گنجور

۷ - النوبة الثالثة

قوله: «إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنی‌» الآیة. سبقت لهم من اللَّه العنایة فی البدایة فظهرت الولایة فی النهایة. در بدایت عنایت باید تا در نهایت ولایت بود، یک ذره عنایت ازلی به از نعیم دو جهانی، او را که نواختند در ازل نواختند، و او را که خواندند در ازل خواندند، دوستان او در ازل کاس لطف نوشیدند و لباس فضل پوشیدند کارها در ازل کرده و امروز کرده می‌نماید. سخنها در ازل گفته و امروز گفته می‌شنواند، خلعتها بنام دوستان در ازل دوخته و پرداخته و امروز می‌رساند. «کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ» سوق المقادیر الی المواقیت. دیرست تا با تو راز می‌گویند تو اکنون می‌شنوی، جلال عزت او قدیم است تو امروز می‌دانی، علم ازلی در ازل نیابت تو میداشت در دانست صفات ازلی، سمع قدیم در ازل نیابت تو می‌داشت در سماع کلام ازلی، قیّم که مال کودکی در دست دارد بنیابت او دارد، پس چون کودک بالغ شود بوی دهد. میگوید از روی اشارت که شما اطفال عدم بودید که لطف قدم کار شما می‌ساخت و نیابت شما می‌داشت، چه ماند از فضل و کرم که آن با تو نکرد، بلطف قدم تکلیف بسمع رسانید، حکم بدل فرستاد، راز با جان گفت، رقم طاعت بر اطراف کشید، ترا منتظر واردات غیب گردانید که ای منتظر وارد لطف ما! ای نظاره شاهد غیب ما! ولایت نراند در دل تو مگر سلطان سرما، حلقه در دل تو نکوبد مگر رسول برّما، اینست حقیقت حسن ازلی که دوستان را سابق شد، و ربّ العزّه بر ایشان منت نهاد که: «سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنی‌»، و ثمره آن حسنی ابدیست که ربّ العزّه وعده داده و گفته که: «لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنی‌ وَ زِیادَةٌ». آن گه عاقبت و سرانجام اهل سعادت بیان کرد و سابقه ازلی را لاحقه ابدی در پیوست که: «لا یَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَکْبَرُ» روز رستاخیز در انجمن کبری و عرصه عظمی از فریشتگان نداء «لا بُشْری‌» شنوند نه خطاب «وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ» نه آواز سیاست «اخْسَؤُا فِیها وَ لا تُکَلِّمُونِ»، نه آواز درد فراق، نه نومیدی از رحمت، بلکه فریشتگان همی آیند جوق جوق و ایشان را بشارت می‌دهند که: «هذا یَوْمُکُمُ الَّذِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ» ای هذا یومکم الّذی وعدتم بالثواب، فمنهم من یتلقّاه الملک و منهم من یردّ علیه الخطاب و التعریف من الملک، فیقول جلّ جلاله: عبادی هل اشتقتم الیّ، قومی را بواسطه فریشته سلام کنند که: «سلام علیکم ادخلوا الجنّة بما کنتم تعملون، قومی بیواسطه‌ و ترجمان سلام ملک شنوانند که: «تَحِیَّتُهُمْ یَوْمَ یَلْقَوْنَهُ سَلامٌ»، گوید جلّ جلاله: عبادی هل اشتقتم الیّ. بندگان من بمنتان آرزو میبود، این کرامتی و نواختی است که فردا برستاخیز ببنده مؤمن رسد، اما امروز دلهای ایشان چنانست که آن عزیز راه گفته: قلوب المشتاقین منوّرة بنور اللَّه فاذا تحرّک اشتیاقهم اضاء النور ما بین السّماء و الارض فیعرضهم اللَّه علی الملائکة و یقول هؤلاء المشتاقون الیّ اشهدکم انّی الیهم اشوق. می‌گوید دلهای مشتاقان منوّر است بنور الهی چون آتش شوق ایشان آسمان و زمین و عرش و کرسی را روشن کند، حق جلّ جلاله خطاب کند که ای مقرّبان حضرت، اینان مشتاقان جمال و جلال منند گواه میکنم شما را که شوق من بایشان بیش از آنست که شوق ایشان بمن.

«یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ» الآیة. انّما کانت السّماء سقفا مرفوعا حین کان الاولیاء تحتها، و الارض کانت فراشا اذ کانوا علیها فاذا ارتحل الاحباب عنها تخرّب دیارهم علی العادة فیما بین الخلق فی تخریب الدّیار بعد مفارقة الاحباب، و قیل نطوی السّماء الّتی فیها عرجت بدواوین العصاة من المسلمین لئلّا تشهد علیهم بالاجرام و نبدّل الارض الّتی عصوا علیها غیر تلک الارض حتّی لا تشهد علیهم. و قیل نطوی السّماء لیقرب قطع المسافة علی الاحباب.

«وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ» کتب اینجا بمعنی اخبار است، و ذکر تورات است، و صالحون امّت محمّدند. می‌گوید موسی را و داود را و امّت ایشان را خبر دادیم که امّت محمّد شایستگان و بر گزیدگان مااند، خاصگیان حضرت مااند هر چند بصورت بیگاه خاستند اما بمعنی بگاه خاستند، نحن الآخرون السّابقون. بیگاه خیزان بودند در عالم قدرت، اما بگاه خیزان بودند در عالم مشیّت، صبح مشیّت سر بر میزد که ایشان بر خاسته بودند، لکن آفتاب اظهار قدرت فرو می‌شد که پیراهن عدم را چاک کردند، در خلقت مؤخّر بودند اما در خلعت مقدّم بودند، همه را باوّل آوردیم و ایشان را بآخر، تا ذلّت همه با ایشان بگوئیم و رازهای ایشان با کس بنگوئیم، «وَ کُلًّا نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ» همه را اندک دادیم و ایشان را مالامال، نبینی در مجلس شراب چون قومی بآخر رسند ساقی را گویند ایشان را قدح مالامال ده تا بمادر رسانی.

«مثل امتی مثل القطر لا یدری اوله خیر ام آخره، کیف تهلک امة انا فی اولها و عیسی فی آخرها».

«وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ» در روزگار فترت پیش از مبعث مصطفی عربی جمال اسلام روی در نقاب عزّت کشیده بود، قومی بودند که طبع را مؤثّر و محدث نهادند راهی بر گرفتند که نهایت آن راه جز عمایت و ضلالت نبود، عقل را خدای نهاده، طبع را رسول ساخته، فلک را مقدّر گفته، مستحسنات عقل را شریعت ساخته مستنکرات طبع را مناهی گفته، باشکال و هیآت مشغول شده، بتدویرات و تزویرات روزگار بباد برداده، همی ناگاه آفتاب دولت شرع محمّدی (ص) از آفاق اقبال احدی پدید آمد که: «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ». تبّع ملک حمیر مر کاهن خود را گفت: هل تجد ملکا یزید علی ملکی؟ هیچ ملک دانی که افزونی دارد بر ملک من؟

کاهن گفت که آری پیغامبری در راه است که ملک او بر ملک عالمیان بیفزاید، سیّدی و مهتری سروری که در پیشانی وی نور سجود بود در ابروی وی نور خضوع بود، در موی وی نور جمال بود. در چشم وی نور عبرت بود. در روی وی نور رحمت بود. در میان دو کتف وی نور نبوّت بود، در دل وی نور معرفت بود، در سرّ وی نور محبّت بود، در کلام وی نور حکمت بود، در حکمت وی نور غیرت بود، در غیرت وی نور حضرت بود، انّه لبارّ مبرور ایّد بالظهور، و وصف فی الزّبور، و حصّلت امّته فی السفور. مفرّج الظلم بالنّور. احمد النبیّ طوبی لامّته حین یجئ و انشدوا.

