گنجور

۹ - النوبة الثالثة

قوله تعالی: «وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسی‌ تِسْعَ آیاتٍ بَیِّناتٍ» الآیة... موسی را فرستادند بپیغامبری باسرائیلیان با نشانهای روشن و معجزهای پیدا چون عصا و ید بیضا و غیر آن، همچنین مصطفی عربی را (ص) فرستادند بپیغامبری بکافه جهانیان و معجزه وی قرآن کلام رحمن، نامه خداوند جهان ببندگان، اما فرقست میان ایشان، موسی رفت و معجزه وی با وی رفت و مصطفی (ص) رفت و معجزه وی میان مؤمنان ماند تا بقیامت از آنک نبوّت وی هم چنان پیوسته و بمانده تا برستاخیز، همه پیغامبران بصفت رسالت عزیز بودند و معجزه ایشان مخلوق، باز محمّد عربی (ص) باللّه تعالی عزیز بود و معجزه وی نامخلوق، او که باللّه عزیز بود معجزتش صفت او بود لا جرم دست خلق بدو نرسید و در مأمن حفظ حق بماند که میگوید جلّ جلاله: «وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ».

باز موسی کلیم (ع) که عزّ وی بعصا بود ببین تا اسرائیلیان با وی چه کردند، موسی در خواب شد ایشان عصا را بدزدیدند و آن را بدو نیم کردند و در زیر زمین پنهان کردند، موسی (ع) از خواب در آمد عصا ندید گفت بار خدایا عصاء من کو؟ ندا آمد که یا موسی عصا را بدو نیم کردند و در زیر زمین پنهان کردند، گفت بار خدایا کجا پنهان کردند و که پنهان کرد؟ فرمان آمد که ای موسی من نگویم که من پرده بندگان ندرم، لکن ای موسی همانجا که ایستاده‌ای آواز ده تا من عصا را سمع دهم و نطق دهم تا بشنود و جواب دهد، موسی عصا را بر خواند، آن زمین بفرمان اللَّه تعالی شکافته شد و عصا بلبّیک جواب داد و از زمین هم چنان بدو نیم کرده بر آمد تا موسی شکسته بدید آن گه در آن حال درست شد و پیوسته گشت. اینجا لطیفه‌ای نیکو بشنو: چنانستی که‌ اللَّه تعالی گفتی اگر من عصا بموسی درست نمودمی وی عیب شکستگی در وی ندیدی شکسته نمودم آن گه درست کردم تا قدرت و منّت من بیند، همینست حال بنده گناهکار، این دبیران که بر وی رقیب گردانیده‌ام نه بآنست که تا فردا او را رسوا کنم لکن تا فردا نامه نبشته بوی نمایم و دانند که بر ما هیچ نرفته است و هیچ بما فرو نشده، کار شکسته وی بوی نمایم تا عیب خود و کردار خود بیند و سزای خود بشناسد، آن گه من بسزای خود شکسته وی درست گردانم و فضل خود بوی نمایم تا منّت همه از من بیند.

موسی را معجزه‌ای دادم که دست دشمنان بوی رسید، مصطفی عربی را (ص) معجزه‌ای دادم که دست هیچ دشمن هرگز بوی نرسید، ششصد و اند سال گذشت تا هزاران دشمنان ازین زندیقان و خصمان دین کوشیدند تا در قرآن طعنی زنند و نقصی آرند نتوانستند، همه رفتند و قرآن بی عیب و نقصان بماند، خود می‌گوید جلّ جلاله و تقدّست اسمائه: «وَ بِالْحَقِّ أَنْزَلْناهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ» القرآن حقّ و نزوله حقّ و منزله حقّ و المنزل علیه حقّ و القرآن بحقّ نزل و من حقّ نزل و علی حقّ نزل.

«وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَی النَّاسِ عَلی‌ مُکْثٍ» قرآن نه بیکبار از آسمان فرو آمد بلکه بتضاعیف روزگار و ترادف اوقات فرو آمد، آیت آیت و سورت سورت بمدّت بیست سال یا بیست و سه سال علی اختلاف الرّوایات، این تفریق از بهر آن کردیم تا گرفتن آن و یاد داشتن آن بر مصطفی (ص) و بر امّت آسان باشد و بر دلهاشان استوار و محکم بنشیند و جای گیرد و نیز تا شرف و کرامت مصطفی (ص) در آن پیدا شود که پیوسته از حضرت عزّت بوی پیغام و نامه می‌آید و تا بزرگوار و شریف بنده‌ای نباشد او را این تخصیص ندهد که پیوسته بسخنان و پیغام خود او را می‌نوازد.

