گنجور

۲ - النوبة الثانیة

قوله: وَ لَقَدْ آتَیْنا داوُدَ وَ سُلَیْمانَ عِلْماً ای اعطینا داود و سلیمان علما بالدّین و احکام الشّریعة. و قیل فهما بالقضاء و بکلام الطیر و الدّواب، و قیل هو: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، وَ قالا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی فَضَّلَنا فی معرفة الدین «علی کثیر من عباده المؤمنین»، ای مؤمنی زمانهم و من لم یؤت مثل ذلک من الانبیاء. داود (ع) از بنی اسرائیل بود از فرزندان یهودا بن یعقوب، و روزگاری بعد از روزگار موسی بود بصد و هفتاد و نه سال، و ملک وی بعد از ملک طالوت بود، و بنی اسرائیل همه متّبع وی شدند و ملک بر وی مستقیم گشت، اینست که ربّ العالمین گفت: وَ شَدَدْنا مُلْکَهُ، هر شب سی و سه هزار مرد از بزرگان بنی اسرائیل او را حارس بودند و با ملک وی علم بود و نبوّت چنان که گفت جلّ جلاله: آتَیْنا داوُدَ وَ سُلَیْمانَ عِلْماً، و حکم که راندی و عمل که کردی از احکام توراة کردی که کتاب وی زبور همه موعظت بود، در آن احکام امر و نهی نبود. و او را نوزده پسر بود و از میان همه وراثت نبوّت و ملک سلیمان را بود، چنان که ربّ العالمین گفت: وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ. مقاتل گفت: تعبّد داود بیشتر بود و ملک و حکم سلیمان قوی‌تر بود. قومی گفتند این وراثت بر نبوّت نیفتد که: النّبوة لا تورث، و بر مال نیفتد که مصطفی (ص) گفته: «انّا معاشر الانبیاء لا نورث، ما ترکناه صدقة».

پس معنی این وراثت آنست که سلیمان بجای داود نشست در ملک راندن و خلق را بر اللَّه دعوت کردن. و قیل استخلفه فی حیاته علی بنی اسرائیل و کانت ولایة الوراثة.

وَ قالَ یا أَیُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیْرِ، ای فهمنا ما یقوله الطیر. قومی گفتند: این حقیقت نطق نیست که نطق بی‌حروف نباشد و در آواز مرغ حروف نیست، قومی گفتند روا باشد که حق تعالی مرغ را حقیقت نطق دهد تا با سلیمان سخن گوید و آن سلیمان را معجزتی باشد هم چنان که در قصّه هدهد است و گفته‌اند حقیقت نطق از مرغ مستبعد نیست که بعضی را از مرغان این نطق هست و آن طوطی است و ببغا.

مقاتل گفت: سلیمان (ع) در جمع بنی اسرائیل نشسته بود، مرغی بوی برگذشت و بانگ همی کرد چنان که مرغان بانگ کنند، سلیمان گفت با همنشینان خویش: هیچ دانید که این مرغ چه میگوید؟ گفتند یا نبیّ اللَّه تو به دانی، گفت این مرغ بمن برگذشت و گفت: السّلام علیک ایّها الملک المسلّط علی بنی اسرائیل، اعطاک اللَّه سبحانه الکرامة و اظهرک علی عدوّک، انّی منطلق الی فراخی ثمّ امرّ بک الثّانیة، و انّه سیرجع الینا الثّانیة، فانظروا الی رجوعه. قال: فنظر القوم طویلا اذ مرّ بهم، فقال: السّلام علیک ایّها الملک ان شئت ایذن لی کیما اکتسب علی فراخی حتّی اشبعها ثمّ آتیک فتفعل بی ما شئت. سلیمان با ندیمان و هام‌نشینان خویش گفت: شما هیچ دانستید و دریافتید سخن گفتن من با وی و دستوری دادن من او را بآنچه می‌درخواست؟گفتند: یا نبیّ اللَّه ما هیچ ندانستیم مگر اشارتی که بدست خویش با وی میکردی.

فذلک قوله عزّ و جلّ: عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیْرِ و قال فرقد السبخی: مرّ سلیمان علی بلبل فوق شجرة یحرّک رأسه و یمیل ذنبه. فقال لاصحابه: أ تدرون ما یقول هذا البلبل؟

قالوا: اللَّه و رسوله اعلم. قال: یقول اکلت نصف تمرة فعلی الدّنیا العفاء. و صاح ورشان، فقال ا تدرون ما یقول؟ قالوا: لا، قال: فانّه یقول: «لدوا للموت و ابنوا للخراب»، فصاحت فاختة عند سلیمان، فقال: أ تدرون ما یقول؟ قالوا: لا، قال: فانه یقول: لیت ذا الخلق لم یخلقوا. و صاح طاووس، فقال یقول: کما تدین تدان. و صاح هدهد فقال یقول: من لا یرحم لا یرحم. و صاح صرد، فقال یقول: استغفروا اللَّه یا مذنبون، فمن ثمّ نهی رسول اللَّه عن قتله. و صاح طوطیّ، فقال یقول: کلّ حیّ میّت و کلّ جدید بال. و صاح خطّاف فقال یقول: قدّموا خیرا تجدوه. و هدرت حمامة، فقال یقول: سبحان ربّی الاعلی مل‌ء سمائه و ارضه. و صاح قمری، فقال یقول: سبحان ربّی الاعلی. قال: سلیمان و الغراب یدعوا علی العشار، و الحداة یقول: کُلُّ شَیْ‌ءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ، و القطا یقول: من سکت سلم، و الضّفدع یقول: سبحان ربّی القدوس المذکور بکلّ مکان، و الدّراج یقول: الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی‌.

عن الحسن قال: قال رسول اللَّه (ص) «الدّیک اذا صاح یقول اذکروا اللَّه یا غافلون.

و عن الحسن بن علیّ (ع) قال: «اذا صاح النّسر قال ابن آدم عش ما شئت، آخره الموت»، و اذا صاح القنبر قال: الهی العن مبغضی آل محمد (ص)، و اذا صاح الخطّاف قرأ الحمد للَّه ربّ العالمین و یمدّ «الضّالین» کما یمدها القاری.

قوله: وَ أُوتِینا مِنْ کُلِّ شَیْ‌ءٍ ای اعطینا من کلّ شی‌ء الملک و النبوّة و الکتاب و الرّیاح و التسخیر الجنّ و الشّیاطین و منطق الطّیر و الدّواب و محاریب و تماثیل و جفان کالجوابی و عین القطر و عین الصّفر و انواع الخیر. و قیل معناه و اوتینا من کلّ شی‌ء یحتاج الیه الملوک. و قیل: من کل شی‌ء یؤتی الانبیاء «انّ هذا». ای الّذی اعطینا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِینُ البیّن.

