این سورة النّور در مدنیات شمرند، جمله بمدینه فرو آمد از آسمان بمصطفی علیه السّلام، شصت و چهار آیت است و هزار و سیصد و شانزده کلمه و پنجهزار و ششصد و هشتاد حرف. عایشه روایت کند از مصطفی که (ص) گفت: «لا تنزلوا النساء الغرف و لا تعلموهنّ الکتابة و اغروهنّ یلزمن الحجال و علموهنّ المغزل و سورة النور».
و درین سوره شش آیت منسوخ است چنان که بآن رسیم شرح دهیم.
قوله: «سُورَةٌ أَنْزَلْناها» ای هذه السورة انزلناها و السّورة المنزلة المتضمّنة الآیات متصلة سمّیت بذلک تشبیها بسورة المدینة لا حاطتها بالفاظ و معان کاحاطة سور المدینة بها، ای انزلناها علی لسان الملک الکریم الیک یا ایّها الرسول من الذکر الحکیم. «وَ فَرَضْناها» قرأ ابن کثیر و ابو عمرو فرّضناها بتشدید الرّاء و قرأ الآخرون بالتخفیف، فمعنی التخفیف اوجبنا ما فیها من الاحکام و الزمناکم العمل بما فرض فیها، و من قرأ بالتشدید فعلی وجهین: احدهما بمعنی الفرض الّذی هو بمعنی الایجاب، و التّشدید للتکثیر، لکثرة ما فیها من الفرائض، ای أوجبناها علیکم و علی من بعدکم الی قیام السّاعة. و الثانی بمعنی التفصیل و التبیین، ای بیّناها و فصّلناها ما فیها من الحلال و الحرام. مفسران گفتند فرض در قرآن بر پنج معنی آید: یکی بمعنی ایجاب چنان که در سورة البقره گفت: «فَمَنْ فَرَضَ فِیهِنَّ الْحَجَّ» ای اوجب فیهن الحجّ فاحرم به، همانست که گفت: «فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ» ای اوجبتم علی انفسکم. و در سورة الاحزاب گفت: «قَدْ عَلِمْنا ما فَرَضْنا عَلَیْهِمْ فِی أَزْواجِهِمْ» ای اوجبنا علیهم. و در سورة النّور گفت بر قراءت تخفیف: «وَ فَرَضْناها» ای اوجبنا احکامها و العمل بما فیها. وجه دوم فرض بمعنی بیّن کقوله فی سورة التحریم: «قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَکُمْ تَحِلَّةَ أَیْمانِکُمْ» یعنی بیّن اللَّه لکم کفارة ایمانکم. و در سورة النور گفت: «فَرَضْناها» بر قراءت تشدید یعنی بیّناها. وجه سوم فرض بمعنی احل کقوله فی سورة الاحزاب: «ما کانَ عَلَی النَّبِیِّ مِنْ حَرَجٍ فِیما فَرَضَ اللَّهُ» یعنی فیما احل اللَّه له. وجه چهارم فرض بمعنی انزل کقوله فی سورة القصص: «إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ» ای انزل. وجه پنجم هو الفریضة بعینها کقوله عز و جل فی سورة النساء: «فَرِیضَةً مِنَ اللَّهِ» یعنی قسمة المواریث لاهلها الّذین ذکرهم اللَّه فی هذه الآیات، و قال فی سورة التوبة فی امر الصّدقات: «فَرِیضَةً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ» قوله: «وَ أَنْزَلْنا فِیها آیاتٍ بَیِّناتٍ» دلالات واضحات علی وحدانیتنا و حکمتنا و علی ما بینّا فیها من الاحکام. «لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ» لکی تتّعظوا فتعملوا بما فیها.
«الزَّانِیَةُ وَ الزَّانِی» ای و فیما فرض علیکم الزانیة و الزانی، «فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ» ای مائة ضربة، و ذکر بلفظ الجلد لئلا یبرح و لا یضرب بحیث یبلغ اللحم، یعنی فاضربوا جلدهما، تقول جلدت فلانا اذا ضربت جلده، و رأسته اذا ضربت رأسه، و جبهته اذا ضربت جبهته. معنی آیت آنست که از آن حکمها که ما بر شما واجب کردیم یکی آنست که زن زانیه را و مرد زانی را صد زخم زنید چون هر دو آزاد باشند و هر دو بالغ و هر دو عاقل و هر دو بکر زن شوی نادیده و مرد زن حلال ناداشته، پس اگر هر دو مملوک باشند حدّ ایشان نیمه حد آزاد مردان و آزاد زنان باشد پنجاه ضربه، که رب العالمین جای دیگر گفت: «فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَی الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذابِ»، و اگر هر دو محصن باشند زن شوی حلال دیده و مرد زن حلال دیده حدّ ایشان رجم باشد که مصطفی گفت: «خذوا عنّی خذوا عنّی قد جعل اللَّه لهنّ سبیلا البکر بالبکر جلد مائة و تغریب عام، و الثیب بالثیب جلد مائة و الرّجم»، و شرح این مسئله در سورة النساء مستوفی رفت. «الزَّانِیَةُ وَ الزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ» الخطاب من اللَّه عز و جل فی هذا الحکم جری علی باب الغالب من العادة فبدأ بالنساء قبل الرّجال لانّ الزّنا فیهن اغلب و حیلتهم فیه اکثر، فقال «الزَّانِیَةُ وَ الزَّانِی» بخلاف السرقة فانّه بدأ فیها بالرّجال، فقال: «وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ» لانّ السرقة فی الرّجال اغلب و حیلتهم فیها اکثر. «وَ لا تَأْخُذْکُمْ بِهِما رَأْفَةٌ» ای رحمة رقة، قرأ ابن کثیر رأفة بفتح الهمزة مثل رعفة، و قرأ الآخرون رأفة بسکون الهمزة غیر ابی عمرو فانّه لا یهمزها اذا ادرج القراءة، و الوجه فی فتح الهمزة انّه مصدر رأف به و رءوف به یرأف و برءوف، رأفة بتسکین الهمزة، و رافة بتخفیفها و رآفة علی وزن رعافة و رأفة علی وزن رعفة و هذه هی قراءة ابن کثیر، و الوجه فی الهمزة الساکنة انّ الکلمة علی وزن فعلة بسکون العین و الهمزة عین الفعل فاصلها ان تبقی همزه ساکنة و امّا ترک ابی عمرو الهمز فیها فی حال الادراج فانّه خفف الهمزة و تخفیفها ان یقلّبها الفا، و امّا تخصیصه ذلک بحال الادراج فلانّها حاله تجوز فیها، فکان یقرأ فیها ما یستجیزه و تخفیف الهمز جائز، و الرأفة معنی فی القلب لا ینهی عنه لانّه لا یکون باختیار الانسان، و المعنی لا یمنعکم الشفقة و الرّقة من اقامة حدود اللَّه فتعطّلوها و لا تقیموها. و قال الحسن و سعید بن المسیب: معناه لا تأخذکم بهما رأفة فتخفّفوا الضرب و لکن اوجعوهما ضربا. قال الزهری: یجتهد فی حد الزّنا و السرقة و یخفف فی حد الشرب، و قال قتاده: یخفّف فی الشرب و الفریة و یجتهد فی الزّنا، «فِی دِینِ اللَّهِ» ای فی حکم اللَّه الّذی حکم علی الزّانی کقوله: «ما کانَ لِیَأْخُذَ أَخاهُ فِی دِینِ الْمَلِکِ» ای فی حکم الملک، «إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ» بیّن اللَّه لیس من صفة المؤمن تضییع حدود اللَّه و لا تأخذه الرّأفه اذا احیا امر اللَّه، «وَ لْیَشْهَدْ عَذابَهُما» ای و لیحضر حدّهما طائفة من المؤمنین، قال النخعی و مجاهد: اقلّه رجل واحد، و قال عطاء و عکرمة: رجلان فصاعدا. و قال الزهری و قتاده: ثلاثة فصاعدا. و قال مالک و ابن زید: اربعة بعدد شهود الزّنا، و قیل الطائفة هم الحمّالون الّذین یحملونها اذا جلد او لا یترکان تنکیلا بعد الجلد و فی قوله: «مِنَ الْمُؤْمِنِینَ» دلیل انّه لا یقام حدّ علی مسلم بازاء العدوّ. روی عن ابی هریرة قال: اقامة حدّ بارض خیر لاهلها من مطر اربعین لیلة.
و قال النبی (ص): «من حالت شفاعته دون حدّ من حدود اللَّه فقد ضاد اللَّه، و من خاصم فی باطل هو یعلمه لم یزل فی سخط اللَّه حتی ینزع، و من قال فی مؤمن ما لیس فیه اسکنه اللَّه ردعة الخبال حتی یخرج ممّا قال».
«الزَّانِی لا یَنْکِحُ إِلَّا زانِیَةً أَوْ مُشْرِکَةً». در معنی و نزول این آیت سه قول گفتهاند: یکی آنست که در زنان بغایاء مشرکات فرو آمد. جماعتی زنان بودند بسفاح معروف و مشهور رایات بدر خانه خود نصب کرده تا هر کسی ایشان شناسد و بایشان راه برد، هم در مکه بودند و هم در مدینه از ایشان یکی امّ مهزول بود و یکی عناق، در مکه از ایشان بجمالتر هیچ زن نبود، در مدینه جماعتی بودند از ایشان از اهل کتاب و در جاهلیت مردمان ایشان را بزنی میکردند تا ایشان را مأکله و مکسبه خویش سازند، مال بسفاح بدست میآوردند و بر شوهر خویش هزینه میکردند و این بود عادت اهل جاهلیّت، پس چون مهاجرین بمدینه آمدند قومی بودند ازیشان که نه مال داشتند که بر خود هزینه کنند و نه قبیله و عشیره که در معاش یاری دهند، از رسول خدا دستوری خواستند تا آن بغایا را بزنی کنند که اهل خصب و نعمت ایشان بودند، رب العالمین در شأن ایشان این آیت فرستاد و هذا قول مجاهد و عطاء و قتادة و الزهری و الشعبی و روایة العوفی عن ابن عباس.
