گنجور

۵ - النوبة الثالثة

قوله: «وَ الَّذِینَ هاجَرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ» الآیة. هجرت دو است هجرت ظاهر و هجرت باطن، هجرت ظاهر آنست که خانه و شهر خویش را وداع کند، هجرت باطن آنست که کونین و عالمین را وداع کند، هجرت ظاهر موقت است و هجرت باطن مستدام، در هجرت ظاهر زاد طعام و شراب است، در هجرت باطن زاد لطف رب الارباب است، در هجرت ظاهر منزل غارست، در هجرت باطن منزل ترک اختیارست، هجرت ظاهر از مکه تا مدینه، هجرت باطن از اضطراب نفس شور انگیز تا سکینه سینه.

قال النبیّ المهاجر من هجر ما نهی اللَّه عنه.

صدر نبوّت و رسالت در صدف شرف سیّد اوّلین و آخرین و رسول ربّ العالمین صلوات اللَّه علیه میگوید: مهاجر اوست که از کوی جفا هجرت کند راه صفا و وفا پیش گیرد، از بدی و بدان ببرد بنیکی و نیکان پیوندد، نهی شریعت بر کار گیرد و از مواضع تهمت بپرهیزد، در دل پیوسته حزن و ندامت دارد، از دیده اشک حسرت بارد، این چنین کس را خلعت چه دهند نزل چه سازند. «لَیَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقاً حَسَناً» رزقی نیکو نزلی ساخته پرداخته یکی امروز یکی فردا، امروز حلاوت معرفت. فردا لذّت مشاهدت، امروز در راه دوست خطوتی، فردا با دوست خلوتی، امروز مهر دل و ذکر زبان، فردا معاینه میان جسم و جان، اینست که گفت جل جلاله: «لَیُدْخِلَنَّهُمْ مُدْخَلًا یَرْضَوْنَهُ» ای ادخالا فوق ما یتمنونه و ابقاء علی الوصف الّذی یهوونه. ایشان را در درون پرده آورده و آرزوی دیرینه ایشان بر آورده و خلعت رضا پوشانیده و خطاب کرامت بنعت رأفت و رحمت شنوانیده که: یعینی ما تحمّل المتحملون من اجلی. آن رنجها که از بهر من بتمامی رسید من می‌دیدم، گامها که در راه من برداشتید میشمردم، قطره‌های اشک حسرت که از دیده باران کردید میدیدم آن گه داود را فرمان آید که: قم یا داود فمجدنی بذلک الصوت الرحیم، برخیز ای داود و دوستان ما را در بوستان لطف بآواز خوش خویش میزبانی کن، سبحان اللَّه آن مائده چنان و آن دعوت چنان و ضیافت رحمن، مرید بمراد رسیده مرغ سوی آشیان شتافته، دوست ازلی پرده برگرفته، الربّ و العبد و العبد و الرّب. «ذلِکَ وَ مَنْ عاقَبَ بِمِثْلِ ما عُوقِبَ بِهِ» مفهوم آیت هم اظهار عدل است بنعت سیاست در قهر اعداء، هم اظهار اظهار فضل بنعت رأفت در نصرت اولیاء.

«ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ» الآیة. بیان قدرت است بنعت عزت در آفرینش روز و شب و نور و ظلمت. «ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ» اثبات وحدانیّت است بصفات الهیّت و ابطال شرکاء و شرکت. «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً» مضمون این آیت و آنچه بر عقب این آید از آیات تذکیر نعمت است و اظهار حکمت در آفرینش منافع خلیقت، هر چه آفرید بسزای خود چنان که بایست آفرید، و هر چه نهاد بر جای خود نهاد و هر چه داد باهل خود داد، قادرست که هر چه خواهد کند، حکیم است نه هر چه تواند بکند، درین عالم پای موری و پر پشه‌ای نیافرید مگر بتقاضاء قدرت، بر قضیّت حکمت، بر وفق مشیّت، حکمت و قدرت دست درهم داده تا کار الهیّت بر نظام می‌رود، اگر حکمت با قدرت نبودی عالم زیر و زبر شدی، خدای را جلّ جلاله صفاتی است که آن صفات خصم وجود و افعال خلقند، آن صفت عزتست و عظمت و جبروت و کبریا و استغناء لم یزل، باز او را صفتی است که شفیع وجود و افعال خلقند چون حکمت و رحمت و لطف و رأفت وجود و کرم، و این صفات رحمت و حکمت عنان آن صفات عزّت و غنا فرو گرفته تا این مشتی بیچارگان در سایه لطف و رحمت بمقتضای حکمت عمر بسر آرند، و رنه این شفیعان بودندی از عرش و کرسی درگیر تا بپای موری و پریشه‌ای همه نیست گشتی و با عدم شدی، یک کلمه بود از غنا و استغناء لم یزل که روی داد باین عالم تا کافران و بیگانگان را روز هجران پیش آمد، بیگانه‌وار سر بفکر خویش در نهادند قدر اللَّه نشناختند و بسزای وی راه نبردند، بتی عاجز جمادی بی‌صفات را با وی انباز کردند و آن را پرستیدند و بدوست گرفتند تا رب العزه از ایشان باز گفت که: «ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ». ضعیفست و بیچاره هم پرستگار و هم پرستیده.

«ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ» قال الواسطی: لا یعرف حق قدره الخلق الّا الحقّ.

قدر او کس نداند مگر او، بسزا معرفت او کس نداند مگر او، عقلها مدهوش گردد و فهما حیران در مبادی اشراق جلال او، انبیاء و رسل بقدم عجز باز گشتند از درگاه حقیقت معرفت او، ای جوانمرد فردا که بندگان بعزّ وصال او رسند و شواهد قرب بینند دیدار خود که عطا دهد بقدر طاقت تو دهد نه بقدر عظمت و جلال خود، از اینجا گفته‌اند: کلّم موسی من حیث موسی، و لو کلّم موسی بعظمته لذاب موسی.

«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ارْکَعُوا وَ اسْجُدُوا» پیر طریقت از روی فهم بر زبان اشارت گفت: مؤمنانرا رکوع و سجود فرمود آن گه گفت: «وَ اعْبُدُوا رَبَّکُمْ» ای احتملوا البلایا بالدّین و الدّنیا بعد ان جعلکم اللَّه من اهل خدمته، و رزقکم حلاوة مذاق صفوته، می‌گوید اگر بلاء روزگار و محنت دنیا شربتی سازند و بر دست عجز تو نهند تا روی ترش نکنی و آن بار بلا بجان و دل بکشی و شربت محنت بنوشی بشکر آن که ترا خدمت خود فرمود و بر حضرت نماز و مقام راز بداشت، و نگر تا باین طاعت و عبادت خود منتی بر ننهی و بحقیقت دانی که جمله طاعات و عبادات و اعمال و اقوال اولاد آدم از ابتداء وجود تا آخر عهد در مقابله کمال و جمال الهی جز جرست دوک پیر زنان نیست، و رنه آن بودی که او جل جلاله بکرم و فضل خویش این مشتی خاک را بدرگاه قدم خود دعوت کرد و بساط انبساط در سرای هدایت بلطف خود بسط کرد و الّا این سیه گلیم وجود را و این ذرّه خاک ناپاک را کی زهره آن بودی که قدم بر حاشیه بساط ملوک نهادی، پس سزای خاک آنست که بنعت انکسار بزبان عجز و افتقار گوید:

مأخوذ زو جود خویش ننگ آمده‌ایم
وز روی قضا بر سر سنگ آمده‌ایم‌
اندر کیلان گلیم بدبختی را
ما از سیهی بجای رنگ آمده‌ایم‌

«وَ جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ»، جهاد بر سه قسم است: یکی بنفس یکی بدل یکی بمال. جهاد بنفس آنست که از خدمت و ریاضت نیاسایی و گرد رخص و تأویلات نگردی و امر و نهی را بتعظیم پیش روی، و جهاد بدل آنست که خواطر ردی را بخود راه ندهی و بر مخالفت عزم مصمم نداری و از تفکر در آلاء و نعماء نیاسایی.

و جهاد بمال ببذل است و سخا وجود و ایثار. سخا آنست که بعضی بذل کند و بعضی خود را بگذارد، جود آنست که بیشترین بذل کند و اندکی خود را بگذارد، ایثار آنست که همه بدهد و بر فقر و فاقت زندگانی کند، و این حال صدّیق اکبر است که مصطفی وی را گفت: ما ذا ابقیت لا هلک.

قال اللَّه و رسوله. و قیل حق الجهاد ان لا تفتر عن مجاهدة النفس لحظة قال قائلهم:

یا ربّ انّ جهادی غیر منقطع
فکل ارضک لی ثغر و طرسوس.

