گنجور

۳ - النوبة الثالثة

قوله: أَ لَمْ تَرَ إِلی‌ رَبِّکَ، این آیت از روی ظاهر بیان معجزه مصطفی (ص) است و بر معنی فهم اهل حقایق، اشارت بتخاصیص قربت و تضاعیف کرامت او. امّا بیان معجزه آنست که رسول خدا علیه السلام در بعضی سفرها وقت قیلوله زیر درختی فرود آمد. یاران جمله با وی و سایه درخت اندک بود، ربّ العزّة جلّ جلاله بقدرت خویش اظهار معجزه مصطفی (ص) را سایه آن درخت بکشید چندان که همه لشکر اسلام را در سایه آن درخت جای بود. در آن حال ربّ العزّة این آیت فرو فرستاد و این معجزه ظاهر گشت. اما بیان تخصیص قربت و زلفت آنست که: أَ لَمْ تَرَ إِلی‌ رَبِّکَ خطاب با حاضرانست و تشریف مقربانست. موسی (ع) بر مقام مناجات طمع در دیدار حق کرد گفت: أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ جلال عزّت احدیت میل قهر در دیده قدس او کشید که: لَنْ تَرانِی و با مصطفی گفت: أَ لَمْ تَرَ إِلی‌ رَبِّکَ؟ ای محمد نه مرا می‌بینی و در من نگری؟ دیگر چه خواهی؟

ای جوانمرد! گمان مبر که آن کس که بمشاهدت عزّت ذو الجلال رسد ذرّه‌ای از عشق و شوق او کم گردد. در جگر ماهی تپشی است که اگر همه بحار عالم را جمع کنی ذرّه‌ای از آن تپش بننشاند. دلی که آن دلست امروز در کار است و فردا هم در کار، امروز در عین شوق و فردا در عین ذوق، یک سرّ از اسرار أَ لَمْ تَرَ إِلی‌ رَبِّکَ آنست که بشر اگر چه مخصوص بود بتخاصیص قربت، او را هرگز نرسد که تقاضای دیدار عزّت ذی الجلال کند مگر که هم دیدار، خود بتقاضای جمال آید. بیان این رمز در آن خبر است که مصطفی گفت: «اذا دخل اهل الجنّة الجنة نودوا یا اهل الجنّة انّ لکم عند اللَّه موعدا یرید ان ینجز ینجزکموه»

الحدیث الی آخره، این خود درجه عامّه مؤمنان است که بدرجات و منازل خویش آیند، و با اتباع و قهرمانان و خدم و اهل مملکت خویش الف گیرند، آن گه بتقاضای عزّت بمشاهده احدیّت رسند. باز قومی که خداوندان عین‌اند از صفات خویش مجرّد گشته و بعین فطرت خویش رسیده. پیش از آن که بمراقی دولت بهشت پیوندند، جمال ربوبیت راه ایشان بگیرد رداء کبریا را کشف کند، فیشهدهم بجماله و یتجلّی لهم بجلاله قبل وصولهم الی المنازل و الدرجات، فذلک قوله عزّ و جل: إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ، و یقال: أَ لَمْ تَرَ إِلی‌ رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ ای مد ظل العصمه قبل ان ارسلک الی الخلق.

وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساکِناً ای جعلک مهملا و لم یفعل، بل جعل الشمس التی طلعت من صدرک عَلَیْهِ دَلِیلًا.

ثُمَّ قَبَضْناهُ إِلَیْنا قَبْضاً یَسِیراً هذا خطاب من اسقط عنه الرسوم و الوسائط.

قوله: وَ هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ اشارت است بباد رعایت که از مهبّ عنایت وزد بر دلهای مؤمنان تا هر چه خاشاک مخالفت بود و انواع کدورت از آن دلها پاک بروبد و شایسته قبول کرامات و ارادات حق گرداند. بنده چون نسیم روح آن ریاح بسینه وی رسد زوائد موارد طلبد و روائح آن سعادت و عنایت جوید، ربّ العزة بمهربانی و لطف خویش چهار در بر وی گشاید: در احسان و در نعمت و در طاعت و در محبت، بنده بحکم بشریت از راه کنودی خویش درآید که: إِنَّ الْإِنْسانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ و آن در احسان بر خود به بندد، حق جل جلاله رسول کرامت فرستد با کلید تجاوز و عفو که: انا استر اسائتک برحمتی فانی سیّد لطیف و انت عبد ضعیف، فذلک قوله: وَ هُوَ الَّذِی یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَعْفُوا عَنِ السَّیِّئاتِ. همچنین رب العزة در نعمت بر بنده گشاید، بنده بکفران پیش آید که: إِنَّ الْإِنْسانَ لَکَفُورٌ مُبِینٌ، و آن در بر خود به بندد بتقصیر در شکر. حق جل جلاله رسول فضل فرستد با کلید منّت و گوید: ان قصرت انت فی شکری فلا اقصر انا فی بری، فذلک قوله: قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ، سوم در طاعت است که بر بنده گشاید اللَّه و بنده بمعصیت آن در بر خود ببندد. حق تعالی رسول مغفرت فرستد با کلید توبت که: ان اذنبت ذنبا فانا اغفر لک و لا ابالی فذلک قوله: إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً، چهارم در محبت است که اللَّه بلطف خود بر بنده گشاید بنده بجفا پیش آید، بدلیری و بد عهدی آن در بر خود به بندد، رب العزّة رسول حلم فرستد با کلید ستر که: عبدی! ان اجترأت علی سوء المعاملة تجاوز عنک لانی حبیبک و انا الذی قلت: یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ.

