گنجور

۶ - النوبة الثالثة

قوله: «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً» الایة.

قال جعفر الصادق (ع) فی هذه الایة: لو عرفونی ما اعرضوا عنّی و من اعرض عنّی رددته الی الاقبال علی ما یلیق به من الاجناس و الالوان.

هر که او را شناسد در همه حال او را یاد کند و ز همه یادها جز یاد او اعراض کند، هر که او را داند پیوسته ذاکر او بود و بر اداء فرایض و نوافل مواظب بود، و قدم خود را بگذارد، حقوق او مطالب بود، و هر که در همه عمر یک طرفة العین روی از ذکر حق بگرداند و بذکر خلق آرد مخدّره معرفت روی از وی بپوشد که هرگز از آن جمال بهره نیابد. هذا لمن اعرض عن ذکره فی جمیع عمره طرفة عین فکیف حال من لم یقبل علی ذکر الحق فی جمیع عمره طرفة عین.

خطاب آمد از جبّار کاینات با آن مهتر عالم نقطه دایره حادثات که: ای سیّد من نپسندم که در دو کون اعتماد تو جز بر ما بود یا بر زبان تو جز ذکر ما و در دل تو جز مهر ما بود، همه را بر تو بیرون آریم و همه را خصمان تو کنیم تا در دو کون جز از مات یاد نیاید، اول خویشان و تبار و نزدیکان وی را بر وی بیرون آورد تا چون از نزدیکان جفا بیند بر دوران خود دل ننهد، میخواست جلّ جلاله تا روی دل وی از خلق بگرداند و سر وی از کل عالم باز بندد و بخود پیوندد، فانّ الاتّصال بالحق علی قدر الانفصال عن الخلق. واسطی گوید: هر که بدو نگرد بخود ننگرد، هر که یاد او کند یاد خود فراموش کند، یاد خود و یاد خلق تخم غمانست، یاد یاد حقّست دیگر همه تاوانست، اگر نه در ازل ترا یاد کردی ترا زهره یاد کرد او کی بودی، اگر نه این توقیع رفیع از حضرت عزّت روان گشتی که: «فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ» که یارستی ذکر وی بخواب اندر بدیدن یا نام وی بخاطر بگذرانیدن، خلقی بودند در مهامه حیرت و در ظلمات فکرت، همی لطف ربّانی و مدد یزدانی سفری کرد بعالم خاک، یتیم بو طالب درّ یتیم هر طالب گردانید، آن سیّد کونین چون در آمد سفره بیفکند و صلا آواز در داد، خواجگان قریش چون بو جهل و بو لهب و امثال ایشان اجابت نکردند، گفتند خواجگان و مهتران ننگ دارند که بدعوت گدایان حاضر آیند، آن صلا گفتن مهتر کونین در اقطار عالم طوافی کرد هر کجا سوخته‌ای بود اجابت کرد، بلال حبشی صلای مهتر بشنید روی براه آورد، صهیب در روم بشنید، سرگردان در تک و پوی افتاد. سلمان از فارس عاشق‌وار روی بحضرت نهاد، چون در رسیدند بر سفره نشستند و آن دولت دست در هم زد و آفتاب سعادت در آسمان ارادت بکمال رسید، آن صنادید و گردنکشان در نگرستند بی‌دولتی خود در جنب دولت ایشان بدیدند، حسد بردند خواستند که ایشان را از آن سفره بر انگیزانند گفتند ای محمّد ایشان را بران تا ما با تو همسایگی کنیم، ما را عار می‌آید که با گدایان نشینیم. مهتر از غایت حرص که بر اسلام داشت خواست که آن کار پیش گیرد، از حضرت عزّت خطاب آمد که: گرد آزار دل سوختگان مگرد که کریمان را عادت نبود که گدایان را از سفره بر انگیزانند. «وَ لا تَطْرُدِ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ» ای محمد این درویشان را مران که زندگانی ایشان بذکر ماست. وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا. و آن خواجگان را فرمان مبر که دل ایشان از ذکر ما خالیست.

درویشان را صفت اینست که: «یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً» عادتشان اینست که «یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ». سیرتشان اینست: «وَ یُؤْثِرُونَ عَلی‌ أَنْفُسِهِمْ». حاصلشان اینست که «یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ». باز خواجگان قریش را صفت اینست. «یُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَساداً» همتشان اینست که: «لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ» حاصلشان اینست، «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی» اینست «وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمی‌».

قوله: «وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ» الایة... هر کرا نواخت در ازل نواخت بفضل خود نه بطاعت او، هر کرا انداخت در ازل انداخت بعدل خود نه بمعصیت او، هر کرا قبول کرد از وی هیچ سرمایه نخواهد، و هر کرا رد کرد از وی هیچ سرمایه نپذیرد. باش تا فردا که فریشتگان سرمایه‌های خود بباد بر دهند که: ما عبدناک حقّ عبادتک. آدمیان خرمنهای طاعت خود آتش در زنند که: ما عرفناک حقّ معرفتک انبیاء و رسل از علم و دانش خویش پاک بیرون آیند که: لا عِلْمَ لَنا. تا بدانی حق جلّ جلاله هر چه راست کند از آن خود راست کند، هیچیز از کرد تو پیوند کرد او نشاید اگر روا بودی که طاعت پیوند رحمت وی آمدی در خدایی درست نبودی، و اگر روا بودی که معصیت تو پیوند عقوبت او آمدی ترازو برابر آمدی، اگر رحمت کرد بفضل خود کرد نه بطاعت تو، ور عقوبت کرد بعدل خود کرد نه بمعصیت تو.

