب خود بگذار، یعنی دستت را از سمت سینه‌ات به جیب ببر. همچنین در قرآن آمده است: «شما را به چه دلیلی وارد دوزخ می‌کند؟» و این دوزخ به رنگ سفید و روشن است و نورش مانند نور خورشید است. خداوند در دستانش نوری قرار داده است که شبیه نور خورشید و ماه است و هیچ نقصی ندارد. همچنین، «بال” خود را از ترس نزدیک کن»، که در اینجا به معنای ترس و وحشت است. در این کلام نیز درباره‌ی ترس و اضطراب صحبت می‌شود.
قال الزّجاج: الجناح هاهنا العضد و فی الکلام تقدیم و تأخیر تأویله: و اضمم الیک جناحک ای عضدک فادخل یدک فی جیبک کلّما رهبت جبارا فی عمرک، و قیل لمّا القی عصاه خاف فبسط جناحه یعنی یده کالمتّقی بها و هو موجود فی عادات النّاس. فقیل له ضمّ ما بسطته من یدک خوفا علی نفسک و الید اذا بسطت صارت کالجناح المبسوطة، و یدا الانسان جناحاه، و جناحا الطیر یداه. و قیل الرّهب الکم بلغة حمیر، ای اضمم الیک یدک و اخرجه من الکم، لانّه تناول العصا و یده فی کمّه. و قیل معناه اذا هالک امر یدک و ما تری من شعاعها فادخلها فی جیبک تعد الی حالتها الاولی.
هوش مصنوعی: زجاج می‌گوید: در اینجا "جناح" به معنای عضد است و در کلام تقدم و تأخیر وجود دارد. به این معنی که "ضمم الیک جناحک" یعنی عضد خودت را به خودت نزدیک کن و دستت را در جیب‌ات بگذار هر زمان که از یک قدرت سرسخت ترسیدی. گفته شده وقتی که او عصایش را انداخت، ترسید و "جناحش" را گسترش داد، که بدین معناست که دستش را به عنوان وسیله‌ای در برابر ترس خود به کار برد. این رفتار در عادات مردم دیده می‌شود. همچنین گفته شده است او را به جمع کردن دستش دعوت کردند تا برای حفظ جانش اقدام کند. وقتی دست بسط داده می‌شود، مانند جناح‌های باز است و دو دست انسان مانند جناح‌ها است. به‌علاوه، گفته شده "رهب" به زبان حمیر به معنای جمع کردن دست‌ها و خارج کردن آن‌ها از آستین است، زیرا او عصا را در حالی که دستش در آستینش بود، برداشت. و برخی گفته‌اند منظور این است که وقتی برای او حادثه‌ای هولناک پیش می‌آید، باید دستش را در جیبش بگذارد تا به حالت اولیه‌اش بازگردد.
قال ابن عباس ما من احد یدخله رعب بعد موسی ثمّ یدخل یده فیضعها علی صدره الّا ذهب عنه الرّعب، فَذانِکَ قرأ ابن کثیر و ابو عمرو بتشدید النّون و هو تثنیة ذلک و قرأ الباقون بالتخفیف و هو تثنیة ذاک، و النّون المشدّدة بدل اللام فی ذلک و معنی الایة: فذانّک اللّذان اریتکهما من الید و العصا حجتان من ربّک تدلان الخلق علی صحة نبوّتک فامض بهما الی فرعون و الاشراف من جنوده و ادعهم الی توحید اللَّه و طاعته إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً فاسِقِینَ کافرین.
هوش مصنوعی: ابن عباس می‌گوید: هیچ‌کس بعد از موسی به ترس دچار نمی‌شود و سپس دست خود را بر سینه‌اش نمی‌گذارد مگر اینکه آن ترس از او می‌رود. در مورد دو کلمه "فذانک" که ابن کثیر و ابو عمرو آنها را با تشدید "ن" خوانده‌اند - که به معنای تثنیه "این دو" است - و الباقی‌ها آن را بدون تشدید خوانده‌اند - که به معنای تثنیه "آن دو" است. نون مشدد به جای "لام" در این کلمه قرار گرفته است. مفهوم آیه این است که "فذانک" اشاره به آن دو نشانه‌ای است که به تو نشان داده‌ام: یعنی دست و عصا که هر دو حجت‌هایی از جانب پروردگارت هستند و به مردم نشان می‌دهند که نبوت تو صحیح است. پس با این دو نشانه به سوی فرعون و بزرگان سپاهیان او برو و آنها را به یکتا پرستی و اطاعت از خدا دعوت کن؛ چراکه آنها قومی فاسق و کافر هستند.
قالَ رَبِّ إِنِّی قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْساً یعنی القبطی فَأَخافُ أَنْ یَقْتُلُونِ به قودا، اراد ان یعرف مآل امره مع فرعون.
