گنجور

۱ - النوبة الثانیة

جمهور مفسران بر آنند که این سوره بنی اسرائیل همه مکّی است مگر قتاده که میگوید ازین سورت هشت آیت در مدنیّات شمرند: «وَ إِنْ کادُوا لَیَفْتِنُونَکَ» تا آخر هشت آیتست و آخر این هشت آیت: «وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ» میان مکّه و مدینه فرود آمد، و در همه سورت دو آیت منسوخ است، یکی: «وَ قَضی‌ رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ» تا آنجا که گفت: «وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما کَما رَبَّیانِی صَغِیراً» نسخ الدّعاء لاهل الشرک و بقی ما بقی علی عموم الآیة. آیت دوم: «وَ ما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ وَکِیلًا» بآیت سیف منسوخ است. و بعداد کوفیان این سورت صد و یازده آیتست و هزار و پانصد و سی و سه کلمه و شش هزار و چهار صد و شصت حرف.

روی ابی بن کعب قال قال رسول اللَّه (ص): من قرأ سورة بنی اسرائیل فرق قلبه عند ذکر الوالدین اعطی فی الجنّة قنطارین من الاجر، و القنطار الف اوقیة و مائتا اوقیة و الاوقیة منها خیر من الدّنیا و ما فیها.

قوله: «سُبْحانَ» مصدر کالغفران، و المعنی: اسبّح اللَّه تسبیحا. و سئل النبی (ص) عن معنی سبحان اللَّه، فقال: براءة اللَّه من السّوء و التّقدیر.

قولوا «سُبْحانَ الَّذِی أَسْری‌» ای انّه منزّه عن صفات النّقص، «أَسْری‌ بِعَبْدِهِ» ای ذهب به لیلا، و السّری و الاسراء: الذهاب فی اللّیل، فان قیل اذا کان الاسراء باللّیل فما فائدة قوله: «لَیْلًا»؟ فالجواب انّ المراد فی بعض اللیل لا فی کلّه علی تقلیل الوقت. و قیل الفائدة من ذکره التوکید و زیادة البیان، کقول القائل: اخذ بیده و قال بلسانه، «مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ» اینجا دو قولست مفسران را: یکی آنست که مسجد حرام جمله شهر مکّه است که رسول خدای (ص) آن شب در خانه امّ هانی بود خواهر علی بن ابی طالب (ع)، قالت امّ هانی: ما اسری رسول اللَّه (ص) الّا من بیتی و کان فی بیتی نائما عند تلک اللّیلة فصلّی العشاء الآخرة ثمّ نام او نمنا فلمّا کان قبیل الفجر اهبّنا هو فلمّا صلّی الصبح و صلّینا معه قال یا امّ هانی لقد صلیت معکم العشاء الآخرة کما رأیت بهذا الوادی ثمّ جئت بیت المقدس فصلیت فیه ثمّ صلّیت صلاة الغداة معکم کما ترین.

قول دیگر آنست که مسجد حرام خانه کعبه است و رسول را (ص) از مسجد ببردند چنانک در خبر است‌ بروایت انس قال قال النّبی (ص): بینا انا عند البیت بین النّائم و الیقظان اذ سمعت قائلا یقول قم یا محمّد فقمت فاذا جبرئیل معه میکائیل و ذکر الحدیث، «إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی» مسجد اقصی مسجد بیت المقدس است، و در خبر است که بعد از بناء کعبه بچهل سال آن را بنا کردند. و قیل له الاقصی لبعد المسافة بینه و بین المسجد الحرام می‌گوید ببردند او را از مسجد نزدیک‌تر بمسجد دورتر یعنی که مسجد حرام به مصطفی (ص) و یاران و اهل مکّه نزدیک‌تر است و بیت المقدس دورتر، و گفته‌اند که مسجد اقصی، سلیمان بن داود (ع) بناء آن فرمود، عفاریت جن را در اطراف عالم در برّ و بحر منتشر کرد تا زر و سیم فراوان و انواع جواهر و یواقیت رنگارنگ از معادن و اماکن خویش جمع کردند، وانگه دیوارهای مسجد از رخام سپید و زرد و سبز بساختند و ستونهای آن از بلوار و سقفهای آن الواح جواهر و بجای خشت پخته خشتهای فیروزج در زمین افکنده و در دیوار آن نگینهای جواهر رنگارنگ و لؤلؤ نشانده، چون شب در آمدی از روشنایی آن جواهر گویی هزاران مشعله و شمع افروخته اند و از اعجوبها که سلیمان (ع) ساخت در آن مسجد دیواری بود سبز رنگ آن را صیقل داده، هر پارسا مردی نیکوکار که در آن نگرستی خیال روی وی سپید و زیبا نمودی، و هر فاجری بد مرد که در آن نگرستی روی خود سیاه و ناخوش دیدی، بدین سبب بسی بد مردان از بد مردی باز گشتند و توبه کردند، و نیز در زاویه‌ای از زوایای مسجد عصائی ساخته بود که هر فرزند پیغامبر که بود اگر دست فرا وی بردی هیچ گزندش نرسیدی و دیگران هر کس که دست بدو بردی دستش بسوختی.

سلیمان (ع) چون از بناء آن فارغ گشت بدرگاه ربّ العزّه دست تضرّع برداشت گفت: اللّهم انّی اسئلک لمن دخل هذا المسجد خصالا ان لا یدخله احد یصلّی فیه رکعتین مخلصا فیهما الّا خرج من ذنوبه کهیئته یوم ولدته امّة و لا یدخله مستتیب الا تبت علیه و لا خائف الّا آمنته و لا سقیم الّا شفیته و لا مجدب الا اخصبته و اغثته، آن گه قربان کرد گفت: بار خدایا اگر آن دعا اجابت کردی قربان من پذیرفته گردان. و در آن روزگار نشان قبول قربان آن بود که آتشی سپید از آسمان فرود آمدی و آن را برگرفتی، همان ساعت آتش فرود آمد و قربان بر گرفت، سلیمان (ع) بدانست که دعاء وی مستجابست خدای را عزّ و جل شکر کرد، پس مسجد بر آن صفت همی‌بود تا بروزگار بخت‌نصر که بر بنی اسرائیل مستولی شد و از ایشان خلقی بکشت و مسجد را خراب کرد و آن زر و سیم و جواهر که در مسجد بکار شده بود همه نقل کرد با زمین بابل، و مسجد هم چنان خراب ماند تا بروزگار عمر خطاب که مسلمانان را فرمود تا باز کردند چنانک امروزست.

... «الَّذِی بارَکْنا حَوْلَهُ» جای دیگر گفت: «وَ نَجَّیْناهُ وَ لُوطاً إِلَی الْأَرْضِ الَّتِی بارَکْنا فِیها» آن زمین که در آن برکت کردند زمین مقدّسه است، و انّما سمیت المقدّسة لکثرة ما قدّس بالوحی طهارت و قدس وی و برکت در وی آنست که منازل و مقابر انبیاء است و مهبط وحی حق جلّ جلاله و جای تعبد عابدان و مسکن صالحان.

و قیل «بارَکْنا حَوْلَهُ» بالمیاه و الاشجار و الثمار و جعلنا فیه السّعة فی الرّزق و الرّخص فی السّعر فلا یحتاج الی جلب المیرة. و یقال انّ کل ماء عذب فی الارض یخرج من اصل الصّخرة التی فی بیت المقدس یهبط من السّماء الیها ثمّ یتفرّق فی الارض فذلک قوله: «بارَکْنا فِیها». و عن عبادة بن الصّامت قال قال رسول اللَّه (ص): صخرة بیت المقدس علی نخلة من نخیل الجنّة و تلک النخلة علی نهر من انهار الجنّة علی ذلک النّهر آسیة بنت مزاحم و مریم بنت عمران تنظمان حلی اهل الجنّة الی یوم القیامة.

و قیل تقدیره: بارکنا ما حوله من قری الشّام و کفورها، «لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا» یعنی به محمّدا (ص) من آیاتنا الدّالة علی توحید اللَّه و صدق نبوّته برؤیته السّماوات و ما فیها من العجائب و الآیات و مشاهدته بیت المقدس و ما رأی من الانبیاء و مقاماتهم و مواضع عباداتهم، «إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ» لدعائه، «الْبَصِیرُ» باعماله. و قیل سمع مقالة الکفّار و ابصر مطالبتهم بالآیات و قیل یسمع ما تقولون فی الاسراء و یبصر ما تعملون و یحتمل انّ السّمیع بمعنی المسمع و البصیر بمعنی المبصر، ای اسمع النّبی کلامه و ابصره الآیات وارد شده.

اگر کسی گوید در معراج مصطفی (ص) فایده چیست و در تحت وی چه حکمتست که اقتضاء آن کرد؟ جواب آنست که رسول خدای (ص) کافران را و دشمنان دین را می‌دید در دنیا با راحت و نعمت و مؤمنانرا می‌دید در بلا و شدّت و گاه‌گاه از آن غمگین می‌گشت و بر وی دشخوار می‌آمد، ربّ العالمین او را بآسمان برد و ملکوت بر وی عرضه کرد و عاقبت فریقین بوی نمود، مؤمنانرا نعیم بهشت و کافران را عذاب دوزخ، پس از آن رسول خدا (ص) بلا و مشقّت مؤمنان در جنب نعیم بهشت که ایشان را ساخته‌اند اندک دید و نعمت کافران در جنب عذاب دوزخ اندک شمرد، دل وی بیارامید و ساکن گشت. دیگر جواب آنست که تا رسالت که گزارد از مشاهده و نظر گزارد نه از سماع و خبر: فلیس الخبر کالمعاینه، چون صفت کند نعیم بهشت را و عذاب دوزخ را گوید دیدم، نگوید شنیدم، آن در حجّت بلیغ‌تر بود و در دل جای گیرتر و قوی‌تر.

و روا باشد که حکمت معراج آن بود که تا شرف و عزّت مصطفی (ص) پیدا کند و کمال محبّت و امانت وی بخلق نماید، عادت ملوک چنانست که چون یکی را از چاکران خویش خواهند که بر کشند و او را مرتبتی و منزلتی دهند که دیگران را نباشد خبایا و کنوز خویش بوی نمایند، کنوز سرای فنا به مصطفی (ص) نمودند چنانک گفت:«زویت لی الارض فاریت مشارقها و مغاربها»

چون کنوز سرای فنا بدید بعالم بقاش بردند و کنوز عالم بقا بوی نمودند، هم سرای رحمت بوی نمودند، هم سرای عذاب، هم گنج فضل و عدل، هم گنج رضا و سخط. و بوی نمودند که رضاء ما را علت نیست و سخط ما را علّت نیست، رضای ما موجب موافقتست نه موافقت موجب رضا، و سخط ما موجب مخالفتست نه مخالفت موجب سخط، و این نمودن اسرار و کنوز دلیل محبت بود و کمال امانت تا محبت متأکد نگشت اسرار با وی نگفتند و تا امانت وی بکمال نبود خبایا بوی ننمودند.

اگر کسی گوید که چه حکمت داشت که نخست او را به بیت المقدس بردند آن گه بآسمان؟ جواب آنست که بیت المقدس قبله پیغامبران بود و منازل و مشاهد و هجرت گاه ایشان، ربّ العالمین خواست سید (ص) آن را ببیند و برکات آثار انبیاء بوی رسد و در هجرت بزمین قدس با انبیاء برابر بود. دیگر جواب آنست که تا بر کافران حجّت تمامتر و قوی‌تر بود که ایشان بیت المقدس دیده بودند و شناخته و بعرف و عادت دانسته که کس را قوّت و قدرت آن نباشد که بیک شب مسافتی بدان دوری باز برد و باز گردد، چون نشانهای آن بقعه از وی پرسیدند و راست گفت صدق وی در آن پیدا شد و حجّت قوی گشت، اگر انکار کنند جز مکابره محض نبود، و اگر او را هم از مکه بآسمان بردی ایشان را جای انکار و جحود بودی گفتندی ما آسمانها ندیده‌ایم ندانیم راست می‌گوید یا دروغ و حجّت بر ایشان لازم و ثابت نبودی.

امّا قومی در معراج خلاف کرده‌اند و گفته که آن در خواب بوده نه در بیداری و این خلاف اخبار صحاح است و خلاف مذهب اهل سنّت و جماعت، و بدانک اعتقاد درست و مذهب راست آنست که مصطفی (ص) را به بیداری و هشیاری شخص مبارک وی را بردند بشب از مسجد حرام بمسجد اقصی و از مسجد اقصی به آسمان دنیا و از آسمان دنیا بسدره منتهی و از سدره منتهی تا آنجا که ربّ العزّه گفت: «فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی‌» و اخبار صحاح بدین ناطقست چنانک ایراد کنیم و شرح دهیم، و اگر معراج بخواب بودی مصطفی (ص) را در آن هیچ معجزه نبودی و حجّت بر منکران لازم و ثابت نشدی و کافران خود انکار نکردندی که در خواب هر کسی مثل آن بیند، چنانک کسی که در خواب بیند که بر آسمان می‌شود و بهشت می‌بیند یا قیامت و رستاخیز بیند این چنین خواب مدفوع نیست، و آن کس که حکایت کند بر وی انکار نیست، پس وجه دلیل آنست که کافران انکار کردند و گفتند راهی بدان دوری یعنی از مکّه تا بیت المقدس بچهل روز روند و بچهل روز باز گردند، تو می‌گویی بیک شب رفتم و باز آمدم این ممکن نیست و نتواند بود، و اگر گفتی بخواب چنان دیدم ایشان انکار نکردندی و بر ایشان حجّت نبودی. دیگر دلیل آنست که ربّ العزّه خود را بستود درین آیت و بر خود ثنا گفت بآنک بنده خویش را از مکّه به بیت المقدس برد اگر حمل آن نه بر صفتی کنند که خارج عادت بود و نه بر وجهی که قدرت حق جلّ جلاله بدان متفرد بود آن مدح را معنی نباشد و آن تنزیه را جای نبود و بی فایده ماند، و جلّ کلام الحقّ ان یحمل علی ما لا فائدة فیه.

معراج رسول (ص)

اکنون قصّه معراج گوئیم از اخبار صحاح روایت انس بن مالک و ابو سعید خدری و شدّاد اوس و ابو هریره و ابن عباس و عایشه رضی اللَّه عنهم، دخل حدیث بعضهم فی بعض، این بزرگان صحابه روایت می‌کنند که رسول خدا را (ص) بمعراج بردند شب دوشنبه سیزدهم ربیع الاوّل پیش از هجرت بیک سال، بروایتی دیگر نوزده روز از ماه رمضان گذشته پیش از هجرت بهژده ماه و او را از خانه امّ هانی بنت ابی طالب بردند، و بروایتی دیگر از حجر کعبه. رسول خدای (ص) گفت: جبرئیل (ع) آمد و مرا از خواب بیدار کرد و بر گرفت و فرا سقایه زمزم برد و آنجا بنشاند، شکم مرا بشکافت تا بسینه و بدست خویش باطن من بشست بآب زمزم و با وی میکائیل بود بدست وی طشتی زرّین و در آن طشت توری زرّین پر از ایمان و حکمت، جبرئیل آن همه در شکم من نهاد و سینه من از آن بیا کند وانگه آن شکافته فراهم گرفت و بحال خویش باز شد و مرا از آن هیچ رنج نبود، آن گه مرا فرمود تا وضو کردم، آن گه گفت: انطلق یا محمّد خیز تا رویم، گفتم تا کجا؟ گفت: الی ربّک و ربّ کلّ شی‌ء تا بدرگاه خداوند خویش، خداوند جهان و جهانیان، آن گه دست من بگرفت و از مسجد بیرون برد، و براق را دیدم میان صفا و مروه ایستاده، دابّه‌ای از دراز گوش مه و از استر کم، رویش چون روی مردم، گوش چون گوش فیل، عرف چون عرف اسب پای چون پای اشتر، ذنب چون ذنب گاو، چشم چون ستاره زهره، پشت وی از یاقوت سرخ، شکم وی از زمرد سبز، سینه وی از مروارید سپید، دو پر داشت بانواع جواهر مکلّل، بر پشت وی رحلی از زر و حریر بهشت، جبرئیل گفت: یا محمد ارکبه برنشین، و هی دابة ابرهیم (ع) کان یزور علیها البیت الحرام. گفتا چون دست بر پشت وی نهادم خویشتن را از زیر دست من بجهانید، جبرئیل عرف وی بگرفت خشخشه مروارید و یاقوت بگوش من رسید، آن گه جبرئیل گفت: أ تفعل هذا بمحمد؟ اسکن فو اللَّه ما رکبک احد من الانبیاء اکرم علی اللَّه منه ای براق بیارام و ساکن باش محمّد را (ص) نمی‌دانی؟ بآن خدایی که یکتاست که هرگز بر تو هیچ پیغامبر ننشست بر خدا گرامی تر از روی، براق چون این بشنید از شرم عرق بگشاد و سر در پیش افکند و از تواضع شکم خویش بر زمین نهاد، جبرئیل رکاب من گرفت تا بر نشستم و میکائیل جامه بر من راست کرد، فرا راه بودم از راست جبرئیل با من می‌آمد و از چپ میکائیل و از پیش اسرافیل زمام براق بدست گرفته، گام می‌نهاد براق بر اندازه مد البصر و روش او بر مراد و همّت من، اگر خواستم که برود می‌رفت یا بپرد می‌پرید یا بایستد می‌ایستاد، براه دراز سوی راست ندانی شنیدم که: یا محمّد علی رسلک اسئلک آرام گیر تا از تو سؤال کنم، سه بار گفت و من او را اجابت نکردم و بر گذشتم، از سوی چپ هم چنان ندا شنیدم سه بار که: یا محمّد علی رسلک اسئلک‌

و من هم چنان بر گذشتم و خویشتن را با وی ندادم، چون فراتر شدم پیر زنی را دیدم که بر وی زینت بسیار بود و می‌گفت: یا محمّد الی‌

سوی من آی، من التفات نکردم و برفتم، پس گفتم یا جبرئیل آن منادی اوّل که از سوی راست ندا کرد که بود؟ گفت داعیه یهود بود اگر از تو اجابت یافتی امّت تو جهودان بودندی و او که از سوی چپ ندا کرد داعیه ترسایان بود اگر تو اجابت کردی امّت تو ترسایان بودندی و آن پیر زن که او را با زینت و بهجت دیدی دنیا بود اگر ترا بوی میل بودی امّت تو دنیا بر آخرت اختیار کردندی. گفتا بنخلستانی رسیدم جبرئیل مرا گفت فرود آی و نماز کن، نماز کردم، آن گه گفت: این زمین یثرب است، بعد از آن بصحرایی رسیدم هم چنان فرمود تا فرود آمدم و نماز کردم، گفت دانی که این چه جایست؟ گفتم: اللَّه اعلم، گفت این مدین است و آن طور سینا و شجره موسی، بعد از آن بزمینی فراخ رسیدم و در آن زمین کوشکها دیدم، مرا گفت اینجا نماز کن، نماز کردم، آن گه گفت این موضع را بیت لحم گویند جای ولادت عیسی (ع). گفتا و در آن راه تشنگی بر من افتاد فریشته‌ای را دیدم سه اناء در دست وی: در یکی عسل و در یکی دیگر شیر و در سیم خمر، مرا گفت آنچ خواهی بیاشام، شیر بیاشامیدم و اندکی عسل و خمر نخوردم، جبرئیل گفت: اصبت الفطرة انت و امّتک اما انّک لو شربت الخمر لغوت امّتک و لم تجتمع علی الفطرة ابدا. پس از آن زمینی دیدم تاریک و تنگ و ناخوش از آنجا بگذشتم زمینی دیگر دیدم فراخ و روشن و خوش، گفتم ای جبرئیل آن چه بود و این چیست؟ گفت آن زمین دوزخ بود و این زمین بهشت، پس از آن رفتم تا به بیت المقدس فریشتگان را دیدم فراوان که از آسمان فرو می‌آیند و مرا بنواخت و کرامت حق بشارت می‌دهند و می‌گویند: السلام علیک یا اوّل یا آخر یا حاشر، گفتم ای جبرئیل این چه تحیّتست که ایشان می‌گویند؟ گفت: انّک اوّل من تنشقّ عنه الارض و عن امّته و اوّل شافع و اوّل مشفع و انّک آخر الانبیاء و ان الحشر بک و بامّتک یعنی حشر یوم القیامة، پس بایشان در گذشتیم تا بدر مسجد رسیدیم جبرئیل مرا از براق فرود آورد و زمام براق بحلقه در مسجد استوار کرد، چون در مسجد رفتم انبیاء را دیدم فراوان.

و فی حدیث ابی العالیه قال: ارواح الانبیاء الذین بعثهم اللَّه قبلی من لدن ادریس و نوح الی عیسی قد جمعهم اللَّه عزّ و جل فسلّموا علیّ و حیّونی بمثل تحیّة الملائکة، قلت یا جبرئیل من هؤلاء؟ قال: اخوانک الانبیاء

پیغامبران مرا همان تحیّت گفتند که فریشتگان گفتند و تقریب و ترحیب کردند و مرا و امّت مرا ببهشت بشارت دادند، و آن ساعت این آیت بمن فرود آمد: «وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رُسُلِنا أَ جَعَلْنا مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ آلِهَةً یُعْبَدُونَ»، این آیت مقدسی گویند: لانّها نزلت ببیت المقدس.