وَ حُشِرَ لِسُلَیْمانَ جُنُودُهُ، ای جمع فی مسیره جنوده، الجند لا یجمع و انّما قال جنوده لاختلاف اجناس عساکره، مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّیْرِ فَهُمْ یُوزَعُونَ، الوزع الدّفع و الکفّ، و الوازع الّذی یزع الناس و یکفّهم و لمّا استقضی الحسن البصریّ بالبصرة قال: لا بدّ للقاضی من وزعة. و یقال: للامراء وزعة. و فی الخبر «لا بدّ للناس من وزعة، و معنی یوزعون یکفّون عن الخروج عن الطّاعة و یحبسون علیها

و هو قوله: وَ مَنْ یَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنا نُذِقْهُ مِنْ عَذابِ السَّعِیرِ. قال مقاتل: کان سلیمان استعمل علی کلّ صنف منهم جنیّا یردّ اوّلهم علی آخرهم لئلا یتقدّموا فی المسیر کما یصنع الملوک، و کان سلیمان یسیر فیهم لیکون اهیب له. روایت کنند از محمد بن کعب القرظیّ گفت: لشکرگاه سلیمان صد فرسنگ بود: بیست و پنج فرسنگ آدمیان داشتند، بیست و پنج فرسنگ جنّیان، و بیست فرسنگ وحوش بیابان، و بیست و پنج فرسنگ مرغان، و او را هزار کوشک بود از آبگینه بر چوب ساخته و او را هزار زن بود در آن کوشکها نشانده: سیصد از آن آزاد زن بودند، و هفتصد کنیزکان سریّت. و باد عاصف و باد رخا بفرمان وی بود چون خواستی که بر خیزد باد عاصف را فرمودی تا آن لشکرگاه وی جمله برداشتی و بهوا بردی، آن گه باد رخا را فرمودی تا نرم نرم آن را میراندی، گفتا مسیر و میان آسمان و زمین بود، حق جلّ جلاله وحی فرستاد که انّی قد زدت فی ملکک انّه لا یتکلّم احد من الخلائق بشی‌ء الّا جاءت الریح فاخبرتک به. تا اینجا روایت محمد کعب القرظی است.

مقاتل گفت: شیاطین از بهر سلیمان بساطی ساخته بودند از زر و ابریشم کرده، زر در ابریشم ساخته و ابریشم در زر بافته، طول آن بساط یک فرسنگ و عرض آن یک فرسنگ و در میان بساط منبری زرّین نهاده، سلیمان بر ان منبر نشستی و گرد بر گرد وی سه هزار کرسی نهاده، زرّین و سیمین: انبیا بر آن کرسیهای زرین نشستند، و علما بر کرسیهای سیمین، و گرد بر گرد ایشان عامّه مردم، و از پس مردم جنّ و شیاطین، و بالای ایشان مرغان در هوا پر واپر داده تا آفتاب بر ایشان نتابد و حرارت آفتاب بایشان نرسد، و باد صبا مسخّر وی کرده تا آن بساط و آن حشم برداشتید و از بامداد تا شبانگاه مسافت یک ماهه باز بریدید. تا اینجا روایت مقاتل است. وهب منبه روایت کند از کعب احبار که سلیمان (ع) چون بر نشستید با خیل و حشم، جنّ و انس و طیور و وحوش، بعضها فوق بعض علی قدر درجاتهم، زبر یکدیگر هر یکی بر قدر درجه خویش بودی، و او را مطبخها بود ساخته در آن تنّورهای آهنین بود و دیگهای بزرگ، چنان که هر تایی دیگ ده تا شتر در آن می‌شد، و پیش لشکرگاه میدانهای فراخ بود از بهر چهارپایان و ستوران در آن حال زین کرده و استران آراسته، هم چنان در میان آسمان و زمین باد ایشان را همی بر دو سفر ایشان از اصطخر تا یمن و گفته‌اند بمدینه رسول (ص) برگذشت سلیمان گفت: هذه دار هجرة نبیّ فی آخر الزّمان طوبی لمن آمن به و طوبی لمن اتّبعه و طوبی لمن اقتدی به و هم چنان بزمین مکه برگذشت، خانه کعبه در اللَّه زارید، گفت: یا ربّ هذا نبیّ من انبیائک و قوم من اولیائک مرّوا علیّ فلم یهبطوا فیّ و لم یصلّوا عندی و لم یذکروک بحضرتی و الاصنام تعبد حولی من دونک، فاوحی اللَّه الیه ان لا تبک فانّی سوف املأک وجوها سجّدا و انزل فیک قرآنا جدیدا و ابعث منک نبیا فی آخر الزّمان احبّ انبیایی الیّ و اجعل فیک عمّارا من خلقی یعبدوننی و افرض علی عبادی فریضة یدفّون الیک دفیف النّسور الی اوکارها و یحنّون الیک حنین النّاقة الی ولدها و الحمامة الی بیضها و اطهّرک من الاوثان و عبدة الشیاطین.

پس سلیمان (ع) از آنجا برفت تا بوادی نمل رسید سلیمان باد را فرمود تا او را بزمین آورد و بر ستوران نشستند و همی رفتند تا بوادی نمل رسیدند. اینست که ربّ العالمین گفت حَتَّی إِذا أَتَوْا عَلی‌ وادِ النَّمْلِ جمهور مفسّران بر آنند که این وادی نمل اندر زمین شام است و گفته‌اند وادی سدیر است. وادیی است از وادیهای طائف، و معنی وادی النمل ای یکثر فیه النمل کما یقال: بلاد الثّلج، و قیل کانّ النّمل به امثال الذّئاب. قال الشعبی: کانت التی فهم سلیمان کلامها ذات جناحین، فکانت من الطّیر، فلذلک علم منطقها، و قال مقاتل: سمع کلامها من ثلاثة امیال حملت الرّیح الیه. و قال الضحاک اسم هذه النّملة طاخیة، و قیل حزمی.

قالَتْ نَمْلَةٌ و کانت رئیسا لها فقالت لاصحابها: یا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساکِنَکُمْ، ای منازلکم لا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمانُ وَ جُنُودُهُ، فی الظّاهر نهی لسلیمان عن الحطم، و فی الحقیقة نهی لهنّ عن البروز و الوقوف، فصار کقول القائل: لا ارینک هاهنا، ای لا تحضر هذا الموضع. الحطم الکسر، و سمّی حجر الکعبة حطیما لانّه کسر عنها، و حطام الدّنیا قطعة منها، و الحطم کسر البرذون الشعیر، و الحطمة عند العرب الاکولة، و سمّیت جهنّم حطمة لما تلتهمه من الخلائق. قوله: وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ انّهم یحطمونکم، و فیه تبریة لسلیمان و جنوده من الجور و ان یطئوا ذرّة علی الارض، و القول الثانی انّه استیناف، ای فهم سلیمان و القوم لا یشعرون.

فَتَبَسَّمَ ضاحِکاً مِنْ قَوْلِها، ای متعجّبا من حذرها و اهتدائها الی مصالحها، و قیل ضحک فرحا بظهور عدله فی الخلق حتّی عرفته النّملة فاخبرت انّهم لا یطئونها عن علم. قال المازنی: انّما قال ضاحکا لیعلم انّه تبسّم ضحک لا تبسّم غضب، و فی الخبر: ضحک الانبیاء التبسم و هو الکسر.

