گنجور

۹ - النوبة الثالثة

قوله تعالی: «مَنْ کَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِیمانِهِ إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمانِ» باصدق دل و عقد درست در توحید بوقت ضرورت و حالت اکراه، بر زبان کلمه کفر راندن زیان ندارد، و فسخ عهد دین نبود، از روی اشارت جوانمردان طریقت را و محققان ارادت را رخصتی است اگر گاه گاه بحکم ضرورت بشریّت در تحصیل معلوم بکوشند و باسباب باز نگرند، چون اندازه ضرورت در آن کوش دارند نه در صحّت ارادت ایشان قدح آرد، نه در قصد ایشان فترت افکند، اینست سرّ آن که پیغامبران مرسل با جلالت منزلت و کمال قربت ایشان حظوظ نفس دست بنداشته‌اند. موسی کلیم (ع) بمقام مکالمت و مناجات رسید و بر بساط انبساط نواخت: «وَ أَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّةً مِنِّی وَ لِتُصْنَعَ عَلی‌ عَیْنِی» یافت، با این همه قربت و زلفت طعام خواست گفت: «رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ» ای انّی جائع فاطعمنی طعام، خواستن فراموش نکرد که قوّت حال وی بآن جای رسیده بود که آن خواستن مرو را هیچ زیان نکرد و در قصد وی فترت نیاورد، و اگر بجای وی پیغامبران دیگر بودی که او را این قوّت مباسطت در مقام نبوّت نبودی مانا که در بیداء کبریا و عظمت حق چنان متلاشی گشتی که حظوظ دنیا و آخرت جمله فراموش کردی و از هیبت حضرت با سؤال نپرداختی، از اینجا گفت امیر المؤمنین علی (ع): خیار هذه الامّة الّذین لا یشغلهم دنیاهم عن آخرتهم و لا آخرتهم عن دنیاهم. و این قوّت خاصیت انبیاء است، ربّ العزّه دل ایشان معدن این قوّت ساخته و ایشان را بآن مخصوص کرده، نبینی که مصطفی (ص) در بدایت کار همه اشتغال وی بحق بود، همه راز دل وی و اندیشه سینه وی با حق بود، و آرام و آسایش وی بذکر حق بود، و از کمال شوق و مهر و محبّت حق او را پروای خلق نمی‌بود و طاقت مجالست اغیار نمی‌داشت و نه دل وی احتمال صحبت خلق می‌کرد، تا ربّ العزّه او را فرمان داد که: «وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ» ای محمّد کار آن دارد و قوّت آن بود که در ظاهر با خلق می‌باشی و سرّ خود هم چنان در حضرت مشاهدت می‌داری، نه آن مشاهدت نصیب خلق از تو باز دارد، نه صحبت خلق ترا از مشاهدت بگرداند، و فی معناه انشد:

و لقد جعلتک فی الفؤاد محدّثی
و ابحت جسمی للمرید جلوسی‌
فالجسم منّی للجلیس مؤانس
و حبیب قلبی فی الفؤاد انیسی‌

و هم ازین بابست که داود پیغامبر (ص) اختیار عزلت کرد، پیوسته در کوه و صحرا تنها طواف کردی و گوشه‌ای گرفتی، از جبّار کائنات عزّ عزّه فرمان آمد که ای داود چرا تنها روی و تنها نشینی؟ و خود جلّ جلاله بوی داناتر.

داود (ع) گفت: قلیت المخلوقین فیک خداوندا در یاد تو و مهر تو خلق را دشمن می‌دارم و با ایشان بود نمی‌توانم، ربّ العزّه گفت: یا داود ارجع الیهم فان اتیتنی بعبد آبق کتبتک جهیدا.

«ثُمَّ إِنَّ رَبَّکَ لِلَّذِینَ هاجَرُوا مِنْ بَعْدِ ما فُتِنُوا» حقیقت هجرت آنست که از نهاد خود هجرت کنی، بترک خود و مراد بگویی، قدم نیستی بر تارک صفات خود نهی، تا مهر ازل پرده بردارد، و عشق لم یزل جمال خود بنماید، نیکو گفت آن جوانمرد که گفت.