«هُوَ اجْتَباکُمْ» هو سمّاکم مولیکم هو اجتباکم، برگزید شما را و چون می‌گزید عیب می‌دید و با عیب می‌پسندید. «هُوَ سَمَّاکُمُ» نه آسمان بود و نه زمین نه عرش نه کرسی نه، آدم نه حوا که تو در علم او مسلمان بودی، و ترا مسلمان نام می‌نهاد و بر تو رقم خصوصیت می‌کشید، که: «سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنی‌» هو اجتباکم بالهدایة، هو سمّاکم باسم الولایة، هو مولیکم باظهار العنایة، هو اجتباکم لافضل الاعمال، هو سمّاکم باسم الإبدال، هو مولیکم فی جمیع الاحوال، هو اجتباکم فمن یضلّکم، هو سمّیکم فمن یدلّکم، هو مولیکم فمن یخذلکم. برگزید شما را بهدایت نام مسلمانی نهاد بعنایت، این بآن کرد که او مولای شماست بحقیقت، دلگشای شماست برحمت، سرّ ارای شما است بمحبّت. «فَنِعْمَ الْمَوْلی‌» یستر العیوب و یکشف الکروب و یغفر الذنوب، بوقت گناه ترا جاهل خواند گفت: «یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ» تا عذرت بپذیرد، بوقت شهادت ترا عالم خواند گفت: «إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ» تا گواهیت بپذیرد، بوقت تقصیر ترا ضعیف خواند گفت: «وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِیفاً» تا تقصیرت محو کند. «فَنِعْمَ الْمَوْلی‌» مولاک ان دعوته لبّاک و ان ولّیت عنه ناداک، فنعم المولی بداک بالمحبة قبل ان احببته، و ارادک قبل ان اردته، نیک خداوندی، مهر پیوندی معیوب پسندی، بردباری، فرا گذاری، فرا گذارد تا فرو گذارد، یا می‌گذارد تا در گذارد، اگر فرو گذارد بی‌نیازست، ور در گذارد بنده نوازست، عظیم المنّ و قدیم الاحسان، و جهانیان را نوبت سازست، از نیک خداوندی اوست که عطاء خود بخطاء بنده باز نگیرد و نعمت بجفوت قطع نکند. ذو النون مصری گفت: وقتی بر شط نیل جامه می‌شستم ناگاه عقربی دیدم عظیم که می‌آید فاستعذت باللّه من شرّها فکفانی اللَّه شرّها، گفت از پی وی می‌رفتم تا بکناره آب رسید ضفدعی از آب بر آمد و پشت خویش فرا داشت تا آن عقرب بر پشت وی نشست از نیل بگذشت ذو النون بتعجب گفت: انّ لهذا شأنا. ازاری بر میان بست و بآن جانب عبره کرد ضفدع را دید که عقرب بنهاد و بموضع خویش بازگشت، عقرب می‌رفت تا رسید بدرختی عظیم، ذو النون گفت نگاه کردم غلامی را دیدم تازه جوانی، مست و خراب افتاده و خوابش برده گفتم انّا للَّه، همین ساعت آن جوان را هلاک کند، درین اندیشه بودم که ماری عظیم از آن گوشه بر آمد بقصد آن غلام تا او را هلاک کند، آن عقرب را دیدم که بر پشت آن مار جست و دماغ او بزد و او را بکشت و از آنجا با کنار آب آمد تا ضفدع باز آمد و بر پشت وی عبره کرد. گفت من از آنجا بازگشتم و آن جوان هنوز در خواب غفلت بود آواز بر آوردم گفتم:

یا راقدا و الجلیل یحفظه
من کلّ شی‌ء یدبّ فی الظّلم‌
کیف تنام العیون عن ملک
یأتیک منه فوائد النعم‌

آن جوان بیدار گشت و آن حال دید، ذو النون گفت: انظر الی ما صرف اللَّه عنک بماذا صرف اللَّه عنک آن گه قصه با وی بگفت جوان چون آن سخن بشنید از درون دل وی دردی و اندوهی سر برزد و خوش بنالید روی سوی آسمان کرد و در اللَّه تعالی زارید گفت: یا سیّدی و مولایی هذا فعلک بمن عصاک البارحة فو عزّتک لا اعصیک حتی القاک، فخلع ثیاب بطالته و لبس ثیاب الخیر و الرشد.

۵ - النوبة الثانیة: قوله: «وَ الَّذِینَ هاجَرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ» ای فارقوا اوطانهم و عشائرهم فی طاعة اللَّه و طلب رضاه مهاجرین الی المدینة، یعنی المهاجرة الاولی، رأسهم حمزة بن عبد المطّلب و مصعب بن عمیر و عبد اللَّه بن جحش. «ثُمَّ قُتِلُوا» بتشدید التاء قراءت ابن عامر ای اکثر فیهم القتل، و التفعیل لکثرة الفعل و کثر ایضا لکونهم جمیعا، و قرأ الباقون قتلوا بتخفیف التّاء، و التخفیف یصلح للقلیل و الکثیر، و هو هاهنا للکثرة اراد قتلی احد قتلوا ثم مثل بهم و بقر حمزة، «أَوْ ماتُوا» حنف انفهم، «لَیَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقاً حَسَناً» یعنی الجنّة و نعیمها، و قیل الشهادة ثم الجنّة، و قیل العلم و الحکمة فی الدّنیا، و قیل الرّزق الحسن الّذی یأتی من غیر سؤال و من غیر شره النّفس الیه، و فی ذلک ما روی عبد اللَّه السعدی قال: قدّمت علی عمر بن الخطاب فارسل الیّ بالف دینار فرددتها فقال: رددتها؟ فقلت انا عنها غنیّ و ستجد من هو احوج الیها منّی، فقال لی خذها فانّ رسول اللَّه اعطانی عطاء فقلت یا رسول اللَّه انا عنه غنیّ و ستجدنی من هوا احوج الیه منّی فقال لی خذه هذا رزق اللَّه اذا ساق الیک رزقا لم تسئله و لم تشره الیه نفسک فهو رزق اللَّه ساقه الیک فخذه‌، «وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ» لانّ کلّ معط یفنی عطاؤه الّا اللَّه و لانّ المخلوق اذا غضب حرّم رزقه و انّ اللَّه تعالی لا یحرم.