پس جبرئیل مرا فرا پیش کرد، پیغامبران و فریشتگان صفها بر کشیده و دو رکعت نماز کردم، پس پیغامبران بهر یکی ثنائی گفتند خدای را عزّ و جل، ابراهیم گفت: الحمد للَّه الذی اتخذنی خلیلا و اعطانی ملکا عظیما و جعلنی امّة قانتا یؤتم بی و انقذنی من النّار و جعلها علیّ بردا و سلاما. موسی گفت: الحمد للَّه الذی کلّمنی تکلیما و جعل هلاک فرعون علی یدیّ و جعل من امّتی قوما یهدون بالحق و به یعدلون. داود گفت: الحمد للَّه الذی جعل لی ملکا عظیما و علّمنی الزّبور و الان لی الحدید و سخر لی الجبال یسبّحن و الطیر. سلیمان گفت: الحمد للَّه الذی سخر لی الرّیاح و جنود الشیاطین یعملون لی ما شئت من محاریب و تماثیل و علّمنی منطق الطیر و جعل ملکی ملکا طیّبا لیس علی فیه حساب. عیسی گفت: الحمد للَّه الذی جعلنی کلمة منه و علمنی الکتاب و الحکمة و التوریة و الانجیل و جعلنی اخلق من الطّین کهیئة الطیر فانفخ فیه فیکون طیرا باذن اللَّه پس رسول خدا محمّد عربی (ص) نیز ثنا گفت: الحمد للَّه الذی ارسلنی رحمة للعالمین و کافّة للنّاس بشیرا و نذیرا و انزل علیّ القرآن فیه تبیان کلّ شی‌ء و جعل امّتی خیر امّة اخرجت للنّاس و جعل امتی وسطا و شرح لی صدری و وضع عنّی و زری و رفع لی ذکری و جعلنی فاتحا و خاتما. فقال ابراهیم بهذا فضّلکم محمد.

پس جبرئیل دست من بگرفت و می‌برد تا بر صخره‌ای، جبرئیل آواز داد میکائیل را خواند، میکائیل آواز داد جمعی فریشتگان را خواند بنامهای ایشان تا معراج از فردوس بآسمان دنیا آوردند و از آسمان دنیا به بیت المقدس فرو گذاشتند و معراج شبه نردبانی بود یکسر بصخره داشت و یکسر بآسمان دنیا، یک جانب وی از یاقوت سرخ و دیگر جانب از زبرجد سبز و درجه‌های آن یکی از زر یکی از سیم، یکی از یاقوت، یکی از زمرّد، یکی از مروارید، جبرئیل مرا بر درجه اول نشاند هزار فریشته را دیدم بر آن درجه که خدای را عزّ و جل تسبیح و تکبیر می‌گفتند و چون مرا دیدند ترحیب و تقریب کردند و امّت مرا ببهشت بشارت دادند، از آن درجه بر درجه دوم نشاند دو هزار فریشته را دیدم هم بر آن صفت، بسوم درجه سه هزار دیدم همچنین تا پنجاه و پنج درجه باز گذاشتم، بهر درجه که رسیدم فریشتگان را اضعاف درجه اوّل دیدم تا بآسمان دنیا رسیدم، اهل آسمان آواز دادند که: من هذا؟ قال جبرئیل، قالوا و من معک؟ قال: معی محمّد، قالوا او قد بعث؟ قال نعم، قالوا مرحبا به و اهلا فنعم المجی‌ء جاء.

گفتا: فریشتگان از رسیدن ما شادی کردند و یکدیگر را بشارت می‌دادند و ما را سلام و تحیّت می‌گفتند، فریشته‌ای عظیم را دیدم نام وی اسماعیل بر دیگران موکل و همه را زیر دست وی کرده، با این فریشته هفتاد هزار فریشته دیگر بود و با هر یک از آن هفتاد هزار، صد هزار دیگر بود، همه پاسبانی آسمان دنیا می کردند و ایشان را فراوان دیدم، جبرئیل گفت: «وَ ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلَّا هُوَ».

پس مردی را دیدم سخت زیبا و نیکو خلقت گفتم ای جبرئیل این کیست؟ گفت پدرت آدم، بر وی سلام کردم، سلام را جواب داد و گفت: مرحبا بالابن الصّالح و بالنبی الصّالح فنعم المجی‌ء جاء. و ارواح ذریت او دیدم که برو عرضه می‌کردند، چون روح مؤمن دیدی گفتی: روح طیّب و ریح طیّبة اجعلوا کتابه فی علّیین، و چون روح کافر دیدی گفتی: روح خبیث و ریح خبیثة اجعلوا کتابه فی سجّین.

گفتا: در آسمان دنیا نظر کردم قومی را دیدم که لبها داشتند چون لب شتر، یکی را بر ایشان گماشته تا بدهره آتشین آن لبهای ایشان می‌برید و سنگ آتشین در دهن ایشان می‌نهاد و از زیر بیرون می‌آمد، گفتم ای جبرئیل اینان کیانند؟

گفت ایشان که مال یتیمان بظلم خورند: «إِنَّما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً».

قومی دیگر را دیدم که از پوست و گوشت ایشان می‌گرفتند و در دهنهای ایشان می‌نهادند و می‌گفتند: کلوا کما اکلتم، گفتم ای جبرئیل که‌اند ایشان؟ گفت ایشان که مردمان را غیبت کنند و از پس پشت ایشان بدی گویند. قومی دیگر را دیدم بنزدیک ایشان مائده‌ای نیکو آراسته، بر آن مائده گوشت بریانی پاکیزه خوش بوی نهاده و گرد بر گرد آن مردارها افکنده و ایشان روی از آن مائده بگردانیده و در آن مردار افتاده و می‌خورند، گفتم که‌اند اینان؟ گفت زانیان‌اند که حلال دارند و قصد حرام کنند.

قومی دیگر را دیدم که با شکمهای بزرگ بودند. شکمهاشان از بزرگی چون خانه‌ها و انگه در ممرّ آل فرعون افتاده که ایشان را بامداد و شبانگاه چون بدوزخ برند باینان برگذرند. و ایشان را بپای فرو گیرند و بکوبند، گفتم اینان که‌اند؟ گفت ربا خواران. زنان را دیدم جماعتی بپستان آویخته و جماعتی از ایشان سرنگون بپای آویخته، گفتم اینان که‌اند؟ گفت ایشان که زنا کنند و فرزند خود را کشند.

قومی دیگر را دیدم که زبانیه در ایشان آویخته با دهره‌های آتشین و دهن ایشان می‌باز برند تا بسر دوش پس بدیگر جانب می‌روند و هم چنان می‌برند تا بدوش چپ و آن بریده با هم میشود و باز دیگر باره می‌برند، گفتم اینان که‌اند؟ گفت سخن‌چینان تا مردم را بهم درافکنند.

قومی دیگر را دیدم که بناخن‌گیر آتشین لبهای ایشان می‌گرفتند باز با هم می‌شد و دیگر باره می‌گرفتند، گفتم ای جبرئیل اینان که‌اند؟ گفت گویندگان امّت تو که آنچ خود نکنند گویند، کتاب خدا خوانند و بدان عمل نکنند.

و بروایت ابن عباس، مصطفی (ص) گفت: در آسمان دنیا خروسی سپید دیدم سخت سپید، زیر پرهای وی پرهایی سبز بود سخت سبز و شاخ گردن وی فرو آویخته برنگ زمرّد سبز، دو پای وی در تخوم زمین هفتم و سر وی زیر عرش عظیم و گردن وی زیر عرش دو تا در آمده، دو پر داشت چون از هم باز کردی خافقین بپوشیدی، لختی از شب گذشته آن دو پر از هم باز کرد و بهم باز زد و آواز تسبیح برآورد گفت: سبحان الملک القدّوس، سبحان اللَّه الکبیر المتعال، لا اله الّا هو الحیّ القیّوم، چون وی بآواز آمد همه خروسهای زمین بآواز آمدند و پرها بهم باز زدند، چون وی ساکن گشت و خاموش شد همه خروسها ساکن گشتند و خاموش شدند و بعد از آن چون لختی دیگر از شب بگذشت دیگر باره پرها بهم باز زد و این تسبیح گفت: سبحان اللَّه العلی العظیم، سبحان اللَّه العزیز القهار، سبحان اللَّه ذی العرش الرّفیع هم چنان خروسهای زمین بموافقت وی بآواز آمدند. مصطفی (ص) گفت: فلم ازل منذ رأیت ذلک الدّیک مشتاقا الیه ان اراه ثانیة.

رسول (ص) گفت: و از آسمان دنیا جبرئیل مرا بر پر خویش گرفت و بآسمان دوم برد و مسافت آسمان اوّل تا آسمان دوم بیک قول پانصد ساله راه، جبرئیل آواز داد تا آسمانیان در آسمان دوم بگشایند، گفتند: من هذا؟ قال جبرئیل، قیل: و من معک؟ قال محمد، قال: و قد ارسل الیه؟ قال نعم، قیل: مرحبا به فنعم المجی‌ء جاء.

گفتا: دو جوان دیدم در آسمان دوم، جبرئیل گفت یکی یحیی است و دیگر عیسی، هر دو پسر خاله یکدیگر بر ایشان سلام کن، سلام کردم و جواب شنیدم و گفتند: مرحبا بالاخ الصّالح و النّبی الصّالح، پس مرا بآسمان سوم برد، هم بر آن صفت، و یوسف را دیدم و قد اعطی شطر الحسن، سلام کردم و جواب شنیدم و گفت: مرحبا بالاخ الصّالح و النبی الصّالح، پس مرا بآسمان چهارم برد، ادریس را دیدم و همان گفت، و مصطفی (ص) این آیت بر خواند: «وَ رَفَعْناهُ مَکاناً عَلِیًّا» پس بر آسمان پنجم برد، هارون را دیدم، سلام کردم و جواب شنیدم و هم چنان تقریب و ترحیب.

و بروایت محمّد بن اسحاق، مصطفی (ص) گفت: در آسمان پنجم فریشتگان را دیدم یک نیمه ایشان از برف بود و یک نیمه از آتش و همی‌گفتند: اللّهم کما الّفت بین الثلج و النّار فکذلک الّف بین عبادک المؤمنین.

پس از آن جبرئیل مرا بآسمان ششم برد، موسی را دیدم، سلام کردم و جواب شنیدم، چون بوی بر گذشتم موسی بگریست، گفتند ای موسی ترا چه گریانید؟ گفت ابکی لانّ غلاما بعث بعدی یدخل الجنّة من امّته اکثر ممّن یدخلها من امّتی.

گفتا: در آسمان ششم خانه‌ای دیدم که آن را بیت العزّه می‌گفتند، جای دبیران و نویسندگان ایشان که قرآن از جبرئیل بتلقین می‌گرفتند و می‌نبشتند و ربّ العزّه ایشان را می‌گوید: «بِأَیْدِی سَفَرَةٍ کِرامٍ بَرَرَةٍ» پس از آن مرا بآسمان هفتم برد و از بسیاری فریشته که در آسمان هفتم دیدم یک قدم جای ندیدم که نه فریشته‌ای بر وی ایستاده یا در رکوع و یا در سجود، و ابراهیم خلیل را دیدم، بر وی سلام کردم، جواب داد و گفت: مرحبا بالابن الصّالح و النّبی الصّالح، و قال لی: مر امتک فلیکثروا من غراس الجنّة فانّ تربتها طیّبة و ارضها واسعة، فقلت له و ما غراس الجنّة؟ قال: لا حول و لا قوّة الّا باللّه، پس مصطفی (ص) این آیت بر خواند: «إِنَّ أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْراهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِیُّ» و در آسمان هفتم بیت المعمور دیدم، رفتم در آنجا و نماز کردم، و در پیش وی دریایی بود فریشتگان جوق جوق در آن دریا می‌شدند و بیرون می‌آمدند و خویشتن را می‌افشاندند و از هر قطره‌ای ربّ العزّه فریشته‌ای می‌آفرید که بیت المعمور را طواف می‌کرد.

بروایتی دیگر جبرئیل گفت: هذا البیت المعمور یدخله کلّ یوم سبعون الف ملک اذا خرجوا منه لم یعودوا فیه ابدا، و در آسمان هفتم فریشته‌ای را دیدم بر کرسی نشسته و مانند طشتی در پیش نهاده و در دست وی لوحی بود نبشته از نور در آن می‌نگرید و هیچ براست و چپ نمی‌نگرید، همچون کسی اندیشناک اندوهگین، گفتم: این کیست ای جبرئیل؟ گفت ملک الموت، یا محمّد چنانک می‌بینی پیوسته در کارست که دائم در قبض ارواح است. مصطفی (ص) گفت ای جبرئیل هر که می‌میرد در وی نگرد؟ گفت آری، گفت پس از مرگ بزرگ کاریست و صعب داهیه‌ای، جبرئیل گفت ای محمّد آنچ بعد از مرگ بود بزرگتر است و صعب‌تر، پس جبرئیل فرا پیش وی شد و گفت: هذا محمّد نبیّ الرّحمة و رسول العرب، پس بر وی سلام کردم و جواب شنیدم و از وی نواخت و کرامت دیدم، گفت ای محمّد ترا بشارت باد که همه خیر و نیکی در امّت تو می‌بینم، رسول (ص) گفت:الحمد للَّه المنّان بالنّعم، آن گه گفتم این چه لوح است که داری و در آن‌ می‌نگری؟ گفت: آجال خلایق در آن نبشته و تفصیل داده که در آن می‌نگرم هر کرا اجل رسیده قبض روح وی میکنم، رسول گفت: سبحان اللَّه چون توانی قبض ارواح خلایق زمین و ازین مقام خویش حرکت نمی‌کنی؟! گفت آری این طشت که در پیش من می‌بینی بر مثال دنیا است و جمله خلایق زمین در پیش دیده من‌اند همه را می‌بینم و دست من بهمه می‌رسد، چنانک خواستم قبض ارواح میکنم.

مصطفی (ص) گفت: از آسمان هفتم بر گذشتم تا به سدرة المنتهی رسیدم، درختی عظیم دیدم: نبقها مثل قلال هجر احلی من العسل و الین من الزّبد و ورقها مثل آذان الفیلة، چهار جوی دیدم از اصل این درخت روان: دو ظاهر و دو باطن، جبرئیل گفت آن دو نهر که ظاهراند نیل است و فرات، و آن دو نهر باطن هر دو در بهشت روانند، و نوری عظیم دیدم که بر آن درخت می‌درخشد، و پروانه‌ای زرّین زنده و فریشتگان بی شمار که عدد ایشان جز اللَّه نداند آن گه جبرئیل مرا گفت ای محمّد تو فرا پیش باش، من گفتم: لا بل که تو در پیش باش، جبرئیل گفت تو نزد خدای عزّ و جل از من گرامی تر بتقدّم تو سزاوارتری، آن گه من فرا پیش بودم و جبرئیل بر اثر من می‌آمد تا باول پرده رسیدیم از پرده‌های درگاه عزّت، جبرئیل پرده بجنبانید گفت منم جبرئیل و محمّد با من، از درون پرده فریشته‌ای آواز داد که: اللَّه اکبر، آن گه دست خویش از زیر پرده بیرون کرد و مرا در درون پرده گرفت و جبرئیل بر در بماند، گفتم ای جبرئیل چرا ماندی؟ گفت: یا محمّد و ما منّا الّا له مقام معلوم، این مقام معلوم منست و منتهی علوم خلایق است، دانش خلایق تا اینجا بیش نرسد، چون اینجا رسد برنگذرد.

گفتا بیک طرفة العین آن فریشته مرا ازین پرده بآن پرده دیگر برد مسافت پانصد ساله راه، هم چنان آواز داد که منم پرده دار نخستین و محمّد با من، فریشته ای از درون پرده دوم آواز داد که: اللَّه اکبر، و دست از زیر پرده بیرون کرد و مرا در درون گرفت و مرا بیک طرفة العین بپرده سوم رسانید پانصد ساله راه، و هم‌ برین نسق مرا می‌بردند تا هفتاد پرده باز بریدم پهنای هر پرده‌ای پانصد ساله راه، و میان دو پرده پانصد ساله راه، گفته‌اند که آن پرده‌ها از نور و ظلمت است و آب و برف، و گفته‌اند مرواریدست و پروانه زر بعضی از آن، و بیک قول جبرئیل با وی بود تا این پرده‌ها باز گذاشت. آن گه رفرفی سبز دیدم که از بالا فرو گذاشته، نور روشنایی وی بر نور آفتاب غلبه کرده، جبرئیل مرا بر گرفت و بر آن رفرف نشاند. قال: فلم یزل یرفعنی و یخفضنی حتّی انتهیت الی عرش ربی عزّ و جل فبینا انظر الی العرش و الی اللّوح المحفوظ و الی حملة العرش و العجائب.

مصطفی (ص) چون بدین مقام رسید اقبال درگاه عزّت دید، نواخت: «ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّی» بر وی آشکارا گشت، دید آنچ دید و شنید آنچ شنید، نفس مصطفی (ص) مقام قربت دید، ضمیر او حالت مکاشفت یافت، دل او سلوت مشاهدت دید، جان او حلاوت معاینت چشید، سر او بدولت مواصلت رسید، در نگرست عالمی از هیبت و عظمت و سیاست الوهیت دید از خود بی خود گشت! متحیر ماند! سر در پیش افکند، نه عبارت را زبان ماند، نه فکرت را دل و جان، سر گشته و حیران، تا خود چه آید از جناب جبروت و درگاه عزّت فرمان، ربّ العزّه تدارک دل وی کرد و او را دریافت بنظر رحمت و بنواخت بلطف و کرامت، گفت: «آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ» رسول من ایمان آورد بکتاب من و براستی رسانید پیغام من، مصطفی (ص) چون آن لطف و نداء حق شنید و آن نواخت و کرامت دید همگی وی بجای باز آمد، در خود مستقیم گشت، تنش بدل پیوست، دل بجان پیوست، سرّ بضمیر پیوست، بستاخ گشت زبان در کار آمد امّتش با یاد آمد، گفت: «وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ» کما فرّقت الیهود و النّصاری.

و فی روایة اخری قال: رأیت ربّی عزّ و جل بعینی فقرّبنی الی سند العرش و تدلّت لی قطرة من العرش فوقعت علی لسانی فما ذاق الذّائقون شیئا قطّ احلی‌ منها فانبأنی اللَّه عزّ و جل بها نبأ الاولین و الآخرین و اطلق اللَّه لسانی بعد ما کل من هیبة الرّحمن فقلت التحیّات للَّه و الصلوات و الطیبات، فقال لی ربّی عزّ و جل: السلام علیک ایّها النبی و رحمة اللَّه و برکاته، فقلت السّلام علینا و علی عباد اللَّه الصّالحین ثمّ قال لی ربّی یا محمّد، قلت لبیک، قال فیم یختصم الملأ الاعلی؟ قلت لا ادری، فوضع یده بین کتفی فوجدت بردها بین ثدییّ فعلمت فی مقالته ذلک ما سألنی عنه و ذکر الحدیث. و روی انّه قال عزّ و جل: یا محمّد هل تعلم فیم اختصم الملأ الاعلی؟ فقلت انت اعلم یا رب بذلک و بکل شی‌ء و انت علام الغیوب، قال: اختلفوا فی الدّرجات و الحسنات فهل تدری یا محمّد ما الدّرجات و ما الحسنات؟

قلت انت اعلم یا ربّ بذلک و بکلّ شی‌ء و انت علام الغیوب، قال: الدّرجات اسباغ الوضوء فی المکروهات و المشی علی الاقدام الی الجماعات و انتظار الصّلوات بعد الصّلوات، و الحسنات افشاء السّلام و اطعام و التهجد باللیل و النّاس نیام، ثمّ قال یا محمّد من یعمل بهنّ یعش بخیر و یخرج من خطیئته کیوم ولدته امّه.

(باقی آنچ در آن حضرت رفت با مصطفی (ص) از آنچ ناقلان نقل کرده‌اند در سوره النّجم گوئیم انشاء اللَّه).