هوش مصنوعی: او گفت: "پروردگارا، من یک نفر از آن‌ها را کشته‌ام، یعنی آن مصری را. حالا می‌ترسم که آن‌ها مرا بکشند." او می‌خواست بداند که سرانجام کارش با فرعون چگونه خواهد شد.
وَ أَخِی هارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِساناً ای اطلق لسانا بالبیان و ذلک للحبسة الّتی کانت فی لسانه الّتی تمنعه عن اعطاء البیان حقّه فَأَرْسِلْهُ مَعِی رِدْءاً قرأ نافع ردا ترک همزه طلبا للخفّة، و الرّدء المعین یقال ردأته علی امر کذا ای اعنته یُصَدِّقُنِی قراءة العامّة بالجزم علی جواب الامر و رفعه عاصم و حمزة علی ان یکون موضعه نصبا علی الحال، ای ارسله معی ردءا مصدّقا لی شاهدا لی علی حقیقة امری. إِنِّی أَخافُ أَنْ یُکَذِّبُونِ ای اخشی ان یردّوا کلامی و لا یقبلوا منّی دعوتی.
هوش مصنوعی: و برادرم هارون، زبانش از من شیواتر است، زیرا او در بیان کردن مشکل دارد و این مشکل باعث می‌شود نتواند حق بیان را به درستی ادا کند. پس او را همراه من بفرست تا در کارهایم به من کمک کند. برخی از قاریان به خاطر وزن و سبکی آن، حرف «همزه» را حذف کرده‌اند. در اینجا «ردء» به معنی کمک‌کننده است و می‌گویند که من در مورد چنین موضوعی به او کمک کرده‌ام. من مطمئن هستم که مردم بر اساس فهم عمومی این جمله را درست می‌فهمند و به آن پاسخ می‌دهند. عده‌ای نیز بر این باورند که می‌توان این جمله را به گونه‌ای دیگر بیان کرد، به طوری که به حالت و اوضاع مربوط باشد. من می‌ترسم که آنها حرف مرا رد کنند و دعوت مرا نپذیرند.
قالَ سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخِیکَ هذا جواب قوله: اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی و العضد القوة، یقال: عضده و عاضده اذا اعانه و قوّاه و تقول فلان عضدی و یدی و منه‌ قول رسول (ص) و هم ید علی من سواهم‌، وَ نَجْعَلُ لَکُما سُلْطاناً السّلطان الحجة سمّیت به لانّه یستنیر به الحق من الباطل، و سمّی الزّیت سلیطا لشدّة ضوء سراجه. و قیل السّلطان هاهنا رعب فی قلب فرعون یمنعه عن الهمّ بقتلهما او اذاهما فَلا یَصِلُونَ إِلَیْکُما این جواب آنست که گفتند: إِنَّنا نَخافُ أَنْ یَفْرُطَ عَلَیْنا أَوْ أَنْ یَطْغی‌ سخن اینجا تمام گشت آن گه ابتدا کند گوید: بِآیاتِنا أَنْتُما وَ مَنِ اتَّبَعَکُمَا الْغالِبُونَ اینجا تقدیم و تأخیر است. یعنی انتما و من اتّبعکما بآیاتنا الغالبون و روا باشد که بآیاتنا متّصل بود به نجعل علی تقدیر: و نجعل لکما بآیاتنا سلطانا فلا یصلون الیکما. ای و نجعل لکما حجة دالّة علی النّبوّة بآیاتنا ای بالعصا و الید و سائر الآیات. ثمّ قال مبتدءا أَنْتُما وَ مَنِ اتَّبَعَکُمَا الْغالِبُونَ‌. موسی آن شب که از دور آتش دید عیال را گفت: امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ ناراً ایشان را بگذاشت و روی بر سوی آتش نهاد. وادی مقدّس بود نام آن طوی و برابر آن کوه زبیر بود آن کوه که طور سینا گویند. و قومی گویند زبیر دیگر بود و طور سینا دیگر، زبیر آن کوه بود که آن را تجلّی افتاد و پاره پاره گشت و طور سینا آن کوه بود که موسی بر آن با حق سبحانه و تعالی مناجات کرد موسی چون بنزدیک آن درخت رسید نور دید بر درخت امّا بچشم موسی آتش مینمود موسی بشکوهید از آن درخت دل تنگ گشت و متحیّر ماند پشت بساق درخت باز نهاد، ندا شنید که یا موسی یا موسی. موسی گفت: من الّذی یکلّمنی؟ کیست که با من سخن میگوید و مرا میخواند ندا آمد که: إِنِّی أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ همانست که آنجا گفت: إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ گفته‌اند که ربّ العزه او را از بهر ادب فرمود که نعلین بیرون کن که نه روا باشد پیش مهتران رفتن با نعلین ازینجاست که پیش پادشاهان با نعلین نروند. همان شب بود که ربّ العالمین گفت: وَ ما تِلْکَ بِیَمِینِکَ یا مُوسی‌ اللَّه تعالی دانست که موسی همی داند که آن عصا است لکن از بهر آن پرسید تا موسی بزبان خویش بگوید که این عصای منست و از آن چه چیز آید تا اگر موسی از آن عصا چیزی دیگر بیند داند که آن قدرت خداوند است جلّ جلاله. پس دیگر باره ندا آمد که أَلْقِ عَصاکَ عصا بیفکن، موسی عصا بیفکند. مار گشت موسی بترسید و راه گریز گرفت. ربّ العالمین گفت: یا مُوسی‌ أَقْبِلْ وَ لا تَخَفْ إِنَّکَ مِنَ الْآمِنِینَ همانست که آنجا گفت: خُذْها وَ لا تَخَفْ سَنُعِیدُها سِیرَتَهَا الْأُولی‌ پس دیگر باره ندا آمد که اسْلُکْ یَدَکَ فِی جَیْبِکَ تَخْرُجْ بَیْضاءَ یا موسی دست بجیب پیراهن اندر کن و بر سینه خویش نه تا سپید و روشن بیرون آید. موسی دست بجیب پیراهن اندر کرد بیرون آورد هم چون آفتاب نور ازو همی تافت. موسی را یقین شد آن گه که آن نبوّت است و پیغامبری که او را درست همی شود. پس ربّ العالمین او را پیغام داد گفت سوی فرعون شو و پیغام ما باو گزار چنان که گفت: اذْهَبْ إِلی‌ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی‌ و این عصا و ید بیضا هر دو ترا حجّت است بر درستی نبوّت و پیغام رسانیدن ما، اینست که ربّ العالمین گفت: فَذانِکَ بُرْهانانِ مِنْ رَبِّکَ إِلی‌ فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ. موسی چون بدانست که او پیغامبر است و بر فرعون می‌باید شد حاجت خواست، گفت: رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی رب العالمین حاجت وی چنان که خواست تا آخر آیت همه روا کرد و موسی پاره‌ای تند بود و نیز آن تندی و تیزی از وی برداشت و او را گرامی کرد و برسالت سوی فرعون فرستاد. موسی حاجتی دیگر خواست گفت: رَبِّ إِنِّی قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْساً فَأَخافُ أَنْ یَقْتُلُونِ وَ أَخِی هارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِساناً فَأَرْسِلْهُ مَعِی رِدْءاً یُصَدِّقُنِی.
هوش مصنوعی: موسی به خدا گفت که برادرم هارون به من کمک کند. در اینجا خداوند به موسی وعده می‌دهد که برادرش به او کمک خواهد کرد و او را تقویت می‌نماید. عضد به معنای قدرت و یاری است و در اینجا به نقش حمایتی هارون اشاره دارد. خداوند همچنین از موسی می‌خواهد که برای تقویت کلامش، معجزاتی را به عنوان دلایل نبوّت خود ارائه دهد. سپس داستان دیدن آتش توسط موسی آغاز می‌شود. موسی به خانواده‌اش می‌گوید که بمانند و به سمت آتش می‌رود. او به کوه طور می‌رسد که در آنجا ندا می‌رسد و خداوند خود را معرفی می‌کند. موسی از خداوند خواسته می‌شود که کفش‌هایش را درآورد، زیرا در پیشگاه خداوند قرار دارد. در اینجا خداوند عصای موسی را به نشان قدرت خود به وی نشان می‌دهد و به او دستور می‌دهد که عصا را براندازد. سپس دستش را در جیبش می‌گذارد و معجزه‌ای دیگر از او نمایان می‌شود. موسی به وضوح درمی‌یابد که او نبی خداست و باید به فرعون برود تا پیام خدا را به او برساند. او از خداوند می‌خواهد که دلش را آرام کند و کارش را آسان نماید. خداوند به درخواست او پاسخ می‌دهد و قدرت‌هایی که به او داده است، به همراه برادرش هارون، را تایید می‌کند و موسی را به عنوان پیامبر برمی‌گزیند.
رب العالمین حاجت وی روا کرد و هارون را پیغامبری داد و با او یار کرد چنان که گفت: سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخِیکَ وَ نَجْعَلُ لَکُما سُلْطاناً فَلا یَصِلُونَ إِلَیْکُما. چون این مناجات تمام شد ربّ العالمین او را بازگردانید.
هوش مصنوعی: خداوند متعال نیاز او را برآورده کرد و هارون را به مقام پیامبری منصوب کرد و برای او یاری فرستاد به گونه‌ای که فرمود: «ما برادر تو را نیز قوت می‌دهیم و به شما سلطه‌ای می‌دهیم که هیچ‌کس نمی‌تواند به شما نزدیک شود.» هنگامی که این دعا به پایان رسید، خداوند او را به جایش بازگرداند.