فان قیل: بم عرفت النّملة سلیمان؟ قلنا کانت مأمورة بطاعته، فلا بدّ من ان تعرف من امرت بطاعته، و لها من الفهم فوق هذا، فانّها تشقّ ما تجمع من الحبوب بنصفین و تکسر الجلجلان باربع قطع حتّی لا تنبت.

گفته‌اند که در سخن مورچه با اصحاب خویش ده جنس کلام است: اوّل ندا، دیگر تنبیه، سوم تسمیه، چهارم امر، پنجم نصّ، ششم تحذیر، هفتم تخصیص، هشتم تعمیم، نهم اشارت، دهم عذر. امّا ندا آنست که گفت: «یا»، تنبیه: «ایّها»، تسمیت: «النّمل»، امر: «ادخلوا»، نصّ: «مساکنکم» و تحذیر: «لا یحطمنکم»، تخصیص: «سلیمان»، تعمیم: «و جنوده»، اشارت: «و هم»، عذر: «لا یشعرون».

و گفته‌اند سلیمان اوّل که در مورچگان نگرست بچشم وی صعب آمد کثرت ایشان و بزرگی جثّت ایشان که همچون گاومیش بودند به بزرگی پس سلیمان انگشتری خویش بآن مهتر ایشان نمود، بتواضع و خشوع پیش آمد و خویشتن را بیفکند، آن گه سلیمان او را گفت که: مورچگان بسیارند وی جواب داد که از کثرت ایشان تو خبر نداری ایشان سه صنفند: صنفی در کوه‌ها و وادیها مسکن دارند، و صنفی در دهها، و صنفی در شهرها. سلیمان گفت لختی ازیشان بر من عرضه کن. گفت زمانی توقّف کن درین موضع تا من ایشان را خبر دهم و بیرون خوانم. پس ندا کرد و ایشان را بیرون خواند جوق جوق کردوس کردوس بیرون می‌آمدند و میگذشتند، هفتاد روز بر آن صفت میگذشتند، سلیمان گفت: هل انقطعت عساکرهم؟ فقال له ملک النّمل: لو وقفت الی یوم القیامة ما انقطعت. ثمّ وقف سلیمان بمن معه من الجنود لیدخل النّمل مساکنهم، ثمّ حمد ربّه حین علّمه منطق الطیر و سمع کلام النّملة.

«فقال ربّ اوزعنی»، ای الهمنی. و قیل اوزعنی، ای حرّصنی، و فلان موزع ای مولع، من الوزوع و هو الولوع. و قیل الایزاع من الوزع و هو الکفّ ای اعزنی بشکرک و کفّنی عن کفرک، فان من کفّک عن شی‌ء فقد اعزاک بالکفّ عنه، و النعمة الّتی استوجب سلیمان شکرها هی نعمة العدل الّتی حمل النّملة علی الشّهادة له بها فی قولها: وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ لانّ فی قولها شهادة انّه لا یطأ الذّرّ مع بسطة ملکه، و قیل: النّعمة النّبوة و الملک الّذی لا ینبغی لاحد من بعده «و علی والدیّ» یعنی انعمت علی والدی و هو داود بن ایشا بالنّبوة و تسبیح الجبال و الطّیر معه و صنعة اللبوس و الانة الحدید و غیرها و علی والدتی و هی بتشایع بنت الیاین کانت امرأة اوریان التی امتحن بها داود و هی امرأة سلمة زاکیة طاهرة، و هی الّتی قالت له: یا بنیّ لا تکثرنّ النّوم‌ باللّیل فانّه یدع الرّجل فقیرا یوم القیامة وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً ای و الهمنی ان اعمل صالحا، «ترضیه» ای ثبّتنی علی الشّکر «وَ أَدْخِلْنِی بِرَحْمَتِکَ فِی عِبادِکَ الصَّالِحِینَ» ای فی الجنّة مع الانبیاء و لا یدخل الجنّة احد الا برحمتک. نهی رسول اللَّه (ص) عن قتل اربعة من الدّوابّ: الهدهد و الصّرد و النّحلة و النّملة.

۲ - النوبة الاولى: قوله تعالی: وَ لَقَدْ آتَیْنا داوُدَ وَ سُلَیْمانَ عِلْماً دادیم داود و سلیمان را علم پیغامبری و دانش دین وَ قالا و میگفتند ایشان الْحَمْدُ لِلَّهِ سزاوارای ستایش پاک نیکو خدای را الَّذِی فَضَّلَنا آن خدای که فضل داد ما را و افزونی عَلی‌ کَثِیرٍ مِنْ عِبادِهِ الْمُؤْمِنِینَ (۱۵) بر افزونی از بندگان گرویده خویش.۲ - النوبة الثالثة: قوله: وَ لَقَدْ آتَیْنا داوُدَ وَ سُلَیْمانَ عِلْماً الایة... ربّ العالمین جلّ جلاله و تقدّست اسماؤه و تعالت صفاته درین آیت منّت نهاد بر داود و سلیمان که: ایشان را اعمل دین دادم، و دین اسمی است مجمل مشتمل بر اسلام و ایمان و سنّت و جماعة و اداء طاعت و عبادت و ترک کفر و معصیت، اینست دین فریشتگان که خدای را جلّ جلاله بآن همی پرستند و طاعت همی‌آرند، و دین انبیا و رسل از آدم تا محمد صلوات اللَّه علیهم اجمعین اینست. و پیغامبران و رسولان امّت خود را باین دعوت کردند چنان که ربّ العالمین گفت: شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّی بِهِ نُوحاً الایة. و این دین سخت ظاهر است و مکشوف بر اهل سعادت و سخت پوشیده بر اهل شقاوت، و حقّ جلّ جلاله بصر دین‌شناس جز باهل سعادت ندهد و جز اهل بصر دین نشناسند، لقول النّبی (ص) «کیف انتم اذا کنتم من دینکم فی مثل القمر لیلة البدر لا یبصره منکم الّا البصیر».