قوله: وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهُوراً قال النصرآبادی: هو الرّش الذی یرشّ من میاه المحبّة علی قلوب العارفین فتحیا به نفوسهم باماتة الطبع فیها ثم یجعل قلبه اماما للخلق یفیض برکاته علیهم فتصیب برکات نور قلبه کل شی‌ء من ذوات الارواح.

قال اللَّه تعالی: وَ نُسْقِیَهُ مِمَّا خَلَقْنا أَنْعاماً وَ أَناسِیَّ کَثِیراً.

وَ لَوْ شِئْنا لَبَعَثْنا فِی کُلِّ قَرْیَةٍ نَذِیراً. این همچنانست که جایی دیگر گفت: وَ لَئِنْ شِئْنا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ، و مقصود آنست که رب العزة می‌خواهد تا دوستان و خواص بندگان خود را پیوسته معصوم دارد از آنکه ایشان را با خود التفاتی بود یا با روش خویش نظری کنند. موسی کلیم (ع) وقتی ضجرتی نمود و متبرّم گشت از بنی اسرائیل از آنکه سؤال بسیار میکردند از وی. رب العزة تأدیب وی را آن شب بهزار نبی وحی فرستاد از انبیاء بنی اسرائیل. بامدادان همه رسولان بودند، وحی گزاران و پیغام رسانان، خلق همه روی بایشان نهادند و موسی را تنها بگذاشتند، موسی در خود افتاد تنگدل و غمگین، در اللَّه زارید و تضرّع کرد، گفت: بار خدایا! طاقتم نماند فریاد من رس و بر من ببخشای. رب العزّة مراعات دل موسی را هم در آن روز قبض ارواح آن رسولان کرد و موسی بسر وقت خویش بازگشت.

وَ هُوَ الَّذِی مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ، هو یک حرف است فرد است اشارت فرا خداوند فرد. نه نام است و نه صفت اما اشارت است فرا خداوندی که او را نام است و صفت، و آن یک حرف، ها است، و واو قرارگاه نفس است. نه‌بینی که چون تثنیه کنی هما گویی نه هو ما؟ تا بدانی که آن خود یک حرف است تنها دلیل بر خداوند یکتا، همه اسامی و صفات که گویی، از سر زبان گویی، مگر هو که از میان جان برآید از صمیم سینه و قعر دل رود. زبان و لب را با وی کاری نیست مردان راه دین و خداوندان عین الیقین که دلهای صافی دارند و همتهای عالی و سینه‌های خالی، چون از قعر سینه ایشان این کلمه سر برزند مقصود و مفهوم ایشان جز حق جل جلاله نبود، و تا چنین جوانمردی نبود خود حقیقت هویت بر وی مکشوف نگردد.

آن عزیزی در راهی میرفت درویشی پیش وی باز آمد، گفت: از کجا می‌آیی؟

گفت: هو، گفت: کجا می‌روی؟ گفت: هو، گفت: مقصودت چیست؟ گفت: هو، از هر چه سؤال میکرد وی میگفت هو. این چنانست که گفته‌اند:

از بس که دو دیده در خیالت دارم
در هر چه نگه کنم تویی پندارم‌

مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ، البحر الملح لا عذوبة فیه و العذب لا ملوحة فیه و هما فی الجوهریّة واحد و لکنّه سبحانه بقدرته غایر بینهما فی الصّفة، کذلک خلق القلوب بعضها معدن الیقین و العرفان و بعضها محل الشک و الکفران.

عَذْبٌ فُراتٌ اشارت است فرا دل دوستان که بنور هدی روشن است، بزیور ایمان آراسته و شعاع آفتاب توحید درو تافته، و مِلْحٌ أُجاجٌ اشارت است فرا دل بیگانگان که بظلمات کفر و کدورات شک تاریک گشته و در حیرت جهل بمانده. آن یکی را خلعت رفعت پوشیده بلا میل و آن یکی را قید مذلّت و اهانت بر پای نهاده بلا جور. آری چون رب العزة خواهد که بنده‌ای را تاج اعزاز بر سر نهد بر بساط راز او را راه دهد و راه ایمان بر وی روشن دارد، و چون خواهد که داغ خسار بر رخسارش نهد، بسوط انتقام از مقام قربش براند. وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ وَ تَوَکَّلْ عَلَی الْحَیِّ الَّذِی لا یَمُوتُ.

