گنجور

۹ - النوبة الثانیة

قوله تعالی: «مَنْ کَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِیمانِهِ إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ» ابن عباس گفت: این آیت در شأن عمّار فرو آمد و یاسر پدر وی و سمیّه مادر وی و صهیب و بلال و خباب و سالم، مشرکان قریش ایشان را تعذیب می‌کردند تا مگر از دین اسلام باز گردند یاسر و سمیّه را بکشتند، اوّل قتیل در اسلام ایشان بودند و عمّار را در چاهی کردند و معذّب همی‌داشتند تا بزبان آن گفت که ایشان را خوش آمد و بظاهر با ایشان بیعت کرد اما دل وی در اسلام راست بود و بایمان آرمیده و آن بیعت را کاره، رسول خدای را (ص) گفتند که عمّار کافر شد، رسول (ص) گفت: کلّا ان عمّارا ملی‌ء ایمانا من قرنه الی قدمه و اختلط الایمان بلحمه و دمه

همگی عمّار پر است از ایمان و ایمان باز گوشت و پوست وی آمیخته، پس از آن عمار رسول خدای را (ص) دید و می‌گریست، رسول (ص) دست مبارک بچشم وی فرو می‌آورد و میگفت: ان عادوا لک فعدلهم بما قلت، فانزل اللَّه تعالی هذه الآیة.

مقاتل گفت: غلامی بود نام وی جبر مولی عامر حضرمی، این عامر او را باکراه بر کفر داشت، غلام کلمه کفر بگفت از بیم سیّد خویش اما دل وی بایمان و اسلام مطمئن بود، اللَّه تعالی در شأن وی این آیت فرستاد، پس از آن عامر مسلمان شد و غلام و سیّد هر دو با هم هجرت کردند، و حسن اسلامهما.

... «إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ» ای علی التلفّظ بکلمة الکفر، «وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمانِ» ای قابل للایمان و ساکن الیه، «وَ لکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْراً» ای فتح صدره لقبول الکفر، «فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ». قوله: «مَنْ کَفَرَ بِاللَّهِ» موضعه رفع بالابتداء و خبره قوله: «فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ» و المعنی من ارتدّ عن دینه فهو مستحقّ لغضب اللَّه و عذابه، و هو عبد اللَّه بن ابی سرح و ابن خطل و مقیس بن صبابة کفروا بعد ایمانهم ثمّ استثنی المکره علی الکفر فقال: «إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمانِ» و هم المستضعفون الّذین کان مشرکو قریش یعذّبونهم لیفتنوهم عن دینهم، این آیت دلیلست که حقیقت ایمان و کفر بدل تعلّق دارد نه بزبان، امّا زبان ترجمانست و معبّر.

«ذلِکَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا» ای ذلک الغضب و العذاب بسبب انّهم، «اسْتَحَبُّوا الْحَیاةَ الدُّنْیا عَلَی الْآخِرَةِ» آثروها علیها، «وَ أَنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ» این همچنانست که گفت: «إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِآیاتِ اللَّهِ لا یَهْدِیهِمُ اللَّهُ» قومی را می‌گوید مخصوص باعیان ایشان در علم او که اللَّه تعالی راه نخواهد نمود ایشان را که در علم وی کافرند.

«أُولئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلی‌ قُلُوبِهِمْ» الطّابع و الخاتم واحد و انّما یقال الطّابع لما لیس بکتابة تقرأ، «وَ سَمْعِهِمْ» ای و علی سمعهم فلا یسمعون، «وَ أَبْصارِهِمْ» فلا یبصرون، ای لا یسمعون حجج اللَّه و لا یبصرونها متّعظین بها و معتبرین «وَ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ» عمّا اعدّ لهم من العذاب.

«لا جَرَمَ» من جعله اسما فهو مفتوح یعنی لا بدّ، «أَنَّهُمْ فِی الْآخِرَةِ هُمُ الْخاسِرُونَ» المغبونون. و من جعله فعلا جعل لا ردّا لکلامهم ثمّ قال جرم ای وجب «أَنَّهُمْ فِی الْآخِرَةِ هُمُ الْخاسِرُونَ».

«ثُمَّ إِنَّ رَبَّکَ لِلَّذِینَ هاجَرُوا» یعنی المستضعفین الّذین کانوا بمکّة، «مِنْ بَعْدِ ما فُتِنُوا» ای عذّبوا و اوذوا حتّی تلفّظوا بما یرضیهم، «ثُمَّ جاهَدُوا» مع النّبی (ص)، «وَ صَبَرُوا» علی الدّین و الجهاد، «إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِها» ای من بعد تلک الفتنة الّتی اصابتهم، «لَغَفُورٌ» یغفر لهم ما تلفّظوا به من الکفر تقیّة، «رَحِیمٌ» بهم حیث لا یعاقبهم بها. بعضی مفسران گفتند این آیت هم در شأن مستضعفانست: عمار یاسر و اصحاب وی، پس از آنک مشرکان ایشان را تعذیب کردند و در دین بفتنه افکندند با رسول خدای (ص) هجرت کردند و در جهاد بکوشیدند و صبر کردند ربّ العالمین پس از آن فتنه که بر ایشان رفت، ایشان را بیامرزید و آن کلمه که برضای کافران گفتند از روی تقیّه بر ایشان بپوشید و بر ایشان رحمت کرد.

