گنجور

۱ - النوبة الثالثة

قوله: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» اسم من له الثبوت الاحدی و الکون الصمدی، اسم من له البقاء الازلی و البهاء الأبدی، اسم من له العلم و الحلم و الارادة و الطول و العز و السیادة، اسم من له القدرة و الحیاة و الاسامی و الصفات، اسم من له الوجه ذو الجمال و القدر ذو الجلال، سبحانه هو اللَّه الکبیر المتعال. بنام خداوند ذو الجلال، قادر بر کمال، مفضل بانوال، صانع بی احتیال، قیوم بی‌گشتن حال، در ذات و صفات متعال، موصوف بوصل جمال، منعوت بنعت جلال، کردگارست و بزرگوار، رسنده بهر چیز و دانا بهر کار، پاک از انباز است و بی‌نیاز از یار، خود بی‌یار و همه عالم را یار، آنجا که دورست دیده یقین پر دودست، و آنجا که ناپیداست روی توحید گرد آلودست، پس آن را که بکرم نزدیکست روزگار او همه سور و سرور است، و آن را که بفضل پیداست کار او نور علی نور است.

یا حبیبی و مونسی و عمادی
و غیاثی و معقلی و رجائی.
یا ملاذی و مأملی و مرادی
ارحم الیوم ذلتی و بکایی‌

ای خداوند اعلم! ای مهیمن اکرم، ای صمد ارحم، هر انس که نه با تو همه در دست و غم، صحبت که نه در جوار تو همه اندوهست و ماتم. جز یاد حدیث تو همه وزر است و ماتم، بادا روزی که باز رهم از لوح و قلم، بیابم صرف قدم بصدق قدم، آزاد شوم از بند وجود و عدم، از دل بیرون کرده حسرت و ندم، در مجلس انس قدح شادی بر دست نهاده دمادم. بداود وحی آمد که یا داود ذکری للذاکرین و جنتی للمطیعین و کفایتی للمتوکلین و زیادتی للشاکرین، و رحمتی للمحسنین و انسی للمشتاقین، و انا خاصة للمحبین. ای داود هم طالبان و قاصدان حضرت ما مختلفست و ما رنج کسی ضایع نکنیم هر کس را آنچه سزای اوست و همت او بدو دهیم، انا عند ظن عبدی فلیظن بی ما شاء، ذاکران را گفتیم سلام و تحیت شما را، مطیعان را گفتیم نعمت جنت شما را متوکلان را گفتیم کرامت کفایت شما را، شاکران را گفتیم زیادت نعمت شما را، محسنان را گفتیم فضل و رحمت شما را، مشتاقان را گفتیم انس و سلوت شما را، محبان را گفتیم شما مرا من شما را. من آن خداوندم که ببنده خود بفضل خود نزدیکم، ناخوانده بوی نزدیکم، ناجسته و نادر یافته بوی نزدیکم، بعلم نزدیکم و از وهمها دور، بهره محبان خودم و بهره رسان من دور، یاد من عیشست و مهر من سور، شناخت من ملک است و یافت من سرور، صحبت من روح است و قرب من نور.

قوله: «اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسابُهُمْ» قال یحیی بن معاذ: حان لک ان تحاسب نفسک فقد مضی اکثر عمرک و تنزجر عن الغفلة، فقد نودیت و دعیت الی الانتباه نداء لم یبق لاحد معه عذر. و هو قوله: «اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسابُهُمْ» فرحم اللَّه عبدا حاسب نفسه قبل ان یحاسب، و وزن اعماله قبل ان توزن و انتبه من غفلته قبل ان ینتبه.

