قوله تعالی: «وَ أَوْحی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ» وحی اینجا بمعنی الهام است چنانک آنجا گفت: «وَ إِذْ أَوْحَیْتُ إِلَی الْحَوارِیِّینَ» و معنی الهام آنست که ربّ العزّه در دل جانور افکند تا در طلب منافع خویش برود و آنچ مضرّت وی در آنست بپرهیزد و گفتهاند که در آفرینش وی خود بر آن حالست و بر آن طبع چنانک زنبور عسل که در طباع وی نهاده خانه ساختن و از گل هر میوهای خوردن. و النّحل اسم جنس یذکّر و یؤنّث و واحد النّحل نحلة مثل نخل و نخلة، «أَنِ اتَّخِذِی» ای بان اتّخذی، «مِنَ الْجِبالِ» ای فی الجبال من اینجا بمعنی فی است کقوله: «فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ أَمَرَکُمُ اللَّهُ» ای فی حیث امرکم اللَّه، و کقوله: «أَرُونِی ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ» ای فی الارض، و احتمال کند که «مِنَ الْجِبالِ» من تبعیض بود، لانّ ذلک یوجد فی بعض الجبال، «بُیُوتاً» زنبور خانه را بیوت خواند از بهر آنک بخانهها که ساخته آدمیان بود نیک ماند از حسن صنعت که در آنست و صحّت قسمت بر شکل مسدّس ساخته بالهام ربّانی، «وَ مِنَ الشَّجَرِ» یعنی فی الغیاض و الجبال و الصّحاری، «وَ مِمَّا یَعْرِشُونَ» یرید منازل النّاس ای ما یبنون من السّقوف فیرفعونه و المعنی الهمها اللَّه ان تجعل بیوتها امّا فی جبل او شجر او فی منازل النّاس و ما یبنونه.
و گفتهاند زنابیر عسل کار ایشان از دو حال بیرون نیست یا فرا گذاشته در کوه و صحرا که ایشان را خداوند و مالک نبود، خانهای که سازند در کوه سازند و در درخت، در بیشهها و صحرا چنانک گفت: «مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ» و اگر ایشان را خداوند و مالکی بود خانهای که سازند در سقوف و ابنیه خداوندان خود سازند، چنانک گفت: «وَ مِمَّا یَعْرِشُونَ». قرأ شامی و ابو بکر: «یعرشون» بضمّ الرّاء و قرأ الباقون: «یعرشون» بکسر الرّاء و هما لغتان.
«ثُمَّ کُلِی مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ» یعنی من نور الثمرات کلّها و النّحل لا تأکل من الثّمرات الا وردها و هو السّبب فی العسل للشّفاء، «فَاسْلُکِی سُبُلَ رَبِّکِ» ای طرق ربّک تطلبین فیها الرّعی، «ذُلُلًا» جمع ذلول ای منقادة مسخّرة مطیعة للَّه عزّ و جلّ، باین قول ذللا حال نحل است و صفت وی و روا باشد که ذللا نعت سبل باشد، ای هی مذللة للنّحل سهلة السّلوک. قال مجاهد لا یتوعّر علیها مکان سلکته، «یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ» هو العسل تلقیه من افواهها لکنّه قال من بطونها لان استحالة الاطعمة لا تکون الّا فی البطن، فالنّحل یخرج العسل من بطونها الی افواهها. قول درست آنست که عسل از راه دهن بیرون آید بر مثال لعاب که از دهن آدمی روان شود، از اینجا گفت حسن بصری رحمة اللَّه علیه: لعاب البرّ بلعاب النحل بخالص السّمن ما عابه مسلم فجعله لعابا یخرج من الفم، «مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ» ابیض و اصفر و احمر. و قیل ان الأبیض من العسل یلقیه الشّباب من النّحل، و الاصفر یلقیه الکهول منها، و الاحمر یلقیه الشّیب منها، «فِیهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ» جمهور مفسران بر آنند که فیه کنایت از عسلست یعنی که در عسل شفا است، و شفاء بنکرة گفت یعنی که بعضی دردها را شفا است نه همه: روی ابو سعید الخدری انّ رجلا اتی النبی (ص) فقال: انّ اخی یشتکی بطنه، فقال اسقه عسلا، فذهب، ثمّ رجع فقال قد سقیته فلم یزل ما به، فقال (ص) اذهب و اسقه عسلا فقد صدق اللَّه و کذب بطن اخیک فسقاه ثانیا فبرأ کانّما انشط من عقال.
و قال (ص): لو کان شیء ینجی من الموت لکان السّنا و السّنّوت و السّنوت العسل.
و گفتهاند «فِیهِ شِفاءٌ» این ضمیر با قرآن شود، ای فی القرآن شفاء للنّاس من شبه القلوب، و روا باشد که ضمیر با هر دو برند که مصطفی (ص) گفته:«علیکم بالشفائین العسل و القرآن»
و عن عبد اللَّه قال العسل شفاء من کلّ دواء و القرآن شفاء لما فی الصّدور. و قیل الضّمیر یعود الی ما بیّن اللَّه من الدّلائل و الاعتبار فی البخل فیکون الشّفاء لداء الجهل یقوّ به، قوله تعالی: «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ».
فصل
اعلم انّ النحل خلق یسوقه اللَّه حیث یشاء فاذا اتّخذت بیتا فی ملک بشر کان ما یخرج من بطونها رزقا له لحدوثه فی ملکه، فاذا تحوّلت الی ملک غیره لم یکن له المطالبة بها و کان ما تحدثه فی ملک من تحوّلت الیه من العسل له کما کان ما احدثته فی ملک الاوّل له، ثمّ کذلک کلما انتقلت فان اتّخذت فی ارض موات لا مالک لها کان عسلها لمن بادر الی اخذه و تحصیله بالحیازة و النّقل، و نفس النحل لا یصلح فیها البیع و الشری و لا یقع علیها ملک لعدم الوصول الی احرازها بوجه من الوجوه، و لیست کالصّید من الطیر و الدّواب الّذی اذا صید احرز و حبس حیث شاء صاحبه بقصّ اجنحة الطائر و منع الصید من الخروج باغلاق باب او حافظ او تشکیل و النحل لا یمکن فیها هذا و اللَّه اعلم.
«وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ» ای اوجدکم و لم تکونوا شیئا معنی آنست که شما هیچیز نبودید که اللَّه تعالی شما را بیافرید و از عدم در وجود آورد، «ثُمَّ یَتَوَفَّاکُمْ» پس بمیراند شما را چون روزگار عمر شما برسد و اجل در رسد، کس باشد که مرگ وی در حال طفولیّت بود و کس باشد که در جوانی و کس باشد که در ابتدای پیری، «وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلی أَرْذَلِ الْعُمُرِ» و کس باشد از شما که او را با ارذل العمر برند، و ارذل العمر أرداه یعنی الی الخرف الّذی ینقص عقله. و کان من دعاء النبی (ص): «و اعوذ بک ان أرد الی ارذل العمر»
قتادة گفت: ارذل العمر آنست که عمر وی بنود سال رسد و گفتهاند که هشتاد سال و گفتهاند هر چه بالای هفتاد و پنج بود ارذل العمر است و العمر و العمر و العمر واحد.
روی انس بن مالک قال قال رسول اللَّه (ص): المولود حتّی یبلغ الحنث ما عمل من حسنة اثبت لوالده اولو الدیه فان عمل سیّئة لم تکتب علیه و لا علی والدیه، فاذا بلغ الحنث و جری علیه القلم امر الملکان اللذان معه ان یحفظاه و یسدّداه، فاذا بلغ اربعین سنة فی الاسلام آمنه اللَّه من البلایا الثّلث: من الجنون و الجذام و البرص، فاذا بلغ الخمسین ضاعف اللَّه حسناته، فاذا بلغ ستین سنة رزقه اللَّه الانابة الیه فیما یحبّ، فاذا بلغ سبعین سنة اجابه اهل السّماء، فاذا بلغ ثمانین سنة کتب اللَّه حسناته و تجاوز عن سیّئاته، فاذا بلغ تسعین سنة غفر اللَّه له ما تقدّم من ذنبه و ما تأخر و شفعه فی اهل بیته و کان اسمه عند اللَّه اسیر اللَّه فی ارضه، فاذا بلغ ارذل العمر لکی لا یعلم بعد علم شیئا کتب اللَّه له مثل ما کان یعمل فی صحّته من الخیر و ان عمل سیّئة لم تکتب علیه.
«لِکَیْ لا یَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَیْئاً» ای حتّی یعود بعد العلم جاهلا و یصیر کالصّبیّ الّذی لا عقل له گفتهاند این در شأن کسیست که مؤمن نبود امّا مؤمن اگر چه پیر شود علمی که او را دادهاند وا نستانند. و قیل معناه لئلّا یعمل بعد عمله شیئا ای یفتر عن العمل بالعلم لانّ تأثیر الکبر فی العمل اکثر منه فی العلم. و گفتهاند گردش احوال بنده آن راست که تا خلق بنظر عبرت نگرند و بدانند که آن خداوند که قادرست که بنده را از حال علم با حال جهل برد، قادر است که او را بمیراند و باز او را زنده گرداند، «إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ قَدِیرٌ» که وی جلّ جلاله داناست و تواناست بهر چه خواهد.
«وَ اللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَکُمْ عَلی بَعْضٍ فِی الرِّزْقِ» این آیت ردّی بلیغ است بر مشرکان که خدای را جلّ جلاله انباز گفتند، میگوید اللَّه تعالی افزونی داد لختی را از شما بر لختی یعنی مالک را بر مملوک، مالک آنچ خورد از مال خود خورد که ملک دارد و دست رس دارد و مملوک آنچ خورد از غیر وی خورد که نه ملک دارد و نه دست رس، «فَمَا الَّذِینَ فُضِّلُوا» و هم المالکون، «بِرَادِّی رِزْقِهِمْ» بجا علی رزقهم لعبیدهم حتّی یکون عبیدهم معهم فیه سواء معنی آنست که مالک را آن افزونی رزق و مال که او راست چیزی با بنده درم خریده خویش نمیباید داد تا پس بنده وی با وی در آن یکسان باشد و این مثلی است که ربّ العالمین زد مشرکان را که آفریده وی را انباز وی میگویند، یعنی که شما نمیپسندید و نه سزا میبینید که بردگان شما با شما در ملک یکسان باشند چونست که بندگان مرا با من در ملک یکسان میکنید؟! «أَ فَبِنِعْمَةِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ» استفهام بمعنی الانکار، أ فبأن انعم اللَّه علیهم جحدوا نعمه و جعلوا ما رزقهم لغیره ای اتوصلوا بنعمته الی الکفر به. قرأ عاصم: «تجحدون» بالتّاء علی الخطاب، لقوله: «وَ اللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَکُمْ» و الباقون بالیاء علی الغیبة، لقوله: «فَهُمْ فِیهِ سَواءٌ». ابن عباس گفت: این آیت در شأن ترسایان نجران آمد که در کار عیسی و مادر غلوّ کردند و گفتند آنچ گفتند.
«وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً» یعنی النساء میگوید اللَّه تعالی بیافرید از تنهای شما زنان. قتادة گفت یعنی حوّا که او را از نفس آدم بیافرید از استخوان پهلوی وی. و قیل معناه جعل ازواجکم بشرا من جنسکم لتأنسوا بها انس الشبیه بالشّبیه الموافق، شما را جفتانی آفرید از جنس شما، بشری همچون شما تا با وی انس گیرید که جنس بجنس گراید و شکل با شکل بیارامد.
و در قرآن ازواج بسه معنی آید: یکی زنانند چنانک اینجا گفت و در سوره البقرة و آل عمران و النساء: «أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ» یعنی الحلائل، همانست که در سوره الزّخرف گفت: «أَنْتُمْ وَ أَزْواجُکُمْ تُحْبَرُونَ» و کذلک قوله: «وَ لَکُمْ نِصْفُ ما تَرَکَ أَزْواجُکُمْ» یعنی امرأة الرّجل.
وجه دوم ازواجست بمعنی اصناف چنانک در سوره الشّعراء گفت: «کَمْ أَنْبَتْنا فِیها مِنْ کُلِّ زَوْجٍ کَرِیمٍ» یعنی من کلّ صنف حسن، و دریس گفت: «سُبْحانَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْواجَ کُلَّها» ای الاصناف کلّها، و فی الانعام: «ثَمانِیَةَ أَزْواجٍ» ای اصناف، و فی هود: «مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ» ای من کلّ صنفین، و فی الرّعد: «جَعَلَ فِیها زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ» ای صنفین اثنین.