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: رباعی
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله: «وَ الَّذِینَ هاجَرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ» الآیة. هجرت دو است هجرت ظاهر و هجرت باطن، هجرت ظاهر آنست که خانه و شهر خویش را وداع کند، هجرت باطن آنست که کونین و عالمین را وداع کند، هجرت ظاهر موقت است و هجرت باطن مستدام، در هجرت ظاهر زاد طعام و شراب است، در هجرت باطن زاد لطف رب الارباب است، در هجرت ظاهر منزل غارست، در هجرت باطن منزل ترک اختیارست، هجرت ظاهر از مکه تا مدینه، هجرت باطن از اضطراب نفس شور انگیز تا سکینه سینه.
هوش مصنوعی: هجرت به دو نوع تقسیم می‌شود: هجرت ظاهری و هجرت باطنی. هجرت ظاهری به معنای وداع با خانه و شهر است، در حالی که هجرت باطنی وداع با کل عالم و هستی می‌باشد. هجرت ظاهری به طور موقت انجام می‌گیرد، اما هجرت باطنی یک فرآیند دائمی است. در هجرت ظاهری انسان نیاز به خوراک و نوشیدنی دارد، اما در هجرت باطنی، از لطف و رحمت پروردگار بهره‌مند می‌شود. در هجرت ظاهری، مکان انسان مانند غار می‌شود و در هجرت باطنی، انسان به ترک اختیار و وابستگی‌های دنیوی می‌رسد. هجرت ظاهری از مکه به مدینه است، در حالی که هجرت باطنی از اضطراب و هیجان نفس به آرامش و سکون در دل منتقل می‌شود.
قال النبیّ المهاجر من هجر ما نهی اللَّه عنه.
هوش مصنوعی: پیامبر فرمود: «مهاجر واقعی کسی است که از انجام کارهایی که خداوند نهی کرده، پرهیز کند.»
صدر نبوّت و رسالت در صدف شرف سیّد اوّلین و آخرین و رسول ربّ العالمین صلوات اللَّه علیه میگوید: مهاجر اوست که از کوی جفا هجرت کند راه صفا و وفا پیش گیرد، از بدی و بدان ببرد بنیکی و نیکان پیوندد، نهی شریعت بر کار گیرد و از مواضع تهمت بپرهیزد، در دل پیوسته حزن و ندامت دارد، از دیده اشک حسرت بارد، این چنین کس را خلعت چه دهند نزل چه سازند. «لَیَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقاً حَسَناً» رزقی نیکو نزلی ساخته پرداخته یکی امروز یکی فردا، امروز حلاوت معرفت. فردا لذّت مشاهدت، امروز در راه دوست خطوتی، فردا با دوست خلوتی، امروز مهر دل و ذکر زبان، فردا معاینه میان جسم و جان، اینست که گفت جل جلاله: «لَیُدْخِلَنَّهُمْ مُدْخَلًا یَرْضَوْنَهُ» ای ادخالا فوق ما یتمنونه و ابقاء علی الوصف الّذی یهوونه. ایشان را در درون پرده آورده و آرزوی دیرینه ایشان بر آورده و خلعت رضا پوشانیده و خطاب کرامت بنعت رأفت و رحمت شنوانیده که: یعینی ما تحمّل المتحملون من اجلی. آن رنجها که از بهر من بتمامی رسید من می‌دیدم، گامها که در راه من برداشتید میشمردم، قطره‌های اشک حسرت که از دیده باران کردید میدیدم آن گه داود را فرمان آید که: قم یا داود فمجدنی بذلک الصوت الرحیم، برخیز ای داود و دوستان ما را در بوستان لطف بآواز خوش خویش میزبانی کن، سبحان اللَّه آن مائده چنان و آن دعوت چنان و ضیافت رحمن، مرید بمراد رسیده مرغ سوی آشیان شتافته، دوست ازلی پرده برگرفته، الربّ و العبد و العبد و الرّب. «ذلِکَ وَ مَنْ عاقَبَ بِمِثْلِ ما عُوقِبَ بِهِ» مفهوم آیت هم اظهار عدل است بنعت سیاست در قهر اعداء، هم اظهار اظهار فضل بنعت رأفت در نصرت اولیاء.