و گفتهاند این آیت علی الخصوص در شأن مرثد بن ابی مرثد الغنوی فرو آمد و مردی.
بود از بدویان قوی دل دلاور، تنها بمکّه رفتی و اسیران مسلمان را از مکّه بمدینه بردی وقتی رفته بود بمکّه بطلب اسیران، عناق فاجره را دید و این عناق دوست وی بوده در جاهلیت، آن ساعتی که وی را دید پنداشت که مرثد هم بر سر آنست که در جاهلیت بود گفت: یا مرثد الی البیت. تا بخانه رویم و بیاسای، مرثد گفت: حرّم اللَّه الزنا یا عناق. اللَّه بر ما زنا حرام کرد، عناق گفت اکنون مرا بزنی کن، مرثد گفت تا از رسول خدا بپرسم، چون بمدینه باز آمد گفت یا رسول اللَّه روا باشد که عناق را بزنی کنم؟ رسول خدا جواب نداد و خاموش همی بود تا جبرئیل آمد و این آیت آورد، و قیل استأذن رجل من المسلمین نبی اللَّه فی نکاح ام مهزول و اشترطت له ان تنفق علیه فانزل اللَّه هذه الآیة فی نهی المؤمنین عن ذلک و حرّمه علیهم. بر قول این مفسران که یاد کردیم این تحریم خاص بود بر ایشان که نکاح بغایا طلب میکردند و این خطاب با ایشان رفت نه با همه مردم. در جاهلیت زنا بعادت کرده بودند و بر آن عظیم حریص و مولع شده و خویشتن فا آن داده، و رب العزه دانست که ایشان خویشتن را از آن صیانت نکند مگر بمبالغتی تمام در ردع و زجر هم چنان که در شرب خمر و اقتناء کلاب عظیم حریص بودند تا ایشان را به تهدید و تشدید از آن بار داشت، در کار سفاح و زنا هم بر سبیل زجر و تهدید گفت: مرد زانی بزنی نکند مگر زن زانیه و مشرکه را، و زن زانیه را زناشویی نبندد مگر با مرد زانی و مشرک، یعنی که مرد پلید سزای زن پلید است و زن پلید سزای مرد پلید، هم چنان که جای دیگر گفت: «الْخَبِیثاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَ الْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثاتِ» و هر چند که صیغت صیغت خبر است امّا مراد باین نهی است، یعنی که زانیات و مشرکات را بزنی مکنید، قول دوم آنست که حکم این آیت منسوخ است، در ابتداء اسلام نکاح زانیه حرام بود بحکم این آیت پس رب العزّه آن را منسوخ کرد بقوله تعالی: «وَ أَنْکِحُوا الْأَیامی مِنْکُمْ» فدخلت الزّانیة فی ایامی المسلمین، و من زنی بامرأة فله ان یتزوّجها و لغیره ان یتزوّجها و الدلیل علی جواز نکاح الزانیة
انّ رجلا اتی النبیّ فقال: یا رسول اللَّه انّ امرأتی لا تدفع ید لا مس، قال: طلّقها، قال انّی احبّها و هی جمیلة، قال استمتع بها و فی روایة فامسکها اذا قول سوم آنست که نکاح اینجا بمعنی جماع است: ای الزانی لا یطأ الّا زانیة، و الزانیة لا یطأها الّا زان، و انّما اخرج الخطاب مخرج الاعم الاغلب، و ذلک انّ الغالب انّ الزانی لا یزنی الا بزانیة، و الزانیة لا یزنی بها الّا زان و احتجوا بانّ الزانیة من المسلمین لا یجوز لها ان یتزوج مشرکا بحال و کذلک الزّانی من المشرکین لا یجوز له ان یتزوج بمسلمة. «وَ حُرِّمَ ذلِکَ» ای الزنا، «عَلَی الْمُؤْمِنِینَ» روی ابو هریرة قال قال رسول اللَّه (ص): «اذا زنی العبد خرج منه الایمان فکان فوق رأسه کالظلة فاذا خرج من ذلک العمل رجع الیه الایمان.»
«وَ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ» الرّمی القذف بالزّنا، و المحصنات المسلمات الحرائر العفائف، و التقدیر یرمون المحصنات بالزّنا فحذف، لأنّ الآیة الاولی تدلّ علیه، و الرّجال داخلون فی حکم الآیة بالاجماع. «ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ» ای لم یأتوا علی تصدیقهم الی الامام باربعة شهود رجال عدول یشهدون علی زنا المقذوف، «فَاجْلِدُوهُمْ ثَمانِینَ جَلْدَةً» یعنی الاحرار منهم، فان حدّ المملوک علی النّصف اربعون، و الخطاب للامام و الحکام، و جلدة نصب علی التمییز. معنی رمی آنست که کسی را نسبت با زنا کند نسبتی صریح چنان که گوید: یا زانی، یا گوید تو زنا کردی، پس اگر مردی محصن را گوید یا زنی محصنه را که تو زنا کردی و بر تصدیق خویش چهار گواه بدان صفت که یاد کردیم نیارد واجب است که او را هشتاد زخم زنند اگر آزاد باشد آن قاذف، و اگر مملوک بود چهل زخم و اگر مقذوف که نسبت زنا با وی کرده محصن نباشد جز تعزیر واجب نیاید، و شرائط احصان پنج است اسلام و عقل و بلوغ و حرّیت و عفت از زنا تا آن حد که اگر مردی در ابتداء بلوغ و عنفوان شباب وقتی یک بار زنا کرده باشد و از آن توبه کرده و پاک گشته و بعد از آن روزگار بپارسایی و پرهیزگاری بسر آورده اگر درین حال کسی او را قذف کند برای قاذف حد واجب نیاید از بهر آن که عفت از زنا از اول بلوغ تا آخر عمر شرط احصان است، پس اگر مقذوف بزنا بر خود اقرار دهد یا چهار مرد گواه استوار رسیده آزاد بر زنا وی گواهی دهند هر چهار همسخن که دیدند بچشم خویش از آن مرد و از آن زن آنچه فرزند آید از آن، آن گه حد از قاذف بیفتد زیرا که این حد فریه گویند یعنی که بر پاکان دروغ بست و دروغ گفت و چون گواهان گواهی دادند صدق وی درست گشت و حد فریه واجب نیاید. «وَ لا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهادَةً أَبَداً» یعنی ما ثبتوا علی قذفهم و لم یکذّبوا انفسهم، «وَ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ».
«إِلَّا الَّذِینَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ أَصْلَحُوا» توبة القاذف تکذیبه نفسه، فحینئذ تقبل شهادته و یزول فسقه، و عرض عمر بن الخطاب التوبة علی قذفة المغیرة بن شعبه فکذب خالد و شبل و صاحبهما انفسهم. و ثبت ابو بکر علی قذفة المغیرة و لم یکذّب نفسه فلم تقبل شهادته ما دام حیّا علی شیء و کان اذا اتاه انسان لیشهده علی شیء قال له اطلب شاهدا غیری فانّ المسلمین فسقونی، و جلد عمر بن الخطاب قذفة المغیرة حدّا تامّا. «إِلَّا الَّذِینَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ». اختلف العلماء فی قبول شهادة القاذف و فی حکم هذا الاستثناء، فذهب قوم الی انّ القاذف تردّ شهادته بنفس القذف، و اذا تاب و ندم علی ما قال و حسنت حالته قبلت شهادته سواء تاب بعد اقامة الحدّ علیه او قبله لقوله: «إِلَّا الَّذِینَ تابُوا»، قالوا و الاستثناء یرجع الی ردّ الشهادة و الی الفسق فبعد التوبة تقبل شهادته و یزول عنه اسم الفسق. یروی ذلک عن عمر و ابن عباس و به قال مالک و الشافعی، و ذهب قوم الی انّ شهادة المحدود فی القذف لا تقبل ابدا و ان تاب، قالوا و الاستثناء یرجع الی قوله: «أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ» یعنی توبته تزیل عنه اسم الفسق فحسب و هو قول النخعی و شریح و اصحاب الرّأی، و قالوا بنفس القذف لا ترد شهادته ما لم یحد، قال الشافعی: و هو قبل ان یحد شر منه حین حد لانّ الحدود کفارات فکیف تردّونها فی احسن حالته و تقبلونها فی شر حالته، و ذهب الشعبی الی انّ حد القذف یسقط بالتوبة، و قال الاستثناء یرجع الی الکلّ، و عامة العلماء علی انّه لا یسقط بالتوبة الّا ان یعفو عنه المقذوف فیسقط کالقصاص یسقط بالعفو و لا یسقط بالتوبة، فان قیل اذا قبلتم شهادته بعد التوبة فما معنی قوله: «أَبَداً»؟
قیل معناه لا تقبل ابدا ما دام هو مصرّ علی قذفه، لانّ ابدا کل انسان مدته علی ما یلیق بحاله کما یقال لا تقبل شهادة الکافر ابدا یعنی ما دام کافرا.
«الَّذِینَ یَرْمُونَ أَزْواجَهُمْ» ای یقذفون نساء هم بالزنا، «وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ شُهَداءُ» یشهدون علی صحّة ما قالوا، «إِلَّا أَنْفُسُهُمْ» غیر انفسهم، «فَشَهادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهاداتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِینَ» قرأ حمزة و الکسائی و حفص اربع شهادات برفع العین علی خبر الابتداء، ای فشهادة احدهم الّتی تدر الحد اربع شهادات باللّه، و قرأ الآخرون اربع بالنصب ای فشهادة احدهم ان یشهد اربع شهادات باللّه انّه لمن الصادقین..