اولئک هم الأبرار. نزدیک آمد وقت حساب بندگان، و بندگان در خواب غفلتند اینک رستاخیز با هیبت روی نهاد بآفریدگان و ایشان مست شهوت، نه دیده آن که صورت روزگار خویش به بینند، نه همت آن که روزی شمار خود برگیرند، نیکمردان و جوانمردان بحقیقت ایشانند که از عرض گاه و خطرگاه قیامت بترسند، و از بیم حساب فردا امروز حرکات و سکنات خود بشمارند، لباس مراقبت در پوشند و گوش باقوال و اعمال و احوال خود دارند و ساحت سینه خود را از لوث غفلت مطهر دارند، چون میدانند که اللَّه تعالی محصی انفاسست، و عالم بحواسست و آن را روز شمار باز خواستست، بی‌اجازت شریعت یک دم نزنند. و بی‌اذن حقیقت یک قدم ننهند، و فقر و فاقت اختیار کردند، و این کلمات را مطالعت کردند، که طوبی للفقیر فی الدنیا و الآخرة، اما فی الدنیا فلا مؤنة علیه و لا خراج، و اما فی الآخرة فلا عتاب معه و لا حساب. می‌گوید خوشا عیشا که عیش درویشانست هم در دنیا و هم در آخرت، در دنیا شغل طلب خراج و مؤنت نه، و در عقبی اندوه حساب و باز خواست نه، و ازین عجیبتر و بزرگوارتر که ایشان را لذت اعتذار است از حضرت ذی الجلال، چنان که در خبر می‌آید: یؤتی بالرجل یوم القیامة فیقول اللَّه عز و جل له عبدی لم ازو عنک الدنیا لهوانک زویتها عنک لصلاحک و صلاح دینک، «وَ هُمْ فِی غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ» الغفلة علی قسمین: غافل عن حسابه لاستغراقه فی دنیاه و هواه. و غافل عن حسابه لاستهلاکه فی مولاه فالغفلة الاولی سمة الهجر، و الغفلة الثانیة صفة الوصل، فالاولون لا یستفیقون من غفلتهم الا فی عسکر الموتی و هؤلاء لا یرجعون من غیبتهم ابد الابد، لفنائهم فی وجود الحق جل و علا. غافلان دواند: یکی در کار دنیا و هوای نفس مستغرق، از شغل دنیا با کار دین نپرداخته و در غرقاب شهوت بمانده، یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ. دیگر مردیست در مشاهدت جلال و جمال حق چنان مستهلک شده که از وجود خود بی‌خبر گشته حق او را از بود خود بیزار کرده نفایه حدث بینداخته و صفت قدم برداشته، یحول بین المرء و قلبه. این حالت مصطفی (ص) است شب قرب و کرامت که او را بر گلشن بلند خرام دادند چون بمنزل قاب قوسین رسید و کبریا و عظمت آلهیت دید گفت: لا احصی ثناء علیک.

این عجب نگر همه ثناء اللَّه تعالی از وی می‌آموزند و او بعجز خود از ثناء وی مقر آمد، این چگونه باشد چنانستی که سید گفتی ما چون با خلق باشیم علم ایشان در جنب علم ما جهل نماید، ایشان را شرط خاموشی باشد و مرا شرط گفتن، باز چون بحضرت عزت ذو الجلال رسیم، علم ما و علم عالمیان در جنب علم قدیم حق جهل نماید، آنجا مرا خاموشی سزد و اقرار بعجز دادن. فرمان آمد که ای محمد لا احصی اقرار بعجز است چنان که اعوذ بک منک: لا احصی ثناء علیک: هنوز در بند صفات خویش مانده‌ای و تا از نظر صفات خویش پاک برنخیزی ما را نیابی. آن گه سید گفت: انت کما اثنیت علی نفسک.

تو چنانی که خود خود را ستایی، مر ترا وصف کردن هم تو توانی، آنی که خود گفتی و چنان که خود گفتی. انی لا احصی تجریدست، انت کما اثنیت علی نفسک، تفرید است. و تا بنده از غیر حق مجرد نگردد حق را فرد نگردد.

جوینده تو همچو تو فردی باید
آزاد زهر علت و دردی باید.

«قالَ رَبِّی یَعْلَمُ الْقَوْلَ فِی السَّماءِ وَ الْأَرْضِ»، در هفت آسمان و هفت زمین خداست خوانندگان را پاسخ کننده و آوازها را نیوشنده و بشنوایی خود برازها رسنده، و خواهندگان را بخشنده یکی نعمت دنیا خواست یکی نعمت دین، دنیا چهار چیز است: صحت و عافیت، و امن و فراغت، نعمت دین هم چهار چیزست: در تن طاعت، بر زبان شهادت، در دل معرفت، در سر محبت، رب العزة بفضل و کرم خویش این نعمتها از تو دریغ نداشت، تو نیز بطمع زیادت شکر از وی دریغ مدار، که میگوید جل جلاله «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ».

«فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» اشارتست بعلم شریعت که آدمیان بآن مکرمند و دانایان در دو گیتی عزیز، از حق شنیده در تنزیل، وز مصطفی شنیده در بلاغ. و زاستادان آموخته بتلقین، و گذشت از علم شریعت علم حقیقتست که: «وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً». علم شریعت آموختنی است. علم حقیقت یافتنی، علم شریعت بتلقینست، علم حقیقت از نور یقینست، این علم حقیقت آفتابی است که مرد بنور عزت از آفاق دل بیند، و ذات نبوت و صفات رسالت بشناسد، چون این شناخت پدید آمد جلال نبوت دامن ذرّاعه وی در گوشه پرده خود بندد که «العلماء خلفاء الانبیاء» و گفته‌اند اهل الذکر اهل قرآنند، ایشان که در معانی و مبانی قرآن نظر کردند، و بلطایف و حقایق آن راه بردند و باحکام و مواعظ و زواجر آن کار کردند، تا رب العزة دلهای ایشان بنور حکمت روشن گردانید و چراغ معرفت در باطن ایشان بیفروخت و مؤمنانرا بچراغ علم ایشان راه دین حق نمود، تا اعلام قدرت و شواهد عزت و دلائل حکمت بر ایشان کشف گشت، و باین تشریف و اعزاز حق رسیدند که رب العزة گفت: «لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ کِتاباً فِیهِ ذِکْرُکُمْ» این آیت اهل قرآن را تشریفی است بزرگوار و تهنیتی مهربار و بعزت عزیز که خاک جهان غلام اقدام اهل قرآنست، عرصه قیامت و صعید سیاست در آرزوی روی اهل قرآنست، اقداح شراب کوثر مشتاق لبان اهل قرآنست، درجات جنات مأوی و حور عین و اشجار و انهار سلسبیل و زنجبیل، در بند انتظار اهل قرآنست، و ازین همه عزیزتر و بزرگوارتر ذات صمدی و صفات سرمدی در اشتیاق دیدار اهل قرآنست، خود می‌گوید جل جلاله:

الا طال شوق الأبرار الی لقایی
و انّی الیهم لا شد شوقا.

«وَ کَمْ قَصَمْنا مِنْ قَرْیَةٍ کانَتْ ظالِمَةً» نتیجه ظلم خرابی وطنست، مصطفی (ص) گفت: «لو کان الظلم بیتا فی الجنّة لسلط اللَّه علیه الخراب»

و ظلم صعب آنست که بنده بر خویشتن کند که بجای طاعت معصیت نهد تا رب العزة باطن وی خراب کند، بجای توفیق خذلان نشیند، شواهد معرفت رخت بردارد وسواس شیطان بجای وی رخت فرو نهد، اینست که رب العزة گفت: «وَ أَنْشَأْنا بَعْدَها قَوْماً آخَرِینَ» و گفته‌اند درین آیت محو و اثباتست، محو آنست که گفت: «وَ کَمْ قَصَمْنا مِنْ قَرْیَةٍ کانَتْ ظالِمَةً» اثبات آنست که گفت: «وَ أَنْشَأْنا بَعْدَها قَوْماً آخَرِینَ» قومی جهان داران را زین جهان می‌برند آن محو است، دیگران را بجای ایشان می‌نشانند، آن اثباتست. و ذلک معنی قوله: «یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ» فی قول بعض المفسرین، و قیل یمحو ما یشاء من الباطل، و یثبت ما یشاء من الحق. کقوله: «بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَی الْباطِلِ فَیَدْمَغُهُ» ای ندخل نهار التحقیق علی لیالی الاوهام، فیتقشع سحاب الغیبة و ینجلی صباب الإبهام و تبرز شمس الیقین عن خفاء الظنون.

پیر طریقت باین معنی اشارت کرده گفته بر خبر همی رفتم جویان یقین، ترس، مایه و امید قرین، مقصود از من نهان و من کوشنده دین، ناگاه برق تجلی تافت از کمین، از ظن چنان روز بینند و از دوست چنین.