خلافست میان علما که موسی آن گه پیش عیال باز شد یا هم از آنجا بمصر رفت سوی فرعون؟ قومی گفتند هم از آنجا سوی مصر شد و اهل و عیال را در آن بیابان بگذاشت. سی روز در آن بیابان میان مدین و مصر بماندند، تنها دختر شعیب بود و دو فرزند موسی و آن گوسفندان. آخر بعد از سی روز شبانی بایشان بگذشت و دختر شعیب را دید و او را شناخت دلتنگ و اندوهگن نشسته و میگرید. آن شبان ایشان را در پیش کرد و با مدین برد پیش شعیب. و قومی گفتند موسی چون از مناجات فارغ شد همان شب بنزدیک اهل و عیال باز رفت، عیال وی او را گفت آتش آوردی؟
هوش مصنوعی: بین علما اختلاف وجود دارد که آیا موسی بعد از مناجات در کوه طور به نزد خانواده‌اش برگشت یا اینکه ابتدا به مصر رفت تا به فرعون برود. برخی بر این باورند که موسی از آنجا به سمت مصر رفت و خانواده‌اش را در بیابان رها کرد. این گروه می‌گویند که موسی و خانواده‌اش سی روز در بین مدین و مصر مان بودند، که فقط دختر شعیب و دو فرزند موسی و گوسفندانشان در آنجا بودند. در نهایت، در یک شب، شبانی از آن منطقه عبور کرد و دختر شعیب را دید که در حال گریه و اندوه بوده است. آن شبان آنها را به سمت مدین برد و پیش شعیب برد. همچنین برخی گفته‌اند که موسی پس از پایان مناجات، همان شب به نزد خانواده‌اش برگشت و درخواست آتش کرد.
موسی گفت من بطلب آتش شدم نور آوردم و پیغامبری و کرامت خداوند جلّ جلاله. آن گه برخاستند و روی بمصر نهادند چون بدر شهر مصر رسیدند وقت شبانگاه بود موسی فرزندان و عیال و گوسفندان بدر مصر جایی فرو آورد و خود تنها در مصر رفت بر مثال شبانی تا بخانه مادر. وانگه مادرش زنده بود و برادر و خواهر اما پدرش رفته بود از دنیا. موسی بدر سرای رسید نماز شام بود و ایشان طعام در پیش نهاده و می خوردند. موسی آواز داد که من یکی غریبم مرا امشب سپنج دهید بغربت اندر.
هوش مصنوعی: موسی گفت که برای به دست آوردن آتش نزد خداوند آمد و نور و پیامبری و کرامت او را به همراه آورد. سپس آنها حرکت کردند و به سمت مصر رفتند. وقتی به شهر مصر رسیدند، شب بود. موسی خانواده و گوسفندانش را در جایی در مصر جا داد و خودش به تنهایی به سمت خانه مادرش رفت، مثل یک شبان. مادرش زنده بود و برادر و خواهرش هم در قید حیات بودند، اما پدرش از دنیا رفته بود. موسی به خانه رسید و در آنجا وقت نماز شام بود و خانواده‌اش در حال خوردن غذا بودند. او اعلام کرد که غریبی است و از آنها خواست تا امشب به او پناه دهند.
مادرش گفت مر هارون را که این غریب را سپنج باید داد تا مگر کسی بغربت اندر پسر ما را سپنج دهد. موسی را بخانه اندر آوردند و طعام پیش وی نهادند و او را می نشناختند. چون موسی فرا سخن آمد مادر او را بشناخت و او را در کنار گرفت و بسیار بگریست. پس موسی گفت مر هارون را که خدای عزّ و جلّ ما را پیغامبری داد و هر دو را فرموده که پیش فرعون رویم و او را باللّه جلّ جلاله دعوت کنیم.
هوش مصنوعی: مادر هارون به او گفت که باید از این غریب (موسی) پشتیبانی کرد تا شاید کسی هم به پسر ما کمک کند. موسی به خانه آورده شد و طعامی برایش گذاشتند، اما او را نمی‌شناختند. وقتی موسی شروع به صحبت کرد، مادرش او را شناخت و او را در آغوش گرفت و خیلی گریه کرد. سپس موسی به هارون گفت که خدای بزرگ به ما پیامبری داده و هر دو موظف هستیم که به سراغ فرعون برویم و او را به سوی خدا دعوت کنیم.
هارون گفت سمعا و طاعة للَّه عزّ و جلّ. مادر گفت می‌ترسم که او شما را هر دو بکشد که او جبّاری طاغی است. ایشان گفتند اللَّه تعالی ما را فرموده و او خود ما را نگه دارد و ایمن گرداند. پس موسی و هارون دیگر روز برفتند بدر سرای فرعون. گروهی گویند که همان ساعت بار یافتند و پیغام گزاردند و گروهی گفتند که تا یک سال بار نیافتند و تمامی این قصّه جایها پراکنده گفته‌ایم و شرح آن داده و اللَّه اعلم.