هوش مصنوعی: در آغاز نبوت و رسالت، حضرت محمد (ص) به مهاجرانی اشاره می‌کند که از دشواری‌ها و آزارها دور می‌شوند و به سوی صفا و وفا می‌روند. آنها از بدی‌ها فاصله می‌گیرند و به نیکی‌ها می‌پیوندند. این افراد به دستورات شریعت عمل کرده و از تهمت و افتراء دوری می‌کنند. در دل خود حزن و ندامت دارند و اشک حسرت از چشمانشان می‌ریزد. اینان چه نعمتی خواهند داشت و چه پاداشی نصیبشان خواهد شد! آن‌ها به رزق نیکو و لطف الهی از سر شوق خاصی دست خواهند یافت؛ امروز از معرفت و فردا از مشاهده زیبایی‌های الهی بهره‌مند خواهند شد. در مسیر دوستی با خدا، ابتدا گام‌هایی برمی‌دارند و سپس در خلوت با او به آرامش می‌رسند. خداوند به آنان وعده داده که در مکانی رضایت‌بخش وارد خواهند شد. این بندگان ویژه الهی که آرزوهای دیرینه‌شان برآورده شده، به لطف و رحمت الهی پاداش می‌گیرند. خداوند می‌بیند که آنان چه رنج‌هایی به خاطر او تحمل کرده‌اند و چه نیکوئی‌ها در راهش انجام داده‌اند. سپس دعوتی می‌شود تا این دوستان خدا در بهشت با خوشی پذیرایی شوند. این نعمت‌های الهی و نعمت‌های رحمت، نشان‌دهنده ارتباط عمیق بین پروردگار و بندگان صالح اوست. عدالت و رحمت خداوند، در کنار هم، در نصرت بندگان راستین و شکست دشمنانش نمایان می‌شود.
«ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ» الآیة. بیان قدرت است بنعت عزت در آفرینش روز و شب و نور و ظلمت. «ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ» اثبات وحدانیّت است بصفات الهیّت و ابطال شرکاء و شرکت. «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً» مضمون این آیت و آنچه بر عقب این آید از آیات تذکیر نعمت است و اظهار حکمت در آفرینش منافع خلیقت، هر چه آفرید بسزای خود چنان که بایست آفرید، و هر چه نهاد بر جای خود نهاد و هر چه داد باهل خود داد، قادرست که هر چه خواهد کند، حکیم است نه هر چه تواند بکند، درین عالم پای موری و پر پشه‌ای نیافرید مگر بتقاضاء قدرت، بر قضیّت حکمت، بر وفق مشیّت، حکمت و قدرت دست درهم داده تا کار الهیّت بر نظام می‌رود، اگر حکمت با قدرت نبودی عالم زیر و زبر شدی، خدای را جلّ جلاله صفاتی است که آن صفات خصم وجود و افعال خلقند، آن صفت عزتست و عظمت و جبروت و کبریا و استغناء لم یزل، باز او را صفتی است که شفیع وجود و افعال خلقند چون حکمت و رحمت و لطف و رأفت وجود و کرم، و این صفات رحمت و حکمت عنان آن صفات عزّت و غنا فرو گرفته تا این مشتی بیچارگان در سایه لطف و رحمت بمقتضای حکمت عمر بسر آرند، و رنه این شفیعان بودندی از عرش و کرسی درگیر تا بپای موری و پریشه‌ای همه نیست گشتی و با عدم شدی، یک کلمه بود از غنا و استغناء لم یزل که روی داد باین عالم تا کافران و بیگانگان را روز هجران پیش آمد، بیگانه‌وار سر بفکر خویش در نهادند قدر اللَّه نشناختند و بسزای وی راه نبردند، بتی عاجز جمادی بی‌صفات را با وی انباز کردند و آن را پرستیدند و بدوست گرفتند تا رب العزه از ایشان باز گفت که: «ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ». ضعیفست و بیچاره هم پرستگار و هم پرستیده.
هوش مصنوعی: این متن به توحید خداوند و قدرت او در آفرینش اشاره می‌کند. خداوند با اراده خود شب و روز را به وجود آورده و نعمت‌هایی برای بندگانش نازل کرده است. همه چیز در جهان به حکمتی خاص و با نظم تعیین‌شده خلق شده است. خداوند به هر چیزی مقام و منزلت مخصوص به خود را داده و بر اساس حکمت و قدرتش، عالم را تحت تدبیر قرار داده است. او صفات عزت، عظمت و استغنا دارد که با صفات رحمت و حکمت تعامل دارند تا بندگان در پرتو رحمتش زندگی کنند. در نهایت، کسانی که از خداوند فاصله گرفته‌اند و در پرستش بت‌های بی‌ارزش غفلت کرده‌اند، در نادانی و ضعف به سر می‌برند و در این دنیا از حقیقت خداوند دور شده‌اند.
«ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ» قال الواسطی: لا یعرف حق قدره الخلق الّا الحقّ.