سأل رجل ابن سالم: أ نحن مستعبدون بالکسب او بالتوکل؟ فقال ابن سالم: التوکل حال رسول اللَّه و الکسب سنة رسول اللَّه (ص). و انما استنّ لهم الکسب لضعفهم حین اسقطوا عن درجة التوکل الذی هو حاله. فلمّا سقطوا عنه لم یسقطهم عن درجة طلب المعاش بالمکاسب الذی هو سنته و لو لا ذلک لهلکوا. و عن محمد بن عبد اللَّه الفرغانی یقول: سمعت ابا جعفر الحداد یقول: مکثت تسع عشر سنة اعتقد التوکل و انا اعمل فی السوق فآخذ کل یوم اجرتی و لا استریح منها الی شربة ماء و لا الی دخلة حمّام فاتنظّف بها، و کنت اجی‌ء بأجرتی الی الفقراء فأواسیهم بها فی الشونیزیة و غیرها و اکون انا علی حالی. و یقال عوام المتوکلین: اذا اعطوا شکروا و اذا منعوا صبروا، و خواصهم اذا اعطوا آثروا و اذا منعوا شکروا، و یقال: الحقّ یجود علی الاولیاء اذا توکلوا بتیسیر السبب من حیث یحتسبون و لا یحتسبون، و یجود علی الاصفیاء بسقوط الادب و اذا لم یکن ادب، فمتی یکون طلب؟ و یقال التوکل ان یکون مثل الطفل لا یعرف شیئا یأوی الیه الّا ثدی امّه. کذلک المتوکلون یجب ان لا یری لنفسه مأوی الّا اللَّه عز و جل.

۳ - النوبة الثانیة: قوله تعالی: أَ لَمْ تَرَ إِلی‌ رَبِّکَ؟.. الآیه هذا من رؤیة القلب و هی العلم، و المعنی الم تعلم انّ اللَّه هو الّذی مدّ الظّل؟ و یجوز ان یکون من رؤیة العین فتکون الرّؤیة بمعنی النّظر و لذلک قال: إِلی‌ رَبِّکَ و المعنی الم تنظر الی صنع ربّک کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ؟ فیه قولان: احدهما انّ الظّلّ ما بین طلوع الفجر و طلوع الشّمس مثل ظلّ الجنّة ظلّ ممدود لا شمس فیه و لا ظلمة. و القول الثّانی، هو اللّیل لانّه ظلّ الارض، و یعم الدّنیا کلّها، وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساکِناً ای دائما ثابتا لا یزول کما فی الجنّة. ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیْهِ ای علی الظّلّ دَلِیلًا لانّ بالشّمس یعرف الظّلّ، لو لا الشّمس ما عرف الظّلّ. و قیل جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیْهِ دَلِیلًا ای تبیعا یتّبعه فینسخه. قال ابو عبیدة: الظّلّ ما نسخته الشّمس و هو بالغداة، و الفی‌ء ما نسخ الشّمس و هو بعد الزّوال، سمّی فیئا لانّه فاء من جانب المغرب الی جانب المشرق. و قیل معناه جعلنا الشّمس مع الظّلّ دلیلا علی وحدانیّة اللَّه عزّ و جل و کمال قدرته. و قیل جعلناهما دلیلا علی اوقات الصّلاة و ذلک انّ اللَّه عزّ و جلّ علّق اوقات الصّلاة بالشّمس و الظّلّ.۴ - النوبة الاولى: قوله تعالی: تَبارَکَ الَّذِی جَعَلَ فِی السَّماءِ بُرُوجاً با برکت آن خدای که در آسمان برجها کرد وَ جَعَلَ فِیها سِراجاً و در آن چراغی نهاد، وَ قَمَراً مُنِیراً (۶۱) و ماهی تابنده.