«الْخامِسَةُ أَنَّ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَیْهِ» قرأ نافع و یعقوب ان کلیهما بالتخفیف لعنة اللَّه بالرفع، و قرأ رویس عن یعقوب «غضب اللَّه» بفتح الضاد و رفع الباء و الجر فی اسم اللَّه، و الوجه انّ «ان» مخففة من الثقیلة و الامر او الشأن مضمر فیها لانّ اذا خففت اضمر بعدها الامر او الشأن فی الاغلب، فیکون الامر او الشأن اسمها و الجملة التی بعده خبرها، و رفع قوله: «لعنة اللَّه و غضب اللَّه» علی انّ کل واحد منهما مبتداء و الجار مع المجرور الّذی بعده خبره، و المبتدا مع الخبر جملة هی خبر انّ، و التقدیر انّه ای انّ الامر لعنة اللَّه علیه، و ان الشأن غضب اللَّه علیها کما قال اللَّه تعالی: «وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ»، عند من خفف، و التقدیر انّه الحمد للَّه علی معنی ان الامر او الشأن الحمد للَّه. و قرأ نافع غضب اللَّه بکسر الضاد و فتح الباء علی الفعل الماضی و رفع اسم اللَّه و الوجه انّ ان مخففة من الثقیلة کما ذکرنا و اسمها مضمر و هو ضمیر الامر او الشأن و التقدیر انه غضب اللَّه علیها. و روی ابن حسان عن یعقوب ان غضب اللَّه بفتح الضّاد و و نصب الباء و الجر فی اسم اللَّه، و الوجه انه غضب اسما لا فعلا فنصبه بان المخففة و جعل عملها مخففة کعملها مشددة و هذا قلیل، و جر اسم اللَّه باضافة غضب الیه. و قرأ الباقون انّ بالتشدید فی الحرفین و لعنة اللَّه و غضب اللَّه بالنصب فیهما و اضافتهما الی اللَّه و الوجه انّ «انّ» مشدّدة علی اصلها، و هی تنصب الاسماء و ترفع الاخبار و کلّ واحد من لعنة اللَّه و غضب اللَّه اسم انّ، و الجار و المجرور الّذی بعده خبر انّ، و قرأ حفص عن عاصم «و الخامسة» بالنصب اعنی الثانیة، و الوجه انه عطف علی قوله: «أَرْبَعُ شَهاداتٍ».
من قوله: «وَ یَدْرَؤُا عَنْهَا الْعَذابَ أَنْ تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهاداتٍ»، و تشهد الخامسة ای الشهادة الخامسة، و قرأ الباقون و ابو بکر عن عاصم، «وَ الْخامِسَةَ» بالرفع و لم یختلفوا فی الخامسة الاولی انّها بالرفع و الوجه فی الثانیة انها معطوفة علی موضع «أَنْ تَشْهَدَ» لانّ موضعه رفع بانه فاعل یدرءوا و التقدیر، و یدرءوا عنها العذاب، شهادة اربع شهادات و الشهادة الخامسة، فهی عطف علی موضع الفاعل و یجوز ان یکون رفعا بالابتداء و انّ غضب اللَّه فی موضع الخبر، و التقدیر و الشهادة الخامسة حصول الغضب علیها، و اما الرفع المتفق علیه فی الخامسة الاولی فوجهه انّه لا یخلو ما قبل الکلمة من قوله: «أَرْبَعُ شَهاداتٍ» من ان یکون رفعا او نصبا علی ما سبق، فان کان رفعا کانت الخامسة معطوفة علیه، و ان کان نصبا قطعها عنه و لم یجعلها محمولة علیه بل حملها علی المعنی، لانّ معنی قوله: «فَشَهادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهاداتٍ» علیهم اربع شهادات، او حکمهم اربع شهادات فعطف الخامسة علی هذا الموضع. اما سبب نزول این آیت لعان، بقول ابن عباس و مقاتل آن بود که چون آیت «وَ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ» بعد از آن فرو آمد رسول خدا روز آدینه بمنبر برخواند، عاصم بن عدی العجلانی الانصاری برخاست گفت یا رسول اللَّه جعلنی اللَّه فداک. اگر کسی با اهل خود اجنبی بیند بخلوت اگر باز گوید او را هشتاد ضربت زنند و فاسق نام کنند و گواهی وی هرگز نپذیرند و اگر خاموش نشیند باندوه و غم بمیرد و اگر بطلب گواهان شود چون باز آید مرد رفته باشد و فارغ شده پس تدبیر چیست؟ و رسول خدا این چنین سؤال کراهیت داشتی و از آن نهی کردی عاصم بر روی رسول اثر کراهیت دید و از سر آن فراز شد، بعد از آن به هفتهای قضاء الهی چنان بود که عویمر عجلانی که ابن عم عاصم بود او را این واقعه بیفتاد در خانه شد شریک بن سحما را دید، و قیل بشر بن سحما، با زن وی خوله بنت قیس بن محصن گرد آمده، این قصه با عاصم بگفت عاصم دلتنگ شد استرجاع کرد گفت انا للَّه هنوز هفتهای گذشت که من آن سؤال کردم و خود بدان مبتلا گشتم که در اهل بیت خویش بدیدم و این از آن گفت که عویمر و خوله و شریک همه خویش و پیوند وی بودند، عاصم با رسول خدا بگفت، رسول عویمر را بر خواند گفت: اتّق اللَّه فی زوجتک و ابنة عمّک فلا تقذفها بالبهتان، عویمر سوگند یاد کرد گفت: و اللَّه الّذی لا اله الّا هو انّی لصادق. و اللَّه که من راست گویم شریک را با خوله بر ناسزا دیدم و من چهار ماه گذشت که بوی نرسیدم، و خوله فرزند دارد در اشکم نه از من، رسول خدا خوله را گفت: اتقی اللَّه و لا تخبرینی الّا بما صنعت.
خوله سوگند یاد کرد که عویمر دروغ میگوید بیش از آن نیست که این شریک روزگاریست تا در ما میآید و میرود و شبها بنزدیک ما باشد، و عویمر او را بر آن رخصت داده و فرا گذاشته تا چنین بستاخ گشت اکنون مرا دید که با وی سخن میگفتم غیرت او را بدان داشت که بهتان بر من نهاد، رسول خدا شریک را حاضر کرد و از وی پرسید شریک سوگند یاد کرد و همان گفت، عویمر به کار خود درماند چون دانست که او را حد فریه خواهند زد گفت: و اللَّه انی لصادق و یجعل اللَّه لی مخرجا، همان ساعت جبرئیل آمد از حضرت عزت و آیات لعان فرو آورد رسول گفت: یا عویمر قد نزلت فیک و فی زوجتک و فی صاحبک فقرا علیه الآیات.
پس رسول خدا بفرمود تا ندا زدند که الصّلاة جامعة، ایشان را بمسجد حاضر کرد بعد از نماز دیگر، آن گه گفت برخیز یا عویمر بگو اشهد باللّه انّ خولة لزانیة و انّی لمن الصادقین، عویمر چنان بگفت، دوم بار رسول او را تلقین کرد که بگو اشهد باللّه انّی رأیت شریکا علی بطنها و انّی لمن الصادقین، عویمر چنان بگفت، سوم بار او را تلقین کرد که بگوی
اشهد باللّه انها حبلی من غیری و انّی لمن الصادقین، عویمر چنان بگفت، چهارم بار او را تلقین کرد که بگو، اشهد باللّه انّی ما قربتها منذ اربعة اشهر و و انّی لمن الصادقین، عویمر چنان بگفت: پنجم بار او را تلقین کرد که بگو لعنة اللَّه علی عویمر ان کان من الکاذبین، عویمر چنان بگفت، پس رسول بفرمود تا عویمر بنشست و خوله را گفت تو میبرخیز و بگو اشهد باللّه ما انا بزانیة و انّ عویمرا لمن الکاذبین، دوم بار
اشهد باللّه انّه ما رأی شریکا علی بطنی و انّه لمن الکاذبین، سوم بار
اشهد باللّه انّی حبلی منه و انّه لمن الکاذبین، چهارم بار
اشهد باللّه انّه مار آنی قطّ علی فاحشة و انّه لمن الکاذبین، پنجم بار
غضب اللَّه علی خولة ان کان من الصّادقین.
پس رسول خدا میان ایشان فرقت افکند فرقتی مؤبّد
ثم قال: انظروا فان جاءت بولد اسحم ادعج العینین عظیم الالیتین خداج الساقین فلا احسب عویمرا الّا قد صدق علیها، و ان جاءت به احیمر کانه و حرة فلا احسب عویمرا الّا قد کذب علیها، فجاءت به علی النعت الّذی نعت رسول اللَّه من تصدیق عویمر فقال (ص): «لو لا الایمان لکان لی و لها شأن» و لقد رأی ذلک الولد امیرا من امراء الامصار و ما یدری احد من ابوه.
فصل
بدانک در لعان حضور حاکم یا نایب حاکم شرطست و تلقین کلمات لعان هم چنان که رسول خدا عویمر و خوله را تلقین کرد شرطست، تا آن که اگر یک کلمه خود بگوید بیتلقین امام محسوب نباشد و تغلیظ در لعان بمکان و زمان شرطست، امّا المکان فبین الرّکن و المقام ان کان بمکّة و عند المنبر ان کان بالمدینة و فی المسجد الجامع عند المنبر فی سائر البلاد، و امّا الزّمان ان یکون بعد صلواة العصر، چون مرد از لعان فارغ گشت فرقت افتاد میان مرد و زن و آن زن برو حرام گشت حرمتی مؤبّد و نسب فرزند از وی بریده گشت و حد قذف از وی بیفتاد و بر زن حدّ زنا واجب گشت، اگر محصنه باشد رجم و اگر بنا شد جلد و تغریب، پس اگر زن خواهد که آن حد از خویشتن بیفکند او نیز لعان کند چنان که ربّ العزه گفت: «وَ یَدْرَؤُا عَنْهَا الْعَذابَ»، این عذاب بمذهب شافعی حدّ است و بمذهب بو حنیفه حبس، فعند ابی حنیفة لا حدّ علی من قذف زوجته بل موجبه اللعان فان لم یلاعن یحبس حتی یلاعن، و عند الشافعی اللعان حجّة صدقه، و القاذف اذا قعد عن اقامة الحجّة علی صدقه لا یحبس بل یحدّ کقاذف الاجنبی اذا قعد عن اقامة البیّنة.
