گنجور

۶ - النوبة الثالثة

قوله: إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتی‌ زندگانی بحقیقت سه چیز است و هر دل که از آن سه چیز خالی بود مردار است و در شمار موتی است: زندگانی بیم با علم، و زندگانی امید با علم، سوم زندگانی دوستی با علم. زندگانی بیم دامن مرد پاک دارد و چشم وی بیدار و راه وی راست، زندگانی امید مرکب مرد تیز دارد و زاد تمام و راه نزدیک، زندگانی دوستی قدر مرد بزرگ دارد و سرّ وی آزاد و دل شاد. بیم بی‌علم بیم خارجیان است، امید بی‌علم امید مرجیانست. دوستی بی‌علم دوستی اباحتیان است هر کرا این سه خصلت با علم درهم پیوست بزندگی پاک رسید و از مردگی باز رست.

ربّ العالمین میگوید: فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً زنده‌شان دارم بزندگانی پاک از خود بیزار و از همه عالم آزاد.

بیزار شو از هر چه بکون اندر
تا باشی یار غار آن دلبر

این جوانمردان آنند که چون عیان بار داد ایشان ساخته بودند. چون حجاب برخاست از همه خلق پرداخته بودند. دامن حقایق از دست علایق با خود گرفته بودند

اتانی هواها قبل ان اعرف الهوی
فصادف قلبی خالیا فتمکنّا

وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ آن روز که آن دابه از زمین برآید دوست از دشمن پیدا شود و آشنا و بیگانه از هم جدا شود یکی را قهر جلال ازلی فرو گیرد و داغ نومیدی بر پیشانی وی نهند. آنت فضیحت و رسوایی و مصیبت جدایی که درخت نومیدی ببرآید و اشخاص بیزاری بدرآید از هدم عدل گرد نبایست برآید. از سر نومیدی و درد واماندگی گوید:

من پندارم که هستم اندر کاری
ای بر سر پنداشت چو من بسیاری‌

یکی را لطف جمال الهی در رسد بعنایت ازلی و فضل ربّانی نقطه نور بر پیشانی او پدید آید سر تا پای وی همه نور گردد. آن دل پاک وی را مرکب صفا گردانند، لگام تقوی بر سر وی کنند که: التّقی ملجم، از عمل صالح زینی برنهند رکاب وفا در آویزند تنگ مجاهدت بر کشند او را بسلطان شریعت سپارند و از خزانه رسالت خلعتی او را پوشانند که: وَ لِباسُ التَّقْوی‌ ذلِکَ خَیْرٌ، پس عمامه از استغناء ازل بر فرق همت او نهند، نعلین صبر در پایش کنند طیلسان محبّت بر دوش افکنند، صفات او را به پیرایه علم بیارایند و در شاه راه شرع روان کنند و هر چه اقبال و افضال بود بحکم استقبال پیش وی فرستند که: من تقرب منی شبرا تقربت منه ذراعا الحدیث.