«فَاصْبِرْ عَلی‌ ما یَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ» جای دیگر گفت: «وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ بِما یَقُولُونَ فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ» ای محمد ما می‌دانیم که دل تو بتنک میآید از گفتار ناسزایان و جهل بی‌حرمتان، تو صبر کن و دل خود را بحمد و ثنا و تسبیح ما تسلّی ده، هر گه ایشان قدم در کوی بی‌حرمتی نهند، تو قدم در حضرت نماز نه، تا راز نماز بار اذی ایشان از دل تو فرو نهد.

بامداد و شبانگاه و در اطراف روز همه وقت، در همه حال خواهم که حلقه در ما کوبی و در ذکر و ثناء ما باشی ای محمّد اگر مکیّان ترا ناسزا گویند، باک مدار که ما لوح مدح و ثناء تو بقلم لطف قدم می‌نویسیم، چون ایشان تخته هجو تو خواندن گیرند، تو سورة مدح و ثناء ما آغاز کن. «فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ» ای محمّد سینه‌ای که در وی سوز عشق ما بود، سری که در وی خمار شربت ذکر ما بود. دلی که حریق مهر و محبّت ما بود، جانی که غریق نظر لطف ما بود، تنی که پیوسته در ناز و راز ما بود، از کجا به اسماع گفت و گوی بیگانگان پردازد، یا جهل و بیهوده ایشان در وی چه اثر کند.

«وَ لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ» الایة... این باز مرهمی دیگر است که بر دل درویشان می‌نهد، حقارت و مهانت دنیا فرا خلق نماید، و عیب و عوار آن آشکارا می‌کند و دوستان خود را از دیدن و دوست داشتن آن منع می‌کند، می‌گوید: «زَهْرَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ» این دنیا شکوفه‌ایست، تری و تازگی و زیبایی وی روزی چند بود، آن گه پژمرده شود و نیست گردد و فتنه وی در دل بماند.

چه داری مهر بی مهری کز و بی‌جان شد اسکندر
چه بازی عشق با یاری کزو بی‌ملک شد دارا.

رجوع الاغنیاء الی الدنیا و رجوع الفقراء الی المولی، شتّان بین ذا و ذا. توانگران بهر چه شان پیش آید رجوع با دنیا کنند، درویشان بهمه حال دل با مولی دارند، ازینجا معلوم شود شرف درویشان بر توانگران.

جنید رحمة اللَّه علیه، درویشی را بر توانگری فضل نهادی، و ابن عطا بر خلاف وی توانگری را بر درویشی شرف نهادی، روزی میان ایشان مناظره رفت جنید حجّت آورد که رسول خدا میگوید: یدخل فقراء امتی الجنّة قبل اغنیائها بنصف یوم و ذلک خمس مائة عام.

گفت کسی که در بهشت شود فاضلتر از آن که پانصد سال در شمار بماند. ابن عطا گفت لا بل این فاضلتر که در شمار بماند از بهر آنکه آن کس که در بهشت است در لذت نعمتست و آن کس که در شمارست در لذت عتاب حقست، و با دوست سخن گفتن اگر چه در مقام عتاب بود وراء آنست که بغیر دوست مشغول شدن ورچه در مقام نعمت بود، زیرا که در بلاء دوست بودن خوشتر از آن که در نعمت دوست بی دوست بودن. جنید جواب داد که اگر توانگر را لذّت عتابست درویش را لذت اعتذار است. و ذلک فیما روی انس بن مالک عن النبی (ص) قال: «انّ اللَّه لیؤتی بالعبد الفقیر یوم القیامة فیستره من النّاس فی کنف منه ثم یعتذر الیه کما کان الرّجل یعتذر الی الرجل فی الدّنیا، فیقول عبدی و عزّتی و جلالی ما زویت عنک الدّنیا لهوانک علیّ و لکن لما اعددت لک من الکرامة و الفضیلة، اخرج یا عبدی الی هذه الصفوف فانظر من اطعمک و سقاک او کساک لا یرید بذلک الا وجهی فخذ بیده فهو لک و النّاس یومئذ قد ألجمهم العرق، فیخرج فیتخلل الصفوف و یتصفح وجوه النّاس، فازا رأی رجلا قد صنع به شیئا من ذلک اخذ بیده فیقال قد وهب له.»

جنید این خبر بدلیل آورد و گفت اگر با توانگر عتاب می‌کند از درویش عذر میخواهد، و لذت عذر وراء لذت عتابست، زیرا که عتاب با دوست و دشمن رود و عذر جز با دوستان نرود، این منع دنیا از درویشان نه از آنست که دنیا از ایشان دریغ است، لکن ایشان از دنیا دریغند، همت ایشان به از دنیا، مراد ایشان به از عقبی، مقصود ایشان دیدار مولی.

لقمان سرخسی را وقتی موی دراز گشته بود بر خاطر او بگذشت که کاشکی درمی‌ بودی که بگرما به شدی و موی باز کردی هنوز این در خاطر تمام در نیاورده بود که یک صحرا همه زر دید، لقمان دیده فراز کرد و با خود گفت:

گر من سخنی بگفتم اندر مستی
اشتر بقطار ما چرا دربستی.

«وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها» بنده را آموخت میفرماید و بر اظهار عبودیت و ملازمت طاعت می‌دارد، و تا بنده شایسته و پسندیده نباشد او را بر درگاه خود بخدمت بندارد، و بحضرت راز در نماز او را راه ندهد، چه دولتست وراء آن که در روزی پنج بار، بار گیر بارگاه وصل بحکم فضل در دست رکابی لطف بکلبه عجز بنده فرستد، و این طغرای عزت بر منشور دولت او ثبت کند که: قسمت الصلاة بینی و بین عبدی نصفین الحدیث.

