گنجور

۷ - النوبة الثانیة

قوله تعالی: «وَ یَسْئَلُونَکَ عَنْ ذِی الْقَرْنَیْنِ» انّما سأله اهل مکّة من تلقین الیهود، مشرکان مکّه از تلقین جهودان پرسیدند از مصطفی (ص) که در گذشتگان و پیشینیان مردی طوّاف بود که بشرق و غرب رسید آن مرد کیست و قصّه وی چیست؟ ربّ العالمین بجواب ایشان این آیت فرستاد: «قُلْ سَأَتْلُوا عَلَیْکُمْ مِنْهُ ذِکْراً»

سأخبرکم من اللَّه، و قیل من ذی القرنین ای محمد ایشان را جواب ده که آری بر شما خوانم قصّه او و آگاهی دهم شما را از احوال و سر گذشت او این ذو القرنین نام وی بعربی عمرو بود و گفته‌اند عیّاش بود و بعبرانی اسکندر و اسکندریه بوی باز خوانند که وی بنا نهاد بر بحر روم و همچنین مدینه جیّ بزمین اصفهان و سمرقند و مرو و هرات بزمین خراسان وی بنا نهاده و نام پدر وی فیلقوس بود ملک یونانیان و از روم بود و رومیان همه از فرزندان عیص بن اسحاق بن ابرهیم‌اند. وهب منبه گفت: کان ذو القرنین رجلا من الرّوم ابن عجوز من عجائزها لیس لها ولد غیره. و در نبوّت وی علما مختلف‌اند، قومی گفتند پیغامبر بود که اللَّه تعالی گفت: «قُلْنا یا ذَا الْقَرْنَیْنِ» و این خطاب جز با پیغامبران نبود، قومی گفتند پیغامبر نبود اما مردی بسامان بود نیک مرد، ناصح، ملکی عادل و فاضل. و خطاب «قُلْنا یا ذَا الْقَرْنَیْنِ» بمعنی الهامست چنانک گفت: «أَوْحی‌ رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ یا مَرْیَمُ اقْنُتِی لِرَبِّکِ».

قومی گفتند پیغامبر بود اما نه مرسل بود و این قول بصحّت و صواب نزدیک تر است. و در خبری آمده که رسول خدا (ص) گفت: لا ادری ا کان ذو القرنین نبیّا ام لا،اگر این خبر درستست پس خوض کردن در آن تکلّف و تعسّف است.

و گفته‌اند چهار کس‌اند که ملک ایشان بهمه جهان برسید دو مؤمن: سلیمان بن داود و ذو القرنین، و دو کافر: نمرود و بخت‌نصر. و سبب آن که او را ذو القرنین گفتند علما را در آن اقوالست یک قول آنست که: بلغ قرنی الارض المشرق و المغرب بدو گوشه زمین رسید هم مشرق و هم مغرب چنان که قرآن بیان کرده، و گفته‌اند او را دو گیسو بود سخت تمام و نیکو بمروارید بافته، ای کانت له ذوابتان و الذّؤابة تسمّی قرنا. و قیل کان علی رأسه شبه قرنین صغیرین تواریهما العمامة.

وهب منبه گفت دو گوشه پیشانی وی از مس بود و این قولی بعید است.

امیر المؤمنین علی (ع) گفت: عاش مائة سنة فقتل ثمّ احیاه اللَّه و عاش مائة اخری فصحب فی الدّنیا قرنین.

و قیل لانّه ملک فارس و الرّوم، و قیل کان کریم الطّرفین، و قیل لانّه اعطی علم الظّاهر و الباطن، و قیل لانّه دخل النّور و الظّلمة، و قیل رأی فی المنام کانّه اخذ بقرنی الشّمس فاخبر برؤیاه فسمّی ذو القرنین.

«إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ» ای مکّنّاه من التّصرف فیها علی حسب ارادته، و قیل سهلنا علیه السّیر فیها و دلّلنا له طرقها، «وَ آتَیْناهُ مِنْ کُلِّ شَیْ‌ءٍ سَبَباً» ای آتیناه من کلّ شی‌ء یحتاج الیه الخلق حیلة و علما یتسبّب به الیه.

«فَأَتْبَعَ» ثمّ اتّبع، بوصل الف و تشدید تا قراءت ابن کثیر و نافع و ابو عمرو و یعقوب است باقی «فَأَتْبَعَ» ثمّ اتبع، بقطع خوانند بی تشدید و معنی قطع ادراک است و معنی وصل اتّباع اثر اگر چه ادراک نبود، تقول العرب اتّبعته حتّی اتبعته ای اتّبعت اثره حتّی اذا ادرکته، و المعنی «فَأَتْبَعَ سَبَباً» ای طریقا بین المشرق و المغرب و مسلکا لفتح المدائن و قتل الاعداء، گفته‌اند معنی تمکین وی در زمین آنست که آب در زیر قدم وی بسته داشتند و زمین از بهر وی در نوشتند و میغ در هوا او را مسخّر کردند و او را عمر دراز دادند و در برّ و بحر راهها برو گشاده کردند و اقطار زمین در حقّ وی چنان بود که باد در حقّ سلیمان مسخّر و نرم.

و گفته‌اند که چهار علم بچهار کس دادند: علم أسماء به آدم، لقوله: «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ». و علم تعبیر به یوسف: «وَ یُعَلِّمُکَ مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحادِیثِ». و علم غیب به خضر «وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً». و علم طلسم به ذو القرنین: «وَ آتَیْناهُ مِنْ کُلِّ شَیْ‌ءٍ سَبَباً».

... «فَأَتْبَعَ سَبَباً» سبب در قرآن بر وجوه است: یکی بمعنی باب چنان که گفت: «لَعَلِّی أَبْلُغُ الْأَسْبابَ، أَسْبابَ السَّماواتِ» ای ابوابها. دیگر بمعنی دوستی: «وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ» ای المودّات. سوم بمعنی رسن: «فَلْیَمْدُدْ بِسَبَبٍ»ای بحبل. چهارم بمعنی طریق چنانک گفت: «فَأَتْبَعَ سَبَباً» ای طریقا الی البلدان.

روایت کنند از وهب منبه که ربّ العالمین ذو القرنین را گفت: یا ذا القرنین این زمین را چهار کرانه است: یکی مشرق آنجا امتی‌اند که ایشان را ناسک گویند. دیگر کرانه مغرب است امتی دارند که ایشان را منسک گویند میان این دو امت طول زمین است. کرانه سوم جابلقا است قومی دارند که ایشان را هاویل گویند. کرانه چهارم جابرسا است در مقابل جابلقا قومی دارند که ایشان را تاویل گویند و میان این دو قوم عرض زمینست، و بیرون ازین چهار امّت امّتهای دیگرست در میان زمین که ایشان را جن و انس گویند و یاجوج و ماجوج، ترا باین زمین میفرستم تا پادشاه باشی و خلق را بر دین حق خوانی و بر سنن صواب رانی، ذو القرنین گفت: الهی انّک قد ندبتنی الی امر عظیم لا یقدر قدره احد و انت الرّءوف الرّحیم الّذی لا تکلّف نفسا الّا وسعها و لا تحملها الّا طاقتها بل انت ترحمها بایّ قوة اکاثرهم و بایّ حیلة اکابرهم و بایّ لسان اناطقهم و بایّ حجّة اخاصمهم بار خدایا دانی که من ضعیفم و آنچ مرا می‌فرمایی کاریست عظیم بزرگ و تو خداوندی کریم مهربان که هر کسی را بار آن بر نهی که برتابد و آن فرمایی که تواند، خداوندا چون سخن گویم با ایشان؟ و ایشان را لغتها مختلف که من در نیابم، بچه حجّت با ایشان خصومت گیرم؟ بکدام قوّت و عدّت با ایشان بکاوم؟ بچه حیلت کار از پیش ببرم و در راههای مختلف چون راه برم؟ اللَّه تعالی گفت جلّ جلاله یا ذا القرنین تو اندوه مدار و مترس که من ترا قوّت دل دهم و فصاحت زبان و کمال عقل و حجت روشن و برهان صادق و ساز و عدّت تمام، و آن گه نور و ظلمت ترا مسخّر گردانم تا نور از پیش همی‌رود و راه می‌برد و ظلمت از پی همی‌آید و حیاطت همی‌کند، آری ولایت عظیم بود و راه صعب و دشمن قوی و تن ضعیف، لکن چون مولی یار بود، همه کارها چون نگار بود. ذو القرنین بفرمان اللَّه تعالی فرا راه بود نور در پیش و ظلمت در قفا و با وی هزار هزار و چهار صد هزار مرد بود جنگی، رفت سوی مغرب چنانک ربّ العزّه گفت: «حَتَّی إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ» تا آن گه که رسید آنجا که آفتاب فرو می‌شود، چشمه‌ای دید عظیم، آبی تاریک و گلی سیاه که آفتاب در میان آن چشمه فرو می‌شد و آن چشمه همچون دیگ میجوشید اینست که ربّ العالمین گفت: «وَجَدَها تَغْرُبُ فِی عَیْنٍ حَمِئَةٍ» ابن کثیر و نافع و ابو عمرو و حفص و یعقوب حمئة خوانند بهمزه بی الف، ای ذات حمأة و هو الطّین الاسود، و فی ذلک یقول الشّاعر:

قد کان ذو القرنین عمّی مسلما
ملکا تدین له الملوک و تحشد
بلغ المشارق و المغارب ینبغی
اسباب امر من حکیم مرشد
فرأی مغیب الشّمس عند مآبها
فی عین ذی خلب و ثأط حرمد

الخلب الطّین و الثأط الحمأة و الحرمد الاسود، و قرأ الباقون «فی عین حامیة» بالالف من غیر همز ای حارّة.

روی ابو ذر قال کنت ردف النّبی (ص) فقال یا با ذر این تغرب هذه؟

قلت اللَّه و رسوله اعلم، قال فانّها تغرب فی عین حامیة.

و گفته‌اند معنی آیت آنست که ذو القرنین را چنان نمود که آفتاب بآن چشمه فرو می‌شود همچون کسی که در دریا بود چنان نماید که آفتاب از دریا بر می‌آید و هم بدریا فرو می‌شود، یا در بیابان بود چنان نماید که آفتاب از بیابان بر می‌آید و هم ببیابان فرو میشود، بچشم نگرند چنین نماید و حقیقت خلاف این باشد.

... «وَ وَجَدَ عِنْدَها قَوْماً» ذو القرنین که آنجا رسید بنزدیک آن چشمه قومی یافت یعنی شارستانی عظیم دید در آن خلقی عظیم فراوان بودند یعنی ناسک، ایشان را قوت و قامت تمام و سلاح و ساز جنگ ساخته، زبانهاشان مختلف و هواهاشان پراکنده، جامه‌هاشان پوست صیدی و طعامها صید دریایی، همه کافر که در میان ایشان یک مؤمن نه، ذو القرنین ایشان را بر توحید دعوت کرد و دین حق بر ایشان عرضه کرد، قومی بگرویدند و قومی نه، پس ربّ العالمین گفت: «یا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ»

آن کس که گوید ذو القرنین پیغامبر بود این قول بمعنی وحی باشد، یعنی اوحی اللَّه الیه بهذا، و آن کس که گوید پیغامبر نبود، پس آن را دو قول گفته‌اند: یکی اوحی اللَّه الی نبیّ فامره النّبیّ به، و الثانی کان الهاما و القاء فی القلب: «قُلْنا یا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ» ای امّا ان تعذّبهم بالسّیف ان اصرّوا علی کفرهم و لم یدخلوا فی الاسلام، «وَ إِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِیهِمْ حُسْناً» باکرامهم و تعلیمهم شرایع الدّین ان آمنوا. و قیل العذاب القتل و اتّخاذ الحسن الاسر، یعنی تأسرهم فتعلمهم الهدی و تبصرهم الرّشاد.

«قالَ» ذو القرنین، «أَمَّا مَنْ ظَلَمَ» ای کفر، «فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ» انا و من معی بالقتل، «ثُمَّ یُرَدُّ إِلی‌ رَبِّهِ فَیُعَذِّبُهُ عَذاباً نُکْراً» فی القیامة لم یعهد مثله.

«وَ أَمَّا مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُ جَزاءً الْحُسْنی‌» عمل صالح اینجا شهادتست و قربان و ختان که اعلام دین‌اند، «فَلَهُ جَزاءً الْحُسْنی‌» حمزه و کسایی و حفص و یعقوب جزاء بنصب و تنوین خوانند یعنی فله الحسنی جزاء یکون مصدرا فی موضع الحال، ای فله الحسنی مجزیا بها و الحسنی صفة و موصوفها الخلال او المکافاة و التّقدیر فله الخلال او المکافاة الحسنی، و قرأ الباقون «جَزاءً الْحُسْنی‌» برفع جزاء و اضافته و الوجه انّ جزاء مبتداء و له خبره و الحسنی مضاف الیها و هی صفة الخلال ایضا و تقدیره فله جزاء الخلال الحسنی و الخلال ها هنا الاعمال الصّالحة، و فی القراءة الاولی انواع الثّواب. و قیل الحسنی فی القراءة الاولی الجنّة، و صحّ فی الخبر انّ الحسنی الجنّة، «وَ سَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنا یُسْراً» ای تلین له القول و تهوّن علیه الامر، و قیل نستعمله ما یتیسّر له، و قیل تأمره بطاعة اللَّه مع احساننا الیه.

«ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً» قال ابن عباس ثمّ سلک طریقا آخر یوصله الی المشرق.

«حَتَّی إِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ» سار من المغرب نحو المشرق حیث ظنّ الشّمس تطلع منه، و قیل حتّی لم یبق بینه و بین مطلع الشّمس احد، «وَجَدَها تَطْلُعُ عَلی‌ قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِها سِتْراً»

قال قتادة لم یکن بینهم و بین الشّمس ستر و ذلک انّهم کانوا فی مکان لا یستقرّ علیهم بناء و انّهم کانوا فی اسراب لهم حتّی اذا زالت الشّمس عنهم خرجوا الی معایشهم و حروثهم. قال الحسن کانت ارضهم ارضا لا یحتمل البناء و کانوا اذا طلعت علیهم الشّمس تهوّروا فی الماء فاذا ارتفعت عنهم خرجوا فتراعوا کما تراعی البهائم. و قیل یصطادون السّمک فیطرحونه فی الشّمس فینضبح فذلک طعامهم.

میگویند این زمین که مطلع شمس است و راء چین است و در آن زمین کوه و درخت و نباتیست که آفتاب ازیشان باز دارد، و حرارت آفتاب چنانست که بر هر کس که تابد در وقت بسوزد، ربّ العزّه آنجا خلقی آفریده که ایشان را منسک گویند، و گفته‌اند: تاریس عراة حفاة عتاة عن الحقّ، سیاهانند بر مثال زنج، برهنگانند میان پوست تن ایشان و شعاع آفتاب هیچ حجاب نیست از لباس و غیر آن مگر گوشهای ایشان که گوشهای بزرگ دارند و بالای ایشان کوتاه است، یک گوش خویش بر زمین فرش سازند و یکی بر زبر خویش لباس سازند، و گفته‌اند که از خلق خدا جامه پوشان در جنب ایشان کم از عشر ایشانند.

«کَذلِکَ» ای کما بلغ مغرب الشّمس فکذلک بلغ مطلعها، و قیل کما وجد القبیل عند مغرب الشّمس فی الکفر و حکم فیهم کذلک وجد عند مطلع الشّمس فحکم فیهم بحکم اولئک، و قیل انّ اللَّه عزّ و جل لمّا قصّ علیه خبرهم قال کذلک ای کذلک امرهم و الخبر عنهم کما قصصنا علیک، ثمّ استأنف فقال: «وَ قَدْ أَحَطْنا بِما لَدَیْهِ» ای بما عند ذی القرنین من الجنود و العدّة، «خُبْراً» ای علما لم یخف علینا شی‌ء منها لانّا اعطیناه ذلک، و خبرا نصب علی المصدر لانّ فی احطنا معنی خبرناه.

«ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً» ای سار عرضا.

«حَتَّی إِذا بَلَغَ بَیْنَ السَّدَّیْنِ» ای المکان الّذی بنی فیه السّدّ و هو بین جبلی‌ ارمینیّة و آذربیجان، و قیل السدّان جبلان منیفان من ورائهما یاجوج و ماجوج.

قرأ ابن کثیر و ابو عمرو السّدّین بفتح السّین، و کذلک: «بَیْنَهُمْ سَدًّا» و قرأ فی یس: «سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا» بفتح السین، و قرأ نافع و ابن عامر و ابو بکر و یعقوب بضمّ السّین فی الاحرف الاربعة، و قرأ حمزة و الکسائی «بَیْنَ السَّدَّیْنِ» بضم السّین و فتح السّین فی الثلاثة الباقیة، و قرأ حفص عن عاصم بفتح السّین فی الاحرف الاربعة و السدّ و السدّ لغتان بمعنی واحد کالضّعف و الضّعف و الفقر و الفقر. و قال ابو عبید ما کان من اللَّه کالجبال و الشّعاب فهو سدّ بالضمّ و ما کان من الآدمی فهو سدّ بالفتح. و قال الاخفش السدّ بالفتح اکثر استعمالا من السدّ بالضّمّ. و قال ابو علی السّدّ بالفتح مصدر سددته و السّدّ بالضم المسدود کالاکل و الاکل، «وَجَدَ مِنْ دُونِهِما» ای من دون اهل الغرب و اهل الشرق، «قَوْماً لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلًا» ای لا یعلمونه و لا یفهمون معناه، قرأ حمزة و الکسائی «یَفْقَهُونَ» بالضمّ الیاء و کسر القاف ای لا یفهمون غیرهم.