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله: وَ لَقَدْ آتَیْنا داوُدَ وَ سُلَیْمانَ عِلْماً ای اعطینا داود و سلیمان علما بالدّین و احکام الشّریعة. و قیل فهما بالقضاء و بکلام الطیر و الدّواب، و قیل هو: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، وَ قالا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی فَضَّلَنا فی معرفة الدین «علی کثیر من عباده المؤمنین»، ای مؤمنی زمانهم و من لم یؤت مثل ذلک من الانبیاء. داود (ع) از بنی اسرائیل بود از فرزندان یهودا بن یعقوب، و روزگاری بعد از روزگار موسی بود بصد و هفتاد و نه سال، و ملک وی بعد از ملک طالوت بود، و بنی اسرائیل همه متّبع وی شدند و ملک بر وی مستقیم گشت، اینست که ربّ العالمین گفت: وَ شَدَدْنا مُلْکَهُ، هر شب سی و سه هزار مرد از بزرگان بنی اسرائیل او را حارس بودند و با ملک وی علم بود و نبوّت چنان که گفت جلّ جلاله: آتَیْنا داوُدَ وَ سُلَیْمانَ عِلْماً، و حکم که راندی و عمل که کردی از احکام توراة کردی که کتاب وی زبور همه موعظت بود، در آن احکام امر و نهی نبود. و او را نوزده پسر بود و از میان همه وراثت نبوّت و ملک سلیمان را بود، چنان که ربّ العالمین گفت: وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ. مقاتل گفت: تعبّد داود بیشتر بود و ملک و حکم سلیمان قوی‌تر بود. قومی گفتند این وراثت بر نبوّت نیفتد که: النّبوة لا تورث، و بر مال نیفتد که مصطفی (ص) گفته: «انّا معاشر الانبیاء لا نورث، ما ترکناه صدقة».
هوش مصنوعی: خداوند به داود و سلیمان علم و دانش عطا کرد، و برخی گفته‌اند که این علم شامل علم قضا و همچنین توانایی صحبت با پرندگان و چهارپایان می‌شود. آنها می‌گفتند: "سپاس خدا را که ما را در دانستن دین بر بسیاری از بندگان مؤمنش برتری داد." داود از بنی اسرائیل و از نسل یهودا پسر یعقوب بود و حدود 79 سال بعد از زمان موسی زندگی می‌کرد. سلطنت او پس از سلطنت طالوت آغاز شد و تمام بنی اسرائیل پیرو او بودند و حکومت او به‌خوبی برقرار شد. خداوند در قرآن می‌فرماید: "ما سلطنت او را تثبیت کردیم." داود هر شب با سی و سه هزار نفر از بزرگان بنی اسرائیل حمایت می‌شد و او علم و نبوت داشت. کتابش یعنی زبور، شامل موعظه‌ها بود و در آن احکام قطعی وجود نداشت. او نوزده پسر داشت و تنها سلیمان از میان آن‌ها میراث نبوت و سلطنت را به ارث برد. برخی گفته‌اند که در عبادت، داود بیشتر از سلیمان بود، در حالی که قدرت سلطنت و حکم سلیمان قوی‌تر بود. همچنین برخی بر این باورند که وراثت نبوّت نمی‌تواند برقرار شود؛ زیرا گفته شده که پیامبران وراثتی ندارند و آنچه بر جای می‌گذارند، صدقه است.
پس معنی این وراثت آنست که سلیمان بجای داود نشست در ملک راندن و خلق را بر اللَّه دعوت کردن. و قیل استخلفه فی حیاته علی بنی اسرائیل و کانت ولایة الوراثة.
هوش مصنوعی: به همین دلیل، وراثت به این معناست که سلیمان پس از داود بر تخت سلطنت نشست و مردم را به سمت خداوند دعوت کرد. گفته شده است که او در زمان حیات خود به عنوان جانشین بر بنی‌اسرائیل منصوب شد و این مقام وراثتی بود.
وَ قالَ یا أَیُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیْرِ، ای فهمنا ما یقوله الطیر. قومی گفتند: این حقیقت نطق نیست که نطق بی‌حروف نباشد و در آواز مرغ حروف نیست، قومی گفتند روا باشد که حق تعالی مرغ را حقیقت نطق دهد تا با سلیمان سخن گوید و آن سلیمان را معجزتی باشد هم چنان که در قصّه هدهد است و گفته‌اند حقیقت نطق از مرغ مستبعد نیست که بعضی را از مرغان این نطق هست و آن طوطی است و ببغا.
هوش مصنوعی: و گفت: ای مردم، ما زبان پرندگان را آموخته‌ایم، ما می‌دانیم پرندگان چه می‌گویند. بعضی از مردم گفتند که این نطق حقیقت ندارد، چون نطق بدون حروف معنا ندارد و در آواز پرندگان حروف وجود ندارد. اما برخی دیگر گفتند که ممکن است خداوند به پرنده‌ای مثل مرغ اجازه داده باشد که با سلیمان صحبت کند و این موضوع همانند معجزه‌ای است که در داستان هدهد آمده است. همچنین گفته‌اند که نطق در میان برخی پرندگان غیرممکن نیست و طوطی و ببغداد از جمله پرندگانی هستند که می‌توانند نطق کنند.
مقاتل گفت: سلیمان (ع) در جمع بنی اسرائیل نشسته بود، مرغی بوی برگذشت و بانگ همی کرد چنان که مرغان بانگ کنند، سلیمان گفت با همنشینان خویش: هیچ دانید که این مرغ چه میگوید؟ گفتند یا نبیّ اللَّه تو به دانی، گفت این مرغ بمن برگذشت و گفت: السّلام علیک ایّها الملک المسلّط علی بنی اسرائیل، اعطاک اللَّه سبحانه الکرامة و اظهرک علی عدوّک، انّی منطلق الی فراخی ثمّ امرّ بک الثّانیة، و انّه سیرجع الینا الثّانیة، فانظروا الی رجوعه. قال: فنظر القوم طویلا اذ مرّ بهم، فقال: السّلام علیک ایّها الملک ان شئت ایذن لی کیما اکتسب علی فراخی حتّی اشبعها ثمّ آتیک فتفعل بی ما شئت. سلیمان با ندیمان و هام‌نشینان خویش گفت: شما هیچ دانستید و دریافتید سخن گفتن من با وی و دستوری دادن من او را بآنچه می‌درخواست؟گفتند: یا نبیّ اللَّه ما هیچ ندانستیم مگر اشارتی که بدست خویش با وی میکردی.