ابن عامر «مِنْ بَعْدِ ما فُتِنُوا» بفتح فا و تا خواند و بر دو وجه حمل توان کرد: یکی آنک مراد بدان مستضعفانند که ایشان را یاد کردیم: بلال و صهیب و عمار و خباب یعنی فتنوا انفسهم باظهار ما اکرهوا علیه من الکفر وقایة لانفسهم، و فتنوا فعل ایشان باشد. دیگر وجه آنست که مراد بدین ابو سفیان بن حرب است و حکیم بن حزام و الحرث بن هشام یعنی فتنوا المؤمنین المستضعفین، ای عذّبوهم و حملوهم علی الکفر اکراها می‌گوید ایشان که هجرت کردند پس از آنک رسول خدای (ص) را و مؤمنانرا برنج می‌داشتند و مستضعفان را تعذیب می کردند تا کلمه کفر بر زبان براندند، وانگه جهاد کردند و صبر کردند: «إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحِیمٌ» خداوند تو ایشان را پس آن کردار های ایشان آمرزگاریست مهربان و باین قراءت مفعول محذوفست در هر دو وجه که گفتیم، باقی قرّاء فتنوا خوانند بضمّ فاو کسر تا و باین قراءت آیت در شأن مستضعفان باشد بی خلاف، ای عذّبوا و حمّلوا علی الکفر و الّذین حملوهم علی ذلک هم المشرکون فالمشرکون هم الفاتنون و المستضعفون هم المفتونون، و قراءت اظهر فتنوا است بضمّ فا و کسر تا لهذا المعنی.

«یَوْمَ تَأْتِی» ای اذکر یوم تأتی، «کُلُّ نَفْسٍ» یعنی یوم القیامة، «تُجادِلُ عَنْ نَفْسِها» ای تحتجّ عنها روز قیامت هر کسی خود را حجّتی می‌جوید و عذری می‌آرد، اهل فترت گویند که رسول (ص) ندیدیم، دیوانه گوید خبر نداشتم، طفل گوید ببلوغ نرسیدم، جلاد گوید مأمور بودم، می‌خواره گوید علّت داشتم، بی نماز گوید شغل داشتم، نادان گوید ندانستم، چاکر و شاگرد گوید مستضعف‌ بودم، عاشق گوید نشکیفتم.

قال النّبی (ص): یقول الهالک فی الفترة ربّ لم یأتنی کتاب و لا رسول و یقول المعتوه لم تجعل لی عقلا اعقل به خیرا و لا شرّا و یقول المولود ربّ لم ادرک العمل فتوضع لهم نار فیقال ردّوها او ادخلوها فیردّها او یدخلها من کان فی علم اللَّه سعیدا لو ادرک العمل و یمسک عنها من کان فی علم اللَّه شقیّا لو ادرکه العمل فیقول ایّای عصیتم فکیف لو رسلی بالغیب اتتکم، و فی روایة اخری یقول الاصمّ ربّ جاء الاسلام و ما اسمع شیئا، و یقول الاحمق ربّ جاء الاسلام و الصّبیان یحذفوننی بالبعر، و یقول الهرم ربّ جاء الاسلام و ما اعقل شیئا، و یقول الّذی مات فی الفترة ربّ ما اتانی لک رسول فیأخذ مواثیقهم لیطیعنّه فیرسل الیهم ان ادخلوا النّار فو الّذی نفس محمّد بیده لو دخلوها کانت علیهم بردا و سلاما.

و فی روایة ابی هریرة: فمن دخلها کانت علیه بردا و سلاما و من لم یدخلها سحب الیها. و روی ان کعبا قال لعمر بن الخطّاب: تزفر جهنّم یوم القیامة زفرة لا یبقی ملک مقرّب و لا نبیّ مرسل الّا جثا علی رکبتیه یقول یا ربّ نفسی نفسی حتّی انّ ابراهیم خلیل الرّحمن لیجثوا علی رکبتیه و یقول لا اسئلک الّا نفسی، ثمّ قال کعب انّ هذا لفی کتاب اللَّه فتلا: «یَوْمَ تَأْتِی کُلُّ نَفْسٍ تُجادِلُ عَنْ نَفْسِها». و عن ابن عباس فی هذه الآیة قال: لا تزال الخصومة بین النّاس یوم القیامة حتّی یخاصم الرّوح الجسد، فیقول الرّوح یا ربّ الرّوح منک و انت خلقته لم تکن لی ید ابطش بها و لا رجل امشی بها و لا عین أبصر بها، و یقول الجسد انّما خلقتنی کالخشب لیس لی ید ابطش بها و لا رجل امشی بها فجاء هذا کشعاع النّور فیه نطق لسانی و به ابصرت عینی و به بطشت یدی و به مشت رجلی فجدّد علیه العذاب، قال فیضرب اللَّه تعالی لهما مثلا اعمی و مقعد دخلا حائطا فیه ثمار فالاعمی لا یبصر الثّمار و المقعد لا ینالها فنادی المقعد الاعمی ایتنی ها هنا حتّی تحملنی، قال فدنا منه فحمله فاصابا من الثّمر فعلیهما العذاب، «وَ تُوَفَّی کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ» ای جزاء ما قدّمت من طاعة او معصیة، «وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ» ای لا ینقص من حسناتهم و لا یزاد فی سیّئاتهم.

«وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا قَرْیَةً» یعنی مکّة، «کانَتْ آمِنَةً» ذات امن لا یغار علی اهلها، «مُطْمَئِنَّةً» قارّة باهلها لا یحتاجون الی الانتقال عنها لخوف او ضیق، «یَأْتِیها رِزْقُها» من المأکولات و غیرها، «رَغَداً» ای کثیرا واسعا بلا عناء، «مِنْ کُلِّ مَکانٍ» ای من جمیع نواحیها من الیمن و الشّام و الحبشة، هذا کقوله: «یُجْبی‌ إِلَیْهِ ثَمَراتُ کُلِّ شَیْ‌ءٍ رِزْقاً مِنْ لَدُنَّا»، «فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ» ای جعلت للَّه شرکاء عبدوها معه و شکروها علی نعم اللَّه الّتی انعم بها علیهم انعم جمع نعمة کشدّة و اشدّ، و قیل جمع نعماء کبأساء و ابؤس، و قیل جمع نعم کطعم و اطعم، «فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ» تقدیره فاذاقها اللَّه الجوع و البسها لباس الخوف، «بِما کانُوا یَصْنَعُونَ» من تکذیب النّبیّ و اخراجه من مکّة و ذلک‌

انّ النّبی (ص) دعا علی قریش حین افرطوا فی اذاه فقال: اللّهم اشدد وطأتک علیهم و اجعل لهم سنین کسنی یوسف فقطع اللَّه عنهم التجارات و الامطار و قحطوا سبع سنین متوالیة حتّی اکلوا من شدّة الجوع الجیف و العلهز و هو الوبر یعجن بالدّم و القراد و اوقع اللَّه فی قلوبهم رعب النّبی و المؤمنین حتّی لا یهدئوا فی بیوتهم خوفا منهم.

«وَ لَقَدْ جاءَهُمْ» ای جاء اهل هذه القریة، «رَسُولٌ مِنْهُمْ» ای من نسبهم یعرفونه بأصله و نسبه یدعوهم الی الحقّ، «فَکَذَّبُوهُ» و لم یقبلوا ما جاء هم به من عند اللَّه، «فَأَخَذَهُمُ الْعَذابُ» الی الجوع مکان الرّزق الواسع و الخوف مکان الامن و الطّمأنینة، «وَ هُمْ ظالِمُونَ» ای مشرکون. و قیل «فَأَخَذَهُمُ الْعَذابُ» یعنی قتلوا یوم بدر بالسّیف علی الشّرک، ثمّ خاطب المؤمنین فقال: «فَکُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ حَلالًا طَیِّباً» الحلال الطیب ما یتناوله العبد علی شریطة الاذن بشاهد الذّکر علی قضیّة الادب فی ترک الشّره، و معنی الآیة وسّعنا علیکم ایّها المؤمنون ما ضیّقنا علیهم فکلوا، «وَ اشْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ» و لا تشرکوا علی نعمة اللَّه غیره کما فعل اولئک.

و قوله: «إِنَّما حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةَ وَ الدَّمَ» الآیة... سبق تفسیره فی سورة البقرة.

«وَ لا تَقُولُوا لِما تَصِفُ أَلْسِنَتُکُمُ الْکَذِبَ» ای لا تقولوا لوصف السنتکم الکذب و المعنی لا تقولوا لاجل الکذب و بسببه لا لغیره، «هذا حَلالٌ وَ هذا حَرامٌ» ای یحلّون من غیر امر اللَّه و یحرّمون یعنی البحیرة و السّائبة و ما فی بطون هذه الانعام خالصة لذکورنا و محرّم علی ازواجنا، «لِتَفْتَرُوا عَلَی اللَّهِ الْکَذِبَ» فتقولوا انّ اللَّه حرّم هذا و اللَّه امرنا بها، ثمّ اوعد المفترین فقال: «إِنَّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَی اللَّهِ الْکَذِبَ لا یُفْلِحُونَ» لا ینجون من عذاب اللَّه. و قیل: «لا یُفْلِحُونَ» ای لا یخلدون فی الدّنیا.

«مَتاعٌ قَلِیلٌ» ای هو متاع قلیل لا بقاء له لانّ عمر الدّنیا قصیر، «وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ» فی الآخرة علی کذبهم علی اللَّه.