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله: أَ لَمْ تَرَ إِلی‌ رَبِّکَ، این آیت از روی ظاهر بیان معجزه مصطفی (ص) است و بر معنی فهم اهل حقایق، اشارت بتخاصیص قربت و تضاعیف کرامت او. امّا بیان معجزه آنست که رسول خدا علیه السلام در بعضی سفرها وقت قیلوله زیر درختی فرود آمد. یاران جمله با وی و سایه درخت اندک بود، ربّ العزّة جلّ جلاله بقدرت خویش اظهار معجزه مصطفی (ص) را سایه آن درخت بکشید چندان که همه لشکر اسلام را در سایه آن درخت جای بود. در آن حال ربّ العزّة این آیت فرو فرستاد و این معجزه ظاهر گشت. اما بیان تخصیص قربت و زلفت آنست که: أَ لَمْ تَرَ إِلی‌ رَبِّکَ خطاب با حاضرانست و تشریف مقربانست. موسی (ع) بر مقام مناجات طمع در دیدار حق کرد گفت: أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ جلال عزّت احدیت میل قهر در دیده قدس او کشید که: لَنْ تَرانِی و با مصطفی گفت: أَ لَمْ تَرَ إِلی‌ رَبِّکَ؟ ای محمد نه مرا می‌بینی و در من نگری؟ دیگر چه خواهی؟
هوش مصنوعی: آیه‌ای که می‌گوید «آیا به خداوندت ننگریسته‌ای؟» به ظاهر معجزه پیامبر اکرم (ص) را بیان می‌کند و به معنای عمیق‌تری درباره نزدیک شدن و مقام والای او اشاره دارد. داستان این معجزه از این قرار است که رسول‌الله (ص) در یکی از سفرها در زیر درختی استراحت کرد و در آنجا یارانش با او بودند و سایه درخت نیز محدود بود. در این حالت، خداوند با قدرت خود سایه آن درخت را به‌گونه‌ای گسترش داد که تمام لشکر اسلام زیر آن سایه قرار گرفتند. در این زمان، خداوند این آیه را نازل کرد و معجزه ظهور کرد. اما در معنای نزدیک شدن و قرب حضرت حق، جمله «آیا به پروردگارت ننگریسته‌ای؟» خطاب به حاضران است و به مقام‌های نزدیکان اشاره می‌کند. وقتی موسی (ع) در حال مناجات به دیدار خداوند امیدوار شد و گفت: «خداوند، خودت را به من نشان بده»، مقام قدس به او پاسخ داد: «هرگز مرا نخواهی دید» و وقتی با پیامبر اکرم (ص) سخن گفت، فرمود: «آیا به پروردگارت ننگریسته‌ای؟» یعنی ای محمد، آیا مرا نمی‌بینی و به من نگاه نمی‌کنی؟ پس چه چیزی بیشتر از این می‌خواهی؟
ای جوانمرد! گمان مبر که آن کس که بمشاهدت عزّت ذو الجلال رسد ذرّه‌ای از عشق و شوق او کم گردد. در جگر ماهی تپشی است که اگر همه بحار عالم را جمع کنی ذرّه‌ای از آن تپش بننشاند. دلی که آن دلست امروز در کار است و فردا هم در کار، امروز در عین شوق و فردا در عین ذوق، یک سرّ از اسرار أَ لَمْ تَرَ إِلی‌ رَبِّکَ آنست که بشر اگر چه مخصوص بود بتخاصیص قربت، او را هرگز نرسد که تقاضای دیدار عزّت ذی الجلال کند مگر که هم دیدار، خود بتقاضای جمال آید. بیان این رمز در آن خبر است که مصطفی گفت: «اذا دخل اهل الجنّة الجنة نودوا یا اهل الجنّة انّ لکم عند اللَّه موعدا یرید ان ینجز ینجزکموه»
هوش مصنوعی: ای جوانمرد! گمان مبر که کسی که به تماشای عظمت خداوند می‌رسد ذره‌ای از عشق و شوق او کاسته می‌شود. در دل یک ماهی تپشی هست که اگر همه دریاهای عالم را جمع کنی، ذره‌ای از آن تپش در آنها نخواهد گنجید. دلی که چنین حالتی دارد، امروز در شوق است و فردا در حالتی دیگر. امروز در حالت عشق و فردا در حالت لذت است. یکی از رازهایی که در دیده‌بانی خداوند نهفته است این است که اگرچه انسان به خاطر نزدیکی به خدا خاص شده، هرگز نمی‌تواند خواسته‌اش را برای دیدار عظمت الهی مطرح کند، مگر اینکه آن دیدار امیدوارانه و خمیده به خواسته جمال خود بیاید. این رمز در یک روایت بیان شده است که پیامبر (ص) گفتند: «وقتی اهل بهشت وارد بهشت می‌شوند، به آنها اعلام می‌شود: ای اهل بهشت، شما موعدی از سوی خداوند دارید که او می‌خواهد آن را به تحقق برساند.»