قوله: «وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ»، الجواب مضمر لدلالة القصة علیه، تأویله و لو لا فضل اللّه علیکم و رحمته لقامت الفضیحة و النکال علی الکاذب منهما و لو لا انه تواب حکیم لم یجد الکاذب منهما سبیلا الی التّوبة و لا نجاة من النار.
برگردان به زبان ساده
این سورة النّور در مدنیات شمرند، جمله بمدینه فرو آمد از آسمان بمصطفی علیه السّلام، شصت و چهار آیت است و هزار و سیصد و شانزده کلمه و پنجهزار و ششصد و هشتاد حرف. عایشه روایت کند از مصطفی که (ص) گفت: «لا تنزلوا النساء الغرف و لا تعلموهنّ الکتابة و اغروهنّ یلزمن الحجال و علموهنّ المغزل و سورة النور».
هوش مصنوعی: سوره نور در مدینه نازل شده و شامل شصت و چهار آیه است. این سوره شامل یکهزار و سیصد و شانزده کلمه و پنجهزار و ششصد و هشتاد حرف میباشد. عایشه از پیامبر اسلام نقل کرده که ایشان فرمودند: «زنان را به خانهها راه ندهید و نوشتن یادشان ندهید، بلکه بهتر است که به کارهای مرتبط با خانهداری مشغول شوند و به امور سنتی مانند بافتنی و سوره نور بیاموزید.»
و درین سوره شش آیت منسوخ است چنان که بآن رسیم شرح دهیم.
هوش مصنوعی: در این سوره شش آیه وجود دارد که اعتبار آنها باطل شده است و ما در ادامه توضیح خواهیم داد.
قوله: «سُورَةٌ أَنْزَلْناها» ای هذه السورة انزلناها و السّورة المنزلة المتضمّنة الآیات متصلة سمّیت بذلک تشبیها بسورة المدینة لا حاطتها بالفاظ و معان کاحاطة سور المدینة بها، ای انزلناها علی لسان الملک الکریم الیک یا ایّها الرسول من الذکر الحکیم. «وَ فَرَضْناها» قرأ ابن کثیر و ابو عمرو فرّضناها بتشدید الرّاء و قرأ الآخرون بالتخفیف، فمعنی التخفیف اوجبنا ما فیها من الاحکام و الزمناکم العمل بما فرض فیها، و من قرأ بالتشدید فعلی وجهین: احدهما بمعنی الفرض الّذی هو بمعنی الایجاب، و التّشدید للتکثیر، لکثرة ما فیها من الفرائض، ای أوجبناها علیکم و علی من بعدکم الی قیام السّاعة. و الثانی بمعنی التفصیل و التبیین، ای بیّناها و فصّلناها ما فیها من الحلال و الحرام. مفسران گفتند فرض در قرآن بر پنج معنی آید: یکی بمعنی ایجاب چنان که در سورة البقره گفت: «فَمَنْ فَرَضَ فِیهِنَّ الْحَجَّ» ای اوجب فیهن الحجّ فاحرم به، همانست که گفت: «فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ» ای اوجبتم علی انفسکم. و در سورة الاحزاب گفت: «قَدْ عَلِمْنا ما فَرَضْنا عَلَیْهِمْ فِی أَزْواجِهِمْ» ای اوجبنا علیهم. و در سورة النّور گفت بر قراءت تخفیف: «وَ فَرَضْناها» ای اوجبنا احکامها و العمل بما فیها. وجه دوم فرض بمعنی بیّن کقوله فی سورة التحریم: «قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَکُمْ تَحِلَّةَ أَیْمانِکُمْ» یعنی بیّن اللَّه لکم کفارة ایمانکم. و در سورة النور گفت: «فَرَضْناها» بر قراءت تشدید یعنی بیّناها. وجه سوم فرض بمعنی احل کقوله فی سورة الاحزاب: «ما کانَ عَلَی النَّبِیِّ مِنْ حَرَجٍ فِیما فَرَضَ اللَّهُ» یعنی فیما احل اللَّه له. وجه چهارم فرض بمعنی انزل کقوله فی سورة القصص: «إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ» ای انزل. وجه پنجم هو الفریضة بعینها کقوله عز و جل فی سورة النساء: «فَرِیضَةً مِنَ اللَّهِ» یعنی قسمة المواریث لاهلها الّذین ذکرهم اللَّه فی هذه الآیات، و قال فی سورة التوبة فی امر الصّدقات: «فَرِیضَةً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ» قوله: «وَ أَنْزَلْنا فِیها آیاتٍ بَیِّناتٍ» دلالات واضحات علی وحدانیتنا و حکمتنا و علی ما بینّا فیها من الاحکام. «لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ» لکی تتّعظوا فتعملوا بما فیها.
هوش مصنوعی: این سوره که به عنوان یک نشانه و دلیلی از سوی ما نازل شده است، شامل آیات متصل و مرتبطی است که مفاهیم و معانی آن به یکدیگر پیوند دارد، به گونهای که آن را به مانند دیواری که شهر را احاطه کرده است، نامگذاری کردهاند. این سوره بر زبان فرشتهای نازل گردیده که به پیامبر ابلاغ شده است. در مورد واژه "فرض" نیز دو خوانش مختلف وجود دارد؛ یکی به معنی الزام و دیگر به معنی بیان و تشریح. در کل، احکام و دستورات مشخصی در این سوره بیان شده که مسلمانان موظف به عمل به آنها هستند. تفاسیر مختلفی درباره معانی "فرض" وجود دارد که شامل وجوب، بیان، حلال، نزول و سهم ارث است. هدف از نازل کردن این آیات، روشنسازی و یادآوری این احکام برای مردم است تا آنها را در زندگی خود به کار گیرند و از آنها بهره ببرند.
«الزَّانِیَةُ وَ الزَّانِی» ای و فیما فرض علیکم الزانیة و الزانی، «فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ» ای مائة ضربة، و ذکر بلفظ الجلد لئلا یبرح و لا یضرب بحیث یبلغ اللحم، یعنی فاضربوا جلدهما، تقول جلدت فلانا اذا ضربت جلده، و رأسته اذا ضربت رأسه، و جبهته اذا ضربت جبهته. معنی آیت آنست که از آن حکمها که ما بر شما واجب کردیم یکی آنست که زن زانیه را و مرد زانی را صد زخم زنید چون هر دو آزاد باشند و هر دو بالغ و هر دو عاقل و هر دو بکر زن شوی نادیده و مرد زن حلال ناداشته، پس اگر هر دو مملوک باشند حدّ ایشان نیمه حد آزاد مردان و آزاد زنان باشد پنجاه ضربه، که رب العالمین جای دیگر گفت: «فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَی الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذابِ»، و اگر هر دو محصن باشند زن شوی حلال دیده و مرد زن حلال دیده حدّ ایشان رجم باشد که مصطفی گفت: «خذوا عنّی خذوا عنّی قد جعل اللَّه لهنّ سبیلا البکر بالبکر جلد مائة و تغریب عام، و الثیب بالثیب جلد مائة و الرّجم»، و شرح این مسئله در سورة النساء مستوفی رفت. «الزَّانِیَةُ وَ الزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ» الخطاب من اللَّه عز و جل فی هذا الحکم جری علی باب الغالب من العادة فبدأ بالنساء قبل الرّجال لانّ الزّنا فیهن اغلب و حیلتهم فیه اکثر، فقال «الزَّانِیَةُ وَ الزَّانِی» بخلاف السرقة فانّه بدأ فیها بالرّجال، فقال: «وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ» لانّ السرقة فی الرّجال اغلب و حیلتهم فیها اکثر. «وَ لا تَأْخُذْکُمْ بِهِما رَأْفَةٌ» ای رحمة رقة، قرأ ابن کثیر رأفة بفتح الهمزة مثل رعفة، و قرأ الآخرون رأفة بسکون الهمزة غیر ابی عمرو فانّه لا یهمزها اذا ادرج القراءة، و الوجه فی فتح الهمزة انّه مصدر رأف به و رءوف به یرأف و برءوف، رأفة بتسکین الهمزة، و رافة بتخفیفها و رآفة علی وزن رعافة و رأفة علی وزن رعفة و هذه هی قراءة ابن کثیر، و الوجه فی الهمزة الساکنة انّ الکلمة علی وزن فعلة بسکون العین و الهمزة عین الفعل فاصلها ان تبقی همزه ساکنة و امّا ترک ابی عمرو الهمز فیها فی حال الادراج فانّه خفف الهمزة و تخفیفها ان یقلّبها الفا، و امّا تخصیصه ذلک بحال الادراج فلانّها حاله تجوز فیها، فکان یقرأ فیها ما یستجیزه و تخفیف الهمز جائز، و الرأفة معنی فی القلب لا ینهی عنه لانّه لا یکون باختیار الانسان، و المعنی لا یمنعکم الشفقة و الرّقة من اقامة حدود اللَّه فتعطّلوها و لا تقیموها. و قال الحسن و سعید بن المسیب: معناه لا تأخذکم بهما رأفة فتخفّفوا الضرب و لکن اوجعوهما ضربا. قال الزهری: یجتهد فی حد الزّنا و السرقة و یخفف فی حد الشرب، و قال قتاده: یخفّف فی الشرب و الفریة و یجتهد فی الزّنا، «فِی دِینِ اللَّهِ» ای فی حکم اللَّه الّذی حکم علی الزّانی کقوله: «ما کانَ لِیَأْخُذَ أَخاهُ فِی دِینِ الْمَلِکِ» ای فی حکم الملک، «إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ» بیّن اللَّه لیس من صفة المؤمن تضییع حدود اللَّه و لا تأخذه الرّأفه اذا احیا امر اللَّه، «وَ لْیَشْهَدْ عَذابَهُما» ای و لیحضر حدّهما طائفة من المؤمنین، قال النخعی و مجاهد: اقلّه رجل واحد، و قال عطاء و عکرمة: رجلان فصاعدا. و قال الزهری و قتاده: ثلاثة فصاعدا. و قال مالک و ابن زید: اربعة بعدد شهود الزّنا، و قیل الطائفة هم الحمّالون الّذین یحملونها اذا جلد او لا یترکان تنکیلا بعد الجلد و فی قوله: «مِنَ الْمُؤْمِنِینَ» دلیل انّه لا یقام حدّ علی مسلم بازاء العدوّ. روی عن ابی هریرة قال: اقامة حدّ بارض خیر لاهلها من مطر اربعین لیلة.