«وَ عَلَی الَّذِینَ هادُوا» یعنی الیهود، «حَرَّمْنا ما قَصَصْنا عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ» ای ما بیناه لک قبل هذا فی سورة الانعام فی قوله: «وَ عَلَی الَّذِینَ هادُوا حَرَّمْنا کُلَّ ذِی ظُفُرٍ» الآیة... «وَ ما ظَلَمْناهُمْ» بتحریمنا ذلک علیهم، «وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ» بارتکاب المعاصی فحرّمنا ذلک علیهم عقوبة لهم علی معاصیهم. قیل انّما حرّم علی بنی اسرائیل من المطاعم ما حرّم لمعنیین: حرّم علیهم أشیاء عقوبة و حرّم علیهم اشیاء لانّ یعقوب حرّمها علی نفسه.

«ثُمَّ إِنَّ رَبَّکَ لِلَّذِینَ عَمِلُوا السُّوءَ بِجَهالَةٍ» هذه مذمّة لا معذرة فانّ اللَّه تعالی لا یعصیه الّا جاهل به فی حال جهالة. قال الفراء: یعنی من عمل سوء او هو جاهل بانّه سوء فی حال فعله ثمّ تنبّه علیه، و قوله: «ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ أَصْلَحُوا» ای تابوا من معصیة اللَّه و انتهوا عنها و قاموا للَّه بفرائضه، «إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِها» ای من بعد الجهالة و التّوبة، «لَغَفُورٌ رَحِیمٌ» پارسی سوء بدی است و در قرآن آن را بر یازده وجه تفسیر کرده‌اند: یکی بمعنی شدّة، کقوله: «یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ» یعنی شدّة العذاب، «أُولئِکَ لَهُمْ سُوءُ الْحِسابِ وَ یَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ» یعنی شدّة الحساب دیگر وجه بمعنی عقر است پی زدن و کشتن ناقه، کقوله: «وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ» ای بعقر سوم بمعنی زنا، کقوله: «ما عَلِمْنا عَلَیْهِ مِنْ سُوءٍ» یعنی من زنا، «ما جَزاءُ مَنْ أَرادَ بِأَهْلِکَ سُوءاً» ای زنا، «ما کانَ أَبُوکِ امْرَأَ سَوْءٍ» یعنی زانیا. چهارم بمعنی برص: «تَخْرُجْ بَیْضاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ» ای من غیر برص. پنجم بمعنی عذاب، کقوله: «إِنَّ الْخِزْیَ الْیَوْمَ وَ السُّوءَ عَلَی الْکافِرِینَ» یعنی اللّعنة و العذاب، و کقوله: «وَ یُنَجِّی اللَّهُ الَّذِینَ اتَّقَوْا بِمَفازَتِهِمْ لا یَمَسُّهُمُ السُّوءُ» ای العذاب، «وَ إِذا أَرادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً» یعنی عذابا. ششم بمعنی شرک: «ما کُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ» ای شرک، «ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذِینَ أَساؤُا السُّوای‌» ای الذین اشرکوا، «لِیَجْزِیَ الَّذِینَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا» ای اشرکوا، «ثُمَّ إِنَّ رَبَّکَ لِلَّذِینَ عَمِلُوا السُّوءَ» ای الشرک. هفتم بمعنی شتم، کقوله: «وَ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ» یعنی بالشتم «لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ» یعنی بالشتم. هشتم بمعنی بئس، کقوله فی الرّعد: «وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ،» ای بئس الدّار، نظیره: «یَوْمَ لا یَنْفَعُ الظَّالِمِینَ مَعْذِرَتُهُمْ وَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ» ای بئس الدّار. نهم بمعنی ذنب، کقوله فی النّساء: «لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ» یعنی الذّنب فکلّ ذنب یعمله المؤمن فهو جاهل به، و فی الانعام: «أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءاً» ای ذنبا. دهم بمعنی ضرّ، کقوله: «وَ ما مَسَّنِیَ السُّوءُ» ای الضرّ، و فی النّمل: «وَ یَکْشِفُ السُّوءَ» یعنی الضرّ. یازدهم بمعنی قتل و هزیمت، کقوله فی الاحزاب: «إِنْ أَرادَ بِکُمْ سُوءاً» یعنی القتل و الهزیمة، و فی آل عمران: «فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ» یعنی القتل و الهزیمة.

قوله: «إِنَّ إِبْراهِیمَ کانَ أُمَّةً» یعنی معلما للخیر یأتم به اهل الدّنیا.