مصطفی (ص) گفت پس از آنک رازها رفت و نواختها و کرامتها دیدم، فرمان داد جبّار کائنات که: یا محمّد ارجع الی قومک فبلّغهم عنّی بزمین باز گرد و آنچ گفتنی است بگوی و پیغام که رسیدنیست برسان، قال فحملنی الرّفرف الاخضر الذی کنت علیه یخفضنی و یرفعنی حتّی اهوی بی الی سدرة المنتهی، گفتا چون بسدره منتهی باز آمدم جبرئیل گفت ای محمّد نوشت باد این نواخت و کرامت و این عزّ و مرتبت که از حضرت ذی الجلال یافتی، هرگز هیچ ملک مقرّب و هیچ پیغامبر مرسل باین منزلت نرسید که تو رسیدی و این ندید که تو دیدی، خدای تعالی را سپاس داری کن و شاکر باش که اللَّه تعالی شاکران را دوست دارد، قال: فحمدت اللَّه تعالی علی ذلک. آن گه از آن عجائب قدرت که در علّیین دیده بودم از آن بحر مسجور و نار و نور غیر آن لختی با جبرئیل میگفتم، جبرئیل گفت:

تلک سرادقات عرش ربّ العزّه التی احاطت بعرشه و هی سترة للخلائق من نور الحجاب و نور العرش لولا ذلک لاحرق نور العرش و نور الحجب من تحت العرش من خلق اللَّه و ما لم تره اکثر و اعجب. قلت سبحان اللَّه العظیم ما اکثر عجائب خلقه.

گفتم ای جبرئیل آن فریشتگان که در آن دریاهای عظیم دیدم صفها فراوان بر کشیده: «کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ» ایشان که بودند؟ جبرئیل گفت: ایشان روحانیان بودند که ربّ العزّه ایشان را می‌گوید: «یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِکَةُ صَفًّا» ای جبرئیل جمعی عظیم را دیدم در بحر اعلی بالای همه صفها صف بر کشیده و گرد عرس مجید در آمده ایشان که بودند؟ جبرئیل گفت ایشان کرّوبیانند اشراف فریشتگان و مهینان ایشان، ای محمّد کار و بار ایشان از آن عظیم‌تر است که من بوصف ایشان رسم یا اسرار ایشان دانم.

و فی بعض الاخبار انّ اللَّه عزّ و جل خلق من نور العرش مائة الف صف من الملائکة یطوفون حول العرش کما امر ابن آدم بطواف بیته الحرام، قال و حول العرش اربعة ابحر: بحر من لؤلؤ یتلألأ، و بحر من ثلج یلمع لمعانا، و بحر من ماء یفور، و بحر من نار تتلظی.

پس آن گه جبرئیل دست من بگرفت و بدر بهشت برد تا بهشت بمن نماید و درجات و منازل مؤمنان ببینم و مآل و مرجع ایشان. گفتا بر در بهشت نبشته دیدم: الصدقة بعشر امثالها و القرض بثمانیة عشر

صدقه یکی ده است و قرض یکی هژده، ای جبرئیل چونست که قرض بر صدقه فضل دارد؟ گفت از بهر آنک سائل هر وقتی صدقه خواهد، اگر حاجت دارد یا نه. امّا آن کس که قرض خواهد جز بوقت حاجت و ضرورت نخواهد. پس در بهشت شدم غرفه‌ها و قصرها دیدم از درّ و یاقوت و زبرجد، دیوار آن خشتی زرّین و خشتی سیمین، خاک آن زعفران و زمین آن مشک اذفر، درختها دیدم شاخ آن زرّین و برگ آن حریر و ساق آن مروارید و بیخ آن سیم، جویها دیدم یکی آب شیر یکی عسل یکی می، دیگر نهری عظیم دیدم آب آن سپیدتر از شیر، شیرین تر از عسل، خوش بوی‌تر از مشک، سنگ ریزه آن درّ و یاقوت، جبرئیل گفت ای محمّد این آن کوثر است و تسنیم که ربّ العزّه ترا داده و بآن گرامی کرده و منبع آن زیر عرش مجید است، در هر قصری و غرفه‌ای و خانه‌ای از خانه‌های بهشتیان شاخی از آن می‌رود تا شراب و عسل و شیر و می از آن آمیغ کنند، و ذلک قوله: «عَیْناً یَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ یُفَجِّرُونَها تَفْجِیراً» کنیزکی را دیدم سخت زیبا و آراسته و با جمال، گفتم این آن کیست؟ گفتند آن زید حارثه. قصری دیدم از مروارید سپید، ظاهر آن از باطن پیدا و باطن آن از ظاهر پیدا، گفتم آن کیست؟ جبرئیل گفت آن عمر خطاب، پس گفت ای عمر اگر نه غیرت تو بودی من در آن قصر رفتمی، عمر گفت: أ علیک اغار یا رسول اللَّه.

گفتا از بهشت بدر آمدم و خواستم که به دوزخ نظری کنم تا خود چونست، فریشته‌ای را دیدم ازین کریه المنظری، شدید البطشی، خشمگینی، ترش‌رویی، از او بسهمیدم، گفتم ای جبرئیل این کیست که از دیدن وی چنین بترسیدم و از وی رعبی در دل من افتاد؟ جبرئیل گفت این عجبی نیست که ما همه فریشتگان پیوسته ازو همچنین در رعب و ترس باشیم، این مالک است خازن دوزخ که شادی و خرّمی در وی نیافریده‌اند و هرگز تبسم نکرده است، جبرئیل گفت: یا مالک هذا محمّد رسول العرب این پیغامبر آخر الزّمانست رسول عرب، آن گه بمن نگرست و مرا ثنا و تحیت گفت و ببهشت بشارت داد، گفتم یا مالک صفت دوزخ با من بگو، گفت: هزار سال تافته‌اند تا سرخ گشت، پس هزار سال دیگر تافته‌اند تا سپید گشت، پس هزار سال دیگر تافته‌اند تا سیاه گشت، اکنون سیاهست تاریک همچون کوه کوه آتش، خود را بر هم می‌زند و یکدیگر را می‌خورد: «تَکادُ تَمَیَّزُ مِنَ الْغَیْظِ» ای محمّد اگر یک حلقه از آن سلسلهای آتشین بر کوه‌های دنیا نهند همه کوه‌ها از زخم تف آن همچون ارزیر گداخته گردد و بتخوم زمین سفلی فرو شود، گفتم یا مالک طرفی از آن بمن نمای تا ببینم، گوشه‌ای از آن رها کرد، شاخی از شاخه‌های آتش بیرون آمد، سیاه و صعب، از تف و دود آن همه آفاق‌ تاریک گشت و از آن پر شد، هولی عظیم و کاری فظیع دیدم چنانک از وصف آن درمانم و مرا از دیدن آن غشی رسید تا جبرئیل مرا در خود گرفت و مالک را فرمود تا آن را بحال خود باز برد.

بروایتی دیگر مصطفی (ص) گفت ثمّ عرضت علیّ النّار حتّی نظرت الی اغلالها و سلاسلها و حیّاتها و عقاربها و غسّاقها و یحمومها و رأیت عمّی ابا طالب فی‌ ضحضاح من النّار علیه نعلان من النّار یغلی منها دماغه و لولا مکانی لکان فی الدّرک الاسفل، قال اهل اللغة فی ضحضاح من النّار ای فی شی‌ء قلیل من النّار و اصل الضّحضاح الماء الی الکعبین.

مصطفی (ص) از آنجا باز گشت جبرئیل او را بر پر خود گرفته و از آسمانها فرو می‌آمد تا به موسی کلیم باز رسید، موسی گفت: ما ذا فرض اللَّه علیک و علی امّتک؟

اللَّه تعالی ترا چه فرمود و بر امّت تو چه فرض کرد؟ گفت پنجاه نماز در شبانروزی، موسی گفت ای محمّد من مردم را دیده‌ام و شناخته و آزموده و امّت تو ضعیف‌اند طاقت پنجاه نماز ندارند، باز گرد و از خداوند خویش تخفیف خواه، قال فرجعت الی ربّی. و فی بعض الاخبار فرجعت فاتیت سدرة المنتهی فخررت ساجدا، قلت یا ربّ فرضت علیّ و علی امّتی خمسین صلاة و لن استطیع ان اقوم بها انا و لا امّتی، چون مصطفی (ص) بازگشت و تخفیف خواست ده نماز از وی فرو نهادند، باز آمد و با موسی (ع) باز گفت، موسی دیگر باره همان سخن گفت که امّت تو طاقت این ندارند، باز گرد و نیز تخفیف خواه. مصطفی (ص) باز گشت و ده دیگر از وی فرو نهادند، به موسی باز آمد و موسی دیگر بار او را باز فرستاد همچنین موسی می‌گفت و مصطفی (ص) باز می‌گشت و تخفیف می‌خواست تا پنجاه نماز به پنج باز آوردند، بعد از آن که پنج بار باز گشت و نماز بپنج باز آورد، موسی (ع) هنوز می‌گفت که باز گرد و زیادت تخفیف خواه تا مصطفی (ص) گفت پس ازین شرم دارم که باز روم، بدین پنج رضا دادم و تسلیم کردم. آن گه چون به موسی درگذشتم منادیی از پس ندا کرد که: امضیت امری و خفّفت عن عبادی و انّی یوم خلقت السّماوات و الارض فرضت علیک و علی امّتک خمسین صلاة و لا یبدّل القول لدیّ فخمسة بخمسین: «الحسنة بعشر امثالها»

آورده‌اند از شافعی که گفت: هر بار که مصطفی (ص) از نزدیک موسی (ع) بحضرت عزّت باز گشت خدای را دید جلّ جلاله. و خبر درستست که عکرمه فرا عبد اللَّه عباس گفت که: سبحان اللَّه نظر محمد الی ربّه؟ محمد در خداوند خویش نگرست؟ گفت: نعم، جعل الکلام لموسی (ع) و الخلّة لإبراهیم (ع) و النّظر لمحمّد (ص). گفتند یا بن عباس، عایشه صدیقه می‌گوید که ندید، ابن عباس گفت رسول خدا احکام حیض و نفاس زنان را گفتی، ما را از ایشان باید آموخت و احکام اصول دین ما را گفتی، ایشان را از ما باید آموخت.

و در بعضی روایات مصطفی (ص) گفت: چون باز گشتم، بآسمان دنیا رسیدم، در زیر آسمان نگه کردم غباری و دخانی دیدم و آوازی و شغبی فراوان، گفتم ای جبرئیل این چیست؟ گفت این شیاطین‌اند که در پیش دیده فرزند آدم ایستاده اند و راه تفکّر و اندیشه بایشان بر بسته‌اند تا در ملکوت آسمان و زمین تفکر نکنند: و لولا ذلک لرأوا العجائب، پس آن گه جبرئیل مرا پیش قوم موسی برد ایشان که ربّ العزّه می‌گوید: «وَ مِنْ قَوْمِ مُوسی‌ أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ» و با ایشان سخن گفتم، و ایشان را قصّه ایست مشهور و در سوره الاعراف شرح آن داده‌ایم.

بعد از آن به بیت المقدس باز آمدند و براق هم چنان بر در مسجد ایستاده، رسول خدا بر نشست و جبرئیل با وی تا او را به مکّه باز آورد و بر جامه خواب خود نشاند و هنوز از شب ساعتها مانده بود. جبرئیل گفت ای محمّد قوم خود را خبر ده از آنچ دیدی از آیات کبری و عجائب قدرت حق جلّ جلاله، گفت ای جبرئیل ایشان مرا دروغ زن گیرند و استوار ندارند، گفت ترا چه زیان از تکذیب ایشان، ابو بکر صدیق ترا استوار دارد و تصدیق کند.

ابن عباس و عایشه صدّیقه روایت کنند از مصطفی (ص) که گفت: من دانستم که ایشان مرا دروغ زن گیرند در آنچ گویم ازین جهت پاره‌ای دلتنگ بودم و غمگین نشسته، بو جهل فراز آمد بر طریق استهزاء گفت یا محمّد امروز از نو چه آورده‌ای و چه می‌گویی؟ گفتم امشب مرا به بیت المقدس برده بودند، بو جهل شگفت بماند! گفت تو امشب به بیت المقدس رفته‌ای و بامداد بنزدیک ما باز آمده‌ای؟ گفتم آری چنین است، بو جهل گفت تو این سخن که با من گفتی با قوم خود بگویی؟ گفتم گویم، بو جهل بر گشت و جمعی را از صنادید قریش فراهم آورد و رسول خدای همان سخن با ایشان باز گفت، ایشان همه بانگ بر آوردند که این دروغ زن نگر که چه میگوید!! در قدرت آدمی چون باشد که بیک شب از مکّه به بیت المقدس رود و باز آید؟! یکی از آن جمله برفت و ابو بکر صدیق را خبر داد که صاحب تو چنین می‌گوید، ابو بکر گفت: لئن قال لقد صدق اگر گفت راست گفت، ابو بکر را آن روز صدّیق نام نهادند. پس یکی از ایشان که ببیت المقدس سفر کرده بود و آن بقعت شناخته گفت توانی که مسجد بیت المقدس را صفت کنی اگر دیده‌ای؟ رسول خدا (ص) و صف مسجد همی‌کرد و آنچ دیده بود همی‌گفت، بعضی از آن بر وی بپوشید که ندیده بود، ربّ العالمین جبرئیل را فرمود تا آن ساعت مسجد اقصی را به مکّه آورد و آنجا که سرای عقیل است بنهاد، رسول (ص) در آن می‌نگرست و از هر چه می‌پرسیدند نشان میداد، بعاقبت گفتند: امّا النّعت فو اللَّه لقد اصاب، پس گفتند یا محمّد از کاروان ما که از شام می‌آید چه خبر داری؟

قال: یقدمها جمل اورق علیه کذا و فیها فلان و فلان و تقدم یوم کذا مع طلوع الشّمس فخرجوا فی ذلک الیوم، فقال قائل منهم هذه الشّمس قد شرقت، فقال آخر و هذه الإبل قد اقبلت یقدمها جمل اورق و فیها فلان و فلان کما قال محمّد، فلم یؤمنوا و لم یفلحوا و قالوا ما سمعنا بمثل هذا قطّ«إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ مُبِینٌ».