الحدیث الی آخره، این خود درجه عامّه مؤمنان است که بدرجات و منازل خویش آیند، و با اتباع و قهرمانان و خدم و اهل مملکت خویش الف گیرند، آن گه بتقاضای عزّت بمشاهده احدیّت رسند. باز قومی که خداوندان عین‌اند از صفات خویش مجرّد گشته و بعین فطرت خویش رسیده. پیش از آن که بمراقی دولت بهشت پیوندند، جمال ربوبیت راه ایشان بگیرد رداء کبریا را کشف کند، فیشهدهم بجماله و یتجلّی لهم بجلاله قبل وصولهم الی المنازل و الدرجات، فذلک قوله عزّ و جل: إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ، و یقال: أَ لَمْ تَرَ إِلی‌ رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ ای مد ظل العصمه قبل ان ارسلک الی الخلق.
هوش مصنوعی: این متن به توصیف درجات و مراحل ایمانی افراد می‌پردازد. در این راستا گفته شده که مؤمنان در سیر و سلوک خود به مراحل مختلفی دست پیدا می‌کنند و با رهبران و خدمتگزاران خود ارتباط برقرار می‌سازند تا به عزت و عظمت الهی نزدیک شوند. همچنین، گروهی از خداوندان به صفات الهی و فطرت خویش دست یافته‌اند. قبل از ورود به بهشت، جمال و عظمت الهی بر آن‌ها تجلی می‌کند و آنان را با زیبایی‌های خداوندی آشنا می‌سازد. در اینجا به آیات قرآن اشاره شده که نشان‌دهنده مراقبت و حضور خداوند در زندگی مخلوقاتش است.
وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساکِناً ای جعلک مهملا و لم یفعل، بل جعل الشمس التی طلعت من صدرک عَلَیْهِ دَلِیلًا.
هوش مصنوعی: اگر خدا می‌خواست، می‌توانست تو را به حال خود رها کند و هیچ توجهی به تو نکند، اما او اینگونه عمل نکرد. بلکه خورشید که از قلب تو طلوع کرده، نشانه‌ای بر این موضوع است.
ثُمَّ قَبَضْناهُ إِلَیْنا قَبْضاً یَسِیراً هذا خطاب من اسقط عنه الرسوم و الوسائط.
هوش مصنوعی: سپس او را به روشی ملایم به سوی خود آوردیم. این بیان نشان‌دهنده این است که برخی از قوانین و واسطه‌ها از او کنار گذاشته شده است.
قوله: وَ هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ اشارت است بباد رعایت که از مهبّ عنایت وزد بر دلهای مؤمنان تا هر چه خاشاک مخالفت بود و انواع کدورت از آن دلها پاک بروبد و شایسته قبول کرامات و ارادات حق گرداند. بنده چون نسیم روح آن ریاح بسینه وی رسد زوائد موارد طلبد و روائح آن سعادت و عنایت جوید، ربّ العزة بمهربانی و لطف خویش چهار در بر وی گشاید: در احسان و در نعمت و در طاعت و در محبت، بنده بحکم بشریت از راه کنودی خویش درآید که: إِنَّ الْإِنْسانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ و آن در احسان بر خود به بندد، حق جل جلاله رسول کرامت فرستد با کلید تجاوز و عفو که: انا استر اسائتک برحمتی فانی سیّد لطیف و انت عبد ضعیف، فذلک قوله: وَ هُوَ الَّذِی یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَعْفُوا عَنِ السَّیِّئاتِ. همچنین رب العزة در نعمت بر بنده گشاید، بنده بکفران پیش آید که: إِنَّ الْإِنْسانَ لَکَفُورٌ مُبِینٌ، و آن در بر خود به بندد بتقصیر در شکر. حق جل جلاله رسول فضل فرستد با کلید منّت و گوید: ان قصرت انت فی شکری فلا اقصر انا فی بری، فذلک قوله: قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ، سوم در طاعت است که بر بنده گشاید اللَّه و بنده بمعصیت آن در بر خود ببندد. حق تعالی رسول مغفرت فرستد با کلید توبت که: ان اذنبت ذنبا فانا اغفر لک و لا ابالی فذلک قوله: إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً، چهارم در محبت است که اللَّه بلطف خود بر بنده گشاید بنده بجفا پیش آید، بدلیری و بد عهدی آن در بر خود به بندد، رب العزّة رسول حلم فرستد با کلید ستر که: عبدی! ان اجترأت علی سوء المعاملة تجاوز عنک لانی حبیبک و انا الذی قلت: یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ.