«قُلْ آمِنُوا بِهِ أَوْ لا تُؤْمِنُوا» از جناب احدیّت و جلال عزت اشارتست‌ باستغناء لم یزل و لا یزال از دربایست طاعت لم یکن ثمّ کان میگوید شما را هیچ قدر نیست که ما را هیچ دربایست نیست، خواهید ایمان آرید و خواهید نه، ما را بایمان شما حاجت نیست و از طاعت حدثان جلال و جمال ازل را حلیت نیست، هنوز رقم وجود بر هیچ موجود نکشیده بودیم که جمال ما مشاهد جلال ما بود، خود بخود خود را پسنده بودیم، امروز که خلق را بیافریدیم همانیم که بودیم، بی نیاز بخود پیش از سبب، بی نیاز بر کمال پیش از طلب.

«وَ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ یَبْکُونَ» گریستن حال مبتدیانست و صفت روندگان، هر کسی بر حسب حال خود و هر رونده‌ای بر اندازه کردار خود، تائب در گناه خود می‌نگرد از بیم عقوبت می‌گرید، مطیع در طاعت با فترت خود می‌نگرد از بیم تقصیر میگرید، عابد از بیم خاتمت میگرید که آیا با من فردا چه کنند، عارف در سابقه ازل می‌نگرد و می‌گرید که آیا در ازل بر من چه راندند و چه قضا کردند، این همه بر راه روندگانست و بر ضعف حال ایشان نشانست، امّا ربودگان از خویشتن و اهل تمکین را بکاء نقص باشد و در راه ایشان علّت بود، کما یحکی عن الجنید انّه کان قاعدا و عنده امرأته فدخل الشّبلی فارادت امرأته ان تستتر، فقال لها الجنید لاخبر للشّبلی عنک فاقعدی فلم یزل یکلّمه الجنید، فبکی الشّبلی فلما اخذ الشّبلی فی البکاء، قال الجنید لامرأته استتری فقد افاق الشّبلی من غیبته.

«قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ» الآیة... من عظیم نعمته سبحانه علی اولیائه تنزّههم باسرارهم فی ریاض ذکره بتعداد اسمائه الحسنی فینتقلون من روضة الی روضة، و من مأنس الی مأنس، و یقال الاغنیاء تردّد هم فی بساتینهم و تنزّههم فی منابت ریاحینهم و الفقراء تنزّههم فی مشاهد تسبیحهم یستروحون الی ما یلوح لاسرارهم من کشوفات جلاله و جماله، «قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ» الی سیّد کونین و ای مهتر خافقین با صدّیقان و مشتاقان ما بگوی که همه ما را باشید، همه ما را خوانید، همه ما را دانید، با عالمان بگوی که اسرار علم‌ قدم ما راست نه شما را: «قُلْ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ». با جبّاران دنیا بگوی که جبّار هفت آسمان و زمین مائیم و ملک و مملکت ما را سزاست نه خلق را: «قُلْ مَنْ بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ‌ءٍ». با خواجگان و مهتران بگوی نه کرم جلال ماست که شما را از شب دیجور رستگاری می‌دهیم و در روز نگاه میداریم: «قُلْ مَنْ یُنَجِّیکُمْ مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ». با عارفان بگوی: که فرستاد از بهر مؤانست دلهای شما چنین نامه‌ای و خلعتی که ما فرستادیم؟: «قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْکِتابَ». با ظالمان و ناپاکان بگوی طریق عدل کار بندید چنان که با شما بعدل کار کردیم: «قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ». با عاصیان امت بگوی که بر درگاه ما باشید و در ما کوبید که اگر باندازه هفت آسمان و هفت زمین گناه دارید نگر که دل از امید فضل ما برندارید که فردا با همه خلایق کار بعدل کنیم و با گدایان امت محمد بفضل و رحمت: «قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلی‌ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ».

ای محمد بر دوستان ما ثناء ما و ستایش ما و ذکر ما تو بر خوان و ما را بپاکی بستای که روح دل و آرام جان ایشان در ذکر ما است.

«وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً» ای اشکره علی نعمته العظیمة حیث عرفک انّه لیس له ولد و انّه لا شریک له «وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ» لم یقل لا ولیّ له بل له الاولیاء و لکن لا یعتزّ بهم بل هم الّذین یصیرون بعبادته اعزّة، «وَ کَبِّرْهُ تَکْبِیراً» بان تعلم انّک تصل الیه به لا بتکبیرک.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: «وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسی‌ تِسْعَ آیاتٍ بَیِّناتٍ» الآیة... موسی را فرستادند بپیغامبری باسرائیلیان با نشانهای روشن و معجزهای پیدا چون عصا و ید بیضا و غیر آن، همچنین مصطفی عربی را (ص) فرستادند بپیغامبری بکافه جهانیان و معجزه وی قرآن کلام رحمن، نامه خداوند جهان ببندگان، اما فرقست میان ایشان، موسی رفت و معجزه وی با وی رفت و مصطفی (ص) رفت و معجزه وی میان مؤمنان ماند تا بقیامت از آنک نبوّت وی هم چنان پیوسته و بمانده تا برستاخیز، همه پیغامبران بصفت رسالت عزیز بودند و معجزه ایشان مخلوق، باز محمّد عربی (ص) باللّه تعالی عزیز بود و معجزه وی نامخلوق، او که باللّه عزیز بود معجزتش صفت او بود لا جرم دست خلق بدو نرسید و در مأمن حفظ حق بماند که میگوید جلّ جلاله: «وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ».
هوش مصنوعی: خداوند به موسی نشان‌های روشنی داد تا به عنوان پیامبر برای بنی‌اسرائیل برود، از جمله معجزاتی مانند عصا و دست سفید. همچنین پیامبر عربی، محمد (ص)، به عنوان پیامبر برای تمام جهانیان فرستاده شد و معجزه او قرآن است که وحی خداوند به بندگانش به شمار می‌آید. با این حال، تفاوتی میان موسی و محمد (ص) وجود دارد؛ معجزات موسی با او رفتند، در حالی‌که معجزه محمد (ص) باقی ماند و تا قیامت ادامه خواهد داشت. همه پیامبران دارای مقام والای رسالت بودند و معجزاتشان مخلوق محسوب می‌شد. اما محمد (ص) به اذن خداوند مقام خاصی دارد و معجزه‌اش، قرآن، مخلوق نیست و دست بشر به آن نرسیده است، چون خداوند وعده داده که از آن محافظت خواهد کرد.
باز موسی کلیم (ع) که عزّ وی بعصا بود ببین تا اسرائیلیان با وی چه کردند، موسی در خواب شد ایشان عصا را بدزدیدند و آن را بدو نیم کردند و در زیر زمین پنهان کردند، موسی (ع) از خواب در آمد عصا ندید گفت بار خدایا عصاء من کو؟ ندا آمد که یا موسی عصا را بدو نیم کردند و در زیر زمین پنهان کردند، گفت بار خدایا کجا پنهان کردند و که پنهان کرد؟ فرمان آمد که ای موسی من نگویم که من پرده بندگان ندرم، لکن ای موسی همانجا که ایستاده‌ای آواز ده تا من عصا را سمع دهم و نطق دهم تا بشنود و جواب دهد، موسی عصا را بر خواند، آن زمین بفرمان اللَّه تعالی شکافته شد و عصا بلبّیک جواب داد و از زمین هم چنان بدو نیم کرده بر آمد تا موسی شکسته بدید آن گه در آن حال درست شد و پیوسته گشت. اینجا لطیفه‌ای نیکو بشنو: چنانستی که‌ اللَّه تعالی گفتی اگر من عصا بموسی درست نمودمی وی عیب شکستگی در وی ندیدی شکسته نمودم آن گه درست کردم تا قدرت و منّت من بیند، همینست حال بنده گناهکار، این دبیران که بر وی رقیب گردانیده‌ام نه بآنست که تا فردا او را رسوا کنم لکن تا فردا نامه نبشته بوی نمایم و دانند که بر ما هیچ نرفته است و هیچ بما فرو نشده، کار شکسته وی بوی نمایم تا عیب خود و کردار خود بیند و سزای خود بشناسد، آن گه من بسزای خود شکسته وی درست گردانم و فضل خود بوی نمایم تا منّت همه از من بیند.