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جمهور مفسران بر آنند که این سوره بنی اسرائیل همه مکّی است مگر قتاده که میگوید ازین سورت هشت آیت در مدنیّات شمرند: «وَ إِنْ کادُوا لَیَفْتِنُونَکَ» تا آخر هشت آیتست و آخر این هشت آیت: «وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ» میان مکّه و مدینه فرود آمد، و در همه سورت دو آیت منسوخ است، یکی: «وَ قَضی‌ رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ» تا آنجا که گفت: «وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما کَما رَبَّیانِی صَغِیراً» نسخ الدّعاء لاهل الشرک و بقی ما بقی علی عموم الآیة. آیت دوم: «وَ ما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ وَکِیلًا» بآیت سیف منسوخ است. و بعداد کوفیان این سورت صد و یازده آیتست و هزار و پانصد و سی و سه کلمه و شش هزار و چهار صد و شصت حرف.
هوش مصنوعی: مفسران معتقدند که سوره بنی اسرائیل عمدتاً در مکه نازل شده است، اما قتاده می‌گوید که هشت آیه از این سوره مربوط به دوران مدینه است. این هشت آیه از عبارت «وَ إِنْ کادُوا لَیَفْتِنُونَکَ» شروع می‌شود و آخرین آنها عبارت «وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ» است که در بین مکه و مدینه نازل شده است. همچنین در این سوره دو آیه منسوخ وجود دارد: یکی «وَ قَضی‌ رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ» که به دعا برای اهل شرک اشاره دارد؛ و دیگری «وَ ما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ وَکِیلًا» که با آیه سیف منسوخ شده است. بر اساس تعدادی که کوفیان ذکر کرده‌اند، این سوره شامل ۱۱۱ آیه، ۱۵۳۳ کلمه و ۶۴۶۰ حرف است.
روی ابی بن کعب قال قال رسول اللَّه (ص): من قرأ سورة بنی اسرائیل فرق قلبه عند ذکر الوالدین اعطی فی الجنّة قنطارین من الاجر، و القنطار الف اوقیة و مائتا اوقیة و الاوقیة منها خیر من الدّنیا و ما فیها.
هوش مصنوعی: ابی بن کعب نقل کرده که پیامبر (ص) فرمودند: کسی که سوره بنی‌اسرائیل را بخواند و هنگام یادآوری والدین قلبش تحت تأثیر قرار بگیرد، در بهشت دو قنطار اجر می‌گیرد. هر قنطار معادل یک هزار اُوقیه و دویست اُوقیه است و هر اُوقیه از اینها بهتر از دنیا و آنچه در آن است، می‌باشد.
قوله: «سُبْحانَ» مصدر کالغفران، و المعنی: اسبّح اللَّه تسبیحا. و سئل النبی (ص) عن معنی سبحان اللَّه، فقال: براءة اللَّه من السّوء و التّقدیر.
هوش مصنوعی: «سبحان» به معنای تسبیح و تقدیس خداوند است. وقتی می‌گوییم «سبحان اللَّه»، یعنی خداوند از هر نقص و ایرادی پاک و منزه است. پیامبر(ص) در پاسخ به سوال درباره معنای «سبحان اللَّه» فرمودند که این عبارت به معنای برائت خداوند از هر بدی و نادرستی و همچنین اشاره به توانایی و حکمت اوست.
قولوا «سُبْحانَ الَّذِی أَسْری‌» ای انّه منزّه عن صفات النّقص، «أَسْری‌ بِعَبْدِهِ» ای ذهب به لیلا، و السّری و الاسراء: الذهاب فی اللّیل، فان قیل اذا کان الاسراء باللّیل فما فائدة قوله: «لَیْلًا»؟ فالجواب انّ المراد فی بعض اللیل لا فی کلّه علی تقلیل الوقت. و قیل الفائدة من ذکره التوکید و زیادة البیان، کقول القائل: اخذ بیده و قال بلسانه، «مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ» اینجا دو قولست مفسران را: یکی آنست که مسجد حرام جمله شهر مکّه است که رسول خدای (ص) آن شب در خانه امّ هانی بود خواهر علی بن ابی طالب (ع)، قالت امّ هانی: ما اسری رسول اللَّه (ص) الّا من بیتی و کان فی بیتی نائما عند تلک اللّیلة فصلّی العشاء الآخرة ثمّ نام او نمنا فلمّا کان قبیل الفجر اهبّنا هو فلمّا صلّی الصبح و صلّینا معه قال یا امّ هانی لقد صلیت معکم العشاء الآخرة کما رأیت بهذا الوادی ثمّ جئت بیت المقدس فصلیت فیه ثمّ صلّیت صلاة الغداة معکم کما ترین.
هوش مصنوعی: بگویید: «پاک و منزّه است آن کسی که شبانه بنده‌اش را به سفر برد» یعنی او را به شب برد. سفر شبانه یعنی رفتن در شب. اگر گفته شود که وقتی سفر شبانه بود، پس ذکر کلمه «شب» چه فایده‌ای دارد؟ جواب این است که مراد بخشی از شب است و نه کل شب، برای کم کردن زمان. همچنین گفته شده که دلیل ذکر آن تأکید و افزایش توضیح است، مانند این که گفته می‌شود: «او دستش را گرفت و با زبانش گفت». در مورد «از مسجد الحرام» دو نظر در میان مفسران وجود دارد: یکی این که مسجد الحرام به‌طور کلی شهر مکه است و رسول خدا (ص) آن شب در خانه ام هانی خواهر علی بن ابی‌طالب (ع) بود. ام هانی گفت: «رسول خدا (ص) فقط از خانه من به سفر رفت و او در خانه‌ام خواب بود. آن شب عشاء را خواند و سپس خوابیدیم. وقتی نزدیک صبح بود، او ما را بیدار کرد و بعد از نماز صبح، به ما گفت: «ای ام هانی، من عشاء را در این وادی خواندم، سپس به بیت المقدس رفتم و در آنجا نماز خواندم و بعد از آن نماز صبح را با شما خواندم، آن‌طور که می‌بینید.»
قول دیگر آنست که مسجد حرام خانه کعبه است و رسول را (ص) از مسجد ببردند چنانک در خبر است‌ بروایت انس قال قال النّبی (ص): بینا انا عند البیت بین النّائم و الیقظان اذ سمعت قائلا یقول قم یا محمّد فقمت فاذا جبرئیل معه میکائیل و ذکر الحدیث، «إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی» مسجد اقصی مسجد بیت المقدس است، و در خبر است که بعد از بناء کعبه بچهل سال آن را بنا کردند. و قیل له الاقصی لبعد المسافة بینه و بین المسجد الحرام می‌گوید ببردند او را از مسجد نزدیک‌تر بمسجد دورتر یعنی که مسجد حرام به مصطفی (ص) و یاران و اهل مکّه نزدیک‌تر است و بیت المقدس دورتر، و گفته‌اند که مسجد اقصی، سلیمان بن داود (ع) بناء آن فرمود، عفاریت جن را در اطراف عالم در برّ و بحر منتشر کرد تا زر و سیم فراوان و انواع جواهر و یواقیت رنگارنگ از معادن و اماکن خویش جمع کردند، وانگه دیوارهای مسجد از رخام سپید و زرد و سبز بساختند و ستونهای آن از بلوار و سقفهای آن الواح جواهر و بجای خشت پخته خشتهای فیروزج در زمین افکنده و در دیوار آن نگینهای جواهر رنگارنگ و لؤلؤ نشانده، چون شب در آمدی از روشنایی آن جواهر گویی هزاران مشعله و شمع افروخته اند و از اعجوبها که سلیمان (ع) ساخت در آن مسجد دیواری بود سبز رنگ آن را صیقل داده، هر پارسا مردی نیکوکار که در آن نگرستی خیال روی وی سپید و زیبا نمودی، و هر فاجری بد مرد که در آن نگرستی روی خود سیاه و ناخوش دیدی، بدین سبب بسی بد مردان از بد مردی باز گشتند و توبه کردند، و نیز در زاویه‌ای از زوایای مسجد عصائی ساخته بود که هر فرزند پیغامبر که بود اگر دست فرا وی بردی هیچ گزندش نرسیدی و دیگران هر کس که دست بدو بردی دستش بسوختی.
هوش مصنوعی: قول دیگر این است که مسجد الحرام خانه کعبه است و پیامبر (ص) از مسجد برده شد. طبق نقلی از انس، پیامبر فرمود: «بختی من نزد خانه (کعبه) بین خواب و بیداری بودم که صدایی شنیدم که می‌گفت: بپا خیز ای محمد.» وقتی برخاستم، جبرئیل با میکائیل همراهش بود. «مسجد الاقصی» به مسجد بیت المقدس اشاره دارد و گفته شده که پس از ساخت کعبه، چهل سال بعد این مسجد بنا شد. نام «اقصی» به دلیل فاصله زیاد آن از مسجد الحرام است. به این معنا که مسجد الحرام به پیامبر (ص) و یارانش نزدیک‌تر است و بیت المقدس دورتر. گفته شده که مسجد الاقصی را سلیمان بن داود (ع) ساخت و او جن‌ها را در زمین و دریا فراخواند تا طلا و نقره و جواهرات فراوان جمع‌آوری کنند. دیوارهای مسجد از سنگ‌های مرمر سفید، زرد و سبز ساخته شد و ستون‌های آن از چوب بود. سقف‌ها از صفحه‌های جواهر و به جای آجر، آجرهایی از فیروزه بود و در دیوار آن نگین‌های رنگارنگ و مروارید نصب شده بود. وقتی شب می‌شد، از درخشش جواهرات، انگار هزاران مشعل و شمع روشن شده‌اند. یکی از شگفتی‌هایی که سلیمان (ع) در آن مسجد ساخت، دیواری سبز رنگ بود که صیقل خورده بود، به‌طوری‌که هر مرد پارسا که به آن نگاه می‌کرد، ظاهری زیبا و سفید به نظر می‌رسید و هر فاسدی که در آن می‌نگریست، صورتش سیاه و ناپسند می‌نمود. به این ترتیب، بسیاری از مردان بد از کارهای بد خود بازگشتند و توبه کردند. همچنین در یکی از زوایای مسجد عصایی وجود داشت که هر فرزند پیامبری که به آن دست می‌زد، هیچ آسیبی به او نمی‌رسید، اما دیگران اگر به آن دست می‌زدند، دچار سوختگی می‌شدند.
سلیمان (ع) چون از بناء آن فارغ گشت بدرگاه ربّ العزّه دست تضرّع برداشت گفت: اللّهم انّی اسئلک لمن دخل هذا المسجد خصالا ان لا یدخله احد یصلّی فیه رکعتین مخلصا فیهما الّا خرج من ذنوبه کهیئته یوم ولدته امّة و لا یدخله مستتیب الا تبت علیه و لا خائف الّا آمنته و لا سقیم الّا شفیته و لا مجدب الا اخصبته و اغثته، آن گه قربان کرد گفت: بار خدایا اگر آن دعا اجابت کردی قربان من پذیرفته گردان. و در آن روزگار نشان قبول قربان آن بود که آتشی سپید از آسمان فرود آمدی و آن را برگرفتی، همان ساعت آتش فرود آمد و قربان بر گرفت، سلیمان (ع) بدانست که دعاء وی مستجابست خدای را عزّ و جل شکر کرد، پس مسجد بر آن صفت همی‌بود تا بروزگار بخت‌نصر که بر بنی اسرائیل مستولی شد و از ایشان خلقی بکشت و مسجد را خراب کرد و آن زر و سیم و جواهر که در مسجد بکار شده بود همه نقل کرد با زمین بابل، و مسجد هم چنان خراب ماند تا بروزگار عمر خطاب که مسلمانان را فرمود تا باز کردند چنانک امروزست.
هوش مصنوعی: سلیمان (ع) پس از پایان ساختن مسجد، دست به دعا برداشت و از خداوند خواست که هر کسی که وارد این مسجد شود و دو رکعت نماز بخواند، از گناهانش پاک شود و مانند روزی که به دنیا آمده است با روحی نو از آن خارج شود. او همچنین خواست که هر کسی که در این مکان توبه کند، مورد بخشش قرار گیرد و هر ترسویی که بیاید، از او ایمنی یابد، و بیماری‌ها شفا یابند و محرومیت‌ها برطرف شوند. سپس قربانی‌ای تقدیم کرد و از خدا خواست اگر دعا و خواسته‌اش اجابت شود، قربانی‌اش نیز پذیرفته گردد. در آن زمان، نشانه قبول قربانی این بود که آتش سفیدی از آسمان فرود آمد و قربانی را برداشت. سلیمان (ع) متوجه شد که دعایش مستجاب شده و خدا را شکر کرد. این مسجد به همان شکل باقی ماند تا روزگار بخت‌نصر که او بر بنی‌اسرائیل تسلط یافت و مردم را کشت و مسجد را تخریب کرد. تمام طلا، نقره و جواهرات موجود در مسجد را با خود به بابل برد و مسجد همان‌طور خراب ماند تا زمان عمر خطاب که مسلمانان دستور بازسازی آن را دادند و به وضع کنونی درآمد.
... «الَّذِی بارَکْنا حَوْلَهُ» جای دیگر گفت: «وَ نَجَّیْناهُ وَ لُوطاً إِلَی الْأَرْضِ الَّتِی بارَکْنا فِیها» آن زمین که در آن برکت کردند زمین مقدّسه است، و انّما سمیت المقدّسة لکثرة ما قدّس بالوحی طهارت و قدس وی و برکت در وی آنست که منازل و مقابر انبیاء است و مهبط وحی حق جلّ جلاله و جای تعبد عابدان و مسکن صالحان.
هوش مصنوعی: زمین مقدسی که در اینجا به آن اشاره شده، به دلیل برکت و تقدسی که دارد، شناخته شده است. این زمین به خاطر وجود انبیاء، وحی الهی و عبادت عابدان، یک مکان ویژه به حساب می‌آید. در این منطقه، مقابر انبیاء و مومنان صالح قرار دارد و به عنوان محل نزول وحی الهی، اهمیت خاصی دارد.
و قیل «بارَکْنا حَوْلَهُ» بالمیاه و الاشجار و الثمار و جعلنا فیه السّعة فی الرّزق و الرّخص فی السّعر فلا یحتاج الی جلب المیرة. و یقال انّ کل ماء عذب فی الارض یخرج من اصل الصّخرة التی فی بیت المقدس یهبط من السّماء الیها ثمّ یتفرّق فی الارض فذلک قوله: «بارَکْنا فِیها». و عن عبادة بن الصّامت قال قال رسول اللَّه (ص): صخرة بیت المقدس علی نخلة من نخیل الجنّة و تلک النخلة علی نهر من انهار الجنّة علی ذلک النّهر آسیة بنت مزاحم و مریم بنت عمران تنظمان حلی اهل الجنّة الی یوم القیامة.
هوش مصنوعی: در اینجا به برکت و فراوانی آب، درختان و میوه‌ها در اطراف اشاره شده است. بیان می‌شود که برای مردم نیازی به خرید و تجارت نیست و همچنین گفته شده که هر آب شیرینی که در زمین وجود دارد، از سنگ اصلی که در بیت المقدس قرار دارد، سرچشمه می‌گیرد. این آب ابتدا از آسمان به آن سنگ نازل می‌شود و سپس در زمین پخش می‌گردد. در ادامه، از قول یکی از صحابه پیامبر (ص) نقل شده که به وجود صخره بیت المقدس بر روی نخل‌هایی از بهشت اشاره می‌کند و بیان می‌کند که این نخل بر روی نهرهایی از بهشت قرار دارد. همچنین گفته شده که آسیه و مریم، دو زن بزرگ و محترم، به زینت و زیبایی اهل بهشت می‌پردازند تا روز قیامت.
و قیل تقدیره: بارکنا ما حوله من قری الشّام و کفورها، «لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا» یعنی به محمّدا (ص) من آیاتنا الدّالة علی توحید اللَّه و صدق نبوّته برؤیته السّماوات و ما فیها من العجائب و الآیات و مشاهدته بیت المقدس و ما رأی من الانبیاء و مقاماتهم و مواضع عباداتهم، «إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ» لدعائه، «الْبَصِیرُ» باعماله. و قیل سمع مقالة الکفّار و ابصر مطالبتهم بالآیات و قیل یسمع ما تقولون فی الاسراء و یبصر ما تعملون و یحتمل انّ السّمیع بمعنی المسمع و البصیر بمعنی المبصر، ای اسمع النّبی کلامه و ابصره الآیات وارد شده.
هوش مصنوعی: و گفته شده است که: ما برای محمد (ص) برکت نازل کردیم بر اطراف او از قریه‌های شام و کفرها، تا به او آیات خود را نشان دهیم. این آیات نشانه‌های توحید خداوند و صدق نبوت او هستند که شامل مشاهده آسمان‌ها و شگفتی‌های آن و دیدن بیت‌المقدس و دیدن پیامبران و مقام‌های آنها و مکان‌های عبادتشان می‌شود. او به دعاهای او شنواست و به اعمال او بیناست. همچنین گفته شده است که او سخنان کافران را می‌شنود و درخواست‌های آنها را می‌بیند. او می‌تواند آنچه را که شما در مورد معراج می‌گویید بشنود و آنچه را که انجام می‌دهید ببیند. احتمال دارد که "السّمیع" به معنی "مسمع" و "البصیر" به معنی "مبصر" باشد، یعنی او سخن پیامبر را می‌شنود و آیات را می‌بیند.
اگر کسی گوید در معراج مصطفی (ص) فایده چیست و در تحت وی چه حکمتست که اقتضاء آن کرد؟ جواب آنست که رسول خدای (ص) کافران را و دشمنان دین را می‌دید در دنیا با راحت و نعمت و مؤمنانرا می‌دید در بلا و شدّت و گاه‌گاه از آن غمگین می‌گشت و بر وی دشخوار می‌آمد، ربّ العالمین او را بآسمان برد و ملکوت بر وی عرضه کرد و عاقبت فریقین بوی نمود، مؤمنانرا نعیم بهشت و کافران را عذاب دوزخ، پس از آن رسول خدا (ص) بلا و مشقّت مؤمنان در جنب نعیم بهشت که ایشان را ساخته‌اند اندک دید و نعمت کافران در جنب عذاب دوزخ اندک شمرد، دل وی بیارامید و ساکن گشت. دیگر جواب آنست که تا رسالت که گزارد از مشاهده و نظر گزارد نه از سماع و خبر: فلیس الخبر کالمعاینه، چون صفت کند نعیم بهشت را و عذاب دوزخ را گوید دیدم، نگوید شنیدم، آن در حجّت بلیغ‌تر بود و در دل جای گیرتر و قوی‌تر.
هوش مصنوعی: اگر کسی بپرسد که معراج پیامبر (ص) چه فایده‌ای دارد و حکمت آن چیست، می‌توان گفت که پیامبر خدا (ص) در دنیا می‌دید که کافران و دشمنان دین در رفاه و آسایش زندگی می‌کنند، در حالی که مؤمنان در رنج و سختی به سر می‌برند. این موضوع او را ناراحت می‌کرد. خداوند او را به آسمان برد تا عالم معنوی را ببیند و سرنوشت نهایی دو گروه را نمایش دهد: نعمت‌های بهشت برای مؤمنان و عذاب دوزخ برای کافران. بعد از این تجربه، پیامبر (ص) بلا و رنج مؤمنان را در برابر نعمت‌های بهشت ناچیز شمرد و زندگی کافران را در برابر عذاب دوزخ کم اهمیت دید. این تجارب به او آرامش بخشید. همچنین، دلیل دیگر این معراج این بود که پیامبر (ص) رسالت خود را بر اساس مشاهده و تجربه‌ای عینی قرار دهد، نه فقط از طریق شنیدن اخبار. زیرا مشاهده حقیقت، تأثیر بیشتری بر دل‌ها دارد و قدرت بیشتری در استدلال و دلیل‌تراشی به او می‌بخشد.
و روا باشد که حکمت معراج آن بود که تا شرف و عزّت مصطفی (ص) پیدا کند و کمال محبّت و امانت وی بخلق نماید، عادت ملوک چنانست که چون یکی را از چاکران خویش خواهند که بر کشند و او را مرتبتی و منزلتی دهند که دیگران را نباشد خبایا و کنوز خویش بوی نمایند، کنوز سرای فنا به مصطفی (ص) نمودند چنانک گفت:«زویت لی الارض فاریت مشارقها و مغاربها»
هوش مصنوعی: حکمت معراج این بود که مقام و عظمت پیامبر اسلام (ص) نمایان شود و شدت محبت و امانت او به مردم نشان داده شود. در میان پادشاهان رسم بر این است که وقتی یکی از خدمتگزارانشان را می‌خواهند به مرتبه‌ای برسانند که دیگران به آن دسترسی ندارند، گنجینه‌های خود را به او می‌نمایانند. در اینجا، گنجینه‌های دنیا نیز به پیامبر (ص) نشان داده شد، چنانکه او فرمود: «زمین را به من نشان دادند، و من مشرق‌ها و مغرب‌های آن را دیدم.»
چون کنوز سرای فنا بدید بعالم بقاش بردند و کنوز عالم بقا بوی نمودند، هم سرای رحمت بوی نمودند، هم سرای عذاب، هم گنج فضل و عدل، هم گنج رضا و سخط. و بوی نمودند که رضاء ما را علت نیست و سخط ما را علّت نیست، رضای ما موجب موافقتست نه موافقت موجب رضا، و سخط ما موجب مخالفتست نه مخالفت موجب سخط، و این نمودن اسرار و کنوز دلیل محبت بود و کمال امانت تا محبت متأکد نگشت اسرار با وی نگفتند و تا امانت وی بکمال نبود خبایا بوی ننمودند.