انّ الرسول لسیف یستضاء به
مهنّد من سیوف اللَّه مسلول‌
نبّئت انّ رسول اللَّه اوعدنی
و العفو عند رسول اللَّه مأمول‌

مردی بود از زیر دامن عبد اللَّه بن عبد المطّلب بیرون آمده و در اصلاب بشری رفته لکن از غیب مددی در آمده و احوال و اقوالش مبدّل کرد که: «وَ إِنَّکَ لَعَلی‌ خُلُقٍ عَظِیمٍ»، خلق بشریت برداشتند و خلق قرآن بنهادند، نطق بشریت بستدند و نطق از وحی پاک بدادند که: «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی‌ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحی‌». لا جرم گوینده بشرع آمد، رونده بحق آمد، متحرّک بامر آمد، شب معراج بهشتها بر وی عرض کردند طرف و غرف بوی نمودند، ذرّه‌ای بآن التفات نکرد، این طراز وفا بر کسوه صفاء وی کشیدند که: «ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغی‌». باز چون قدم بر بساط راز نماز نهاد گفت: «جعلت قرّة عینی فی الصّلاة»، روشنایی چشم ما در نمازست زیرا که مقام رازست المصلّی یناجی ربّه. «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ» از رحمت وی بود که ترا در هیچ مقام فراموش نکرد، اگر در مکّه بود و اگر در مدینه، گر در مسجد بود و گر در حجره، همچنین بر ذروه عرش و قاب قوسین ترا فراموش نکرد، در مکّه می‌گفت: «وَ اعْفُ عَنَّا». و در غار می‌گفت: «إِنَّ اللَّهَ مَعَنا»، در صدر قاب قوسین می‌گفت: «السّلام علینا و علی عباد اللَّه الصّالحین»، در وقت وفات می‌گفت: «اللَّه خلیفتی علیکم».

فردا در مقام محمود بساط شفاعت گسترده می‌گوید: امّتی، امّتی.

۷ - النوبة الثانیة: قوله: «إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنی‌»، ابن عباس و جماعتی از مفسّران گفتند که سبب نزول این آیت آن بود که صنادید قریش در حطیم حاضر بودند و گرد کعبه مقدّسه سیصد و شصت بت نهاده و آن را میپرستیدند رسول خدا (ص) بر ایشان خواند: «إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ»، کافران را این سخن دشخوار آمد بانگ برآوردند گفتند: میبینید این محمّد که خدایان ما را زشت گوید و دشنام دهد؟ رسول خدا برفت و ایشان هم چنان در گفت و گوی بودند و در تحیر، عبد اللَّه بن الزبعری فراز آمد و گفت چه بودست شما را که چنین متحیّر و متغیّر گشته‌اید و در گفت و گوی رفته‌اید؟ گفتند: محمّد خدایان ما را دشنام داد و ناسزا گفت که: «إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ» گفت او را باز خوانید تا من با وی سخن گویم، رسول خدا باز آمد، گفت: یا محمّد هذا شی‌ء لآلهتنا خاصّة او لکلّ من عبد من دون اللَّه؟ این خدایان ما راست علی الخصوص یا هر معبودی که فرود از اللَّه تعالی است؟ گفت همه راست بر عموم، ابن الزبعری گفت: خصمت و ربّ هذه البنیّة یعنی الکعبة. دست بردم و خصم را شکستم، بخدای این کعبه جهودان عزیر را می‌پرستند، ترسایان مسیح را می‌پرستند، بنو ملیح فرشتگان را می‌پرستند، پس ایشان همه بدوزخند؟ رسول خدا گفت: «بل هم یعبدون الشیاطین هی الّتی امرتهم بذلک»، فنزل اللَّه عز و جل، «إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنی‌»، و هم عزیر و المسیح و الملائکة. «أُولئِکَ عَنْها مُبْعَدُونَ» لانّهم عبدوا من دون اللَّه و هم لذلک کارهون. و انزل فی ابن الزبعری، «ما ضَرَبُوهُ لَکَ إِلَّا جَدَلًا بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ». گفته‌اند که: «إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ» دلیلست که مراد اصنام است نه فریشتگان و نه مردم، که اگر ایشان مراد بودند من تعبدون گفتی. و قیل اراد بقوله: «سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنی‌» جمیع المؤمنین، و الحسنی السعادة و العدّة الجمیلة بالجنّة.