هوش مصنوعی: مرد زناکار و زن زناکار، اگر هر دو بالغ، عاقل، آزاد و دارای شرایط معینی باشند، باید هر کدام صد ضربه حدی بخورند. اگر هر دو برده باشند، مجازات آنها نصف حد آزادان یعنی پنجاه ضربه خواهد بود. در صورتی که هر دو متأهل باشند، حکم سنگسار خواهد بود. در این حکم، اول به زنان اشاره شده است زیرا در این مورد بیشتر از مردان زنا میکنند. لازم است در اجرای حکم رحمت و عطوفت در نظر گرفته نشود و نباید در شدت اجرای آن کمتوجهی شود. در این راستا، مؤمنانی باید شاهد اجرای حد باشند. تعداد شاهدان حداقل یک نفر و حداکثر چهار نفر خواهد بود، با توجه به نظر علمای مختلف. در نهایت، برقراری حد در جامعهای که مؤمنان در آن زندگی میکنند، از اهمیت بالایی برخوردار است.
و قال النبی (ص): «من حالت شفاعته دون حدّ من حدود اللَّه فقد ضاد اللَّه، و من خاصم فی باطل هو یعلمه لم یزل فی سخط اللَّه حتی ینزع، و من قال فی مؤمن ما لیس فیه اسکنه اللَّه ردعة الخبال حتی یخرج ممّا قال».
هوش مصنوعی: پیامبر (ص) فرمودند: «هر کس که شفاعتش مانع از اجرای یکی از حدود الهی شود، در برابر خداوند قرار گرفته است. و هر کسی که در مورد باطل، که به آن آگاه است، جدال کند، تا زمانی که از این کار دست برندارد، مشمول خشم خداوند است. همچنین کسی که درباره مؤمنی چیزی بگوید که در او نیست، خداوند او را به عذاب جنون سوق خواهد داد تا از آنچه گفته خارج شود.»
«الزَّانِی لا یَنْکِحُ إِلَّا زانِیَةً أَوْ مُشْرِکَةً». در معنی و نزول این آیت سه قول گفتهاند: یکی آنست که در زنان بغایاء مشرکات فرو آمد. جماعتی زنان بودند بسفاح معروف و مشهور رایات بدر خانه خود نصب کرده تا هر کسی ایشان شناسد و بایشان راه برد، هم در مکه بودند و هم در مدینه از ایشان یکی امّ مهزول بود و یکی عناق، در مکه از ایشان بجمالتر هیچ زن نبود، در مدینه جماعتی بودند از ایشان از اهل کتاب و در جاهلیت مردمان ایشان را بزنی میکردند تا ایشان را مأکله و مکسبه خویش سازند، مال بسفاح بدست میآوردند و بر شوهر خویش هزینه میکردند و این بود عادت اهل جاهلیّت، پس چون مهاجرین بمدینه آمدند قومی بودند ازیشان که نه مال داشتند که بر خود هزینه کنند و نه قبیله و عشیره که در معاش یاری دهند، از رسول خدا دستوری خواستند تا آن بغایا را بزنی کنند که اهل خصب و نعمت ایشان بودند، رب العالمین در شأن ایشان این آیت فرستاد و هذا قول مجاهد و عطاء و قتادة و الزهری و الشعبی و روایة العوفی عن ابن عباس.
هوش مصنوعی: زناکار تنها با زناکار یا مشرک ازدواج نمیکند. در تفسیر و نزول این آیه سه نظر وجود دارد. یکی از این نظرات این است که در مورد زنان فاحشه، که در آن زمان مشهور بودند، صحبت میکند. این زنان جوامع و نشانههایی برای شناخت خود برپا کرده بودند و در مکه و مدینه فعال بودند. برخی از آنها در مکه از زیباترین گزینهها به شمار میرفتند و در مدینه نیز زنان دیگری از اهل کتاب بودند که در جاهلیت مردان به آنان زنی میکردند تا به عنوان منبع درآمد عمل کنند. نیروی مالی آنها از طریق زنا به دست میآمد و بر شوهران خود هزینه میکردند. این عادت در دوران جاهلیت رایج بود. پس از ورود مهاجران به مدینه، برخی از آنها که مالی نداشتند، از رسول خدا مشورت خواستند تا با این زنان فاحشه ازدواج کنند، چرا که آنها از ثروت و نعمت برخوردار بودند. در این زمینه، آیهای از سوی خداوند نازل شد و این نظر از مجاهد، عطاء، قتادة، الزهری، و شعبی و روایت عوفی از ابن عباس نقل شده است.
و گفتهاند این آیت علی الخصوص در شأن مرثد بن ابی مرثد الغنوی فرو آمد و مردی.
هوش مصنوعی: گفته شده است که این آیه به ویژه درباره مرثد بن ابی مرثد الغنوی نازل شده است و به شخصی اشاره دارد.
بود از بدویان قوی دل دلاور، تنها بمکّه رفتی و اسیران مسلمان را از مکّه بمدینه بردی وقتی رفته بود بمکّه بطلب اسیران، عناق فاجره را دید و این عناق دوست وی بوده در جاهلیت، آن ساعتی که وی را دید پنداشت که مرثد هم بر سر آنست که در جاهلیت بود گفت: یا مرثد الی البیت. تا بخانه رویم و بیاسای، مرثد گفت: حرّم اللَّه الزنا یا عناق. اللَّه بر ما زنا حرام کرد، عناق گفت اکنون مرا بزنی کن، مرثد گفت تا از رسول خدا بپرسم، چون بمدینه باز آمد گفت یا رسول اللَّه روا باشد که عناق را بزنی کنم؟ رسول خدا جواب نداد و خاموش همی بود تا جبرئیل آمد و این آیت آورد، و قیل استأذن رجل من المسلمین نبی اللَّه فی نکاح ام مهزول و اشترطت له ان تنفق علیه فانزل اللَّه هذه الآیة فی نهی المؤمنین عن ذلک و حرّمه علیهم. بر قول این مفسران که یاد کردیم این تحریم خاص بود بر ایشان که نکاح بغایا طلب میکردند و این خطاب با ایشان رفت نه با همه مردم. در جاهلیت زنا بعادت کرده بودند و بر آن عظیم حریص و مولع شده و خویشتن فا آن داده، و رب العزه دانست که ایشان خویشتن را از آن صیانت نکند مگر بمبالغتی تمام در ردع و زجر هم چنان که در شرب خمر و اقتناء کلاب عظیم حریص بودند تا ایشان را به تهدید و تشدید از آن بار داشت، در کار سفاح و زنا هم بر سبیل زجر و تهدید گفت: مرد زانی بزنی نکند مگر زن زانیه و مشرکه را، و زن زانیه را زناشویی نبندد مگر با مرد زانی و مشرک، یعنی که مرد پلید سزای زن پلید است و زن پلید سزای مرد پلید، هم چنان که جای دیگر گفت: «الْخَبِیثاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَ الْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثاتِ» و هر چند که صیغت صیغت خبر است امّا مراد باین نهی است، یعنی که زانیات و مشرکات را بزنی مکنید، قول دوم آنست که حکم این آیت منسوخ است، در ابتداء اسلام نکاح زانیه حرام بود بحکم این آیت پس رب العزّه آن را منسوخ کرد بقوله تعالی: «وَ أَنْکِحُوا الْأَیامی مِنْکُمْ» فدخلت الزّانیة فی ایامی المسلمین، و من زنی بامرأة فله ان یتزوّجها و لغیره ان یتزوّجها و الدلیل علی جواز نکاح الزانیة
هوش مصنوعی: مرثد، از قبیلهای دلیر و شجاع، به مکه رفت تا مسلمانان اسیر را از آنجا به مدینه ببرد. در حین جستجو برای اسیران، با عناق فاجره، که در زمان جاهلیت دوستیاش بود، برخورد کرد. او تصور کرد که عناق هنوز همانند گذشتهی جاهلیت او را میخواهد و از او خواست که با هم به خانه بروند و استراحت کنند. اما مرثد به او یادآوری کرد که خداوند زنا را حرام کرده است. عناق از او خواست که دوباره با او باشد، ولی مرثد برای اطمینان از قضیه به پیامبر خدا مراجعه کرد. پس از بازگشت به مدینه، از پیامبر پرسید که آیا میتواند با عناق رابطه برقرار کند یا نه. در این بین، جبرئیل بر پیامبر نازل شد و آیهای را آورد که به مسلمانان در مورد منع ازدواج با زنانی که برای معاشرتهای نامشروع شناخته میشوند، نهی کرد. در زمان جاهلیت، زنا امری عادی شده بود و بسیاری به این کار تمایل نشان میدادند. خداوند برای جلوگیری از این رفتار ناپسند، قوانین سختی را وضع کرد. یکی از این قوانین این بود که مرد زانی حق ندارد با زن زانیه و مشرکه ازدواج کند، و بالعکس. برخی مفسران بر این عقیدهاند که این حکم در آغاز اسلام وجود داشت و در ادامه به نسخ آن اشاره شده است، به طوری که بعدها ازدواج با زنانی که مرتکب زنا شدهاند، مجاز شمرده شد.