نیست عشق لا یزالی را در آن دل هیچ کار
کو هنوز اندر صفات خویش ماندست استوار

آن مهتر عالم و سید ولد آدم که مقصود موجودات بود و نقطه دائره حادثات بود، پیوسته این دعا کردی که: اللّهم لا تکلنا الی انفسنا طرفة عین و لا اقلّ من ذلک بار خدایا، نهادی که رقم خلقیّت و نسبت مخالفت دارد از پیش ما بردار و بار نفس ما از ما فرو نه تا در عالم توحید روان گردیم، فرمان آمد که ای سید پیش از خواست تو خواست ما کار تو بساخت و بار تویی تو از تو فرو نهاد: «وَ وَضَعْنا عَنْکَ وِزْرَکَ» ای محمد اگر کسی بخودی خود آمد تو نه بخود آمدی، کت آوردم: «أَسْری‌ بِعَبْدِهِ» ور کسی برای خود آمد تو نه برای خود آمدی که رحمت جهانیان را آمدی: «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ» همینست حال ابراهیم خلیل (ع)، آدم هنوز در کتم عدم بود که ربّ العزّه رقم خلّت بآن مهتر فرو کشید و آتش شوق خود در باطن وی نهاد و جمال عشق لم یزل روی بوی آورد، و الیه الاشارة بقوله: «وَ لَقَدْ آتَیْنا إِبْراهِیمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ» پس چون در وجود آمد آن روز که در آن صحراء تحیر ایستاده، دل بمهر سرمدیت افروخته و جان از شراب نیستی مست گشته، در آن وقت صبوح عاشقان و های و هوی مستان و عربده بی دلان از سر خمار شراب نیستی بزبان بیخودی در هر چه نظاره کرد می‌گفت: «هذا رَبِّی» خود را دید در شهود جلال و جمال حق مستهلک شده، و زبود خلق و بود خود بی خبر گشته لا جرم ربّ العزّه در نواخت وی بیفزود و او را یک امّت شمرد، گفت: «إِنَّ إِبْراهِیمَ کانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ حَنِیفاً» ابراهیم (ع) گفت خداوندا همه تو بودی و همه تویی، پس اللَّه تعالی گفت: «امة» خود تویی و جمع همه تویی بس، آری: «من کان للَّه کان اللَّه له».

آن گه گفت: «شاکِراً لِأَنْعُمِهِ» ابراهیم (ع) شکر نعمت بگزارد که ولی نعمت را بشناخت، حکم را بی اعتراض قبول کرد و بهر چه پیش آمد بی کراهیت رضا داد، «اجْتَباهُ وَ هَداهُ إِلی‌ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ» راه بندگی بدید و در بندگی راست رفت، دانست که آن راه نه بخود دید که نمودند، و نه بجهد بندگی بآن رسید که رسانیدند.

پیر طریقت گفت: الهی دانی بچه شادم؟ بآنک نه بخویشتن بتو افتادم، الهی تو خواستی نه من خواستم، دوست بر بالین دیدم چو از خواب برخاستم:

اتانی هواها قبل ان اعرف الهوی
فصادف قلبا فارغا فتمکّنا

«ثُمَّ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً» ای محمّد بر پی ملّت ابراهیم رو، و کان ملّة ابرهیم (ع) الخلق و السّخاء و الایثار و الوفاء فاتبعه النّبی (ص) و زاد علیه حتّی جاد بالکونین عوضا عن الحقّ، فقال تعالی: «وَ إِنَّکَ لَعَلی‌ خُلُقٍ عَظِیمٍ».

«ادْعُ إِلی‌ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ» جای دیگر گفت: «قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ عَلی‌ بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی» دعوت براه خدای تعالی دیگرست و دعوت بخدا دیگر، آن را واسطه در میانست و این را حق ترجمانست، آنچ بواسطه گفت نتیجه آن طاعتست و ترک مخالفت، و آنچ بی واسطه گفت ثمره آن تفرید است و ترک تدبیر، تفرید یگانه کردن همّتست هم در ذکر و هم در نظر: در ذکر آنست که در یاد وی جز وی نخواهی و در ذکر وی جز از وی ببیم نباشی، و در نظر آنست که بهر که نگری او را بینی و به هیچ کس جز وی سر فرو نیاری، و سرّ این سخن آنست که آنجا که واسطه سبیل در میان آورد از نامهای خود: «رب» گفت زیرا که نصیب عامّه خلق در آنست، و ذلک معنی التربیة. و آنجا که بی واسطه سبیل است: «اللَّه» گفت از نصیب خلق تهی و بجلال لم یزل مستغنی، ای جوانمرد اگر نه برای انس جان عاشقان بودی این جلوه گری جمال نام اللَّه تعالی با استغناء جلال و عزّت خود بر جان و دل عاشقان چرا بودی؟ ور نه برای مرهم درد سوختگان و رحمت بر ضعف بیچارگان بودی، «ادْعُ إِلی‌ سَبِیلِ رَبِّکَ» چرا گفتی.