هوش مصنوعی: سلیمان (علیه‌السلام) در میان بنی‌اسرائیل نشسته بود و مرغی از کنارشان می‌گذشت و صدا می‌کرد. سلیمان با هم‌نشینانش گفت: آیا می‌دانید این مرغ چه می‌گوید؟ آنها جواب دادند: ای پیامبر خدا، تو بهتر می‌دانی. سلیمان گفت: این مرغ به من سلام کرد و گفت: سلام بر تو ای پادشاهی که بر بنی‌اسرائیل سلطنت داری، خداوند به تو کرامت بخشیده و تو را بر دشمنانت تسلط داده است. او سپس گفت که به دشت خواهد رفت و دوباره به اینجا بازخواهد گشت، پس به بازگشت او نگاه کنید. مردم به دقت به او نگاه کردند تا اینکه او از پیششان گذشت. سلیمان گفت: سلام بر تو ای پادشاه، اگر اجازه بدهی می‌خواهم به دشت بروم و آنجا پر کنیم و سپس نزد تو برگردم و هر چه بخواهی با من بکن. سلیمان به هم‌نشینانش گفت: آیا شما چیزی از گفت‌وگویی که من با او داشتم و دستوری که به او دادم درک کردید؟ آنها گفتند: ای پیامبر خدا، ما چیزی نفهمیدیم جز اشاره‌ای که با دستت به او می‌کردی.
فذلک قوله عزّ و جلّ: عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیْرِ و قال فرقد السبخی: مرّ سلیمان علی بلبل فوق شجرة یحرّک رأسه و یمیل ذنبه. فقال لاصحابه: أ تدرون ما یقول هذا البلبل؟
هوش مصنوعی: این آیه بیان می‌کند که خداوند به سلیمان علم گفتار پرندگان را آموخته است. فرقد سبخی نقل می‌کند که سلیمان بر بلبل بالای درختی گذشت که سرش را حرکت می‌داد و دمش را تکان می‌داد. سلیمان به یارانش گفت: آیا می‌دانید این بلبل چه می‌گوید؟
قالوا: اللَّه و رسوله اعلم. قال: یقول اکلت نصف تمرة فعلی الدّنیا العفاء. و صاح ورشان، فقال ا تدرون ما یقول؟ قالوا: لا، قال: فانّه یقول: «لدوا للموت و ابنوا للخراب»، فصاحت فاختة عند سلیمان، فقال: أ تدرون ما یقول؟ قالوا: لا، قال: فانه یقول: لیت ذا الخلق لم یخلقوا. و صاح طاووس، فقال یقول: کما تدین تدان. و صاح هدهد فقال یقول: من لا یرحم لا یرحم. و صاح صرد، فقال یقول: استغفروا اللَّه یا مذنبون، فمن ثمّ نهی رسول اللَّه عن قتله. و صاح طوطیّ، فقال یقول: کلّ حیّ میّت و کلّ جدید بال. و صاح خطّاف فقال یقول: قدّموا خیرا تجدوه. و هدرت حمامة، فقال یقول: سبحان ربّی الاعلی مل‌ء سمائه و ارضه. و صاح قمری، فقال یقول: سبحان ربّی الاعلی. قال: سلیمان و الغراب یدعوا علی العشار، و الحداة یقول: کُلُّ شَیْ‌ءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ، و القطا یقول: من سکت سلم، و الضّفدع یقول: سبحان ربّی القدوس المذکور بکلّ مکان، و الدّراج یقول: الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی‌.
هوش مصنوعی: در این متن، تعدادی از پرندگان و حیوانات در حال صحبت هستند و هر کدام حکایت خاصی را بیان می‌کنند. آن‌ها می‌گویند که خدا و پیامبر او از همه چیز باخبرند. یکی از آنها اشاره می‌کند که باید برای مرگ آماده بود و چیزهایی از این دست می‌گوید. همچنین چندین پیام اخلاقی دیگر از جمله لزوم رحم و مهربانی، استغفار و اهمیت نیکی به یکدیگر مطرح می‌شود. در نهایت، هر حیوان پیامی از حمد و ستایش خداوند و یادآوری این نکته که همه چیز فناپذیر است، را می‌دهد. این گفتگوها نشان‌دهنده حکمت و آموزه‌های معنوی متنوعی است که در دل این پیام‌ها نهفته است.
عن الحسن قال: قال رسول اللَّه (ص) «الدّیک اذا صاح یقول اذکروا اللَّه یا غافلون.
هوش مصنوعی: حضرت حسن نقل کرده‌اند که پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «وقتی که خروس می‌خواند، می‌گوید: ای غافلان، یاد خدا را فراموش نکنید.»
و عن الحسن بن علیّ (ع) قال: «اذا صاح النّسر قال ابن آدم عش ما شئت، آخره الموت»، و اذا صاح القنبر قال: الهی العن مبغضی آل محمد (ص)، و اذا صاح الخطّاف قرأ الحمد للَّه ربّ العالمین و یمدّ «الضّالین» کما یمدها القاری.
هوش مصنوعی: حسن بن علی (ع) روایت کرده است که وقتی عقاب بانگ می‌زند، انسان باید بداند که هر چقدر بخواهد زندگی کند، در نهایت به مرگ ختم می‌شود. همچنین وقتی پرنده‌ای به نام قنبر صدا می‌زند، دعا می‌کند که خداوند دشمنان آل محمد (ص) را لعنت کند. و وقتی پرنده‌ دیگری به نام خطّاف صدا می‌زند، آیه «الحمد لله رب العالمین» را می‌خواند و کلمه «الضّالین» را مانند قاری به درازا می‌کشد.
قوله: وَ أُوتِینا مِنْ کُلِّ شَیْ‌ءٍ ای اعطینا من کلّ شی‌ء الملک و النبوّة و الکتاب و الرّیاح و التسخیر الجنّ و الشّیاطین و منطق الطّیر و الدّواب و محاریب و تماثیل و جفان کالجوابی و عین القطر و عین الصّفر و انواع الخیر. و قیل معناه و اوتینا من کلّ شی‌ء یحتاج الیه الملوک. و قیل: من کل شی‌ء یؤتی الانبیاء «انّ هذا». ای الّذی اعطینا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِینُ البیّن.
هوش مصنوعی: به ما از هر چیزی داده شد، یعنی ما ملک و نبوت و کتاب و بادها و تسخیر جن و شیاطین و زبان پرندگان و حیوانات و معابد و مجسمه‌ها و ظرف‌هایی مانند پیاله‌ها و چشمه‌هایی از آب و انواع خیرات به ما عطا شد. برخی گفته‌اند منظور این است که به ما از هر چیزی که برای پادشاهان لازم است عطا شده است. و برخی دیگر گفته‌اند یعنی از هر چیزی که به پیامبران داده می‌شود. این به وضوح نمایانگر فضیلتی است که به ما داده شده است.
وَ حُشِرَ لِسُلَیْمانَ جُنُودُهُ، ای جمع فی مسیره جنوده، الجند لا یجمع و انّما قال جنوده لاختلاف اجناس عساکره، مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّیْرِ فَهُمْ یُوزَعُونَ، الوزع الدّفع و الکفّ، و الوازع الّذی یزع الناس و یکفّهم و لمّا استقضی الحسن البصریّ بالبصرة قال: لا بدّ للقاضی من وزعة. و یقال: للامراء وزعة. و فی الخبر «لا بدّ للناس من وزعة، و معنی یوزعون یکفّون عن الخروج عن الطّاعة و یحبسون علیها