موسی کلیم را در وعده مناجات چهل روز در انتظار بداشت، چون نوبت باین امت رسید مائده انتظار برداشت، در شبانروزی پنج بار قدح مناجات بر دست ساقی لطف دمادم کرد که: «وَ اسْجُدْ وَ اقْتَرِبْ» و این نه تفضیل اعم است بر انبیاء لکن من کان اضعف فالرب به الطف. رب الارباب کار ضعیفان چنان سازد که جمله اقویا از آن در تعجب آیند، صد هزار ملک مقرب در بحر رکوع و سجود غوص کردند و کس حدیث ایشان نکند و این گدای بی‌نوا از خواب در آید و گوید آه که بیگاه شد، ربّ العالمین در مصحف مجد رقم اعزاز از بر کسوة راز وی کشد که: «تَتَجافی‌ جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ» الایة.

«لا نَسْئَلُکَ رِزْقاً نَحْنُ نَرْزُقُکَ» هر که اعتقاد کرد که رازق بحقیقت خداوند است و رزق همه ازوست و اسباب بتقدیر اوست، نشان وی آن بود که بهمگی دل بر وی توکل کند و از اغیار تبتل کند، تا ربّ العزة کار وی میسازد و هر دمی بانواع کرامت او را می‌نوازد، مردی بنزدیک حاتم اصم آمد اصم آمد گفت بچه چیز روزگار می‌گذرانی که ضیاعی و عقاری نداری؟ حاتم گفت من خزانته. از خزانه حق میخورم. مرد گفت نان از آسمان بتو فرو اندازد؟ حاتم گفت لو لم تکن له الارض لکان یلقی علی الخبز من السماء. اگر زمین آن او نبودی نان از آسمان فرو انداختی.

فقال الرّجل، انتم تقولون بالکلام، فقال حاتم لانه لم ینزل من السّماء الا الکلام فقال الرّجل انا لا اقوی علی مجادلتک. فقال لان الباطل لا یقوی مع الحق. ای مسکین هیچ بیماری صعب‌تر از بیماری ضعف یقین نیست، یقین با حق درست کن و دست ترا. اسم یقین است، علم یقین است، و عین یقینست و حق یقینست و حقیقت حق یقینست، اسم یقین عوام راست، علم یقین خواص راست، عین یقین خاص الخاص راست، حق یقین انبیاء راست، حقیقت حق یقین مصطفی راست، مرد که مرد گردد بیقین گردد، یقین باید که بزبان رسد تا گوینده آید، بچشم رسد تا بیننده آید، بگوش رسد تا شنونده آید، بدست رسد تا گیرنده آید، بپای رسد تا رونده آید.

مصطفی (ص) گفت: عیسی (ع) بر روی آب برفت و گر یقینش زیادت بودی بر هوا برفتی. استاد ابو علی دقاق گفت این اشارت بخود کرد یعنی شب معراج ما که بر هوا میرفتیم از کمال یقین بود.

«قُلْ کُلٌّ مُتَرَبِّصٌ فَتَرَبَّصُوا» الایة. ارباب التفرقة ینتظرون نوب الایام، کیف یقتضیه حکم الافلاک و ما الّذی یوجبه الطبائع و النجوم. و المسلمون ینتظرون ما یبدو من المقادیر فهم فی روح التوحید و الباقون فی ظلمات الشّرک.