آری می‌خواند و دعوت می‌کند تا خود که سزای آن بود که منادی حق را بجان و دل بپذیرد و پاسخ کند.

عالمیان دو گروهند: قومی در آمده و جان و دل خود در مجمره معرفت عود وار بر آتش محبّت نهاده و سوخته، ایشانند که نداء حق نیوشیدند و دعوت رسول بجان و دل پذیرفتند و اجابت کردند و بوفای عهد روز بلی باز آمدند که: «یُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ لا یَنْقُضُونَ الْمِیثاقَ». دیگر گروه از درگاه ازل طغرای قهر بر جان ایشان کشیدند و داغ مهجوری بر ایشان نهادند تا دلهای خود را دار الملک شیاطین ساختند، نه نداء حق بگوش دل ایشان رسیده، و نه اجابت دعوت رسول را سزا بوده، این هر دو گروهند که ربّ العالمین گفت: «إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ» می‌گوید جلّ جلاله من از حال هر دو گروه آگاهم و هر کس را آنچ سزای وی بود دادم، گوهر نهاد عارفان می‌بینم، طینت صفات منکران می‌دانم، فردا هر کس را بسزا و جزاء خود رسانم و بمحلّ و منزل خود فرود آرم، من آن خداوندم که فراخ توانم، بی دستور و بی یار، توانا بر هر کار پیش از آن کار، نه مرا چیزی دور نه کاری بر من دشوار.

«إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ الَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ» این آیت از جوامع قرآنست، هر چه نواخت اللَّه تعالی است مر بنده را در دو جهان از مثوبات و مکرمات در زیر اینست که گفت: «إِنَّ اللَّهَ مَعَ» و هر چه انواع خدمتست و فنون طاعت و اصول عبادت که بنده کند، اللَّه تعالی را همه در تحت این شود که: «اتَّقَوْا» و هر چه حقوق خلق است بر یکدیگر در فنون معاملات همه در زیر اینست که: «مُحْسِنُونَ» متّقیان و محسنان بحقیقت ایشانند که از خاک قدم ایشان بوی نسیم محبّت آید، اشک دیده‌شان اگر بر زمین افتد نرگس ارادت شکفد، اگر تجلّی‌ وقت ایشان بر سنگ آید عقیق گردد، و اگر بر آب افتد رحیق شود، و اگر آتش شوق ایشان زبانه زند عالم بسوزد، و اگر نور معرفت ایشان اشراقی کند گیتی بیفروزد، در شهرهاشان مقام نبود، با مردمان‌شان آرام نبود، عام را در سال دو عید بود، ایشان را هر نفسی عیدی بود، عید عام از دیدن ماه بود، عید ایشان بر مشاهده اللَّه بود، عید عام از گردش سال بود، عید ایشان با فضال ذو الجلال بود، آن ماه رویان فردوس و حوران بهشت از هزاران سال باز در آن بازار گرم منتظر ایستاده‌اند تا کی بود که رکاب دولت این متّقیان و محسنان بعلّیین رسانند و ایشان بطفیل اینان قدم در آن موکب دولت نهند که: «فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ».