هوش مصنوعی: سپاه سلیمان جمع‌آوری شد، او نیروهایش را در مسیرش گرد آورد. در اینجا به نیروها اشاره شده است، نه به جند، زیرا اینجا گروه‌های مختلفی از سربازان وجود دارند، از جن و انسان و پرندگان. آن‌ها به گونه‌ای سازمان‌دهی می‌شوند که هر کدام نقش خاصی دارند. واژه "وزع" به معنای کنترل و مهار است و همچنین به کسی که مردم را مهار می‌کند و از خروج از اطاعت بازمی‌دارد، اطلاق می‌شود. حسن بصری زمانی که قضاوت کرد، بیان کرد که قاضی به کنترل و هدایت نیاز دارد. همچنین گفته می‌شود که امرا نیز به کنترل نیاز دارند. در حقیقت، برای مردم لازم است که کنترل و هدایت داشته باشند تا از طغیان و خروج از اطاعت خودداری کنند.
و هو قوله: وَ مَنْ یَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنا نُذِقْهُ مِنْ عَذابِ السَّعِیرِ. قال مقاتل: کان سلیمان استعمل علی کلّ صنف منهم جنیّا یردّ اوّلهم علی آخرهم لئلا یتقدّموا فی المسیر کما یصنع الملوک، و کان سلیمان یسیر فیهم لیکون اهیب له. روایت کنند از محمد بن کعب القرظیّ گفت: لشکرگاه سلیمان صد فرسنگ بود: بیست و پنج فرسنگ آدمیان داشتند، بیست و پنج فرسنگ جنّیان، و بیست فرسنگ وحوش بیابان، و بیست و پنج فرسنگ مرغان، و او را هزار کوشک بود از آبگینه بر چوب ساخته و او را هزار زن بود در آن کوشکها نشانده: سیصد از آن آزاد زن بودند، و هفتصد کنیزکان سریّت. و باد عاصف و باد رخا بفرمان وی بود چون خواستی که بر خیزد باد عاصف را فرمودی تا آن لشکرگاه وی جمله برداشتی و بهوا بردی، آن گه باد رخا را فرمودی تا نرم نرم آن را میراندی، گفتا مسیر و میان آسمان و زمین بود، حق جلّ جلاله وحی فرستاد که انّی قد زدت فی ملکک انّه لا یتکلّم احد من الخلائق بشی‌ء الّا جاءت الریح فاخبرتک به. تا اینجا روایت محمد کعب القرظی است.
هوش مصنوعی: سلیمان بر هر دسته‌ای از لشکر خود، یک جن مقرر کرده بود تا آنها را به ترتیب به جلو براند و از پیشی گرفتن آنها در حرکت جلوگیری کند، همان‌طور که پادشاهان عمل می‌کنند. سلیمان خود در میان آنها می‌رفت تا برانگیختگی بیشتری به وجود آورد. روایت شده که لشکر سلیمان شامل صد فرسنگ بود که شامل بیست و پنج فرسنگ برای انسان‌ها، بیست و پنج فرسنگ برای جن‌ها، بیست فرسنگ برای حیوانات وحشی و بیست و پنج فرسنگ برای پرندگان بود. او هزار عمارت ساخته شده از شیشه بر روی چوب داشت و در این عمارت‌ها هزار زن ساکن بود که از این تعداد سیصد زن آزاد و هفتصد کنیز بودند. سلیمان قادر بود بادهای تند و ملایم را به فرمان خود به حرکت درآورد. زمانی که می‌خواست، باد تند را می‌فرستاد تا لشکرش را به هوا ببرد و سپس باد ملایم را برای هدایت آنها به آرامی به کار می‌گرفت. مسیر او بین آسمان و زمین بود و خداوند وحی فرستاد که به او خبر داده است که هیچ کسی از مخلوقات چیزی نمی‌گوید مگر آنکه باد به او خبر می‌دهد. این روایت از محمد بن کعب القرظی است.
مقاتل گفت: شیاطین از بهر سلیمان بساطی ساخته بودند از زر و ابریشم کرده، زر در ابریشم ساخته و ابریشم در زر بافته، طول آن بساط یک فرسنگ و عرض آن یک فرسنگ و در میان بساط منبری زرّین نهاده، سلیمان بر ان منبر نشستی و گرد بر گرد وی سه هزار کرسی نهاده، زرّین و سیمین: انبیا بر آن کرسیهای زرین نشستند، و علما بر کرسیهای سیمین، و گرد بر گرد ایشان عامّه مردم، و از پس مردم جنّ و شیاطین، و بالای ایشان مرغان در هوا پر واپر داده تا آفتاب بر ایشان نتابد و حرارت آفتاب بایشان نرسد، و باد صبا مسخّر وی کرده تا آن بساط و آن حشم برداشتید و از بامداد تا شبانگاه مسافت یک ماهه باز بریدید. تا اینجا روایت مقاتل است. وهب منبه روایت کند از کعب احبار که سلیمان (ع) چون بر نشستید با خیل و حشم، جنّ و انس و طیور و وحوش، بعضها فوق بعض علی قدر درجاتهم، زبر یکدیگر هر یکی بر قدر درجه خویش بودی، و او را مطبخها بود ساخته در آن تنّورهای آهنین بود و دیگهای بزرگ، چنان که هر تایی دیگ ده تا شتر در آن می‌شد، و پیش لشکرگاه میدانهای فراخ بود از بهر چهارپایان و ستوران در آن حال زین کرده و استران آراسته، هم چنان در میان آسمان و زمین باد ایشان را همی بر دو سفر ایشان از اصطخر تا یمن و گفته‌اند بمدینه رسول (ص) برگذشت سلیمان گفت: هذه دار هجرة نبیّ فی آخر الزّمان طوبی لمن آمن به و طوبی لمن اتّبعه و طوبی لمن اقتدی به و هم چنان بزمین مکه برگذشت، خانه کعبه در اللَّه زارید، گفت: یا ربّ هذا نبیّ من انبیائک و قوم من اولیائک مرّوا علیّ فلم یهبطوا فیّ و لم یصلّوا عندی و لم یذکروک بحضرتی و الاصنام تعبد حولی من دونک، فاوحی اللَّه الیه ان لا تبک فانّی سوف املأک وجوها سجّدا و انزل فیک قرآنا جدیدا و ابعث منک نبیا فی آخر الزّمان احبّ انبیایی الیّ و اجعل فیک عمّارا من خلقی یعبدوننی و افرض علی عبادی فریضة یدفّون الیک دفیف النّسور الی اوکارها و یحنّون الیک حنین النّاقة الی ولدها و الحمامة الی بیضها و اطهّرک من الاوثان و عبدة الشیاطین.