اطلاعات

وزن: فعلات فعلن فعلات فعلن
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» اسم من له الثبوت الاحدی و الکون الصمدی، اسم من له البقاء الازلی و البهاء الأبدی، اسم من له العلم و الحلم و الارادة و الطول و العز و السیادة، اسم من له القدرة و الحیاة و الاسامی و الصفات، اسم من له الوجه ذو الجمال و القدر ذو الجلال، سبحانه هو اللَّه الکبیر المتعال. بنام خداوند ذو الجلال، قادر بر کمال، مفضل بانوال، صانع بی احتیال، قیوم بی‌گشتن حال، در ذات و صفات متعال، موصوف بوصل جمال، منعوت بنعت جلال، کردگارست و بزرگوار، رسنده بهر چیز و دانا بهر کار، پاک از انباز است و بی‌نیاز از یار، خود بی‌یار و همه عالم را یار، آنجا که دورست دیده یقین پر دودست، و آنجا که ناپیداست روی توحید گرد آلودست، پس آن را که بکرم نزدیکست روزگار او همه سور و سرور است، و آن را که بفضل پیداست کار او نور علی نور است.
هوش مصنوعی: بنام خداوند رحمان و رحیم، او یگانه و بی‌نظیر است و در عین حال بزرگ و بی‌همتا. او دارای جاودانگی و زیبایی ابدی است و از علم، حلم، اراده، طول‌کرامت، عزت و برتری برخوردار است. قدرت، حیات، نام‌ها و صفات او بی‌پایان است و صورتش مملو از جمال و بزرگی است. او خداوند بزرگ و بلندمرتبه است. او، خداوندی با جلال است که قادر به همه چیز می‌باشد و بینا و دانا به همه کارهاست. او پاک و بی‌نیاز است و خود کفایت را دارد و همه موجودات به او نیاز دارند. در جایی که او دور است، یقین و اندیشه به او مانع دسترسی می‌شود و در آنجا که نمی‌توان او را دید، واقعیت توحید در ابهام قرار دارد. برکات او به کسانی که به او نزدیکند، همیشه شادی و خوشحالی به ارمغان می‌آورد و کار او برای آن که به او توجه کرده و پذیرای فضل او باشند، همواره نور است بر نور.
یا حبیبی و مونسی و عمادی
و غیاثی و معقلی و رجائی.
هوش مصنوعی: ای محبوب من، ای همدم من، ای تکیه‌گاه من، ای رستگار من، ای مونس من و ای امید من.
یا ملاذی و مأملی و مرادی
ارحم الیوم ذلتی و بکایی‌
هوش مصنوعی: ای پناه من و امید من، امروز به رحمت خود بر ذلت و گریه‌ام نظر کن.
ای خداوند اعلم! ای مهیمن اکرم، ای صمد ارحم، هر انس که نه با تو همه در دست و غم، صحبت که نه در جوار تو همه اندوهست و ماتم. جز یاد حدیث تو همه وزر است و ماتم، بادا روزی که باز رهم از لوح و قلم، بیابم صرف قدم بصدق قدم، آزاد شوم از بند وجود و عدم، از دل بیرون کرده حسرت و ندم، در مجلس انس قدح شادی بر دست نهاده دمادم. بداود وحی آمد که یا داود ذکری للذاکرین و جنتی للمطیعین و کفایتی للمتوکلین و زیادتی للشاکرین، و رحمتی للمحسنین و انسی للمشتاقین، و انا خاصة للمحبین. ای داود هم طالبان و قاصدان حضرت ما مختلفست و ما رنج کسی ضایع نکنیم هر کس را آنچه سزای اوست و همت او بدو دهیم، انا عند ظن عبدی فلیظن بی ما شاء، ذاکران را گفتیم سلام و تحیت شما را، مطیعان را گفتیم نعمت جنت شما را متوکلان را گفتیم کرامت کفایت شما را، شاکران را گفتیم زیادت نعمت شما را، محسنان را گفتیم فضل و رحمت شما را، مشتاقان را گفتیم انس و سلوت شما را، محبان را گفتیم شما مرا من شما را. من آن خداوندم که ببنده خود بفضل خود نزدیکم، ناخوانده بوی نزدیکم، ناجسته و نادر یافته بوی نزدیکم، بعلم نزدیکم و از وهمها دور، بهره محبان خودم و بهره رسان من دور، یاد من عیشست و مهر من سور، شناخت من ملک است و یافت من سرور، صحبت من روح است و قرب من نور.