«قالُوا یا ذَا الْقَرْنَیْنِ» اگر کسی گوید چونست که ربّ العزّه ازیشان خبر داد که: لا یفقهون قولا هیچ سخن نمی‌دانستند، آن گه گفت: «قالُوا یا ذَا الْقَرْنَیْنِ» یعنی ایشان با ذو القرنین گفتند و ذو القرنین با ایشان گفت، جواب آنست که: «لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلًا» معنی آنست که لا یعلمون خیرا من شرّ و لا ضلالا من هدی. و قیل لا یفقهون غیر لغتهم جز لغت خود ندانستند و در نیافتند و گوینده‌ای از ایشان مترجم ایشان بود چنانک در مصحف ابن مسعود است: قال الذی من دونهم یا ذا القرنین، «إِنَّ یَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ» قرأ هما عاصم مهموزین و کذلک فی الانبیاء: «فُتِحَتْ یَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ» بالهمز و الوجه انهما علی هذه القراءة عربیّتان فیأجوج علی هذا یفعول کیربوع و مأجوج مفعول و هما جمیعا من اجّ الظلیم اذا اسرع او من اجیح النّار و هو توقدها فهما من اصل واحد و علّة منع الصرف فیهما التّعریف و التّأنیث فانّ کلّ واحد منهما علم لقبیلة و انّما شبّهوا باجیج الظلم و اجیج النّار لسرعتهم و کثرتهم و شدّتهم و قرأ الباقون یاجوج و ماجوج بغیر همز فی السّورتین و الوجه انّه یجوز ان یکون اصلهما الهمز و هما علی ما سبق لکنّ الهمزة خففت بان قلبت الفا کراس و اصله رأس بالهمز و یجوز ان یکون یاجوج فاعولا من ی ج ج و ماجوج فاعولا من م ج ج فهما حینئذ من اصلین مختلفین و ترک صرفهما للتّعریف و التّأنیث.

و قیل هما اسمان اعجمیان مثل طالوت و جالوت و هاروت و ماروت و علّة منع الصرف فیهما العجمة و التّعریف و الاظهر ان یکونا اعجمیین فلا یشتقّان و لا یوزنان.

قال ابن عمر انّ اللَّه عزّ و جل جزّأ الانس عشرة اجزاء فتسعة اجزاء یاجوج و ماجوج و سایر النّاس جزء واحد.

و گفته‌اند یاجوج و ماجوج لقب دو پسر یافث بن نوح‌اند، نام یاجوج کمین است و نام ماجوج معمع. ضحّاک گفت گروهی‌اند از ترکان قبیله‌ای از قبیله‌های ایشان از ولد یافث. کعب گفت ایشان فرزند آدم‌اند نه از حوّا زاده که آدم را علیه السّلام وقتی احتلام رسید و نطفه‌ای که از وی جدا شد با خاک آمیخته گشت، آدم چون از خواب بیدار گشت بر آن نطفه که از وی بیامد غمگین گشت، ربّ العزّه از آن نطفه یاجوج و ماجوج بیافرید، فهم یتّصلون بنا من جهة الأب دون الامّ.

... «مُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ» ای ارضنا و بلادنا و کانوا یأکلون لحوم النّاس، و عن الاعمش عن شقیق عن عبد اللَّه قال سألت النّبی (ص) عن یاجوج و ماجوج فقال یاجوج امّة و ماجوج امّة کلّ امّة اربع مائة الف امّة لا یموت الرّجل منهم حتّی ینظر الی الف ذکر من صلبه کلّهم قد حمل السّلاح، فقیل یا رسول اللَّه صفهم لنا قال هم ثلاثة اصناف: صنف منهم امثال الارز، قیل یا رسول اللَّه و ما الارز؟ قال شجرة بالشّام طول الشّجرة مائة و عشرون ذراعا فی السّماء، و صنف منهم عرضه و طوله سواء و مائة و عشرون ذراعا و هؤلاء لا یقوم لهم جبل و لا حدید، و صنف منهم یفترش احدهم احدی اذنیه و یلتحف بالآخری لا یمرّون بفیل و لا وحش و لا خنزیر الّا اکلوه و من مات اکلوه، مقدّمتهم بالشّام و ساقتهم بخراسان یشربون انهار المشرق و بحیرة الطّبریّة.

امیر المؤمنین علیّ بن ابی طالب (ع) در وصف یاجوج و ماجوج گفته که ازیشان کس هست که بالای ایشان یک شبر است و هست که از حد در گذشته بدرازی و بافراط بالا کشیده، بر صورت آدمی‌اند لکن موی دارند، بجای جامه خویشتن را بآن موی بپوشند همچون بهائم و بجای ناخن چنگال دارند چون سباع، نیش دارند چون پلنگ و شیر، آواز دهند چون گرگ، بسرایند چون کبوتر، و هر چه بینند از مردم و چهارپای و حشرات زمین همه جانور ناپخته بخورند، و با جفت خویش گشنی کنند چون بهائم هر جا که بر هم رسند، و گوشها دارند دراز یکی فرش کنند و یکی بر خود افکنند و هیچ کس از ایشان نمیرد تا هزار بچه نیارد، چون هزار بچه آورد داند که وی را مرگ نزدیک آمد.

«حَتَّی إِذا بَلَغَ بَیْنَ السَّدَّیْنِ» ذو القرنین چون در اطراف عالم بگشت و امم اطراف در تحت قهر و ملک خود آورد از آنجا برگشت تا رسید میان دو او راز آن دو کوه، قومی را دید مسلمانان بسامان نیک مردان مؤمنان که از یاجوج و ماجوج بنالیدند و از رنج و اذی ایشان بزاریدند گفتند: «یا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِنَّ یَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ» بالنّهب و البغی، «فَهَلْ نَجْعَلُ لَکَ خَرْجاً» قرأ حمزة و الکسائی خراجا بالالف، و کذلک فی المؤمنین «ام تسئلهم خراجا» و قرأ الباقون خرجا بغیر الف فی السّورتین و کلّهم قرأ فی المؤمنین «فَخَراجُ رَبِّکَ» بالالف الّا ابن عامر فانه قرأ «فخرج ربک خیر» بغیر الف و هما فی المعنی واحد کالنّبت و النبات و هو ما یخرج من فی‌ء او جزیة او غلّة او ضریبة. و قیل الخراج علی الارض و الذّمة و الخرج المصدر. و قیل الخرج الجعل و الاجر و العطیّة، و المعنی هل نجعل لک عطیّة نخرجها الیک من اموالنا، «تَجْعَلَ بَیْنَنا وَ بَیْنَهُمْ سَدًّا».

«قالَ ما مَکَّنِّی» قرأ ابن کثیر وحده «مَکَّنِّی» بنونین علی الاصل و ترک‌ الادغام و لم یعتد باجتماع النّونین لانّ الثّانیة غیر لازمة الا تری انّک تقول مکّنه و مکّنک فلا یثبت هذه النّون الثّانیة، و قرأ الباقون «مَکَّنِّی» بنون واحدة مشدّدة، و الوجه انّه لمّا اجتمعت النّونان و هما المثلان ادغمت احدیهما فی الأخری و المعنی ما اعطانیه اللَّه سبحانه من التّمکّن خیر من عطیتکم، و قیل تمکین اللَّه و معونته لی خیر ممّا تعرضون علیّ من الاجر و الجعل و الضّمیر فی فیه یعود الی السّدّ المسئول، «فَأَعِینُونِی بِقُوَّةٍ» ای بقوّة ابدانکم. و قیل بما اتقوّی به علی ما ارید من الآلة و العملة و الصّنّاع الذین یحسنون البناء، «أَجْعَلْ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ رَدْماً» ای سدّا متراکبا بعضه علی بعض المردم الثوب الذی وقع فی رقعه الرّقاع علی الرّقاع. چون ایشان مال بر ذو القرنین عرضه کردند سر وا زد گفت مال گرفتن رشوت باشد و دست یاری خواست که در آن مثوبت باشد، و گفته‌اند هفتاد هزار مرد در کار ایستادند و صد فرسنگ بود میان آن دو کوه، صد فرسنگ بطول و پنجاه فرسنگ بعرض همی‌کندند تا بآب رسیدند.

پس گفت: «آتُونِی زُبَرَ الْحَدِیدِ» ردما «ائتونی» بکسر التّنوین موصولة الالف رواها ابو بکر عن عاصم و اختلف فیها و الوجه ان معنی ائتونی جیئونی و الباء محذوف من المفعول به و هو زبر الحدید و التّقدیر ائتونی بزبر الحدید کما تقول امرتک الخیر ای امرتک بالخیر، و قرأ الباقون و حفص عن عاصم «آتونی» بمدّ الالف علی القطع و الوجه انّ المعنی اعطونی و زبر الحدید منصوب علی انّه مفعول ثان، و زبر الحدید قطع الحدید می‌گوید مرا خایها پولاد و آهن دهید، اینجا اختصارست یعنی فأتوه فردم جدارا، پاره‌های آهن بر هم می‌نهادند و رگی مس و رگی روی و میانه سنگ، و گویند خشتی ازین و خشتی از آن و در میان همه هیزم تعبیه کردند، «حَتَّی إِذا ساوی‌ بَیْنَ الصَّدَفَیْنِ» تا آن گه بر هم می‌نهادند که آن زمین با کنارهای کوه راست کردند و با سر هر دو کوه برابر ساختند، نافع و حمزه و کسایی و حفص «الصَّدَفَیْنِ» بفتحتین خوانند باقی بضمتین خوانند مگر ابو بکر که بضم صاد و سکون دال خواند و معنی همه یکسان است، الصدفان و الصدفان و الصدفان واحد و هما وجها الجبلین اللّذان یتصادفان ای یتقابلان، «قالَ انْفُخُوا» ای قال ذو القرنین للعملة انفخوا فی الحدید، «حَتَّی إِذا جَعَلَهُ» ای المنفوخ فیه و هو الحدید، «ناراً» ای کالنّار بالاحماء، قال: «آتُونِی» قرأ حمزة «ائتونی» موصولة الالف و الوجه انّ المعنی جیئونی بقطر افرغه علیه فهو علی تقدیر حذف الجار کما سبق و العمل انّما هو للفعل الثّانی و هو «أُفْرِغْ» و قوله: «قِطْراً» منصوب به، و قرأ الباقون «آتُونِی» بقطع الالف الّا أبا بکر عن عاصم فانّه روی بقصر الالف موصولة کحمزة و قد اختلف عنه و الوجه فی «آتونی» بالقطع و المدّ علی ما قدّمناه من انّه من الایتاء و هو منصرف الی معنی المناولة لا العطیّة ای ناولونی، «قطرا» افرغه علیه الی اصببه علیه کصبّ الماء و العمل ایضا للفعل الثّانی و هو افرغ کما سبق و هو اختیار سیبویه، و القطر النّحاس المذاب حتّی اذا فرغ منه جدارا صلدا من حدید و نحاس ترصّص بعضه فی بعض فصار سدّا.

«فَمَا اسْطاعُوا» بتشدید الطّاء علی الادغام قرأها حمزة وحده و الوجه انّ اصله استطاعوا فادغم التّاء فی الطّاء لاجتماعهما و هما متقاربان و لم ینقل حرکة التّاء الی السّین بعد الادغام لئلا یحرّک ما لا یتحرّک فی موضع و هو سین استفعل بتشدید الطّاء مع انّ الساکن الّذی قبل المدغم لیس بحرف مدّ و قد جاء فی قوله تعالی: «فَنِعِمَّا هِیَ» عند من قرأها بسکون العین و قرأ الباقون «فَمَا اسْطاعُوا» بتخفیف الطّاء و الوجه انّ اصله ایضا استطاعوا علی وزن استفعلوا کما سبق الّا انّهم کرهوا اجتماع المتقاربین و هما التّاء و الطّاء فحذفوا التّاء و لم یدغموه فی الطّاء لانّه کان یؤدی ادغامه الی تحریک السّین الّذی لم یتحرّک فی موضع او الی تبقیته ساکنا و هو غیر حرف مد و کلاهما مکروهان عندهم.

«فَمَا اسْطاعُوا أَنْ یَظْهَرُوهُ» ای لم یقدروا ان یعلوا السّدّ، «وَ مَا اسْتَطاعُوا لَهُ نَقْباً» لم یقدروا ان ینقبوه من تحته. قال قتادة ذکر لنا انّ رجلا قال یا نبیّ اللَّه قد رأیت سدّ یاجوج و ماجوج، قال انعته لی کالبرد الحبر طریقة سوداء و طریقة حمراء، قال قد رأیته «قالَ هذا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّی» فلمّا فرغ من بناء السّدّ و جاء کما احبّ ذوا القرنین قال هذا رحمة من ربّی ای هذا العمل نعمة من اللَّه علیّ و علی من خاف معرّة یاجوج و ماجوج، «فَإِذا جاءَ وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکَّاءَ» هو قوله تعالی: «حَتَّی إِذا فُتِحَتْ یَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ هُمْ مِنْ کُلِّ حَدَبٍ یَنْسِلُونَ». قرأ عاصم و حمزة و الکسائی «دکاء» ممدودة مهموزة و الوجه انّه علی تقدیر محذوف لانّ دکّاء علی و زن فعلاء، یقال ناقة دکّاء لا سنام لها شبّهوه بهذه النّاقة و هو علی حذف المضاف کانّه قال مثل دکّاء او علی حذف الموصوف کانّه قال جعله بقعة دکّاء او ارضا دکّاء و هی الملساء، و قرأ الباقون «دکا» منونا، و الوجه انّ المعنی جعله ذا دکّ ای مدکوکا یعنی مکسورا، من قوله تعالی: «وَ حُمِلَتِ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ فَدُکَّتا دَکَّةً واحِدَةً» و قوله: «کَلَّا إِذا دُکَّتِ الْأَرْضُ دَکًّا دَکًّا» فهو علی حذف المضاف او علی تقدیر دکّة دکّا فهو علی صیغة المصدر لانّ جعل ها هنا یتعدّی الی مفعول واحد مثل خلق.

روی ابو هریرة عن النّبی (ص) انّ یاجوج و ماجوج یحفرون الرّدم کلّ یوم حتّی یروا شعاع الشّمس من الجانب الآخر فیقول الّذی علیهم ارجعوا فستخرجون غدا فیعیده اللَّه کاشد ما کان الی حین یرید اللَّه خروجهم فلا یعیده فیخرجون علی النّاس فیشربون المیاه کلّها حتّی لا یبقی منها بقیّة و یتحصّن النّاس منهم فی حصونهم و یقتلون من یدرکون فاذا لم یروا احدا رموا بسهامهم نحو السّماء فیعود علیهم کهیئة الدّم فیقولون قهرنا اهل الارض و علونا اهل السّماء فیبعث اللَّه نغفا علیهم فی اقفیتهم ای دودا فیقتلهم، فقال رسول اللَّه (ص) و الّذی نفسی بیده انّ دوابّ الارض لتسمن و تشکر شکرا من لحومهم.

و قال وهب انّهم یأتون البحار فیشربون ماءها و یأکلون دوابّها ثمّ یأکلون الخشب و الشّجر و من ظفروا به من النّاس و لا یقدرون ان یأتوا مکّة و لا المدینة و لا بیت المقدس.

... «وَ کانَ وَعْدُ رَبِّی حَقًّا» ای کائنا.

«وَ تَرَکْنا بَعْضَهُمْ یَوْمَئِذٍ یَمُوجُ فِی بَعْضٍ» فیه ثلاثة اقوال: احدها عن ابن عباس انّه ترک یاجوج و ماجوج یموج بعضهم فی بعض و فی الآیة تقدیم و تأخیر ای ساوی بین الصّدفین «وَ تَرَکْنا بَعْضَهُمْ یَوْمَئِذٍ یَمُوجُ فِی بَعْضٍ». قال الزجاج ای ترکهم یموجون متعجّبین من السّدّ فیجوز ان یکون لیاجوج و ماجوج و یجوز ان یکون للّذین اجتمعوا للسدّ، و القول الثّانی انّه ترک یوم بنی ذو القرنین السّدّ بعض یاجوج و ماجوج خارج السّدّ لا حاجز بینهم و بین سائر بنی آدم یموجون ان یختلطون بسائر النّاس، قال و هم الّذین یعرفون بالتّرک و سمّوا ترکا لترک ذی القرنین ایّاهم مع النّاس لانّه لم یخف منهم ما خیف من معظمهم، و القول الثّالث انّ هذا بعد خروج یاجوج و ماجوج لا یمنعهم اللَّه عن النّاس بل یترکهم یموجون فی النّاس ای یختلطون بهم و یفسدون فیهم، یقال ماج النّاس اذا دخل بعضهم فی بعض حیاری کموج الماء. قال ابن جریح ینسف اللَّه الجبال فیزول السّدّ. و قیل یموج الانس فی الجنّ و الجنّ فی الانس. و قیل «وَ تَرَکْنا بَعْضَهُمْ» متّصل بکلام ذی القرنین، «وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ» لقیام السّاعة، «فَجَمَعْناهُمْ جَمْعاً» فی صعید واحد للثّواب و العقاب.

«وَ عَرَضْنا جَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ لِلْکافِرِینَ عَرْضاً» ای اظهرناها لهم یوم القیامة قبل ان یدخلوها زجرا و تهویلا، ثمّ وصفهم فقال: «الَّذِینَ کانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطاءٍ عَنْ ذِکْرِی» ای فی غشاوة لا یعتبرون بآیاتی فیذکرونی بالتّوحید. و قیل یرید عیون القلوب کقوله: «وَ لکِنْ تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ»، «وَ کانُوا لا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً» ای لا یستطیعون استماع القرآن استثقالا للقرآن و مقتا للنّبی. و قیل حجبوا من السّمع اذا آذوا رسول اللَّه (ص) من قوله: «وَ إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنا بَیْنَکَ» الآیة...، و قیل لا یطیقون ان یسمعوا کتاب اللَّه و یتدبّروه و یؤمنوا به لغلبة الشّقاء علیهم.