هوش مصنوعی: مقاتل بیان می‌کند که شیاطین برای سلیمان تختی از طلا و ابریشم ساخته بودند. این تخت به طول و عرض یک فرسنگ بود و در وسط آن منبری از طلا قرار داشت. سلیمان بر روی این منبر نشسته و دور او سه هزار صندلی از جنس طلا و نقره قرار داشت. پیامبران بر صندلی‌های طلایی و دانشمندان بر صندلی‌های نقره‌ای نشسته بودند و مردم عادی در اطرافشان قرار داشتند. جن‌ها و شیاطین نیز در پشت مردم بودند و پرندگان در بالا پرواز کرده و مانع تابش آفتاب بر آنها می‌شدند. باد صبا به خدمت سلیمان آمده و این تخت و خدمتگزاران را از صبح تا شب مسافت یک ماهه را طی کردند. این روایت از مقاتل است. وهب نیز از کعب احبار نقل می‌کند که وقتی سلیمان بر تخت نشسته بود، جن و انسان و پرندگان و حیوانات به صورت منظم در برابرش قرار داشتند. او مطبخ‌های بزرگ با تنورهای آهنی داشت که هر کدام ظرفیت پخت ده شتر را داشتند. میدان‌های وسیعی نیز برای استراحت و آماده‌سازی چهارپایان وجود داشت. در میانه هوای آسمان و زمین، باد سفر آنها را از اصطخر تا یمن به دوش می‌کشید. گفته شده که سلیمان هنگام عبور از مدینه پیامبر (ص) گفت: «این خانه محل هجرت پیامبری در آخر الزمان است. خوشا به حال کسانی که به او ایمان آورند و او را پیروی کنند.» سپس سلیمان در نزدیکی خانه کعبه خدا را نگریست و از رب‌العالمین خواهش کرد که چرا پیامبران و اولیائش هنگام عبور از آنجا برای دعا و یاد خدا توقف نکرده و به عبادت کعبه نپرداختند، در حالی که بت‌ها در آنجا پرستیده می‌شدند. خداوند به او وحی کرد که نگران نباشد، زیرا او در آینده مخلوقاتی را خواهد فرستاد که خالصاً او را عبادت خواهند کرد و قرآنی نو بر او نازل خواهد کرد.
پس سلیمان (ع) از آنجا برفت تا بوادی نمل رسید سلیمان باد را فرمود تا او را بزمین آورد و بر ستوران نشستند و همی رفتند تا بوادی نمل رسیدند. اینست که ربّ العالمین گفت حَتَّی إِذا أَتَوْا عَلی‌ وادِ النَّمْلِ جمهور مفسّران بر آنند که این وادی نمل اندر زمین شام است و گفته‌اند وادی سدیر است. وادیی است از وادیهای طائف، و معنی وادی النمل ای یکثر فیه النمل کما یقال: بلاد الثّلج، و قیل کانّ النّمل به امثال الذّئاب. قال الشعبی: کانت التی فهم سلیمان کلامها ذات جناحین، فکانت من الطّیر، فلذلک علم منطقها، و قال مقاتل: سمع کلامها من ثلاثة امیال حملت الرّیح الیه. و قال الضحاک اسم هذه النّملة طاخیة، و قیل حزمی.
هوش مصنوعی: سلیمان (ع) از جایی که بود، حرکت کرد تا به وادی نمل رسید. او به باد فرمان داد که او را به زمین بیاورد و سوار بر حیوانات شدند و به راهشان ادامه دادند تا به وادی نمل رسیدند. در اینجا خداوند درباره این وادی فرمود که وقتی به آن رسیدند، مفسران بر این باورند که این وادی در سرزمین شام قرار دارد و برخی گفته‌اند که وادی سدیر است، که یکی از دره‌های طائف به شمار می‌رود. به این دلیل به آن وادی نمل می‌گویند که در آنجا تعداد زیادی مورچه وجود دارد، مانند اینکه می‌گویند «سرزمین برف». برخی اشاره کرده‌اند که مورچه‌ها در آن منطقه به مانند گرگ‌ها هستند. یکی از مفسران به نام شعبی می‌گوید که مورچه‌ای که سلیمان صدایش را می‌فهمید، بال داشت و از پرندگان بود، به همین دلیل سلیمان زبان او را درک کرد. مقاتل نیز گفته است که صدای مورچه‌ها از سه مایل دورتر به او رسید که باد آن را به او رساند. در نهایت، الضحاک نام این مورچه را طاخیه ذکر کرده و برخی دیگر آن را حزمی دانسته‌اند.
قالَتْ نَمْلَةٌ و کانت رئیسا لها فقالت لاصحابها: یا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساکِنَکُمْ، ای منازلکم لا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمانُ وَ جُنُودُهُ، فی الظّاهر نهی لسلیمان عن الحطم، و فی الحقیقة نهی لهنّ عن البروز و الوقوف، فصار کقول القائل: لا ارینک هاهنا، ای لا تحضر هذا الموضع. الحطم الکسر، و سمّی حجر الکعبة حطیما لانّه کسر عنها، و حطام الدّنیا قطعة منها، و الحطم کسر البرذون الشعیر، و الحطمة عند العرب الاکولة، و سمّیت جهنّم حطمة لما تلتهمه من الخلائق. قوله: وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ انّهم یحطمونکم، و فیه تبریة لسلیمان و جنوده من الجور و ان یطئوا ذرّة علی الارض، و القول الثانی انّه استیناف، ای فهم سلیمان و القوم لا یشعرون.
هوش مصنوعی: یک مورچه که رئیس گروهش بود به دیگر مورچه‌ها گفت: ای مورچه‌ها، به خانه‌های‌تان بروید، مبادا سلیمان و سپاهش شما را له کنند. در ظاهر، او سلیمان را از له کردن نهی می‌کرد، ولی در واقع او به مورچه‌ها هشدار می‌داد که در معرض خطر قرار نگیرند. این سخن شبیه به این است که کسی بگوید: "دیگر در اینجا نباشی." واژه "حطم" به معنای شکست و خرد شدن است. سنگ کعبه به خاطر شکسته شدنش به "حطیم" مشهور شده و "حطام" به معنی بخشی از دنیای مادی است. همچنین، "حطم" در اصطلاح به معنای خرد کردن دانه برای حیوانات است و "حطمة" به معنای خوراک زیاد. جهنم نیز به این نام خوانده شده چون موجودات را می‌بلعد. در ادامه گفته می‌شود که سلیمان و سپاهش از اینکه به مورچه‌ها آسیب بزنند، بی‌خبر هستند. در تفسیر دیگری نیز بیان شده که آنها اصلاً نمی‌دانند که در حال له کردن آنها هستند.
فَتَبَسَّمَ ضاحِکاً مِنْ قَوْلِها، ای متعجّبا من حذرها و اهتدائها الی مصالحها، و قیل ضحک فرحا بظهور عدله فی الخلق حتّی عرفته النّملة فاخبرت انّهم لا یطئونها عن علم. قال المازنی: انّما قال ضاحکا لیعلم انّه تبسّم ضحک لا تبسّم غضب، و فی الخبر: ضحک الانبیاء التبسم و هو الکسر.
هوش مصنوعی: او با لبخندی خندان به گفته‌اش پاسخ داد، به این معنا که متعجب بود از اینکه او به خوبی از خودش مراقبت کرده و به راهی درست هدایت شده است. گفته شده که او به خاطر ظهور عدالتش در خلقت خندید تا حتی مورچه‌ها او را بشناسند و بدانند که هیچ کس با علم به او آسیب نخواهد رساند. یکی از دانشمندان گفته است که او لبخند زده تا نشان دهد که این لبخند از روی شادی و سرور بوده و نه خشم. در یک روایت آمده است که لبخند پیامبران همواره لبخند است و نشانه‌ای از آرامش و صمیمیت.
فان قیل: بم عرفت النّملة سلیمان؟ قلنا کانت مأمورة بطاعته، فلا بدّ من ان تعرف من امرت بطاعته، و لها من الفهم فوق هذا، فانّها تشقّ ما تجمع من الحبوب بنصفین و تکسر الجلجلان باربع قطع حتّی لا تنبت.