هوش مصنوعی: ای خداوند حکیم! ای بزرگوار مهربان، ای یگانه، ای بخشنده فرمودن، هر انسانی که با تو نمی‌باشد در اضطراب و غم است، و کسانی که در کنار تو نیستند همگی اندوهگین و در عذاب‌اند. غیر از یاد تو، همه چیز بار و غم است. کاش روزی بیاید که از نوشتن و یادداشت راحت شوم و قدمی صادقانه بر دارم، آزاد شوم از قید وجود و عدم، و از دل حسرت و اندوه را بیرون کنم و در مجالس خوشی با نوشیدنی شادمانی، حضور یابم. به داود وحی آمد که: ای داود، یاد من برای یادکنندگان و بهشت من برای مطیعان و کفایت من برای توکل‌کنندگان و افزودن من برای شاکران و رحمت من برای نیکوکاران و انس و آرامش من برای مشتاقان است و من خاصِ محبان هستم. ای داود، همگان که طالب دیدارند در خواسته‌هایشان مختلف‌اند و ما هیچ زحمتی را بی‌پاسخ نمی‌گذاریم و به هر کس آنچه شایسته‌اش است و به همت او عطا می‌کنیم. من نزد گمان بندگانم هستم، هر چه که بخواهند درباره من خیال کنند. به یادکنندگان سلام و تحیت خود را گفتیم، به مطیعان نعمت بهشت خود را بشارت دادیم، به متوکلان کرامت کفایت خود را انعام کردیم، به شاکران افزودن نعمت را وعده دادیم، به نیکوکاران فضل و رحمت خود را یادآوری کردیم و به مشتاقان انس و آرامش خود را عرض کردیم. من و شما همانند یکدیگر هستیم. من خداوندی هستم که به بندگانم با فضل خود نزدیکم، بی‌آنکه کسی مرا بخواند، نزدیکی من وجود دارد. من از طریق علم به بندگانم نزدیکم و از خیالات دورم؛ نعمت‌نوازی من برای عاشقانم و نشانه‌ای از شادمانی است. یاد من خوشی است و محبت من جشن است؛ شناخت من ملک و یافتن من شادمانی است؛ همراهی من روح و نزدیکی من نور است.
قوله: «اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسابُهُمْ» قال یحیی بن معاذ: حان لک ان تحاسب نفسک فقد مضی اکثر عمرک و تنزجر عن الغفلة، فقد نودیت و دعیت الی الانتباه نداء لم یبق لاحد معه عذر. و هو قوله: «اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسابُهُمْ» فرحم اللَّه عبدا حاسب نفسه قبل ان یحاسب، و وزن اعماله قبل ان توزن و انتبه من غفلته قبل ان ینتبه.
هوش مصنوعی: زمان حسابرسی مردم نزدیک شده است. یحیی بن معاذ می‌گوید: زمان آن است که به حساب خود رسیدگی کنی، زیرا بیشتر عمرت سپری شده و باید از غفلت دوری کنی. صدایی به تو در نداست که بیدار شوی و دیگر برای کسی عذری باقی نمانده است. بنابراین، خداوند رحمت کند کسی را که پیش از محاسبه شدن، به حساب خود رسیدگی کند و اعمالش را قبل از اینکه مورد سنجش قرار گیرند، بررسی کند و از خواب غفلت بیدار شود پیش از اینکه زمان بیداری‌اش فرا رسد.
اولئک هم الأبرار. نزدیک آمد وقت حساب بندگان، و بندگان در خواب غفلتند اینک رستاخیز با هیبت روی نهاد بآفریدگان و ایشان مست شهوت، نه دیده آن که صورت روزگار خویش به بینند، نه همت آن که روزی شمار خود برگیرند، نیکمردان و جوانمردان بحقیقت ایشانند که از عرض گاه و خطرگاه قیامت بترسند، و از بیم حساب فردا امروز حرکات و سکنات خود بشمارند، لباس مراقبت در پوشند و گوش باقوال و اعمال و احوال خود دارند و ساحت سینه خود را از لوث غفلت مطهر دارند، چون میدانند که اللَّه تعالی محصی انفاسست، و عالم بحواسست و آن را روز شمار باز خواستست، بی‌اجازت شریعت یک دم نزنند. و بی‌اذن حقیقت یک قدم ننهند، و فقر و فاقت اختیار کردند، و این کلمات را مطالعت کردند، که طوبی للفقیر فی الدنیا و الآخرة، اما فی الدنیا فلا مؤنة علیه و لا خراج، و اما فی الآخرة فلا عتاب معه و لا حساب. می‌گوید خوشا عیشا که عیش درویشانست هم در دنیا و هم در آخرت، در دنیا شغل طلب خراج و مؤنت نه، و در عقبی اندوه حساب و باز خواست نه، و ازین عجیبتر و بزرگوارتر که ایشان را لذت اعتذار است از حضرت ذی الجلال، چنان که در خبر می‌آید: یؤتی بالرجل یوم القیامة فیقول اللَّه عز و جل له عبدی لم ازو عنک الدنیا لهوانک زویتها عنک لصلاحک و صلاح دینک، «وَ هُمْ فِی غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ» الغفلة علی قسمین: غافل عن حسابه لاستغراقه فی دنیاه و هواه. و غافل عن حسابه لاستهلاکه فی مولاه فالغفلة الاولی سمة الهجر، و الغفلة الثانیة صفة الوصل، فالاولون لا یستفیقون من غفلتهم الا فی عسکر الموتی و هؤلاء لا یرجعون من غیبتهم ابد الابد، لفنائهم فی وجود الحق جل و علا. غافلان دواند: یکی در کار دنیا و هوای نفس مستغرق، از شغل دنیا با کار دین نپرداخته و در غرقاب شهوت بمانده، یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ. دیگر مردیست در مشاهدت جلال و جمال حق چنان مستهلک شده که از وجود خود بی‌خبر گشته حق او را از بود خود بیزار کرده نفایه حدث بینداخته و صفت قدم برداشته، یحول بین المرء و قلبه. این حالت مصطفی (ص) است شب قرب و کرامت که او را بر گلشن بلند خرام دادند چون بمنزل قاب قوسین رسید و کبریا و عظمت آلهیت دید گفت: لا احصی ثناء علیک.