انّ رجلا اتی النبیّ فقال: یا رسول اللَّه انّ امرأتی لا تدفع ید لا مس، قال: طلّقها، قال انّی احبّها و هی جمیلة، قال استمتع بها و فی روایة فامسکها اذا قول سوم آنست که نکاح اینجا بمعنی جماع است: ای الزانی لا یطأ الّا زانیة، و الزانیة لا یطأها الّا زان، و انّما اخرج الخطاب مخرج الاعم الاغلب، و ذلک انّ الغالب انّ الزانی لا یزنی الا بزانیة، و الزانیة لا یزنی بها الّا زان و احتجوا بانّ الزانیة من المسلمین لا یجوز لها ان یتزوج مشرکا بحال و کذلک الزّانی من المشرکین لا یجوز له ان یتزوج بمسلمة. «وَ حُرِّمَ ذلِکَ» ای الزنا، «عَلَی الْمُؤْمِنِینَ» روی ابو هریرة قال قال رسول اللَّه (ص): «اذا زنی العبد خرج منه الایمان فکان فوق رأسه کالظلة فاذا خرج من ذلک العمل رجع الیه الایمان.»
هوش مصنوعی: بنیاد یک گفتوگو بین یک مرد و پیامبر اسلام وجود دارد که مرد از پیامبر میپرسد چرا همسرش در برابر لمس کردن دیگران مقاومت نمیکند. پیامبر به او میگوید که باید او را طلاق بدهد، اما مرد از اینکه همسرش را دوست دارد و او زیباست میگوید. پیامبر سپس به او میگوید که از او لذت ببرد و در روایتی دیگر پیشنهاد میدهد که اگر میخواهد، با او بماند. همچنین در متن به معنای ازدواج به عنوان عمل جنسی اشاره شده و گفته میشود که زناکار تنها میتواند با زناکار رابطه داشته باشد و برای مسلمانان زناکار ازدواج با غیرمسلمان حرام است. اینجا همچنین به بیاناتی از ابو هریره اشاره شده که بیان میکند زنا ایمان را از انسان خارج میکند و پس از ترک آن عمل، ایمان به او بازمیگردد.
«وَ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ» الرّمی القذف بالزّنا، و المحصنات المسلمات الحرائر العفائف، و التقدیر یرمون المحصنات بالزّنا فحذف، لأنّ الآیة الاولی تدلّ علیه، و الرّجال داخلون فی حکم الآیة بالاجماع. «ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ» ای لم یأتوا علی تصدیقهم الی الامام باربعة شهود رجال عدول یشهدون علی زنا المقذوف، «فَاجْلِدُوهُمْ ثَمانِینَ جَلْدَةً» یعنی الاحرار منهم، فان حدّ المملوک علی النّصف اربعون، و الخطاب للامام و الحکام، و جلدة نصب علی التمییز. معنی رمی آنست که کسی را نسبت با زنا کند نسبتی صریح چنان که گوید: یا زانی، یا گوید تو زنا کردی، پس اگر مردی محصن را گوید یا زنی محصنه را که تو زنا کردی و بر تصدیق خویش چهار گواه بدان صفت که یاد کردیم نیارد واجب است که او را هشتاد زخم زنند اگر آزاد باشد آن قاذف، و اگر مملوک بود چهل زخم و اگر مقذوف که نسبت زنا با وی کرده محصن نباشد جز تعزیر واجب نیاید، و شرائط احصان پنج است اسلام و عقل و بلوغ و حرّیت و عفت از زنا تا آن حد که اگر مردی در ابتداء بلوغ و عنفوان شباب وقتی یک بار زنا کرده باشد و از آن توبه کرده و پاک گشته و بعد از آن روزگار بپارسایی و پرهیزگاری بسر آورده اگر درین حال کسی او را قذف کند برای قاذف حد واجب نیاید از بهر آن که عفت از زنا از اول بلوغ تا آخر عمر شرط احصان است، پس اگر مقذوف بزنا بر خود اقرار دهد یا چهار مرد گواه استوار رسیده آزاد بر زنا وی گواهی دهند هر چهار همسخن که دیدند بچشم خویش از آن مرد و از آن زن آنچه فرزند آید از آن، آن گه حد از قاذف بیفتد زیرا که این حد فریه گویند یعنی که بر پاکان دروغ بست و دروغ گفت و چون گواهان گواهی دادند صدق وی درست گشت و حد فریه واجب نیاید. «وَ لا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهادَةً أَبَداً» یعنی ما ثبتوا علی قذفهم و لم یکذّبوا انفسهم، «وَ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ».
هوش مصنوعی: افرادی که به زنان مسلمان و عفیف نسبت زنا بدهند، در صورتی که نتوانند با چهار مرد شاهد عادل، این ادعا را اثبات کنند، باید به عنوان مجازات، هشتاد ضربه شلاق دریافت کنند. اگر فرد متهم به زنا آزاد باشد، این مجازات برای او اعمال میشود، اما اگر برده باشد، مجازات او نیمبهنیم میشود، یعنی چهل ضربه شلاق میخورد. همچنین اگر فردی که به او نسبت زنا داده شده، شرایط احصان را نداشته باشد، تنها تعزیر بر وی واجب است. شرایط احصان شامل اسلام، عقل، بلوغ، آزادی و عفت است. اگر شخص متهم به زنا، در گذشته یک بار این کار را کرده و توبه کرده باشد و از آن زمان به زندگی عفیفانه ادامه دهد، در این صورت نسبت زنا به او پذیرفته نیست. همچنین اگر فرد متهم به زنا به اقرار خودش یا با شهادت چهار مرد عادل بر زنا گواهی دهند، این حد از فرد قاذف ساقط میشود. در نهایت، کسانی که به دیگران نسبت زنا میدهند و بر ادعای خود پافشاری میکنند، هرگز شهادت آنها پذیرفته نخواهد شد و آنها فاسق شمرده میشوند.
«إِلَّا الَّذِینَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ أَصْلَحُوا» توبة القاذف تکذیبه نفسه، فحینئذ تقبل شهادته و یزول فسقه، و عرض عمر بن الخطاب التوبة علی قذفة المغیرة بن شعبه فکذب خالد و شبل و صاحبهما انفسهم. و ثبت ابو بکر علی قذفة المغیرة و لم یکذّب نفسه فلم تقبل شهادته ما دام حیّا علی شیء و کان اذا اتاه انسان لیشهده علی شیء قال له اطلب شاهدا غیری فانّ المسلمین فسقونی، و جلد عمر بن الخطاب قذفة المغیرة حدّا تامّا. «إِلَّا الَّذِینَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ». اختلف العلماء فی قبول شهادة القاذف و فی حکم هذا الاستثناء، فذهب قوم الی انّ القاذف تردّ شهادته بنفس القذف، و اذا تاب و ندم علی ما قال و حسنت حالته قبلت شهادته سواء تاب بعد اقامة الحدّ علیه او قبله لقوله: «إِلَّا الَّذِینَ تابُوا»، قالوا و الاستثناء یرجع الی ردّ الشهادة و الی الفسق فبعد التوبة تقبل شهادته و یزول عنه اسم الفسق. یروی ذلک عن عمر و ابن عباس و به قال مالک و الشافعی، و ذهب قوم الی انّ شهادة المحدود فی القذف لا تقبل ابدا و ان تاب، قالوا و الاستثناء یرجع الی قوله: «أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ» یعنی توبته تزیل عنه اسم الفسق فحسب و هو قول النخعی و شریح و اصحاب الرّأی، و قالوا بنفس القذف لا ترد شهادته ما لم یحد، قال الشافعی: و هو قبل ان یحد شر منه حین حد لانّ الحدود کفارات فکیف تردّونها فی احسن حالته و تقبلونها فی شر حالته، و ذهب الشعبی الی انّ حد القذف یسقط بالتوبة، و قال الاستثناء یرجع الی الکلّ، و عامة العلماء علی انّه لا یسقط بالتوبة الّا ان یعفو عنه المقذوف فیسقط کالقصاص یسقط بالعفو و لا یسقط بالتوبة، فان قیل اذا قبلتم شهادته بعد التوبة فما معنی قوله: «أَبَداً»؟
هوش مصنوعی: افرادی که بعد از مرتکب شدن به قذف توبه کنند و اصلاح شوند، مورد رحمت و بخشش قرار میگیرند. در مورد شهادت قاذف، اگر او به گناه خود اعتراف کند و توبه نماید، شهادت او پذیرفته میشود و فساد او از بین میرود. عمر بن خطاب پیشنهاد داد که توبهچیها به طعنههای مغیره بن شعبه شهادت دهند، ولی خالد و شبل خود را تکذیب کردند. ابوبکر در مورد طعنههای مغیره با آنها قاطعانه برخورد کرد و شهادتشان را نپذیرفت. عمر بن خطاب نیز برای قاذفکردن مغیره مجازات سختی در نظر گرفت. اختلاف نظرهایی میان علما درباره این موضوع وجود دارد. برخی بر این باورند که شهادت قاذف به خاطر خود قذف رد میشود، اما اگر او توبه کند و وضعیتش بهتر شود، شهادتش قابل قبول است. در مقابل، عدهای دیگر معتقدند که شهادت کسی که حد قذف بر او جاری شده، هرگز پذیرفته نمیشود، حتی اگر توبه کند. برخی نیز معتقدند که حد قذف با توبه ساقط نمیشود مگر اینکه فرد مقذوف از او عفو کند، مشابه عفو در قصاص. در نهایت، سوالی مطرح میشود که اگر شهادت او بعد از توبه پذیرفته شود، معنای دائم عدم پذیرش چیست؟
قیل معناه لا تقبل ابدا ما دام هو مصرّ علی قذفه، لانّ ابدا کل انسان مدته علی ما یلیق بحاله کما یقال لا تقبل شهادة الکافر ابدا یعنی ما دام کافرا.
هوش مصنوعی: هیچگاه نمیتوان قبول کرد، طالما که او بر روی اهانت خود اصرار دارد، زیرا همواره هر فردی به اندازهای که در موقعیت او مناسب است، مدت زمان خاصی دارد. به عنوان مثال، گفته میشود که شهادت کافر هرگز قابل قبول نیست، به این معنا که تا زمانی که او کافر است، شهادتش پذیرفته نمیشود.