هوش مصنوعی: آنها نتوانستند خدا را به درستی بشناسند و حق او را درک کنند. الواسطی می‌گوید: تنها حقیقت می‌تواند حق و اندازه واقعی خداوند را به مخلوقین بشناساند.
قدر او کس نداند مگر او، بسزا معرفت او کس نداند مگر او، عقلها مدهوش گردد و فهما حیران در مبادی اشراق جلال او، انبیاء و رسل بقدم عجز باز گشتند از درگاه حقیقت معرفت او، ای جوانمرد فردا که بندگان بعزّ وصال او رسند و شواهد قرب بینند دیدار خود که عطا دهد بقدر طاقت تو دهد نه بقدر عظمت و جلال خود، از اینجا گفته‌اند: کلّم موسی من حیث موسی، و لو کلّم موسی بعظمته لذاب موسی.
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند ارزش او را بشناسد مگر خود او و تنها او قادر است معرفت واقعی‌اش را درک کند. عقل‌ها در برابر عظمت و جلال او گیج می‌شوند و فهم‌ها در مواجهه با نور و درخشش او حیران می‌مانند. انبیای الهی و فرستادگان او با وجود تلاش‌هایشان، از شناخت واقعی او ناتوان گشته و به درگاهش بازگشته‌اند. ای جوانمرد، روزی که بندگان به مقام و نزدیکی او برسند و نشانه‌های قرب را ببینند، در دیدار خود، آنچه را که عطا می‌کند، به اندازه توان و ظرفیت تو خواهد بود و نه به اندازه عظمت و جلال او. به همین علت گفته‌اند: «موسی از جایی که خودش بود با خدا سخن گفت، و اگر به عظمت او صحبت می‌کرد، موسی می‌مرد.»
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ارْکَعُوا وَ اسْجُدُوا» پیر طریقت از روی فهم بر زبان اشارت گفت: مؤمنانرا رکوع و سجود فرمود آن گه گفت: «وَ اعْبُدُوا رَبَّکُمْ» ای احتملوا البلایا بالدّین و الدّنیا بعد ان جعلکم اللَّه من اهل خدمته، و رزقکم حلاوة مذاق صفوته، می‌گوید اگر بلاء روزگار و محنت دنیا شربتی سازند و بر دست عجز تو نهند تا روی ترش نکنی و آن بار بلا بجان و دل بکشی و شربت محنت بنوشی بشکر آن که ترا خدمت خود فرمود و بر حضرت نماز و مقام راز بداشت، و نگر تا باین طاعت و عبادت خود منتی بر ننهی و بحقیقت دانی که جمله طاعات و عبادات و اعمال و اقوال اولاد آدم از ابتداء وجود تا آخر عهد در مقابله کمال و جمال الهی جز جرست دوک پیر زنان نیست، و رنه آن بودی که او جل جلاله بکرم و فضل خویش این مشتی خاک را بدرگاه قدم خود دعوت کرد و بساط انبساط در سرای هدایت بلطف خود بسط کرد و الّا این سیه گلیم وجود را و این ذرّه خاک ناپاک را کی زهره آن بودی که قدم بر حاشیه بساط ملوک نهادی، پس سزای خاک آنست که بنعت انکسار بزبان عجز و افتقار گوید:
هوش مصنوعی: ای کسانی که ایمان آورده‌اید، رکوع و سجود کنید. عالم دینی به فهمی عمیق اشاره‌ای به این نکته کرد که مؤمنان را به رکوع و سجود دعوت می‌کند و سپس می‌گوید: «پروردگارتان را عبادت کنید». این بدین معناست که در برابر بلاها و مشکلات دنیا صبر و استقامت کنید، چرا که خداوند شما را به خدمت خود برگزیده و به شما طعم شیرین و صفای خدمتش را بخشیده است. او می‌گوید اگر روزگار سختی و مشکلات بر دوش شما بگذارد، باید صبر کنید و با شکرگزاری به این مواجهه ادامه دهید، زیرا خداوند شما را به مقام عبادت و راز و نیازش نزدیک کرده است. باید توجه داشته باشید که تمام عبادات و کارهای انسان‌ها در مقایسه با کمال و زیبایی الهی هیچ ارزش و جایگاهی ندارد. در واقع، این خداوند است که با کرم و لطف خود این موجود کوچک و خاکی را به درگاه خود فراخوانده و زمینه‌های رشد و هدایت را برای او فراهم کرده است. بنابراین، شایسته است که انسان با تواضع و ناتوانی زبان به اعتراف و ابراز نیاز به درگاه الهی بگشاید.
مأخوذ زو جود خویش ننگ آمده‌ایم
وز روی قضا بر سر سنگ آمده‌ایم‌
هوش مصنوعی: ما از بخشندگی و سخاوت او بهره‌مند شده‌ایم و با سرنوشت خود به مشکل یا ناملایمتی دچار شده‌ایم.