«أَ فَحَسِبَ الَّذِینَ کَفَرُوا» استفهام بمعنی الانکار یقول أ یظن الکفّار اتّخاذهم، «عِبادِی» یعنی الملائکة و عیسی و عزیرا اولیاء نافعهم بئس ما ظنّوا و المفعول الثّانی محذوف و هو نافعهم می‌گوید کافران ظن بردند که ایشان بندگان من فریشتگان و عیسی و عزیز بخدایی گیرند فرود از من، آن عبادت ایشان را سود خواهد داشت یا ایشان را بکار آید به پنداشت که ایشانراست و بد ظنّی که می‌برند، و گفته‌اند تقدیر چنین است: أ فظنّوا ان یتّخذوهم اولیاء دونی ثمّ لا اعذّبهم کلا می‌پندارند که ایشان را بخدایی گیرند فرود از من پس من ایشان را عذاب نکنم کلّا نه چنانست که ایشان ظنّ می‌برند بل که من ایشان را عذاب ساخته‌ام، «إِنَّا أَعْتَدْنا جَهَنَّمَ لِلْکافِرِینَ نُزُلًا» و قیل معنی الآیة: أ فظنّوا انّهم مع کفرهم یوالیهم بالنّصرة و المعونة احد من عبادی المخلصین کلّا فانّ عبادی یعادون الکفّار می‌پندارند این کافران که با کفر و شرک ایشان یکی از بندگان مخلص من ایشان را دوست خواهد داشت یا نصرت خواهد داد کلّا نه چنانست که ظنّ ایشانست که مؤمنان کافران را دشمن‌اند و میان ایشان معاداتست نه موالاة، جای دیگر گفت: «لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ». و قوله: «نُزُلًا» ای منزلا.

و قیل مأکولا معدّلا لهم للضّیف، و قیل جمع نازل و نصبه علی الحال و یرید بجهنّم ما فیها من الزّقوم و الغسلین و غیر ذلک.

«قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالًا» الخسران ضدّ الرّبح و اعمالا نصب علی التّمییز و القیاس ان یکون مفردا لکنّه جمع لاختلاف اجناس الاعمال ای خسروا فیها کلّها و الاخسر من اتعب نفسه طلبا للنّجاة فیؤدّیه الی النّار. این آیت در شأن اصحاب صوامع است از زاهدان ترسایان، قسّیسین و رهبان که خویشتن را در صومعه‌ها باز داشتند و ریاضیات و مجاهدات عظیم بر خود نهادند و ایشان را از آن هیچ نفع نه و سرانجام ایشان جز هلاک و عذاب نه که به محمّد (ص) نگرویدند و قرآن نپذیرفتند، همانست که جای دیگر گفت: «عامِلَةٌ ناصِبَةٌ تَصْلی‌ ناراً حامِیَةً» «الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ» حبط عملهم، «فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً» یحسبون انّهم علی الحقّ و انّهم بفعلهم مطیعون می‌پندارند که بر حقّ‌اند و بآنچ میکنند فرمان بردارند، نه چنانست که ایشان می‌پندارند، پس زیان کار بحقیقت ایشانند. قومی گفتند اینان اهل اهوااند، و قومی گفتند خوارج‌اند و گفته‌اند: کلّ من دان بدین غیر الاسلام فهو من الاخسرین اعمالا فی الآخرة، پس بیان کرد که ایشان که‌اند: «أُولئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ» یعنی بدلائل توحیده من القرآن و غیره، «و لقائه» ای بالبعث و النّشور. و قیل بجزاء اعمالهم و اللّقاء قرب الشّی‌ء من غیر فضل، «فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ» ای بطلت اعمالهم الصّالحة لا یثابون علیها، «فَلا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَزْناً» ای لا تثقل موازینهم باعمالهم. و قیل معناه لا یکون لهم منزلة و لا جاه من قولهم لا وزن لفلان عند النّاس.

قال ابو سعید یأتی ناس یوم القیامة باعمال هی عندهم فی العظم کجبال تهامة فاذا وزنوها لم تزن شیئا، فذلک قوله: «فَلا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَزْناً». و فی الخبر انّ رسول اللَّه (ص) قال یجاء یوم القیامة بالرّجل السّمین العظیم فیوضع فی المیزان فلا یزن جناح بعوضة.

«ذلِکَ جَزاؤُهُمْ» ای ذلک الاستحقاق لهم و هو ان لا یجعل لهم وزن. و قیل ذلک بمعنی اولئک ای اولئک جزاؤهم، «جَهَنَّمُ بِما کَفَرُوا وَ اتَّخَذُوا آیاتِی وَ رُسُلِی هُزُواً» یعنی جزاؤهم العذاب بکفرهم و استهزائهم برسل اللَّه و آیاته.

«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ کانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلًا» کانت ها هنا بمعنی سبق لهم وعد اللَّه بها و الفردوس البستان یجمع الکرم و النّخل.

قال رسول اللَّه (ص) الجنّة مائة درجة بین کلّ درجتین کما بین السّماء و الارض اعلاها الفردوس، و منها تفجّر انهار الجنّة و فوقها عرش الرّحمن فاذا سألتم اللَّه فسئلوه الفردوس.

و عن عبد اللَّه بن قیس عن النّبی (ص) قال: جنّات الفردوس اربع: جنّتان من فضّة آنیتهما و ما فیهما و جنّتان من ذهب آنیتهما و ما فیهما و ما بین القوم و بین ان ینظروا الی ربّهم الّا رداء الکبریاء علی وجهه فی جنّة عدن.

و قال شمر خلق اللَّه جنّة الفردوس بیده فهو یفتحها فی کلّ یوم خمیس فیقول ازدادی طیبا و حسنا لاولیائی. و قال قتادة الفردوس ربوة الجنّة و اوسطها و افضلها و ارفعها. و قال کعب لیس فی الجنان جنّة اعلی من جنّة الفردوس و فیها الآمرون بالمعروف و النّاهون عن المنکر. قال الضحّاک الفردوس الجنّة الملتفّة الاشجار، و قیل هی الرّوضة المستحسنة.

«خالِدِینَ فِیها لا یَبْغُونَ عَنْها حِوَلًا» ای لا یطلبون حیلة لینقلوا الی غیرها لانّ فیها ما تشتهی الانفس و تلذّ الاعین و ما یخطر بقلب البشر، و الحول الحیلة. و قیل معناه لا یطلبون عنها تحوّلا الی غیرها، مصدر مثل الصّغر و العوج.

«قُلْ لَوْ کانَ الْبَحْرُ مِداداً» سبب نزول این آیت آن بود که جهودان گفتند یا محمد تو می‌گویی و در کتاب خویش میخوانی: «وَ ما أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا» شما را از علم ندادند مگر اندکی و ما را تورات داده‌اند و هر کرا تورات دادند او را خیر فراوان و علم تمام دادند، این آیت بجواب ایشان آمد: «قُلْ لَوْ کانَ الْبَحْرُ» ای البحر المحیط الّذی علیه الارض، «مِداداً لِکَلِماتِ رَبِّی» المداد ما یکتب به و الکلمات هی وعد اللَّه اهل الجنّة من الثّواب و الکرامة و اهل النّار من العقاب و العلامة. و قیل کلمات اللَّه ذکر ما خلق و ما یخلق و اللَّه تعالی جلّ جلاله متکلّم بکلام متی شاء تکلّم به، و تقدیر الآیة: لو کان البحر مدادا لکلمات ربّی و کتبت به، «لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ کَلِماتُ رَبِّی» و حکمه و عجائبه، قرأ حمزة و الکسائی «ان ینفد» بالیاء لتقدّم الفعل و لانّ التأنیث غیر حقیقی، و قرأ الباقون «تَنْفَدَ» بالتّاء و الوجه انّ الفاعل مؤنّث لانّه جمع کلمة فالاحسن تأنیث الفعل، «وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ» ای بمثل البحر مدادا زیادة علی البحر نظیره: «وَ لَوْ أَنَّ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ» الآیة... و هذا ردّ علی الیهود حین ادّعوا انّهم اوتوا العلم الکثیر فکانّه قیل لهم ایّ شی‌ء الّذی اوتیتم من علم اللَّه و کلماته الّتی لو تنفد لو کنت بماء البحر.

«قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ» ابن عباس گفت علّم اللَّه رسوله التّواضع لئلّا یزهی علی خلقه فامره ان یقرّ علی نفسه بانّه آدمیّ کغیره الّا انّه اکرم بالوحی، و هو قوله: یُوحی‌ إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ این آیت در شأن جندب بن زهیر فرو آمد که گفت: یا رسول اللَّه انّی اعمل العمل للَّه فاذا اطّلع علیه یسرّنی دوست دارم که از بهر خدای تعالی عمل کنم و خدای را طاعت دار باشم امّا اگر کسی آن طاعت از من بداند و آن عمل از من بیند شاد شوم، رسول خدا جواب داد که: انّ اللَّه عزّ و جلّ طیّب لا یقبل الّا الطّیّب و لا یقبل ما شورک فیه. و قال طاوس قال رجل یا نبیّ اللَّه انّی احبّ الجهاد فی سبیل اللَّه و احبّ ان یری مکانی فانزل اللَّه تعالی: فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ‌

الآیة...

و قال مجاهد جاء رجل الی النّبی (ص) فقال: انّی اتصدّق و اصل الرّحم و لا اصنع ذاک الّا للَّه فیذکر ذلک منّی و احمد علیه فیسرّنی ذلک و اعجب به فسکت و لم یقل شیئا فانزل عزّ و جلّ هذه الآیة: قل یا محمّد إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحی‌ إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ ای المستحق للعبادة هو وحده لا یتّصف غیره بوصفه، فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ ای یطمع ثواب ربّه و صالح المنقلب عنده.

و قیل یخاف المصیر الیه، رجا بمعنی طمع استعمال کنند و بمعنی بیم و ترس و درین یک بیت هر دو معنی موجود است:

فلا کلّ ما ترجو من الخیر کائن
و لا کلّ ما ترجو من الشرّ واقع‌

و گفته‌اند رجا بمعنی خوف الّا در نفی نباشد، فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً خالصا ای فلیکثر من العمل الصّالح و هو الطّاعة للَّه، وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً ای لا یراء: معنی آیت نهی است از ریا و ریا شرک خفی است، آن روز که این آیت فرو آمد مصطفی (ص) گفت: ان اخوف ما اخاف علیکم الشّرک الخفیّ و ایّاکم و شرک السّرائر فانّ الشّرک اخفی فی امّتی من دبیب النّمل علی الصّفا فی اللّیلة الظّلماء، و من صلّی یرائی فقد اشرک و من صام یرائی فقد اشرک و من تصدّق یرائی فقد اشرک، قال فیشقّ ذلک علی القوم، فقال رسول اللَّه (ص): أ فلا ادلّکم علی ما یذهب عنکم صغیر الشّرک و کبیره قالوا بلی یا رسول اللَّه قال قولوا اللّهم انّی اعوذ بک ان اشرک بک و انا اعلم و استغفرک لما لا اعلم.

و عن عمرو بن قیس الکندی قال: سمعت معویة بن ابی سفیان علی المنبر تلا هذه الآیة: فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فقال انّها آخر آیة نزلت من القرآن.

و قال رسول اللَّه (ص) من قرأ سورة الکهف فهو معصوم ثمانیة ایّام من کلّ فتنة تکون فان خرج الدجّال فی تلک الثّمانیة عصمة اللَّه من فتنة الدجّال، و من قرأ الآیة الّتی فی آخرها: قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ الی آخرها حین یأخذ مضجعه کانت له نورا یتلألأ من مضجعه الی مکّة حشو ذلک النّور ملائکة یصلّون علیه حتّی یقوم من مضجعه، فان کان مضجعه بمکّة فتلاها کانت له نورا یتلألأ من مضجعه الی بیت المعمور حشو ذلک النّور ملائکة یصلّون علیه و یستغفرون له حتّی یستیقظ.

و روی من قرأ اوّل سورة الکهف و آخرها کانا له نورا من قرنه الی قدمه و من قرأها کلّها کانت له نورا من الارض الی السّماء.

۷ - النوبة الاولى: قوله تعالی: «وَ یَسْئَلُونَکَ عَنْ ذِی الْقَرْنَیْنِ» می‌پرسند از ذو القرنین «قُلْ سَأَتْلُوا عَلَیْکُمْ مِنْهُ ذِکْراً (۸۳)» بگوی آری بر شما خوانم قصّه وی «إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ» ما او را دست رس دادیم در زمین، «وَ آتَیْناهُ مِنْ کُلِّ شَیْ‌ءٍ سَبَباً (۸۴)» و از هر چیز وی را چاره‌ای دادیم و دانشی.۷ - النوبة الثالثة: قوله تعالی: وَ یَسْئَلُونَکَ عَنْ ذِی الْقَرْنَیْنِ قُلْ سَأَتْلُوا عَلَیْکُمْ مِنْهُ ذِکْراً بیان قصّه ذو القرنین دلیلی است واضح و برهانی صادق بر صحّت نبوّت و رسالت محمّد عربی (ص). با آنک مردی بود امّی، نادبیر، هرگز بهیچ کتّاب نرفته و معلّمی را نادیده و کتابی ناخوانده و از کس نشنیده، خبر می‌داد از قصّه پیشینیان و آئین رفتگان و سیرت و سرگذشت ایشان هم بر آن قاعده و بر آن نسق که اهل کتاب در کتاب خوانده بودند و در صحف نبشته دیدند، بی هیچ زیادت و نقصان و بی تفاوت و اختلاف در آن، پس هر که توفیق یافت حقیقت صدق وی بتعریف حق بشناخت و بر مرکب سعادت ببساط قربت رسید، و هر که در وهده خذلان افتاد دیده وی را میل حرمان کشیدند تا بجمال نبوّت مصطفی (ص) بینا نگشت و دل وی را قفل نومیدی بر زدند تا حق در نیافت، آری کاریست رفته و بوده و قسمتی نه فزوده و نه کاسته، مبادا که لباس عاریتی داری و نمی‌دانی، مبادا که عمر میگذاری زیر مکر نهانی، آه از پای بندی نهانی، فغان از حسرت جاودانی.