هوش مصنوعی: او کسی است که بادها را به عنوان مژده‌ای پیشاپیش رحمتش می‌فرستد. این اشاره‌ای به بادی است که از جانب لطف الهی به دل‌های مؤمنان می‌وزد تا هرگونه کدورت و ناخالصی را از آن‌ها بزداید و آن‌ها را برای پذیرش کرامات و اراده‌های الهی آماده کند. وقتی نسیم روحانی این باد به سینه بنده برسد، او زوائد و نقص‌ها را طلب می‌کند و به دنبال بوی خوش سعادت و عنایت الهی می‌گردد. خداوند به لطف و مهربانی‌اش درهای رحمت را به روی او می‌گشاید: در احسان، نعمت، طاعت و محبت. بنده به خاطر ویژگی‌های انسانی خود ممکن است دچار نادانی شود و در موضوع احسان به خود قصور کند، اما خداوند با رحمتش او را مورد عفو قرار می‌دهد و می‌فرماید: «من بدی‌های تو را با رحمت خود می‌پوشانم». همچنین خداوند در نعمت به بنده‌اش عطا می‌کند، اما بنده ممکن است در شکرگزاری قصور کند و کفران نعمت نماید. خداوند با فضل و رحمتش به او می‌گوید که اگر در شکرگزاری کوتاهی کردی، من در بخشش به تو کوتاهی نخواهم کرد. در طاعت نیز خداوند بر بنده‌اش رحمت می‌فرستد و اگر بنده مرتکب معصیتی شد، خداوند می‌فرماید که او را می‌بخشد و نگران نیست. در نهایت، در زمینه محبت نیز خداوند به لطفش بر بنده رحمت می‌فرستد. اگر بنده با بدی و بی‌وفایی برخورد کند، خداوند با حلم و بردباری‌اش او را می‌پوشاند و به او می‌فرماید که هرچقدر هم که به بدرفتاری بپردازی، من تو را دوست دارم و گفتم: «خداوند آن‌ها را دوست دارد و آن‌ها نیز او را دوست دارند».
قوله: وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهُوراً قال النصرآبادی: هو الرّش الذی یرشّ من میاه المحبّة علی قلوب العارفین فتحیا به نفوسهم باماتة الطبع فیها ثم یجعل قلبه اماما للخلق یفیض برکاته علیهم فتصیب برکات نور قلبه کل شی‌ء من ذوات الارواح.
هوش مصنوعی: آیه‌ای می‌گوید که ما آبی پاکیزه از آسمان نازل کردیم. نصرآبادی توضیح می‌دهد که این آب، همان مؤانسی است که از عشق بر دل‌های عارفان می‌بارد و بدین وسیله زندگی را به روح آنان می‌بخشد و طبیعت خام آنها را می‌میرد. سپس قلب او به عنوان پیشوای مردم قرار می‌گیرد و برکاتش را بر دیگران سرازیر می‌کند، به طوری که نور قلب او به هر موجود زنده‌ای می‌رسد و برکت می‌بخشد.
قال اللَّه تعالی: وَ نُسْقِیَهُ مِمَّا خَلَقْنا أَنْعاماً وَ أَناسِیَّ کَثِیراً.
هوش مصنوعی: خداوند متعال می‌فرماید: ما او را از آنچه خلق کرده‌ایم، به حیوانات و انسان‌های بسیار سیراب خواهیم کرد.
وَ لَوْ شِئْنا لَبَعَثْنا فِی کُلِّ قَرْیَةٍ نَذِیراً. این همچنانست که جایی دیگر گفت: وَ لَئِنْ شِئْنا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ، و مقصود آنست که رب العزة می‌خواهد تا دوستان و خواص بندگان خود را پیوسته معصوم دارد از آنکه ایشان را با خود التفاتی بود یا با روش خویش نظری کنند. موسی کلیم (ع) وقتی ضجرتی نمود و متبرّم گشت از بنی اسرائیل از آنکه سؤال بسیار میکردند از وی. رب العزة تأدیب وی را آن شب بهزار نبی وحی فرستاد از انبیاء بنی اسرائیل. بامدادان همه رسولان بودند، وحی گزاران و پیغام رسانان، خلق همه روی بایشان نهادند و موسی را تنها بگذاشتند، موسی در خود افتاد تنگدل و غمگین، در اللَّه زارید و تضرّع کرد، گفت: بار خدایا! طاقتم نماند فریاد من رس و بر من ببخشای. رب العزّة مراعات دل موسی را هم در آن روز قبض ارواح آن رسولان کرد و موسی بسر وقت خویش بازگشت.