هوش مصنوعی: وقتی که اسرار دنیای فانی را مشاهده کردند، آن را به عالم باقی منتقل کردند و اسرار عالم جاودان را نشان دادند. همچنین، جلوه‌هایی از دنیای رحمت و عذاب، فضل و عدالت، و نیز خشنودی و خشم را نشان دادند. نشان دادند که رضایت ما علت خاصی ندارد و خشم ما نیز دلیل خاصی نیست. رضایت ما ناشی از توافق است، نه اینکه توافق بخواهد منجر به رضایت شود، و خشم ما ناشی از مخالفت است، نه اینکه مخالفت به خودی خود باعث خشم شود. این به نمایش گذاشتن اسرار و گنجینه‌ها نشان‌دهنده محبت و کمال امانت است. تا زمانی که محبت تقویت نشود، اسرار را با او در میان نمی‌گذارند و تا زمانی که امانت او به کمال نرسد، پنهانی‌ها را فاش نمی‌کنند.
اگر کسی گوید که چه حکمت داشت که نخست او را به بیت المقدس بردند آن گه بآسمان؟ جواب آنست که بیت المقدس قبله پیغامبران بود و منازل و مشاهد و هجرت گاه ایشان، ربّ العالمین خواست سید (ص) آن را ببیند و برکات آثار انبیاء بوی رسد و در هجرت بزمین قدس با انبیاء برابر بود. دیگر جواب آنست که تا بر کافران حجّت تمامتر و قوی‌تر بود که ایشان بیت المقدس دیده بودند و شناخته و بعرف و عادت دانسته که کس را قوّت و قدرت آن نباشد که بیک شب مسافتی بدان دوری باز برد و باز گردد، چون نشانهای آن بقعه از وی پرسیدند و راست گفت صدق وی در آن پیدا شد و حجّت قوی گشت، اگر انکار کنند جز مکابره محض نبود، و اگر او را هم از مکه بآسمان بردی ایشان را جای انکار و جحود بودی گفتندی ما آسمانها ندیده‌ایم ندانیم راست می‌گوید یا دروغ و حجّت بر ایشان لازم و ثابت نبودی.
هوش مصنوعی: وقتی کسی می‌پرسد که چه دلیلی داشت که پیامبر را ابتدا به بیت المقدس بردند و سپس به آسمان، پاسخ این است که بیت المقدس قبله پیامبران بوده و محل زندگی و سفر آن‌هاست. خداوند می‌خواست که پیامبر (ص) این مکان را ببیند و از برکات انبیاء بهره‌مند شود و در همین زمان با انبیاء در زمین مقدس برابر باشد. دلیل دیگر این است که این امر برای کافران نشان دهنده حقانیت بیشتری بود، زیرا آن‌ها بیت المقدس را دیده و به خوبی می‌دانستند که هیچ‌گاه کسی نمی‌تواند در یک شب مسافتی به این دوری را طی کرده و بازگردد. وقتی از او درباره نشانه‌های آن مکان پرسیدند و او به درستی پاسخ داد، صداقت او مشخص شد و این به حجتی قوی تبدیل شد. اگر کافران انکار می‌کردند، این فقط به معنای لجبازی بود. اگر هم او را مستقیماً از مکه به آسمان می‌بردند، آن‌ها بهانه‌ای برای انکار داشتند و می‌توانستند بگویند که ما آسمان‌ها را ندیده‌ایم و نمی‌دانیم آیا او راست می‌گوید یا دروغ، و در این صورت، حجت بر آنان ثابت نمی‌بود.
امّا قومی در معراج خلاف کرده‌اند و گفته که آن در خواب بوده نه در بیداری و این خلاف اخبار صحاح است و خلاف مذهب اهل سنّت و جماعت، و بدانک اعتقاد درست و مذهب راست آنست که مصطفی (ص) را به بیداری و هشیاری شخص مبارک وی را بردند بشب از مسجد حرام بمسجد اقصی و از مسجد اقصی به آسمان دنیا و از آسمان دنیا بسدره منتهی و از سدره منتهی تا آنجا که ربّ العزّه گفت: «فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی‌» و اخبار صحاح بدین ناطقست چنانک ایراد کنیم و شرح دهیم، و اگر معراج بخواب بودی مصطفی (ص) را در آن هیچ معجزه نبودی و حجّت بر منکران لازم و ثابت نشدی و کافران خود انکار نکردندی که در خواب هر کسی مثل آن بیند، چنانک کسی که در خواب بیند که بر آسمان می‌شود و بهشت می‌بیند یا قیامت و رستاخیز بیند این چنین خواب مدفوع نیست، و آن کس که حکایت کند بر وی انکار نیست، پس وجه دلیل آنست که کافران انکار کردند و گفتند راهی بدان دوری یعنی از مکّه تا بیت المقدس بچهل روز روند و بچهل روز باز گردند، تو می‌گویی بیک شب رفتم و باز آمدم این ممکن نیست و نتواند بود، و اگر گفتی بخواب چنان دیدم ایشان انکار نکردندی و بر ایشان حجّت نبودی. دیگر دلیل آنست که ربّ العزّه خود را بستود درین آیت و بر خود ثنا گفت بآنک بنده خویش را از مکّه به بیت المقدس برد اگر حمل آن نه بر صفتی کنند که خارج عادت بود و نه بر وجهی که قدرت حق جلّ جلاله بدان متفرد بود آن مدح را معنی نباشد و آن تنزیه را جای نبود و بی فایده ماند، و جلّ کلام الحقّ ان یحمل علی ما لا فائدة فیه.
هوش مصنوعی: در معراج، برخی افراد به اشتباه بیان کرده‌اند که این واقعه تنها در خواب اتفاق افتاده و نه در حالت بیداری. این نظر نه تنها با روایات صحیح مغایرت دارد بلکه با باورهای اهل سنت نیز سازگار نیست. باور صحیح این است که پیامبر (ص) در حال بیداری از مسجد الحرام به مسجد الاقصی و سپس به آسمان‌ها و بالاتر از سدره منتهی برده شده است. اگر معراج در خواب بود، هیچ معجزه‌ای در آن وجود نداشت و ادعای غیرمؤمنان قابل ردّ نمی‌بود چون در خواب هر کسی می‌تواند چنین تصاویری ببیند. همچنین، اگر ممکن بود که پیامبر تنها در یک شب از مکه به قدس برود و بازگردد، این امکان در خواب نیز غیرقابل انکار بود. علاوه بر این، خداوند در آیه‌ای به ستودن خود اشاره کرده و می‌گوید که بنده‌اش را از مکه به قدس برده است. اگر این واقعه به گونه‌ای غیرمعمول و خارق‌العاده نبود، این ستایش و تمجید معنا نداشت و دلیلی برای بی‌فایده بودن آن وجود نداشت.
معراج رسول (ص)
هوش مصنوعی: معراج پیامبر (ص) به سفر معنوی و روحانی ایشان به آسمان‌ها اشاره دارد. در این سفر، آن حضرت به دیدار خداوند و برخی از پیامبران گذشته نائل شدند و تجربیات و معانی عمیقی را کسب کردند. این واقعه، نمادی از ارتباط نزدیک‌تر انسان با خدا و معنویت است و در تاریخ اسلام به عنوان یکی از رویدادهای مهم و شگرف شناخته می‌شود.
اکنون قصّه معراج گوئیم از اخبار صحاح روایت انس بن مالک و ابو سعید خدری و شدّاد اوس و ابو هریره و ابن عباس و عایشه رضی اللَّه عنهم، دخل حدیث بعضهم فی بعض، این بزرگان صحابه روایت می‌کنند که رسول خدا را (ص) بمعراج بردند شب دوشنبه سیزدهم ربیع الاوّل پیش از هجرت بیک سال، بروایتی دیگر نوزده روز از ماه رمضان گذشته پیش از هجرت بهژده ماه و او را از خانه امّ هانی بنت ابی طالب بردند، و بروایتی دیگر از حجر کعبه. رسول خدای (ص) گفت: جبرئیل (ع) آمد و مرا از خواب بیدار کرد و بر گرفت و فرا سقایه زمزم برد و آنجا بنشاند، شکم مرا بشکافت تا بسینه و بدست خویش باطن من بشست بآب زمزم و با وی میکائیل بود بدست وی طشتی زرّین و در آن طشت توری زرّین پر از ایمان و حکمت، جبرئیل آن همه در شکم من نهاد و سینه من از آن بیا کند وانگه آن شکافته فراهم گرفت و بحال خویش باز شد و مرا از آن هیچ رنج نبود، آن گه مرا فرمود تا وضو کردم، آن گه گفت: انطلق یا محمّد خیز تا رویم، گفتم تا کجا؟ گفت: الی ربّک و ربّ کلّ شی‌ء تا بدرگاه خداوند خویش، خداوند جهان و جهانیان، آن گه دست من بگرفت و از مسجد بیرون برد، و براق را دیدم میان صفا و مروه ایستاده، دابّه‌ای از دراز گوش مه و از استر کم، رویش چون روی مردم، گوش چون گوش فیل، عرف چون عرف اسب پای چون پای اشتر، ذنب چون ذنب گاو، چشم چون ستاره زهره، پشت وی از یاقوت سرخ، شکم وی از زمرد سبز، سینه وی از مروارید سپید، دو پر داشت بانواع جواهر مکلّل، بر پشت وی رحلی از زر و حریر بهشت، جبرئیل گفت: یا محمد ارکبه برنشین، و هی دابة ابرهیم (ع) کان یزور علیها البیت الحرام. گفتا چون دست بر پشت وی نهادم خویشتن را از زیر دست من بجهانید، جبرئیل عرف وی بگرفت خشخشه مروارید و یاقوت بگوش من رسید، آن گه جبرئیل گفت: أ تفعل هذا بمحمد؟ اسکن فو اللَّه ما رکبک احد من الانبیاء اکرم علی اللَّه منه ای براق بیارام و ساکن باش محمّد را (ص) نمی‌دانی؟ بآن خدایی که یکتاست که هرگز بر تو هیچ پیغامبر ننشست بر خدا گرامی تر از روی، براق چون این بشنید از شرم عرق بگشاد و سر در پیش افکند و از تواضع شکم خویش بر زمین نهاد، جبرئیل رکاب من گرفت تا بر نشستم و میکائیل جامه بر من راست کرد، فرا راه بودم از راست جبرئیل با من می‌آمد و از چپ میکائیل و از پیش اسرافیل زمام براق بدست گرفته، گام می‌نهاد براق بر اندازه مد البصر و روش او بر مراد و همّت من، اگر خواستم که برود می‌رفت یا بپرد می‌پرید یا بایستد می‌ایستاد، براه دراز سوی راست ندانی شنیدم که: یا محمّد علی رسلک اسئلک آرام گیر تا از تو سؤال کنم، سه بار گفت و من او را اجابت نکردم و بر گذشتم، از سوی چپ هم چنان ندا شنیدم سه بار که: یا محمّد علی رسلک اسئلک‌
هوش مصنوعی: در این داستان معراج، روایاتی از صحابه‌ای چون انس بن مالک، ابو سعید خدری، و دیگران ذکر شده است. آنها نقل می‌کنند که رسول خدا (ص) در شب دوشنبه سیزدهم ربیع الاوّل، یک سال پیش از هجرت، به معراج رفت. بر اساس برخی روایات، این واقعه نوزده روز پس از ماه رمضان و از خانه ام هانی بنت ابی طالب یا از حجر کعبه آغاز شد. رسول الله (ص) بیان می‌کند که جبرئیل (ع) او را بیدار کرده و به مسجد الحرام و سپس به مکانی دیگر برد. او در این سفر، با شکافیدن شکم او و شستن باطنش، ایمان و حکمت را در او قرار می‌دهد. سپس او را به وضو گرفتن فرمان می‌دهد و برای سفر به سوی خدا آماده می‌کند. جبرئیل او را سوار بر یک دابّه به نام براق می‌کند که ویژگی‌های شگفت‌انگیزی دارد. این دابّه، او را با سرعت به سمت آسمان‌ها می‌برد و در این مسیر جبرئیل و میکائیل او را همراهی می‌کنند. در طول مسیر، صدایی به او می‌گوید که توقف کند و سوالاتی بپرسد، اما او به این نداها توجه نمی‌کند و ادامه می‌دهد. این سفر از جمله تجربیات معنوی و روحانی عمیق پیامبر اسلام (ص) به حساب می‌آید.
و من هم چنان بر گذشتم و خویشتن را با وی ندادم، چون فراتر شدم پیر زنی را دیدم که بر وی زینت بسیار بود و می‌گفت: یا محمّد الی‌
هوش مصنوعی: من به راهم ادامه دادم و خودم را به او معرفی نکردم. وقتی که جلوتر رفتم، پیرزنی را دیدم که زینت‌های زیادی بر تن داشت و می‌گفت: ای محمد، به سوی...
سوی من آی، من التفات نکردم و برفتم، پس گفتم یا جبرئیل آن منادی اوّل که از سوی راست ندا کرد که بود؟ گفت داعیه یهود بود اگر از تو اجابت یافتی امّت تو جهودان بودندی و او که از سوی چپ ندا کرد داعیه ترسایان بود اگر تو اجابت کردی امّت تو ترسایان بودندی و آن پیر زن که او را با زینت و بهجت دیدی دنیا بود اگر ترا بوی میل بودی امّت تو دنیا بر آخرت اختیار کردندی. گفتا بنخلستانی رسیدم جبرئیل مرا گفت فرود آی و نماز کن، نماز کردم، آن گه گفت: این زمین یثرب است، بعد از آن بصحرایی رسیدم هم چنان فرمود تا فرود آمدم و نماز کردم، گفت دانی که این چه جایست؟ گفتم: اللَّه اعلم، گفت این مدین است و آن طور سینا و شجره موسی، بعد از آن بزمینی فراخ رسیدم و در آن زمین کوشکها دیدم، مرا گفت اینجا نماز کن، نماز کردم، آن گه گفت این موضع را بیت لحم گویند جای ولادت عیسی (ع). گفتا و در آن راه تشنگی بر من افتاد فریشته‌ای را دیدم سه اناء در دست وی: در یکی عسل و در یکی دیگر شیر و در سیم خمر، مرا گفت آنچ خواهی بیاشام، شیر بیاشامیدم و اندکی عسل و خمر نخوردم، جبرئیل گفت: اصبت الفطرة انت و امّتک اما انّک لو شربت الخمر لغوت امّتک و لم تجتمع علی الفطرة ابدا. پس از آن زمینی دیدم تاریک و تنگ و ناخوش از آنجا بگذشتم زمینی دیگر دیدم فراخ و روشن و خوش، گفتم ای جبرئیل آن چه بود و این چیست؟ گفت آن زمین دوزخ بود و این زمین بهشت، پس از آن رفتم تا به بیت المقدس فریشتگان را دیدم فراوان که از آسمان فرو می‌آیند و مرا بنواخت و کرامت حق بشارت می‌دهند و می‌گویند: السلام علیک یا اوّل یا آخر یا حاشر، گفتم ای جبرئیل این چه تحیّتست که ایشان می‌گویند؟ گفت: انّک اوّل من تنشقّ عنه الارض و عن امّته و اوّل شافع و اوّل مشفع و انّک آخر الانبیاء و ان الحشر بک و بامّتک یعنی حشر یوم القیامة، پس بایشان در گذشتیم تا بدر مسجد رسیدیم جبرئیل مرا از براق فرود آورد و زمام براق بحلقه در مسجد استوار کرد، چون در مسجد رفتم انبیاء را دیدم فراوان.
هوش مصنوعی: به سوی من آمد، ولی من توجه نکردم و به راه خود رفتم. سپس از جبرئیل پرسیدم: آن ندایی که از سمت راست شنیدم چه بود؟ او گفت: آن صدای یهودیان بود. اگر تو آنها را پاسخ می‌دادی، امت تو یهودیان می‌شدند. و آن که از سمت چپ ندا کرد، صدای مسیحیان بود. اگر تو به آن جواب می‌دادی، امت تو مسیحیان می‌شدند. همچنین آن پیرزن که با زینت و زیبایی دیدی، دنیا بود. اگر به او تمایل داشتی، امت تو دنیا را بر آخرت انتخاب می‌کردند. سپس به نخلستانی رسیدم و جبرئیل به من گفت: فرود بیا و نماز بخوان. نماز خواندم و او گفت: اینجا یثرب است. سپس به بیابانی رسیدم و او دوباره گفت فرود بیایم و نماز بخوانم. پس از نماز، پرسیدم: اینجا کجاست؟ گفت: این مدین است و آن طور سینا و درخت موسی. بعد به زمین وسیعی رسیدم و در آنجا کاخ‌هایی دیدم. او گفت: اینجا نماز بخوان. باز نماز خواندم و گفت اینجا بیت لحم است، جایی که عیسی (ع) به دنیا آمده است. در ادامه مسیر تشنگی به من دست داد. فرشته‌ای را دیدم که سه ظرف در دست داشت: یکی عسل، یکی شیر و دیگری شراب. او به من گفت: هر کدام را که می‌خواهی بیاشام. من شیر نوشیدم و کمی عسل امتحان کردم، اما شراب نخوردم. جبرئیل گفت: تو و امتت فطرت را انتخاب کردید. اما اگر شراب می‌خوردی، امتت گمراه می‌شدند و هرگز بر فطرت جمع نمی‌شدند. بعد، زمین تاریک و تنگی دیدم و از آن گذشتم. سپس به زمینی وسیع و روشن و خوشایند رسیدم. پرسیدم: ای جبرئیل، آن چه بود و این چیست؟ او گفت: آن زمین دوزخ و این زمین بهشت است. بعد به بیت المقدس رسیدم و فرشتگانی را دیدم که به صفوف در حال فرود آمدن بودند و برای من خوشامد می‌گفتند و بشارت می‌دادند. آنها گفتند: سلام بر تو، ای اول و آخر و حاشر! از جبرئیل پرسیدم: این تحیت چیست؟ او گفت: تو اولین کسی هستی که از زمین خارج می‌شوی و از امّتت نیز و اول شفاعت کننده و اولین شفاعت شده هستی و تو آخرین پیامبری و حشر با تو و امَّتت به روز قیامت خواهد بود. سپس با آنها پیش رفتیم تا به در مسجد رسیدیم. جبرئیل مرا از براق پایین آورد و زین براق را به حلقه در مسجد بزد و وقتی وارد مسجد شدم، انبیاء زیادی را دیدم.
و فی حدیث ابی العالیه قال: ارواح الانبیاء الذین بعثهم اللَّه قبلی من لدن ادریس و نوح الی عیسی قد جمعهم اللَّه عزّ و جل فسلّموا علیّ و حیّونی بمثل تحیّة الملائکة، قلت یا جبرئیل من هؤلاء؟ قال: اخوانک الانبیاء
هوش مصنوعی: در روایتی از ابی العالیه آمده است که ارواح پیامبران، از جمله ادریس، نوح و عیسی، که خداوند آنها را قبل از من فرستاده بود، توسط خدا جمع شدند. آنها به من سلام گفتند و مرا همانند سلام فرشتگان مورد احترام قرار دادند. من از جبرئیل پرسیدم که این افراد کی هستند و او پاسخ داد که اینها برادران تو یعنی پیامبران هستند.
پیغامبران مرا همان تحیّت گفتند که فریشتگان گفتند و تقریب و ترحیب کردند و مرا و امّت مرا ببهشت بشارت دادند، و آن ساعت این آیت بمن فرود آمد: «وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رُسُلِنا أَ جَعَلْنا مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ آلِهَةً یُعْبَدُونَ»، این آیت مقدسی گویند: لانّها نزلت ببیت المقدس.
هوش مصنوعی: پیامبران به من همان سلام و درود را گفتند که فرشتگان گفتند و به من و امتم خوشامد گفتند و بشارت ورود به بهشت دادند. در آن لحظه، این آیه به من نازل شد: «و از کسانی که پیش از تو فرستادیم بپرس، آیا غیر از رحمان خدایانی ساختیم که عبادت شوند؟» این آیه مقدس گفته می‌شود که به دلیل نازل شدنش در بیت المقدس، از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است.
پس جبرئیل مرا فرا پیش کرد، پیغامبران و فریشتگان صفها بر کشیده و دو رکعت نماز کردم، پس پیغامبران بهر یکی ثنائی گفتند خدای را عزّ و جل، ابراهیم گفت: الحمد للَّه الذی اتخذنی خلیلا و اعطانی ملکا عظیما و جعلنی امّة قانتا یؤتم بی و انقذنی من النّار و جعلها علیّ بردا و سلاما. موسی گفت: الحمد للَّه الذی کلّمنی تکلیما و جعل هلاک فرعون علی یدیّ و جعل من امّتی قوما یهدون بالحق و به یعدلون. داود گفت: الحمد للَّه الذی جعل لی ملکا عظیما و علّمنی الزّبور و الان لی الحدید و سخر لی الجبال یسبّحن و الطیر. سلیمان گفت: الحمد للَّه الذی سخر لی الرّیاح و جنود الشیاطین یعملون لی ما شئت من محاریب و تماثیل و علّمنی منطق الطیر و جعل ملکی ملکا طیّبا لیس علی فیه حساب. عیسی گفت: الحمد للَّه الذی جعلنی کلمة منه و علمنی الکتاب و الحکمة و التوریة و الانجیل و جعلنی اخلق من الطّین کهیئة الطیر فانفخ فیه فیکون طیرا باذن اللَّه پس رسول خدا محمّد عربی (ص) نیز ثنا گفت: الحمد للَّه الذی ارسلنی رحمة للعالمین و کافّة للنّاس بشیرا و نذیرا و انزل علیّ القرآن فیه تبیان کلّ شی‌ء و جعل امّتی خیر امّة اخرجت للنّاس و جعل امتی وسطا و شرح لی صدری و وضع عنّی و زری و رفع لی ذکری و جعلنی فاتحا و خاتما. فقال ابراهیم بهذا فضّلکم محمد.