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: «وَ یَسْئَلُونَکَ عَنْ ذِی الْقَرْنَیْنِ» انّما سأله اهل مکّة من تلقین الیهود، مشرکان مکّه از تلقین جهودان پرسیدند از مصطفی (ص) که در گذشتگان و پیشینیان مردی طوّاف بود که بشرق و غرب رسید آن مرد کیست و قصّه وی چیست؟ ربّ العالمین بجواب ایشان این آیت فرستاد: «قُلْ سَأَتْلُوا عَلَیْکُمْ مِنْهُ ذِکْراً»
هوش مصنوعی: آیه اشاره دارد به این که مشرکان مکه از پیامبر (ص) درباره ذوالقرنین پرسیدند. این پرسش از آنجا نشأت می‌گرفت که آن‌ها از یهودیان شنیده بودند. آن‌ها می‌خواستند بدانند که این مرد طوّاف که به شرق و غرب زمین سفر کرده، چه کسی بوده و داستانش چیست. خداوند برای پاسخ به آن‌ها آیه‌ای نازل کرد که به پیامبر دستور می‌دهد که از آن داستان برایشان بخواند.
سأخبرکم من اللَّه، و قیل من ذی القرنین ای محمد ایشان را جواب ده که آری بر شما خوانم قصّه او و آگاهی دهم شما را از احوال و سر گذشت او این ذو القرنین نام وی بعربی عمرو بود و گفته‌اند عیّاش بود و بعبرانی اسکندر و اسکندریه بوی باز خوانند که وی بنا نهاد بر بحر روم و همچنین مدینه جیّ بزمین اصفهان و سمرقند و مرو و هرات بزمین خراسان وی بنا نهاده و نام پدر وی فیلقوس بود ملک یونانیان و از روم بود و رومیان همه از فرزندان عیص بن اسحاق بن ابرهیم‌اند. وهب منبه گفت: کان ذو القرنین رجلا من الرّوم ابن عجوز من عجائزها لیس لها ولد غیره. و در نبوّت وی علما مختلف‌اند، قومی گفتند پیغامبر بود که اللَّه تعالی گفت: «قُلْنا یا ذَا الْقَرْنَیْنِ» و این خطاب جز با پیغامبران نبود، قومی گفتند پیغامبر نبود اما مردی بسامان بود نیک مرد، ناصح، ملکی عادل و فاضل. و خطاب «قُلْنا یا ذَا الْقَرْنَیْنِ» بمعنی الهامست چنانک گفت: «أَوْحی‌ رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ یا مَرْیَمُ اقْنُتِی لِرَبِّکِ».
هوش مصنوعی: من شما را از خداوند خواهم آگاه کرد و در مورد ذوالقرنین، ای محمد، به آنها پاسخ بده که بله، من داستان او را برای شما می‌خوانم و اطلاعاتی از احوال و سرگذشت او به شما می‌دهم. نام او در زبان عربی عمرو بوده و گفته شده است که عیاش بوده و در زبان عبری از او به اسکندر یاد می‌شود. او شهر اسکندریه را بر ساحل دریای روم بنا نهاد و همچنین شهرهایی همچون جی و سمرقند و مرو و هرات را در خراسان تأسیس کرد. پدرش فیلقوس، پادشاه یونانی بود و رومی‌ها نیز همه از فرزندان یعقوب بودند. وهب بن منبه می‌گوید: ذوالقرنین مردی از روم بود و تنها فرزند پیرزنی از آنجا بود که فرزندی غیر از او نداشت. در مورد نبوّت او میان علمای دین اختلاف نظر وجود دارد؛ برخی گفته‌اند که او پیامبری بود که خداوند به او خطاب کرد: «ما به تو ای ذوالقرنین گفتیم» و این خطاب ویژه پیامبران است. گروهی دیگر معتقدند که او پیامبر نبوده اما مرد شایسته‌ای بوده است؛ نیکوکار، مشاور و پادشاهی عادل و فرزانه. و خطاب «ما به تو ای ذوالقرنین گفتیم» به معنای الهام است، همان‌طور که در مورد زنبور عسل گفته شده: «پروردگارت به زنبور عسل وحی کرد.»
قومی گفتند پیغامبر بود اما نه مرسل بود و این قول بصحّت و صواب نزدیک تر است. و در خبری آمده که رسول خدا (ص) گفت: لا ادری ا کان ذو القرنین نبیّا ام لا،اگر این خبر درستست پس خوض کردن در آن تکلّف و تعسّف است.
هوش مصنوعی: گروهی معتقدند که ذوالقرنین پیامبر بود، اما او فرستاده الهی نبود و این نظر به واقعیت نزدیک‌تر است. در روایتی آمده که پیامبر اسلام (ص) فرمود: "نمی‌دانم آیا ذوالقرنین پیامبر بود یا نه." اگر این روایت صحیح باشد، بحث و جدل درباره این موضوع بی‌مورد و دشوار است.
و گفته‌اند چهار کس‌اند که ملک ایشان بهمه جهان برسید دو مؤمن: سلیمان بن داود و ذو القرنین، و دو کافر: نمرود و بخت‌نصر. و سبب آن که او را ذو القرنین گفتند علما را در آن اقوالست یک قول آنست که: بلغ قرنی الارض المشرق و المغرب بدو گوشه زمین رسید هم مشرق و هم مغرب چنان که قرآن بیان کرده، و گفته‌اند او را دو گیسو بود سخت تمام و نیکو بمروارید بافته، ای کانت له ذوابتان و الذّؤابة تسمّی قرنا. و قیل کان علی رأسه شبه قرنین صغیرین تواریهما العمامة.
هوش مصنوعی: گفته شده که چهار نفر وجود دارند که سلطنت‌شان به تمام جهان رسید: دو مؤمن به نام‌های سلیمان بن داوود و ذو القرنین، و دو کافر به نام‌های نمرود و بخت‌نصر. درباره نام ذو القرنین نظرات مختلفی وجود دارد؛ یکی از این نظرات این است که او به دلیل اینکه به دو طرف زمین یعنی مشرق و مغرب رسید، به این نام خوانده شده است. به‌طوری که قرآن نیز آن را بیان کرده است. همچنین گفته‌اند که او دو گیسوی بلند و زیبایی داشت که با مروارید بافته شده بودند بر این اساس گیسوی او به نام «ذوابت» شناخته می‌شود. و گفته شده که بر سر او نشانی شبیه به دو شاخک کوچک وجود داشت که با عمامه پوشیده شده بود.
وهب منبه گفت دو گوشه پیشانی وی از مس بود و این قولی بعید است.
هوش مصنوعی: وهب منبه اظهار کرده که دو گوشه پیشانی او از مس است، اما این گفته چندان قابل قبول نیست.
امیر المؤمنین علی (ع) گفت: عاش مائة سنة فقتل ثمّ احیاه اللَّه و عاش مائة اخری فصحب فی الدّنیا قرنین.
هوش مصنوعی: امیر المؤمنین علی (ع) فرمودند: او صد سال زندگی کرد و سپس توسط خداوند کشته شد و دوباره زنده شد و صد سال دیگر در دنیا زندگی کرد و در این مدت با دو نسل از مردم ارتباط داشت.
و قیل لانّه ملک فارس و الرّوم، و قیل کان کریم الطّرفین، و قیل لانّه اعطی علم الظّاهر و الباطن، و قیل لانّه دخل النّور و الظّلمة، و قیل رأی فی المنام کانّه اخذ بقرنی الشّمس فاخبر برؤیاه فسمّی ذو القرنین.
هوش مصنوعی: گفته شده که دلیل نامگذاری او به "ذوالقرنین" این است که او پادشاه ایران و روم بود، همچنین برخی می‌گویند که او فردی با کرامت در هر دو طرف بود، یا اینکه به علم ظاهر و باطن دست یافته بود. برخی دیگر معتقدند که او بین روشنایی و تاریکی قرار گرفت و همچنین گفته شده که در خواب دیده که دو شاخ خورشید را در دست دارد و به همین دلیل این نام به او داده شده است.
«إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ» ای مکّنّاه من التّصرف فیها علی حسب ارادته، و قیل سهلنا علیه السّیر فیها و دلّلنا له طرقها، «وَ آتَیْناهُ مِنْ کُلِّ شَیْ‌ءٍ سَبَباً» ای آتیناه من کلّ شی‌ء یحتاج الیه الخلق حیلة و علما یتسبّب به الیه.
هوش مصنوعی: ما به او در زمین قدرت بخشیدیم، به این معنی که به او اجازه دادیم طبق خواسته‌اش در آن تصرف کند. برخی نیز گفته‌اند که ما مسیرهای آن را برایش آسان کرده و او را در یافتن راه‌ها راهنمایی نمودیم. و به او از هر چیزی که برای مردم نیاز است، وسیله و دانشی دادیم تا به وسیله آن به امورش رسیدگی کند.
«فَأَتْبَعَ» ثمّ اتّبع، بوصل الف و تشدید تا قراءت ابن کثیر و نافع و ابو عمرو و یعقوب است باقی «فَأَتْبَعَ» ثمّ اتبع، بقطع خوانند بی تشدید و معنی قطع ادراک است و معنی وصل اتّباع اثر اگر چه ادراک نبود، تقول العرب اتّبعته حتّی اتبعته ای اتّبعت اثره حتّی اذا ادرکته، و المعنی «فَأَتْبَعَ سَبَباً» ای طریقا بین المشرق و المغرب و مسلکا لفتح المدائن و قتل الاعداء، گفته‌اند معنی تمکین وی در زمین آنست که آب در زیر قدم وی بسته داشتند و زمین از بهر وی در نوشتند و میغ در هوا او را مسخّر کردند و او را عمر دراز دادند و در برّ و بحر راهها برو گشاده کردند و اقطار زمین در حقّ وی چنان بود که باد در حقّ سلیمان مسخّر و نرم.
هوش مصنوعی: «فَأَتْبَعَ» به معنای دنبال کردن است و در قرائت‌های مختلفی وجود دارد. در یک نوع قرائت، کلمه به صورت متصل و با تشدید خوانده می‌شود و در نوع دیگر به صورت مجزا و بدون تشدید. در زبان عربی، اگر بگویند کسی را دنبال کردم، به این معنی است که اثر او را دنبال کردم تا او را پیدا کنم. مفهوم جمله در نظر اول این است که فردی «فَأَتْبَعَ سَبَباً» یعنی راهی را دنبال می‌کند مابین شرق و غرب، راهی برای فتح شهرها و نابودی دشمنان. برخی معتقدند که معنای تسلط او در زمین شامل این است که آب زیر پایی او قرار داشت و زمین برای او نوشته شده بود و همچنین قدرتی که در هوا داشت او را کمک می‌کرد. او زندگی طولانی داشت و راه‌هایی در دریا و خشکی برای او باز شده بود. در واقع، او در زمین به گونه‌ای بود که همچون سلیمان بادها برای او تسخیر شده بودند.
و گفته‌اند که چهار علم بچهار کس دادند: علم أسماء به آدم، لقوله: «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ». و علم تعبیر به یوسف: «وَ یُعَلِّمُکَ مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحادِیثِ». و علم غیب به خضر «وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً». و علم طلسم به ذو القرنین: «وَ آتَیْناهُ مِنْ کُلِّ شَیْ‌ءٍ سَبَباً».
هوش مصنوعی: گفته‌اند که چهار علم به چهار نفر داده شده است: علم اسماء به آدم، که در قرآن آمده است: «و به آدم نام‌ها را آموخت». علم تعبیر خواب به یوسف، که در جایی دیگر گفته شده: «و او را از تعبیر خواب‌ها آگاه می‌سازد». علم غیب به خضر، که خداوند فرمود: «و علم خاصی به او آموختیم». و علم طلسم به ذوالقرنین، که در قرآن اشاره شده: «و به او از هر چیزی ظرفیتی دادیم».
... «فَأَتْبَعَ سَبَباً» سبب در قرآن بر وجوه است: یکی بمعنی باب چنان که گفت: «لَعَلِّی أَبْلُغُ الْأَسْبابَ، أَسْبابَ السَّماواتِ» ای ابوابها. دیگر بمعنی دوستی: «وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ» ای المودّات. سوم بمعنی رسن: «فَلْیَمْدُدْ بِسَبَبٍ»ای بحبل. چهارم بمعنی طریق چنانک گفت: «فَأَتْبَعَ سَبَباً» ای طریقا الی البلدان.
هوش مصنوعی: در قرآن، کلمه «سبب» به چندین معنا به کار رفته است: یکی به معنای در یا دروازه، همانطور که در آیه‌ای اشاره شده که «شاید بتوانم به درهای آسمان برسم». دیگری به معنای دوستی و محبت، جایی که گفته شده «رابطه‌های محبت بین آن‌ها قطع شد». سوم به معنای طناب یا ریسمان، به گونه‌ای که گفته شده «باید با ریسه‌ای بگیرد». چهارم به معنای راه یا مسیر، مانند جمله‌ای که می‌گوید «پس راهی را دنبال کرد».
روایت کنند از وهب منبه که ربّ العالمین ذو القرنین را گفت: یا ذا القرنین این زمین را چهار کرانه است: یکی مشرق آنجا امتی‌اند که ایشان را ناسک گویند. دیگر کرانه مغرب است امتی دارند که ایشان را منسک گویند میان این دو امت طول زمین است. کرانه سوم جابلقا است قومی دارند که ایشان را هاویل گویند. کرانه چهارم جابرسا است در مقابل جابلقا قومی دارند که ایشان را تاویل گویند و میان این دو قوم عرض زمینست، و بیرون ازین چهار امّت امّتهای دیگرست در میان زمین که ایشان را جن و انس گویند و یاجوج و ماجوج، ترا باین زمین میفرستم تا پادشاه باشی و خلق را بر دین حق خوانی و بر سنن صواب رانی، ذو القرنین گفت: الهی انّک قد ندبتنی الی امر عظیم لا یقدر قدره احد و انت الرّءوف الرّحیم الّذی لا تکلّف نفسا الّا وسعها و لا تحملها الّا طاقتها بل انت ترحمها بایّ قوة اکاثرهم و بایّ حیلة اکابرهم و بایّ لسان اناطقهم و بایّ حجّة اخاصمهم بار خدایا دانی که من ضعیفم و آنچ مرا می‌فرمایی کاریست عظیم بزرگ و تو خداوندی کریم مهربان که هر کسی را بار آن بر نهی که برتابد و آن فرمایی که تواند، خداوندا چون سخن گویم با ایشان؟ و ایشان را لغتها مختلف که من در نیابم، بچه حجّت با ایشان خصومت گیرم؟ بکدام قوّت و عدّت با ایشان بکاوم؟ بچه حیلت کار از پیش ببرم و در راههای مختلف چون راه برم؟ اللَّه تعالی گفت جلّ جلاله یا ذا القرنین تو اندوه مدار و مترس که من ترا قوّت دل دهم و فصاحت زبان و کمال عقل و حجت روشن و برهان صادق و ساز و عدّت تمام، و آن گه نور و ظلمت ترا مسخّر گردانم تا نور از پیش همی‌رود و راه می‌برد و ظلمت از پی همی‌آید و حیاطت همی‌کند، آری ولایت عظیم بود و راه صعب و دشمن قوی و تن ضعیف، لکن چون مولی یار بود، همه کارها چون نگار بود. ذو القرنین بفرمان اللَّه تعالی فرا راه بود نور در پیش و ظلمت در قفا و با وی هزار هزار و چهار صد هزار مرد بود جنگی، رفت سوی مغرب چنانک ربّ العزّه گفت: «حَتَّی إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ» تا آن گه که رسید آنجا که آفتاب فرو می‌شود، چشمه‌ای دید عظیم، آبی تاریک و گلی سیاه که آفتاب در میان آن چشمه فرو می‌شد و آن چشمه همچون دیگ میجوشید اینست که ربّ العالمین گفت: «وَجَدَها تَغْرُبُ فِی عَیْنٍ حَمِئَةٍ» ابن کثیر و نافع و ابو عمرو و حفص و یعقوب حمئة خوانند بهمزه بی الف، ای ذات حمأة و هو الطّین الاسود، و فی ذلک یقول الشّاعر:
هوش مصنوعی: داستانی دربارهٔ ذو القرنین و فرمانی که او از پروردگار دریافت کرده است بیان می‌شود. خداوند به او می‌فرماید که زمین چهار کرانه دارد: در شرق مردمی هستند که به آن‌ها ناسک می‌گویند، در غرب مردمی که به آن‌ها منسک می‌گویند، در کرانه سوم قومی هستند که هاویل نامیده می‌شوند و در کرانه چهارم مردمی که تاویل نامیده می‌شوند. بین این دو قوم عرض زمین قرار دارد و به جز این چهار ملت، گروه‌های دیگری از جن و انس نیز در زمین وجود دارند. خداوند به ذو القرنین می‌فرماید که او را به عنوان پادشاهی برای هدایت مردم برمی‌انگیزاند و از او می‌خواهد که آن‌ها را به دین حق راهنمایی کند. ذو القرنین در جواب به خداوند ابراز نگرانی می‌کند که با ضعف خود چگونه می‌تواند در برابر این مسئولیت بزرگ قرار گیرد و با مردم مختلف و با زبان‌ها و ادعای گوناگون چگونه گفتگو کند. خداوند به او اطمینان می‌دهد که به او قدرت و توانایی می‌دهد و او را در این مسیر یاری خواهد کرد. ذو القرنین با ایمانی استوار به راه می‌افتد، با سپاهی زیاد به سوی مغرب حرکت می‌کند تا به نقطه‌ای برسد که آفتاب غروب می‌کند و در آنجا چشمه‌ای تاریک و گل‌آلود می‌بیند.
قد کان ذو القرنین عمّی مسلما
ملکا تدین له الملوک و تحشد
هوش مصنوعی: ذوالقرنین، عموی پیامبر اسلام، به عنوان پادشاهی مطرح بوده است که سایر پادشاهان به او احترام می‌گذاشتند و تحت فرمانروایی‌اش جمع می‌شدند.
بلغ المشارق و المغارب ینبغی
اسباب امر من حکیم مرشد
هوش مصنوعی: وقتی به دورترین نقاط دنیا می‌رویم، نیاز است که از دلایل و حکمت‌های یک راهنمای دلسوز بهره‌مند شویم.
فرأی مغیب الشّمس عند مآبها
فی عین ذی خلب و ثأط حرمد
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف منظره غروب آفتاب می‌پردازد که در حال نزدیک شدن به افق است. گوینده به زیبایی و جذابیت آن لحظه اشاره می‌کند و حس عمیقی از زیبایی طبیعی و تأثیر آن بر چشم بیننده را منتقل می‌کند. همچنین، حس دل‌باختگی و شگفتی در برابر زیبایی‌های طبیعت را نیز می‌توان در این توصیف احساس کرد.
الخلب الطّین و الثأط الحمأة و الحرمد الاسود، و قرأ الباقون «فی عین حامیة» بالالف من غیر همز ای حارّة.
هوش مصنوعی: خاک لزج و گل چسبناک و مِشکی رنگ، و سایر قرائت‌ها «در چشمه داغ» را بدون همزه و با «الف» می‌خوانند، به معنای «داغ» یا «گرم».