هوش مصنوعی: این افراد نیکوکارند. زمان حسابرسی بندگان نزدیک شده و در حالی که بندگان در خواب غفلت هستند، قیامت با همه عظمتش خود را نمایان کرده است، اما آنها در حال لذت‌جویی‌اند و نه دیدی دارند که وضعیت زندگی خود را درک کنند و نه تلاشی برای محاسبه روزی که خواهند داشت، انجام می‌دهند. مردان حقیقی و جوانمردان واقعی کسانی هستند که از خطرات قیامت می‌ترسند و به دلیل نگرانی از حساب آن روز، امروز حرکات و سکنات خود را محاسبه می‌کنند. آنها مراقب اعمال خود هستند و دلشان را از غفلت پاک می‌کنند، زیرا می‌دانند که خداوند اعمال را محاسبه می‌کند و بر همه چیز آگاه است. آنها بدون اجازه شرع هیچ کاری نمی‌کنند و بدون اجازه حقیقت یک قدم برنمی‌دارند و فقر و نیازمندی را برمی‌گزینند. این افراد آیات را خوانده و فهمیده‌اند که خوشا به حال فقیر در دنیا و آخرت. در دنیا هیچ بار و هزینه‌ای ندارد و در آخرت هیچ عتاب و حسابی از او نیست. خوشبختی زندگی درویشان در دنیا و آخرت است، چون در دنیا دغدغه مالی ندارند و در آخرت نیز از حساب و کتاب آزادند. شگفت‌انگیزتر اینکه آنها به دلیل نزدیکی به خداوند احساس لذت می‌کنند. غفلت به دو دسته تقسیم می‌شود: یکی غفلت نسبت به حساب خودش به خاطر غرق شدن در دنیا و شهوات، و دیگری غفلت به علت غرق شدن در محبت و نزدیکی به خداوند. دسته اول هرگز از غفلت خود به جز در وقت مرگ بیدار نمی‌شوند، و دسته دوم در غفلت خود هیچگاه به عقب برنمی‌گردند، زیرا در محبت خداوند غرق شده‌اند. دو نوع غفلت وجود دارد: یکی غفلت از دنیا و شهوات، و دیگری غفلت از خود در مقام مشاهده جمال حق. این حالت خاص پیامبر (ص) در شب قرب و کرامت است که وقتی به مقام عرشی رسید، از عظمت خداوند به شگفت آمد و گفت: "نمی‌توانم تو را به خوبی توصیف کنم."
این عجب نگر همه ثناء اللَّه تعالی از وی می‌آموزند و او بعجز خود از ثناء وی مقر آمد، این چگونه باشد چنانستی که سید گفتی ما چون با خلق باشیم علم ایشان در جنب علم ما جهل نماید، ایشان را شرط خاموشی باشد و مرا شرط گفتن، باز چون بحضرت عزت ذو الجلال رسیم، علم ما و علم عالمیان در جنب علم قدیم حق جهل نماید، آنجا مرا خاموشی سزد و اقرار بعجز دادن. فرمان آمد که ای محمد لا احصی اقرار بعجز است چنان که اعوذ بک منک: لا احصی ثناء علیک: هنوز در بند صفات خویش مانده‌ای و تا از نظر صفات خویش پاک برنخیزی ما را نیابی. آن گه سید گفت: انت کما اثنیت علی نفسک.
هوش مصنوعی: این جالب است که همه موجودات از محبت و ستایش خداوند متعال بهره‌مند می‌شوند، در حالی که خودشان به ناتوانی خود در ستایش او اعتراف دارند. چگونه ممکن است که به سادگی بگوییم وقتی با دیگران هستیم، دانش آن‌ها در برابر دانش ما، نادانی به نظر می‌رسد؟ آن‌ها برای سکوت خود دلیلی دارند و من برای سخن گفتن دلیلی. اما وقتی به حضور پروردگار بزرگ می‌رسیم، دانش ما و دانش دیگران در برابر علم جاودانی خداوند به سادگی نادانی به حساب می‌آید. در آن لحظه، سکوت مناسب است و باید بر ناتوانی خود اعتراف کنیم. وحی آمد که ای محمد، من نمی‌توانم به خوبی ناتوانی خود را بیان کنم. همان‌گونه که در دعای پناه بردن به تو می‌گویم: «نمی‌توانم تو را ستایش کنم»، هنوز تحت تأثیر صفات خودت هستی و تا زمانی که از آن صفات پاک نشوی، ما را نخواهی یافت. سپس گفته شد: «تو همان‌گونه‌ای که خود را توصیف کرده‌ای».
تو چنانی که خود خود را ستایی، مر ترا وصف کردن هم تو توانی، آنی که خود گفتی و چنان که خود گفتی. انی لا احصی تجریدست، انت کما اثنیت علی نفسک، تفرید است. و تا بنده از غیر حق مجرد نگردد حق را فرد نگردد.