هوش مصنوعی: پس جبرئیل به پیش من آمد و پیامبران و فرشتگان را در صفوف منظم کرد. من دو رکعت نماز گزاردم و سپس هر یک از پیامبران ستایشی برای خداوند بیان کردند. ابراهیم گفت: شکر خداوندی را که مرا دوست خود قرار داد و سلطنتی بزرگ به من عطا کرد و من را امتی عبادت‌گزار قرار داد و مرا از آتش نجات داد و آن آتش را بر من سرد و سالم کرد. موسی گفت: شکر خداوندی را که با من سخن گفت و هلاکت فرعون را به دست من مقرر کرد و از امتم گروهی قرار داد که به حق هدایت می‌کنند و عدالت را رعایت می‌کنند. داود گفت: شکر خداوندی را که سلطنت بزرگی به من عطا کرد و زبور را به من آموخت و آهن را برای من نرم کرد و کوه‌ها و پرندگان را به تسبیح مشغول کرد. سلیمان گفت: شکر خداوندی را که بادها و لشکرهای شیاطین را برای من تحت فرمان قرار داد و دستور داد تا معابد و مجسمه‌ها بسازند و به من زبان پرندگان را آموخت و سلطنتی پاک به من عطا کرد که در آن حسابی نیست. عیسی گفت: شکر خداوندی را که مرا به عنوان کلمه‌ای از طرف خود قرار داد و کتاب و حکمت و تورات و انجیل را به من آموخت و من را قادر به خلق پرنده‌ای از گل کرد و در آن دمیدم و با اذن خدا پرنده‌ای شد. سپس رسول خدا محمد (ص) نیز گفت: شکر خداوندی را که مرا رحمتی برای جهانیان و بشارت‌دهنده و هشداردهنده برای تمام مردم فرستاد و قرآن را بر من نازل کرد که بیان‌کننده همه چیز است و امتم را بهترین امتی قرار داد که برای مردم بیرون آمده است و مقام میانه‌ای برای امتم قرار داد و صدایم را گشاد و بارم را از روی دوش من برداشت و یادم را بلند کرد و مرا به عنوان گشا و خاتم قرار داد. ابراهیم گفت: به این سبب شما محمد را برتر دانستید.
پس جبرئیل دست من بگرفت و می‌برد تا بر صخره‌ای، جبرئیل آواز داد میکائیل را خواند، میکائیل آواز داد جمعی فریشتگان را خواند بنامهای ایشان تا معراج از فردوس بآسمان دنیا آوردند و از آسمان دنیا به بیت المقدس فرو گذاشتند و معراج شبه نردبانی بود یکسر بصخره داشت و یکسر بآسمان دنیا، یک جانب وی از یاقوت سرخ و دیگر جانب از زبرجد سبز و درجه‌های آن یکی از زر یکی از سیم، یکی از یاقوت، یکی از زمرّد، یکی از مروارید، جبرئیل مرا بر درجه اول نشاند هزار فریشته را دیدم بر آن درجه که خدای را عزّ و جل تسبیح و تکبیر می‌گفتند و چون مرا دیدند ترحیب و تقریب کردند و امّت مرا ببهشت بشارت دادند، از آن درجه بر درجه دوم نشاند دو هزار فریشته را دیدم هم بر آن صفت، بسوم درجه سه هزار دیدم همچنین تا پنجاه و پنج درجه باز گذاشتم، بهر درجه که رسیدم فریشتگان را اضعاف درجه اوّل دیدم تا بآسمان دنیا رسیدم، اهل آسمان آواز دادند که: من هذا؟ قال جبرئیل، قالوا و من معک؟ قال: معی محمّد، قالوا او قد بعث؟ قال نعم، قالوا مرحبا به و اهلا فنعم المجی‌ء جاء.
هوش مصنوعی: جبرئیل دست مرا گرفت و به سوی یک صخره برد. او سپس میکائیل را صدا زد و میکائیل نیز گروهی از فرشتگان را به نام‌هایشان فراخواند. این فرشتگان مرا از فردوس به آسمان دنیا بردند و از آسمان دنیا به بیت المقدس نازل کردند. معراج شبیه یک نردبان بود که یک طرف به صخره و طرف دیگر به آسمان دنیا متصل بود. یک سمت آن از یاقوت سرخ و سمتی دیگر از زبرجد سبز ساخته شده بود. قدم‌های این نردبان از طلا، نقره، یاقوت، زمرد و مروارید تشکیل شده بودند. جبرئیل مرا بر اولین درجه نشاند و من هزار فرشته را در آنجا دیدم که خدا را تسبیح و تکبیر می‌گفتند. وقتی مرا دیدند، مرا مورد احترام قرار دادند و بشارت به بهشت به امت من دادند. سپس از آن درجه به درجه دوم رفتم و دو هزار فرشته را به همان صورت دیدم، و همینطور ادامه دادم تا به درجه سوم رسیدم که سه هزار فرشته حضور داشتند و این روند تا پنجاه و پنج درجه ادامه یافت. در هر درجه‌ای که می‌رسیدم، فرشتگان بیشتری را می‌دیدم تا اینکه به آسمان دنیا رسیدم. اهل آسمان صدا زدند: "این کیست؟" جبرئیل پاسخ داد: "محمد با من است." آنان گفتند: "آیا او فرستاده شده است؟" جبرئیل تایید کرد و آنان گفتند: "خوش آمدی و خوش آمدگویی به تو، چه ورود شایسته‌ای!"
گفتا: فریشتگان از رسیدن ما شادی کردند و یکدیگر را بشارت می‌دادند و ما را سلام و تحیّت می‌گفتند، فریشته‌ای عظیم را دیدم نام وی اسماعیل بر دیگران موکل و همه را زیر دست وی کرده، با این فریشته هفتاد هزار فریشته دیگر بود و با هر یک از آن هفتاد هزار، صد هزار دیگر بود، همه پاسبانی آسمان دنیا می کردند و ایشان را فراوان دیدم، جبرئیل گفت: «وَ ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلَّا هُوَ».
هوش مصنوعی: فریشتگان از رسیدن ما خوشحال شدند و به یکدیگر تبریک می‌گفتند. همچنین به ما سلام و احترام می‌کردند. من فرشته‌ای بزرگ به نام اسماعیل را دیدم که دیگران را زیر نظر داشت و او را به نوعی فرمانروایی می‌کرد. در کنار او، هفتاد هزار فرشته دیگر نیز بودند و به ازای هر یک از آن‌ها، صد هزار فرشته دیگر وجود داشت. همه آن‌ها مشغول نگهبانی آسمان دنیا بودند و تعداد زیادی از آن‌ها را دیدم. جبرئیل به من گفت: «وَ ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلَّا هُوَ» (و هیچ‌کس جز او تعداد لشکریان پروردگار تو را نمی‌داند).
پس مردی را دیدم سخت زیبا و نیکو خلقت گفتم ای جبرئیل این کیست؟ گفت پدرت آدم، بر وی سلام کردم، سلام را جواب داد و گفت: مرحبا بالابن الصّالح و بالنبی الصّالح فنعم المجی‌ء جاء. و ارواح ذریت او دیدم که برو عرضه می‌کردند، چون روح مؤمن دیدی گفتی: روح طیّب و ریح طیّبة اجعلوا کتابه فی علّیین، و چون روح کافر دیدی گفتی: روح خبیث و ریح خبیثة اجعلوا کتابه فی سجّین.
هوش مصنوعی: در اینجا مردی زیبا و خوش‌خلقت را دیدم و از جبرئیل پرسیدم که او کیست. جبرئیل پاسخ داد که او پدر تو، آدم است. به او سلام کردم و او نیز جواب سلامم را داد و گفت: خوش آمدی ای پسر نیکو و پیامبر نیکو، که ورودت مبارک باشد. سپس ارواح نسل او را دیدم که به پیش او می‌آمدند. وقتی روح مؤمنی را می‌دیدی، می‌گفتی: این روح پاک و خوشبو است، کتابش را در مقام عالی قرار دهید. اما وقتی روح کافری را می‌دیدی، می‌گفتی: این روح ناپاک و بدبو است، کتابش را در مقام پست قرار دهید.
گفتا: در آسمان دنیا نظر کردم قومی را دیدم که لبها داشتند چون لب شتر، یکی را بر ایشان گماشته تا بدهره آتشین آن لبهای ایشان می‌برید و سنگ آتشین در دهن ایشان می‌نهاد و از زیر بیرون می‌آمد، گفتم ای جبرئیل اینان کیانند؟
هوش مصنوعی: گفت: در آسمان دنیا نگاهی انداختم و گروهی را دیدم که لب‌هایی مانند لب‌های شتر داشتند. یکی از آنها به عنوان نگهبان تعیین شده بود که با یک آتش سوزان لب‌های آنها را می‌برید و سنگ داغی را در دهانشان می‌گذاشت و سپس از زیر دهانشان بیرون می‌آمد. از جبرئیل پرسیدم که این افراد کی هستند؟
گفت ایشان که مال یتیمان بظلم خورند: «إِنَّما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً».
هوش مصنوعی: او گفت که کسانی که به ناحق مال یتیمان را می‌خورند، در واقع درون خود آتشی را می‌بلعند.
قومی دیگر را دیدم که از پوست و گوشت ایشان می‌گرفتند و در دهنهای ایشان می‌نهادند و می‌گفتند: کلوا کما اکلتم، گفتم ای جبرئیل که‌اند ایشان؟ گفت ایشان که مردمان را غیبت کنند و از پس پشت ایشان بدی گویند. قومی دیگر را دیدم بنزدیک ایشان مائده‌ای نیکو آراسته، بر آن مائده گوشت بریانی پاکیزه خوش بوی نهاده و گرد بر گرد آن مردارها افکنده و ایشان روی از آن مائده بگردانیده و در آن مردار افتاده و می‌خورند، گفتم که‌اند اینان؟ گفت زانیان‌اند که حلال دارند و قصد حرام کنند.
هوش مصنوعی: قومی را مشاهده کردم که از پوست و گوشت خودشان می‌گرفتند و در دهانشان می‌گذاشتند و می‌گفتند: همان‌طور که خورده‌اید، بخورید. از جبرئیل پرسیدم که این‌ها چه کسانی هستند؟ او پاسخ داد که این‌ها افرادی هستند که غیبت می‌کنند و پشت سر دیگران بدگویی می‌کنند. همچنین قم دیگری را دیدم که نزدیک آن‌ها، سفره‌ای مزین قرار داشت و بر روی آن گوشت بریان خوش‌بو چیده شده بود، اما دور آن، گوشت‌های مردار قرار داشت و آن‌ها به‌جای آن سفره به سراغ مردارها می‌رفتند و می‌خوردند. پرسیدم این‌ها چه کسانی هستند؟ او گفت این‌ها زانیانی هستند که چیزی را حلال می‌دانند و به سمت حرام می‌روند.
قومی دیگر را دیدم که با شکمهای بزرگ بودند. شکمهاشان از بزرگی چون خانه‌ها و انگه در ممرّ آل فرعون افتاده که ایشان را بامداد و شبانگاه چون بدوزخ برند باینان برگذرند. و ایشان را بپای فرو گیرند و بکوبند، گفتم اینان که‌اند؟ گفت ربا خواران. زنان را دیدم جماعتی بپستان آویخته و جماعتی از ایشان سرنگون بپای آویخته، گفتم اینان که‌اند؟ گفت ایشان که زنا کنند و فرزند خود را کشند.
هوش مصنوعی: قومی را دیدم که شکم‌های بزرگی داشتند. شکم‌هایشان آنقدر بزرگ بود که به خانه‌ها می‌مانست و در جایی به نام ممرّ آل فرعون افتاده بودند. آن‌ها در صبح و شب به دوزخ می‌رفتند و به شدت مورد ضرب و شتم قرار می‌گرفتند. از خودم پرسیدم که این‌ها چه کسانی هستند و به من گفتند این‌ها ربا خوارانند. همچنین زنانی را دیدم که برخی از آن‌ها پستان‌هایشان آویزان بود و برخی دیگر به شکل ناهنجاری به پایین گرفتار بودند. پرسیدم این‌ها چه کسانی هستند و پاسخ شنیدم که این‌ها کسانی هستند که مرتکب زنا می‌شوند و فرزندان خود را می‌کشند.
قومی دیگر را دیدم که زبانیه در ایشان آویخته با دهره‌های آتشین و دهن ایشان می‌باز برند تا بسر دوش پس بدیگر جانب می‌روند و هم چنان می‌برند تا بدوش چپ و آن بریده با هم میشود و باز دیگر باره می‌برند، گفتم اینان که‌اند؟ گفت سخن‌چینان تا مردم را بهم درافکنند.
هوش مصنوعی: قومی را دیدم که زبانی دارند و با سر و صدای زیادی صحبت می‌کنند و دهانشان به شکلی باز می‌شود که انگار در حال پرتاب کردن آتش هستند. آن‌ها به سمت راست می‌روند و سپس به سمت چپ، و این رفتار خود را ادامه می‌دهند. از خودم پرسیدم این‌ها چه کسانی هستند؟ پاسخ شنیدم که این‌ها سخن‌چینانی هستند که تلاش می‌کنند بین مردم اختلاف بیندازند.
قومی دیگر را دیدم که بناخن‌گیر آتشین لبهای ایشان می‌گرفتند باز با هم می‌شد و دیگر باره می‌گرفتند، گفتم ای جبرئیل اینان که‌اند؟ گفت گویندگان امّت تو که آنچ خود نکنند گویند، کتاب خدا خوانند و بدان عمل نکنند.
هوش مصنوعی: قومی را دیدم که با انگشتان آتشین لب‌هایشان را می‌گرفتند و دوباره با هم برمی‌گشتند و این کار را دوباره انجام می‌دادند. به جبرئیل گفتم: این‌ها چه کسانی هستند؟ او پاسخ داد: این‌ها اهل امّت تو هستند که آنچه خود انجام نمی‌دهند، درباره‌اش سخن می‌گویند؛ قرآن خدا را می‌خوانند اما به آن عمل نمی‌کنند.
و بروایت ابن عباس، مصطفی (ص) گفت: در آسمان دنیا خروسی سپید دیدم سخت سپید، زیر پرهای وی پرهایی سبز بود سخت سبز و شاخ گردن وی فرو آویخته برنگ زمرّد سبز، دو پای وی در تخوم زمین هفتم و سر وی زیر عرش عظیم و گردن وی زیر عرش دو تا در آمده، دو پر داشت چون از هم باز کردی خافقین بپوشیدی، لختی از شب گذشته آن دو پر از هم باز کرد و بهم باز زد و آواز تسبیح برآورد گفت: سبحان الملک القدّوس، سبحان اللَّه الکبیر المتعال، لا اله الّا هو الحیّ القیّوم، چون وی بآواز آمد همه خروسهای زمین بآواز آمدند و پرها بهم باز زدند، چون وی ساکن گشت و خاموش شد همه خروسها ساکن گشتند و خاموش شدند و بعد از آن چون لختی دیگر از شب بگذشت دیگر باره پرها بهم باز زد و این تسبیح گفت: سبحان اللَّه العلی العظیم، سبحان اللَّه العزیز القهار، سبحان اللَّه ذی العرش الرّفیع هم چنان خروسهای زمین بموافقت وی بآواز آمدند. مصطفی (ص) گفت: فلم ازل منذ رأیت ذلک الدّیک مشتاقا الیه ان اراه ثانیة.
هوش مصنوعی: روایتی از ابن عباس نقل شده که پیامبر گرامی اسلام (ص) در آسمان دنیا خروسی سفید و درخشان دید. زیر پرهای این خروس، پرهایی سبز رنگ قرار داشت و گردنش به رنگ سبز زمرّد آویزان بود. پاهای او در زمین هفتم و سرش در زیر عرش بزرگ قرار داشت. گردن او به زیر عرش کشیده شده بود و دو پر داشت که وقتی باز می‌شدند، همه چیز را می‌پوشاندند. وقتی شب کمی گذشته بود، این خروس پرهایش را باز کرد و آواز تسبیح سر داد. او گفت: «سبحان الملک القدوس، سبحان اللَّه الجبّار، لا اله الاّ هو الحیّ القیّوم» و در آن هنگام همه خروس‌های روی زمین پاسخ او را دادند و پرهایشان را به هم زدند. زمانی که او ساکن شد، همه خروس‌ها نیز ساکت شدند. بعد از مدتی دوباره خروس پرهایش را باز کرد و این بار گفت: «سبحان اللَّه العلی العظیم، سبحان اللَّه العزیز القهار، سبحان اللَّه ذی العرش الرّفیع» و باز هم خروس‌های زمین به صدایش پاسخ دادند. پیامبر (ص) بیان کردند که همیشه مشتاق بودند دوباره آن خروس را ببینند.
رسول (ص) گفت: و از آسمان دنیا جبرئیل مرا بر پر خویش گرفت و بآسمان دوم برد و مسافت آسمان اوّل تا آسمان دوم بیک قول پانصد ساله راه، جبرئیل آواز داد تا آسمانیان در آسمان دوم بگشایند، گفتند: من هذا؟ قال جبرئیل، قیل: و من معک؟ قال محمد، قال: و قد ارسل الیه؟ قال نعم، قیل: مرحبا به فنعم المجی‌ء جاء.
هوش مصنوعی: پیامبر (ص) فرمودند: جبرئیل مرا از آسمان دنیا گرفت و به آسمان دوم برد. فاصله بین آسمان اول و دوم، طبق یک روایت، پانصد سال است. جبرئیل در این هنگام صدا زد تا ساکنان آسمان دوم در را باز کنند و آنها پرسیدند: این کیست؟ جبرئیل پاسخ داد: من جبرئیل هستم. آنها گفتند: و چه کسی با توست؟ جبرئیل گفت: محمد. آنها پرسیدند: آیا به سوی او پیام فرستاده شده است؟ جبرئیل پاسخ داد: بله. آنها گفتند: خوش آمد به او، پس آمدن او بسیار خوب است.
گفتا: دو جوان دیدم در آسمان دوم، جبرئیل گفت یکی یحیی است و دیگر عیسی، هر دو پسر خاله یکدیگر بر ایشان سلام کن، سلام کردم و جواب شنیدم و گفتند: مرحبا بالاخ الصّالح و النّبی الصّالح، پس مرا بآسمان سوم برد، هم بر آن صفت، و یوسف را دیدم و قد اعطی شطر الحسن، سلام کردم و جواب شنیدم و گفت: مرحبا بالاخ الصّالح و النبی الصّالح، پس مرا بآسمان چهارم برد، ادریس را دیدم و همان گفت، و مصطفی (ص) این آیت بر خواند: «وَ رَفَعْناهُ مَکاناً عَلِیًّا» پس بر آسمان پنجم برد، هارون را دیدم، سلام کردم و جواب شنیدم و هم چنان تقریب و ترحیب.
هوش مصنوعی: نویسنده می‌گوید که در سفر به آسمان‌های مختلف، دو جوان را در آسمان دوم دید و جبرئیل گفت که یکی از آنها یحیی و دیگری عیسی است. آنها پس از سلام گفتند که خوش آمدی، ای برادر نیکوکار و پیامبر نیکوکار. سپس به آسمان سوم رفت و یوسف را دید که او هم همین عبارت را گفت. در آسمان چهارم ادریس را ملاقات کرد و او نیز همینطور او را greeted. سپس پیامبر (ص) آیه‌ای از قرآن را خواند و به آسمان پنجم رفت و هارون را دید که باز هم سلام و خوش‌آمدگویی کرد.
و بروایت محمّد بن اسحاق، مصطفی (ص) گفت: در آسمان پنجم فریشتگان را دیدم یک نیمه ایشان از برف بود و یک نیمه از آتش و همی‌گفتند: اللّهم کما الّفت بین الثلج و النّار فکذلک الّف بین عبادک المؤمنین.
هوش مصنوعی: در آسمان پنجم، پیامبر (ص) فرشتگانی را مشاهده کرد که نیمی از آن‌ها از برف و نیمی دیگر از آتش بودند. آن‌ها دعا می‌کردند: “خداوندا، همان‌طور که میان برف و آتش همبستگی ایجاد کردی، بین بندگان مؤمنت نیز همبستگی ایجاد کن.”
پس از آن جبرئیل مرا بآسمان ششم برد، موسی را دیدم، سلام کردم و جواب شنیدم، چون بوی بر گذشتم موسی بگریست، گفتند ای موسی ترا چه گریانید؟ گفت ابکی لانّ غلاما بعث بعدی یدخل الجنّة من امّته اکثر ممّن یدخلها من امّتی.
هوش مصنوعی: پس از آن جبرئیل مرا به آسمان ششم برد. در آنجا موسی را دیدم، به او سلام کردم و او نیز جوابم را داد. وقتی به سمت جلو رفتم، دیدم موسی گریه می‌کند. از او پرسیدند: "ای موسی، چرا گریه می‌کنی؟" او پاسخ داد: "من گریه می‌کنم زیرا پسری از نسل من بعد از من به رسالت مبعوث خواهد شد که از امتش بیشتر از افرادی که از امتم به بهشت وارد می‌شوند، وارد بهشت خواهد شد."
گفتا: در آسمان ششم خانه‌ای دیدم که آن را بیت العزّه می‌گفتند، جای دبیران و نویسندگان ایشان که قرآن از جبرئیل بتلقین می‌گرفتند و می‌نبشتند و ربّ العزّه ایشان را می‌گوید: «بِأَیْدِی سَفَرَةٍ کِرامٍ بَرَرَةٍ» پس از آن مرا بآسمان هفتم برد و از بسیاری فریشته که در آسمان هفتم دیدم یک قدم جای ندیدم که نه فریشته‌ای بر وی ایستاده یا در رکوع و یا در سجود، و ابراهیم خلیل را دیدم، بر وی سلام کردم، جواب داد و گفت: مرحبا بالابن الصّالح و النّبی الصّالح، و قال لی: مر امتک فلیکثروا من غراس الجنّة فانّ تربتها طیّبة و ارضها واسعة، فقلت له و ما غراس الجنّة؟ قال: لا حول و لا قوّة الّا باللّه، پس مصطفی (ص) این آیت بر خواند: «إِنَّ أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْراهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِیُّ» و در آسمان هفتم بیت المعمور دیدم، رفتم در آنجا و نماز کردم، و در پیش وی دریایی بود فریشتگان جوق جوق در آن دریا می‌شدند و بیرون می‌آمدند و خویشتن را می‌افشاندند و از هر قطره‌ای ربّ العزّه فریشته‌ای می‌آفرید که بیت المعمور را طواف می‌کرد.
هوش مصنوعی: در آسمان ششم، خانه‌ای به نام بیت العزّه وجود داشت که محل دبیران و نویسندگانی بود که قرآن را از جبرئیل دریافت کرده و می‌نوشتند. پروردگار به ایشان می‌فرمود: «این کار را به دست فرشتگان بزرگواری انجام دهید». سپس به آسمان هفتم برده شدم و در آنجا فرشتگان زیادی را دیدم که در هر جا ایستاده یا در حال رکوع و سجود بودند. ابراهیم خلیل را دیدم و به او سلام کردم. او با مهربانی جواب داد و گفت: «به فرزند صالح و پیامبر صالح خوش آمدی.» سپس به من توصیه کرد که به امت خود بگویم تا درختان بهشت را زیاد بکارند، چرا که زمین آن خوب و وسیع است. من پرسیدم: «غرس بهشت چیست؟» او گفت: «هیچ نیرویی جز با کمک خدا نیست.» سپس پیامبر (ص) آیه‌ای را خواند که می‌فرماید: «نزدیکترین مردم به ابراهیم، کسانی هستند که از او پیروی کردند». در آسمان هفتم، بیت المعمور را دیدم و در آنجا نماز گزاردم. در مقابل آن، دریایی بود که فرشتگان به صورت گروهی به آن وارد می‌شدند و بیرون می‌آمدند و از هر قطره‌ای که می‌افتاد، پروردگار یک فرشته خلق می‌کرد که دور بیت المعمور طواف می‌کرد.