روی ابو ذر قال کنت ردف النّبی (ص) فقال یا با ذر این تغرب هذه؟
هوش مصنوعی: ابوذر می‌گوید که من در کناره پیامبر (ص) بودم و او به من گفت: "ای ابوذر، آیا می‌دانی این چیست؟"
قلت اللَّه و رسوله اعلم، قال فانّها تغرب فی عین حامیة.
هوش مصنوعی: خدا و پیامبرش بهتر می‌دانند؛ گفت: زیرا آن در چشمی داغ غروب می‌کند.
و گفته‌اند معنی آیت آنست که ذو القرنین را چنان نمود که آفتاب بآن چشمه فرو می‌شود همچون کسی که در دریا بود چنان نماید که آفتاب از دریا بر می‌آید و هم بدریا فرو می‌شود، یا در بیابان بود چنان نماید که آفتاب از بیابان بر می‌آید و هم ببیابان فرو میشود، بچشم نگرند چنین نماید و حقیقت خلاف این باشد.
هوش مصنوعی: برخی گفته‌اند که معنی این آیه این است که ذو القرنین به گونه‌ای دیده می‌شود که گویی خورشید به یک چشمه می‌افتد، مانند کسی که در دریا است و به نظر می‌رسد که خورشید از دریا برمی‌خیزد یا به دریا فرو می‌رود. همچنین اگر در بیابان باشد، به نظر می‌رسد که خورشید از بیابان برمی‌آید و به بیابان فرو می‌رود. در واقع، چنین تصوری از زمین و آسمان در ذهن می‌آید در حالی که حقیقت این‌گونه نیست.
... «وَ وَجَدَ عِنْدَها قَوْماً» ذو القرنین که آنجا رسید بنزدیک آن چشمه قومی یافت یعنی شارستانی عظیم دید در آن خلقی عظیم فراوان بودند یعنی ناسک، ایشان را قوت و قامت تمام و سلاح و ساز جنگ ساخته، زبانهاشان مختلف و هواهاشان پراکنده، جامه‌هاشان پوست صیدی و طعامها صید دریایی، همه کافر که در میان ایشان یک مؤمن نه، ذو القرنین ایشان را بر توحید دعوت کرد و دین حق بر ایشان عرضه کرد، قومی بگرویدند و قومی نه، پس ربّ العالمین گفت: «یا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ»
هوش مصنوعی: ذو القرنین وقتی به نزدیکی چشمه‌ای رسید، قومی بزرگ و متعدد را دید. اینان مردمی بودند با قامت‌ها و نیرویی تمام، مجهز به سلاح و وسایل جنگی، و زبان‌های مختلفی داشتند. در این میان، تنها لباس‌هایشان از پوست حیوانات بود و غذاهایشان از دریا صید شده بود. تمام این افراد کافر بودند و حتی یک مؤمن در میانشان نبود. ذو القرنین آنها را به ایمان به خدا دعوت کرد و دین حق را به آنها معرفی کرد. برخی از آنها پذیرفتند و برخی دیگر نپذیرفتند. سپس خداوند به او گفت که می‌تواند یا آنها را کیفر کند یا به شیوه‌ای دیگر با آنها رفتار کند.
آن کس که گوید ذو القرنین پیغامبر بود این قول بمعنی وحی باشد، یعنی اوحی اللَّه الیه بهذا، و آن کس که گوید پیغامبر نبود، پس آن را دو قول گفته‌اند: یکی اوحی اللَّه الی نبیّ فامره النّبیّ به، و الثانی کان الهاما و القاء فی القلب: «قُلْنا یا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ» ای امّا ان تعذّبهم بالسّیف ان اصرّوا علی کفرهم و لم یدخلوا فی الاسلام، «وَ إِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِیهِمْ حُسْناً» باکرامهم و تعلیمهم شرایع الدّین ان آمنوا. و قیل العذاب القتل و اتّخاذ الحسن الاسر، یعنی تأسرهم فتعلمهم الهدی و تبصرهم الرّشاد.
هوش مصنوعی: کسی که بگوید ذو القرنین پیامبر بود، این به این معناست که خداوند به او وحی کرده است. اما اگر کسی بگوید او پیامبر نبوده، در این مورد دو نظریه وجود دارد: یکی این است که خداوند به یک پیامبر دیگر وحی کرده و او را امر کرده است که به ذو القرنین بگوید، و دیگری این است که این اطلاعات به صورت الهام و القای درونی به او رسیده است. پیام الهام به ذو القرنین این است که باید یکی از دو کار را انجام دهد: یا اینکه آنان را با شمشیر مجازات کند اگر بر کفرشان پافشاری کنند و به اسلام نپیوسته باشند، یا اینکه با احترام و آموزش احکام دین آنها را فرمانبردار سازد اگر ایمان بیاورند. همچنین گفت شده است که مجازات به معنی کشتن است و اتخاذ حسن یعنی اسیر کردن آنها و آموزش دادن به آنها در مسیر هدایت و روشنایی است.
«قالَ» ذو القرنین، «أَمَّا مَنْ ظَلَمَ» ای کفر، «فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ» انا و من معی بالقتل، «ثُمَّ یُرَدُّ إِلی‌ رَبِّهِ فَیُعَذِّبُهُ عَذاباً نُکْراً» فی القیامة لم یعهد مثله.
هوش مصنوعی: ذوالقرنین گفت: اما کسی که ظلم کرده و کفر ورزیده است، ما او را به عذاب دچار خواهیم کرد، چه بسا با قتل. سپس او به سوی پروردگارش بازخواهد گشت و در آن جا عذابی سخت و بی‌سابقه خواهد دید.
«وَ أَمَّا مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُ جَزاءً الْحُسْنی‌» عمل صالح اینجا شهادتست و قربان و ختان که اعلام دین‌اند، «فَلَهُ جَزاءً الْحُسْنی‌» حمزه و کسایی و حفص و یعقوب جزاء بنصب و تنوین خوانند یعنی فله الحسنی جزاء یکون مصدرا فی موضع الحال، ای فله الحسنی مجزیا بها و الحسنی صفة و موصوفها الخلال او المکافاة و التّقدیر فله الخلال او المکافاة الحسنی، و قرأ الباقون «جَزاءً الْحُسْنی‌» برفع جزاء و اضافته و الوجه انّ جزاء مبتداء و له خبره و الحسنی مضاف الیها و هی صفة الخلال ایضا و تقدیره فله جزاء الخلال الحسنی و الخلال ها هنا الاعمال الصّالحة، و فی القراءة الاولی انواع الثّواب. و قیل الحسنی فی القراءة الاولی الجنّة، و صحّ فی الخبر انّ الحسنی الجنّة، «وَ سَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنا یُسْراً» ای تلین له القول و تهوّن علیه الامر، و قیل نستعمله ما یتیسّر له، و قیل تأمره بطاعة اللَّه مع احساننا الیه.
هوش مصنوعی: کسی که به خدا ایمان بیاورد و کارهای نیک انجام دهد، پاداش نیکویی خواهد داشت. در اینجا عمل نیک به معنای شهادت و قربانی و ختنه است که نشانه‌های دین محسوب می‌شوند. درباره پاداش نیک، برخی خوانندگان آن را به صورت نکره و تنوین می‌خوانند و به این ترتیب بیان می‌کنند که پاداش نیک، همواره وجود دارد و شامل پاداش‌هایی نظیر اعمال صالح می‌شود. همچنین در بعضی دیگر از قرائت‌ها، "پاداش نیک" به صورت مرفوع خوانده شده است که در این صورت مفهوم پاداش به عنوان مبتدا و "نیک" به عنوان وصف آن در نظر گرفته می‌شود. در اینجا اعمال نیک به عنوان پاداش مطرح است و همچنین ممکن است منظور از "نیک" بهشت باشد. همچنین به مردم گفت خواهیم گفت که کارهای آن‌ها آسان خواهد بود و به آن‌ها کمک خواهیم کرد تا به راحتی به وظایف خود عمل کنند.
«ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً» قال ابن عباس ثمّ سلک طریقا آخر یوصله الی المشرق.
هوش مصنوعی: سپس او راهی را دنبال کرد. ابن عباس می‌گوید که او مسیری دیگر را انتخاب کرد که او را به سمت مشرق برساند.
«حَتَّی إِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ» سار من المغرب نحو المشرق حیث ظنّ الشّمس تطلع منه، و قیل حتّی لم یبق بینه و بین مطلع الشّمس احد، «وَجَدَها تَطْلُعُ عَلی‌ قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِها سِتْراً»
هوش مصنوعی: تا اینکه به محل طلوع خورشید رسید، ساری از غرب به سمت شرق حرکت کرد، جایی که تصور می‌کرد خورشید از آنجا طلوع می‌کند. گفته شده که در این مرحله هیچ کس میان او و محل طلوع خورشید باقی نمانده بود. او دید که خورشید بر قومی که هیچ حفاظتی از آن‌ها نداشتند، طلوع می‌کند.
قال قتادة لم یکن بینهم و بین الشّمس ستر و ذلک انّهم کانوا فی مکان لا یستقرّ علیهم بناء و انّهم کانوا فی اسراب لهم حتّی اذا زالت الشّمس عنهم خرجوا الی معایشهم و حروثهم. قال الحسن کانت ارضهم ارضا لا یحتمل البناء و کانوا اذا طلعت علیهم الشّمس تهوّروا فی الماء فاذا ارتفعت عنهم خرجوا فتراعوا کما تراعی البهائم. و قیل یصطادون السّمک فیطرحونه فی الشّمس فینضبح فذلک طعامهم.
هوش مصنوعی: قتاده گفته است که بین آنها و خورشید هیچ پوششی نبوده است، زیرا در مکانی زندگی می‌کردند که ساختمان‌ها نمی‌توانستند به درستی ساخته شوند و در دسته‌هایی زندگی می‌کردند. وقتی خورشید از بالای سرشان عبور می‌کرد، به سراغ معیشت و زراعت خود می‌رفتند. حسن نیز بیان کرده است که زمین آنها مناسب ساخت‌وساز نبوده و وقتی خورشید طلوع می‌کرد، به سمت آب می‌رفتند و وقتی خورشید بالاتر می‌رفت، بیرون می‌آمدند تا به چرای دام خود بپردازند، مانند اینکه حیوانات چرا می‌کنند. همچنین گفته شده که آن‌ها ماهی می‌گرفتند و آن را تحت نور خورشید می‌گذاشتند تا بپزد و این غذای آنها بود.
میگویند این زمین که مطلع شمس است و راء چین است و در آن زمین کوه و درخت و نباتیست که آفتاب ازیشان باز دارد، و حرارت آفتاب چنانست که بر هر کس که تابد در وقت بسوزد، ربّ العزّه آنجا خلقی آفریده که ایشان را منسک گویند، و گفته‌اند: تاریس عراة حفاة عتاة عن الحقّ، سیاهانند بر مثال زنج، برهنگانند میان پوست تن ایشان و شعاع آفتاب هیچ حجاب نیست از لباس و غیر آن مگر گوشهای ایشان که گوشهای بزرگ دارند و بالای ایشان کوتاه است، یک گوش خویش بر زمین فرش سازند و یکی بر زبر خویش لباس سازند، و گفته‌اند که از خلق خدا جامه پوشان در جنب ایشان کم از عشر ایشانند.
هوش مصنوعی: در این زمین خاص که به روشنایی خورشید شهرت دارد، کوه‌ها و درختان و نباتاتی وجود دارد که تابش آفتاب را از خود دور می‌کنند. گرمای آفتاب به حدی است که هرکسی که زیر آن قرار گیرد، می‌سوزد. در اینجا، خداوند موجوداتی را خلق کرده که به آنها "منسک" گفته می‌شود. این موجودات را به صورت سیاهان برهنه تصور کرده‌اند که بر زمین نشسته و تنها گوش‌های بزرگشان که برهنه است، از تابش آفتاب در امان است. آنها یک گوش خود را بر زمین می‌گذارند و از دیگری برای پوشاندن بدن خود استفاده می‌کنند. به گفته‌ها، تعداد انسان‌هایی که در این مکان لباس پوشیده‌اند، بسیار کم و نسبت به این مخلوقات که معمولا برهنه‌اند، کمتر از یک دهم است.
«کَذلِکَ» ای کما بلغ مغرب الشّمس فکذلک بلغ مطلعها، و قیل کما وجد القبیل عند مغرب الشّمس فی الکفر و حکم فیهم کذلک وجد عند مطلع الشّمس فحکم فیهم بحکم اولئک، و قیل انّ اللَّه عزّ و جل لمّا قصّ علیه خبرهم قال کذلک ای کذلک امرهم و الخبر عنهم کما قصصنا علیک، ثمّ استأنف فقال: «وَ قَدْ أَحَطْنا بِما لَدَیْهِ» ای بما عند ذی القرنین من الجنود و العدّة، «خُبْراً» ای علما لم یخف علینا شی‌ء منها لانّا اعطیناه ذلک، و خبرا نصب علی المصدر لانّ فی احطنا معنی خبرناه.
هوش مصنوعی: به همین ترتیب که ما به مغرب خورشید رسیدیم، به همان شکل به جایگاه طلوع آن نیز دست یافتیم. گفته شده که همان‌طور که گروهی در مغرب خورشید در کفر بودند و درباره آن‌ها حکمی صادر شد، در طلوع خورشید نیز گروه‌هایی بودند که حکم مشابهی درباره آن‌ها اعمال شد. همچنین ذکر شده که زمانی که خداوند متعال داستان آنان را برای پیامبر(ص) نقل کرد، فرمود: «این‌گونه است» یعنی امور و اخبار آن‌ها همان‌طور که برای تو روایت کردیم، است. سپس ادامه داد: «و قد احطنا بما لدیه» یعنی درباره آنچه که ذوالقرنین از نیروها و تجهیزات داشت، خبر داریم، و این بدان معناست که هیچ‌چیز از آن بر ما پوشیده نیست زیرا ما به او این علم را اعطا کرده‌ایم. واژه «خبر» به معنی علم و آگاهی است، و به نوعی بر اصل خبر دلالت دارد چون احاطه ما به او به معنای خبر دادن از اوست.
«ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً» ای سار عرضا.
هوش مصنوعی: سپس به دنبال وسیله‌ای رفت.
«حَتَّی إِذا بَلَغَ بَیْنَ السَّدَّیْنِ» ای المکان الّذی بنی فیه السّدّ و هو بین جبلی‌ ارمینیّة و آذربیجان، و قیل السدّان جبلان منیفان من ورائهما یاجوج و ماجوج.
هوش مصنوعی: «تا زمانی که به جایی بین دو سد برسد» یعنی جایی که سدی در آن بنا شده و بین دو کوه ارمنی و آذربایجان قرار دارد. برخی گفته‌اند که این دو سد، دو کوه مرتفع هستند و در پشت آن‌ها، یأجوج و مأجوج قرار دارند.
قرأ ابن کثیر و ابو عمرو السّدّین بفتح السّین، و کذلک: «بَیْنَهُمْ سَدًّا» و قرأ فی یس: «سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا» بفتح السین، و قرأ نافع و ابن عامر و ابو بکر و یعقوب بضمّ السّین فی الاحرف الاربعة، و قرأ حمزة و الکسائی «بَیْنَ السَّدَّیْنِ» بضم السّین و فتح السّین فی الثلاثة الباقیة، و قرأ حفص عن عاصم بفتح السّین فی الاحرف الاربعة و السدّ و السدّ لغتان بمعنی واحد کالضّعف و الضّعف و الفقر و الفقر. و قال ابو عبید ما کان من اللَّه کالجبال و الشّعاب فهو سدّ بالضمّ و ما کان من الآدمی فهو سدّ بالفتح. و قال الاخفش السدّ بالفتح اکثر استعمالا من السدّ بالضّمّ. و قال ابو علی السّدّ بالفتح مصدر سددته و السّدّ بالضم المسدود کالاکل و الاکل، «وَجَدَ مِنْ دُونِهِما» ای من دون اهل الغرب و اهل الشرق، «قَوْماً لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلًا» ای لا یعلمونه و لا یفهمون معناه، قرأ حمزة و الکسائی «یَفْقَهُونَ» بالضمّ الیاء و کسر القاف ای لا یفهمون غیرهم.
هوش مصنوعی: ابن کثیر و ابوعمرو سدی با فتح سین خوانده‌اند و نیز عبارت «بینهم سدن» را به همین شکل قرائت کرده‌اند. همچنین در سوره یس، «سدًا و من خلفهم سدًا» را با فتح سین خوانده‌اند. نافع، ابن عامر، ابوبکر و یعقوب با ضم سین در چهار نوع قرائت کرده‌اند و حمزه و کسایی «بین السدین» را با ضم سین و در سه قرائت دیگر با فتح سین خوانده‌اند. حفص نیز قرائت او از عاصم با فتح سین در چهار نوع بوده است. سد و سَدّ هر دو به یک معنا هستند، مشابه ضعف و فقر. ابوعبید می‌گوید هر چیزی که مربوط به خداست مانند کوه‌ها و دره‌ها، سد با ضم است و هر چه مربوط به انسان باشد، سد با فتح است. اخفش نیز ذکر کرده که سد با فتح بیشتر استفاده می‌شود. ابو علی توضیح می‌دهد که «سد» با فتح منبع سدی است که ایجاد شده و «سد» با ضم به معنای مسدود شده است، مشابه با اکل و اکله. عبارت «وَجَدَ مِنْ دُونِهِما» به معنای وجودی از غیر اهل غرب و شرق است، و «قَوْمًا لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلًا» نشان می‌دهد که آن‌ها چیزی را نمی‌دانند و نمی‌فهمند. حمزه و کسایی «یَفْقَهُونَ» را با ضم یاء و کسر قاف خوانده‌اند، به این معنا که آن‌ها غیر از خودشان را نمی‌فهمند.
«قالُوا یا ذَا الْقَرْنَیْنِ» اگر کسی گوید چونست که ربّ العزّه ازیشان خبر داد که: لا یفقهون قولا هیچ سخن نمی‌دانستند، آن گه گفت: «قالُوا یا ذَا الْقَرْنَیْنِ» یعنی ایشان با ذو القرنین گفتند و ذو القرنین با ایشان گفت، جواب آنست که: «لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلًا» معنی آنست که لا یعلمون خیرا من شرّ و لا ضلالا من هدی. و قیل لا یفقهون غیر لغتهم جز لغت خود ندانستند و در نیافتند و گوینده‌ای از ایشان مترجم ایشان بود چنانک در مصحف ابن مسعود است: قال الذی من دونهم یا ذا القرنین، «إِنَّ یَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ» قرأ هما عاصم مهموزین و کذلک فی الانبیاء: «فُتِحَتْ یَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ» بالهمز و الوجه انهما علی هذه القراءة عربیّتان فیأجوج علی هذا یفعول کیربوع و مأجوج مفعول و هما جمیعا من اجّ الظلیم اذا اسرع او من اجیح النّار و هو توقدها فهما من اصل واحد و علّة منع الصرف فیهما التّعریف و التّأنیث فانّ کلّ واحد منهما علم لقبیلة و انّما شبّهوا باجیج الظلم و اجیج النّار لسرعتهم و کثرتهم و شدّتهم و قرأ الباقون یاجوج و ماجوج بغیر همز فی السّورتین و الوجه انّه یجوز ان یکون اصلهما الهمز و هما علی ما سبق لکنّ الهمزة خففت بان قلبت الفا کراس و اصله رأس بالهمز و یجوز ان یکون یاجوج فاعولا من ی ج ج و ماجوج فاعولا من م ج ج فهما حینئذ من اصلین مختلفین و ترک صرفهما للتّعریف و التّأنیث.