هوش مصنوعی: تو همان‌طور هستی که خود را می‌ستایی، و می‌توانی خودت را توصیف کنی به همان شکل که خود می‌گویی. تو یک تجرید هستی، همان‌طور که خودت را توصیف می‌کنی. تا زمانی که بنده از غیر خدا آزاد نشود، نمی‌تواند به وحدت و فردیت واقعی برسد.
جوینده تو همچو تو فردی باید
آزاد زهر علت و دردی باید.
هوش مصنوعی: کسی که به دنبال حقیقت است، باید مانند تو فردی باشد که از همه موانع و مشکلات رهایی یافته باشد.
«قالَ رَبِّی یَعْلَمُ الْقَوْلَ فِی السَّماءِ وَ الْأَرْضِ»، در هفت آسمان و هفت زمین خداست خوانندگان را پاسخ کننده و آوازها را نیوشنده و بشنوایی خود برازها رسنده، و خواهندگان را بخشنده یکی نعمت دنیا خواست یکی نعمت دین، دنیا چهار چیز است: صحت و عافیت، و امن و فراغت، نعمت دین هم چهار چیزست: در تن طاعت، بر زبان شهادت، در دل معرفت، در سر محبت، رب العزة بفضل و کرم خویش این نعمتها از تو دریغ نداشت، تو نیز بطمع زیادت شکر از وی دریغ مدار، که میگوید جل جلاله «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ».
هوش مصنوعی: خداوند می‌داند که در آسمان‌ها و زمین چه گفته می‌شود. او به خوانندگان پاسخ می‌دهد و صداها را می‌شنود و به دعاهای مؤمنان گوش می‌دهد. بخشی از نعمت‌هایی که مردم می‌طلبند، مربوط به دنیا و بخشی دیگر به دین مربوط است. نعمت‌های دنیوی شامل سلامت، امنیت و آرامش است و نعمت‌های دینی نیز شامل طاعت در عمل، شهادت بر زبان، معرفت در دل و محبت در روح است. خداوند با فضل و کرم خویش این نعمت‌ها را از بندگانش دریغ نمی‌کند و از آن‌ها می‌خواهد که برای دریافت بیشتر نعمت‌ها، شکر بیشتری از او به جا آورند، زیرا او فرموده است: «اگر شکرگزاری کنید، نعمت‌هایم را افزایش می‌دهم».
«فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» اشارتست بعلم شریعت که آدمیان بآن مکرمند و دانایان در دو گیتی عزیز، از حق شنیده در تنزیل، وز مصطفی شنیده در بلاغ. و زاستادان آموخته بتلقین، و گذشت از علم شریعت علم حقیقتست که: «وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً». علم شریعت آموختنی است. علم حقیقت یافتنی، علم شریعت بتلقینست، علم حقیقت از نور یقینست، این علم حقیقت آفتابی است که مرد بنور عزت از آفاق دل بیند، و ذات نبوت و صفات رسالت بشناسد، چون این شناخت پدید آمد جلال نبوت دامن ذرّاعه وی در گوشه پرده خود بندد که «العلماء خلفاء الانبیاء» و گفته‌اند اهل الذکر اهل قرآنند، ایشان که در معانی و مبانی قرآن نظر کردند، و بلطایف و حقایق آن راه بردند و باحکام و مواعظ و زواجر آن کار کردند، تا رب العزة دلهای ایشان بنور حکمت روشن گردانید و چراغ معرفت در باطن ایشان بیفروخت و مؤمنانرا بچراغ علم ایشان راه دین حق نمود، تا اعلام قدرت و شواهد عزت و دلائل حکمت بر ایشان کشف گشت، و باین تشریف و اعزاز حق رسیدند که رب العزة گفت: «لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ کِتاباً فِیهِ ذِکْرُکُمْ» این آیت اهل قرآن را تشریفی است بزرگوار و تهنیتی مهربار و بعزت عزیز که خاک جهان غلام اقدام اهل قرآنست، عرصه قیامت و صعید سیاست در آرزوی روی اهل قرآنست، اقداح شراب کوثر مشتاق لبان اهل قرآنست، درجات جنات مأوی و حور عین و اشجار و انهار سلسبیل و زنجبیل، در بند انتظار اهل قرآنست، و ازین همه عزیزتر و بزرگوارتر ذات صمدی و صفات سرمدی در اشتیاق دیدار اهل قرآنست، خود می‌گوید جل جلاله:
هوش مصنوعی: جویا شوید از کسانی که آگاهی دارند، اگر خود به دانشی دست نیافته‌اید. این جمله به معنای علم دین و شریعت است که موجب کرامت انسان‌ها می‌شود و دانایان در دنیا نزد حق عزیز و محترم هستند، چرا که علم را از آیات خداوند و سخنان پیامبر گرفته‌اند. افراد به کمک آموزگارها این علم را می‌آموزند، در حالی که علم حقیقت به دست آوردنی است. علم شریعت به تدریس به دست می‌آید، در حالی که علم حقیقت از نور یقین ناشی می‌شود. علم حقیقت مانند آفتابی است که انسان به مدد نور آن می‌تواند ذات پیامبری و صفات رسالت را بشناسد. هنگامی که این شناخت حاصل شود، جلال نبوت در وجود