«الَّذِینَ یَرْمُونَ أَزْواجَهُمْ» ای یقذفون نساء هم بالزنا، «وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ شُهَداءُ» یشهدون علی صحّة ما قالوا، «إِلَّا أَنْفُسُهُمْ» غیر انفسهم، «فَشَهادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهاداتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِینَ» قرأ حمزة و الکسائی و حفص اربع شهادات برفع العین علی خبر الابتداء، ای فشهادة احدهم الّتی تدر الحد اربع شهادات باللّه، و قرأ الآخرون اربع بالنصب ای فشهادة احدهم ان یشهد اربع شهادات باللّه انّه لمن الصادقین..
هوش مصنوعی: آنان که زنان خود را متهم به زنا میکنند، باید بدانند که هیچ شاهدی به جز خودشان برای تأیید ادعای خود ندارند. در این صورت، شهادت هر یک از آنها چهار بار باید به خدا قسم بخورد که او از صادقان است. برخی از قاریان این جمله را به گونهای خواندهاند که نشان میدهد شهادت آنها به صورت رفع است و به معنای این است که شهادت هر یک از آنها چهار بار با قسم به خدا لازم است. اما دیگران آن را به صورت نصب خواندهاند، که به این معناست که شهادت هر یک از آنها باید چهار بار به خدا قسم بخورد که او از صادقان است.
«الْخامِسَةُ أَنَّ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَیْهِ» قرأ نافع و یعقوب ان کلیهما بالتخفیف لعنة اللَّه بالرفع، و قرأ رویس عن یعقوب «غضب اللَّه» بفتح الضاد و رفع الباء و الجر فی اسم اللَّه، و الوجه انّ «ان» مخففة من الثقیلة و الامر او الشأن مضمر فیها لانّ اذا خففت اضمر بعدها الامر او الشأن فی الاغلب، فیکون الامر او الشأن اسمها و الجملة التی بعده خبرها، و رفع قوله: «لعنة اللَّه و غضب اللَّه» علی انّ کل واحد منهما مبتداء و الجار مع المجرور الّذی بعده خبره، و المبتدا مع الخبر جملة هی خبر انّ، و التقدیر انّه ای انّ الامر لعنة اللَّه علیه، و ان الشأن غضب اللَّه علیها کما قال اللَّه تعالی: «وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ»، عند من خفف، و التقدیر انّه الحمد للَّه علی معنی ان الامر او الشأن الحمد للَّه. و قرأ نافع غضب اللَّه بکسر الضاد و فتح الباء علی الفعل الماضی و رفع اسم اللَّه و الوجه انّ ان مخففة من الثقیلة کما ذکرنا و اسمها مضمر و هو ضمیر الامر او الشأن و التقدیر انه غضب اللَّه علیها. و روی ابن حسان عن یعقوب ان غضب اللَّه بفتح الضّاد و و نصب الباء و الجر فی اسم اللَّه، و الوجه انه غضب اسما لا فعلا فنصبه بان المخففة و جعل عملها مخففة کعملها مشددة و هذا قلیل، و جر اسم اللَّه باضافة غضب الیه. و قرأ الباقون انّ بالتشدید فی الحرفین و لعنة اللَّه و غضب اللَّه بالنصب فیهما و اضافتهما الی اللَّه و الوجه انّ «انّ» مشدّدة علی اصلها، و هی تنصب الاسماء و ترفع الاخبار و کلّ واحد من لعنة اللَّه و غضب اللَّه اسم انّ، و الجار و المجرور الّذی بعده خبر انّ، و قرأ حفص عن عاصم «و الخامسة» بالنصب اعنی الثانیة، و الوجه انه عطف علی قوله: «أَرْبَعُ شَهاداتٍ».
هوش مصنوعی: خلاصه این متن درباره قرائتهای مختلف آیات قرآن است. در اینجا به ذکر نحوه قرائت واژه "لعنت" و "غضب" پرداخته شده و توضیحاتی درباره قواعد دستوری آنها ارائه شده است. چند قرائت مختلف برای این کلمات وجود دارد که هرکدام به نحوی از قواعد نثری و ساختاری پیروی میکنند. همچنین، این متن به رابطه بین این واژهها و مفهوم جمله اشاره دارد و تفصیل میدهد که چطور این واژهها به بیان حالتها و امرهای مختلف پرداختهاند. در نهایت، به ذکر قرائت "و الخامسة" و ارتباط آن با سایر بخشهای متن نیز اشاره شده است.
من قوله: «وَ یَدْرَؤُا عَنْهَا الْعَذابَ أَنْ تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهاداتٍ»، و تشهد الخامسة ای الشهادة الخامسة، و قرأ الباقون و ابو بکر عن عاصم، «وَ الْخامِسَةَ» بالرفع و لم یختلفوا فی الخامسة الاولی انّها بالرفع و الوجه فی الثانیة انها معطوفة علی موضع «أَنْ تَشْهَدَ» لانّ موضعه رفع بانه فاعل یدرءوا و التقدیر، و یدرءوا عنها العذاب، شهادة اربع شهادات و الشهادة الخامسة، فهی عطف علی موضع الفاعل و یجوز ان یکون رفعا بالابتداء و انّ غضب اللَّه فی موضع الخبر، و التقدیر و الشهادة الخامسة حصول الغضب علیها، و اما الرفع المتفق علیه فی الخامسة الاولی فوجهه انّه لا یخلو ما قبل الکلمة من قوله: «أَرْبَعُ شَهاداتٍ» من ان یکون رفعا او نصبا علی ما سبق، فان کان رفعا کانت الخامسة معطوفة علیه، و ان کان نصبا قطعها عنه و لم یجعلها محمولة علیه بل حملها علی المعنی، لانّ معنی قوله: «فَشَهادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهاداتٍ» علیهم اربع شهادات، او حکمهم اربع شهادات فعطف الخامسة علی هذا الموضع. اما سبب نزول این آیت لعان، بقول ابن عباس و مقاتل آن بود که چون آیت «وَ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ» بعد از آن فرو آمد رسول خدا روز آدینه بمنبر برخواند، عاصم بن عدی العجلانی الانصاری برخاست گفت یا رسول اللَّه جعلنی اللَّه فداک. اگر کسی با اهل خود اجنبی بیند بخلوت اگر باز گوید او را هشتاد ضربت زنند و فاسق نام کنند و گواهی وی هرگز نپذیرند و اگر خاموش نشیند باندوه و غم بمیرد و اگر بطلب گواهان شود چون باز آید مرد رفته باشد و فارغ شده پس تدبیر چیست؟ و رسول خدا این چنین سؤال کراهیت داشتی و از آن نهی کردی عاصم بر روی رسول اثر کراهیت دید و از سر آن فراز شد، بعد از آن به هفتهای قضاء الهی چنان بود که عویمر عجلانی که ابن عم عاصم بود او را این واقعه بیفتاد در خانه شد شریک بن سحما را دید، و قیل بشر بن سحما، با زن وی خوله بنت قیس بن محصن گرد آمده، این قصه با عاصم بگفت عاصم دلتنگ شد استرجاع کرد گفت انا للَّه هنوز هفتهای گذشت که من آن سؤال کردم و خود بدان مبتلا گشتم که در اهل بیت خویش بدیدم و این از آن گفت که عویمر و خوله و شریک همه خویش و پیوند وی بودند، عاصم با رسول خدا بگفت، رسول عویمر را بر خواند گفت: اتّق اللَّه فی زوجتک و ابنة عمّک فلا تقذفها بالبهتان، عویمر سوگند یاد کرد گفت: و اللَّه الّذی لا اله الّا هو انّی لصادق. و اللَّه که من راست گویم شریک را با خوله بر ناسزا دیدم و من چهار ماه گذشت که بوی نرسیدم، و خوله فرزند دارد در اشکم نه از من، رسول خدا خوله را گفت: اتقی اللَّه و لا تخبرینی الّا بما صنعت.
هوش مصنوعی: در یک روز جمعه، پس از نزول آیهای درباره افرادی که زنان پاکدامن را به زنا متهم میکنند و نیاز به چهار شاهد دارند، پیامبر خدا بر روی منبر حاضر شد. در این میان، عاصم بن عدی به پیامبر گفت که اگر کسی همسرش را با فردی غریبه در مکانی خصوصی ببیند، اگر این موضوع را بگوید، باید هشتاد ضربه شلاق بخورد و به عنوان فرد فاسق شناخته شود و شهادتش پذیرفته نخواهد شد. اما اگر سکوت کند، با اندوه و غم خواهد مرد. او از پیامبر پرسید که چه تدبیری برای چنین موقعیتی باید اتخاذ شود. پیامبر از سؤالی که عاصم کرد ناراضی به نظر میرسید، و این نشان داد که این موضوع مسألهای دشوار است. پس از گذشت یک هفته، عویمر عجلانی، یکی از بستگان عاصم، در حالی که همسرش خوله بنت قیس و شریک بن سحما را در حال مشاهدۀ نامناسبی دیده بود، این حادثه را به عاصم گزارش داد. عاصم از شنیدن این خبر ناراحت شد و به یاد سؤالی که پیش از این از پیامبر کرده بود، بازگشت. او به پیامبر گفت که عویمر را به حضورش فراخواند و او را به تقوای الهی در مورد همسرش توصیه کرد. عویمر با قسم گفت که راست میگوید و همسرش خوله در حال زنا با شریک بوده و او هیچ ارتباطی با او ندارد. پیامبر به خوله نیز گفت که فقط در مورد کاری که انجام داده، به او بگوید.
خوله سوگند یاد کرد که عویمر دروغ میگوید بیش از آن نیست که این شریک روزگاریست تا در ما میآید و میرود و شبها بنزدیک ما باشد، و عویمر او را بر آن رخصت داده و فرا گذاشته تا چنین بستاخ گشت اکنون مرا دید که با وی سخن میگفتم غیرت او را بدان داشت که بهتان بر من نهاد، رسول خدا شریک را حاضر کرد و از وی پرسید شریک سوگند یاد کرد و همان گفت، عویمر به کار خود درماند چون دانست که او را حد فریه خواهند زد گفت: و اللَّه انی لصادق و یجعل اللَّه لی مخرجا، همان ساعت جبرئیل آمد از حضرت عزت و آیات لعان فرو آورد رسول گفت: یا عویمر قد نزلت فیک و فی زوجتک و فی صاحبک فقرا علیه الآیات.