وَ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ الایة، فردا که صبح قیامت بدمد و سرا پرده عزّت به صحراء قدرت بزنند و بساط عظمت بگسترانند و زندان عذاب از حجاب بیرون آرند و ترازوی عدل بیاویزند و از فزع آن روز صد هزار و بیست و اند هزار نقطه نبوت و عصمت و سیادت بزانو درآیند و زبان تذلّل بگشایند که لا عِلْمَ لَنا، سه فزع بود آن روز اوّل فزع از نفخه اسرافیلی که میگوید: فَفَزِعَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ، دیگر فزع از زلزله ساعت که میگوید: إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْ‌ءٌ عَظِیمٌ، سدیگر فزع اکبر که میگوید: وَ لَوْ تَری‌ إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْتَ، از فزع آن روز زبانهای فصیح گنگ گردد و عذرها باطل و ان نداء سیاست در آن عرصه کبری دهند که: هذا یَوْمُ لا یَنْطِقُونَ وَ لا یُؤْذَنُ لَهُمْ فَیَعْتَذِرُونَ بسی پرده‌ها دریده گردد بسی نسبها بریده شود بسی سپیدرویان سیه‌روی شوند بسی کلاه دولت که در خاک مذلّت افکنند بسی خلقان پاره که دولتخانه بهشت را آئین بندند از سیاست آن روز آدم پیش آید گوید: بار خدایا آدم را برهان و با فرزندان تو دانی که چکنی نوح نوحه میکند که بار خدایا فزع قیامت صعب است هیچ روی آن دارد که بر ضعیفی ما رحمت کنی؟ ابراهیم خلیل، موسی کلیم، عیسی روح الامین همه بخود درمانده و زبان عجز و بیچارگی بگشاده که: بار خدایا بر ما رحمت کن که ما را طاقت سیاست این فزع نیست. همی در آن میانه سالار و سید قیامت مایه فطرت و نقطه دولت مصطفای عربی هاشمی (ص) گوید بار خدایا مشتی ضعیفان و گنه‌کارانند امّت من، بریشان رحمت کن و با محمد هر چه خواهی میکن. از جناب جبروت و درگاه عزت ذو الجلال خطاب آید که یا محمد هر آن کس که بخدایی ما و رسالت تو اقرار داد حرمت شفاعت ترا بر فتراک دولت تو بستیم. یا سیّد با تو و با امّت تو بکرم خود کار می‌کنم نه بکردار ایشان. هر که بوحدانیّت ما و نبوّت تو اقرار داد و باخلاص و صدق کلمت شهادت گفته او را از فزع اکبر ایمن کردیم و گناهان وی بمغفرت خود بپوشیدیم و بفضل خود او را طوبی و زلفی و حسنی دادیم اینست که ربّ العالمین گفت: فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ قوله: إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ الایة، خنک آن بندگانی که دین حنیفی ایشان را در پذیرفت و در طاعت و عبادت دست در متابعت محمد مرسل زدند و حق را گردن نهادند بر مقتضی این فرمان که: وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ ایشانند که مقبول درگاه بی‌نیازی شدند و علم سعادت و رایت اقبال بر درگاه سینه‌های ایشان نصب کردند و مفاتیح کنوز خیرات و خزائن طاعات در کف کفایت ایشان نهادند و حائطی از عصمت بگرد روزگار ایشان در کشیدند تا صولت غوغای لشگر عاصیان بساحات ایشان راه نیافت و سطوات احداث پیرامن دلهای ایشان نگشت و لواء عزّ ایشان تا ابد در عین ظهور می‌کشند، که: إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ، آری از آن راه بردند کشان راه نمودند، و این شمع عنایت و رعایت در راه ایشان برافروختند که: سَیُرِیکُمْ آیاتِهِ فَتَعْرِفُونَها و این راه بسه منزل توان برید: اوّل نمایش، پس روش، پس کشش. نمایش اینست که: سَیُرِیکُمْ آیاتِهِ فَتَعْرِفُونَها، روش آنست که گفت: وَ قَدْ خَلَقَکُمْ أَطْواراً، لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ، کشش آنست که گفت: دَنا فَتَدَلَّی نمایش در حق خلیل گفت: نُرِی إِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ روش از موسی باز گفت: إِنَّ مَعِی رَبِّی سَیَهْدِینِ. کشش در حق مصطفای عربی (ص) گفت: أَسْری‌ بِعَبْدِهِ. ای مسکین تو راه گم کرده در خود بمانده راه براه نمی‌بری عمرها در خود برفتی هنوز جایی نرسیدی. روش تو چنانست که آن پیر عزیز گفت:

برنا بودم که گفت خوش باد شبت
در عشق شدم پیر و شبم روز نشد

ای جوانمرد از خود قدمی بیرون نه تا راه بر تو روشن شود و هام راهت پدید آید.

نشنیده آن کلمه پیر طریقت که گفت: ای رفته از خود نانرسیده بدوست دل تنگ مدار که در هر نفسی همراه تو او است عزیز اوست که بداغ اوست. بر، راه اوست که با چراغ اوست. اینست که ربّ العالمین گفت: فَهُوَ عَلی‌ نُورٍ مِنْ رَبِّهِ.