اندر کیلان گلیم بدبختی را
ما از سیهی بجای رنگ آمده‌ایم‌
هوش مصنوعی: در کیلان، ما گلیم ناامیدی را با رنگ سیاهی که به دست آوردیم، بافته‌ایم.
«وَ جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ»، جهاد بر سه قسم است: یکی بنفس یکی بدل یکی بمال. جهاد بنفس آنست که از خدمت و ریاضت نیاسایی و گرد رخص و تأویلات نگردی و امر و نهی را بتعظیم پیش روی، و جهاد بدل آنست که خواطر ردی را بخود راه ندهی و بر مخالفت عزم مصمم نداری و از تفکر در آلاء و نعماء نیاسایی.
هوش مصنوعی: جهاد سه نوع دارد: یکی جهاد با نفس، یکی با بدنت و دیگری با مال. جهاد با نفس به این معناست که از خدمت و تمرین خسته نشوی و به دنبال آسان‌گیری و توجیهات نروی و دستورات الهی را با احترام در نظر بگیری. جهاد با بدن به این معناست که به افکار منفی به خود اجازه ندهی و در مخالفت با آنها ثابت قدم باشی و از تفکر در نعمت‌ها و لطف‌های خدا خسته نشوی.
و جهاد بمال ببذل است و سخا وجود و ایثار. سخا آنست که بعضی بذل کند و بعضی خود را بگذارد، جود آنست که بیشترین بذل کند و اندکی خود را بگذارد، ایثار آنست که همه بدهد و بر فقر و فاقت زندگانی کند، و این حال صدّیق اکبر است که مصطفی وی را گفت: ما ذا ابقیت لا هلک.
هوش مصنوعی: جهاد با مال به معنای بخشیدن و ایثار است. سخا به این معناست که فردی مقداری از مال خود را ببخشد و بخشی از خود را نیز فدای دیگران کند. جود به این معناست که شخص بیشترین جزء از مال خود را ببخشد و فقط کمی از خود را برای خود نگه‌دارد. ایثار به معنای دادن همه چیز و رها کردن زندگی در فقر و نیازمندی است. این حالت مربوط به شخصیتی است که در بالاترین سطح صداقت و ایثار قرار دارد و پیامبر او را مورد سؤال قرار داده که چه چیزی برای خودش نگه‌داشته است.
قال اللَّه و رسوله. و قیل حق الجهاد ان لا تفتر عن مجاهدة النفس لحظة قال قائلهم:
هوش مصنوعی: خداوند و پیامبرش فرموده‌اند. برخی گفته‌اند که حق جهاد این است که حتی یک لحظه از تلاش برای جهاد با نفس خود غافل نشوید.
یا ربّ انّ جهادی غیر منقطع
فکل ارضک لی ثغر و طرسوس.
هوش مصنوعی: پروردگارا، جهاد من هیچ‌گاه متوقف نمی‌شود، پس هر کجای زمین تو برایم جبهه و نبرد است.
«هُوَ اجْتَباکُمْ» هو سمّاکم مولیکم هو اجتباکم، برگزید شما را و چون می‌گزید عیب می‌دید و با عیب می‌پسندید. «هُوَ سَمَّاکُمُ» نه آسمان بود و نه زمین نه عرش نه کرسی نه، آدم نه حوا که تو در علم او مسلمان بودی، و ترا مسلمان نام می‌نهاد و بر تو رقم خصوصیت می‌کشید، که: «سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنی‌» هو اجتباکم بالهدایة، هو سمّاکم باسم الولایة، هو مولیکم باظهار العنایة، هو اجتباکم لافضل الاعمال، هو سمّاکم باسم الإبدال، هو مولیکم فی جمیع الاحوال، هو اجتباکم فمن یضلّکم، هو سمّیکم فمن یدلّکم، هو مولیکم فمن یخذلکم. برگزید شما را بهدایت نام مسلمانی نهاد بعنایت، این بآن کرد که او مولای شماست بحقیقت، دلگشای شماست برحمت، سرّ ارای شما است بمحبّت. «فَنِعْمَ الْمَوْلی‌» یستر العیوب و یکشف الکروب و یغفر الذنوب، بوقت گناه ترا جاهل خواند گفت: «یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ» تا عذرت بپذیرد، بوقت شهادت ترا عالم خواند گفت: «إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ» تا گواهیت بپذیرد، بوقت تقصیر ترا ضعیف خواند گفت: «وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِیفاً» تا تقصیرت محو کند. «فَنِعْمَ الْمَوْلی‌» مولاک ان دعوته لبّاک و ان ولّیت عنه ناداک، فنعم المولی بداک بالمحبة قبل ان احببته، و ارادک قبل ان