اطلاعات

وزن: فعلات فعلن فعلات فعلن
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: «مَنْ کَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِیمانِهِ إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمانِ» باصدق دل و عقد درست در توحید بوقت ضرورت و حالت اکراه، بر زبان کلمه کفر راندن زیان ندارد، و فسخ عهد دین نبود، از روی اشارت جوانمردان طریقت را و محققان ارادت را رخصتی است اگر گاه گاه بحکم ضرورت بشریّت در تحصیل معلوم بکوشند و باسباب باز نگرند، چون اندازه ضرورت در آن کوش دارند نه در صحّت ارادت ایشان قدح آرد، نه در قصد ایشان فترت افکند، اینست سرّ آن که پیغامبران مرسل با جلالت منزلت و کمال قربت ایشان حظوظ نفس دست بنداشته‌اند. موسی کلیم (ع) بمقام مکالمت و مناجات رسید و بر بساط انبساط نواخت: «وَ أَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّةً مِنِّی وَ لِتُصْنَعَ عَلی‌ عَیْنِی» یافت، با این همه قربت و زلفت طعام خواست گفت: «رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ» ای انّی جائع فاطعمنی طعام، خواستن فراموش نکرد که قوّت حال وی بآن جای رسیده بود که آن خواستن مرو را هیچ زیان نکرد و در قصد وی فترت نیاورد، و اگر بجای وی پیغامبران دیگر بودی که او را این قوّت مباسطت در مقام نبوّت نبودی مانا که در بیداء کبریا و عظمت حق چنان متلاشی گشتی که حظوظ دنیا و آخرت جمله فراموش کردی و از هیبت حضرت با سؤال نپرداختی، از اینجا گفت امیر المؤمنین علی (ع): خیار هذه الامّة الّذین لا یشغلهم دنیاهم عن آخرتهم و لا آخرتهم عن دنیاهم. و این قوّت خاصیت انبیاء است، ربّ العزّه دل ایشان معدن این قوّت ساخته و ایشان را بآن مخصوص کرده، نبینی که مصطفی (ص) در بدایت کار همه اشتغال وی بحق بود، همه راز دل وی و اندیشه سینه وی با حق بود، و آرام و آسایش وی بذکر حق بود، و از کمال شوق و مهر و محبّت حق او را پروای خلق نمی‌بود و طاقت مجالست اغیار نمی‌داشت و نه دل وی احتمال صحبت خلق می‌کرد، تا ربّ العزّه او را فرمان داد که: «وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ» ای محمّد کار آن دارد و قوّت آن بود که در ظاهر با خلق می‌باشی و سرّ خود هم چنان در حضرت مشاهدت می‌داری، نه آن مشاهدت نصیب خلق از تو باز دارد، نه صحبت خلق ترا از مشاهدت بگرداند، و فی معناه انشد:
هوش مصنوعی: در آیه‌ای از قرآن آمده است که کسی که بعد از ایمان به خدا کافر شود، تنها در صورتی که تحت فشار و اجبار باشد و دلش از ایمان آرام باشد، نمی‌تواند گناهی مرتکب شود. در شرایط ضروری، گفتن کلمات کفر آسیبی نخواهد داشت و این به معنای انحلال عهد دین نیست. این مطلب نشان می‌دهد که اگر افراد در شرایط خاص برای به دست آوردن اطلاعات تلاش کنند و به وسیله‌های دنیوی نگاه کنند، دلیل بر نقص ارادت آن‌ها نیست و در نیت آن‌ها خللی ایجاد نمی‌کند. این ویژگی خاص انبیاء است که حتی در نزدیکی خدا نیز توجه به نیازهای دنیوی خود را فراموش نمی‌کنند. به عنوان مثال، حضرت موسی علیهم‌السلام که به مقام مکالمه با خدا رسید، با وجود نزدیکی به خدا، درخواست غذا کرد و این درخواست آسیبی به ایمان او نزد. این نشان‌دهنده این است که انبیاء می‌توانند همزمان به امور دینی و دنیوی توجه داشته باشند، بدون اینکه یکی بر دیگری تأثیر منفی بگذارد. در نهایت، امیرالمؤمنین علی (ع) هم اشاره کرده‌اند که بهترین افراد آنهایی هستند که دنیا و آخرت آن‌ها بر یکدیگر تأثیر منفی نمی‌گذارد، و این ویژگی منحصر به انبیاء است.
و لقد جعلتک فی الفؤاد محدّثی