۶ - النوبة الثانیة: قوله تعالی: إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتی‌ وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ، این آیت در شأن کفار قریش فروآمد، قومی مخصوص که علم اللَّه در حق ایشان سابق شده که هرگز ایمان نیارند و در کفر میرند. ربّ العالمین مصطفی را خبر داد که ایشان سخن تو نپذیرند و پند تو ایشان را سود ندارد که ما بر دلهای ایشان مهر نهاده‌ایم تا ایمان در آن نشود و کفر از آن بیرون نیاید. همانست که جای دیگر گفت: وَ نَطْبَعُ عَلی‌ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یَسْمَعُونَ و ایشان را مردگان نام کرد، که ایشان را نه در آنچه می‌شنوند نفعیست و نه بآن عمل میکنند، راست چون مردگانند که حس و عقل ندارند. میگوید یا محمد چنان که نتوانی تو که مردگان را شنوا کنی تا سخن بشنوند ایشان را هم نتوانی که شنوا کنی تا حق بشنوند. ابن کثیر وَ لا تُسْمِعُ بتاء مفتوحه خواند الصُّمَّ مرفوع میگوید کران آواز خواننده نشنوند إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ خاصّه آن گه که پشت برگردانند بر خواننده و میروند، نه بگوش شنوند و نه برمز و اشارت بدانند.