اطلاعات

قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله: «إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنی‌» الآیة. سبقت لهم من اللَّه العنایة فی البدایة فظهرت الولایة فی النهایة. در بدایت عنایت باید تا در نهایت ولایت بود، یک ذره عنایت ازلی به از نعیم دو جهانی، او را که نواختند در ازل نواختند، و او را که خواندند در ازل خواندند، دوستان او در ازل کاس لطف نوشیدند و لباس فضل پوشیدند کارها در ازل کرده و امروز کرده می‌نماید. سخنها در ازل گفته و امروز گفته می‌شنواند، خلعتها بنام دوستان در ازل دوخته و پرداخته و امروز می‌رساند. «کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ» سوق المقادیر الی المواقیت. دیرست تا با تو راز می‌گویند تو اکنون می‌شنوی، جلال عزت او قدیم است تو امروز می‌دانی، علم ازلی در ازل نیابت تو میداشت در دانست صفات ازلی، سمع قدیم در ازل نیابت تو می‌داشت در سماع کلام ازلی، قیّم که مال کودکی در دست دارد بنیابت او دارد، پس چون کودک بالغ شود بوی دهد. میگوید از روی اشارت که شما اطفال عدم بودید که لطف قدم کار شما می‌ساخت و نیابت شما می‌داشت، چه ماند از فضل و کرم که آن با تو نکرد، بلطف قدم تکلیف بسمع رسانید، حکم بدل فرستاد، راز با جان گفت، رقم طاعت بر اطراف کشید، ترا منتظر واردات غیب گردانید که ای منتظر وارد لطف ما! ای نظاره شاهد غیب ما! ولایت نراند در دل تو مگر سلطان سرما، حلقه در دل تو نکوبد مگر رسول برّما، اینست حقیقت حسن ازلی که دوستان را سابق شد، و ربّ العزّه بر ایشان منت نهاد که: «سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنی‌»، و ثمره آن حسنی ابدیست که ربّ العزّه وعده داده و گفته که: «لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنی‌ وَ زِیادَةٌ». آن گه عاقبت و سرانجام اهل سعادت بیان کرد و سابقه ازلی را لاحقه ابدی در پیوست که: «لا یَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَکْبَرُ» روز رستاخیز در انجمن کبری و عرصه عظمی از فریشتگان نداء «لا بُشْری‌» شنوند نه خطاب «وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ» نه آواز سیاست «اخْسَؤُا فِیها وَ لا تُکَلِّمُونِ»، نه آواز درد فراق، نه نومیدی از رحمت، بلکه فریشتگان همی آیند جوق جوق و ایشان را بشارت می‌دهند که: «هذا یَوْمُکُمُ الَّذِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ» ای هذا یومکم الّذی وعدتم بالثواب، فمنهم من یتلقّاه الملک و منهم من یردّ علیه الخطاب و التعریف من الملک، فیقول جلّ جلاله: عبادی هل اشتقتم الیّ، قومی را بواسطه فریشته سلام کنند که: «سلام علیکم ادخلوا الجنّة بما کنتم تعملون، قومی بیواسطه‌ و ترجمان سلام ملک شنوانند که: «تَحِیَّتُهُمْ یَوْمَ یَلْقَوْنَهُ سَلامٌ»، گوید جلّ جلاله: عبادی هل اشتقتم الیّ. بندگان من بمنتان آرزو میبود، این کرامتی و نواختی است که فردا برستاخیز ببنده مؤمن رسد، اما امروز دلهای ایشان چنانست که آن عزیز راه گفته: قلوب المشتاقین منوّرة بنور اللَّه فاذا تحرّک اشتیاقهم اضاء النور ما بین السّماء و الارض فیعرضهم اللَّه علی الملائکة و یقول هؤلاء المشتاقون الیّ اشهدکم انّی الیهم اشوق. می‌گوید دلهای مشتاقان منوّر است بنور الهی چون آتش شوق ایشان آسمان و زمین و عرش و کرسی را روشن کند، حق جلّ جلاله خطاب کند که ای مقرّبان حضرت، اینان مشتاقان جمال و جلال منند گواه میکنم شما را که شوق من بایشان بیش از آنست که شوق ایشان بمن.