بروایتی دیگر جبرئیل گفت: هذا البیت المعمور یدخله کلّ یوم سبعون الف ملک اذا خرجوا منه لم یعودوا فیه ابدا، و در آسمان هفتم فریشته‌ای را دیدم بر کرسی نشسته و مانند طشتی در پیش نهاده و در دست وی لوحی بود نبشته از نور در آن می‌نگرید و هیچ براست و چپ نمی‌نگرید، همچون کسی اندیشناک اندوهگین، گفتم: این کیست ای جبرئیل؟ گفت ملک الموت، یا محمّد چنانک می‌بینی پیوسته در کارست که دائم در قبض ارواح است. مصطفی (ص) گفت ای جبرئیل هر که می‌میرد در وی نگرد؟ گفت آری، گفت پس از مرگ بزرگ کاریست و صعب داهیه‌ای، جبرئیل گفت ای محمّد آنچ بعد از مرگ بود بزرگتر است و صعب‌تر، پس جبرئیل فرا پیش وی شد و گفت: هذا محمّد نبیّ الرّحمة و رسول العرب، پس بر وی سلام کردم و جواب شنیدم و از وی نواخت و کرامت دیدم، گفت ای محمّد ترا بشارت باد که همه خیر و نیکی در امّت تو می‌بینم، رسول (ص) گفت:الحمد للَّه المنّان بالنّعم، آن گه گفتم این چه لوح است که داری و در آن‌ می‌نگری؟ گفت: آجال خلایق در آن نبشته و تفصیل داده که در آن می‌نگرم هر کرا اجل رسیده قبض روح وی میکنم، رسول گفت: سبحان اللَّه چون توانی قبض ارواح خلایق زمین و ازین مقام خویش حرکت نمی‌کنی؟! گفت آری این طشت که در پیش من می‌بینی بر مثال دنیا است و جمله خلایق زمین در پیش دیده من‌اند همه را می‌بینم و دست من بهمه می‌رسد، چنانک خواستم قبض ارواح میکنم.
هوش مصنوعی: به روایت دیگری، جبرئیل گفت: اینجا خانه‌ایی است که هر روز هفتاد هزار فرشته وارد آن می‌شوند و اگر از آن خارج شوند، دیگر هرگز به آن بازنمی‌گردند. در آسمان هفتم، فرشته‌ای را دیدم که بر کرسی نشسته و در دستش لوحی از نور است و به آن می‌نگرد، بدون اینکه به راست یا چپ نگاه کند، مانند کسی که در فکر و اندیشه است. پرسیدم: این کیست ای جبرئیل؟ گفت: این فرشته مرگ است. جبرئیل افزود: ای محمد، او همیشه در کار است و در حال قبض ارواح است. پیامبر اکرم (ص) پرسید: آیا وقتی کسی بمیرد، او را نمی‌بیند؟ جبرئیل پاسخ داد: بله. رسول خدا گفت: پس مرگ کار بزرگی است و سختی‌های زیادی دارد. جبرئیل گفت: آنچه پس از مرگ است، بزرگتر و سخت‌تر است. سپس جبرئیل به سمت فرشته مرگ رفت و گفت: این محمد است، نبی رحمت و رسول عرب. پیامبر خدا به او سلام کرد و او پاسخ داد و به او احترامی نهاد. او گفت: ای محمد، بشارت باد که همه خیر و نیکی در امت توست. پیامبر (ص) گفت: الحمد لله به خاطر نعمت‌ها. سپس پرسید: این لوحی که در دست داری، چه چیزی است؟ گفت: این لوح، زمان مرگ خلق را نوشته و تفصیل داده است. من به آن می‌نگرم و وقتی که وقت مرگ کسی فرا برسد، روح او را می‌قاپم. رسول خدا گفت: سبحان الله، چطور می‌توانی روح موجودات زمین را بگیری و از این مقام حرکت نکنی؟ گفت: بله، این طشت که در پیش من است، مانند دنیا است و کل موجودات زمین در برابر من قرار دارند. من همه را می‌بینم و به همه دسترسی دارم، و وقتی بخواهم، روح‌ها را می‌قاپم.
مصطفی (ص) گفت: از آسمان هفتم بر گذشتم تا به سدرة المنتهی رسیدم، درختی عظیم دیدم: نبقها مثل قلال هجر احلی من العسل و الین من الزّبد و ورقها مثل آذان الفیلة، چهار جوی دیدم از اصل این درخت روان: دو ظاهر و دو باطن، جبرئیل گفت آن دو نهر که ظاهراند نیل است و فرات، و آن دو نهر باطن هر دو در بهشت روانند، و نوری عظیم دیدم که بر آن درخت می‌درخشد، و پروانه‌ای زرّین زنده و فریشتگان بی شمار که عدد ایشان جز اللَّه نداند آن گه جبرئیل مرا گفت ای محمّد تو فرا پیش باش، من گفتم: لا بل که تو در پیش باش، جبرئیل گفت تو نزد خدای عزّ و جل از من گرامی تر بتقدّم تو سزاوارتری، آن گه من فرا پیش بودم و جبرئیل بر اثر من می‌آمد تا باول پرده رسیدیم از پرده‌های درگاه عزّت، جبرئیل پرده بجنبانید گفت منم جبرئیل و محمّد با من، از درون پرده فریشته‌ای آواز داد که: اللَّه اکبر، آن گه دست خویش از زیر پرده بیرون کرد و مرا در درون پرده گرفت و جبرئیل بر در بماند، گفتم ای جبرئیل چرا ماندی؟ گفت: یا محمّد و ما منّا الّا له مقام معلوم، این مقام معلوم منست و منتهی علوم خلایق است، دانش خلایق تا اینجا بیش نرسد، چون اینجا رسد برنگذرد.
هوش مصنوعی: مصطفی (ص) بیان کرد که از آسمان هفتم عبور کرده و به درختی بزرگ به نام سدرة المنتهی رسید. این درخت میوه‌هایی شیرین تر از عسل و نرم‌تر از کره داشت و برگ‌هایش به اندازه گوش فیل بود. چهار رود از ریشه این درخت جاری بود که دو تا از آنها ظاهر و دو تا باطن بودند. جبرئیل توضیح داد که آن دو رود ظاهر، نیل و فرات هستند و دو رود باطن در بهشت جاری‌اند. همچنین نوری بزرگ بر آن درخت می‌تابید و پروانه‌ای طلایی و فرشتگان زیادی در اطراف آن حضور داشتند. سپس جبرئیل به مصطفی (ص) گفت که او باید جلوتر برود، اما مصطفی (ص) اعلام کرد که جبرئیل باید پیشرو باشد. جبرئیل به او گفت که او نزد خداوند گرامی‌تر است. در نهایت، مصطفی (ص) جلوتر رفت و جبرئیل نیز او را تعقیب کرد تا به اولین پرده درگاه خدا رسیدند. جبرئیل پرده را کنار زد و گفت که او جبرئیل است و مصطفی (ص) با اوست. از درون پرده فرشته‌ای صدایی زد که «الله Акبر» و سپس دست خود را از زیر پرده بیرون آورد و مصطفی (ص) را در درون پرده گرفت، در حالی که جبرئیل خارج ماند. مصطفی (ص) پرسید چرا جبرئیل نمانده است و جبرئیل پاسخ داد که هر یک از ما مقام خاصی دارند و اینجا آخرین حدی است که دانش خلایق به آن می‌رسد.
گفتا بیک طرفة العین آن فریشته مرا ازین پرده بآن پرده دیگر برد مسافت پانصد ساله راه، هم چنان آواز داد که منم پرده دار نخستین و محمّد با من، فریشته ای از درون پرده دوم آواز داد که: اللَّه اکبر، و دست از زیر پرده بیرون کرد و مرا در درون گرفت و مرا بیک طرفة العین بپرده سوم رسانید پانصد ساله راه، و هم‌ برین نسق مرا می‌بردند تا هفتاد پرده باز بریدم پهنای هر پرده‌ای پانصد ساله راه، و میان دو پرده پانصد ساله راه، گفته‌اند که آن پرده‌ها از نور و ظلمت است و آب و برف، و گفته‌اند مرواریدست و پروانه زر بعضی از آن، و بیک قول جبرئیل با وی بود تا این پرده‌ها باز گذاشت. آن گه رفرفی سبز دیدم که از بالا فرو گذاشته، نور روشنایی وی بر نور آفتاب غلبه کرده، جبرئیل مرا بر گرفت و بر آن رفرف نشاند. قال: فلم یزل یرفعنی و یخفضنی حتّی انتهیت الی عرش ربی عزّ و جل فبینا انظر الی العرش و الی اللّوح المحفوظ و الی حملة العرش و العجائب.
هوش مصنوعی: در یک لحظه، فرشته‌ای مرا از یک پرده به پرده‌ای دیگر منتقل کرد، که مسافت آن معادل پنجصد سال سفر بود. او همواره اعلام می‌کرد که من نگهدار نخستین پرده هستم و محمد (ص) نیز با من است. سپس فرشته‌ای از درون پرده دوم فریاد زد که "الله اکبر" و دستی از زیر پرده بیرون آورد و مرا در آغوش گرفت و به طرز معجزه‌آسا به پرده سوم منتقل کرد. این رویه ادامه داشت تا به هفتاد پرده رسیدم، هرکدام به اندازه پنجصد سال فاصله داشت. در میان دو پرده نیز فاصله‌ای معادل پنجصد سال وجود داشت. گفته‌اند که این پرده‌ها از نور و تاریکی و همچنین آب و برف تشکیل شده‌اند و برخی از آن‌ها مروارید و پروانه از زر هستند. به گفته‌ای دیگر، جبرئیل با من بود تا این پرده‌ها را باز کند. سپس دیدم که یک پوشش سبز از بالا فرود می‌آید و نور آن بر نور خورشید غلبه کرده است. جبرئیل مرا بر روی آن پوشش نشاند و سپس مرا بلند و پایین می‌برد تا به عرش خداوند عز و جل رسیدم. در آنجا به عرش، لوح محفوظ و نگهدارندگان عرش و شگفتی‌های آن نگاه می‌کردم.
مصطفی (ص) چون بدین مقام رسید اقبال درگاه عزّت دید، نواخت: «ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّی» بر وی آشکارا گشت، دید آنچ دید و شنید آنچ شنید، نفس مصطفی (ص) مقام قربت دید، ضمیر او حالت مکاشفت یافت، دل او سلوت مشاهدت دید، جان او حلاوت معاینت چشید، سر او بدولت مواصلت رسید، در نگرست عالمی از هیبت و عظمت و سیاست الوهیت دید از خود بی خود گشت! متحیر ماند! سر در پیش افکند، نه عبارت را زبان ماند، نه فکرت را دل و جان، سر گشته و حیران، تا خود چه آید از جناب جبروت و درگاه عزّت فرمان، ربّ العزّه تدارک دل وی کرد و او را دریافت بنظر رحمت و بنواخت بلطف و کرامت، گفت: «آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ» رسول من ایمان آورد بکتاب من و براستی رسانید پیغام من، مصطفی (ص) چون آن لطف و نداء حق شنید و آن نواخت و کرامت دید همگی وی بجای باز آمد، در خود مستقیم گشت، تنش بدل پیوست، دل بجان پیوست، سرّ بضمیر پیوست، بستاخ گشت زبان در کار آمد امّتش با یاد آمد، گفت: «وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ» کما فرّقت الیهود و النّصاری.
هوش مصنوعی: وقتی مصطفی (ص) به این مقام رسید، احساس عظمت و عزت را در درگاه الهی مشاهده کرد و ندا داد: «سپس نزدیک آمد و بی‌نهایت نزدیک شد.» آنچه را که دید و شنید، او را به مقام قرب رساند. نفس او حالت مکاشفه یافت، دلش در حال مشاهده آرامش یافت، جانش طعم نزدیکی به خدا را چشید و سرش به نعمت اتصال رسید. در برابر خود جهانی پر از عظمت و هیبت و اقتدار الهی را دید و از خود بی‌خود شد. متحیر ماند و سرش را پایین انداخت، تا جایی که نه زبانش توان بیان داشت و نه دل و جانش به فکر افتادند. حیران و سرگشته ماند، تا اینکه از جانب خدا فرمانی آمد و ربّ العزت با نظر رحمت به او توجه کرد و با لطف و کرامتش او را نوازش داد. گفت: «رسول من به آنچه از جانب پروردگارش بر او نازل شده ایمان آورد.» زمانی که مصطفی (ص) این لطف و ندا را شنید و کرامت را مشاهده کرد، دوباره به خود آمد و در خود راسته و ثابت شد. تنش با جانش یکی گردید، راز در ضمیرش پیوسته شد و زبانش به کار آمد و به یاد امتش افتاد و گفت: «همگی مؤمنان به خدا و ملائکه و کتاب‌ها و پیامبرانش ایمان دارند و ما بین هیچ‌یک از پیامبرانش تفاوت قائل نمی‌شویم.» همچنان‌که یهود و نصاری تفاوت قائل شدند.
و فی روایة اخری قال: رأیت ربّی عزّ و جل بعینی فقرّبنی الی سند العرش و تدلّت لی قطرة من العرش فوقعت علی لسانی فما ذاق الذّائقون شیئا قطّ احلی‌ منها فانبأنی اللَّه عزّ و جل بها نبأ الاولین و الآخرین و اطلق اللَّه لسانی بعد ما کل من هیبة الرّحمن فقلت التحیّات للَّه و الصلوات و الطیبات، فقال لی ربّی عزّ و جل: السلام علیک ایّها النبی و رحمة اللَّه و برکاته، فقلت السّلام علینا و علی عباد اللَّه الصّالحین ثمّ قال لی ربّی یا محمّد، قلت لبیک، قال فیم یختصم الملأ الاعلی؟ قلت لا ادری، فوضع یده بین کتفی فوجدت بردها بین ثدییّ فعلمت فی مقالته ذلک ما سألنی عنه و ذکر الحدیث. و روی انّه قال عزّ و جل: یا محمّد هل تعلم فیم اختصم الملأ الاعلی؟ فقلت انت اعلم یا رب بذلک و بکل شی‌ء و انت علام الغیوب، قال: اختلفوا فی الدّرجات و الحسنات فهل تدری یا محمّد ما الدّرجات و ما الحسنات؟
هوش مصنوعی: در یک روایت دیگر آمده است که پیامبر (ص) فرمود: «چشم‌م به پروردگار عز و جل افتاد و او مرا به نزد پایه‌های عرش نزدیک کرد. قطره‌ای از عرش بر زبانم افتاد که هیچ چیز شیرین‌تر از آن نچشیده‌ام. سپس خداوند خبر اولیاء و اولاد را به من داد و پس از اینکه هیبت رحمان بر من برطرف شد، گفتم: "تحیات و درودها و خوبی‌ها برای خداوند است." خداوند به من گفت: "سلام بر تو ای پیامبر و رحمت و برکات خدا بر تو باد." من پاسخ دادم: "سلام بر ما و بر بندگان صالح خدا." سپس خداوند فرمود: "ای محمد، آیا می‌دانی در چه مورد ملأ اعلی اختلاف دارند؟" گفتم: "نمی‌دانم." سپس دست خود را میان شانه‌هایم گذاشت و سردی آن را در قلبم احساس کردم و آنچه را که درباره‌اش از من پرسید، دانستم و حدیث را ذکر کردم. همچنین روایت شده که خداوند فرمود: "ای محمد، آیا می‌دانی در چه مورد ملأ اعلی اختلاف دارند؟" گفتم: "تو داناتر ای پروردگار من به این موضوع و به هر چیزی و تو عالم الغیوبی." خداوند فرمود: "آنها در درجات و حسنات اختلاف دارند، آیا می‌دانی ای محمد درجات و حسنات چیست؟"
قلت انت اعلم یا ربّ بذلک و بکلّ شی‌ء و انت علام الغیوب، قال: الدّرجات اسباغ الوضوء فی المکروهات و المشی علی الاقدام الی الجماعات و انتظار الصّلوات بعد الصّلوات، و الحسنات افشاء السّلام و اطعام و التهجد باللیل و النّاس نیام، ثمّ قال یا محمّد من یعمل بهنّ یعش بخیر و یخرج من خطیئته کیوم ولدته امّه.
هوش مصنوعی: تو بهتر از هر کس دیگری، ای پروردگار، به این موضوع و همه چیز آگاهی داری. سپس گفت: درجاتی از نیکوکاری شامل کامل کردن وضو در موارد مکروه، رفتن به نماز جماعت با قدم‌های خود و انتظار برای نمازها بعد از نمازها است. همچنین، کارهای نیک شامل سلام کردن، غذا دادن و شب‌زنده‌داری در زمانی است که مردم خوابند. سپس گفت: ای محمد، هر کس به این کارها عمل کند، در زندگی‌اش خیر خواهد دید و از گناهان خود مانند روزی که مادرش او را به دنیا آورده، بیرون خواهد آمد.
(باقی آنچ در آن حضرت رفت با مصطفی (ص) از آنچ ناقلان نقل کرده‌اند در سوره النّجم گوئیم انشاء اللَّه).
هوش مصنوعی: باقی چیزهایی که در مورد آن حضرت و پیامبر (ص) گفته شده است، در سوره نجم نقل شده و ما ان‌شاءالله به آن اشاره خواهیم کرد.
مصطفی (ص) گفت پس از آنک رازها رفت و نواختها و کرامتها دیدم، فرمان داد جبّار کائنات که: یا محمّد ارجع الی قومک فبلّغهم عنّی بزمین باز گرد و آنچ گفتنی است بگوی و پیغام که رسیدنیست برسان، قال فحملنی الرّفرف الاخضر الذی کنت علیه یخفضنی و یرفعنی حتّی اهوی بی الی سدرة المنتهی، گفتا چون بسدره منتهی باز آمدم جبرئیل گفت ای محمّد نوشت باد این نواخت و کرامت و این عزّ و مرتبت که از حضرت ذی الجلال یافتی، هرگز هیچ ملک مقرّب و هیچ پیغامبر مرسل باین منزلت نرسید که تو رسیدی و این ندید که تو دیدی، خدای تعالی را سپاس داری کن و شاکر باش که اللَّه تعالی شاکران را دوست دارد، قال: فحمدت اللَّه تعالی علی ذلک. آن گه از آن عجائب قدرت که در علّیین دیده بودم از آن بحر مسجور و نار و نور غیر آن لختی با جبرئیل میگفتم، جبرئیل گفت:
هوش مصنوعی: مصطفی (ص) فرمود که پس از مشاهده رازها، نشانه‌ها و کرامت‌ها، خداوند فرمان داد: "ای محمد، به قوم خود برگرد و آنچه باید بگویی را به آنها برسان." سپس فرشتۀ گیج‌کننده مرا به بالای درخت سدرة المنتهی برد. جبرئیل به من گفت: "ای محمد، این کرامت و منزلتی که از جانب خداوند یافته‌ای را ثبت کن، زیرا هیچ ملکی و هیچ پیامبری به این مقام نرسیده که تو رسیدی و این شگفتی‌ها را ندید." او از من خواست که خدا را شکر گزارم، زیرا خداوند شکرگزاران را دوست دارد. من نیز خدا را به خاطر این نعمت ستایش کردم. سپس از شگفتی‌های قدرتی که در آسمان‌ها دیده بودم، با جبرئیل صحبت می‌کردم و جبرئیل پاسخ داد.
تلک سرادقات عرش ربّ العزّه التی احاطت بعرشه و هی سترة للخلائق من نور الحجاب و نور العرش لولا ذلک لاحرق نور العرش و نور الحجب من تحت العرش من خلق اللَّه و ما لم تره اکثر و اعجب. قلت سبحان اللَّه العظیم ما اکثر عجائب خلقه.
هوش مصنوعی: تخت خداوندی که با عظمت و شکوه است، دور تا دورش را فرشی از نور احاطه کرده و این نور به عنوان پرده‌ای برای موجودات خلق شده عمل می‌کند. اگر این نور نبود، نور تخت خداوند و نور پرده‌ها، موجودات زیر تخت را می‌سوزاند. همچنین، چیزهایی که غیر از این وجود دارند، بسیار بیشتر و شگفت‌انگیزتر از آن چیزی هستند که دیده می‌شود. من گفتم: سپاس خداوند بزرگ که عجایب خلقتش بسیار است.
گفتم ای جبرئیل آن فریشتگان که در آن دریاهای عظیم دیدم صفها فراوان بر کشیده: «کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ» ایشان که بودند؟ جبرئیل گفت: ایشان روحانیان بودند که ربّ العزّه ایشان را می‌گوید: «یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِکَةُ صَفًّا» ای جبرئیل جمعی عظیم را دیدم در بحر اعلی بالای همه صفها صف بر کشیده و گرد عرس مجید در آمده ایشان که بودند؟ جبرئیل گفت ایشان کرّوبیانند اشراف فریشتگان و مهینان ایشان، ای محمّد کار و بار ایشان از آن عظیم‌تر است که من بوصف ایشان رسم یا اسرار ایشان دانم.
هوش مصنوعی: به جبرئیل گفتم: آن فرشتگانی که در دریاهای عظیم دیدم و صف‌های زیادی برپا کرده بودند، کی بودند؟ جبرئیل پاسخ داد: آن‌ها روحانیان هستند که خداوند در موردشان می‌فرماید: «در روزی که روح و فرشتگان به صف می‌ایستند». همچنین در بحر اعلی جمعیت عظیمی را دیدم که در بالای همه صف‌ها ایستاده و گرد عرش مجید جمع شده بودند. آن‌ها چه کسانی بودند؟ جبرئیل گفت: آن‌ها کرّوبیان هستند؛ اشراف فرشتگان و از بزرگ‌ترین آن‌ها. ای محمد، کار و بار آن‌ها از این نیز عظیم‌تر است و من نمی‌توانم وصف یا اسرارشان را بیان کنم.
و فی بعض الاخبار انّ اللَّه عزّ و جل خلق من نور العرش مائة الف صف من الملائکة یطوفون حول العرش کما امر ابن آدم بطواف بیته الحرام، قال و حول العرش اربعة ابحر: بحر من لؤلؤ یتلألأ، و بحر من ثلج یلمع لمعانا، و بحر من ماء یفور، و بحر من نار تتلظی.