هوش مصنوعی: هارون گفت که آماده شنیدن و اطاعت از دستورات خداوند است. مادر نگران بود که فرعون آن‌ها را بکشد زیرا او فردی ستمگر و طاغی است. اما آن‌ها پاسخ دادند که خداوند آن‌ها را محافظت خواهد کرد و ایمن نگه می‌دارد. پس موسی و هارون روز بعد به خانه فرعون رفتند. برخی می‌گویند همان لحظه پیام را منتقل کردند و برخی دیگر معتقدند که یک سال طول کشید تا پیغام را ببرند. این داستان در جاهای مختلف بیان شده و تفصیل آن نیز موجود است. خداوند بهتر می‌داند.
فَلَمَّا جاءَهُمْ مُوسی‌ بِآیاتِنا یعنی الید و العصا و سایر الآیات التسع بَیِّناتٍ ای واضحات دالّة علی صحّة امرهما بتوحید اللَّه و خلع الکفر و الدّخول فی طاعته و کان جوابه و جواب قومه ان قالُوا ما هذا إِلَّا سِحْرٌ مُفْتَریً افتریته من تلقاء نفسک وَ ما سَمِعْنا بِهذا ای انّا لم نسمع بمثل ما تدعونا الیه من التّوحید و الرّسالة و النبوّة فی مذاهب آبائنا الاوّلین الّذین درجوا قبلنا. و قیل معناه ما بلغنا عن احد من آبائنا انّهم اجابوا الرّسل. و قیل انّما قالوا هذا القول لطول الفترة و نسیان العهد. و قیل انّما قالوا ذلک جحودا کما قال اللَّه تعالی: وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا.
هوش مصنوعی: وقتی موسی با نشانه‌های روشنی همچون دست و عصا و سایر نشانه‌های واضح به سراغ آن‌ها آمد، قوم او پاسخ دادند که این‌ها چیزی جز سحر و جادو نیست که تو از پیش خود اختراع کرده‌ای. آن‌ها همچنین گفتند ما هیچ‌گاه چیزی از آنچه تو به ما می‌گویی، مانند توحید، پیامبری و رسالت، از اجداد خود نشنیده‌ایم. به عقیده برخی، آن‌ها اشاره می‌کنند که از هیچ‌یک از پیشینیان خود نشنیده‌اند که به پیامبران پاسخ داده باشند. برخی دیگر بر این باورند که آن‌ها به دلیل طولانی شدن زمان و فراموشی عهد قبلی این‌گونه صحبت کردند. همچنین ممکن است این سخنان از روی انکار و کفر باشد، همان‌طور که خداوند فرمود: آن‌ها به آن ایمان نمی‌آوردند و در دل خود به حقیقت آن مطمئن بودند، اما به دلیل ظلم و خود بزرگ‌بینی انکار کردند.
وَ قالَ مُوسی‌ قرأ مکی بغیر واو و کذلک هو فی مصاحفهم، ای قال موسی جوابا لهم عن قولهم: ما سَمِعْنا بِهذا فِی آبائِنَا الْأَوَّلِینَ، ای ربّی اعلم بالانبیاء قبلنا. و قیل معناه رَبِّی أَعْلَمُ بی انّ الّذی جئت به من عنده و بامره، ای هو اعلم بذلک منکم حیث نسبتمونی الی الکذب و السّحر، وَ مَنْ تَکُونُ لَهُ عاقِبَةُ الدَّارِ.
هوش مصنوعی: موسی در پاسخ به حرف آنها که گفته بودند: "ما این را در نیاکان خود نشنیده‌ایم" گفت: "خدای من به پیامبران پیش از ما آگاه‌تر است." این جمله به این معناست که خداوند بهتر از شما می‌داند که آنچه من از طرف او آورده‌ام حقیقت دارد و شما نمی‌توانید من را به دروغ یا جادو متهم کنید. و در نهایت، عاقبت کار برای چه کسی خواهد بود.
قرأ حمزة و الکسائی و من یکون بالیاء، ای و هو اعلم بمن تصیر له الجنّة دارا و مستقرّا فی عاقبة امره، إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ ای لا ینجو من عقابه فی الآخرة و لا یفوز بثوابه فیها الکافرون، ظالمون لانفسهم باهلاکها فی الکفر و التّکذیب.
هوش مصنوعی: حمزه و الکسائی و کسانی که با یاء می‌خوانند، می‌گویند که خداوند بهتر از همه می‌داند چه کسی به بهشت جاوید دست پیدا خواهد کرد و سرانجام او کجا خواهد بود. در حقیقت، ظالمین نجات نخواهند یافت و کفار در آخرت به پاداشی نخواهند رسید. این افراد با کفر و انکار خود، به خویشتن ظلم می‌کنند و خود را نابود می‌سازند.