هوش مصنوعی: وقتی سوال می‌شود: مورچه چگونه سلیمان را شناخته است؟ پاسخ این است که او مأمور به اطاعت از او بوده و بنابراین باید بداند که چه کسی را باید اطاعت کند. همچنین، مورچه از درک بالایی برخوردار است؛ زیرا می‌تواند دانه‌ها را به دو نیم تقسیم کند و تخم‌مرغ‌هایی را که به صورت جسته‌گری جمع می‌کند، به چهار قطعه بشکند تا دیگر نروید.
گفته‌اند که در سخن مورچه با اصحاب خویش ده جنس کلام است: اوّل ندا، دیگر تنبیه، سوم تسمیه، چهارم امر، پنجم نصّ، ششم تحذیر، هفتم تخصیص، هشتم تعمیم، نهم اشارت، دهم عذر. امّا ندا آنست که گفت: «یا»، تنبیه: «ایّها»، تسمیت: «النّمل»، امر: «ادخلوا»، نصّ: «مساکنکم» و تحذیر: «لا یحطمنکم»، تخصیص: «سلیمان»، تعمیم: «و جنوده»، اشارت: «و هم»، عذر: «لا یشعرون».
هوش مصنوعی: گفته‌اند که در گفتار مورچه‌ها با یکدیگر، ده نوع کلام وجود دارد: اول ندا، دومی تنبیه، سومی نام‌گذاری، چهارمی دستور، پنجمی آگاهی، ششم تحذیر، هفتم تخصیص، هشتم تعمیم، نهم اشاره و دهم عذر. به عنوان مثال، ندا یعنی گفتن «یا»، تنبیه به معنای «ایّها»، نام‌گذاری به کار بردن «النّمل»، دستور به معنی «ادخلوا»، آگاهی به مفهوم «مساکنکم»، و تحذیر یعنی «لا یحطمنکم». تخصیص به نام «سلیمان»، تعمیم به شکل «و جنوده»، اشاره به‌طور کلی به «و هم»، و عذر به معنای «لا یشعرون» است.
و گفته‌اند سلیمان اوّل که در مورچگان نگرست بچشم وی صعب آمد کثرت ایشان و بزرگی جثّت ایشان که همچون گاومیش بودند به بزرگی پس سلیمان انگشتری خویش بآن مهتر ایشان نمود، بتواضع و خشوع پیش آمد و خویشتن را بیفکند، آن گه سلیمان او را گفت که: مورچگان بسیارند وی جواب داد که از کثرت ایشان تو خبر نداری ایشان سه صنفند: صنفی در کوه‌ها و وادیها مسکن دارند، و صنفی در دهها، و صنفی در شهرها. سلیمان گفت لختی ازیشان بر من عرضه کن. گفت زمانی توقّف کن درین موضع تا من ایشان را خبر دهم و بیرون خوانم. پس ندا کرد و ایشان را بیرون خواند جوق جوق کردوس کردوس بیرون می‌آمدند و میگذشتند، هفتاد روز بر آن صفت میگذشتند، سلیمان گفت: هل انقطعت عساکرهم؟ فقال له ملک النّمل: لو وقفت الی یوم القیامة ما انقطعت. ثمّ وقف سلیمان بمن معه من الجنود لیدخل النّمل مساکنهم، ثمّ حمد ربّه حین علّمه منطق الطیر و سمع کلام النّملة.
هوش مصنوعی: سلیمان اول وقتی به مورچه‌ها نگاه کرد، از تعداد و بزرگی آن‌ها که به اندازه گوساله بودند، حیرت‌زده شد. سپس انگشتری خود را به رئیس آن‌ها نشان داد و او با تواضع و احترام به زمین افتاد. سلیمان به او گفت که تعداد مورچه‌ها بسیار است. او پاسخ داد که تو از تعداد واقعی آن‌ها خبر نداری زیرا آن‌ها به سه دسته تقسیم می‌شوند: گروهی در کوه‌ها و دره‌ها، گروهی در روستاها و گروهی در شهرها. سلیمان خواست که کمی از آن‌ها را به او نشان دهد. او درخواست کرد که سلیمان کمی صبر کند تا بتواند مورچه‌ها را جمع‌آوری کند. سپس او با صدای بلند شروع به فراخواندن آن‌ها کرد و مورچه‌ها یکی یکی و دسته دسته بیرون آمدند و از مقابل سلیمان عبور کردند. این روند به مدت هفتاد روز ادامه داشت. سلیمان پرسید که آیا تعدادشان به پایان می‌رسد یا خیر، و رئیس مورچه‌ها گفت که حتی اگر تا روز قیامت هم بایستی، تعداد آن‌ها تمام نخواهد شد. سپس سلیمان و سپاهش ایستادند تا مورچه‌ها به لانه‌هایشان بروند و پس از آن خدا را شکر کرد که زبان پرندگان را به او آموخته و توانست سخن یک مورچه را بشنود.
«فقال ربّ اوزعنی»، ای الهمنی. و قیل اوزعنی، ای حرّصنی، و فلان موزع ای مولع، من الوزوع و هو الولوع. و قیل الایزاع من الوزع و هو الکفّ ای اعزنی بشکرک و کفّنی عن کفرک، فان من کفّک عن شی‌ء فقد اعزاک بالکفّ عنه، و النعمة الّتی استوجب سلیمان شکرها هی نعمة العدل الّتی حمل النّملة علی الشّهادة له بها فی قولها: وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ لانّ فی قولها شهادة انّه لا یطأ الذّرّ مع بسطة ملکه، و قیل: النّعمة النّبوة و الملک الّذی لا ینبغی لاحد من بعده «و علی والدیّ» یعنی انعمت علی والدی و هو داود بن ایشا بالنّبوة و تسبیح الجبال و الطّیر معه و صنعة اللبوس و الانة الحدید و غیرها و علی والدتی و هی بتشایع بنت الیاین کانت امرأة اوریان التی امتحن بها داود و هی امرأة سلمة زاکیة طاهرة، و هی الّتی قالت له: یا بنیّ لا تکثرنّ النّوم‌ باللّیل فانّه یدع الرّجل فقیرا یوم القیامة وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً ای و الهمنی ان اعمل صالحا، «ترضیه» ای ثبّتنی علی الشّکر «وَ أَدْخِلْنِی بِرَحْمَتِکَ فِی عِبادِکَ الصَّالِحِینَ» ای فی الجنّة مع الانبیاء و لا یدخل الجنّة احد الا برحمتک. نهی رسول اللَّه (ص) عن قتل اربعة من الدّوابّ: الهدهد و الصّرد و النّحلة و النّملة.
هوش مصنوعی: سلیمان از خداوند درخواست می‌کند که او را الهام کند تا شکرگزار نعمت‌هایش باشد. گفته شده است که این دعا به معنای طلب افزایش شوق و اشتیاق است. نعمت‌هایی که سلیمان بر آن‌ها شکر می‌گیرد، شامل عدالت اوست که باعث می‌شود موریانه به او گواهی دهد. همچنین، نعمت‌های دیگری مثل نبوت و سلطنت به وی داده شده است، که این‌ها نیز برای والدینش بوده است. او همچنین به نصیحت مادرش که او را از خواب زیاد در شب برحذر داشته یاد می‌کند و درخواست می‌کند که در کارهای نیک الهام شود. سلیمان می‌خواهد با رحمت خدا به جمع بندگان صالح در بهشت بپیوندد. همچنین، پیامبر اسلام (ص) نهی کرده است از کشتن چهار نوع جانور: هدهد، صبح، زنبور و موریانه.