اردته، نیک خداوندی، مهر پیوندی معیوب پسندی، بردباری، فرا گذاری، فرا گذارد تا فرو گذارد، یا می‌گذارد تا در گذارد، اگر فرو گذارد بی‌نیازست، ور در گذارد بنده نوازست، عظیم المنّ و قدیم الاحسان، و جهانیان را نوبت سازست، از نیک خداوندی اوست که عطاء خود بخطاء بنده باز نگیرد و نعمت بجفوت قطع نکند. ذو النون مصری گفت: وقتی بر شط نیل جامه می‌شستم ناگاه عقربی دیدم عظیم که می‌آید فاستعذت باللّه من شرّها فکفانی اللَّه شرّها، گفت از پی وی می‌رفتم تا بکناره آب رسید ضفدعی از آب بر آمد و پشت خویش فرا داشت تا آن عقرب بر پشت وی نشست از نیل بگذشت ذو النون بتعجب گفت: انّ لهذا شأنا. ازاری بر میان بست و بآن جانب عبره کرد ضفدع را دید که عقرب بنهاد و بموضع خویش بازگشت، عقرب می‌رفت تا رسید بدرختی عظیم، ذو النون گفت نگاه کردم غلامی را دیدم تازه جوانی، مست و خراب افتاده و خوابش برده گفتم انّا للَّه، همین ساعت آن جوان را هلاک کند، درین اندیشه بودم که ماری عظیم از آن گوشه بر آمد بقصد آن غلام تا او را هلاک کند، آن عقرب را دیدم که بر پشت آن مار جست و دماغ او بزد و او را بکشت و از آنجا با کنار آب آمد تا ضفدع باز آمد و بر پشت وی عبره کرد. گفت من از آنجا بازگشتم و آن جوان هنوز در خواب غفلت بود آواز بر آوردم گفتم:
هوش مصنوعی: خداوند شما را برگزیده و انتخاب کرده است. او شما را با عیوبتان می‌پسندد و به شما نام مسلمان داده است. او با مهربانی و هدایت شما را مسلمان نامیده و به شما مقام و خصوصیت داده است. خداوند به شما در تمام اوضاع کمک می‌کند و شما را هدایت می‌کند. او در زمان گناه شما را جاهل می‌خواند تا عذرتان را بپذیرد و در زمان شهادت شما را عالم می‌داند تا گواهی‌تان را قبول کند. وقتی که کمبود و ضعفی دارید، شما را ضعیف می‌خواند تا تقصیرتان نادیده گرفته شود. خداوند با محبت و مهربانی به دنبال شماست و قبل از اینکه شما او را بخواهید، او شما را می‌خواسته است. او بسیار بخشنده و نیکوکار است و هرگز نعمت‌هایش را از بندگانش قطع نمی‌کند. داستانی از ذو النون مصری نقل می‌شود که نشان‌دهنده لطف خداوند و نشانه‌های او در زندگانی است. او در حال شستن لباس‌هایش با اتفاقاتی مواجه می‌شود که نشان می‌دهد خداوند برای حفاظت و هدایت بندگانش در هر شرایطی سبب‌ساز می‌شود.
یا راقدا و الجلیل یحفظه
من کلّ شی‌ء یدبّ فی الظّلم‌
هوش مصنوعی: ای پروردگار بزرگ و با جلال، تو همه چیز را از هر آنچه در تاریکی می‌گذرد، حفظ می‌کنی.
کیف تنام العیون عن ملک
یأتیک منه فوائد النعم‌
هوش مصنوعی: چقدر زیبایی‌ چشم‌ها از پادشاهی که خوبی‌هایش به تو می‌رسد.
آن جوان بیدار گشت و آن حال دید، ذو النون گفت: انظر الی ما صرف اللَّه عنک بماذا صرف اللَّه عنک آن گه قصه با وی بگفت جوان چون آن سخن بشنید از درون دل وی دردی و اندوهی سر برزد و خوش بنالید روی سوی آسمان کرد و در اللَّه تعالی زارید گفت: یا سیّدی و مولایی هذا فعلک بمن عصاک البارحة فو عزّتک لا اعصیک حتی القاک، فخلع ثیاب بطالته و لبس ثیاب الخیر و الرشد.
هوش مصنوعی: آن جوان بیدار شد و آن وضعیت را دید. ذو النون به او گفت: به آنچه که خداوند از تو دور کرده، نگاه کن. سپس داستانی با او نقل کرد. جوان وقتی آن سخن را شنید، در دلش دردی و اندوهی برخاست و با اندوه شروع به ناله کرد. به آسمان روی کرد و به درگاه خداوند تضرع کرد و گفت: "ای سرور و مولای من، آیا این رفتار تو با کسی است که دیشب تو را نافرمانی کرد؟" و به عزتت قسم، تا زمانی که تو را ملاقات نکنم، همچنان نافرمانی نخواهم کرد. سپس لباس‌های سستی و بی‌عملی خود را کنار گذاشت و لباس‌های نیکو و شایسته پوشید.