وَ قالَ فِرْعَوْنُ عند ذلک لاشراف جنوده و قومه من القبط لست اعلم لکم ربّا سوای و لا الها غیری فلا تغتروا بموسی و سحره و لا تقبلوا دینه. و یا هامان اوقد لی علی الطین نارا تجعله مطبوخا. قیل انّ فرعون هو الّذی امر اوّلا باتخاذ الآجر فَاجْعَلْ لِی صَرْحاً ای قصرا عالیا فی الهواء لَعَلِّی أَطَّلِعُ إِلی‌ إِلهِ مُوسی‌ وَ إِنِّی لَأَظُنُّهُ ای لا حسب موسی مِنَ الْکاذِبِینَ بما یقول انّ فی السّماء الها. قیل اراد بذلک ایهام ضعفة قومه انّ الّذی یدعو الیه موسی موصول الیه مقدور علیه قال الحسن کذب عدوّ اللَّه فی قوله فی موسی اظنّه کاذبا لانّه کان یعلم انّه رسول اللَّه قال اللَّه سبحانه و تعالی: وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا. و قیل انّ بین قوله: أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی‌ و بین قوله: ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرِی اربعون سنة.
هوش مصنوعی: فرعون در آن زمان به بزرگان و قوم‌اش از قبط گفت: «من هیچ خدایی غیر از خودم نمی‌شناسم و نباید به موسی و سحرش فریب بخورید و دین او را قبول کنید.» سپس به هامان گفت: «برای من آجرها را به آتش گرم کن تا آن را بپزم.» گفته شده که فرعون نخستین کسی بود که دستور ساخت آجر را صادر کرد. او به دنبال ساختن یک قصر بلند بود تا به خدایی که موسی ادعا می‌کرد نگاه کند، و گمان می‌کرد که موسی از دروغ‌گویان است و نمی‌تواند از آسمان خدایی وجود داشته باشد. بعضی گفته‌اند که او با این کار سعی داشت ضعف قوم خود را توجیه کند و نشان دهد که ندای موسی قدرتی ندارد. حسن گفته که فرعون در مورد موسی دروغ می‌گفت و می‌دانست که او پیامبر خداست. خداوند نیز فرمود: «آنها به حقایق ایمان نیاوردند و خودشان را از روی ظلم و تکبر به گمراهی انداختند.» و گفته شده که بین اعلام سلطنت خود از سوی فرعون و اینکه می‌گوید: «من خدایی غیر از خودم نمی‌شناسم» چهل سال فاصله وجود دارد.
اصحاب سیر گفتند چون فرعون وزیر خود را فرمود هامان که از بهر من این قصر بساز هامان جمع کرد استادان و کارگران بسیار، گویند که پنجاه هزار استاد گلگیر بودند بیرون از کارگران و آجربران و آلات و ساز آن از چوب و آهن همه بساختند و بنائی عظیم برآوردند بآجر و گچ، و ارتفاع آن چندان بدادند که در همه دنیا مانند آن هرگز کس ندید و نشیند و مرد قوی طاقت نداشت که بر سر آن بایستادی از بیم آن که باد او را ببرد از درازی که بود بر هوا. ربّ العالمین ایشان را فرا آن گذاشت که میخواست که ایشان را در آن بفتنه افکند چون از آن فارغ گشتند فرعون بر سر آن شد و تیراندازی را فرمود. تا بر هوا تیر انداخت آن تیر باز آمد خون آلود. فرعون گفت: قد قتلت اله موسی. پس ربّ العالمین جبرئیل را فرمود تا پرّی بزد بر آن قصر بسه پاره گشت پاره‌ای بلشکر فرعون افتاد هزار هزار مرد در زیر آن پست شد، و پاره‌ای بدریا افتاد و پاره‌ای سوی مغرب افتاد.
هوش مصنوعی: در این متن آمده است که زمانی که فرعون از وزیرش هامان خواست تا برای او یک کاخ بسازد، هامان تعداد زیادی استاد و کارگر جمع کرد. گفته می‌شود که حدود پنجاه هزار استاد گلگیر بودند و علاوه بر آنها کارگران و آجر بران نیز به کار مشغول شدند. آنها با استفاده از چوب و آهن، بنای عظیمی را با آجر و گچ ساختند که ارتفاع آن به قدری زیاد بود که هیچ‌کس در دنیا مشابهی را ندیده بود. حتی مردان قوی نیز از ترس باد و افتادن از بلندی نمی‌توانستند بر بالای آن بایستند. خداوند خواست که این ساختمان باعث فتنه و آزمایش آنها شود. وقتی ساخت این قصر به پایان رسید، فرعون بر بالای قصر رفت و دستور تیراندازی داد. تیرها به آسمان پرتاب شدند و یکی از آنها خون‌آلود بازگشت. فرعون گفت که او خدای موسی را کشته است. سپس خداوند جبرئیل را فرستاد تا بر آن قصر پر بزند و در نتیجه آن کاخ به سه بخش تقسیم شد. بخشی از آن بر سر لشکر فرعون افتاد و تعداد زیادی از آنها زیر آن گرفتار شدند، بخشی به دریا افتاد و بخش دیگری به سمت مغرب رفت.