قال مجاهد: کان مؤمنا وحده و النّاس کلّهم کفار. و فی الخبر انّه کان یقول زمانئذ اللّهم انّک واحد فی السّماء و انا واحد فی الارض اعبدک. و قیل الامّة الامام یؤتم به. ابراهیم (ع) پیشوای شریعت بود و مقتدای خلیقت بود او را امّة خواند از بس که در وی خصلتهای خیر مجتمع بود یعنی که او بجای امّتی است، چندان طاعت و عبادت و خصال خیر که در امّتی جمع شود در وی تنها جمع بود از این جهت او را امّت خواند. و قیل سمّی امة لانّه انفرد فی دهره بالتّوحید، کما قال (ص) فی قسّ بن ساعدة یحشر یوم القیامة امّة. و در قرآن امّتست بمعنی حین، کقوله: «وَ ادَّکَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ» ای بعد حین، و امّتست بمعنی دین، کقوله: «إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی‌ أُمَّةٍ» ای علی دین، و الاصل انّه یقال للقوم یجتمعون علی دین واحد: امّة فیقام الامّة مقام الدّین، و لهذا قیل للمسلمین امّة محمّد (ص) لانّهم علی امر واحد، و قال تعالی: «وَ إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً واحِدَةً» ای مجتمعة علی دین و شریعة، و قال: «لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً» ای مجتمعة علی دین الاسلام... ثمّ قال: «قانِتاً لِلَّهِ» ای مطیعا للَّه قائما بجمیع امر اللَّه عزّ و جل. معنی قنوت طاعت است یعنی ایستاده خدای را بفرمان برداری، و اصل قنوت در لغت قیام است یعنی ایستادن بپای. از مصطفی (ص) پرسیدند که: ایّ الصلاة افضل؟ کدام نماز فاضل‌تر و نیکوتر؟ گفت: طول القنوت‌، ای طول القیام آن نماز که قیام او درازتر و تمامتر، جای دیگر گفت: «أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ» یعنی امّن هو مصلّ، نماز را قنوت نام کرد از بهر آنک قیام در آن فرضست و رکن، و دعا را قنوت گویند از بهر آنک ایستاده خوانند.

روی انّ ابن مسعود قرأ ان معاذا: «کانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ» فقیل غلطت انّما هو ابراهیم فاعادها ثلثا، ثم قال: انّا معاشر اصحاب رسول اللَّه کنّا نشبّهه بابراهیم، ثمّ قال: أ تدرون ما الامّة و ما القانت؟ قلنا اللَّه اعلم، فقال: الامّة الذی یعلم الخیر و القانت المطیع للَّه و کذا کان معاذ بن جبل معلما للخیر مطیعا للَّه. و فی الخبر انّ معاذ بن جبل یبعث یوم القیامة امّة، و قوله: «حَنِیفاً» ای مستقیما علی طریق الحقّ.

و قیل حنف عن دین ابیه و قومه ای عدل و مال الی الاسلام الذی هو دین اللَّه، و قیل حنیفا ای حاجّا، و قیل مختتنا.

قال ابن عباس انّ ابراهیم (ع) اوّل من اضاف الضیف و اوّل من ثرّد الثرید و اوّل من لبس النّعلین و اوّل من قاتل بالسّیف و اوّل من قسم الفی‌ء و اوّل من اختتن علی رأس مائة و عشرین سنة، ثمّ عاش بعد ذلک ثمانین سنة و ذلک انّه کانت وقعة بینه و بین العمالقة فقتل من الفریقین فلم یعرف ابراهیم (ع) اصحابه ان یدفنهم فجعل الختان علامة اهل الاسلام و اختتن یومئذ بالقدوم و هو اسم موضع بالشام، «وَ لَمْ یَکُ مِنَ الْمُشْرِکِینَ» اصلها یکن و انّما حذفت النّون لکثرة استعمال هذا الحرف، برّ اللَّه عزّ و جل ابرهیم من الشرک لانّ الملک کلها ادّعته.

«شاکِراً لِأَنْعُمِهِ» و هو قوله: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی وَهَبَ لِی عَلَی الْکِبَرِ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ»، «اجْتَباهُ» ای اصطفاه لخلّته و اختاره لرسالته، «وَ هَداهُ إِلی‌ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ» ای ارشده الی دین الاسلام لا کما زعمت الیهود و النّصاری.

«وَ آتَیْناهُ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً» یعنی الذّکر و الثّناء الحسن فی النّاس کلّهم و القبول فی جمیع الامم. و قیل یعنی النّبوّة و الخلّة و الکتاب و الحکمة و علی الکبر الولد و الدّعاء و الثّناء فی قول هذه الامّة: اللّهم صلّ علی محمّد و علی آل محمد کما صلّیت علی ابرهیم و آل ابرهیم، «وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ» ای من جملة المرسلین، و قیل مع المرسلین فی الجنّة.

«ثُمَّ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ» ای و بعد ابرهیم بالزّمن الطویل امرناک باتباع طریقته فی عبادة ربّه لیعلم اهل الادیان انّ الذی یدعو محمّد الیه الناس دین ابرهیم. و قیل امر فی هذه الآیة باتباعه فی مناسک الحجّ کما علم ابرهیم.

«إِنَّما جُعِلَ السَّبْتُ» ای تعظیمه و تحریم العمل و الکسب فیه، «عَلَی الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ» و هم الیهود می‌گوید تعظیم روز شنبه و تحریم کسب و عمل درو فرض کردند بر ایشان که مختلف شدند درو، قومی بر دین راست موسی (ع) باز ایستادند بر پی ابرهیم (ع)، و قومی کیش کژ آوردند و بر ابراهیم (ع) بستند، و گفته‌اند اختلاف ایشان آن بود که ربّ العزّه ایشان را تعظیم روز آدینه فرمود گفت: ذروا الاعمال فی یوم الجمعة و تفرّغوا فیه لعبادتی، ایشان آن نپذیرفتند، قومی روز شنبه اختیار کردند و آن را تعظیم نهادند، گفتند روز فراغست و اعظم الایّام آنست، و قومی روز یکشنبه اختیار کردند گفتند درین روز ربّ العزّه ابتداء آفرینش کرد و اوّل روزست که آفرید پس ربّ العالمین ایشان را از فضیلت و شرف روز آدینه محروم کرد و کار روز شنبه بر ایشان سخت کرد و گران بعقوبت آن خلاف که کردند و از بهر آن گفت: «جُعِلَ السَّبْتُ عَلَی الَّذِینَ» یعنی که بر ایشان عقوبتست نه کرامت. و فی ذلک ما