و ابحت جسمی للمرید جلوسی‌
هوش مصنوعی: من تو را در دل خود به عنوان کسی که با من صحبت می‌کند قرار دادم و به جسم خود اجازه نشستن تو را دادم.
فالجسم منّی للجلیس مؤانس
و حبیب قلبی فی الفؤاد انیسی‌
هوش مصنوعی: بدن من برای همراهانم آرامش‌بخش و دلدار است و محبوب قلب من در دل، مونس و همراهم است.
و هم ازین بابست که داود پیغامبر (ص) اختیار عزلت کرد، پیوسته در کوه و صحرا تنها طواف کردی و گوشه‌ای گرفتی، از جبّار کائنات عزّ عزّه فرمان آمد که ای داود چرا تنها روی و تنها نشینی؟ و خود جلّ جلاله بوی داناتر.
هوش مصنوعی: داوود پیامبر به همین دلیل تصمیم به کناره‌گیری گرفت و همیشه در کوه‌ها و دشت‌ها به تنهایی می‌گشت و در گوشه‌ای خلوت می‌نشست. از سوی خداوند، فرمانی صادر شد که ای داوود چرا به تنهایی زندگی می‌کنی و دور از دیگران هستی؟ و خداوند به خوبی آگاه است که چه می‌گذرد.
داود (ع) گفت: قلیت المخلوقین فیک خداوندا در یاد تو و مهر تو خلق را دشمن می‌دارم و با ایشان بود نمی‌توانم، ربّ العزّه گفت: یا داود ارجع الیهم فان اتیتنی بعبد آبق کتبتک جهیدا.
هوش مصنوعی: داود (ع) گفت: به خداوندا، من در یاد تو و محبت تو خلق را دشمن می‌دارم و نمی‌توانم با آنها باشم. پروردگار فرمود: ای داود، به سوی آنها برگرد؛ زیرا اگر به نزد من بیایی و بنده‌ای فراری را بیاوری، نام تو را در زمره بهترین‌ها قرار می‌دهم.
«ثُمَّ إِنَّ رَبَّکَ لِلَّذِینَ هاجَرُوا مِنْ بَعْدِ ما فُتِنُوا» حقیقت هجرت آنست که از نهاد خود هجرت کنی، بترک خود و مراد بگویی، قدم نیستی بر تارک صفات خود نهی، تا مهر ازل پرده بردارد، و عشق لم یزل جمال خود بنماید، نیکو گفت آن جوانمرد که گفت.
هوش مصنوعی: حقیقت هجرت این است که از دنیای درون و خواسته‌های نفسانی خود فاصله بگیری، به دور از خودخواهی‌ها و طمع‌ها قرار بگیری. باید از ویژگی‌ها و صفات منفی خود عبور کنی تا بتوانی به درک و مشاهده زیبایی‌های عشق و حقیقت نائل شوی. جوانمردی به خوبی این مفهوم را بیان کرده است.
نیست عشق لا یزالی را در آن دل هیچ کار
کو هنوز اندر صفات خویش ماندست استوار
هوش مصنوعی: عشق دائمی در آن دل هیچ تاثیری ندارد، چرا که هنوز ویژگی‌های خود را به ثبات رسانده است.
آن مهتر عالم و سید ولد آدم که مقصود موجودات بود و نقطه دائره حادثات بود، پیوسته این دعا کردی که: اللّهم لا تکلنا الی انفسنا طرفة عین و لا اقلّ من ذلک بار خدایا، نهادی که رقم خلقیّت و نسبت مخالفت دارد از پیش ما بردار و بار نفس ما از ما فرو نه تا در عالم توحید روان گردیم، فرمان آمد که ای سید پیش از خواست تو خواست ما کار تو بساخت و بار تویی تو از تو فرو نهاد: «وَ وَضَعْنا عَنْکَ وِزْرَکَ» ای محمد اگر کسی بخودی خود آمد تو نه بخود آمدی، کت آوردم: «أَسْری‌ بِعَبْدِهِ» ور کسی برای خود آمد تو نه برای خود آمدی که رحمت جهانیان را آمدی: «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ» همینست حال ابراهیم خلیل (ع)، آدم هنوز در کتم عدم بود که ربّ العزّه رقم خلّت بآن مهتر فرو کشید و آتش شوق خود در باطن وی نهاد و جمال عشق لم یزل روی بوی آورد، و الیه الاشارة بقوله: «وَ لَقَدْ آتَیْنا إِبْراهِیمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ» پس چون در وجود آمد آن روز که در آن صحراء تحیر ایستاده، دل بمهر سرمدیت افروخته و جان از شراب نیستی مست گشته، در آن وقت صبوح عاشقان و های و هوی مستان و عربده بی دلان از سر خمار شراب نیستی بزبان بیخودی در هر چه نظاره کرد می‌گفت: «هذا رَبِّی» خود را دید در شهود جلال و جمال حق مستهلک شده، و زبود خلق و بود خود بی خبر گشته لا جرم ربّ العزّه در نواخت وی بیفزود و او را یک امّت شمرد، گفت: «إِنَّ إِبْراهِیمَ کانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ حَنِیفاً» ابراهیم (ع) گفت خداوندا همه تو بودی و همه تویی، پس اللَّه تعالی گفت: «امة» خود تویی و جمع همه تویی بس، آری: «من کان للَّه کان اللَّه له».