هوش مصنوعی: در این متن به گفت‌وگوی مردم با ذو القرنین اشاره شده است. آنها به او گفتند و او نیز به آنها پاسخ داد، ولی مشکل اینجا بود که آنها قادر به درک صحبت‌های او نبودند. به طور خاص، آنها از زبان خودشان فراتر نمی‌توانستند چیزی بفهمند و حتی نیاز به یک مترجم داشتند. در ادامه، درباره دو نام "یأجوج" و "مأجوج" توضیحاتی داده می‌شود. این دو لغت ممکن است معانی و ریشه‌های مختلفی داشته باشند. برخی بر این باورند که این واژه‌ها به سرعت و عظمت این قوم اشاره دارند و به همین دلیل به این شکل نامگذاری شده‌اند. در نهایت، توضیحاتی درباره قرائت‌های مختلف و عللی که مانع از صرف این دو اسم می‌شود، ارائه می‌شود.
و قیل هما اسمان اعجمیان مثل طالوت و جالوت و هاروت و ماروت و علّة منع الصرف فیهما العجمة و التّعریف و الاظهر ان یکونا اعجمیین فلا یشتقّان و لا یوزنان.
هوش مصنوعی: دو نامی که ذکر شده‌اند، «طالوت» و «جالوت» و همچنین «هاروت» و «ماروت» از اسامی غیر عربی هستند. دلیل این‌که این نام‌ها از قواعد صرف و تصریف مستثنی هستند، این است که غیر عربی بوده و دارای تعریف هم هستند. به‌نظر می‌رسد که هر دو نام خارجی محسوب می‌شوند، بنابراین نمی‌توان به آن‌ها مشتقات یا وزن‌های عربی داد.
قال ابن عمر انّ اللَّه عزّ و جل جزّأ الانس عشرة اجزاء فتسعة اجزاء یاجوج و ماجوج و سایر النّاس جزء واحد.
هوش مصنوعی: ابن عمر می‌گوید که خداوند عزّ و جل انسان‌ها را به ده بخش تقسیم کرده است؛ نُه بخش از آن متعلق به یاجوج و ماجوج است و فقط یک بخش به سایر انسان‌ها تعلق دارد.
و گفته‌اند یاجوج و ماجوج لقب دو پسر یافث بن نوح‌اند، نام یاجوج کمین است و نام ماجوج معمع. ضحّاک گفت گروهی‌اند از ترکان قبیله‌ای از قبیله‌های ایشان از ولد یافث. کعب گفت ایشان فرزند آدم‌اند نه از حوّا زاده که آدم را علیه السّلام وقتی احتلام رسید و نطفه‌ای که از وی جدا شد با خاک آمیخته گشت، آدم چون از خواب بیدار گشت بر آن نطفه که از وی بیامد غمگین گشت، ربّ العزّه از آن نطفه یاجوج و ماجوج بیافرید، فهم یتّصلون بنا من جهة الأب دون الامّ.
هوش مصنوعی: در تاریخ مردم‌شناسی، یاجوج و ماجوج به عنوان دو پسر یافث، فرزند نوح، شناخته می‌شوند. نام یاجوج به معنای کمین است و ماجوج به معنای معما. در روایتی از ضحاک، گفته می‌شود که یاجوج و ماجوج گروهی از ترکان هستند که به قبیله‌های یافث تعلق دارند. کعب نیز نظر دیگری دارد و بر این باور است که آن‌ها از نسل انسان هستند و نه از نسل حوا. او توضیح می‌دهد که زمانی که آدم به خواب رفت و نطفه‌ای از او جدا شد، این نطفه با خاک آمیخته و سپس خداوند از آن یاجوج و ماجوج را آفرید. در این روایت، نسل آن‌ها به پدرشان برمی‌گردد و نه به مادرشان.
... «مُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ» ای ارضنا و بلادنا و کانوا یأکلون لحوم النّاس، و عن الاعمش عن شقیق عن عبد اللَّه قال سألت النّبی (ص) عن یاجوج و ماجوج فقال یاجوج امّة و ماجوج امّة کلّ امّة اربع مائة الف امّة لا یموت الرّجل منهم حتّی ینظر الی الف ذکر من صلبه کلّهم قد حمل السّلاح، فقیل یا رسول اللَّه صفهم لنا قال هم ثلاثة اصناف: صنف منهم امثال الارز، قیل یا رسول اللَّه و ما الارز؟ قال شجرة بالشّام طول الشّجرة مائة و عشرون ذراعا فی السّماء، و صنف منهم عرضه و طوله سواء و مائة و عشرون ذراعا و هؤلاء لا یقوم لهم جبل و لا حدید، و صنف منهم یفترش احدهم احدی اذنیه و یلتحف بالآخری لا یمرّون بفیل و لا وحش و لا خنزیر الّا اکلوه و من مات اکلوه، مقدّمتهم بالشّام و ساقتهم بخراسان یشربون انهار المشرق و بحیرة الطّبریّة.
هوش مصنوعی: گروهی هستند که در زمین فساد می‌کنند و سرزمین‌هایمان را ویران می‌سازند و گوشت مردم را می‌خورند. از عبداللَّه نقل شده که وقتی از پیامبر (ص) درباره‌ی یاجوج و ماجوج پرسیدم، فرمودند: یاجوج و ماجوج هر کدام یک ملت هستند و هر ملت چهار صد هزار فرقه دارد. هیچ‌یک از این افراد نمی‌میرد تا اینکه به هزار نفر از نسل خود نگاه کند که همگی سلاح به دست دارند. وقتی از او خواستم توصیفشان کند، فرمودند که آنها سه نوع هستند: یک نوع مانند درخت "ارز" هستند. وقتی پرسیدند "ارز" چیست، فرمود که درختی در شام است که قد آن به صد و بیست ذراع می‌رسد. نوع دوم عرض و طولشان برابر و به اندازه‌ی صد و بیست ذراع است و هیچ کوه یا فلزی نمی‌تواند بر آنها ایستادگی کند. نوع سوم به گونه‌ای هستند که یکی از گوش‌های خود را زیر خود می‌اندازند و با گوش دیگر خود می‌پوشند، و هیچ حیوانی از جمله فیل، وحش یا خوک از دست آنها در امان نمی‌ماند. آن‌ها پیشگامانشان در شام و بازوهایشان در خراسان هستند و از رودهای مشرق و دریاچه‌ی طبریه می‌نوشند.
امیر المؤمنین علیّ بن ابی طالب (ع) در وصف یاجوج و ماجوج گفته که ازیشان کس هست که بالای ایشان یک شبر است و هست که از حد در گذشته بدرازی و بافراط بالا کشیده، بر صورت آدمی‌اند لکن موی دارند، بجای جامه خویشتن را بآن موی بپوشند همچون بهائم و بجای ناخن چنگال دارند چون سباع، نیش دارند چون پلنگ و شیر، آواز دهند چون گرگ، بسرایند چون کبوتر، و هر چه بینند از مردم و چهارپای و حشرات زمین همه جانور ناپخته بخورند، و با جفت خویش گشنی کنند چون بهائم هر جا که بر هم رسند، و گوشها دارند دراز یکی فرش کنند و یکی بر خود افکنند و هیچ کس از ایشان نمیرد تا هزار بچه نیارد، چون هزار بچه آورد داند که وی را مرگ نزدیک آمد.
هوش مصنوعی: امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب (ع) درباره یاجوج و ماجوج این‌گونه توصیف کرده که برخی از آن‌ها بسیار کوتاه قد و برخی دیگر بسیار بلندتر از حد معمول هستند. آن‌ها به شکل انسان‌ها به نظر می‌رسند، اما موهایی دارند که به عنوان پوشش بدن از آن استفاده می‌کنند، شبیه به حیوانات. به جای ناخن، چنگال‌هایی دارند مانند وحوش و دندان‌های تیز مانند پلنگ و شیر دارند. صدای آن‌ها به صدای گرگ می‌ماند و در نغمه‌خوانی مانند کبوتران هستند. آن‌ها هر موجودی از جمله انسان‌ها و حیوانات و حشرات را که می‌بینند، می‌خورند و با هم جفت‌گیری می‌کنند مانند حیوانات. گوش‌های آن‌ها دراز است؛ یکی را روی زمین می‌گذارند و دیگری را بر سر می‌افکنند. هیچ‌یک از آن‌ها نمی‌میرد تا زمانی که هزار بچه به دنیا نیاورند و وقتی هزارمین بچه را به دنیا آوردند، می‌فهمند که مرگ به آن‌ها نزدیک است.
«حَتَّی إِذا بَلَغَ بَیْنَ السَّدَّیْنِ» ذو القرنین چون در اطراف عالم بگشت و امم اطراف در تحت قهر و ملک خود آورد از آنجا برگشت تا رسید میان دو او راز آن دو کوه، قومی را دید مسلمانان بسامان نیک مردان مؤمنان که از یاجوج و ماجوج بنالیدند و از رنج و اذی ایشان بزاریدند گفتند: «یا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِنَّ یَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ» بالنّهب و البغی، «فَهَلْ نَجْعَلُ لَکَ خَرْجاً» قرأ حمزة و الکسائی خراجا بالالف، و کذلک فی المؤمنین «ام تسئلهم خراجا» و قرأ الباقون خرجا بغیر الف فی السّورتین و کلّهم قرأ فی المؤمنین «فَخَراجُ رَبِّکَ» بالالف الّا ابن عامر فانه قرأ «فخرج ربک خیر» بغیر الف و هما فی المعنی واحد کالنّبت و النبات و هو ما یخرج من فی‌ء او جزیة او غلّة او ضریبة. و قیل الخراج علی الارض و الذّمة و الخرج المصدر. و قیل الخرج الجعل و الاجر و العطیّة، و المعنی هل نجعل لک عطیّة نخرجها الیک من اموالنا، «تَجْعَلَ بَیْنَنا وَ بَیْنَهُمْ سَدًّا».
هوش مصنوعی: ذو القرنین پس از گشت‌وگذار در مناطق مختلف و تسلط بر اقوام مختلف، به دو کوه رسید. در آنجا گروهی از مسلمانان مؤمن را دید که از ظلم یاجوج و ماجوج به او پناه آورده و از درد و اذیت‌هایشان شکایت کردند. آنها به او گفتند: «ای ذو القرنین، یاجوج و ماجوج در زمین فساد ایجاد کرده‌اند و به غارت و ظلم مشغولند.» سپس از او خواستند که آیا می‌تواند اقدامی برای جلوگیری از این فساد انجام دهد و برای او مالی تعیین کنند تا از آن منابع برای ساخت سدی که میان آنها و یاجوج و ماجوج قرار دهد، استفاده کند.
«قالَ ما مَکَّنِّی» قرأ ابن کثیر وحده «مَکَّنِّی» بنونین علی الاصل و ترک‌ الادغام و لم یعتد باجتماع النّونین لانّ الثّانیة غیر لازمة الا تری انّک تقول مکّنه و مکّنک فلا یثبت هذه النّون الثّانیة، و قرأ الباقون «مَکَّنِّی» بنون واحدة مشدّدة، و الوجه انّه لمّا اجتمعت النّونان و هما المثلان ادغمت احدیهما فی الأخری و المعنی ما اعطانیه اللَّه سبحانه من التّمکّن خیر من عطیتکم، و قیل تمکین اللَّه و معونته لی خیر ممّا تعرضون علیّ من الاجر و الجعل و الضّمیر فی فیه یعود الی السّدّ المسئول، «فَأَعِینُونِی بِقُوَّةٍ» ای بقوّة ابدانکم. و قیل بما اتقوّی به علی ما ارید من الآلة و العملة و الصّنّاع الذین یحسنون البناء، «أَجْعَلْ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ رَدْماً» ای سدّا متراکبا بعضه علی بعض المردم الثوب الذی وقع فی رقعه الرّقاع علی الرّقاع. چون ایشان مال بر ذو القرنین عرضه کردند سر وا زد گفت مال گرفتن رشوت باشد و دست یاری خواست که در آن مثوبت باشد، و گفته‌اند هفتاد هزار مرد در کار ایستادند و صد فرسنگ بود میان آن دو کوه، صد فرسنگ بطول و پنجاه فرسنگ بعرض همی‌کندند تا بآب رسیدند.
هوش مصنوعی: ابن کثیر به تنهایی واژه «مَکَّنِّی» را با دو نون قرائت کرده و از ادغام آن جلوگیری کرده است. او بر این باور است که نون دوم ضروری نیست، زیرا در مثال‌هایی چون «مکّنه» و «مکّنک» این نون ثابت نمی‌ماند. دیگر قاریان «مَکَّنِّی» را با یک نون مشدد خوانده‌اند؛ زیرا وقتی دو نون مشابه کنار هم می‌آیند، یکی در دیگری ادغام می‌شود. معنی این عبارت این است که آنچه خداوند به من داده، بهتر از آن چیزی است که شما به من پیشنهاد می‌دهید. برخی نیز می‌گویند که حمایت و یاری خدا برای من بهتر از پاداش و وجهی است که به من پیشنهاد می‌کنید. ضمیر در اینجا به سدی اشاره دارد که در حال صحبت در مورد آن هستند. «فَأَعِینُونِی بِقُوَّةٍ» به معنای درخواست کمک به‌وسیله نیروی جسمانی است. بعضی نیز می‌گویند منظور از قدرت، وسایلی است که برای کار و عوامل ماهر در ساخت و ساز نیاز دارم. «أَجْعَلْ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ رَدْماً» به معنای ساخت سدی است که اجزایش روی هم چیده شده‌اند. وقتی که مردم کالاهایی به ذو القرنین ارائه کردند، او گفت که دریافت پول رشوه به حساب می‌آید و خواستار کمک برای انجام امری با ثواب شد. گفته شده که هفتاد هزار نفر در این کار شرکت کردند و مسافت بین دو کوه به صد فرسنگ طول و پنجاه فرسنگ عرض رسید تا به آب برسند.
پس گفت: «آتُونِی زُبَرَ الْحَدِیدِ» ردما «ائتونی» بکسر التّنوین موصولة الالف رواها ابو بکر عن عاصم و اختلف فیها و الوجه ان معنی ائتونی جیئونی و الباء محذوف من المفعول به و هو زبر الحدید و التّقدیر ائتونی بزبر الحدید کما تقول امرتک الخیر ای امرتک بالخیر، و قرأ الباقون و حفص عن عاصم «آتونی» بمدّ الالف علی القطع و الوجه انّ المعنی اعطونی و زبر الحدید منصوب علی انّه مفعول ثان، و زبر الحدید قطع الحدید می‌گوید مرا خایها پولاد و آهن دهید، اینجا اختصارست یعنی فأتوه فردم جدارا، پاره‌های آهن بر هم می‌نهادند و رگی مس و رگی روی و میانه سنگ، و گویند خشتی ازین و خشتی از آن و در میان همه هیزم تعبیه کردند، «حَتَّی إِذا ساوی‌ بَیْنَ الصَّدَفَیْنِ» تا آن گه بر هم می‌نهادند که آن زمین با کنارهای کوه راست کردند و با سر هر دو کوه برابر ساختند، نافع و حمزه و کسایی و حفص «الصَّدَفَیْنِ» بفتحتین خوانند باقی بضمتین خوانند مگر ابو بکر که بضم صاد و سکون دال خواند و معنی همه یکسان است، الصدفان و الصدفان و الصدفان واحد و هما وجها الجبلین اللّذان یتصادفان ای یتقابلان، «قالَ انْفُخُوا» ای قال ذو القرنین للعملة انفخوا فی الحدید، «حَتَّی إِذا جَعَلَهُ» ای المنفوخ فیه و هو الحدید، «ناراً» ای کالنّار بالاحماء، قال: «آتُونِی» قرأ حمزة «ائتونی» موصولة الالف و الوجه انّ المعنی جیئونی بقطر افرغه علیه فهو علی تقدیر حذف الجار کما سبق و العمل انّما هو للفعل الثّانی و هو «أُفْرِغْ» و قوله: «قِطْراً» منصوب به، و قرأ الباقون «آتُونِی» بقطع الالف الّا أبا بکر عن عاصم فانّه روی بقصر الالف موصولة کحمزة و قد اختلف عنه و الوجه فی «آتونی» بالقطع و المدّ علی ما قدّمناه من انّه من الایتاء و هو منصرف الی معنی المناولة لا العطیّة ای ناولونی، «قطرا» افرغه علیه الی اصببه علیه کصبّ الماء و العمل ایضا للفعل الثّانی و هو افرغ کما سبق و هو اختیار سیبویه، و القطر النّحاس المذاب حتّی اذا فرغ منه جدارا صلدا من حدید و نحاس ترصّص بعضه فی بعض فصار سدّا.
هوش مصنوعی: سپس گفت: «مرا زبر حدید بیاورید». در اینجا عبارت «ائتونی» را به معنای «مرا بیاورید» می‌دانند و حرف «با» در مفعول به که «زبر حدید» است، حذف شده است. به عبارتی دیگر، منظور این است که «مرا با زبر حدید بیاورید» مانند این که بگویید «تو را به خیر دستور دادم». برخی دیگر عبارت «آتونی» را با کشیدن حرف «الف» خوانده‌اند که به معنای «به من بدهید» است و «زبر حدید» در این حالت به عنوان مفعول دوم مطرح می‌شود. زبر حدید به معنی «قطعات آهن» است و اشاره به درخواست برای ارائه پولاد و آهن دارد. در ادامه، در مورد ساخت دیوار از پاره‌های آهن توضیحاتی داده شده است، یعنی آن‌ها آهن‌ها را کنار هم می‌چیدند و همچنین موادی نظیر مس و روی و سنگ را نیز به کار می‌بردند. سپس انتظار می‌رفت که زمین را با دو طرف کوه هم‌سطح کنند و به عبارت دیگر با سر هر دو کوه برابر سازند. در اینجا، برخی مصاحف «الصدفین» را با دو فتحه و برخی دیگر با ضمه خوانده‌اند اما معنی همه یکی است؛ این دو کوه که به هم نزدیک می‌شوند، مشخص شده است. سپس خطاب به کارگران گفته شد: «بنفید» یعنی آهن را بسوزانند. وقتی که آهن به اندازه کافی گرم شد، به کسی که نامش ذکر نشده، گفته شد: «مرا قطر بریزید» که در اینجا به معنی مخصوصی اشاره دارد. برخی نیز «آتوینی» را به معنای «مرا دهید» تفسیر کرده‌اند و در نهایت، پس از ذوب کردن آهن و مس، موانع مستحکم و دیواری از آهن و مس ایجاد کردند.