هوش مصنوعی: در برخی از روایت‌ها آمده است که خداوند از نور عرش، صد هزار صف از فرشتگان را خلق کرده که دور عرش طواف می‌کنند، همان‌طور که انسان‌ها فرمان داده شده‌اند به دور خانه کعبه طواف کنند. همچنین گفته شده که در اطراف عرش چهار دریا وجود دارد: دریایی از مروارید که درخشان است، دریایی از یخ که جلا می‌زند، دریایی از آب جوشان و دریایی از آتش شعله‌ور.
پس آن گه جبرئیل دست من بگرفت و بدر بهشت برد تا بهشت بمن نماید و درجات و منازل مؤمنان ببینم و مآل و مرجع ایشان. گفتا بر در بهشت نبشته دیدم: الصدقة بعشر امثالها و القرض بثمانیة عشر
هوش مصنوعی: سپس جبرئیل دست مرا گرفت و به بهشت برد تا آن را به من نشان دهد و درجات و مقام‌های مؤمنان را ببینم و سرانجام آنها را مشاهده کنم. در ورودی بهشت نوشته شده بود: "صدقه ده برابر و قرض هجده برابر پاداش دارد."
صدقه یکی ده است و قرض یکی هژده، ای جبرئیل چونست که قرض بر صدقه فضل دارد؟ گفت از بهر آنک سائل هر وقتی صدقه خواهد، اگر حاجت دارد یا نه. امّا آن کس که قرض خواهد جز بوقت حاجت و ضرورت نخواهد. پس در بهشت شدم غرفه‌ها و قصرها دیدم از درّ و یاقوت و زبرجد، دیوار آن خشتی زرّین و خشتی سیمین، خاک آن زعفران و زمین آن مشک اذفر، درختها دیدم شاخ آن زرّین و برگ آن حریر و ساق آن مروارید و بیخ آن سیم، جویها دیدم یکی آب شیر یکی عسل یکی می، دیگر نهری عظیم دیدم آب آن سپیدتر از شیر، شیرین تر از عسل، خوش بوی‌تر از مشک، سنگ ریزه آن درّ و یاقوت، جبرئیل گفت ای محمّد این آن کوثر است و تسنیم که ربّ العزّه ترا داده و بآن گرامی کرده و منبع آن زیر عرش مجید است، در هر قصری و غرفه‌ای و خانه‌ای از خانه‌های بهشتیان شاخی از آن می‌رود تا شراب و عسل و شیر و می از آن آمیغ کنند، و ذلک قوله: «عَیْناً یَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ یُفَجِّرُونَها تَفْجِیراً» کنیزکی را دیدم سخت زیبا و آراسته و با جمال، گفتم این آن کیست؟ گفتند آن زید حارثه. قصری دیدم از مروارید سپید، ظاهر آن از باطن پیدا و باطن آن از ظاهر پیدا، گفتم آن کیست؟ جبرئیل گفت آن عمر خطاب، پس گفت ای عمر اگر نه غیرت تو بودی من در آن قصر رفتمی، عمر گفت: أ علیک اغار یا رسول اللَّه.
هوش مصنوعی: صدقه و قرض به نوعی با یکدیگر مقایسه شده‌اند. صدقه به عنوان یک بخش از نیکی و همدردی در نظر گرفته می‌شود که هر زمان ممکن است کسی به آن نیاز داشته باشد. اما قرض به منظور رفع نیاز در مواقع خاص و ضروری درخواست می‌شود و این باعث می‌شود که قرض از صدقه برتری داشته باشد. در ادامه، تصویری زیبا و توصیفی از بهشت ارائه می‌شود. قصرها و غرفه‌هایی از مواد گرانبها مانند درّ، یاقوت و زبرجد توصیف می‌شوند که با دیوارهای طلا و نقره و زمین‌هایی معطر مزین شده‌اند. درختانی با شاخ و برگ‌هایی زیبا و جوی‌های آبی شیرین و خوشبو وجود دارند. همچنین به "کوثر" و "تسنیم" که نعمت‌های خداوند هستند اشاره می‌شود. کنیزکی زیبا به نام زید حارثه و قصر زیبا و درخشان عمر خطاب به تصویر کشیده می‌شود. این توصیف‌ها نشان‌دهنده زیبایی و نشاط بهشت و مقام والای اهل آن است.
گفتا از بهشت بدر آمدم و خواستم که به دوزخ نظری کنم تا خود چونست، فریشته‌ای را دیدم ازین کریه المنظری، شدید البطشی، خشمگینی، ترش‌رویی، از او بسهمیدم، گفتم ای جبرئیل این کیست که از دیدن وی چنین بترسیدم و از وی رعبی در دل من افتاد؟ جبرئیل گفت این عجبی نیست که ما همه فریشتگان پیوسته ازو همچنین در رعب و ترس باشیم، این مالک است خازن دوزخ که شادی و خرّمی در وی نیافریده‌اند و هرگز تبسم نکرده است، جبرئیل گفت: یا مالک هذا محمّد رسول العرب این پیغامبر آخر الزّمانست رسول عرب، آن گه بمن نگرست و مرا ثنا و تحیت گفت و ببهشت بشارت داد، گفتم یا مالک صفت دوزخ با من بگو، گفت: هزار سال تافته‌اند تا سرخ گشت، پس هزار سال دیگر تافته‌اند تا سپید گشت، پس هزار سال دیگر تافته‌اند تا سیاه گشت، اکنون سیاهست تاریک همچون کوه کوه آتش، خود را بر هم می‌زند و یکدیگر را می‌خورد: «تَکادُ تَمَیَّزُ مِنَ الْغَیْظِ» ای محمّد اگر یک حلقه از آن سلسلهای آتشین بر کوه‌های دنیا نهند همه کوه‌ها از زخم تف آن همچون ارزیر گداخته گردد و بتخوم زمین سفلی فرو شود، گفتم یا مالک طرفی از آن بمن نمای تا ببینم، گوشه‌ای از آن رها کرد، شاخی از شاخه‌های آتش بیرون آمد، سیاه و صعب، از تف و دود آن همه آفاق‌ تاریک گشت و از آن پر شد، هولی عظیم و کاری فظیع دیدم چنانک از وصف آن درمانم و مرا از دیدن آن غشی رسید تا جبرئیل مرا در خود گرفت و مالک را فرمود تا آن را بحال خود باز برد.
هوش مصنوعی: از بهشت بیرون آمدم و خواستم نگاهی به دوزخ بیندازم تا ببینم چطور جایی است. در آنجا فرشته‌ای را دیدم که ظاهری زشت و خشن داشت و بسیار خشمگین و عبوس به نظر می‌رسید. از دیدن او به شدت ترسیدم و از جبرئیل پرسیدم این کیست که از دیدنش چنین وحشتی به دل من افتاده است؟ جبرئیل گفت: هیچ عجیب نیست، ما همه فرشتگان از او می‌ترسیم؛ او مالک است، نگهبان دوزخ. او هیچ شادی و خوشحالی ندارد و هرگز نمی‌خندد. جبرئیل افزود: او همچنین به محمد، پیامبر عرب، سلام کرد و به او بشارت بهشت داد. آنگاه از مالک خواستم که خصوصیات دوزخ را برایم بگوید، و او توضیح داد که آتش دوزخ ابتدا هزار سال داغ شده و سپس هزار سال دیگر سفید و بعد سیاه شده است. در حال حاضر آتش بسیار تاریک و وحشتناک است و طوری به هم می‌خورد که هراس‌انگیز است. او ادامه داد که اگر تنها یک حلقه از این آتش را روی کوه‌های زمین بگذارند، همه کوه‌ها ذوب خواهند شد. از مالک خواستم که بخشی از آن را به من نشان دهد. او گوشه‌ای از آتش را نشان داد و از آن دودی سیاه و غلیظ بلند شد که همه جا را تاریک کرد و من صحنه‌ای وحشتناک و ترسناک را دیدم. آنقدر متاثر شدم که توانستم آن را توصیف کنم و در همان لحظه از شدت ترس بی‌حال شدم تا اینکه جبرئیل مرا در آغوش گرفت و مالک به آتش اجازه داد که به حالت طبیعی خود برگردد.
بروایتی دیگر مصطفی (ص) گفت ثمّ عرضت علیّ النّار حتّی نظرت الی اغلالها و سلاسلها و حیّاتها و عقاربها و غسّاقها و یحمومها و رأیت عمّی ابا طالب فی‌ ضحضاح من النّار علیه نعلان من النّار یغلی منها دماغه و لولا مکانی لکان فی الدّرک الاسفل، قال اهل اللغة فی ضحضاح من النّار ای فی شی‌ء قلیل من النّار و اصل الضّحضاح الماء الی الکعبین.
هوش مصنوعی: به نقل از روایتی، مصطفی (ص) فرمود: "سپس آتش به من نشان داده شد تا اینکه به زنجیرها و زخم‌ها و جانوران و عذاب‌هایش نگاه کردم و دیدم که عموی من، ابوطالب، در جایی کم‌عمق از آتش قرار دارد و پاهایی از آتش بر پا دارد که از آن، مغز سرش به جوش آمده است. اگر من در آنجا نبودم، او در عمیق‌ترین نقطه آتش بود." اهل زبان در مورد "ضحضاح" گفته‌اند که به معنی ناحیه‌ای کم‌عمق از آتش است و ریشه‌ی آن به عمق آب تا مچ پا برمی‌گردد.
مصطفی (ص) از آنجا باز گشت جبرئیل او را بر پر خود گرفته و از آسمانها فرو می‌آمد تا به موسی کلیم باز رسید، موسی گفت: ما ذا فرض اللَّه علیک و علی امّتک؟
هوش مصنوعی: مصطفی (ص) به زمین بازگشت، در حالی که جبرئیل او را بر روی بال‌هایش حمل می‌کرد و از آسمان‌ها به سمت موسی کلیم می‌آمد. موسی از او پرسید: خداوند چه دستوری به تو و امتت داده است؟
اللَّه تعالی ترا چه فرمود و بر امّت تو چه فرض کرد؟ گفت پنجاه نماز در شبانروزی، موسی گفت ای محمّد من مردم را دیده‌ام و شناخته و آزموده و امّت تو ضعیف‌اند طاقت پنجاه نماز ندارند، باز گرد و از خداوند خویش تخفیف خواه، قال فرجعت الی ربّی. و فی بعض الاخبار فرجعت فاتیت سدرة المنتهی فخررت ساجدا، قلت یا ربّ فرضت علیّ و علی امّتی خمسین صلاة و لن استطیع ان اقوم بها انا و لا امّتی، چون مصطفی (ص) بازگشت و تخفیف خواست ده نماز از وی فرو نهادند، باز آمد و با موسی (ع) باز گفت، موسی دیگر باره همان سخن گفت که امّت تو طاقت این ندارند، باز گرد و نیز تخفیف خواه. مصطفی (ص) باز گشت و ده دیگر از وی فرو نهادند، به موسی باز آمد و موسی دیگر بار او را باز فرستاد همچنین موسی می‌گفت و مصطفی (ص) باز می‌گشت و تخفیف می‌خواست تا پنجاه نماز به پنج باز آوردند، بعد از آن که پنج بار باز گشت و نماز بپنج باز آورد، موسی (ع) هنوز می‌گفت که باز گرد و زیادت تخفیف خواه تا مصطفی (ص) گفت پس ازین شرم دارم که باز روم، بدین پنج رضا دادم و تسلیم کردم. آن گه چون به موسی درگذشتم منادیی از پس ندا کرد که: امضیت امری و خفّفت عن عبادی و انّی یوم خلقت السّماوات و الارض فرضت علیک و علی امّتک خمسین صلاة و لا یبدّل القول لدیّ فخمسة بخمسین: «الحسنة بعشر امثالها»
هوش مصنوعی: خداوند چه چیزی به تو فرمود و چه چیزی را بر امت تو فرض کرد؟ او پنجاه نماز در طول شبانه‌روز تعیین کرد. موسی به پیامبر گفت: «ای محمد، من مردم را دیده‌ام و می‌دانم که امت تو ضعیف‌اند و نمی‌توانند پنجاه نماز را تحمل کنند؛ بنابراین، به سوی خدا بازگرد و تخفیف بخواه.» پیامبر returned و مقابل پروردگار سجده کرد و گفت: «پروردگارا، تو بر من و امت من پنجاه نماز واجب کردی و ما نمی‌توانیم این بار سنگین را تحمل کنیم.» پس خداوند دستور داد که ده نماز از آن حذف شود. پیامبر دوباره به موسی برگشت و او بار دیگر همان سخن را تکرار کرد و خواستار تخفیف بیشتری شد. این روند ادامه داشت تا اینکه تعداد نمازها به پنج کاهش یافت. پس از این که به تعداد پنج نماز رسید، موسی باز هم گفت که باید دوباره تخفیف بخواهی. پیامبر پاسخ داد: «اکنون دیگر شرم دارم که دوباره برگردم.» در نتیجه، با همان پنج نماز موافقت کرد. سپس، زمانی که به موسی رسید، ندایی از جانب خدا به گوش رسید که می‌گفت: «من فرمانی را امضا کرده‌ام و بر بندگانم تخفیف داده‌ام. من از روزی که آسمان‌ها و زمین را خلق کردم، بر تو و امتت پنجاه نماز را فرض کرده‌ام و هیچ سخنی در نزد من تغییر نمی‌کند. بنابراین، هر حسنه‌ای ده برابر خواهد بود.»
آورده‌اند از شافعی که گفت: هر بار که مصطفی (ص) از نزدیک موسی (ع) بحضرت عزّت باز گشت خدای را دید جلّ جلاله. و خبر درستست که عکرمه فرا عبد اللَّه عباس گفت که: سبحان اللَّه نظر محمد الی ربّه؟ محمد در خداوند خویش نگرست؟ گفت: نعم، جعل الکلام لموسی (ع) و الخلّة لإبراهیم (ع) و النّظر لمحمّد (ص). گفتند یا بن عباس، عایشه صدیقه می‌گوید که ندید، ابن عباس گفت رسول خدا احکام حیض و نفاس زنان را گفتی، ما را از ایشان باید آموخت و احکام اصول دین ما را گفتی، ایشان را از ما باید آموخت.
هوش مصنوعی: از شافعی نقل کرده‌اند که هر بار که پیامبر اسلام (ص) به نزد موسی (ع) می‌رفت، خدایی را که عظمتش نامحدود است مشاهده می‌کرد. در این باره، عکرمه به عبد الله عباس گفت که شگفت‌انگیز است محمد به خداوند خود نگاه کرد؟ و پاسخ داد: بله، گفتار خداوند به موسی (ع) و مقام خاص ابراهیم (ع) و نگاه به محمد (ص) از آن بُعد بود. سپس عده‌ای گفتند که عایشه، همسر پیامبر، ادعا می‌کند او خدا را ندید. ابن عباس پاسخ داد که پیامبر (ص) احکام مربوط به حیض و نفاس زنان را بر ما روشن کرده است و از آنها باید آموخت، و احکام اصول دین را نیز بیان فرموده که ما باید آن‌ها را از او یاد بگیریم.
و در بعضی روایات مصطفی (ص) گفت: چون باز گشتم، بآسمان دنیا رسیدم، در زیر آسمان نگه کردم غباری و دخانی دیدم و آوازی و شغبی فراوان، گفتم ای جبرئیل این چیست؟ گفت این شیاطین‌اند که در پیش دیده فرزند آدم ایستاده اند و راه تفکّر و اندیشه بایشان بر بسته‌اند تا در ملکوت آسمان و زمین تفکر نکنند: و لولا ذلک لرأوا العجائب، پس آن گه جبرئیل مرا پیش قوم موسی برد ایشان که ربّ العزّه می‌گوید: «وَ مِنْ قَوْمِ مُوسی‌ أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ» و با ایشان سخن گفتم، و ایشان را قصّه ایست مشهور و در سوره الاعراف شرح آن داده‌ایم.
هوش مصنوعی: در برخی روایات آمده است که زمانی که پیامبر (ص) به آسمان دنیا رفت، زیر آسمان نگاهی انداخت و غبار و دود زیادی را مشاهده کرد و صداهای فراوانی شنید. او از جبرئیل سوال کرد که این چیست؟ جبرئیل توضیح داد که این شیاطین هستند که در برابر دیدگان فرزندان آدم ایستاده‌اند و مانع از تفکر و اندیشه آنها می‌شوند تا نتوانند در مورد عالم بالا و زمین فکر کنند. اگر این مانع نبود، آنها عجایب را می‌دیدند. سپس جبرئیل او را به قوم موسی برد، جایی که خداوند درباره‌شان می‌گوید: «و از قوم موسی، امت‌هایی هستند که به حق هدایت می‌کنند.» پیامبر با آنها گفتگو کرد و داستانشان بسیار مشهور است.
بعد از آن به بیت المقدس باز آمدند و براق هم چنان بر در مسجد ایستاده، رسول خدا بر نشست و جبرئیل با وی تا او را به مکّه باز آورد و بر جامه خواب خود نشاند و هنوز از شب ساعتها مانده بود. جبرئیل گفت ای محمّد قوم خود را خبر ده از آنچ دیدی از آیات کبری و عجائب قدرت حق جلّ جلاله، گفت ای جبرئیل ایشان مرا دروغ زن گیرند و استوار ندارند، گفت ترا چه زیان از تکذیب ایشان، ابو بکر صدیق ترا استوار دارد و تصدیق کند.
هوش مصنوعی: پس از آن، به بیت المقدس بازگشتند و براق همچنان در کنار در مسجد ایستاده بود. پیامبر خدا بر او سوار شد و جبرئیل نیز با او همراه شد تا او را به مکه بازگرداند و بر رختخواب خود نشاند. هنوز ساعاتی از شب باقی مانده بود. جبرئیل به او گفت: «ای محمد، قوم خود را از آنچه دیدی، از آیات بزرگ و عجایب قدرت حق خبر بده.» پیامبر پاسخ داد: «ای جبرئیل، آنها مرا دروغگو می‌پندارند و به حرف‌هایم ایمان نخواهند آورد.» جبرئیل گفت: «تو چه زیانی از تکذیب آنها می‌بینی؟ ابوبکر صدیق به تو ایمان خواهد آورد و تو را تصدیق خواهد کرد.»
ابن عباس و عایشه صدّیقه روایت کنند از مصطفی (ص) که گفت: من دانستم که ایشان مرا دروغ زن گیرند در آنچ گویم ازین جهت پاره‌ای دلتنگ بودم و غمگین نشسته، بو جهل فراز آمد بر طریق استهزاء گفت یا محمّد امروز از نو چه آورده‌ای و چه می‌گویی؟ گفتم امشب مرا به بیت المقدس برده بودند، بو جهل شگفت بماند! گفت تو امشب به بیت المقدس رفته‌ای و بامداد بنزدیک ما باز آمده‌ای؟ گفتم آری چنین است، بو جهل گفت تو این سخن که با من گفتی با قوم خود بگویی؟ گفتم گویم، بو جهل بر گشت و جمعی را از صنادید قریش فراهم آورد و رسول خدای همان سخن با ایشان باز گفت، ایشان همه بانگ بر آوردند که این دروغ زن نگر که چه میگوید!! در قدرت آدمی چون باشد که بیک شب از مکّه به بیت المقدس رود و باز آید؟! یکی از آن جمله برفت و ابو بکر صدیق را خبر داد که صاحب تو چنین می‌گوید، ابو بکر گفت: لئن قال لقد صدق اگر گفت راست گفت، ابو بکر را آن روز صدّیق نام نهادند. پس یکی از ایشان که ببیت المقدس سفر کرده بود و آن بقعت شناخته گفت توانی که مسجد بیت المقدس را صفت کنی اگر دیده‌ای؟ رسول خدا (ص) و صف مسجد همی‌کرد و آنچ دیده بود همی‌گفت، بعضی از آن بر وی بپوشید که ندیده بود، ربّ العالمین جبرئیل را فرمود تا آن ساعت مسجد اقصی را به مکّه آورد و آنجا که سرای عقیل است بنهاد، رسول (ص) در آن می‌نگرست و از هر چه می‌پرسیدند نشان میداد، بعاقبت گفتند: امّا النّعت فو اللَّه لقد اصاب، پس گفتند یا محمّد از کاروان ما که از شام می‌آید چه خبر داری؟
هوش مصنوعی: ابن عباس و عایشه از پیامبر (ص) روایت می‌کنند که او از بعضی اوقات در دلش اندوهی داشت چون می‌دانست که برخی مردم سخنانش را قبول نخواهند کرد و او را دروغگو می‌دانند. روزی شخصی به نام بو جهل به تمسخر از او پرسید: "امروز چه خبر جدیدی داری؟" پیامبر پاسخ داد که امشب به بیت المقدس برده شده بود. بو جهل با تعجب گفت: "واقعا تو در یک شب از مکه به بیت المقدس رفته‌ای و صبح به ما برگشته‌ای؟" پیامبر تأیید کرد. بو جهل به دنبال این، گروهی از قریش را جمع کرد و به آنها همان سخن را گفت. آنها تمامشان فریاد زدند که: "این دروغگو را ببینید چه می‌گوید!" یکی از آن‌ها به ابوبکر خبر داد و او گفت: "اگر او چنین گفته، راست می‌گوید." از آن روز به ابوبکر لقب صدیق داده شد. سپس یکی از کسانی که به بیت المقدس سفر کرده بود از پیامبر پرسید که آیا می‌تواند توصیفی از مسجد بیت المقدس بدهد. پیامبر شروع به توصیف کرد و از آنچه دیده بود گفت. وقتی برخی جزئیات را بیان کرد که قبلاً ندیده بود، خداوند به جبرئیل دستور داد تا آن موقع مسجد اقصی را به مکه نشان دهد و پیامبر به آن نگاه کرد و توضیحات لازم را داد. در نهایت از او پرسیدند: "از کاروان ما که از شام می‌آید چه خبر داری؟"
قال: یقدمها جمل اورق علیه کذا و فیها فلان و فلان و تقدم یوم کذا مع طلوع الشّمس فخرجوا فی ذلک الیوم، فقال قائل منهم هذه الشّمس قد شرقت، فقال آخر و هذه الإبل قد اقبلت یقدمها جمل اورق و فیها فلان و فلان کما قال محمّد، فلم یؤمنوا و لم یفلحوا و قالوا ما سمعنا بمثل هذا قطّ«إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ مُبِینٌ».
هوش مصنوعی: گفت: شترانی با بارهایی از نوع خاص به سوی ما می‌آیند و در آن‌ها فلان و فلان هستند و وعده آمدن آن‌ها در روز خاصی با طلوع خورشید داده شده است. در آن روز، افرادی گفتند: "این خورشید در حال طلوع است." دیگری گفت: "و این شتران در حال نزدیک شدن هستند، شترانی با بارهایی از نوع خاص و در آن‌ها فلان و فلان به گفته محمد." اما آن‌ها ایمان نیاوردند و موفق نشدند و گفتند: "ما هرگز چیزی مشابه این نشنیده‌ایم، این چیزی جز جادو نیست."