وَ اسْتَکْبَرَ هُوَ وَ جُنُودُهُ فِی الْأَرْضِ ای تعظّم فی ارض مصر و ما یلیها بدعوی الالهیّة و الامتناع من اتّباع الرّسل و الایمان بهم بغیر الحق، یعنی بغیر حقّ اوجب ذلک بالباطل. و قیل الباء للحال ای غیر محقّین، وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَیْنا لا یُرْجَعُونَ للبعث و النّشور، قرأ نافع و حمزة و الکسائی و یعقوب لا یرجعون بفتح الیاء.
هوش مصنوعی: او و لشکریانش در زمین، به ویژه در مصر و مناطق اطراف آن، به خود بزرگینی مشغول شدند و ادعای خدایی کردند، همچنین از پیروی پیامبران و ایمان به آن‌ها به ناحق خودداری کردند. این عدم ایمان آن‌ها به حقایق، به باطل منجر شد. گفته شده که "با" در اینجا برای توضیح حالت آمده است، یعنی اینکه آن‌ها غیرمحق بودند. همچنین تصور کردند که به سوی ما بازنمی‌گردند و در روز قیامت زنده نخواهند شد. برخی از قاریان نیز کلمه را با فتحه "ی" خوانده‌اند.
فَأَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْناهُمْ القیناهم فی البحر. قیل بحر قلزم، و قیل هو بحر من وراء مصر یقال له اساف و قیل النیل. فَانْظُرْ یا محمد بعین قلبک و تدبّره بعقلک تعلم انّ من کفر باللّه و کذّب رسله فمصیره الی الهلاک و النّار، و حذّر قومک فانّک منصور علیهم.
هوش مصنوعی: ما او و نیروهایش را گرفتیم و آنها را به دریای فرستادیم. گفته شده که این دریا، دریای قلزم است، و همچنین گفته شده که دریایی پس از مصر است که به آن اساف می‌گویند و یا اینکه منظور نهر نیل است. اکنون، ای محمد، با دیده‌ی دل خود بنگر و با عقل خود تأمل کن تا بدانی کسانی که به خدا کافرند و پیامبرانش را تکذیب می‌کنند، سرنوشتشان به هلاکت و آتش خواهد انجامید. قوم خود را نیز از این خطر آگاه کن، زیرا تو بر ایشان پیروز خواهی بود.
وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً ای جعلنا فرعون و قومه ائمّة فی الشّر و الضّلال یقتدی بهم فیهما فیکون علیهم وزرهم و وزر من اتّبعهم یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ ای یدعون من یجیبهم الی الکفر باللّه فیوردونه النّار کما قال یقدم قومه یوم القیامة فاوردهم النّار. و معنی جَعَلْناهُمْ ای حکمنا بکفرهم کما یقال جعل القاضی فلانا مجروحا، ای حکم بجرحه.
هوش مصنوعی: ما آنها را پیشوایان قرار دادیم؛ یعنی فرعون و قومش را پیشوایان در شر و گمراهی قرار دادیم که مردم به آنها اقتدا کنند و بار گناه آنان و بار گناه کسانی که از آنها پیروی می‌کنند بر دوش آنها خواهد بود. آنها به سوی آتش دعوت می‌کنند؛ یعنی کسانی را که به کفر خداوند پاسخ دهند، به آتش می‌برند، همانطور که گفته شده است: «او قومش را در روز قیامت به پیش می‌برد و آنها را به آتش سوق می‌دهد». و منظور از "ما آنها را قرار دادیم" این است که ما به کفر آنها حکم کردیم، همان‌طور که گفته می‌شود قاضی درباره کسی می‌گوید: "این شخص مجروح است"، یعنی درباره جرح او حکم صادر کرده است.
و قیل معناه اعلمناکم انّهم أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ لا یُنْصَرُونَ لا احد ینصرهم علی اللَّه فیردّ عذابه عنهم.
هوش مصنوعی: به شما اعلام می‌کنیم که آن‌ها پیشوایانی هستند که مردم را به سوی آتش جهنم دعوت می‌کنند و در روز قیامت هیچ‌کس نمی‌تواند به آن‌ها کمک کند و عذاب الهی را از آن‌ها دور کند.