هوش مصنوعی: موسی(ع) که با عصای خود عزت و قدرت داشت، متوجه شد که قوم اسرائیل با او چه کردند. در حالت خواب، آن‌ها عصای او را دزدیدند و آن را شکستند و در زیر زمین پنهان کردند. وقتی موسی از خواب بیدار شد و عصایش را ندید، از خداوند پرسید که عصای من کجاست؟ صدای خدا به او رسید و گفت که عصا را شکسته و پنهان کرده‌اند. موسی دوباره پرسید که آن‌ها عصا را کجا پنهان کردند و چه کسی این کار را انجام داد؟ خداوند پاسخ داد که من نمی‌توانم نام ببرم زیرا این بندگان من هستند و نمی‌خواهم پرده‌پوشی آنان را بزنم. سپس خداوند به موسی گفت که همان‌جایی که ایستاده‌است، صدا بزند تا من عصا را بشنوم و به آن صحبت کنم. موسی با آواز عصا را صدا کرد و زمین به فرمان خدا شکافته شد و عصا از آن‌جا پاسخ داد و همان‌گونه که شکسته شده بود، بیرون آمد و مجدداً به حالت اولیه خود درآمد. در اینجا نکته جالبی وجود دارد: خداوند فرمود که اگر من عصا را بدون نقص می‌کردم، موسی عیب شکستن آن را نمی‌دید. بنابراین، من آن را شکستم تا قدرت و نعمت خود را به او نشان دهم. اوضاع بنده گناهکار نیز همین‌گونه است؛ من دشمنانی برای او قرار داده‌ام نه این‌که او را رسوا کنم، بلکه تا فردا نامه‌ای از اعمال او بنویسم و او بداند که هیچ‌گاه از من دور نشده و هیچ چیز از من کاسته نشده است. کار شکسته شده او را به او نشان می‌دهم تا عیوب و رفتار خود را بشناسد و خود را سزاوار مجازات بداند. سپس من آنچه را که شکسته شده بود، درست می‌کنم و نعمت خود را به او نشان می‌دهم تا او متوجه شود که همه‌چیز از جانب من است.
موسی را معجزه‌ای دادم که دست دشمنان بوی رسید، مصطفی عربی را (ص) معجزه‌ای دادم که دست هیچ دشمن هرگز بوی نرسید، ششصد و اند سال گذشت تا هزاران دشمنان ازین زندیقان و خصمان دین کوشیدند تا در قرآن طعنی زنند و نقصی آرند نتوانستند، همه رفتند و قرآن بی عیب و نقصان بماند، خود می‌گوید جلّ جلاله و تقدّست اسمائه: «وَ بِالْحَقِّ أَنْزَلْناهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ» القرآن حقّ و نزوله حقّ و منزله حقّ و المنزل علیه حقّ و القرآن بحقّ نزل و من حقّ نزل و علی حقّ نزل.
هوش مصنوعی: به موسی معجزه‌ای دادم که دشمنان او نتوانستند به آن دسترسی پیدا کنند. به پیامبر اسلام (ص) معجزه‌ای دادم که هیچ دشمنی هرگز نتوانست به آن نزدیک شود. ششصد و بیش از سال گذشت و هزاران دشمن از این زندیق‌ها و مخالفان دین تلاش کردند تا به قرآن ایرادی بگیرند یا در آن نقصی پیدا کنند، اما موفق نشدند. همه آن‌ها رفتند و قرآن بدون عیب و نقص باقی ماند. خود خداوند می‌فرماید: «ما قرآن را به حق نازل کردیم و به حق نازل شده است.» قرآن حقیقت است و نازل شدن آن حقیقت دارد و کسی که آن را نازل کرده نیز حقیقت است و قرآن به حق نازل شده و به حق بر پیامبر نازل شده است.
«وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَی النَّاسِ عَلی‌ مُکْثٍ» قرآن نه بیکبار از آسمان فرو آمد بلکه بتضاعیف روزگار و ترادف اوقات فرو آمد، آیت آیت و سورت سورت بمدّت بیست سال یا بیست و سه سال علی اختلاف الرّوایات، این تفریق از بهر آن کردیم تا گرفتن آن و یاد داشتن آن بر مصطفی (ص) و بر امّت آسان باشد و بر دلهاشان استوار و محکم بنشیند و جای گیرد و نیز تا شرف و کرامت مصطفی (ص) در آن پیدا شود که پیوسته از حضرت عزّت بوی پیغام و نامه می‌آید و تا بزرگوار و شریف بنده‌ای نباشد او را این تخصیص ندهد که پیوسته بسخنان و پیغام خود او را می‌نوازد.