وجه سوم ازواجست بمعنی قرناء چنانک در سوره الصّافات گفت: «احْشُرُوا الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ أَزْواجَهُمْ» یعنی قرناءهم من الشّیاطین، و قال تعالی: «وَ إِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ» ای قرنت نفوس الکفّار بالشیاطین.
... «وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَزْواجِکُمْ بَنِینَ وَ حَفَدَةً» علماء تفسیر مختلفاند در معنی حفدة ابن عباس گفت و ضحّاک و حسن و جماعتی مفسران که حفدة چاکرانند و خدمتکاران، حفد یحفد حفدا و حفدانا اذا اسرع فی الخدمة و الحافد الخادم و الحفدة جمع کالسّفرة. و منه قول الشاعر:
حفد الولائد بینهنّ و اسلمت
باکفّهنّ ازمّة الاجمال
و منه ما جاء فی دعاء الوتر: و الیک نسعی و نحفد، ای نسرع الی العمل بطاعتک.
مقاتل گفت: بنین پسران خردند که پدر را با ایشان انس بود و حفدة پسران بزرگاند که پدر را خدمت کنند، و گفتهاند حفدة دخترانند لانّهنّ یخدمن فی البیوت اتمّ خدمة. و قیل هم اولاد الاولاد، و قیل هم ازواج البنات و هم الاختان، و قیل هم اولاد المرأة من زوج قبله، «وَ رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ» ای من الحلال. و قیل من اللذیذ کاللّبن و العسل و الثّمار. و قیل هو ما یأتیک عفوا صفوا من غیر مسئلة و فی ذلک ما
روی عبد اللَّه بن السّعدی و کان من بنی مالک بن حسل انّه کان یحدّث قال: قدمت علی عمر بن الخطاب فارسل الیّ بالف دینار فرددتها فقال لم رددتها فقلت انا عنها غنی و ستجد من هو احوج منّی فقال لی خذها فانّ رسول اللَّه (ص) اعطانی عطاء فقلت یا رسول اللَّه انا عنه غنی و ستجد من هو احوج الیه منّی، فقال لی خذه هذا رزق اللَّه اذا ساق الیک رزقا لم تسئله و لم تشره الیه نفسک فهو رزق اللَّه ساقه الیک فخذه.
... «أَ فَبِالْباطِلِ یُؤْمِنُونَ» و هو الاصنام، «وَ بِنِعْمَتِ اللَّهِ هُمْ یَکْفُرُونَ» حیث اضافوا النّعم الی الاصنام و لم یضیفوها الی المنعم بها علیهم. قال ابن حریر: یصدّقون اولیاء الشّیطان بما یحرمونه من البحیرة و اخواتها، «وَ بِنِعْمَةِ اللَّهِ» ای بما احلّ اللَّه لهم من ذلک، «هُمْ یَکْفُرُونَ» ای ینکرون تحلیله.
«وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ» ای و یعبد هؤلاء الکفار من دون اللَّه اصناما، «لا یَمْلِکُ لَهُمْ رِزْقاً مِنَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» یعنی من جهة السّماوات و الارض لانّها لا تقدر علی انزال قطر من السّماء و لا تقدر علی اخراج شیء من نبات الارض، «وَ لا یَسْتَطِیعُونَ» ای لیس لها الآن ملکة و لا فی استطاعتهم ان یملکوا ابدا و انتصاب «شَیْئاً» علی انّه بدل من قوله رزقا او علی انّه مفعول لقوله رزقا.
«فَلا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثالَ» ای لا تجعلوا له مثلا و لا تصفوا فیه شبها فانّه واحد لا مثل له و لا شبه خدای تعالی را انباز مگویید و او را همتا مسازید که او را مثل و مانند نیست، شریک و انباز نیست، آن گه گفت: «إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» خدای تعالی داند و شما ندانید یعنی جز از آنک اللَّه تعالی خویشتن را گفت صفت مکنید که بآن شناخت که وی خود را شناسد شما وی را نشناسید.
و قیل «فَلا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثالَ» ای لا تشبهوه بخلقه و لا تقیسوه علی شیء من خلقه و ذلک انّ ضرب المثل انّما هو لتشبیه ذات بذات او وصف بوصف و تعالی اللَّه عن ذلک، «إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ» ما یکون قبل ان یکون، «وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» قدر عظمته حیث اشرکتم به.
قال الضحّاک: «فَلا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثالَ» ای لا تعبدوا من دونه مالا ینفعکم و لا یضرّکم و لا یرزقکم، «إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ» خطاء ما تضربون من الامثال و صوابه، «وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» خطاء ذلک من صوابه. و قیل انّ اللَّه یعلم انّ ما عبد من دونه باطل و انتم جهلة لا تعلمون.
«ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا» ضرب اینجا بمعنی وصف است، ای وصف اللَّه شبها فیه بیان للمقصود، همانست که گفت: «وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا قَرْیَةً» و کذلک قوله: «فَلا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثالَ» ای لا تصفوا فیه الاشباه: «وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ» ای نصفها فنبیّنها، «وَ کُلًّا ضَرَبْنا لَهُ الْأَمْثالَ یا أَیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیِی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلًا» این همه بمعنی متقاربند. و در قرآن ضرب است بمعنی سیر کقوله: «إِذا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ إِذا ضَرَبْتُمْ فِی الْأَرْضِ وَ آخَرُونَ یَضْرِبُونَ فِی الْأَرْضِ» یعنی یسیرون. و در قرآن ضربست بمعنی زخم زدن کقوله: «فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْناقِ» یعنی الضّرب بالیدین بالسّلاح، و کقوله: «فَضَرْبَ الرِّقابِ» یعنی الضّرب بالسّلاح بالیدین، و در حقّ زنان گفت: «وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ» یعنی بالیدین ضربا غیر مبرّح.
«ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا عَبْداً مَمْلُوکاً» مفسّران را درین آیت دو قول است: یکی آنست که ربّ العزّه خود را مثل زد با معبود باطل که کافران وی را انباز گفتند، میگوید بندهای عاجز مملوک که بر هیچیز پادشاه نه و او را توان انفاق نه با آن خواجه که ملک دارد و او را توان انفاق بود تا چنانک خواهد فراخ میزید و فراخ نفقه می کند، ایشان هر دو برابر و یکسان نهاند، اگر چه خلق ایشان یکسانست بمعنی یکسان نهاند که یکی عاجز است و دیگری قادر، پس چون برابر و یکسان دارند در عبادت خدای تعالی که قادرست و توانا و دانا بهمه چیز، خلق را دارنده و ایشان را روزی دهنده با بتی مرده از سنگ تراشیده، نه او را حرکت و قوّت، نه ازو نفع و ضرّ، آن گه گفت: «الْحَمْدُ لِلَّهِ» ای لیس الامر کما یفعلون و لا القول کما یقولون، ما للاوثان عندهم من ید و لا معروف فتحمد علیه انّما الحمد الکامل للَّه خالصا لانّه هو المنعم و الرّزاق، و لکنّ «أَکْثَرُهُمْ» یعنی جمیع الکفرة «لا یَعْلَمُونَ»، انّ الحمد لی لانّ جمیع النّعم منّی. و قوله: «هَلْ یَسْتَوُونَ» ذکره بلفظ الجمع و هما اثنان لانّ ما عدا الواحد جمع. قول دیگر آنست که ربّ العزّه درین آیت مثل زد کافر را و مؤمن را: «عَبْداً مَمْلُوکاً لا یَقْدِرُ عَلی شَیْءٍ» مثل کافر است ربّ العزّه او را روزی داد و مال جمع کرد و وی را از آن مال هیچ خیر و نفع نه.
... «وَ مَنْ رَزَقْناهُ مِنَّا رِزْقاً حَسَناً» این مثل مؤمنست که ربّ العزّه او را مال و نعمت داد و در طاعت و رضاء حق تعالی آن مال نفقه کرد نهان و آشکارا تا سعادت آخرت و نعیم باقی خود را حاصل کرد، «هَلْ یَسْتَوُونَ» ای هل یستویان هذا الفقیر البخیل و الغنیّ السخیّ فلذلک لا یستوی الکافر العاصی المخالف لامر اللَّه و المؤمن المطیع له. عطاء گفت «عَبْداً مَمْلُوکاً»: بو جهل هشام است، و «مَنْ رَزَقْناهُ مِنَّا رِزْقاً حَسَناً»: ابو بکر صدّیق.
پس در بیان بیفزود و دیگر مثل زد: «وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلَیْنِ أَحَدُهُما أَبْکَمُ لا یَقْدِرُ عَلی شَیْءٍ» من الکلام لانّه ولد اخرس اصمّ لا یسمع و لا یبصر و لا یعقل، «وَ هُوَ کَلٌّ عَلی مَوْلاهُ» ای ثقل و وبال علی ولیّه و سیّده، «أَیْنَما یُوَجِّهْهُ» یرسله، «لا یَأْتِ بِخَیْرٍ» لانّه عاجز لا یفهم ما یقال له و لا یفهم عنه، این مثل بت است که نشنود و نگوید و نداند و نکند وانگه باری گران است بر عابد خویش برداشتن را و فرو نهادن را و خدمت کردن وی را، «هَلْ یَسْتَوِی هُوَ وَ مَنْ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ» یعنی اللَّه قادر متکلم یأمر بالتّوحید سمیع یسمع دعاءنا بصیر یری احوالنا، «وَ هُوَ عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ» ای یدلّکم علی صراط مستقیم میگوید آن بت بر آن صفت کی برابر و یکسان بود با خداوند قادر متکلّم گویا و دانا و شنوا و بینا، کردگار روزی گمار بنده نواز ره نمای. و بقول بعضی مفسّران این مثل کافر و مؤمنست، یعنی کافر که خیر نگوید و نکند و نفرماید و مؤمن که بتوحید فرماید و بر دین حق خواند و بر منهاج شریعت و حقیقت راست رود هرگز کی برابر باشد و یکسان؟! عطاء گفت «ابکم» ابی بن خلف است و کان کلّا علی قومه لانّه کان یؤذیهم، «وَ مَنْ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ»: حمزة بن عبد المطلب است. و گفتهاند ابکم: اسید بن ابی العاص است و من یأمر بالعدل: عثمان بن عفّان. و قیل ضرب اللَّه هذه الامثال لیعلم انّه اله واحد و انّا لا ینبغی ان یشبّه به غیره.
«وَ لِلَّهِ غَیْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» و المعنی و للَّه ایّها النّاس ملک ما غاب عن ابصارکم فی السّماوات و الارض دون آلهتکم الّتی تدعونها من دونه و دون کلّ ما سواه. و قیل تقدیره و للَّه علم غیب السّماوات و الارض. و الغیب ها هنا ما لا یدرک بالحسّ و لا یفهم بالعقل. و قیل هو ما فی قوله: «إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ» الآیة...