«فَمَا اسْطاعُوا» بتشدید الطّاء علی الادغام قرأها حمزة وحده و الوجه انّ اصله استطاعوا فادغم التّاء فی الطّاء لاجتماعهما و هما متقاربان و لم ینقل حرکة التّاء الی السّین بعد الادغام لئلا یحرّک ما لا یتحرّک فی موضع و هو سین استفعل بتشدید الطّاء مع انّ الساکن الّذی قبل المدغم لیس بحرف مدّ و قد جاء فی قوله تعالی: «فَنِعِمَّا هِیَ» عند من قرأها بسکون العین و قرأ الباقون «فَمَا اسْطاعُوا» بتخفیف الطّاء و الوجه انّ اصله ایضا استطاعوا علی وزن استفعلوا کما سبق الّا انّهم کرهوا اجتماع المتقاربین و هما التّاء و الطّاء فحذفوا التّاء و لم یدغموه فی الطّاء لانّه کان یؤدی ادغامه الی تحریک السّین الّذی لم یتحرّک فی موضع او الی تبقیته ساکنا و هو غیر حرف مد و کلاهما مکروهان عندهم.
هوش مصنوعی: در این متن به توضیح یک قاعده قرائتی در زبان عربی پرداخته شده است. موضوع اصلی این است که در کلمه‌ای خاص، برخی از قاریان نوعی تغییر در تلفظ را برگزیده‌اند. در واقع، کلمه «اسْطاعُوا» از ریشه‌ای به نام «استطاعوا» originates می‌شود. به دلیل نزدیکی و شباهت دو حرف تاء و طاء، برخی قاریان تاء را در طاء ادغام کرده و تغییراتی در حرکات حروف ایجاد کرده‌اند. برخی دیگر از قاریان نیز به دلیل ناپسند دانستن این اجتماع حروف، به روشی دیگر به قرائت پرداختند که به عدم ادغام تاء در طاء منجر شد. این موضوع به دلیل ملاحظات خاص در زبان عربی و قواعد قرائت حروف مربوط است که به دقت در حرکات و سکون آنها توجه شده است.
«فَمَا اسْطاعُوا أَنْ یَظْهَرُوهُ» ای لم یقدروا ان یعلوا السّدّ، «وَ مَا اسْتَطاعُوا لَهُ نَقْباً» لم یقدروا ان ینقبوه من تحته. قال قتادة ذکر لنا انّ رجلا قال یا نبیّ اللَّه قد رأیت سدّ یاجوج و ماجوج، قال انعته لی کالبرد الحبر طریقة سوداء و طریقة حمراء، قال قد رأیته «قالَ هذا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّی» فلمّا فرغ من بناء السّدّ و جاء کما احبّ ذوا القرنین قال هذا رحمة من ربّی ای هذا العمل نعمة من اللَّه علیّ و علی من خاف معرّة یاجوج و ماجوج، «فَإِذا جاءَ وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکَّاءَ» هو قوله تعالی: «حَتَّی إِذا فُتِحَتْ یَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ هُمْ مِنْ کُلِّ حَدَبٍ یَنْسِلُونَ». قرأ عاصم و حمزة و الکسائی «دکاء» ممدودة مهموزة و الوجه انّه علی تقدیر محذوف لانّ دکّاء علی و زن فعلاء، یقال ناقة دکّاء لا سنام لها شبّهوه بهذه النّاقة و هو علی حذف المضاف کانّه قال مثل دکّاء او علی حذف الموصوف کانّه قال جعله بقعة دکّاء او ارضا دکّاء و هی الملساء، و قرأ الباقون «دکا» منونا، و الوجه انّ المعنی جعله ذا دکّ ای مدکوکا یعنی مکسورا، من قوله تعالی: «وَ حُمِلَتِ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ فَدُکَّتا دَکَّةً واحِدَةً» و قوله: «کَلَّا إِذا دُکَّتِ الْأَرْضُ دَکًّا دَکًّا» فهو علی حذف المضاف او علی تقدیر دکّة دکّا فهو علی صیغة المصدر لانّ جعل ها هنا یتعدّی الی مفعول واحد مثل خلق.
هوش مصنوعی: آنان قادر به ساختن سد بر نیامدند و نتوانستند از زیر آن نفوذ کنند. قتاده نقل کرده که مردی به نبی‌الله گفت که سد یأجوج و مأجوج را دیده است. نبی‌الله پرسید که چگونه به نظر می‌رسد و او توصیف کرد که سیاه و قرمز است. وقتی کار ساخت سد تمام شد و همان‌طور که ذوالقرنین دوست داشت، او گفت که این رحمت خداوند است؛ یعنی این کار نعمتی برای من و کسانی است که از خطر یأجوج و مأجوج می‌ترسند. وقتی وعده خداوند برسد، آن را به صورت زمین هموار و صاف در خواهد آورد. عده‌ای از قاریان عبارت را به شکل خاصی خوانده‌اند که به معنای سطح صاف است و با اشاره به حالتی شبیه به شتر بدون کوهان توصیف شده است. همچنین، برخی دیگر عبارت را به شکلی دیگر خوانده‌اند که به معنای شکسته شده است، که در آن به زمین و کوه‌ها اشاره دارد که در یک ضربه به هم می‌ریزند.
روی ابو هریرة عن النّبی (ص) انّ یاجوج و ماجوج یحفرون الرّدم کلّ یوم حتّی یروا شعاع الشّمس من الجانب الآخر فیقول الّذی علیهم ارجعوا فستخرجون غدا فیعیده اللَّه کاشد ما کان الی حین یرید اللَّه خروجهم فلا یعیده فیخرجون علی النّاس فیشربون المیاه کلّها حتّی لا یبقی منها بقیّة و یتحصّن النّاس منهم فی حصونهم و یقتلون من یدرکون فاذا لم یروا احدا رموا بسهامهم نحو السّماء فیعود علیهم کهیئة الدّم فیقولون قهرنا اهل الارض و علونا اهل السّماء فیبعث اللَّه نغفا علیهم فی اقفیتهم ای دودا فیقتلهم، فقال رسول اللَّه (ص) و الّذی نفسی بیده انّ دوابّ الارض لتسمن و تشکر شکرا من لحومهم.
هوش مصنوعی: ابو هریره از پیامبر (ص) نقل کرده است که یاجوج و ماجوج هر روز دیواری که بر سر راهشان قرار دارد را می‌کَنند تا مشاهده کنند که آیا از طرف دیگر نور خورشید را می‌بینند یا نه. در این زمان، کسی که بر روی آنهاست به آنها می‌گوید که به عقب برگردند؛ زیرا فردا آن را خواهند شکست. ولی خداوند هر بار آن دیوار را به حالت اولیه‌اش برمی‌گرداند تا زمانی که خداوند بخواهد خروج آنها را ممکن سازد. هنگامی که آنها بیرون می‌آیند، بر مردم هجوم می‌آورند و تمام آب‌ها را می‌مَنند تا جایی که هیچ آبی باقی نمی‌ماند. مردم در دژها پناه می‌گیرند و هر کس را که می‌بینند می‌کشند. وقتی دیگر کسی را نمی‌بینند، با تیرهای خود به سمت آسمان شلیک می‌کنند و خون به شکل باران برمی‌گردد. آنها در این حال تصور می‌کنند که بر مردم زمین پیروز شده‌اند و بر اهل آسمان نیز تسلط یافته‌اند. در این زمان، خداوند موری به نام نغف را بر آنها می‌فرستد که در پشت آنها قرار می‌گیرد و آنها را می‌کُشد. پیامبر (ص) می‌فرماید: قسم به کسی که جانم در دست اوست، حیوانات زمین از گوشت آنها چاق و سیر خواهند شد و خدا را شکر خواهند کرد.
و قال وهب انّهم یأتون البحار فیشربون ماءها و یأکلون دوابّها ثمّ یأکلون الخشب و الشّجر و من ظفروا به من النّاس و لا یقدرون ان یأتوا مکّة و لا المدینة و لا بیت المقدس.
هوش مصنوعی: وهب می‌گوید که آنها به دریاها می‌روند و از آب آنها می‌نوشند و حیوانات دریایی را می‌خورند، سپس چوب و درختان را نیز می‌خورند و کسانی را که به دست می‌آورند گرفتار می‌کنند، اما نمی‌توانند به مکه، مدینه یا بیت المقدس بروند.
... «وَ کانَ وَعْدُ رَبِّی حَقًّا» ای کائنا.
هوش مصنوعی: «و وعده پروردگارم حق بوده است» ای موجود.
«وَ تَرَکْنا بَعْضَهُمْ یَوْمَئِذٍ یَمُوجُ فِی بَعْضٍ» فیه ثلاثة اقوال: احدها عن ابن عباس انّه ترک یاجوج و ماجوج یموج بعضهم فی بعض و فی الآیة تقدیم و تأخیر ای ساوی بین الصّدفین «وَ تَرَکْنا بَعْضَهُمْ یَوْمَئِذٍ یَمُوجُ فِی بَعْضٍ». قال الزجاج ای ترکهم یموجون متعجّبین من السّدّ فیجوز ان یکون لیاجوج و ماجوج و یجوز ان یکون للّذین اجتمعوا للسدّ، و القول الثّانی انّه ترک یوم بنی ذو القرنین السّدّ بعض یاجوج و ماجوج خارج السّدّ لا حاجز بینهم و بین سائر بنی آدم یموجون ان یختلطون بسائر النّاس، قال و هم الّذین یعرفون بالتّرک و سمّوا ترکا لترک ذی القرنین ایّاهم مع النّاس لانّه لم یخف منهم ما خیف من معظمهم، و القول الثّالث انّ هذا بعد خروج یاجوج و ماجوج لا یمنعهم اللَّه عن النّاس بل یترکهم یموجون فی النّاس ای یختلطون بهم و یفسدون فیهم، یقال ماج النّاس اذا دخل بعضهم فی بعض حیاری کموج الماء. قال ابن جریح ینسف اللَّه الجبال فیزول السّدّ. و قیل یموج الانس فی الجنّ و الجنّ فی الانس. و قیل «وَ تَرَکْنا بَعْضَهُمْ» متّصل بکلام ذی القرنین، «وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ» لقیام السّاعة، «فَجَمَعْناهُمْ جَمْعاً» فی صعید واحد للثّواب و العقاب.
هوش مصنوعی: در این متن درباره یاجوج و ماجوج و وضعیت آنها در زمان خاصی صحبت شده است. برخی افراد معتقدند که یاجوج و ماجوج در روز معین، به شکل متراکم و شگفت‌زده‌ای درهم می‌غلطند. یک نظر این است که این وضعیت به دلیل سد ذوالقرنین است و آنها به دلیل کنجکاوی از سد گذر می‌کنند. نظری دیگر می‌گوید که در زمان ساخت سد، برخی از یاجوج و ماجوج بیرون از سد مانده‌اند و این امکان وجود دارد که با دیگر انسان‌ها اختلاط شوند. نظر سوم بر این است که بعد از رهایی یاجوج و ماجوج، خداوند آنها را در میان مردم رها می‌کند و باعث اختلاط و فساد در میان انسان‌ها می‌شوند. در نهایت، برخی از مفسران معتقدند که در روز قیامت، همه انسان‌ها جمع خواهند شد تا پاداش و کیفر را دریافت کنند.
«وَ عَرَضْنا جَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ لِلْکافِرِینَ عَرْضاً» ای اظهرناها لهم یوم القیامة قبل ان یدخلوها زجرا و تهویلا، ثمّ وصفهم فقال: «الَّذِینَ کانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطاءٍ عَنْ ذِکْرِی» ای فی غشاوة لا یعتبرون بآیاتی فیذکرونی بالتّوحید. و قیل یرید عیون القلوب کقوله: «وَ لکِنْ تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ»، «وَ کانُوا لا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً» ای لا یستطیعون استماع القرآن استثقالا للقرآن و مقتا للنّبی. و قیل حجبوا من السّمع اذا آذوا رسول اللَّه (ص) من قوله: «وَ إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنا بَیْنَکَ» الآیة...، و قیل لا یطیقون ان یسمعوا کتاب اللَّه و یتدبّروه و یؤمنوا به لغلبة الشّقاء علیهم.
هوش مصنوعی: در آن روز، جهنم به کافران نشان داده می‌شود تا آنها را از آنچه در انتظارشان است بترساند. سپس توصیفی از آنها ارائه می‌شود که چشمانشان به خاطر غفلت از یاد خداوند پوشیده است و به همین دلیل نمی‌توانند آیات او را درک کنند. این غفلت می‌تواند به قلب‌های آنان اشاره داشته باشد که به خاطر کبر و انکار، قادر به دیدن حقایق نیستند. همچنین گفته شده که آنها نمی‌توانند به قرائت قرآن گوش دهند، زیرا از آن تنفر دارند و به پیامبر (ص) کینه می‌ورزند، یا اینکه به دلیل آزار رساندن به او، از شنیدن آیات الهی محروم می‌شوند. در نهایت، ناتوانی آنها در شنیدن کلام خدا به خاطر غلبه مشکلات و مصائب بر زندگی‌شان است.
«أَ فَحَسِبَ الَّذِینَ کَفَرُوا» استفهام بمعنی الانکار یقول أ یظن الکفّار اتّخاذهم، «عِبادِی» یعنی الملائکة و عیسی و عزیرا اولیاء نافعهم بئس ما ظنّوا و المفعول الثّانی محذوف و هو نافعهم می‌گوید کافران ظن بردند که ایشان بندگان من فریشتگان و عیسی و عزیز بخدایی گیرند فرود از من، آن عبادت ایشان را سود خواهد داشت یا ایشان را بکار آید به پنداشت که ایشانراست و بد ظنّی که می‌برند، و گفته‌اند تقدیر چنین است: أ فظنّوا ان یتّخذوهم اولیاء دونی ثمّ لا اعذّبهم کلا می‌پندارند که ایشان را بخدایی گیرند فرود از من پس من ایشان را عذاب نکنم کلّا نه چنانست که ایشان ظنّ می‌برند بل که من ایشان را عذاب ساخته‌ام، «إِنَّا أَعْتَدْنا جَهَنَّمَ لِلْکافِرِینَ نُزُلًا» و قیل معنی الآیة: أ فظنّوا انّهم مع کفرهم یوالیهم بالنّصرة و المعونة احد من عبادی المخلصین کلّا فانّ عبادی یعادون الکفّار می‌پندارند این کافران که با کفر و شرک ایشان یکی از بندگان مخلص من ایشان را دوست خواهد داشت یا نصرت خواهد داد کلّا نه چنانست که ظنّ ایشانست که مؤمنان کافران را دشمن‌اند و میان ایشان معاداتست نه موالاة، جای دیگر گفت: «لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ». و قوله: «نُزُلًا» ای منزلا.
هوش مصنوعی: این متن درباره این است که کافران گمان می‌کنند که اگر برخی از بندگان خدا را به عنوان یاران و حامیان خود انتخاب کنند، این کار به نفعشان خواهد بود. در واقع، آنها فکر می‌کنند که فرشتگان و پیامبران مانند عیسی و عزیر، به خدا نزدیک‌تر هستند و می‌توانند در روز قیامت آنها را نجات دهند. اما خدای متعال به آنها هشدار می‌دهد که این تصور نادرست است. در واقع، هیچ‌یک از بندگان خدا نمی‌توانند به آنها کمک کنند و خدا نسبت به کافران عذاب سختی آماده کرده است. همچنین، باید بدانند که باید با ایمان به خدا زندگی کنند و هیچ‌گاه با کافران دوست نشوند، زیرا مؤمنان به کافران دشمنی دارند و میان آنها رابطه محبت و دوستی وجود ندارد. در نهایت، این آیه تأکید می‌کند که جهنم برای کافران به عنوان یک جایگاه تنبیه مشخص شده است.
و قیل مأکولا معدّلا لهم للضّیف، و قیل جمع نازل و نصبه علی الحال و یرید بجهنّم ما فیها من الزّقوم و الغسلین و غیر ذلک.
هوش مصنوعی: و گفته شده که غذاهایی آماده شده برای مهمانان وجود دارد، و همچنین گفته شده که جمع "نازل" به حالت نصب آمده است و منظور از جهنم، چیزهایی است که در آن مانند زقوم و غسلیّین و غیره وجود دارد.
«قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالًا» الخسران ضدّ الرّبح و اعمالا نصب علی التّمییز و القیاس ان یکون مفردا لکنّه جمع لاختلاف اجناس الاعمال ای خسروا فیها کلّها و الاخسر من اتعب نفسه طلبا للنّجاة فیؤدّیه الی النّار. این آیت در شأن اصحاب صوامع است از زاهدان ترسایان، قسّیسین و رهبان که خویشتن را در صومعه‌ها باز داشتند و ریاضیات و مجاهدات عظیم بر خود نهادند و ایشان را از آن هیچ نفع نه و سرانجام ایشان جز هلاک و عذاب نه که به محمّد (ص) نگرویدند و قرآن نپذیرفتند، همانست که جای دیگر گفت: «عامِلَةٌ ناصِبَةٌ تَصْلی‌ ناراً حامِیَةً» «الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ» حبط عملهم، «فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً» یحسبون انّهم علی الحقّ و انّهم بفعلهم مطیعون می‌پندارند که بر حقّ‌اند و بآنچ میکنند فرمان بردارند، نه چنانست که ایشان می‌پندارند، پس زیان کار بحقیقت ایشانند. قومی گفتند اینان اهل اهوااند، و قومی گفتند خوارج‌اند و گفته‌اند: کلّ من دان بدین غیر الاسلام فهو من الاخسرین اعمالا فی الآخرة، پس بیان کرد که ایشان که‌اند: «أُولئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ» یعنی بدلائل توحیده من القرآن و غیره، «و لقائه» ای بالبعث و النّشور. و قیل بجزاء اعمالهم و اللّقاء قرب الشّی‌ء من غیر فضل، «فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ» ای بطلت اعمالهم الصّالحة لا یثابون علیها، «فَلا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَزْناً» ای لا تثقل موازینهم باعمالهم. و قیل معناه لا یکون لهم منزلة و لا جاه من قولهم لا وزن لفلان عند النّاس.
هوش مصنوعی: آیا شما را از زیانکارترین افراد در عملکردشان آگاه کنیم؟ «خسران» به معنای ضرر و زیان است و در اینجا به اعمال اشاره دارد. این تصوری است که می‌تواند به صورت جمع به کار رود، چرا که انواع مختلفی از کارها وجود دارد که در آن‌ها زیان دیده‌اند. کسانی که سخت تلاش می‌کنند تا نجات یابند اما این تلاش آن‌ها را به جهنم می‌کشاند، در این دسته قرار دارند. این آیه درباره افرادی است که به زندگی زاهدانه در صومعه‌ها پرداختند، یعنی رهبانان و زاهدانی که از زندگی دنیوی خود کناره‌گیری کردند و هیچ فایده‌ای از این کار نبردند. آن‌ها اگرچه مشقت‌های زیادی را متحمل شدند، اما به پیامبر اسلام (ص) ایمان نیاوردند و قرآن را نپذیرفتند، در نتیجه به عذاب و هلاکت دچار شدند. همانطور که در آیات دیگر نیز آمده، اعمال آنان باطل شده و در زندگی دنیا فکر می‌کردند که کار نیکو انجام می‌دهند. آن‌ها خود را بر حق می‌پنداشتند، در حالی که در حقیقت اشتباه می‌کردند و در واقع زیانکار بودند. بعضی‌ها گفتند این افراد پیرو هوس‌ها هستند و برخی دیگر معتقد بودند که خوارج‌اند. کسانی که به غیر از دین اسلام ایمان دارند، از زیانکارترین افراد در آخرت به شمار می‌روند. کسانی که به آیات خداوند کافر شدند و به ملاقات او در روز قیامت اعتقاد نداشتند، در اعمال خود زیان دیدند و نتوانستند پاداش بگیرند و در آن روز وزنی برای اعمالشان نخواهد بود. این یعنی آن‌ها هیچ مقام و منزلتی نخواهند داشت.