هوش مصنوعی: قرآن یکجا و یک‌باره نازل نشد، بلکه در طول زمان و به تدریج فرستاده شد. این نزول آیات و سوره‌ها در مدت بیست یا بیست و سه سال، بسته به روایات مختلف، انجام گرفت. هدف از این تدریجی بودن این بود که حفظ و یادگیری قرآن برای پیامبر (ص) و امت او آسان‌تر باشد و این کتاب الهی در دل‌هایشان پایدار بماند. همچنین، این روند به لحاظ شرافت و مقام پیامبر (ص) نیز اهمیت داشت، زیرا اینگونه نشان می‌دهد که وی همواره با پیام‌های الهی در ارتباط است و خاص بودن این ارتباط، نشانه بزرگی و والایی اوست.
«قُلْ آمِنُوا بِهِ أَوْ لا تُؤْمِنُوا» از جناب احدیّت و جلال عزت اشارتست‌ باستغناء لم یزل و لا یزال از دربایست طاعت لم یکن ثمّ کان میگوید شما را هیچ قدر نیست که ما را هیچ دربایست نیست، خواهید ایمان آرید و خواهید نه، ما را بایمان شما حاجت نیست و از طاعت حدثان جلال و جمال ازل را حلیت نیست، هنوز رقم وجود بر هیچ موجود نکشیده بودیم که جمال ما مشاهد جلال ما بود، خود بخود خود را پسنده بودیم، امروز که خلق را بیافریدیم همانیم که بودیم، بی نیاز بخود پیش از سبب، بی نیاز بر کمال پیش از طلب.
هوش مصنوعی: بفرمایید به ایمان بیاورید یا نیاورید. این سخن از جانب خداوند است که به ما می‌گوید ما هیچ نیازی به طاعت شما نداریم. اگر بخواهید به ما ایمان می‌آورید و اگر نخواهید، تفاوتی ایجاد نمی‌کند. ما به ایمان شما احتیاجی نداریم و اساساً طاعت شما تأثیری بر جلال و زیبایی ازلی ما ندارد. قبل از این‌که وجود هیچ مخلوقی شکل بگیرد، جمال ما در جلای جلال ما بود و ما خود را به خود پسندیدیم. حالا که مخلوقات را آفریدیم، همچنان همان هستیم که بودیم؛ بی‌نیاز از خود قبل از هر علتی، و بی‌نیاز از کمال قبل از هر خواسته‌ای.
«وَ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ یَبْکُونَ» گریستن حال مبتدیانست و صفت روندگان، هر کسی بر حسب حال خود و هر رونده‌ای بر اندازه کردار خود، تائب در گناه خود می‌نگرد از بیم عقوبت می‌گرید، مطیع در طاعت با فترت خود می‌نگرد از بیم تقصیر میگرید، عابد از بیم خاتمت میگرید که آیا با من فردا چه کنند، عارف در سابقه ازل می‌نگرد و می‌گرید که آیا در ازل بر من چه راندند و چه قضا کردند، این همه بر راه روندگانست و بر ضعف حال ایشان نشانست، امّا ربودگان از خویشتن و اهل تمکین را بکاء نقص باشد و در راه ایشان علّت بود، کما یحکی عن الجنید انّه کان قاعدا و عنده امرأته فدخل الشّبلی فارادت امرأته ان تستتر، فقال لها الجنید لاخبر للشّبلی عنک فاقعدی فلم یزل یکلّمه الجنید، فبکی الشّبلی فلما اخذ الشّبلی فی البکاء، قال الجنید لامرأته استتری فقد افاق الشّبلی من غیبته.
هوش مصنوعی: بندانگشتی از حال کسانی است که در مسیر سیر و سلوک قرار دارند، که به خاطر ترس از عواقب اعمالشان می‌گریند. هر فردی با توجه به وضعیت خود و میزان تلاشش در این مسیر، به نوعی واکنش نشان می‌دهد. تائبین به خاطر گناهان خود می‌گریند، اطاعت‌کنندگان از نقص در اطاعت، عابدان از نگرانی درباره سرانجام خود، و عارفان از تأمل در گذشته و سرنوشت خود. اما کسانی که به مقام‌های بالاتری رسیده‌اند و خود را از دنیا و تعلقاتش رها کرده‌اند، گریه‌شان نشان‌دهنده نقص خودشان است و به نوعی علامت ضعف‌شان به شمار می‌آید. داستانی از جنید نقل شده که در آن وقتی او با همسرش نشسته بود و کسی به نام شبل وارد شد، همسرش خواست خود را پنهان کند. جنید به او گفت که این کار را نکند و در نتیجه شبل تحت تأثیر صحبت‌های جنید شروع به گریه کرد و وقتی شبل به حال خود بازگشت، جنید به همسرش گفت که حالا می‌تواند خود را پنهان کند.
«قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ» الآیة... من عظیم نعمته سبحانه علی اولیائه تنزّههم باسرارهم فی ریاض ذکره بتعداد اسمائه الحسنی فینتقلون من روضة الی روضة، و من مأنس الی مأنس، و یقال الاغنیاء تردّد هم فی بساتینهم و تنزّههم فی منابت ریاحینهم و الفقراء تنزّههم فی مشاهد تسبیحهم یستروحون الی ما یلوح لاسرارهم من کشوفات جلاله و جماله، «قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ» الی سیّد کونین و ای مهتر خافقین با صدّیقان و مشتاقان ما بگوی که همه ما را باشید، همه ما را خوانید، همه ما را دانید، با عالمان بگوی که اسرار علم‌ قدم ما راست نه شما را: «قُلْ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ». با جبّاران دنیا بگوی که جبّار هفت آسمان و زمین مائیم و ملک و مملکت ما را سزاست نه خلق را: «قُلْ مَنْ بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ‌ءٍ». با خواجگان و مهتران بگوی نه کرم جلال ماست که شما را از شب دیجور رستگاری می‌دهیم و در روز نگاه میداریم: «قُلْ مَنْ یُنَجِّیکُمْ مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ». با عارفان بگوی: که فرستاد از بهر مؤانست دلهای شما چنین نامه‌ای و خلعتی که ما فرستادیم؟: «قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْکِتابَ». با ظالمان و ناپاکان بگوی طریق عدل کار بندید چنان که با شما بعدل کار کردیم: «قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ». با عاصیان امت بگوی که بر درگاه ما باشید و در ما کوبید که اگر باندازه هفت آسمان و هفت زمین گناه دارید نگر که دل از امید فضل ما برندارید که فردا با همه خلایق کار بعدل کنیم و با گدایان امت محمد بفضل و رحمت: «قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلی‌ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ».
هوش مصنوعی: در این متن به عظمت و نعمت‌های خداوند بر بندگان خاصش اشاره شده است. بیان شده که بندگان در باغ‌های ذکر خدا و نام‌های زیبای او می‌چرخند و از حال و هوای معنوی بهره‌مند می‌شوند. سرایندگان و عارفان با یادآوری این که فقط خداوند صاحب علم حقیقی و قدرت واقعی است، به others اشاره می‌کنند که در برابر او تمامی موجودات به یکسان‌اند و همواره باید در ایمان و امید به رحمت او باقی بمانند. فرض بر این است که بندگان در میانه درگیری با مشکلات و گناهان خود باید به یاد آورند که رحمت الهی بی‌پایان است و هیچ‌گاه نباید از آن مأیوس شوند. پیام کلی این است که در تمامی حالات و در مقابله با مشکلات باید به خدا توکل کرد و درهای رحمت او را نبندیم.
ای محمد بر دوستان ما ثناء ما و ستایش ما و ذکر ما تو بر خوان و ما را بپاکی بستای که روح دل و آرام جان ایشان در ذکر ما است.
هوش مصنوعی: ای محمد، بر دوستان ما و ستایش و یاد ما بر ایشان نیکو بگوی و ما را به پاکی بشناسان، چرا که روح و آرامش دل آن‌ها در یاد ما قرار دارد.
«وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً» ای اشکره علی نعمته العظیمة حیث عرفک انّه لیس له ولد و انّه لا شریک له «وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ» لم یقل لا ولیّ له بل له الاولیاء و لکن لا یعتزّ بهم بل هم الّذین یصیرون بعبادته اعزّة، «وَ کَبِّرْهُ تَکْبِیراً» بان تعلم انّک تصل الیه به لا بتکبیرک.
هوش مصنوعی: و بگو: ستایش خاص خداوندی است که فرزندی برای خود برنگزیده است. شکرگزار نعمت عظیم او باش، چرا که به تو آموخته است که او فرزندی ندارد و هیچ شریکی نیز ندارد. و همچنین می‌فرماید که او ولیّ‌ای از ذلت ندارد؛ این بدان معنا نیست که او ولیّانی ندارد، بلکه ولیّانی دارد، اما به آنها افتخار نمی‌کند. بلکه آنها کسانی هستند که با عبادت او عزیز می‌شوند. و او را با بزرگ‌ترین تسبیح بپرست، زیرا می‌دانی که تنها از طریق بزرگداشت او به او می‌رسی، نه با بزرگداشت خود.