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله: «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً» الایة.
هوش مصنوعی: این جمله به این معنی است که کسی که از یاد خدا و ذکر او روی گردان شود، زندگی سخت و تنگی را تجربه خواهد کرد.
قال جعفر الصادق (ع) فی هذه الایة: لو عرفونی ما اعرضوا عنّی و من اعرض عنّی رددته الی الاقبال علی ما یلیق به من الاجناس و الالوان.
هوش مصنوعی: جعفر صادق (ع) در مورد این آیه فرموده‌اند: اگر مردم مرا می‌شناختند، از من روی‌دانم نمی‌کردند و کسی که از من روی‌گردان شود، من او را به سوی آنچه مناسب اوست برمی‌گردانم، با توجه به انواع و اقسام مختلف.
هر که او را شناسد در همه حال او را یاد کند و ز همه یادها جز یاد او اعراض کند، هر که او را داند پیوسته ذاکر او بود و بر اداء فرایض و نوافل مواظب بود، و قدم خود را بگذارد، حقوق او مطالب بود، و هر که در همه عمر یک طرفة العین روی از ذکر حق بگرداند و بذکر خلق آرد مخدّره معرفت روی از وی بپوشد که هرگز از آن جمال بهره نیابد. هذا لمن اعرض عن ذکره فی جمیع عمره طرفة عین فکیف حال من لم یقبل علی ذکر الحق فی جمیع عمره طرفة عین.
هوش مصنوعی: هر کسی که خدا را بشناسد، در هر شرایطی او را به یاد خواهد آورد و از تمام یادها جز یاد او غفلت نخواهد کرد. کسی که او را حقیقی بداند، همواره به یاد اوست و برای انجام واجبات و نفل‌ها مراقب است. او باید به حقوق او توجه کند. اما اگر کسی حتی در یک لحظه از یاد خدا رو برگرداند و به یاد بندگان دیگر بپردازد، معرفت و زیبایی او از او پنهان می‌شود و هرگز از جمال او بهره‌مند نخواهد شد. این وضعیت برای کسی است که در تمام عمرش حتی یک لحظه هم از یاد او غافل شود، پس حال کسی که در همه عمر خود حتی یک لحظه به یاد خدا نباشد چقدر بد خواهد بود.
خطاب آمد از جبّار کاینات با آن مهتر عالم نقطه دایره حادثات که: ای سیّد من نپسندم که در دو کون اعتماد تو جز بر ما بود یا بر زبان تو جز ذکر ما و در دل تو جز مهر ما بود، همه را بر تو بیرون آریم و همه را خصمان تو کنیم تا در دو کون جز از مات یاد نیاید، اول خویشان و تبار و نزدیکان وی را بر وی بیرون آورد تا چون از نزدیکان جفا بیند بر دوران خود دل ننهد، میخواست جلّ جلاله تا روی دل وی از خلق بگرداند و سر وی از کل عالم باز بندد و بخود پیوندد، فانّ الاتّصال بالحق علی قدر الانفصال عن الخلق. واسطی گوید: هر که بدو نگرد بخود ننگرد، هر که یاد او کند یاد خود فراموش کند، یاد خود و یاد خلق تخم غمانست، یاد یاد حقّست دیگر همه تاوانست، اگر نه در ازل ترا یاد کردی ترا زهره یاد کرد او کی بودی، اگر نه این توقیع رفیع از حضرت عزّت روان گشتی که: «فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ» که یارستی ذکر وی بخواب اندر بدیدن یا نام وی بخاطر بگذرانیدن، خلقی بودند در مهامه حیرت و در ظلمات فکرت، همی لطف ربّانی و مدد یزدانی سفری کرد بعالم خاک، یتیم بو طالب درّ یتیم هر طالب گردانید، آن سیّد کونین چون در آمد سفره بیفکند و صلا آواز در داد، خواجگان قریش چون بو جهل و بو لهب و امثال ایشان اجابت نکردند، گفتند خواجگان و مهتران ننگ دارند که بدعوت گدایان حاضر آیند، آن صلا گفتن مهتر کونین در اقطار عالم طوافی کرد هر کجا سوخته‌ای بود اجابت کرد، بلال حبشی صلای مهتر بشنید روی براه آورد، صهیب در روم بشنید، سرگردان در تک و پوی افتاد. سلمان از فارس عاشق‌وار روی بحضرت نهاد، چون در رسیدند بر سفره نشستند و آن دولت دست در هم زد و آفتاب سعادت در آسمان ارادت بکمال رسید، آن صنادید و گردنکشان در نگرستند بی‌دولتی خود در جنب دولت ایشان بدیدند، حسد بردند خواستند که ایشان را از آن سفره بر انگیزانند گفتند ای محمّد ایشان را بران تا ما با تو همسایگی کنیم، ما را عار می‌آید که با گدایان نشینیم. مهتر از غایت حرص که بر اسلام داشت خواست که آن کار پیش گیرد، از حضرت عزّت خطاب آمد که: گرد آزار دل سوختگان مگرد که کریمان را عادت نبود که گدایان را از سفره بر انگیزانند. «وَ لا تَطْرُدِ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ» ای محمد این درویشان را مران که زندگانی ایشان بذکر ماست. وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا. و آن خواجگان را فرمان مبر که دل ایشان از ذکر ما خالیست.
هوش مصنوعی: پیام از جانب خداوند به پیامبر فرستاده شد که از او خواسته شد که تنها به او و یاد او اعتماد کند و دلش را از محبت به غیر خالی کند. خداوند می‌خواست که هرگونه تعلق و محبت به دیگران را از دل پیامبر دور کند تا او فقط به خدا متصل شود. بر این اساس، اگر کسی به یاد خداوند باشد، دیگر یادهای نفسانی و دنیوی را فراموش می‌کند. در تاریخ، وقتی پیامبر دعوتش را آغاز کرد، بسیاری از کسانی که در جاهلیت بودند، حاضر به پاسخگویی نشدند و از شرکت در این دعوت خودداری کردند. اما در عوض، افرادی مانند بلال حبشی و سلمان فارسی با شوق و محبت به دعوت پاسخ دادند و به جمع پیامبر پیوستند. برخی از اشراف قریش از دیدن جمعیت این افراد و نزدیکی به پیامبر حسادت کردند و تلاش کردند تا پیامبر را متقاعد کنند که این درویشان را از خود دور کند. اما خداوند به پیامبر یادآوری کرد که او نباید درویشان را طرد کند، زیرا زندگی آن‌ها با ذکر خداوند و یاد اوست و باید به یاد خدا اهمیت داده شود.