هوش مصنوعی: اگر می‌خواستیم، در هر قریه‌ای نذیری می‌فرستادیم. این نیز شبیه به آن چیزی است که در جای دیگری گفته شده: اگر می‌خواستیم، آنچه را که به تو وحی کرده‌ایم، می‌بردیم. هدف آن است که خداوند خواص و دوستان بندگان خود را همواره از اینکه به خود توجه کنند یا به روش خود نظر بیندازند، معصوم نگه دارد. هنگامی که موسی (ع) از بنی‌اسرائیل خسته و ناراحت شد به خاطر سوالات زیاد آن‌ها، خداوند شب آن را با فرستادن وحی به هزار نبی اصلاح کرد. صبح‌گاه آن روز، همه آن پیامبران موجود بودند و پیغام‌آوران، و مردم همه به سمت آن‌ها رفتند و موسی را تنها گذاشتند. او در خود احساس ناراحتی و غم کرد و به درگاه خداوند زاری و تضرع کرد و گفت: «ای پروردگار! دیگر طاقتم طاق شده و فریاد می‌زنم و از تو طلب عفو دارم». خداوند در آن روز علاوه بر توجه به دل موسی، جان آن پیامبران را نیز گرفت و موسی در زمان مناسب خود بازگشت.
وَ هُوَ الَّذِی مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ، هو یک حرف است فرد است اشارت فرا خداوند فرد. نه نام است و نه صفت اما اشارت است فرا خداوندی که او را نام است و صفت، و آن یک حرف، ها است، و واو قرارگاه نفس است. نه‌بینی که چون تثنیه کنی هما گویی نه هو ما؟ تا بدانی که آن خود یک حرف است تنها دلیل بر خداوند یکتا، همه اسامی و صفات که گویی، از سر زبان گویی، مگر هو که از میان جان برآید از صمیم سینه و قعر دل رود. زبان و لب را با وی کاری نیست مردان راه دین و خداوندان عین الیقین که دلهای صافی دارند و همتهای عالی و سینه‌های خالی، چون از قعر سینه ایشان این کلمه سر برزند مقصود و مفهوم ایشان جز حق جل جلاله نبود، و تا چنین جوانمردی نبود خود حقیقت هویت بر وی مکشوف نگردد.
هوش مصنوعی: خداوندی که دو دریا را به هم پیوند داده است، یک حرف است که به یکتایی خدا اشاره می‌کند. این حرف نام یا صفت نیست، بلکه اشاره‌ای به خداوندی است که او نام و صفت دارد. این حرف، «ها» است و «واو» نشان‌دهنده نفس می‌باشد. اگر بخواهی دوتایی کنی، آیا نمی‌گویی «نه او»؟ این نشان می‌دهد که این حرف، تنها نشان‌دهنده خداوند یکتا است. تمامی نام‌ها و صفات که بیان می‌شوند، تنها از زبان می‌آیند؛ اما «او» از عمق جان و دل برمی‌خیزد. زبان و لب هیچ کار خاصی در این فرایند ندارند. افرادی که در مسیر دین و یقین هستند و دل‌های پاکی دارند، هنگامی که این کلمه از عمیق سینه‌شان بیرون بیاید، مقصود و مفهوم‌شان تنها خداوند متعال خواهد بود. تا زمانی که چنین فردی وجود نداشته باشد، حقیقت هویت بر او آشکار نخواهد شد.
آن عزیزی در راهی میرفت درویشی پیش وی باز آمد، گفت: از کجا می‌آیی؟
هوش مصنوعی: شخصی در حال حرکت بود که درویشی به او رسید و پرسید: "از کجا می‌آیی؟"
گفت: هو، گفت: کجا می‌روی؟ گفت: هو، گفت: مقصودت چیست؟ گفت: هو، از هر چه سؤال میکرد وی میگفت هو. این چنانست که گفته‌اند:
هوش مصنوعی: گفت: هو، بعد پرسید: کجا داری می‌روی؟ گفت: هو، سپس سوال کرد: منظورت چیست؟ او همواره در پاسخ به هر سؤالی فقط می‌گفت: هو. این مانند مثلی است که گفته شده.
از بس که دو دیده در خیالت دارم
در هر چه نگه کنم تویی پندارم‌
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه دائم خیال تو را در ذهنم دارم، هر چه را که نگاه می‌کنم، تو را در آن می‌بینم.
مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ، البحر الملح لا عذوبة فیه و العذب لا ملوحة فیه و هما فی الجوهریّة واحد و لکنّه سبحانه بقدرته غایر بینهما فی الصّفة، کذلک خلق القلوب بعضها معدن الیقین و العرفان و بعضها محل الشک و الکفران.
هوش مصنوعی: دو دریا را در نظر بگیرید، یکی شیرین و گوارا و دیگری شور و تلخ است. دریا شور هیچ طعمی از شیرینی ندارد و دریا شیرین هم هیچ تلخی ندارد. هر دو در اصل و ماهیت مشابه‌اند، اما خداوند به قدرت خویش ویژگی‌هایی را بین آن‌ها متفاوت کرده است. همچنین دل‌های انسان‌ها نیز به همین شکل هستند؛ برخی از آن‌ها مملو از یقین و شناخت‌اند و برخی دیگر محل تردید و کفر.