هوش مصنوعی: در آیات قرآن آمده که برخی از بندگان خدا از ابتدا مورد لطف و رحمت او قرار گرفته‌اند و در نهایت به مقام ولایت دست می‌یابند. لطفی که از آغاز به آن‌ها داده شده، آن‌چنان است که در انتها به وی می‌رسند و این به خاطر عنایت ازلی خداست. این افراد از ابتدا در سایه نعمت‌های الهی قرار داشته‌اند و به واسطه‌ی این عنایت، کارها و خوب‌کرداری‌های آن‌ها از برای خداست. در حقیقت، زندگی این افراد نشان‌دهنده‌ی حکمت و رحمت دیرینه‌ی خداوند است، به گونه‌ای که در روز رستاخیز، بندگان مؤمن به بشارت و نعمت‌های الهی دست می‌یابند. در آن روز، فرشتگان به ایشان سلام می‌کنند و از شوق و محبت خداوند به آن‌ها سخن می‌گویند. دل‌های این مشتاقان، نورانی است و شوق آن‌ها از شوق خداوند به خودشان بیشتر است. در این حالت، خداوند به فرشتگان می‌گوید که این‌ها مشتاقان جمال و جلال من هستند و من نیز به آن‌ها مشتاق‌ترم.
«یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ» الآیة. انّما کانت السّماء سقفا مرفوعا حین کان الاولیاء تحتها، و الارض کانت فراشا اذ کانوا علیها فاذا ارتحل الاحباب عنها تخرّب دیارهم علی العادة فیما بین الخلق فی تخریب الدّیار بعد مفارقة الاحباب، و قیل نطوی السّماء الّتی فیها عرجت بدواوین العصاة من المسلمین لئلّا تشهد علیهم بالاجرام و نبدّل الارض الّتی عصوا علیها غیر تلک الارض حتّی لا تشهد علیهم. و قیل نطوی السّماء لیقرب قطع المسافة علی الاحباب.
هوش مصنوعی: در روزی که آسمان را می‌پیچیم، آسمان در واقع مانند سقفی بلند برای ولی‌ها بوده و زمین به عنوان بستر آنان عمل کرده است. وقتی که دوستان از آنجا دور می‌شوند، معمولاً خانه‌هایشان تخریب می‌شود. برخی می‌گویند که آسمانی که در آن نوشته‌های گناهکاران به ثبت رسیده، جمع خواهد شد تا بر آنها گواهی ندهد و زمین نیز که به گناه آلوده شده تغییر خواهد کرد تا نتواند بر آنها شهادت دهد. همچنین برخی دیگر معتقدند که این کار به منظور نزدیک‌تر کردن فاصله برای دوستان انجام می‌شود.
«وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ» کتب اینجا بمعنی اخبار است، و ذکر تورات است، و صالحون امّت محمّدند. می‌گوید موسی را و داود را و امّت ایشان را خبر دادیم که امّت محمّد شایستگان و بر گزیدگان مااند، خاصگیان حضرت مااند هر چند بصورت بیگاه خاستند اما بمعنی بگاه خاستند، نحن الآخرون السّابقون. بیگاه خیزان بودند در عالم قدرت، اما بگاه خیزان بودند در عالم مشیّت، صبح مشیّت سر بر میزد که ایشان بر خاسته بودند، لکن آفتاب اظهار قدرت فرو می‌شد که پیراهن عدم را چاک کردند، در خلقت مؤخّر بودند اما در خلعت مقدّم بودند، همه را باوّل آوردیم و ایشان را بآخر، تا ذلّت همه با ایشان بگوئیم و رازهای ایشان با کس بنگوئیم، «وَ کُلًّا نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ» همه را اندک دادیم و ایشان را مالامال، نبینی در مجلس شراب چون قومی بآخر رسند ساقی را گویند ایشان را قدح مالامال ده تا بمادر رسانی.