اطلاعات

وزن: مفعولن مفعول مفاعیلن
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله: إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتی‌ زندگانی بحقیقت سه چیز است و هر دل که از آن سه چیز خالی بود مردار است و در شمار موتی است: زندگانی بیم با علم، و زندگانی امید با علم، سوم زندگانی دوستی با علم. زندگانی بیم دامن مرد پاک دارد و چشم وی بیدار و راه وی راست، زندگانی امید مرکب مرد تیز دارد و زاد تمام و راه نزدیک، زندگانی دوستی قدر مرد بزرگ دارد و سرّ وی آزاد و دل شاد. بیم بی‌علم بیم خارجیان است، امید بی‌علم امید مرجیانست. دوستی بی‌علم دوستی اباحتیان است هر کرا این سه خصلت با علم درهم پیوست بزندگی پاک رسید و از مردگی باز رست.
هوش مصنوعی: زندگی واقعی شامل سه عنصر است و هر کسی که از این سه عنصر تهی باشد، مرده به حساب می‌آید. این سه عنصر عبارتند از: ترس آگاهانه، امید آگاهانه و دوستی آگاهانه. ترس با علم موجب می‌شود که فرد پاک‌تر باشد و چشمانش هوشیار و راهش درست باشد. امید با علم به انسان سرعت و زاد و راه نزدیک می‌دهد. دوستی با علم ارزش انسان را بالا می‌برد و دلش شاد و سرش آزاد می‌ماند. ترس بدون علم، بیم ناشی از بیگانه‌هاست و امید بدون علم تنها امیدی بی‌اساس است. دوستی بدون علم نیز به دوستی‌های بی‌معنا و سطحی منجر می‌شود. هر کسی که این سه ویژگی را با علم در کنار هم دارد، به زندگی پاکی دست می‌یابد و از مرگ روحی رهایی می‌یابد.
ربّ العالمین میگوید: فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً زنده‌شان دارم بزندگانی پاک از خود بیزار و از همه عالم آزاد.
هوش مصنوعی: خداوند می‌فرماید: ما به یقین زندگی نیکویی را برای او فراهم خواهیم کرد که از هر چیزی پاک و آزاد است.
بیزار شو از هر چه بکون اندر
تا باشی یار غار آن دلبر
هوش مصنوعی: از هر چیزی که تو را به سوی مشکلات و ناراحتی‌ها می‌کشاند، دوری کن تا بتوانی دوست واقعی خود را پیدا کنی و در کنار او باشی.
این جوانمردان آنند که چون عیان بار داد ایشان ساخته بودند. چون حجاب برخاست از همه خلق پرداخته بودند. دامن حقایق از دست علایق با خود گرفته بودند
هوش مصنوعی: این افراد جوانمرد، زمانی که حقیقت آشکار شد، خود را برای آن آماده کرده بودند. وقتی که حجاب و پرده‌ها کنار رفت، آنها به درک عمیق‌تری از انسان‌ها و جهان دست یافتند. آنها از وابستگی‌های دنیوی خود رها شده و به حقیقت‌ها و ارزش‌های واقعی زندگی دست یافته بودند.
اتانی هواها قبل ان اعرف الهوی
فصادف قلبی خالیا فتمکنّا
هوش مصنوعی: نسیم عشق به من رسید پیش از آنکه عشق را بشناسم، و قلبم را که خالی بود پیدا کرد و در آن جا گرفت.
وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ آن روز که آن دابه از زمین برآید دوست از دشمن پیدا شود و آشنا و بیگانه از هم جدا شود یکی را قهر جلال ازلی فرو گیرد و داغ نومیدی بر پیشانی وی نهند. آنت فضیحت و رسوایی و مصیبت جدایی که درخت نومیدی ببرآید و اشخاص بیزاری بدرآید از هدم عدل گرد نبایست برآید. از سر نومیدی و درد واماندگی گوید:
هوش مصنوعی: زمانی که سخن درباره آن‌ها به حقیقت بپیوندد، دابی از زمین خارج می‌شود که در آن روز دوست از دشمن مشخص خواهد شد و آشنایان از بیگانگان جدا خواهند گردید. برخی به شدت تحت تأثیر قهر الهی قرار خواهند گرفت و علامت ناامیدی بر پیشانی آن‌ها زده خواهد شد. آن روز، فضیحت و رسوایی و مصیبت جدایی به اوج خود خواهد رسید و درخت ناامیدی می‌بالد و افرادی که از عدالت دور شده‌اند، به شدت بیزار خواهند شد. در پی ناامیدی و درد و رنج، برخی ناتوان و درمانده خواهند گفت:
من پندارم که هستم اندر کاری
ای بر سر پنداشت چو من بسیاری‌
هوش مصنوعی: من بر این باورم که در کاری مشغول هستم، در حالی که افراد زیادی مانند من نیز همینگونه فکر می‌کنند.