عَذْبٌ فُراتٌ اشارت است فرا دل دوستان که بنور هدی روشن است، بزیور ایمان آراسته و شعاع آفتاب توحید درو تافته، و مِلْحٌ أُجاجٌ اشارت است فرا دل بیگانگان که بظلمات کفر و کدورات شک تاریک گشته و در حیرت جهل بمانده. آن یکی را خلعت رفعت پوشیده بلا میل و آن یکی را قید مذلّت و اهانت بر پای نهاده بلا جور. آری چون رب العزة خواهد که بنده‌ای را تاج اعزاز بر سر نهد بر بساط راز او را راه دهد و راه ایمان بر وی روشن دارد، و چون خواهد که داغ خسار بر رخسارش نهد، بسوط انتقام از مقام قربش براند. وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ وَ تَوَکَّلْ عَلَی الْحَیِّ الَّذِی لا یَمُوتُ.
هوش مصنوعی: آب شیرین و گوارا نشان‌دهنده دل‌های دوستی است که با نور هدایت روشن شده‌اند. این دل‌ها به زیبایی ایمان زینت یافته و تابش نور توحید بر آن‌ها را درخشان کرده است. در مقابل، آب شور و تلخ نمایانگر دل‌های بیگانه‌ای است که در ظلمت کفر و شک گرفتار شده‌اند و در حیرت جهل به سر می‌برند. یکی از این دل‌ها به مقام بلند رفعت نایل آمده در حالی که دیگری در قید ذلت و تحقیر مانده است. وقتی خداوند بخواهد که بنده‌ای را مورد محبت قرار دهد، او را به مقام والایی می‌رساند و راه ایمان را به روی او می‌گشاید. اما وقتی اراده کند که بر چهره‌اش نشانه خسارت بگذارد، او را از نزدیکیش دور می‌کند. هر کس را که خداوند برایش نوری مقرر نکرده باشد، هیچ نوری نخواهد داشت. بنابراین به آن کسی توکل کن که هرگز نمی‌میرد.
سأل رجل ابن سالم: أ نحن مستعبدون بالکسب او بالتوکل؟ فقال ابن سالم: التوکل حال رسول اللَّه و الکسب سنة رسول اللَّه (ص). و انما استنّ لهم الکسب لضعفهم حین اسقطوا عن درجة التوکل الذی هو حاله. فلمّا سقطوا عنه لم یسقطهم عن درجة طلب المعاش بالمکاسب الذی هو سنته و لو لا ذلک لهلکوا. و عن محمد بن عبد اللَّه الفرغانی یقول: سمعت ابا جعفر الحداد یقول: مکثت تسع عشر سنة اعتقد التوکل و انا اعمل فی السوق فآخذ کل یوم اجرتی و لا استریح منها الی شربة ماء و لا الی دخلة حمّام فاتنظّف بها، و کنت اجی‌ء بأجرتی الی الفقراء فأواسیهم بها فی الشونیزیة و غیرها و اکون انا علی حالی. و یقال عوام المتوکلین: اذا اعطوا شکروا و اذا منعوا صبروا، و خواصهم اذا اعطوا آثروا و اذا منعوا شکروا، و یقال: الحقّ یجود علی الاولیاء اذا توکلوا بتیسیر السبب من حیث یحتسبون و لا یحتسبون، و یجود علی الاصفیاء بسقوط الادب و اذا لم یکن ادب، فمتی یکون طلب؟ و یقال التوکل ان یکون مثل الطفل لا یعرف شیئا یأوی الیه الّا ثدی امّه. کذلک المتوکلون یجب ان لا یری لنفسه مأوی الّا اللَّه عز و جل.
هوش مصنوعی: مردی از ابن سالم پرسید: آیا ما در زندگی به دلیل کسب و کار تحت فشار هستیم یا به خاطر توکل؟ ابن سالم پاسخ داد: توکل ویژگی پیامبر خداست و کسب و کار سنت او. او برای آن‌ها کسب و کار را قرار داد چون در وضعیتی بودند که نتوانسته بودند به درجه‌ی توکل برسند که مختص اوست. وقتی که از آن حالت سقوط کردند، اما به درجه‌ی طلب روزی از طریق کسب و کار نرسیدند، در غیر این صورت هلاک می‌شدند. محمد بن عبدالله فرغانی می‌گوید: از ابا جعفر حداد شنیدم که می‌گفت: نوزده سال به توکل اعتقاد داشتم و در بازار کار می‌کردم، هر روز مزد می‌گرفتم و حتی به یک لیوان آب یا حمام هم نمی‌رفتم تا تمیز بشوم. مزد خود را به فقرا می‌دادم و با آن‌ها در مشکل‌ها کمک می‌کردم و خودم در همان حالت بودم. مردم عادی متوکل وقتی چیزی می‌گیرند شکرگزاری می‌کنند و وقتی چیزی نمی‌گیرند صبر می‌کنند، اما افراد خاص وقتی می‌گیرند از خود گذشتگی می‌کنند و وقتی نمی‌گیرند شکر می‌کنند. حق تعالی به اولیا می‌بخشد وقتی که به توکل به روش‌هایی که نمی‌دانند و نمی‌اندیشند، دسترسی پیدا می‌کنند. و به خاصانش نگاه‌های خاص می‌دهد و اگر آدابی نباشد، جستجو معنایی نخواهد داشت. توکل مانند کودک است که تنها به سینه‌ی مادر پناه می‌برد. به همین ترتیب، متوکلین باید تنها خداوند عز و جل را پناهگاه خود بدانند.