هوش مصنوعی: آن بزرگ عالم و پیشوای انسان‌ها که هدف تمام موجودات و نقطه مرکزی حوادث بود، همواره این دعا را می‌کرد: «خداوند، ما را به خودمان واگذار نکن، حتی به اندازه یک چشم برهم زدن.» او از خداوند خواسته بود که بار گناه و ضعف ما را برطرف کند تا ما بتوانیم در مسیر توحید حرکت کنیم. اما فرمان الهی این بود که: «ای محمد، پیش از آن که تو بخواهی، ما خواسته تو را برآورده کردیم و بار تو را بر زمین گذاشتیم.» این یعنی تو، آنقدر مهم هستی که ما کارهای تو را مدیریت می‌کنیم. خداوند فرمود: «ما تو را به خود آوردیم.» و تو برای خودت نیامدی، بلکه به عنوان رحمتی برای همه انسان‌ها به دنیا آمدی. این وضعیت ابراهیم خلیل (علیه‌السلام) نیز بود. وقتی آدم هنوز در عدم وجود داشت، خداوند آتش شوق خود را در دل ابراهیم قرار داد و نشان جمال خود را به او بخشید. زمانی که ابراهیم به وجود آمد و در آن صحرا ایستاد، دلش به عشق خدا روشن و جانش به خمار عشق قدیم مست شده بود. در آن لحظه صدای عاشقان و مست‌ها را می‌شنید و در هر چیزی که می‌نگریست می‌گفت: «این خداوند من است.» او خود را در جلال و جمال حق فراموش کرده بود و از وجود خود بی‌خبر بود. در نتیجه، خداوند به او بزرگی بخشید و او را یک امت شمرد، گفت: «ابراهیم، یک امت بود و کاملاً بر خداوند قانت و حنیف بود.» ابراهیم (علیه‌السلام) گفت: «خدایا، تویی و فقط تویی.» و خداوند گفت: «این امت خود تویی و در واقع همه تویی؛ آری، کسی که برای خدا باشد، خداوند هم برای او خواهد بود.»
آن گه گفت: «شاکِراً لِأَنْعُمِهِ» ابراهیم (ع) شکر نعمت بگزارد که ولی نعمت را بشناخت، حکم را بی اعتراض قبول کرد و بهر چه پیش آمد بی کراهیت رضا داد، «اجْتَباهُ وَ هَداهُ إِلی‌ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ» راه بندگی بدید و در بندگی راست رفت، دانست که آن راه نه بخود دید که نمودند، و نه بجهد بندگی بآن رسید که رسانیدند.
هوش مصنوعی: سپس گفت: ابراهیم (ع) از نعمت‌های الهی سپاسگزاری کرد و دلیلش این بود که ولی نعمت را به خوبی شناخت. او بدون هیچ اعتراضی حکم را پذیرفت و در هر شرایطی با رضایت، آنچه برایش پیش آمد را قبول کرد. خدا او را انتخاب کرد و به راه راست هدایت نمود. او مسیر بندگی را شناخت و در این راه به درستی قدم گذاشت و فهمید که این مسیر را نه به خاطر خود، بلکه به خاطر ارشاد الهی یافته و به بندگی رسید.
پیر طریقت گفت: الهی دانی بچه شادم؟ بآنک نه بخویشتن بتو افتادم، الهی تو خواستی نه من خواستم، دوست بر بالین دیدم چو از خواب برخاستم:
هوش مصنوعی: یکی از عارفان فرمود: ای خدا، آیا می‌دانی که من چقدر شادم؟ چونکه من خودم به تو نیامدم، بلکه تو خواستی که من بیایم. وقتی که از خواب بیدار شدم، دوستم را در کنارت دیدم.
اتانی هواها قبل ان اعرف الهوی
فصادف قلبا فارغا فتمکّنا
هوش مصنوعی: هوا و عشق به من روی آورد قبل از آن که من آن را بشناسم، و قلبی که آماده پذیرش بود را یافت و به راحتی در آن جا گرفت.