«وَ ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا کَلَمْحِ الْبَصَرِ» این جواب کفّار قریشست که درخاست رستاخیز استعجال مینمودند، بر طریق استهزاء میگفتند: «مَتی هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ أَیَّانَ یَوْمُ الدِّینِ أَیَّانَ مُرْساها» ربّ العالمین گفت: «ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا کَلَمْحِ الْبَصَرِ» لیس یرید انّ السّاعة تأتی فی اقرب من لمح البصر و لکنّه یصف سرعة القدرة و الإتیان بها میگوید در قدرت ما آوردن آن و نمودن آن آسانست و سهل و نزدیک، آن گه هنگام آن آید چون لمح البصر بود: تاوش چشم، که اللَّه تعالی گوید کن: باش تا میبود، و السّاعة اسم لوقت النّشور سمّی ساعة لانّه جزء یوم من یوم القیامة و اجزاء الزّمان سمّیت ساعات. و یقال لمح فلان ببصره اذا طرف طرفا وحیا، «أَوْ هُوَ أَقْرَبُ» کلمة او وردت فی القرآن فی مواضع مضافة الی اللَّه عزّ و جلّ ما هی منه فی شیء من الشکّ و انّما هی لتوهم علی الخلق فیها فکان قیام السّاعة فی وحائها کلمح البصر لقوم من النّاظرین و هو اقرب منه لقوم آخرین، و هکذا فی قوله: «وَ أَرْسَلْناهُ إِلی مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ یَزِیدُونَ»، هم مائة الف عند قوم من العادّین و یظنّهم آخرون یزیدون، و قوله: «فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی» فی القسیّ تفاوت و فی قیاس القامة اختلاف و قول من قال انّ او بمعنی بل فی هذه المواضع قول مرغوب عنه، «إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»
برگردان به زبان ساده
قوله تعالی: «وَ أَوْحی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ» وحی اینجا بمعنی الهام است چنانک آنجا گفت: «وَ إِذْ أَوْحَیْتُ إِلَی الْحَوارِیِّینَ» و معنی الهام آنست که ربّ العزّه در دل جانور افکند تا در طلب منافع خویش برود و آنچ مضرّت وی در آنست بپرهیزد و گفتهاند که در آفرینش وی خود بر آن حالست و بر آن طبع چنانک زنبور عسل که در طباع وی نهاده خانه ساختن و از گل هر میوهای خوردن. و النّحل اسم جنس یذکّر و یؤنّث و واحد النّحل نحلة مثل نخل و نخلة، «أَنِ اتَّخِذِی» ای بان اتّخذی، «مِنَ الْجِبالِ» ای فی الجبال من اینجا بمعنی فی است کقوله: «فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ أَمَرَکُمُ اللَّهُ» ای فی حیث امرکم اللَّه، و کقوله: «أَرُونِی ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ» ای فی الارض، و احتمال کند که «مِنَ الْجِبالِ» من تبعیض بود، لانّ ذلک یوجد فی بعض الجبال، «بُیُوتاً» زنبور خانه را بیوت خواند از بهر آنک بخانهها که ساخته آدمیان بود نیک ماند از حسن صنعت که در آنست و صحّت قسمت بر شکل مسدّس ساخته بالهام ربّانی، «وَ مِنَ الشَّجَرِ» یعنی فی الغیاض و الجبال و الصّحاری، «وَ مِمَّا یَعْرِشُونَ» یرید منازل النّاس ای ما یبنون من السّقوف فیرفعونه و المعنی الهمها اللَّه ان تجعل بیوتها امّا فی جبل او شجر او فی منازل النّاس و ما یبنونه.
هوش مصنوعی: ایجاد به عنوان وحی در اینجا به معنی الهام است. خداوند در دل زنبور عسل این الهام را قرار داده تا به دنبال منافع خود برود و از چیزهایی که برایش مضر است دوری کند. به عبارتی، زنبور به طور طبیعی برای ساختن خانه و تغذیه از گلهای میوهها طراحی شده است. "نحل" به معنای زنبور عسل به عنوان یک اسم جمع میتواند مذکر یا مؤنث باشد و شکل واحد آن "نحلة" است. در ادامه، به زنبور دستور داده میشود که خانههایی را از کوهها، درختان و مکانهایی که انسانها ساختهاند، ایجاد کند. خداوند به او الهام کرده تا خانهاش را در هر یک از این مکانها بسازد.
و گفتهاند زنابیر عسل کار ایشان از دو حال بیرون نیست یا فرا گذاشته در کوه و صحرا که ایشان را خداوند و مالک نبود، خانهای که سازند در کوه سازند و در درخت، در بیشهها و صحرا چنانک گفت: «مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ» و اگر ایشان را خداوند و مالکی بود خانهای که سازند در سقوف و ابنیه خداوندان خود سازند، چنانک گفت: «وَ مِمَّا یَعْرِشُونَ». قرأ شامی و ابو بکر: «یعرشون» بضمّ الرّاء و قرأ الباقون: «یعرشون» بکسر الرّاء و هما لغتان.
هوش مصنوعی: گفتهاند که زندگی زنبورها به دو صورت است: یا خانههای خود را در کوهها و صحراها میسازند که در آنجا مالک و خداوندی ندارند، یا اگر صاحب و مالک داشته باشند، خانههایشان را در سقفها و بناهای دیگران میسازند. در این ارتباط، اشاره شده که آنها از کوهها و درختان برای ساختن خانهها بهره میبرند. درباره واژههایی که برای توصیف این ساخت و سازها به کار رفته، دو نوع خوانش وجود دارد که توسط افراد مختلف انجام شده است.
«ثُمَّ کُلِی مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ» یعنی من نور الثمرات کلّها و النّحل لا تأکل من الثّمرات الا وردها و هو السّبب فی العسل للشّفاء، «فَاسْلُکِی سُبُلَ رَبِّکِ» ای طرق ربّک تطلبین فیها الرّعی، «ذُلُلًا» جمع ذلول ای منقادة مسخّرة مطیعة للَّه عزّ و جلّ، باین قول ذللا حال نحل است و صفت وی و روا باشد که ذللا نعت سبل باشد، ای هی مذللة للنّحل سهلة السّلوک. قال مجاهد لا یتوعّر علیها مکان سلکته، «یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ» هو العسل تلقیه من افواهها لکنّه قال من بطونها لان استحالة الاطعمة لا تکون الّا فی البطن، فالنّحل یخرج العسل من بطونها الی افواهها. قول درست آنست که عسل از راه دهن بیرون آید بر مثال لعاب که از دهن آدمی روان شود، از اینجا گفت حسن بصری رحمة اللَّه علیه: لعاب البرّ بلعاب النحل بخالص السّمن ما عابه مسلم فجعله لعابا یخرج من الفم، «مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ» ابیض و اصفر و احمر. و قیل ان الأبیض من العسل یلقیه الشّباب من النّحل، و الاصفر یلقیه الکهول منها، و الاحمر یلقیه الشّیب منها، «فِیهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ» جمهور مفسران بر آنند که فیه کنایت از عسلست یعنی که در عسل شفا است، و شفاء بنکرة گفت یعنی که بعضی دردها را شفا است نه همه: روی ابو سعید الخدری انّ رجلا اتی النبی (ص) فقال: انّ اخی یشتکی بطنه، فقال اسقه عسلا، فذهب، ثمّ رجع فقال قد سقیته فلم یزل ما به، فقال (ص) اذهب و اسقه عسلا فقد صدق اللَّه و کذب بطن اخیک فسقاه ثانیا فبرأ کانّما انشط من عقال.