او تجلی می‌کند. دانشمندان نمایندگان انبیاء هستند و اهل ذکر به معنای اهل قرآن هستند؛ آن‌هایی که به معانی عمیق و حقایق قرآن توجه کرده و با احکام و پندهای آن عمل کرده‌اند، تا آن‌که خداوند دل‌های آن‌ها را با نور حکمت روشن کند و چراغ معرفت را در وجود آن‌ها برافروزد. مؤمنان با نور علم آن‌ها راه دین درست را می‌شناسند و شواهد قدرت و حکمت بر آن‌ها نمایان می‌شود. به این دلیل، آنان به مقام بزرگی نائل می‌آیند. قرآن به آنان می‌گوید کتابی دارای یاد و ذکرشان نازل کرده‌ایم. این آیه نشانه‌ای از بزرگداشت اهل قرآن و تجلی رحمت و عزت خداوند است. تمام عالم در انتظار نگاه اهل قرآن است و به اشتیاق آن‌هاست که نعمت‌های بهشتی و متاع‌های بهشتی آماده شده است. از همه این‌ها ارزشمندتر و بزرگ‌تر، ذات پروردگار و صفات جاودانی اوست که مشتاق دیدار اهل قرآن است.
الا طال شوق الأبرار الی لقایی
و انّی الیهم لا شد شوقا.
هوش مصنوعی: محبت و longing بندگان نیکوکار به دیدار من وجود دارد و من نیز به شدت مشتاق آنها هستم.
«وَ کَمْ قَصَمْنا مِنْ قَرْیَةٍ کانَتْ ظالِمَةً» نتیجه ظلم خرابی وطنست، مصطفی (ص) گفت: «لو کان الظلم بیتا فی الجنّة لسلط اللَّه علیه الخراب»
هوش مصنوعی: ظلم موجب ویرانی و نابودی سرزمین‌ها می‌شود. پیامبر اکرم (ص) فرموده‌اند: اگر ظلم در بهشت هم خانه‌ای می‌داشت، خداوند بر آن ویرانی می‌فرستاد.
و ظلم صعب آنست که بنده بر خویشتن کند که بجای طاعت معصیت نهد تا رب العزة باطن وی خراب کند، بجای توفیق خذلان نشیند، شواهد معرفت رخت بردارد وسواس شیطان بجای وی رخت فرو نهد، اینست که رب العزة گفت: «وَ أَنْشَأْنا بَعْدَها قَوْماً آخَرِینَ» و گفته‌اند درین آیت محو و اثباتست، محو آنست که گفت: «وَ کَمْ قَصَمْنا مِنْ قَرْیَةٍ کانَتْ ظالِمَةً» اثبات آنست که گفت: «وَ أَنْشَأْنا بَعْدَها قَوْماً آخَرِینَ» قومی جهان داران را زین جهان می‌برند آن محو است، دیگران را بجای ایشان می‌نشانند، آن اثباتست. و ذلک معنی قوله: «یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ» فی قول بعض المفسرین، و قیل یمحو ما یشاء من الباطل، و یثبت ما یشاء من الحق. کقوله: «بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَی الْباطِلِ فَیَدْمَغُهُ» ای ندخل نهار التحقیق علی لیالی الاوهام، فیتقشع سحاب الغیبة و ینجلی صباب الإبهام و تبرز شمس الیقین عن خفاء الظنون.
هوش مصنوعی: ظلمی که بنده به خود می‌کند بسیار دشوار است، زمانی که به جای اطاعت از خداوند، به معصیت و نافرمانی می‌پردازد. این کار باعث می‌شود که خداوند باطن او را خراب کند و به جای توفیق، او را به هلاکت و ناکامی دچار سازد. در این وضعیت، نشانه‌های معرفت از زندگی‌اش رخت برمی‌بندد و وسوسه‌های شیطانی جایگزین آن می‌شود. خداوند در این زمینه می‌فرماید که پس از آن ما قومی دیگر را خلق کردیم. برخی مفسرین بر این باورند که در این آیه نشانه‌ای از محو و اثبات وجود دارد؛ محو به معنای نابودی قوم‌های ظالم و اثبات به معنای ایجاد و جانشینی قوم‌های جدید. یعنی خداوند هر چیزی را که بخواهد از بین می‌برد و آنچه را که بخواهد پابرجا می‌سازد. همچنان‌که در آیه‌ای دیگر آمده است که حق را بر باطل می‌افکنیم تا باطل از بین برود. زمانی که حقیقت به روشنی درک شود، ابهام و غفلت زدوده می‌شود و نور یقین در میان شک و تردید نمایان می‌گردد.
پیر طریقت باین معنی اشارت کرده گفته بر خبر همی رفتم جویان یقین، ترس، مایه و امید قرین، مقصود از من نهان و من کوشنده دین، ناگاه برق تجلی تافت از کمین، از ظن چنان روز بینند و از دوست چنین.
هوش مصنوعی: سخنران راه هدایت در اینجا اشاره می‌کند که در جست‌وجوی حقیقت و یقین بودم و ترس و امید نیز همیشه همراه من بودند. مقصود واقعی من پنهان بود و من تلاش می‌کردم تا دین را درک کنم. ناگهان، نوری از تجلی الهی نمایان شد و من به روشنی و آگاهی رسیدم، در حالی که دیگران به صورت ظاهری دنیا را می‌دیدند و من به حقیقتی عمیق‌تر از دوستی الهی پی بردم.