«ثُمَّ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً» ای محمّد بر پی ملّت ابراهیم رو، و کان ملّة ابرهیم (ع) الخلق و السّخاء و الایثار و الوفاء فاتبعه النّبی (ص) و زاد علیه حتّی جاد بالکونین عوضا عن الحقّ، فقال تعالی: «وَ إِنَّکَ لَعَلی‌ خُلُقٍ عَظِیمٍ».
هوش مصنوعی: سپس به تو وحی کردیم که از ملت ابراهیم پیروی کنی، که او در دینش میانه‌رو و راستگو بود. ملت ابراهیم (ع) شامل خلق و سخاوت، ایثار و وفاداری است. پیامبر (ص)، این صفات را پیروی کرد و حتی فراتر از آن رفت و تمام وجودش را برای حق فدای کرد. خداوند فرمود: «وای، یقیناً تو بر خلقی بزرگ هستی».
«ادْعُ إِلی‌ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ» جای دیگر گفت: «قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ عَلی‌ بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی» دعوت براه خدای تعالی دیگرست و دعوت بخدا دیگر، آن را واسطه در میانست و این را حق ترجمانست، آنچ بواسطه گفت نتیجه آن طاعتست و ترک مخالفت، و آنچ بی واسطه گفت ثمره آن تفرید است و ترک تدبیر، تفرید یگانه کردن همّتست هم در ذکر و هم در نظر: در ذکر آنست که در یاد وی جز وی نخواهی و در ذکر وی جز از وی ببیم نباشی، و در نظر آنست که بهر که نگری او را بینی و به هیچ کس جز وی سر فرو نیاری، و سرّ این سخن آنست که آنجا که واسطه سبیل در میان آورد از نامهای خود: «رب» گفت زیرا که نصیب عامّه خلق در آنست، و ذلک معنی التربیة. و آنجا که بی واسطه سبیل است: «اللَّه» گفت از نصیب خلق تهی و بجلال لم یزل مستغنی، ای جوانمرد اگر نه برای انس جان عاشقان بودی این جلوه گری جمال نام اللَّه تعالی با استغناء جلال و عزّت خود بر جان و دل عاشقان چرا بودی؟ ور نه برای مرهم درد سوختگان و رحمت بر ضعف بیچارگان بودی، «ادْعُ إِلی‌ سَبِیلِ رَبِّکَ» چرا گفتی.
هوش مصنوعی: دعوت به راه خدا با حکمت همراه است، و در جایی دیگر هم گفته شده که این راه به وضوح و بصیرت ارائه می‌شود. دعوت به سمت خدا دو نوع دارد: یکی با واسطه و دیگری بدون واسطه. دعوت با واسطه به طاعت و پرهیز از مخالفت‌ها می‌انجامد، در حالی که دعوت بدون واسطه به وحدت و نیازی به تدبیر ندارد. وحدت در همت به معنای این است که در یاد خدا فقط او را در نظر داشته باشی و در نظر هم به هر کس نگاه کنی، تنها او را ببینی و به هیچ کس جز او احترام نگذاری. در جایی که واسطه وجود دارد، خدا را به عنوان «رب» یاد می‌کند که نشان‌دهنده نصیب عمومی خلق است، اما وقتی به صورت مستقیم به خدا اشاره می‌کند، از نصیب خلق خالی و تنها با جلال خود باقی می‌ماند. این حقیقت پیامد عشق و محبت به خداست که می‌گوید اگر جمال او برای دل عاشقان نبود، این جلوه‌گری چرا انجام می‌شد؟ بنابراین، این دعوت به سمت خدا تنها برای آرامش دل سوختگان و رحمت بر نیازمندان است.
آری می‌خواند و دعوت می‌کند تا خود که سزای آن بود که منادی حق را بجان و دل بپذیرد و پاسخ کند.
هوش مصنوعی: بله، او می‌خواند و دعوت می‌کند تا خود را که سزاوار این است قبول کند و با تمام وجود به ندای حقیقت پاسخ دهد.
عالمیان دو گروهند: قومی در آمده و جان و دل خود در مجمره معرفت عود وار بر آتش محبّت نهاده و سوخته، ایشانند که نداء حق نیوشیدند و دعوت رسول بجان و دل پذیرفتند و اجابت کردند و بوفای عهد روز بلی باز آمدند که: «یُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ لا یَنْقُضُونَ الْمِیثاقَ». دیگر گروه از درگاه ازل طغرای قهر بر جان ایشان کشیدند و داغ مهجوری بر ایشان نهادند تا دلهای خود را دار الملک شیاطین ساختند، نه نداء حق بگوش دل ایشان رسیده، و نه اجابت دعوت رسول را سزا بوده، این هر دو گروهند که ربّ العالمین گفت: «إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ» می‌گوید جلّ جلاله من از حال هر دو گروه آگاهم و هر کس را آنچ سزای وی بود دادم، گوهر نهاد عارفان می‌بینم، طینت صفات منکران می‌دانم، فردا هر کس را بسزا و جزاء خود رسانم و بمحلّ و منزل خود فرود آرم، من آن خداوندم که فراخ توانم، بی دستور و بی یار، توانا بر هر کار پیش از آن کار، نه مرا چیزی دور نه کاری بر من دشوار.