درویشان را صفت اینست که: «یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً» عادتشان اینست که «یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ». سیرتشان اینست: «وَ یُؤْثِرُونَ عَلی‌ أَنْفُسِهِمْ». حاصلشان اینست که «یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ». باز خواجگان قریش را صفت اینست. «یُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَساداً» همتشان اینست که: «لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ» حاصلشان اینست، «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی» اینست «وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمی‌».
هوش مصنوعی: درویشان به این ویژگی شناخته می‌شوند که در همه حالت‌ها خداوند را یاد می‌کنند و در دعا کردن به پروردگارشان در صبح و عصر عادت دارند. رفتار آن‌ها به این صورت است که دیگران را بر خود مقدم می‌دانند. نتیجه این رفتار این است که خداوند آن‌ها را دوست دارد و آن‌ها نیز او را دوست دارند. در مقابل، قریش دارای صفاتی هستند که در جنگ با خدا و رسولش هستند و در زمین فساد ایجاد می‌کنند. هدف آن‌ها این است که تو را تثبیت کنند، بکشند یا از شهر بیرون کنند. نتیجه کار آن‌ها این است که کسی که از یاد من روی برگرداند، در روز قیامت نابینا محشور خواهد شد.
قوله: «وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ» الایة... هر کرا نواخت در ازل نواخت بفضل خود نه بطاعت او، هر کرا انداخت در ازل انداخت بعدل خود نه بمعصیت او، هر کرا قبول کرد از وی هیچ سرمایه نخواهد، و هر کرا رد کرد از وی هیچ سرمایه نپذیرد. باش تا فردا که فریشتگان سرمایه‌های خود بباد بر دهند که: ما عبدناک حقّ عبادتک. آدمیان خرمنهای طاعت خود آتش در زنند که: ما عرفناک حقّ معرفتک انبیاء و رسل از علم و دانش خویش پاک بیرون آیند که: لا عِلْمَ لَنا. تا بدانی حق جلّ جلاله هر چه راست کند از آن خود راست کند، هیچیز از کرد تو پیوند کرد او نشاید اگر روا بودی که طاعت پیوند رحمت وی آمدی در خدایی درست نبودی، و اگر روا بودی که معصیت تو پیوند عقوبت او آمدی ترازو برابر آمدی، اگر رحمت کرد بفضل خود کرد نه بطاعت تو، ور عقوبت کرد بعدل خود کرد نه بمعصیت تو.
هوش مصنوعی: در این متن اشاره شده که هر کس در دنیای پیش از تولد خود از فضل و رحمت خدا نوازش شده و نه به خاطر طاعت و اعمالش. همچنین، هر کسی که در این دنیا دچار مشکل یا ناراحتی می‌شود، این به عدالت خداوند مرتبط است و به خاطر معصیت او نیست. کسانی که مورد پذیرش خداوند قرار می‌گیرند، نسبت به او هیچ چیز از خود ندارند و کسانی که رد می‌شوند نیز هیچ دارایی نخواهند داشت. در روز قیامت، فرشتگان به خاطر ناتوانی‌شان در عبادت واقعی از خداوند عذرخواهی می‌کنند و انسان‌ها هم به همواره از محدودیت‌های شناختشان در برابر خداوند ابراز ندامت خواهند کرد. در نهایت، حقایق به وضوح نشان می‌دهند که هر آنچه از جانب خداوند ایجاد می‌شود، ثمره‌ی رحمت و عدالت اوست و ارتباطی به اعمال ما ندارد. اگر انسان‌ها از رحمت خداوند بهره‌مند هستند، این به لطف اوست و اگر دچار عذاب شوند، این به جهت عدالت اوست، نه پیوندی با اعمالشان.
«فَاصْبِرْ عَلی‌ ما یَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ» جای دیگر گفت: «وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ بِما یَقُولُونَ فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ» ای محمد ما می‌دانیم که دل تو بتنک میآید از گفتار ناسزایان و جهل بی‌حرمتان، تو صبر کن و دل خود را بحمد و ثنا و تسبیح ما تسلّی ده، هر گه ایشان قدم در کوی بی‌حرمتی نهند، تو قدم در حضرت نماز نه، تا راز نماز بار اذی ایشان از دل تو فرو نهد.
هوش مصنوعی: صبر کن بر آنچه می‌گویند و با ستایش پروردگارت، تسبیح کن. البته ما کاملاً می‌دانیم که سخنان آنها دل تو را می‌آزارد. پس صبر کن و با ستایش و تسبیح خداوند، دل خود را آرام کن. هر بار که آنها به بی‌احترامی پرداخته و قدم بردارند، تو به نماز برو تا به وسیله نماز، غم و ناراحتی ناشی از حرف‌های آنها را از دل خود دور کنی.