هوش مصنوعی: خوله قسم خورد که عویمر دروغ میگوید و این تنها یک شریک است که گاهی به ما سر میزند و شبها کنار ما میماند. عویمر به او اجازه داده بود که اینگونه بیپروا باشد. حالا وقتی عویمر مرا در حال صحبت با او دید، غیرت او به جوش آمد و اتهامی به من زد. رسول خدا شریک را فراخواند و از او سوال کرد. شریک قسم خورد و همان را گفت. عویمر نگران شد چون متوجه شد که قرار است مجازات شود و گفت: «به خداوند من راستگو هستم و خداوند برای من راه نجاتی قرار خواهد داد.» همین لحظه جبرئیل نازل شد و آیات مربوط به لعان را به پیامبر آورد و پیامبر گفت: «ای عویمر، آیات درباره تو، همسرت و شریکت نازل شده است؛ پس آنها را تلاوت کن.»
پس رسول خدا بفرمود تا ندا زدند که الصّلاة جامعة، ایشان را بمسجد حاضر کرد بعد از نماز دیگر، آن گه گفت برخیز یا عویمر بگو اشهد باللّه انّ خولة لزانیة و انّی لمن الصادقین، عویمر چنان بگفت، دوم بار رسول او را تلقین کرد که بگو اشهد باللّه انّی رأیت شریکا علی بطنها و انّی لمن الصادقین، عویمر چنان بگفت، سوم بار او را تلقین کرد که بگوی
هوش مصنوعی: پیامبر دستور داد که ندا دهند تا مردم برای نماز به مسجد بیایند. پس از اتمام نماز، به عویمر گفت که بایستد و شهادت دهد که خوله زانیه است و او از راستگویان است. عویمر این را گفت و پیامبر بار دیگر از او خواست که بگوید او شریک را در حالت جنینی در شکم خوله دیده و او از راستگویان است. عویمر این را نیز تکرار کرد و پیامبر برای سومین بار او را به گفتن این شهادت ترغیب کرد.
اشهد باللّه انها حبلی من غیری و انّی لمن الصادقین، عویمر چنان بگفت، چهارم بار او را تلقین کرد که بگو، اشهد باللّه انّی ما قربتها منذ اربعة اشهر و و انّی لمن الصادقین، عویمر چنان بگفت: پنجم بار او را تلقین کرد که بگو لعنة اللَّه علی عویمر ان کان من الکاذبین، عویمر چنان بگفت، پس رسول بفرمود تا عویمر بنشست و خوله را گفت تو میبرخیز و بگو اشهد باللّه ما انا بزانیة و انّ عویمرا لمن الکاذبین، دوم بار
هوش مصنوعی: عویمر به خدا شهادت داد که فرزندش از کسی غیر از او به دنیا آمده و او از صادقان است. این جمله را چهار بار به او تلقین کردند که بگوید او از چهار ماه پیش هیچ نزدیکی نکرده و از صادقان است. بار پنجم به او گفتند که بگو لعنت خدا بر عویمر اگر از دروغگویان باشد و او نیز این را گفت. سپس رسول فرمود که عویمر بنشیند و به خوله گفت که برمیخیزد و بگوید که به خدا شهادت میدهد که او زنا نمیکند و عویمر از دروغگویان است.
اشهد باللّه انّه ما رأی شریکا علی بطنی و انّه لمن الکاذبین، سوم بار
هوش مصنوعی: شهادت میدهم به خدا که هیچ شریک و همدمی برای خود در وجود ندارم و آنها از دروغگویان هستند، این را برای سومین بار میگویم.
اشهد باللّه انّی حبلی منه و انّه لمن الکاذبین، چهارم بار
هوش مصنوعی: حاضرم قسم به خدا بخورم که من از او باردار هستم و او از دروغگویان است، این چهارمین بار است که این را میگویم.
اشهد باللّه انّه مار آنی قطّ علی فاحشة و انّه لمن الکاذبین، پنجم بار
هوش مصنوعی: من به خدا شهادت میدهم که او هرگز مرتکب فاحشهای نشده و او از دروغگویان نیست. این پنجمین بار است که این را میگویم.
غضب اللَّه علی خولة ان کان من الصّادقین.
هوش مصنوعی: خداوند بر خولة خشمگین است، اگر او از راستگویان باشد.
پس رسول خدا میان ایشان فرقت افکند فرقتی مؤبّد
هوش مصنوعی: پس پیامبر خدا میان آنها جدایی ایجاد کرد که این جدایی دائمی و همیشگی بود.
ثم قال: انظروا فان جاءت بولد اسحم ادعج العینین عظیم الالیتین خداج الساقین فلا احسب عویمرا الّا قد صدق علیها، و ان جاءت به احیمر کانه و حرة فلا احسب عویمرا الّا قد کذب علیها، فجاءت به علی النعت الّذی نعت رسول اللَّه من تصدیق عویمر فقال (ص): «لو لا الایمان لکان لی و لها شأن» و لقد رأی ذلک الولد امیرا من امراء الامصار و ما یدری احد من ابوه.
هوش مصنوعی: سپس گفت: نگاه کنید، اگر او فرزندی با رنگ سیاه، چشمان درشت و سیاهی و پایهای بزرگ به دنیا آورد، به نظرم عویمر در مورد او درست گفته است. اما اگر او فرزندی با رنگ قرمز و به نوعی آزاد به دنیا آورد، به نظرم عویمر در مورد او دروغ گفته است. در نهایت، او فرزندی را به دنیا آورد که به صفاتی که رسول الله (ص) دربارهاش گفته بود، شبیه بود و پیامبر فرمود: «اگر ایمان نبود، برای من و او داستانی بود» و آن کودک به عنوان امیری از امیران شهرها دیده شد و هیچکس نمیدانست که پدرش کیست.
بدانک در لعان حضور حاکم یا نایب حاکم شرطست و تلقین کلمات لعان هم چنان که رسول خدا عویمر و خوله را تلقین کرد شرطست، تا آن که اگر یک کلمه خود بگوید بیتلقین امام محسوب نباشد و تغلیظ در لعان بمکان و زمان شرطست، امّا المکان فبین الرّکن و المقام ان کان بمکّة و عند المنبر ان کان بالمدینة و فی المسجد الجامع عند المنبر فی سائر البلاد، و امّا الزّمان ان یکون بعد صلواة العصر، چون مرد از لعان فارغ گشت فرقت افتاد میان مرد و زن و آن زن برو حرام گشت حرمتی مؤبّد و نسب فرزند از وی بریده گشت و حد قذف از وی بیفتاد و بر زن حدّ زنا واجب گشت، اگر محصنه باشد رجم و اگر بنا شد جلد و تغریب، پس اگر زن خواهد که آن حد از خویشتن بیفکند او نیز لعان کند چنان که ربّ العزه گفت: «وَ یَدْرَؤُا عَنْهَا الْعَذابَ»، این عذاب بمذهب شافعی حدّ است و بمذهب بو حنیفه حبس، فعند ابی حنیفة لا حدّ علی من قذف زوجته بل موجبه اللعان فان لم یلاعن یحبس حتی یلاعن، و عند الشافعی اللعان حجّة صدقه، و القاذف اذا قعد عن اقامة الحجّة علی صدقه لا یحبس بل یحدّ کقاذف الاجنبی اذا قعد عن اقامة البیّنة.
هوش مصنوعی: در لعان، حضور حاکم یا نایب حاکم لازم است و تلقین کلمات لعان نیز مانند آنچه رسول خدا به عویمر و خوله آموخت، ضروری است. بدین معنا که اگر کسی یک کلمه از خود بگوید بدون اینکه امام تلقین کرده باشد، از لحاظ شرعی محسوب نمیشود. همچنین رعایت مکان و زمان در لعان حایز اهمیت است. مکانهای مشخص شده شامل بین رکن و مقام در مکه و نزد منبر در مدینه و در مساجد بزرگ در دیگر شهرها هستند. زمان نیز باید بعد از نماز عصر باشد. پس از اینکه مرد از لعان فارغ شد، میان او و زن جدایی ایجاد میشود و آن زن بر او حرام میگردد و این حرمت دائمی است. نسبت فرزند نیز از او قطع شده و حد قذف از او برداشته میشود، در حالی که اگر زن متأهل باشد، حد زنا بر او واجب میشود، که شامل رجم یا جلد و تغریب است. در صورتی که زن بخواهد این حد را از خود دور کند، او نیز باید لعان کند، چنانکه در قرآن آمده است. طبق مذهب شافعی این حد عذاب است و در مذهب ابوحنیفه حبس است؛ از نظر ابوحنیفه هیچ حدی بر کسی که همسرش را قذف کرده نمیباشد، بلکه موجب لعان میشود و اگر لعان نکند، حبس میشود تا لعان کند. در نظر شافعی، لعان به عنوان دلیل صداقت محسوب میشود و اگر قاذف از اقامه دلیل صداقت خودداری کند، به جای حبس، حد قذف بر او جاری میشود.
قوله: «وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ»، الجواب مضمر لدلالة القصة علیه، تأویله و لو لا فضل اللّه علیکم و رحمته لقامت الفضیحة و النکال علی الکاذب منهما و لو لا انه تواب حکیم لم یجد الکاذب منهما سبیلا الی التّوبة و لا نجاة من النار.
هوش مصنوعی: اگر لطف و رحمت خداوند بر شما نبود، رسوایی و عذاب بر دروغگویان از شما، شدیدتر میشد. اگر خداوند تواب و حکیم نبود، دروغگویان هرگز نمیتوانستند به توبه دست یابند و از آتش نجات یابند.