یکی را لطف جمال الهی در رسد بعنایت ازلی و فضل ربّانی نقطه نور بر پیشانی او پدید آید سر تا پای وی همه نور گردد. آن دل پاک وی را مرکب صفا گردانند، لگام تقوی بر سر وی کنند که: التّقی ملجم، از عمل صالح زینی برنهند رکاب وفا در آویزند تنگ مجاهدت بر کشند او را بسلطان شریعت سپارند و از خزانه رسالت خلعتی او را پوشانند که: وَ لِباسُ التَّقْوی‌ ذلِکَ خَیْرٌ، پس عمامه از استغناء ازل بر فرق همت او نهند، نعلین صبر در پایش کنند طیلسان محبّت بر دوش افکنند، صفات او را به پیرایه علم بیارایند و در شاه راه شرع روان کنند و هر چه اقبال و افضال بود بحکم استقبال پیش وی فرستند که: من تقرب منی شبرا تقربت منه ذراعا الحدیث.
هوش مصنوعی: انسانی که در سایه لطف و زیبایی الهی قرار می‌گیرد، با عنایت خداوندی نور و روشنایی بر پیشانی‌اش ظاهر می‌شود و تمام وجودش مملو از نور می‌گردد. دل پاک او به بستر صفا تبدیل می‌شود و با تقوای الهی مهار می‌شود. از عمل صالح، زینت وفا را برای او آماده می‌کنند و او را به شاهی شریعت می‌سپارند. از خزانه رسالت، جامه‌ای بر تنش می‌پوشانند که لباس تقوا، بهترین لباس است. بر سرش عمامه‌ای از بی‌نیازی ابدی می‌گذارند و در پایش نعلین صبر قرار می‌دهند، همچنین طیلسانی از محبت بر دوشش می‌افکنند. صفات نیک او را با علم زینت می‌دهند و او را در مسیر شرع قرار می‌دهند و همه برکات و نعمت‌ها را به سمت او می‌فرستند، زیرا هر کسی که به خدا نزدیک شود، خداوند به او نزدیک‌تر خواهد شد.
وَ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ الایة، فردا که صبح قیامت بدمد و سرا پرده عزّت به صحراء قدرت بزنند و بساط عظمت بگسترانند و زندان عذاب از حجاب بیرون آرند و ترازوی عدل بیاویزند و از فزع آن روز صد هزار و بیست و اند هزار نقطه نبوت و عصمت و سیادت بزانو درآیند و زبان تذلّل بگشایند که لا عِلْمَ لَنا، سه فزع بود آن روز اوّل فزع از نفخه اسرافیلی که میگوید: فَفَزِعَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ، دیگر فزع از زلزله ساعت که میگوید: إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْ‌ءٌ عَظِیمٌ، سدیگر فزع اکبر که میگوید: وَ لَوْ تَری‌ إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْتَ، از فزع آن روز زبانهای فصیح گنگ گردد و عذرها باطل و ان نداء سیاست در آن عرصه کبری دهند که: هذا یَوْمُ لا یَنْطِقُونَ وَ لا یُؤْذَنُ لَهُمْ فَیَعْتَذِرُونَ بسی پرده‌ها دریده گردد بسی نسبها بریده شود بسی سپیدرویان سیه‌روی شوند بسی کلاه دولت که در خاک مذلّت افکنند بسی خلقان پاره که دولتخانه بهشت را آئین بندند از سیاست آن روز آدم پیش آید گوید: بار خدایا آدم را برهان و با فرزندان تو دانی که چکنی نوح نوحه میکند که بار خدایا فزع قیامت صعب است هیچ روی آن دارد که بر ضعیفی ما رحمت کنی؟ ابراهیم خلیل، موسی کلیم، عیسی روح الامین همه بخود درمانده و زبان عجز و بیچارگی بگشاده که: بار خدایا بر ما رحمت کن که ما را طاقت سیاست این فزع نیست. همی در آن میانه سالار و سید قیامت مایه فطرت و نقطه دولت مصطفای عربی هاشمی (ص) گوید بار خدایا مشتی ضعیفان و گنه‌کارانند امّت من، بریشان رحمت کن و با محمد هر چه خواهی میکن. از جناب جبروت و درگاه عزت ذو الجلال خطاب آید که یا محمد هر آن کس که بخدایی ما و رسالت تو اقرار داد حرمت شفاعت ترا بر فتراک دولت تو بستیم. یا سیّد با تو و با امّت تو بکرم خود کار می‌کنم نه بکردار ایشان. هر که بوحدانیّت ما و نبوّت تو اقرار داد و باخلاص و صدق کلمت شهادت گفته او را از فزع اکبر ایمن کردیم و گناهان وی بمغفرت خود بپوشیدیم و بفضل خود او را طوبی و زلفی و حسنی دادیم اینست که ربّ العالمین گفت: فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ قوله: إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ الایة، خنک آن بندگانی که دین حنیفی ایشان را در پذیرفت و در طاعت و عبادت دست در متابعت محمد مرسل زدند و حق را گردن نهادند بر مقتضی این فرمان که: وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ ایشانند که مقبول درگاه بی‌نیازی شدند و علم سعادت و رایت اقبال بر درگاه سینه‌های ایشان نصب کردند و مفاتیح کنوز خیرات و خزائن طاعات در کف کفایت