قال ابو سعید یأتی ناس یوم القیامة باعمال هی عندهم فی العظم کجبال تهامة فاذا وزنوها لم تزن شیئا، فذلک قوله: «فَلا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَزْناً». و فی الخبر انّ رسول اللَّه (ص) قال یجاء یوم القیامة بالرّجل السّمین العظیم فیوضع فی المیزان فلا یزن جناح بعوضة.
هوش مصنوعی: ابو سعید می‌گوید که در روز قیامت افرادی خواهند آمد که اعمالشان در نظر خودشان به اندازه کوه‌های تهامه بزرگ و سنگین است، اما وقتی این اعمال را وزن کنند، هیچ ارزشی نخواهند داشت. همچنین در روایتی آمده است که پیامبر (ص) فرمودند که در روز قیامت فردی چاق و بزرگ به‌سوی ترازو آورده می‌شود، اما وزن او به اندازه بال یک پشه نیز نخواهد بود.
«ذلِکَ جَزاؤُهُمْ» ای ذلک الاستحقاق لهم و هو ان لا یجعل لهم وزن. و قیل ذلک بمعنی اولئک ای اولئک جزاؤهم، «جَهَنَّمُ بِما کَفَرُوا وَ اتَّخَذُوا آیاتِی وَ رُسُلِی هُزُواً» یعنی جزاؤهم العذاب بکفرهم و استهزائهم برسل اللَّه و آیاته.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که مجازات آنها به خاطر استحقاقشان این است که هیچ ارزشی برایشان قائل نشود. در برخی گفته‌ها به این صورت توضیح داده شده که منظور، آنهایی هستند که جزای آنها چنین است: «جهنم به خاطر کفرشان و به سخره گرفتن آیات و پیامبران من.» به عبارت دیگر، مجازات آنها عذاب ناشی از کفر و تمسخر آنها به پیامبران و نشانه‌های خداوند است.
«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ کانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلًا» کانت ها هنا بمعنی سبق لهم وعد اللَّه بها و الفردوس البستان یجمع الکرم و النّخل.
هوش مصنوعی: کسانی که ایمان آورده و کارهای نیک انجام داده‌اند، برای آنان باغ‌های بهشتی (فردوس) مکانی برای اقامت خواهد بود. این جمله به معنای وعده‌ای است که خداوند به آنها داده است و فردوس به معنای باغی است که شامل نعمت‌ها و درختان خرما می‌باشد.
قال رسول اللَّه (ص) الجنّة مائة درجة بین کلّ درجتین کما بین السّماء و الارض اعلاها الفردوس، و منها تفجّر انهار الجنّة و فوقها عرش الرّحمن فاذا سألتم اللَّه فسئلوه الفردوس.
هوش مصنوعی: پیامبر خدا (ص) فرمودند: بهشت صد درجه دارد که فاصله بین هر دو درجه آن به اندازه فاصله بین آسمان و زمین است. بالاترین درجه آن فردوس است و از آنجا نهرهای بهشت جاری می‌شود و بالای آن عرش خداوند رحمان قرار دارد. پس هرگاه از خداوند چیزی خواستید، فردوس را بخواهید.
و عن عبد اللَّه بن قیس عن النّبی (ص) قال: جنّات الفردوس اربع: جنّتان من فضّة آنیتهما و ما فیهما و جنّتان من ذهب آنیتهما و ما فیهما و ما بین القوم و بین ان ینظروا الی ربّهم الّا رداء الکبریاء علی وجهه فی جنّة عدن.
هوش مصنوعی: حضرت رسول (ص) فرمودند که بهشت فردوس چهار باغ دارد: دو باغ با ظرف‌ها و محتویات نقره‌ای و دو باغ دیگر با ظرف‌ها و محتویات طلایی. و فاصله‌ای که میان مردم و دیدن پروردگارشان وجود دارد، تنها پرده‌ای از کبریایی است که بر روی چهره‌اش در بهشت عدن قرار دارد.
و قال شمر خلق اللَّه جنّة الفردوس بیده فهو یفتحها فی کلّ یوم خمیس فیقول ازدادی طیبا و حسنا لاولیائی. و قال قتادة الفردوس ربوة الجنّة و اوسطها و افضلها و ارفعها. و قال کعب لیس فی الجنان جنّة اعلی من جنّة الفردوس و فیها الآمرون بالمعروف و النّاهون عن المنکر. قال الضحّاک الفردوس الجنّة الملتفّة الاشجار، و قیل هی الرّوضة المستحسنة.
هوش مصنوعی: شمر گفت که خدا جنت فردوس را با دستان خود خلق کرده و هر روز پنج‌شنبه آن را می‌گشاید و می‌گوید که برای دوستانم، زیبا و دلپذیرتر شود. قتاده گفت که فردوس تپه‌ای از بهشت و بهترین، برتر و عالی‌ترین آن است. کعب بیان کرد که هیچ بهشتی برتر از جنت فردوس نیست و در آن، افرادی هستند که به معروف سفارش می‌دهند و از منکر نهی می‌کنند. الضحاک گفت که فردوس بهشتی با درختان فراوان است و برخی گفته‌اند که آن باغی خوشایند است.
«خالِدِینَ فِیها لا یَبْغُونَ عَنْها حِوَلًا» ای لا یطلبون حیلة لینقلوا الی غیرها لانّ فیها ما تشتهی الانفس و تلذّ الاعین و ما یخطر بقلب البشر، و الحول الحیلة. و قیل معناه لا یطلبون عنها تحوّلا الی غیرها، مصدر مثل الصّغر و العوج.
هوش مصنوعی: افرادی که در آنجا هستند، هیچ تمایلی برای ترک آنجا ندارند؛ زیرا در آن مکان چیزی است که نفس‌ها آرزوی آن را دارند و چشم‌ها از دیدن آن لذت می‌برند و آنچه که در دل‌های انسان‌ها به ذهن می‌رسد. در واقع، "حول" به معنای تدبیر و چاره‌اندیشی است. همچنین برخی گفته‌اند که معنای این عبارت این است که آن‌ها هیچ خواسته‌ای برای تبدیل شدن به چیز دیگری ندارند.
«قُلْ لَوْ کانَ الْبَحْرُ مِداداً» سبب نزول این آیت آن بود که جهودان گفتند یا محمد تو می‌گویی و در کتاب خویش میخوانی: «وَ ما أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا» شما را از علم ندادند مگر اندکی و ما را تورات داده‌اند و هر کرا تورات دادند او را خیر فراوان و علم تمام دادند، این آیت بجواب ایشان آمد: «قُلْ لَوْ کانَ الْبَحْرُ» ای البحر المحیط الّذی علیه الارض، «مِداداً لِکَلِماتِ رَبِّی» المداد ما یکتب به و الکلمات هی وعد اللَّه اهل الجنّة من الثّواب و الکرامة و اهل النّار من العقاب و العلامة. و قیل کلمات اللَّه ذکر ما خلق و ما یخلق و اللَّه تعالی جلّ جلاله متکلّم بکلام متی شاء تکلّم به، و تقدیر الآیة: لو کان البحر مدادا لکلمات ربّی و کتبت به، «لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ کَلِماتُ رَبِّی» و حکمه و عجائبه، قرأ حمزة و الکسائی «ان ینفد» بالیاء لتقدّم الفعل و لانّ التأنیث غیر حقیقی، و قرأ الباقون «تَنْفَدَ» بالتّاء و الوجه انّ الفاعل مؤنّث لانّه جمع کلمة فالاحسن تأنیث الفعل، «وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ» ای بمثل البحر مدادا زیادة علی البحر نظیره: «وَ لَوْ أَنَّ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ» الآیة... و هذا ردّ علی الیهود حین ادّعوا انّهم اوتوا العلم الکثیر فکانّه قیل لهم ایّ شی‌ء الّذی اوتیتم من علم اللَّه و کلماته الّتی لو تنفد لو کنت بماء البحر.
هوش مصنوعی: یهود به پیامبر اسلام گفتند که در مقایسه با دانش و علمی که ما داریم، شما فقط دانش کمی دارید و ما تورات را داریم که علم و خیر بسیار زیادی را به ما داده است. در پاسخ به این ادعا، آیه‌ای نازل شد که می‌گوید: حتی اگر تمام دریاها به جوهر تبدیل شوند و بخواهد کلمات خدا را بنویسند، باز هم این کلمات تمام نمی‌شوند. خداوند از قدرت کلام خود خبر می‌دهد و توضیح می‌دهد که علم و حکمت او بسیار فراتر از آن چیزی است که بشر می‌تواند به آن دست یابد. پس اگرچه یهود خود را صاحب دانش زیاد می‌دانند، حقیقت این است که کلمات و علم خدا بی‌پایان و عظیم‌تر از هر چیزی است که آن‌ها تصور می‌کنند.
«قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ» ابن عباس گفت علّم اللَّه رسوله التّواضع لئلّا یزهی علی خلقه فامره ان یقرّ علی نفسه بانّه آدمیّ کغیره الّا انّه اکرم بالوحی، و هو قوله: یُوحی‌ إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ این آیت در شأن جندب بن زهیر فرو آمد که گفت: یا رسول اللَّه انّی اعمل العمل للَّه فاذا اطّلع علیه یسرّنی دوست دارم که از بهر خدای تعالی عمل کنم و خدای را طاعت دار باشم امّا اگر کسی آن طاعت از من بداند و آن عمل از من بیند شاد شوم، رسول خدا جواب داد که: انّ اللَّه عزّ و جلّ طیّب لا یقبل الّا الطّیّب و لا یقبل ما شورک فیه. و قال طاوس قال رجل یا نبیّ اللَّه انّی احبّ الجهاد فی سبیل اللَّه و احبّ ان یری مکانی فانزل اللَّه تعالی: فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ‌
هوش مصنوعی: «بگو که من فقط یک انسان مانند شما هستم.» ابن عباس گفت: خداوند به پیامبرش تواضع را آموخت تا از برتری بر دیگران بپرهیزد و به او فرمان داد که خود را به عنوان یک انسان معمولی بشناسد، به جز اینکه او به خاطر وحی مورد احترام است. او همچنین فرمود: «و به من وحی می‌شود که خداوند شما تنها یک خداست و هرکس به دیدار پروردگارش امید دارد...» این آیه درباره جندب بن زهیر نازل شد که گفت: «ای رسول خدا! من برای خدا کار می‌کنم و وقتی دیگران از آن باخبر می‌شوند، خوشحال می‌شوم که کارم را برای خدا انجام داده‌ام.» رسول خدا پاسخ داد: «خداوند عزّ و جلّ پاک است و جز کارهای پاک را نمی‌پذیرد و نمی‌پذیرد که در کارهایش شریک گذاشته شود.» و طاوس نقل کرده که مردی گفت: «ای پیامبر خدا! من جهاد در راه خدا را دوست دارم و می‌خواهم مردم جایگاهم را ببینند.» خداوند نیز فرمود: «هر کس به دیدار پروردگارش امید دارد...»
الآیة...
هوش مصنوعی: الآیة...
و قال مجاهد جاء رجل الی النّبی (ص) فقال: انّی اتصدّق و اصل الرّحم و لا اصنع ذاک الّا للَّه فیذکر ذلک منّی و احمد علیه فیسرّنی ذلک و اعجب به فسکت و لم یقل شیئا فانزل عزّ و جلّ هذه الآیة: قل یا محمّد إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحی‌ إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ ای المستحق للعبادة هو وحده لا یتّصف غیره بوصفه، فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ ای یطمع ثواب ربّه و صالح المنقلب عنده.
هوش مصنوعی: مجابری می‌گوید: مردی به پیامبر (ص) مراجعه کرد و گفت: من صدقه می‌دهم و نسبت خویشاوندی را نگه می‌دارم و این کارها را تنها برای خدا انجام می‌دهم، اما دوست دارم که مردم از کارهای من باخبر شوند و من را به خاطر آن تحسین کنند. پیامبر در جواب او چیزی نگفت و سکوت کرد. سپس آیه‌ای نازل شد که در آن خداوند می‌فرماید: «ای محمد! من هم مانند شما بشر هستم و به من وحی می‌شود که خداوند شما فقط یک خداست که شایسته عبادت است و هیچ کس دیگری نمی‌تواند به این وصف متصف شود. هر کس که به دیدار پروردگارش امیدوار است، باید از او پاداش مورد انتظار را بخواهد و عاقبت خوبی داشته باشد.»
و قیل یخاف المصیر الیه، رجا بمعنی طمع استعمال کنند و بمعنی بیم و ترس و درین یک بیت هر دو معنی موجود است:
هوش مصنوعی: در اینجا به این نکته اشاره شده است که واژه "رجا" ممکن است به معنای "امید" یا "طمع" استفاده شود، همچنین می‌تواند به معنای "بیم" و "ترس" نیز باشد. در این بیت به وضوح هر دو معنی در کناره هم قرار دارند.
فلا کلّ ما ترجو من الخیر کائن
و لا کلّ ما ترجو من الشرّ واقع‌
هوش مصنوعی: هر آنچه از خوبی‌ها که امید داری، حتمی نیست که به وقوع بپیوندد و همچنین هر آنچه از بدی‌ها که می‌ترسی، قطعا محقق نخواهد شد.
و گفته‌اند رجا بمعنی خوف الّا در نفی نباشد، فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً خالصا ای فلیکثر من العمل الصّالح و هو الطّاعة للَّه، وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً ای لا یراء: معنی آیت نهی است از ریا و ریا شرک خفی است، آن روز که این آیت فرو آمد مصطفی (ص) گفت: ان اخوف ما اخاف علیکم الشّرک الخفیّ و ایّاکم و شرک السّرائر فانّ الشّرک اخفی فی امّتی من دبیب النّمل علی الصّفا فی اللّیلة الظّلماء، و من صلّی یرائی فقد اشرک و من صام یرائی فقد اشرک و من تصدّق یرائی فقد اشرک، قال فیشقّ ذلک علی القوم، فقال رسول اللَّه (ص): أ فلا ادلّکم علی ما یذهب عنکم صغیر الشّرک و کبیره قالوا بلی یا رسول اللَّه قال قولوا اللّهم انّی اعوذ بک ان اشرک بک و انا اعلم و استغفرک لما لا اعلم.
هوش مصنوعی: در این متن گفته شده است که امید به خداوند به معنای ترس از او نیست، به جز در مواردی که در نفی بیان شده است. در ادامه اشاره می‌شود که طبق آیه، فرد باید به انجام کارهای درست و خالص پرداخته و هیچ گونه شریکی برای پرستش خدا نگذارد و از ریا دوری کند. ریا به عنوان شرک پنهان توصیف شده است. زمانی که این آیه نازل شد، پیامبر (ص) فرمودند که بزرگ‌ترین ترس او از شرک پنهان است و بر ضرورت دوری از آن تاکید کرد. ایشان مثال آوردند که شرک پنهان ممکن است به اندازه کم‌ترین حرکات حیوانات در تاریکی ظلمات پنهان باشد. همچنین در اینجا ذکر شده که اگر کسی به خاطر نمایش و ریا نماز بخواند، روزه بگیرد یا صدقه دهد، در واقع مرتکب شرک شده است. وقتی این موضوع برای مردم دشوار به نظر رسید، پیامبر (ص) به آنها طریقی را معرفی کردند که از شرک کوچک و بزرگ دوری کنند و آن این بود که به خدا پناه ببرند و از او استغفار کنند.
و عن عمرو بن قیس الکندی قال: سمعت معویة بن ابی سفیان علی المنبر تلا هذه الآیة: فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فقال انّها آخر آیة نزلت من القرآن.
هوش مصنوعی: عمرو بن قیس الکندی می‌گوید: من شنیدم که معاویه بن ابی‌سفیان روی منبر این آیه را تلاوت کرد: "پس هر کس امید به لقای پروردگارش دارد." و گفت که این آخرین آیه‌ای است که از قرآن نازل شده است.
و قال رسول اللَّه (ص) من قرأ سورة الکهف فهو معصوم ثمانیة ایّام من کلّ فتنة تکون فان خرج الدجّال فی تلک الثّمانیة عصمة اللَّه من فتنة الدجّال، و من قرأ الآیة الّتی فی آخرها: قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ الی آخرها حین یأخذ مضجعه کانت له نورا یتلألأ من مضجعه الی مکّة حشو ذلک النّور ملائکة یصلّون علیه حتّی یقوم من مضجعه، فان کان مضجعه بمکّة فتلاها کانت له نورا یتلألأ من مضجعه الی بیت المعمور حشو ذلک النّور ملائکة یصلّون علیه و یستغفرون له حتّی یستیقظ.
هوش مصنوعی: پیامبر اکرم (ص) فرمودند: هر کسی سوره کهف را بخواند، در مدت هشت روز از هر فتنه‌ای مصون خواهد بود. اگر در این مدت دجال ظهور کند، خداوند او را از فتنه دجال حفظ می‌کند. همچنین، کسی که آیه‌ای را که در انتهایش می‌گوید «بگو تنها من بشری‌ام مثل شما» بخواند، وقتی به خواب برود، نوری از خواب او ساطع می‌شود که تا مکه درخشش دارد و درون آن نور فرشتگانی هستند که بر او صلاة می‌فرستند تا زمانی که از خواب بیدار شود. اگر خواب او در مکه باشد و این آیه را بخواند، آن نور تا بیت المعمور ادامه دارد و فرشتگان برای او دعا و استغفار می‌کنند تا بیدار شود.
و روی من قرأ اوّل سورة الکهف و آخرها کانا له نورا من قرنه الی قدمه و من قرأها کلّها کانت له نورا من الارض الی السّماء.
هوش مصنوعی: هر کس که ابتدا و انتهای سوره کهف را بخواند، نور او از سر تا پایش را روشن می‌کند و اگر کسی کل سوره را بخواند، نوری برای او از زمین تا آسمان خواهد بود.