بامداد و شبانگاه و در اطراف روز همه وقت، در همه حال خواهم که حلقه در ما کوبی و در ذکر و ثناء ما باشی ای محمّد اگر مکیّان ترا ناسزا گویند، باک مدار که ما لوح مدح و ثناء تو بقلم لطف قدم می‌نویسیم، چون ایشان تخته هجو تو خواندن گیرند، تو سورة مدح و ثناء ما آغاز کن. «فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ» ای محمّد سینه‌ای که در وی سوز عشق ما بود، سری که در وی خمار شربت ذکر ما بود. دلی که حریق مهر و محبّت ما بود، جانی که غریق نظر لطف ما بود، تنی که پیوسته در ناز و راز ما بود، از کجا به اسماع گفت و گوی بیگانگان پردازد، یا جهل و بیهوده ایشان در وی چه اثر کند.
هوش مصنوعی: صبح و شب و در تمام ساعات روز، همیشه می‌خواهم که به ما نزدیک شوی و در ذکر و ستایش ما باشی ای محمد. اگر اهل مکه به تو ناسزا بگویند، نگران نباش، چون ما با قلم لطف و محبت خود، لوح ستایش و ثنای تو را می‌نویسیم. وقتی آن‌ها تو را به تمسخر می‌گیرند، تو شروع کن به گفتن مدح و ستایش ما. ای محمد، سینه‌ای که در آن شوق و عشق ما خاموش نمی‌شود، سری که در آن نشانه‌های ذکر ما نمایان است، دلی که آتش مهر و محبت ما را حمل می‌کند، جانی که در دریای لطف ما غرق شده است، بدنی که همیشه در ناز و راز ما بوده، چگونه ممکن است به سخنان بیگانه گوش دهد یا جهل و بی‌معنایی آن‌ها در او اثری بگذارد؟
«وَ لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ» الایة... این باز مرهمی دیگر است که بر دل درویشان می‌نهد، حقارت و مهانت دنیا فرا خلق نماید، و عیب و عوار آن آشکارا می‌کند و دوستان خود را از دیدن و دوست داشتن آن منع می‌کند، می‌گوید: «زَهْرَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ» این دنیا شکوفه‌ایست، تری و تازگی و زیبایی وی روزی چند بود، آن گه پژمرده شود و نیست گردد و فتنه وی در دل بماند.
هوش مصنوعی: این بخش به نوعی نصیحت اشاره دارد که نباید به دنیا و زرق و برق‌های آن نگاه کرد. این پیامی است برای دلداری به کسانی که در رنج و فقر هستند. دنیا با تمام زیبایی‌ها و ظاهری که دارد، در واقع چیزی ناپایدار و بی‌ارزش است. زیبایی و جذابیت آن مانند شکوفه‌ای است که مدت کوتاهی خوش می‌درخشد و بعد پژمرده می‌شود. بنابراین، باید به دوستان و نزدیکان خود این موضوع را یادآوری کنیم که نباید فریب زرق و برق دنیا را بخورند و بیش از حد به آن دل ببندند.
چه داری مهر بی مهری کز و بی‌جان شد اسکندر
چه بازی عشق با یاری کزو بی‌ملک شد دارا.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به بررسی قدرت و تأثیر عشق بر زندگی انسان‌ها می‌پردازد. او اشاره می‌کند که حتی بزرگ‌ترین شخصیت‌ها و پادشاهان مانند اسکندر و دارا هم تحت تأثیر عشق قرار می‌گیرند و دچار سرنوشت‌هایی می‌شوند. عشق می‌تواند به وضوح نشان دهد که حتی افراد قدرتمند و با نفوذ نیز در برابر احساسات و روابط انسانی آسیب‌پذیر هستند و گاهی اوقات قدرتمندی آن‌ها به صرف وجود عشق از بین می‌رود.
رجوع الاغنیاء الی الدنیا و رجوع الفقراء الی المولی، شتّان بین ذا و ذا. توانگران بهر چه شان پیش آید رجوع با دنیا کنند، درویشان بهمه حال دل با مولی دارند، ازینجا معلوم شود شرف درویشان بر توانگران.
هوش مصنوعی: بازگشت ثروتمندان به دنیا و بازگشت فقیران به خداوند، دو موضوعی کاملاً متفاوت است. وقتی که ثروتمندان با مشکلات و چالش‌هایی روبه‌رو می‌شوند، به دنیا رجوع می‌کنند؛ اما درویشان در هر حال و وضعیتی، دلشان به خداوند وابسته است. از اینجا می‌توان فهمید که درویشان از نظر ارزش و مقام بر ثروتمندان برتری دارند.
جنید رحمة اللَّه علیه، درویشی را بر توانگری فضل نهادی، و ابن عطا بر خلاف وی توانگری را بر درویشی شرف نهادی، روزی میان ایشان مناظره رفت جنید حجّت آورد که رسول خدا میگوید: یدخل فقراء امتی الجنّة قبل اغنیائها بنصف یوم و ذلک خمس مائة عام.
هوش مصنوعی: جنید رحمت الله علیه، مقام درویشان را بالاتر از ثروتمندان می‌دانست، در حالی که ابن عطا نظر متفاوتی داشت و ثروت را بر درویشی ارجح می‌دانست. یک روز بین این دو نفر مناظره‌ای صورت گرفت. جنید به گفته‌ای از رسول خدا استناد کرد که فرمود: فقرای امت من قبل از ثروتمندان به نصف روز، یعنی حدود پانصد سال زودتر، وارد بهشت می‌شوند.
گفت کسی که در بهشت شود فاضلتر از آن که پانصد سال در شمار بماند. ابن عطا گفت لا بل این فاضلتر که در شمار بماند از بهر آنکه آن کس که در بهشت است در لذت نعمتست و آن کس که در شمارست در لذت عتاب حقست، و با دوست سخن گفتن اگر چه در مقام عتاب بود وراء آنست که بغیر دوست مشغول شدن ورچه در مقام نعمت بود، زیرا که در بلاء دوست بودن خوشتر از آن که در نعمت دوست بی دوست بودن. جنید جواب داد که اگر توانگر را لذّت عتابست درویش را لذت اعتذار است. و ذلک فیما روی انس بن مالک عن النبی (ص) قال: «انّ اللَّه لیؤتی بالعبد الفقیر یوم القیامة فیستره من النّاس فی کنف منه ثم یعتذر الیه کما کان الرّجل یعتذر الی الرجل فی الدّنیا، فیقول عبدی و عزّتی و جلالی ما زویت عنک الدّنیا لهوانک علیّ و لکن لما اعددت لک من الکرامة و الفضیلة، اخرج یا عبدی الی هذه الصفوف فانظر من اطعمک و سقاک او کساک لا یرید بذلک الا وجهی فخذ بیده فهو لک و النّاس یومئذ قد ألجمهم العرق، فیخرج فیتخلل الصفوف و یتصفح وجوه النّاس، فازا رأی رجلا قد صنع به شیئا من ذلک اخذ بیده فیقال قد وهب له.»