هوش مصنوعی: در این متن اشاره شده است که در زبور (کتاب آسمانی) از صالحان و امّت پیامبر محمد (ص) صحبت شده است. بیان شده که خداوند به موسی و داود و دیگران خبر داده که امّت محمد برگزیدگان و شایستگان او هستند. این افراد ممکن است از نظر ظاهری در زمان‌های بعدی ظهور کرده باشند، اما در حقیقت، در نظر خداوند از زمان‌های پیشین به حساب می‌آیند. همچنین اشاره شده که آن‌ها در عالم وجود و مشیّت، در مقام خاصی قرار دارند که نشان‌دهنده‌ی اهمیت و فضل آن‌هاست. در نهایت، این متن تأکید می‌کند که پیامبران و امّت‌های گذشته با این مفهوم آشنا شده‌اند و برای آنان نیز فضایل امّت محمد به عنوان منتخبین خداوند نمایان شده است.
«مثل امتی مثل القطر لا یدری اوله خیر ام آخره، کیف تهلک امة انا فی اولها و عیسی فی آخرها».
هوش مصنوعی: «مثل یک امت مانند باران است، که نمی‌داند آغازش بهتر است یا پایانش. چگونه یک ملتی هلاک می‌شود در حالی که من در آغاز آن هستم و عیسی در پایان آن.»
«وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ» در روزگار فترت پیش از مبعث مصطفی عربی جمال اسلام روی در نقاب عزّت کشیده بود، قومی بودند که طبع را مؤثّر و محدث نهادند راهی بر گرفتند که نهایت آن راه جز عمایت و ضلالت نبود، عقل را خدای نهاده، طبع را رسول ساخته، فلک را مقدّر گفته، مستحسنات عقل را شریعت ساخته مستنکرات طبع را مناهی گفته، باشکال و هیآت مشغول شده، بتدویرات و تزویرات روزگار بباد برداده، همی ناگاه آفتاب دولت شرع محمّدی (ص) از آفاق اقبال احدی پدید آمد که: «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ». تبّع ملک حمیر مر کاهن خود را گفت: هل تجد ملکا یزید علی ملکی؟ هیچ ملک دانی که افزونی دارد بر ملک من؟
هوش مصنوعی: در زمان پیش از ظهور حضرت محمد (ص)، وضعیت دینی و فرهنگی در عربستان بسیار متفرق و نامنظم بود. گروهی از مردم در پی نظریات و تفکراتی بودن که در نهایت به گمراهی و دوری از حقیقت منجر می‌شد. عقل را به عنوان منبعی معتبر می‌پنداشتند و به جای وحی الهی، به تجویزات خود تکیه می‌کردند. آنان با آلوده کردن افکار عمومی به ظواهر و اشکال مختلف، به زایش خرافات و اعتقادات نادرست پرداخته بودند. ناگهان، ظهور نبی خدا، حضرت محمد (ص)، روشنایی را به ارمغان آورد و پیامی را با خود آورد که نشان‌دهنده‌ی رحمت برای تمام انسان‌ها بود. در این زمان، یکی از حکام منطقه حمیر از کاهن خود می‌پرسد که آیا ملکی وجود دارد که از او برتری داشته باشد، به دنبال اثبات قدرت و عظمت خود بود.
کاهن گفت که آری پیغامبری در راه است که ملک او بر ملک عالمیان بیفزاید، سیّدی و مهتری سروری که در پیشانی وی نور سجود بود در ابروی وی نور خضوع بود، در موی وی نور جمال بود. در چشم وی نور عبرت بود. در روی وی نور رحمت بود. در میان دو کتف وی نور نبوّت بود، در دل وی نور معرفت بود، در سرّ وی نور محبّت بود، در کلام وی نور حکمت بود، در حکمت وی نور غیرت بود، در غیرت وی نور حضرت بود، انّه لبارّ مبرور ایّد بالظهور، و وصف فی الزّبور، و حصّلت امّته فی السفور. مفرّج الظلم بالنّور. احمد النبیّ طوبی لامّته حین یجئ و انشدوا.
هوش مصنوعی: کاهن گفت که پیامبری در راه است که سلطنتش بر همه جهانیان افزوده خواهد شد. او سروری بزرگ و سیدی است که در پیشانی‌اش نور سجده می‌درخشد و در ابرویش نور خضوع. موهایش نمایانگر زیبایی است و در چشم‌هایش نور عبرت دیده می‌شود. چهره‌اش مملو از نور رحمتی است و در پشتش نور نبوت قرار دارد. قلبش سرشار از نور معرفت است و در عمق وجودش نور محبت می‌تابد. کلامش مملو از حکمت است و در حکمتش غیرتی متجلی است. او در غیرتش مظاهری از حضور دارد. او بندگی خالصی است که به ظهور خواهد رسید و ویژگی‌هایش در زبور ذکر شده و امت او در خفا به کمال خواهد رسید. او با نورش ظلمت‌ها را از بین می‌برد و احمد نام دارد. خوشا به حال امتش وقتی که بیاید و، ملودی سر دهند.