وَ أَتْبَعْناهُمْ فِی هذِهِ الدُّنْیا لَعْنَةً ای لعنّاهم فی الدّنیا بقوله: الا لعنه اللَّه علی‌ الظالمین و بما امر المؤمنین بان یلعنوهم. قال الحسن یرید باللّعنة العذاب الّذی عذّبوا به فی الدّنیا و هو الغرق و ذلک انّهم لمّا اهلکوا العنوا فهم یعرضون علی النّار غدوّا و عشیّا وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ هُمْ مِنَ الْمَقْبُوحِینَ. مع اللّعنة ای ممّن یقبح اللَّه خلقته بسواد الوجوه و زرقة العیون کقوله: وَ هُمْ فِیها کالِحُونَ.
هوش مصنوعی: در این متن اشاره شده است که خداوند در این دنیا آن‌ها را لعنت کرده است، به طوریکه مؤمنان نیز به آن‌ها لعنت می‌کنند. شایان ذکر است که این لعنت به معنای عذابی است که آن‌ها در دنیا متحمل شدند، مانند غرق شدن. گفته می‌شود که وقتی آن‌ها هلاک شدند، لعنت شدند و در روز قیامت هم از افراد مورد نفرت خواهند بود. همچنین، آن‌ها به صورتی خواهند بود که چهره‌هایشان سیاه و چشمانشان آبی است، که به نوعی از زشتی آن‌ها در آن روز اشاره دارد.
وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ اوتی موسی التوراة من بعد غرق فرعون حین تفرّغوا الی الوحی و الاتّباع و الاستعمال مِنْ بَعْدِ ما أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ الْأُولی‌ لانّ فرعون عمّر اربعة قرون و قیل من بعد ما اهلکنا فی الدّنیا بالعذاب القرون الاولی قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهیم و قوم لوط و قوم شعیب و غیرهم کانوا قبل موسی. ثمّ قال بَصائِرَ لِلنَّاسِ ای فی هلاک الامم الخالیة بصیرة لبنی اسرائیل و غیرهم. و قیل جعلنا التوریة و ما فیها بصائر للناس یستبصرون بها امور دینهم.
هوش مصنوعی: ما به موسی کتاب دادیم. او پس از غرق شدن فرعون، به وحی و پیروی و استفاده از آن پرداخته و این در حالی بود که ما اقوام گذشته را نابود کرده بودیم، زیرا فرعون چهار قرن زندگی کرد. برخی معتقدند این اتفاق پس از نابودی اقوامی چون قوم نوح، عاد، ثمود، قوم ابراهیم، قوم لوط، قوم شعیب و دیگران رخ داد که همگی قبل از موسی بودند. سپس گفته شد که این کتاب، بصیرت‌های فراوانی برای مردم دارد، به ویژه در مورد هلاکت اقوام گذشته که برای بنی‌اسرائیل و دیگران عبرتی است. همچنین گفتند که ما تورات و آنچه در آن است را بصیرت‌هایی برای مردم قرار دادیم تا از طریق آن در امور دین خود آگاهی پیدا کنند.
و البصائر الدّلائل وَ هُدیً یعنی التوریة هدی من الضّلالة لمن عمل به وَ رَحْمَةً لمن آمن به من العذاب. و قیل رحمة ای نعمة منّا علی من آمن بها و عمل بما فیها لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ لکی یتّعظوا و یعتبروا.
هوش مصنوعی: بصائر و نشانه‌ها و هدایتی هستند که برای کسانی که به آن عمل می‌کنند، راهنمایی از گمراهی به شمار می‌روند و رحمت و بخششی برای کسانی است که به آن ایمان دارند و از عذاب در امان می‌مانند. همچنین گفته شده است که این رحمت به عنوان نعمتی از سوی ما به کسانی است که به آن ایمان می‌آورند و به محتوای آن عمل می‌کنند، تا شاید به یاد بیاورند و پند گیرند.
و عن ابی سعید الخدری عن النّبی (ص) قال: ما اهلک اللَّه عز و جل قوما و لا قرنا و لا امة و لا اهل قریة بعذاب من السماء منذ انزل اللَّه عز و جل التوریة غیر القریة التی مسخوا قردة ا لم تر انّ اللَّه عزّ و جلّ قال: وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ مِنْ بَعْدِ ما أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ الْأُولی‌.
هوش مصنوعی: پیامبر (ص) فرمودند که خداوند هیچ قومی، هیچ نسل و هیچ ملتی را با عذاب از آسمان نابود نکرده، جز آن قریه‌ای که به میمون تبدیل شدند. همچنین اشاره کردند که خداوند به حضرت موسی (ع) کتاب هدایت را داد، پس از آن که قوم‌های پیشین را هلاک کرد.
و قیل انّ التوریة اوّل کتاب نزلت فیه الفرائض و الاحکام.
هوش مصنوعی: گفته شده که تورات اولین کتابی است که در آن احکام و مقررات دینی نازل شده است.