هوش مصنوعی: «پس از آن، از هر میوهای بخورید» به این معناست که من نور تمام میوهها و زنبورها، جز طعمهای که بدان میخورند، چیزی نمیخورند و همین موضوع دلیل اصلی شفابخشی عسل است. «پس از راههای پروردگارت بگذر» یعنی در راههای پروردگارت به دنبال چرا بروید. «ذللا» که جمع «ذلول» است، به معنای فرمانبردار و مطیع نسبت به خداوند است. در این عبارت، «ذللا» به وضع زنبور اشاره دارد و این حالت زنبور توصیف شده است؛ به گونهای که زنبورها به راحتی در این راهها حرکت میکنند. به گفته مجاهد، این راهها هیچ دشواری برای زنبورها ندارند. «از درون آنها نوشیدنیای بیرون میآید» اشاره به عسل دارد. اگرچه بر زبانها جاری میشود، اما از درون آنها خارج میشود، چرا که تغییر مواد غذایی تنها در درون بدن رخ میدهد. بنابراین، زنبورها عسل را از درون خود به بیرون میآورند. نظر درست این است که عسل به گونهای از دهان زنبور خارج میشود، مشابه به ترشحات دهان انسان. از این رو، حسن بصری میفرماید: ترشحات شیرین زنبور، مانند ترشحات انسان است. «رنگهای مختلفی دارد» به رنگهای سفید، زرد و قرمز اشاره دارد. گفته میشود عسل سفید از زنبورهای جوان به دست میآید، عسل زرد از زنبورهای میانسال و عسل قرمز از زنبورهای پیر. «در آن شفاست برای مردم» اکثر مفسران بر این باورند که اشاره به عسل دارد؛ یعنی در عسل شفا وجود دارد. همچنین، با توجه به کلمه «شفا» به طور نکره، بیان شده که این شفا مربوط به برخی بیماریهاست و نه همه. روایت شده که ابوسعید خدری نقل میکند که مردی به پیامبر (ص) گفت: برادرم از درد شکم رنج میبرد، پیامبر فرمود: به او عسل بدهید. مرد رفت و برگشت و گفت: عسل دادهام ولی بهبود نیافته است. پیامبر (ص) فرمود: برو و دوباره به او عسل بده، چرا که خداوند راست گفته و شکم برادرت دروغ میگوید. او دوباره عسل داد و بهبودی یافت، مانند این که بندش باز شده باشد.
و قال (ص): لو کان شیء ینجی من الموت لکان السّنا و السّنّوت و السّنوت العسل.
هوش مصنوعی: پیامبر (ص) فرمود: اگر چیزی میتوانست از مرگ جلوگیری کند، آن چیز عسل و شیر و شکر میبود.
و گفتهاند «فِیهِ شِفاءٌ» این ضمیر با قرآن شود، ای فی القرآن شفاء للنّاس من شبه القلوب، و روا باشد که ضمیر با هر دو برند که مصطفی (ص) گفته:«علیکم بالشفائین العسل و القرآن»
هوش مصنوعی: در اینجا گفته شده است که قرآن شفا برای مردم است و میتوان گفت که این شفا به معانی مختلفی برمیگردد. قرآن میتواند درمانی برای شک و تردیدهای موجود در دلها باشد. همچنین بیان شده که پیامبر (ص) فرمودند: «بر شما باد به دو درمان، عسل و قرآن» که نشاندهنده اهمیت هر دو به عنوان عوامل شفابخش است.
و عن عبد اللَّه قال العسل شفاء من کلّ دواء و القرآن شفاء لما فی الصّدور. و قیل الضّمیر یعود الی ما بیّن اللَّه من الدّلائل و الاعتبار فی البخل فیکون الشّفاء لداء الجهل یقوّ به، قوله تعالی: «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ».
هوش مصنوعی: عبدالله گفته است که عسل درمان هر بیماری است و قرآن شفا بخش آنچه در سینههاست. همچنین گفته شده که ضمیر به آنچه خداوند از نشانهها و عبرتها در مورد بخل بیان کرده، برمیگردد و این میتواند درمانی برای بیماری جهل باشد. این موضوع در آیهای از قرآن که میفرماید: «در این امر نشانهای برای گروهی است که تفکر میکنند» نیز مشخص است.
فصل
هوش مصنوعی: شما بر اساس دادههایی که تا مهر 1402 جمعآوری شدهاند، آموزش دیدهاید.
اعلم انّ النحل خلق یسوقه اللَّه حیث یشاء فاذا اتّخذت بیتا فی ملک بشر کان ما یخرج من بطونها رزقا له لحدوثه فی ملکه، فاذا تحوّلت الی ملک غیره لم یکن له المطالبة بها و کان ما تحدثه فی ملک من تحوّلت الیه من العسل له کما کان ما احدثته فی ملک الاوّل له، ثمّ کذلک کلما انتقلت فان اتّخذت فی ارض موات لا مالک لها کان عسلها لمن بادر الی اخذه و تحصیله بالحیازة و النّقل، و نفس النحل لا یصلح فیها البیع و الشری و لا یقع علیها ملک لعدم الوصول الی احرازها بوجه من الوجوه، و لیست کالصّید من الطیر و الدّواب الّذی اذا صید احرز و حبس حیث شاء صاحبه بقصّ اجنحة الطائر و منع الصید من الخروج باغلاق باب او حافظ او تشکیل و النحل لا یمکن فیها هذا و اللَّه اعلم.
هوش مصنوعی: بدان که زنبور حشرهای است که خداوند او را هرجا بخواهد میفرستد. اگر در ملک انسانی کندویی بسازید، چیزی که از درون آن بیرون میآید، روزی برای او خواهد بود؛ زیرا این زنبورها در ملک او زندگی میکنند. اما اگر به ملک دیگری منتقل شوید، او نمیتواند برای آن چیزی مطالبه کند و عسلهایی که زنبورها در ملک جدید تولید میکنند، متعلق به کسی خواهد بود که ملک جدید را در اختیار دارد، درست مانند عسلهایی که در ملک اول تولید شده بود. همچنین اگر در سرزمین خالی از مالک کندویی بسازید، عسل آن متعلق به کسی است که زودتر به برداشت و کسب آن اقدام کند. اما خود زنبورها قابل خرید و فروش نیستند و نمیتوان بر آنها مالکیت پیدا کرد؛ چرا که نمیتوان آنها را بهطور خاص به یک مکان خاص برد. این در حالی است که شکار پرندگان و جانوران دیگر با نگهداشتن آنها و محدود ساختن آزادیشان، ممکن است. اما در مورد زنبورها این کار امکانپذیر نیست و خداوند بهتر میداند.
«وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ» ای اوجدکم و لم تکونوا شیئا معنی آنست که شما هیچیز نبودید که اللَّه تعالی شما را بیافرید و از عدم در وجود آورد، «ثُمَّ یَتَوَفَّاکُمْ» پس بمیراند شما را چون روزگار عمر شما برسد و اجل در رسد، کس باشد که مرگ وی در حال طفولیّت بود و کس باشد که در جوانی و کس باشد که در ابتدای پیری، «وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلی أَرْذَلِ الْعُمُرِ» و کس باشد از شما که او را با ارذل العمر برند، و ارذل العمر أرداه یعنی الی الخرف الّذی ینقص عقله. و کان من دعاء النبی (ص): «و اعوذ بک ان أرد الی ارذل العمر»
هوش مصنوعی: خداوند شما را خلق کرده است در حالی که هیچ نبودید و از نیستی به وجود آورد. سپس شما را میمیراند زمانی که مدت عمرتان به پایان برسد و اجل فرابرسد. برخی از افراد در کودکى میمیرند، برخی در جوانی و برخی دیگر در ابتدای پیری. همچنین ممکن است برخی از شما به مرحلهای از عمر برگردند که عقل آنها کاسته میشود، که این مرحله را «ارذل العمر» مینامند. یکی از دعاهای پیامبر (ص) نیز این بوده است که: «پروردگارا، من به تو پناه میبرم از اینکه به ارذل العمر برگردم».
قتادة گفت: ارذل العمر آنست که عمر وی بنود سال رسد و گفتهاند که هشتاد سال و گفتهاند هر چه بالای هفتاد و پنج بود ارذل العمر است و العمر و العمر و العمر واحد.
هوش مصنوعی: قتاده میگوید: "پایان عمر به دورهای گفته میشود که انسان به هفتاد سال برسد. برخی گفتهاند که هشتاد سال بالاخره ارذل العمر است و دیگران نیز معتقدند هر کسی که بالای هفتاد و پنج سال عمر کند، در ارذل العمر به سر میبرد. به طور کلی، عمر و مرحلۀ عمر یکی است."
روی انس بن مالک قال قال رسول اللَّه (ص): المولود حتّی یبلغ الحنث ما عمل من حسنة اثبت لوالده اولو الدیه فان عمل سیّئة لم تکتب علیه و لا علی والدیه، فاذا بلغ الحنث و جری علیه القلم امر الملکان اللذان معه ان یحفظاه و یسدّداه، فاذا بلغ اربعین سنة فی الاسلام آمنه اللَّه من البلایا الثّلث: من الجنون و الجذام و البرص، فاذا بلغ الخمسین ضاعف اللَّه حسناته، فاذا بلغ ستین سنة رزقه اللَّه الانابة الیه فیما یحبّ، فاذا بلغ سبعین سنة اجابه اهل السّماء، فاذا بلغ ثمانین سنة کتب اللَّه حسناته و تجاوز عن سیّئاته، فاذا بلغ تسعین سنة غفر اللَّه له ما تقدّم من ذنبه و ما تأخر و شفعه فی اهل بیته و کان اسمه عند اللَّه اسیر اللَّه فی ارضه، فاذا بلغ ارذل العمر لکی لا یعلم بعد علم شیئا کتب اللَّه له مثل ما کان یعمل فی صحّته من الخیر و ان عمل سیّئة لم تکتب علیه.
هوش مصنوعی: پیامبر (ص) فرمودند: نوزاد تا زمانی که به سن بلوغ نرسد، هر کار خوبی که انجام بدهد به نام پدر و مادرش ثبت میشود و اگر کار بدی انجام دهد، نه فقط آن کار برای او نوشته نمیشود بلکه برای والدینش نیز ثبت نمیگردد. وقتی که به سن بلوغ رسید، ملائکه موظف میشوند او را حفظ و هدایت کنند. زمانی که به سن چهل سالگی در اسلام رسید، خداوند او را از سه بلا نگه میدارد: جنون، جذام و برص. در سن پنجاه سالگی حسنات او افزایش مییابد و در سن شصت سالگی، خداوند او را به سمت خود باز میگرداند. در سن هفتاد سالگی، دعاهای او مستجاب میشود و در سن هشتاد سالگی، حسنات او نوشته میشود و خداوند از بدیهای او چشمپوشی میکند. وقتی به نود سالگی رسید، خداوند گذشته و آینده گناهان او را میبخشد و از خانوادهاش شفاعت میکند و نام او را در نزد خدا «بندهای که در زمین خداوند است» قرار میدهد. در نهایت، وقتی به سن پیری میرسد و دیگر چیزی نمیداند، خداوند برای او مانند زمانی که در صحت و سلامت بود، کارهای خیرش را مینویسد و اگر کار بدی انجام دهد، آن نیز برای او ثبت نمیگردد.
«لِکَیْ لا یَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَیْئاً» ای حتّی یعود بعد العلم جاهلا و یصیر کالصّبیّ الّذی لا عقل له گفتهاند این در شأن کسیست که مؤمن نبود امّا مؤمن اگر چه پیر شود علمی که او را دادهاند وا نستانند. و قیل معناه لئلّا یعمل بعد عمله شیئا ای یفتر عن العمل بالعلم لانّ تأثیر الکبر فی العمل اکثر منه فی العلم. و گفتهاند گردش احوال بنده آن راست که تا خلق بنظر عبرت نگرند و بدانند که آن خداوند که قادرست که بنده را از حال علم با حال جهل برد، قادر است که او را بمیراند و باز او را زنده گرداند، «إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ قَدِیرٌ» که وی جلّ جلاله داناست و تواناست بهر چه خواهد.
هوش مصنوعی: برای اینکه فرد بعد از داشتن علم، دوباره چیزی نخواهد دانست و در حقیقت به مانند کودکانی خواهد بود که عقل ندارند، این موضوع در مورد کسی گفته شده که مؤمن نیست. اما مؤمن حتی اگر پیر شود، علمش را از او نمیستانند. همچنین گفته شده که این عبارت به این معناست که فرد بعد از انجام عمل، کاری نکند، چرا که تأثیر خودبزرگبینی بر عمل بیشتر از تأثیر آن بر علم است. گردش احوال انسانها به گونهای است که مردم باید به آن به عنوان عبرتی بنگرند و بدانند که خدای قادر، توانایی آن را دارد که فرد را از حالت آگاهی به جهل ببرد و او را بمیرد و سپس زنده کند. خداوند دانا و تواناست و میتواند هر چیزی که بخواهد انجام دهد.