هوش مصنوعی: کسی گفت که کسی که به بهشت می‌رود از کسی که پانصد سال در دنیا به شمار می‌آید، برتر است. ابن عطا پاسخ داد که نه، بلکه آن کسی که در شمار می‌ماند از آن جهت برتر است که بهشت‌نشین در لذت نعمت‌ها است و کسی که در شمار است مشغول عتاب و گفتگو با حق است. و صحبت با دوست، حتی اگر در مقام عتاب باشد، خوشایندتر است از اینکه بی‌دوست در نعمت‌ها باشی. زیرا بودن در مشکلات با دوست، بهتر از بدون دوست بودن در نعمت‌هاست. جنید نیز پاسخ داد که اگر ثروت‌مند از عتاب لذت می‌برد، درویش از اعتذار خوشنود است. در این باره انس بن مالک از پیامبر نقل کرده که خداوند در روز قیامت بنده فقیر را از مردم پنهان می‌کند و از او عذرخواهی می‌کند، همانطور که یک مرد در دنیا از دیگری عذرخواهی می‌کند. خدا می‌گوید که من دنیا را از تو دور نکردم به خاطر بی‌ارزشیت برای من، بلکه به خاطر کرامت و فضیلت‌هایی که برای تو در نظر گرفته‌ام. سپس به بنده می‌گوید که برو به این صفوف و ببین چه کسی به تو غذایی داده یا تو را سیراب کرده یا لباسی به تو پوشانده است، تنها به خاطر جلب رضایت من. او دست آن شخص را می‌گیرد و می‌گویند که این به او بخشیده شده است، در حالی که روز قیامت مردم در عرق غرق شده‌اند و او به صفوف می‌رود و چهره‌ها را می‌نگرد.
جنید این خبر بدلیل آورد و گفت اگر با توانگر عتاب می‌کند از درویش عذر میخواهد، و لذت عذر وراء لذت عتابست، زیرا که عتاب با دوست و دشمن رود و عذر جز با دوستان نرود، این منع دنیا از درویشان نه از آنست که دنیا از ایشان دریغ است، لکن ایشان از دنیا دریغند، همت ایشان به از دنیا، مراد ایشان به از عقبی، مقصود ایشان دیدار مولی.
هوش مصنوعی: جنید این موضوع را مطرح کرد و گفت اگر با فرد ثروتمند صحبت تند و تیزی می‌کند، از درویش عذرخواهی می‌کند. زیرا لذت عذرخواهی از لذت سرزنش بیشتر است، چون سرزنش می‌تواند از سوی دوستان و دشمنان باشد اما عذرخواهی فقط میان دوستان اتفاق می‌افتد. محرومیت درویشان از دنیا به این دلیل نیست که دنیا چیزی را از آن‌ها دریغ می‌کند، بلکه آن‌ها خودشان از دنیا دوری می‌جویند. هدف و آرزوی آن‌ها فراتر از دنیا است و هدفشان از آخرت بالاتر است و مقصود اصلی آن‌ها دیدار با خداوند است.
لقمان سرخسی را وقتی موی دراز گشته بود بر خاطر او بگذشت که کاشکی درمی‌ بودی که بگرما به شدی و موی باز کردی هنوز این در خاطر تمام در نیاورده بود که یک صحرا همه زر دید، لقمان دیده فراز کرد و با خود گفت:
هوش مصنوعی: لقمان سرخسی وقتی که موهایش بلند شده بود، به یادش آمد که ای کاش در دیار گرما بود و موهایش را باز کرده بود. هنوز این فکر در ذهنش کامل نشده بود که یک دشت را تماماً زر و طلا ببیند. لقمان چشمش را بالا برد و با خود گفت:
گر من سخنی بگفتم اندر مستی
اشتر بقطار ما چرا دربستی.
هوش مصنوعی: اگر من در حالت مستی چیزی گفتم که به خاطر آن شترمان را در صف قرار دادند، پس چرا درب را بستید؟
«وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها» بنده را آموخت میفرماید و بر اظهار عبودیت و ملازمت طاعت می‌دارد، و تا بنده شایسته و پسندیده نباشد او را بر درگاه خود بخدمت بندارد، و بحضرت راز در نماز او را راه ندهد، چه دولتست وراء آن که در روزی پنج بار، بار گیر بارگاه وصل بحکم فضل در دست رکابی لطف بکلبه عجز بنده فرستد، و این طغرای عزت بر منشور دولت او ثبت کند که: قسمت الصلاة بینی و بین عبدی نصفین الحدیث.
هوش مصنوعی: در این متن به اهمیت نماز و بندگی اشاره می‌شود. می‌گوید که خداوند از بنده می‌خواهد که به خانواده‌اش نماز را سفارش کند و خود نیز در انجام آن ایستادگی کند. همچنین تأکید می‌کند که تا زمانی که بنده به مقام شایستگی نرسد، نمی‌تواند به درگاه الهی نزدیک شود و در راز و عبادت او شریک گردد. نماز، با توجه به تأکید بر آن، فرصتی است که خداوند هر روز پنج بار به بنده خود می‌دهد تا به خدمت و بندگی بپردازد و بدین وسیله به او عزت و کرامت عطا کند. در واقع، نماز پل ارتباطی میان خدا و بندگان است و نشان‌دهنده‌ی محبت و لطف الهی به آن‌هاست.
موسی کلیم را در وعده مناجات چهل روز در انتظار بداشت، چون نوبت باین امت رسید مائده انتظار برداشت، در شبانروزی پنج بار قدح مناجات بر دست ساقی لطف دمادم کرد که: «وَ اسْجُدْ وَ اقْتَرِبْ» و این نه تفضیل اعم است بر انبیاء لکن من کان اضعف فالرب به الطف. رب الارباب کار ضعیفان چنان سازد که جمله اقویا از آن در تعجب آیند، صد هزار ملک مقرب در بحر رکوع و سجود غوص کردند و کس حدیث ایشان نکند و این گدای بی‌نوا از خواب در آید و گوید آه که بیگاه شد، ربّ العالمین در مصحف مجد رقم اعزاز از بر کسوة راز وی کشد که: «تَتَجافی‌ جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ» الایة.