روی ابو هریرة انّ النّبی (ص) قال: کتب اللَّه الجمعة علی من کان قبلنا فاختلفوا فیها و انّ اللَّه هدانا لها فالنّاس لنا تبع فللیهود غدا و للنّصاری بعد غد.

قال قتادة: اختلافهم فی السّبت انّه استحلّه بعضهم و حرّمه بعضهم، «وَ إِنَّ رَبَّکَ لَیَحْکُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فِیما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ» فیتبیّن المحقّ من المبطل.

«ادْعُ إِلی‌ سَبِیلِ رَبِّکَ» ای ادع یا محمّد النّاس الی الاسلام و الدّین ای محمّد خلق خدای را بر اسلام و دین حق خوان، سبیل اینجا بمعنی دین است، کقوله: «وَ یَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ» یعنی غیر دین المؤمنین، «وَ یُرِیدُونَ أَنْ یَتَّخِذُوا بَیْنَ ذلِکَ سَبِیلًا» ای دینا، «قُلْ هذِهِ سَبِیلِی» ای دینی و ملّتی، «بِالْحِکْمَةِ» یعنی بالسنّة، «وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ» ای القرآن، حکمت اینجا سنّت مصطفی است (ص) «وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ» قرآنست، هر جای کتاب با حکمت بهم کرد و اینجا موعظت با حکمت بهم کرد، این موعظت همان کتابست که جایهای دیگر گفت. گفته‌اند حکمت قرآنست و موعظت آن پندها که در قرآنست از امر و نهی و حلال و حرام و عبرتها که نموده و بیان کرده و در قرآن حکمتست بمعنی فهم و علم چنانک لقمان را گفت: «وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَةَ» ای الفهم و العلم، و حکمتست بمعنی تفسیر قرآن، کقوله: «وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ» یعنی تفسیر القرآن و العلم بما فیه، و حکمتست بمعنی نبوّت کقوله: «وَ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ وَ الْحِکْمَةَ» یعنی النّبوّة مع الکتاب، همانست که در سوره ص گفت: «وَ آتَیْناهُ الْحِکْمَةَ وَ فَصْلَ الْخِطابِ»، و در سوره النّساء گفت: «فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهِیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ» یعنی النّبوة.

... «وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» جدال در قرآن بر دو وجه است: یکی بمعنی لجاج و ستیز، کقوله: «وَ لا جِدالَ فِی الْحَجِّ» ای لا مراء فی الحجّ، و در سوره هود گفت: قد جادلتنا» ای ماریتنا فاکثرت مراءنا، و در سوره المؤمن گفت: «ما یُجادِلُ فِی آیاتِ اللَّهِ» ای ما یماری فی آیات اللَّه الّا الّذین کفروا.

دیگر وجه جدالست بمعنی خصومت، کقوله فی سورة الرّعد: «وَ هُمْ یُجادِلُونَ فِی اللَّهِ» ای یخاصمون النّبی (ص) فی اللَّه، و در سوره هود گفت: «یُجادِلُنا فِی قَوْمِ لُوطٍ» ای یخاصمنا، و در سوره الحجّ گفت: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللَّهِ» ای یخاصم فی اللَّه، و در سوره النحل گفت: «وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» ای خاصمهم غیر فظّ و لا غلیظ القلب فی ذلک بل الن لهم جانبک و اعرض عن اذاهم ایّاک و قل لهم مجادلا اذا کنتم ترضون بعقولکم قطعا من الحجارة اربابا و آلهة لکم کیف لا ترضون بمثلی رسولا الیکم مفسّران گفتند این پیش از آیت قتال بوده پس بآیت قتال منسوخ شد و معنی مجادلت و اشتقاق آن و تقسیم آن بشرح در سوره النّساء رفت، و قیل معنی الآیة: ناظر هم علی قدر ما یحتملون، و منه‌

قول النّبی (ص): «امرنا معاشر الانبیاء ان نکلم الناس علی قدر عقولهم».

... «إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ» ای هو اعلم بالفریقین فهو یأمرک فیهما بما هو الصّلاح.

«وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ» العقوبة الاولی فی الآیة علی المجاز و الثّانیة علی الحقیقة خرجت توسعة للقرینة کقوله عزّ و جل: «فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنْکُمْ کَما تَسْخَرُونَ». و فی الخبر: من سبّ عمّارا سبّه اللَّه، «وَ جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها» و معنی الآیة: و ان جازیتم بالعقوبة فجازوا بمثل ما عوقبتم به این در قتل حمزه فرو آمد که روز احد کشته شد و کافران بر وی مثله کردند گوش و بینی وی ببریدند و شکم وی بشکافتند، هند بنت عتبه بیامد و تشفّی خویش را که حمزه برادر وی را کشته بود جگر وی بیرون کرد و بخائید، خواست که فرو برد نتوانست و بیفکند، رسول خدای را (ص) خبر کردند که هند چنین کرد! رسول (ص) گفت: «اما انها لو اکلته لم تدخل النار ابدا، حمزة اکرم علی اللَّه من ان یدخل شیئا من جسده النار»

پس رسول خدا (ص) در حمزه نگرست و او را بر آن صفت دید عظیم رنجور دل و غمگین خاطر گشت گفت: «رحمة اللَّه علیک کنت وصولا للرّحم فعولا للخیرات و لو لا حزن من بعدک علیک لسرنی ان ادعک حتّی تحشر من امراج شتّی».

و روی لو لا ان تکون سنّة او یجزع النّساء لترکته حتّی یحشر من بطون السّباع و حواصل الطّیر، ثمّ قال: اما و اللَّه مع ذلک لامثلنّ بسبعین منهم مکانک

رسول خدا (ص) سوگند یاد کرد که بجای حمزه هفتاد کس از دشمنان مثلت کند، جبرئیل آمد و آیت آورد: «وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ» رسول (ص) از سر آن ضجرت برخاست و سوگند خویش را کفّارت کرد گفت: بل نصبر یا ربّ.

در این آیت ربّ العزّه فرمان داد بمساوات در عقوبت یعنی که زیادت روا نیست، پس ایشان را خواند بر آنچ نیکوترست و بهتر: «وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ لِلصَّابِرِینَ» این ندبست و آن فرمان، ای و لئن صبرتم عن المجازاة بالمثلة لهو، ای الصّبر خیر للصّابرین اگر صبر کنید و فرو گذارید آن مثلث و نکنید آن به است و نیکوتر صابران را، این همچنانست که گفت: «فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَی اللَّهِ». آن گه بر بهینه داشت و بآن فرمود گفت: «وَ اصْبِرْ» یا محمّد علی ما اصابک من اذی فی اللَّه، «وَ ما صَبْرُکَ» ان صبرت.

«الا» بمعونة اللَّه و توفیقه، «وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ» این را دو معنی گفته‌اند: یکی و لا تحزن علیهم فهم شهداء عند اللَّه یرزقون فرحین، «وَ لا تَکُ فِی ضَیْقٍ مِمَّا یَمْکُرُونَ» من القتل و المثلة بر این کشتگان احد غم مخور و اندوه مدار که ایشان شهیدان‌اند بنزدیک خدای تعالی روزی خواران و بجوار حضرت حق شادان و نازان. معنی دیگر آنست که: لا تحزن علی المشرکین فی تکذیبهم ایاک و افراطهم فی اذاک و لا یضیق صدرک بمکرهم فی ابطال دین اللَّه ای محمد غم مخور برین کافران که ایمان نمی‌آورند و راه فرا حق نمی‌برند، دل بتنگ میار اگر ایشان مکر سازند در ابطال دین حق.

معنی اوّل بر قول ایشانست که گفتند: «وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا» تا آخر سورت مدنی است و باقی سورت مکّی. معنی دوم بر قول ایشان است که گفتند سورت همه مکّی است. ضیق بکسر ضاد اسم است و ضیق بفتح ضاد مصدر و اهل مکّه ضیق خوانده‌اند بکسر ضاد در همه قرآن، و گفته‌اند: ضیق بفتح جمع ضیقه است و ضیق بکسر مصدر است، و گفته‌اند ضیق بفتح بمعنی ضیّق است کالمیّت و المیت و ارادها هنا الامر الضیق، و الضیق بالکسر المصدر، و مکر لقب بد کردنست.

«إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا» ای ناصر المتّقین، «وَ الَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ» و معین الذین یقومون بحقوقه و فرائضه. قیل لهرم بن حیّان اوصنا، قال: اوصیکم بالآیات الاواخر من سورة النّحل: «ادْعُ إِلی‌ سَبِیلِ رَبِّکَ» الی آخرها...