هوش مصنوعی: عالمیان به دو دسته تقسیم می‌شوند: گروهی که با تمام وجود در مسیر دانش و معرفت قدم گذاشته و خود را در آتش عشق سوزانده‌اند. این دسته ندا و دعوت خدا را پذیرفته و به آن پاسخ داده‌اند و بر عهد خود پایبند مانده‌اند. گروه دیگر اما از همان ابتدا تحت تأثیر قهر و عزل قرار گرفته و دل‌هایشان به تسلط شیطان درآمده است. این گروه نه صدای حق به گوششان رسیده و نه دعوت پیامبر را رد کرده‌اند. خداوند در قرآن درباره این دو گروه می‌فرماید که او به خوبی حال هر دو دسته را می‌داند و بر اساس شایستگی‌هایشان، پاداش و مجازاتشان را تعیین خواهد کرد. او می‌داند که اندیشه و طبیعت عارفان چگونه است و طینت منکران را نیز می‌شناسد. در نهایت، او پروردگاری تواناست که هیچ کاری بر او دشوار نیست و قبل از هر چیزی قادر به انجام آن است.
«إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ الَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ» این آیت از جوامع قرآنست، هر چه نواخت اللَّه تعالی است مر بنده را در دو جهان از مثوبات و مکرمات در زیر اینست که گفت: «إِنَّ اللَّهَ مَعَ» و هر چه انواع خدمتست و فنون طاعت و اصول عبادت که بنده کند، اللَّه تعالی را همه در تحت این شود که: «اتَّقَوْا» و هر چه حقوق خلق است بر یکدیگر در فنون معاملات همه در زیر اینست که: «مُحْسِنُونَ» متّقیان و محسنان بحقیقت ایشانند که از خاک قدم ایشان بوی نسیم محبّت آید، اشک دیده‌شان اگر بر زمین افتد نرگس ارادت شکفد، اگر تجلّی‌ وقت ایشان بر سنگ آید عقیق گردد، و اگر بر آب افتد رحیق شود، و اگر آتش شوق ایشان زبانه زند عالم بسوزد، و اگر نور معرفت ایشان اشراقی کند گیتی بیفروزد، در شهرهاشان مقام نبود، با مردمان‌شان آرام نبود، عام را در سال دو عید بود، ایشان را هر نفسی عیدی بود، عید عام از دیدن ماه بود، عید ایشان بر مشاهده اللَّه بود، عید عام از گردش سال بود، عید ایشان با فضال ذو الجلال بود، آن ماه رویان فردوس و حوران بهشت از هزاران سال باز در آن بازار گرم منتظر ایستاده‌اند تا کی بود که رکاب دولت این متّقیان و محسنان بعلّیین رسانند و ایشان بطفیل اینان قدم در آن موکب دولت نهند که: «فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ».
هوش مصنوعی: خداوند با کسانی است که تقوی دارند و کارهای نیک انجام می‌دهند. این آیه نشان‌دهنده اهمیت تقوا و احسان در زندگی انسان‌ها است. خداوند برکات و پاداش‌هایی را به بندگان صالح خود عطا می‌کند. بندگان متقی و نیکوکاران در حقیقت افرادی هستند که از وجودشان عطر محبت می‌وزد و اثر اعمال نیکشان در دنیا محسوس است. آنها به قدری با معرفت و عشق به خداوند آراسته‌اند که در زندگی‌شان هر لحظه جشنی برپا است. برای آنها، عید واقعی در مشاهده خداوند و در نزدیکی به اوست. همچنین این افراد به قدری با عظمت هستند که روح و اندیشه‌های زیبای آنها حتی بر طبیعت نیز تأثیر می‌گذارد و باعث تحول می‌شود. در نتیجه، خواهند بود که در بهشت فرشتگان منتظر آنها هستند تا با ورود به مقام والایی در نزد خداوند، به پاداش‌های عظیم دست یابند.