ایشان نهادند و حائطی از عصمت بگرد روزگار ایشان در کشیدند تا صولت غوغای لشگر عاصیان بساحات ایشان راه نیافت و سطوات احداث پیرامن دلهای ایشان نگشت و لواء عزّ ایشان تا ابد در عین ظهور می‌کشند، که: إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ، آری از آن راه بردند کشان راه نمودند، و این شمع عنایت و رعایت در راه ایشان برافروختند که: سَیُرِیکُمْ آیاتِهِ فَتَعْرِفُونَها و این راه بسه منزل توان برید: اوّل نمایش، پس روش، پس کشش. نمایش اینست که: سَیُرِیکُمْ آیاتِهِ فَتَعْرِفُونَها، روش آنست که گفت: وَ قَدْ خَلَقَکُمْ أَطْواراً، لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ، کشش آنست که گفت: دَنا فَتَدَلَّی نمایش در حق خلیل گفت: نُرِی إِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ روش از موسی باز گفت: إِنَّ مَعِی رَبِّی سَیَهْدِینِ. کشش در حق مصطفای عربی (ص) گفت: أَسْری‌ بِعَبْدِهِ. ای مسکین تو راه گم کرده در خود بمانده راه براه نمی‌بری عمرها در خود برفتی هنوز جایی نرسیدی. روش تو چنانست که آن پیر عزیز گفت:
هوش مصنوعی: روزی که در صور دمیده می‌شود، آسمان‌ها و زمین از هول و هراس به لرزه در می‌آیند. آن روز، پرده‌های بزرگی از عظمت و قدرت خداوند کنار زده می‌شود و ترازوی عدل برای سنجش اعمال انسان‌ها در میان گذاشته می‌شود. همه موجودات از هول و وحشت آن روز به زانو در می‌آیند و زبانشان را برای اعتراف به نادانی خود می‌گشایند. آن روز سه نوع هراس وجود دارد: نخستین هراس از صداي صور است که پیامد آن، وحشت همه از آن لحظه بزرگ است؛ دومین هراس، زلزله‌ای عظیم است که وقایع آن روز را به شدت تحت تاثیر قرار می‌دهد؛ و سومین هراس اصلی‌تر و بزرگ‌تر از هر دو می‌باشد که انسان‌ها را به حالتی از وحشت می‌کشاند که دیگر نمی‌توانند سخنی بگویند و معذرت خواهی کنند. در آن روز، نسب‌ها بی‌معنا می‌شود و افراد دارای مقام و اعتبار، در ذلت به سر می‌برند و بسیاری از انسان‌ها که در دنیا در رفاه بودند، به شدت در آن روز مسکین می‌گردند. در این میان، پیامبر (ص) از خداوند طلب رحمت برای امتش می‌کند، و در پاسخ، از درگاه الهی اعلان می‌گردد که هر کس به یگانگی خدا و پیامبر ایمان آورد، شفاعت او پذیرفته خواهد شد و رحمتی بزرگ بر او نازل خواهد شد. بندگان مخلص و درستکار هستند که در این روز از نعمت‌های الهی برخوردار خواهند شد. آنان که به حکم خدا و با پیروی از پیامبر، دینداری را در پیش گرفتند، در زمره مقبولین قرار می‌گیرند و درهای خیرات و برکات بر آنها گشوده می‌شود. این افراد از سلطه شیاطین ایمن خواهند بود و تا ابد در سایه عزت و امنیت الهی قرار می‌گیرند. این روز، مسیرهایی دارد که هر فرد طبق آن‌ها به کمال و معرفت می‌رسد: نخست آنکه نشانه‌های خدا را می‌شناسند، سپس درک عمیق‌تری از آفرینش خواهند داشت و در نهایت به کشش و نزدیکی به حق می‌رسند. این مسیر به انسان‌ها نشان می‌دهد که چگونه باید به خدا نزدیک شوند و از آیات و نشانه‌های او بهره‌مند گردند.
برنا بودم که گفت خوش باد شبت
در عشق شدم پیر و شبم روز نشد
هوش مصنوعی: زمانی جوان و شاداب بودم که کسی به من گفت شب‌خوش داشته باش. اما اکنون در عشق به‌پیری رسیده‌ام و شب زندگی‌ام هیچ‌گاه به روز تبدیل نشده است.
ای جوانمرد از خود قدمی بیرون نه تا راه بر تو روشن شود و هام راهت پدید آید.
هوش مصنوعی: ای جوانمرد، از خودت یک قدم بردار تا راهت روشن شود و مسیرت مشخص گردد.
نشنیده آن کلمه پیر طریقت که گفت: ای رفته از خود نانرسیده بدوست دل تنگ مدار که در هر نفسی همراه تو او است عزیز اوست که بداغ اوست. بر، راه اوست که با چراغ اوست. اینست که ربّ العالمین گفت: فَهُوَ عَلی‌ نُورٍ مِنْ رَبِّهِ.
هوش مصنوعی: کلام آن استاد بزرگ معنوی را نشنیده نگیر که گفت: ای کسی که از خود دور شده‌ای، دل‌تنگ نباش، چرا که او در هر لحظه با توست و عزیز اوست که در وجود توست. مسیر او همان راهی است که با نور او روشن شده است. به همین خاطر خداوند فرمود: او بر نوری از پروردگارش قرار دارد.