انّ الرسول لسیف یستضاء به
مهنّد من سیوف اللَّه مسلول‌
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که پیامبر مانند شمشیری است که با آن نور می‌تابانند و از تیرگی‌ها و ناامیدی‌ها بیرون می‌آید، همچون شمشیری که در دست خداوند قرار دارد و به سختی‌ها و مشکلات می‌زند. در واقع، پیامبر به نوعی نشانه‌ای از روشنایی و هدایت در میان دشواری‌ها و تاریکی‌ها محسوب می‌شود.
نبّئت انّ رسول اللَّه اوعدنی
و العفو عند رسول اللَّه مأمول‌
هوش مصنوعی: به من خبر داده‌اند که پیامبر خدا مرا وعده داده است و امیدوارم که بخشش در نزد او فراهم باشد.
مردی بود از زیر دامن عبد اللَّه بن عبد المطّلب بیرون آمده و در اصلاب بشری رفته لکن از غیب مددی در آمده و احوال و اقوالش مبدّل کرد که: «وَ إِنَّکَ لَعَلی‌ خُلُقٍ عَظِیمٍ»، خلق بشریت برداشتند و خلق قرآن بنهادند، نطق بشریت بستدند و نطق از وحی پاک بدادند که: «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی‌ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحی‌». لا جرم گوینده بشرع آمد، رونده بحق آمد، متحرّک بامر آمد، شب معراج بهشتها بر وی عرض کردند طرف و غرف بوی نمودند، ذرّه‌ای بآن التفات نکرد، این طراز وفا بر کسوه صفاء وی کشیدند که: «ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغی‌». باز چون قدم بر بساط راز نماز نهاد گفت: «جعلت قرّة عینی فی الصّلاة»، روشنایی چشم ما در نمازست زیرا که مقام رازست المصلّی یناجی ربّه. «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ» از رحمت وی بود که ترا در هیچ مقام فراموش نکرد، اگر در مکّه بود و اگر در مدینه، گر در مسجد بود و گر در حجره، همچنین بر ذروه عرش و قاب قوسین ترا فراموش نکرد، در مکّه می‌گفت: «وَ اعْفُ عَنَّا». و در غار می‌گفت: «إِنَّ اللَّهَ مَعَنا»، در صدر قاب قوسین می‌گفت: «السّلام علینا و علی عباد اللَّه الصّالحین»، در وقت وفات می‌گفت: «اللَّه خلیفتی علیکم».
هوش مصنوعی: مردی از نسل عبد اللَّه بن عبد المطّلب به دنیا آمد که در وجود خود تأثیرات غیبی داشت. وی به‌گونه‌ای سخن می‌گفت که می‌فرمود: «تو دارای اخلاقی بزرگ هستی» و ویژگی‌های انسانی را به خود گرفت و کلامش از وحی الهی نشأت می‌گرفت و بیان می‌کرد که «او از روی هوی و هوس سخن نمی‌گوید، بلکه وحیی است که به او وحی می‌شود». بنابراین، او به عنوان پیامبر بر حق ظهور کرد و در شب معراج، بهشت‌ها به او معرفی شدند. او با تمام عظمت، توجهی به این امور نکرد و تنها به جایی رسید که گفت: «روشنی چشم من در نماز است»، چرا که این مقام زمینه‌ای برای راز و نیاز با پروردگار است. او همواره در تمام مراحل، رحمت خود را نسبت به انسان‌ها فراموش نکرد، چه در مکه و چه در مدینه، چه در مسجد و چه در خانه، و در هر حال به یاد ایشان بود. در مکه می‌گفت: «از ما بگذر» و در غار می‌فرمود: «خداوند با ماست». در نزدیک‌ترین مقام به خدا نیز، سلام را به بندگان صالح خدا می‌فرستاد و در زمان وفات، به مردم گفت: «خدا من را بر شما خلیفه قرار داده است».
فردا در مقام محمود بساط شفاعت گسترده می‌گوید: امّتی، امّتی.
هوش مصنوعی: فردا در جایگاه محمود، به شفاعت می‌پردازد و می‌گوید: ملت من، ملت من.