هوش مصنوعی: موسی مدتی طولانی منتظر بود تا در چهل روز گفت‌وگو با خدا از او بهره‌مند شود. وقتی نوبت این امت رسید، مائده‌ای در انتظارشان قرار گرفت. در طی هر روز، پنج بار از دست ساقی رحمت شراب مناجات جاری می‌شد و پیامی از جانب خدا به گوش می‌رسید که فرمود: «سجده کن و نزدیک شو». این موضوع نشان‌دهنده برتری انبیاء نیست، بلکه کسانی که در ضعف هستند به خداوند نزدیک‌ترند. خداوند کارهایی با ضعفای عالم انجام می‌دهد که حتی قوی‌ترین‌ها از آن شگفت‌زده می‌شوند. صد هزار ملک مقرب در حالت رکوع و سجده غرق شدند و هیچ کس از آن‌ها سخن نمی‌گوید، اما این بنده بی‌چاره از خواب بیدار می‌شود و ناله می‌کند که چه دیر شده است. خدای جهانیان در کتابش بزرگ‌منشی‌اش را به نمایش می‌گذارد و مایع فخر را به کسی که شب‌ها از خواب بیدار می‌شود تقدیم می‌کند.
«لا نَسْئَلُکَ رِزْقاً نَحْنُ نَرْزُقُکَ» هر که اعتقاد کرد که رازق بحقیقت خداوند است و رزق همه ازوست و اسباب بتقدیر اوست، نشان وی آن بود که بهمگی دل بر وی توکل کند و از اغیار تبتل کند، تا ربّ العزة کار وی میسازد و هر دمی بانواع کرامت او را می‌نوازد، مردی بنزدیک حاتم اصم آمد اصم آمد گفت بچه چیز روزگار می‌گذرانی که ضیاعی و عقاری نداری؟ حاتم گفت من خزانته. از خزانه حق میخورم. مرد گفت نان از آسمان بتو فرو اندازد؟ حاتم گفت لو لم تکن له الارض لکان یلقی علی الخبز من السماء. اگر زمین آن او نبودی نان از آسمان فرو انداختی.
هوش مصنوعی: هر کسی که به این باور برسد که تنها خداوند رازق است و تمام رزق‌ها از اوست و تمام اسباب به تقدیر او تعلق دارند، باید به او توکل کند و از دیگران دل بکند. این گونه، خداوند کار او را آسان می‌کند و هر لحظه او را با انواع کرامت‌ها نوازش می‌دهد. روزی مردی به حاتم اصم نزدیک شد و از او پرسید چگونه زندگی می‌کنی در حالی که نه دارایی و زمین داری؟ حاتم پاسخ داد که من از خزانه الهی بهره می‌برم. مرد سوال کرد آیا نان از آسمان برای تو پایین می‌آید؟ حاتم پاسخ داد که اگر زمین برای او نبود، نان را از آسمان بر او می‌انداخت.
فقال الرّجل، انتم تقولون بالکلام، فقال حاتم لانه لم ینزل من السّماء الا الکلام فقال الرّجل انا لا اقوی علی مجادلتک. فقال لان الباطل لا یقوی مع الحق. ای مسکین هیچ بیماری صعب‌تر از بیماری ضعف یقین نیست، یقین با حق درست کن و دست ترا. اسم یقین است، علم یقین است، و عین یقینست و حق یقینست و حقیقت حق یقینست، اسم یقین عوام راست، علم یقین خواص راست، عین یقین خاص الخاص راست، حق یقین انبیاء راست، حقیقت حق یقین مصطفی راست، مرد که مرد گردد بیقین گردد، یقین باید که بزبان رسد تا گوینده آید، بچشم رسد تا بیننده آید، بگوش رسد تا شنونده آید، بدست رسد تا گیرنده آید، بپای رسد تا رونده آید.
هوش مصنوعی: مرد گفت که شما به کلام اعتقاد دارید. حاتم پاسخ داد که تنها کلام از آسمان نازل شده است. آن مرد گفت که من توانایی مجادله با تو را ندارم. حاتم گفت که باطل در برابر حق نمی‌تواند دوام بیاورد. ای بیچاره، هیچ بیماری بدتر از بیماری ضعف یقین وجود ندارد. یقین را با حق ثابت کن و آنگاه دستت را به حقیقت یقین بسپار. یقین نامش یقین است، علم یقین است، عین یقین است و حق یقین نیز هست. حقیقت حق یقین بالاترین مرتبه یقین است. برای عوام، یقین به اسمش شناخته می‌شود، برای خواص به علمش، برای خاص الخاص به عینش، و برای انبیاء به حقش، و نهایتاً حقیقت حق یقین بر مصطفی (پیامبر اسلام) صدق می‌کند. مرد، اگر بخواهد مرد شود، باید ایمان داشته باشد. یقین باید به زبان بیاید تا گوینده موجود باشد، به چشم بیافتد تا بیننده پیدا شود، به گوش برسد تا شنونده درک کند، و به دست برسد تا گیرنده باشد، و در نهایت باید به پا برسد تا راهی بیابد.
مصطفی (ص) گفت: عیسی (ع) بر روی آب برفت و گر یقینش زیادت بودی بر هوا برفتی. استاد ابو علی دقاق گفت این اشارت بخود کرد یعنی شب معراج ما که بر هوا میرفتیم از کمال یقین بود.
هوش مصنوعی: مصطفی (ص) فرمودند: عیسی (ع) بر روی آب راه می‌رفت و اگر باورش بیشتر بود، می‌توانست در هوا پرواز کند. استاد ابو علی دقاق گفت این اشاره به خود او دارد، یعنی در شبی که ما در معراج به سمت آسمان می‌رفتیم، آن ناشی از کمال یقین بود.
«قُلْ کُلٌّ مُتَرَبِّصٌ فَتَرَبَّصُوا» الایة. ارباب التفرقة ینتظرون نوب الایام، کیف یقتضیه حکم الافلاک و ما الّذی یوجبه الطبائع و النجوم. و المسلمون ینتظرون ما یبدو من المقادیر فهم فی روح التوحید و الباقون فی ظلمات الشّرک.
هوش مصنوعی: بگویید: «همه در حال انتظارند، پس شما نیز منتظر باشید». کسانی که در حال تفرقه‌اند، منتظر لحظه‌هایی هستند که زمان آن‌ها را رقم می‌زند و آنچه در طبیعت و ستاره‌ها تعیین می‌شود. مسلمانان در انتظار نشانه‌هایی از سرنوشت هستند و در فضای توحید به سر می‌برند، اما دیگران در تاریکی‌های شرک و کفر به سر می‌برند.