۹ - النوبة الاولى: قوله تعالی: «مَنْ کَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِیمانِهِ» هر که کافر شود بخدای خویش پس آنک گرویده بود باو، «إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ» مگر کسی که بیم او را بر سخن دارد از زبان بر ناپسند دل، «وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمانِ» و دل وی آرمیده بایمان، «وَ لکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْراً» اما هر که دل فراخ فرا داد بکفر «فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ» بر ایشان خشمی از اللَّه تعالی، «وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ (۱۰۶)» و ایشانراست عذابی بزرگ.۹ - النوبة الثالثة: قوله تعالی: «مَنْ کَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِیمانِهِ إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمانِ» باصدق دل و عقد درست در توحید بوقت ضرورت و حالت اکراه، بر زبان کلمه کفر راندن زیان ندارد، و فسخ عهد دین نبود، از روی اشارت جوانمردان طریقت را و محققان ارادت را رخصتی است اگر گاه گاه بحکم ضرورت بشریّت در تحصیل معلوم بکوشند و باسباب باز نگرند، چون اندازه ضرورت در آن کوش دارند نه در صحّت ارادت ایشان قدح آرد، نه در قصد ایشان فترت افکند، اینست سرّ آن که پیغامبران مرسل با جلالت منزلت و کمال قربت ایشان حظوظ نفس دست بنداشته‌اند. موسی کلیم (ع) بمقام مکالمت و مناجات رسید و بر بساط انبساط نواخت: «وَ أَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّةً مِنِّی وَ لِتُصْنَعَ عَلی‌ عَیْنِی» یافت، با این همه قربت و زلفت طعام خواست گفت: «رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ» ای انّی جائع فاطعمنی طعام، خواستن فراموش نکرد که قوّت حال وی بآن جای رسیده بود که آن خواستن مرو را هیچ زیان نکرد و در قصد وی فترت نیاورد، و اگر بجای وی پیغامبران دیگر بودی که او را این قوّت مباسطت در مقام نبوّت نبودی مانا که در بیداء کبریا و عظمت حق چنان متلاشی گشتی که حظوظ دنیا و آخرت جمله فراموش کردی و از هیبت حضرت با سؤال نپرداختی، از اینجا گفت امیر المؤمنین علی (ع): خیار هذه الامّة الّذین لا یشغلهم دنیاهم عن آخرتهم و لا آخرتهم عن دنیاهم. و این قوّت خاصیت انبیاء است، ربّ العزّه دل ایشان معدن این قوّت ساخته و ایشان را بآن مخصوص کرده، نبینی که مصطفی (ص) در بدایت کار همه اشتغال وی بحق بود، همه راز دل وی و اندیشه سینه وی با حق بود، و آرام و آسایش وی بذکر حق بود، و از کمال شوق و مهر و محبّت حق او را پروای خلق نمی‌بود و طاقت مجالست اغیار نمی‌داشت و نه دل وی احتمال صحبت خلق می‌کرد، تا ربّ العزّه او را فرمان داد که: «وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ» ای محمّد کار آن دارد و قوّت آن بود که در ظاهر با خلق می‌باشی و سرّ خود هم چنان در حضرت مشاهدت می‌داری، نه آن مشاهدت نصیب خلق از تو باز دارد، نه صحبت خلق ترا از مشاهدت بگرداند، و فی معناه انشد:

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

حاشیه ها

1402/02/07 09:05
یزدانپناه عسکری

32- «ادْعُ إِلی‌ سَبِیلِ رَبِّکَ» ای ادع یا محمّد النّاس الی الاسلام و الدّین ای محمّد خلق خدای را بر اسلام و دین حق خوان، سبیل اینجا بمعنی دین است، کقوله: «وَ یَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ» یعنی غیر دین المؤمنین، «وَ یُرِیدُونَ أَنْ یَتَّخِذُوا بَیْنَ ذلِکَ سَبِیلًا» ای دینا، «قُلْ هذِهِ سَبِیلِی» ای دینی و ملّتی، «بِالْحِکْمَةِ» یعنی بالسنّة، «وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ» ای القرآن، حکمت اینجا سنّت مصطفی است (ص) «وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ» قرآنست، هر جای کتاب با حکمت بهم کرد و اینجا موعظت با حکمت بهم کرد، این موعظت همان کتابست که جایهای دیگر گفت. گفته‌اند حکمت قرآنست و موعظت آن پندها که در قرآنست از امر و نهی و حلال و حرام و عبرتها که نموده و بیان کرده و در قرآن حکمتست بمعنی فهم و علم چنانک لقمان را گفت: «وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَةَ» ای الفهم و العلم، و حکمتست بمعنی تفسیر قرآن، کقوله: «وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ» یعنی تفسیر القرآن و العلم بما فیه، و حکمتست بمعنی نبوّت کقوله: «وَ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ وَ الْحِکْمَةَ» یعنی النّبوّة مع الکتاب، همانست که در سوره ص گفت: «وَ آتَیْناهُ الْحِکْمَةَ وَ فَصْلَ الْخِطابِ»، و در سوره النّساء گفت: «فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهِیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ» یعنی النّبوة.

***

[ابوالقاسم عبدالکریم القشیری]1

«وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ» أی القرآن تبیانا لکل شی‏ء، فیه للمؤمنین شفاء، و هو لهم ضیاء

[محمدعلی الحسینی]2

تفسیر قرآن ، نه پرده برداری از خود قرآن، که قرآن خود آشکار کننده است و نیازی به تبیین ندارد بلکه خود تبیان است

النحل : 89 - وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ

[یزدانپناه عسکری]*

تأویل ادراک و تغییر سطح آگاهی از موضع منطق و کلام به موضع تبیان و بیان

______

1- ابوالقاسم عبدالکریم القشیری، لطائف الإشارات، 3جلد، الهیئة المصریة العامه للکتاب - مصر، چاپ: سوم، 1981 م. ج‏2 ؛ ص314

2- زبانشناسی توحیدی، نظریه و تطبیق، دکتر محمدعلی الحسینی، ترجمه دکتر سیّد حسین سیّدی- انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد 1386 . ص 95