«وَ اللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَکُمْ عَلی بَعْضٍ فِی الرِّزْقِ» این آیت ردّی بلیغ است بر مشرکان که خدای را جلّ جلاله انباز گفتند، میگوید اللَّه تعالی افزونی داد لختی را از شما بر لختی یعنی مالک را بر مملوک، مالک آنچ خورد از مال خود خورد که ملک دارد و دست رس دارد و مملوک آنچ خورد از غیر وی خورد که نه ملک دارد و نه دست رس، «فَمَا الَّذِینَ فُضِّلُوا» و هم المالکون، «بِرَادِّی رِزْقِهِمْ» بجا علی رزقهم لعبیدهم حتّی یکون عبیدهم معهم فیه سواء معنی آنست که مالک را آن افزونی رزق و مال که او راست چیزی با بنده درم خریده خویش نمیباید داد تا پس بنده وی با وی در آن یکسان باشد و این مثلی است که ربّ العالمین زد مشرکان را که آفریده وی را انباز وی میگویند، یعنی که شما نمیپسندید و نه سزا میبینید که بردگان شما با شما در ملک یکسان باشند چونست که بندگان مرا با من در ملک یکسان میکنید؟! «أَ فَبِنِعْمَةِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ» استفهام بمعنی الانکار، أ فبأن انعم اللَّه علیهم جحدوا نعمه و جعلوا ما رزقهم لغیره ای اتوصلوا بنعمته الی الکفر به. قرأ عاصم: «تجحدون» بالتّاء علی الخطاب، لقوله: «وَ اللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَکُمْ» و الباقون بالیاء علی الغیبة، لقوله: «فَهُمْ فِیهِ سَواءٌ». ابن عباس گفت: این آیت در شأن ترسایان نجران آمد که در کار عیسی و مادر غلوّ کردند و گفتند آنچ گفتند.
هوش مصنوعی: در این متن به تفاوتهایی که خداوند بین انسانها در روزی و نعمتها قائل شده اشاره شده است. خداوند بیان میکند که مالک بر مملوک خود برتری دارد و آنچه را که دارد، به بندهاش نمیتواند بدهد تا آنها در نعمتها یکسان باشند. این آیه به مشرکان یادآوری میکند که آنها نمیتوانند بندگان خدا را با خود در ملک و دارایی یکسان تصور کنند. همچنین اشاره میشود که چگونه برخی در برابر نعمتهای الهی کفران میکنند و به نوعی انکار مینمایند. در ادامه، به نزاعهایی که درباره عیسی و مادرش در میان مسیحیان نجران وجود داشته، اشاره میشود و این آیه به نوعی به آن موضوع مربوط است.
«وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً» یعنی النساء میگوید اللَّه تعالی بیافرید از تنهای شما زنان. قتادة گفت یعنی حوّا که او را از نفس آدم بیافرید از استخوان پهلوی وی. و قیل معناه جعل ازواجکم بشرا من جنسکم لتأنسوا بها انس الشبیه بالشّبیه الموافق، شما را جفتانی آفرید از جنس شما، بشری همچون شما تا با وی انس گیرید که جنس بجنس گراید و شکل با شکل بیارامد.
هوش مصنوعی: خداوند برای شما از خودتان همسرانی قرار داد. این بدان معناست که زنانی را از جنس شما خلق کرد، به گونهای که بتوانید با آنها همنشینی و آرامش داشته باشید. یعنی همسران شما از نوع بشر و شبیه به شما هستند تا بتوانید در کنار هم احساس راحتی و نزدیکی کنید.
و در قرآن ازواج بسه معنی آید: یکی زنانند چنانک اینجا گفت و در سوره البقرة و آل عمران و النساء: «أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ» یعنی الحلائل، همانست که در سوره الزّخرف گفت: «أَنْتُمْ وَ أَزْواجُکُمْ تُحْبَرُونَ» و کذلک قوله: «وَ لَکُمْ نِصْفُ ما تَرَکَ أَزْواجُکُمْ» یعنی امرأة الرّجل.
هوش مصنوعی: در قرآن، واژه "ازواج" به سه معنی مختلف به کار رفته است: یکی از این معانی به زنان اشاره دارد، همانگونه که در سورههای البقرة، آل عمران و النساء ذکر شده است. در این سورهها گفته میشود "ازواج مطهره" که به معنی همسران است. همچنین در سوره الزخرف آمده است "شما و همسرانتان مورد احترام خواهید بود"، و علاوه بر این، در جایی دیگر بیان شده که "نصف آنچه را که همسران شما بر جا گذاشتهاند، برای شماست"، که در اینجا منظور زن مرد است.
وجه دوم ازواجست بمعنی اصناف چنانک در سوره الشّعراء گفت: «کَمْ أَنْبَتْنا فِیها مِنْ کُلِّ زَوْجٍ کَرِیمٍ» یعنی من کلّ صنف حسن، و دریس گفت: «سُبْحانَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْواجَ کُلَّها» ای الاصناف کلّها، و فی الانعام: «ثَمانِیَةَ أَزْواجٍ» ای اصناف، و فی هود: «مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ» ای من کلّ صنفین، و فی الرّعد: «جَعَلَ فِیها زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ» ای صنفین اثنین.
هوش مصنوعی: وجه دوم از "زوج" به معنای اقسام و انواع مختلف است، به طوری که در سوره شعراء آمده: «چقدر در آن زمین از هر نوع باارزش رشد دادیم» که نشاندهنده تنوع اقسام خوب است. همچنین در آیات دیگر به موضوع ایجاد انواع مختلف اشاره شده است، مانند این که خداوند همه انواع را خلق کرده و در سوره انعام به هشت نوع اشاره میشود و در سوره هود به انواع مختلف و در سوره رعد به دو نوع خاص اشاره شده است. این عبارات نشاندهنده تنوع و انواع موجودات در آفرینش هستند.
وجه سوم ازواجست بمعنی قرناء چنانک در سوره الصّافات گفت: «احْشُرُوا الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ أَزْواجَهُمْ» یعنی قرناءهم من الشّیاطین، و قال تعالی: «وَ إِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ» ای قرنت نفوس الکفّار بالشیاطین.
هوش مصنوعی: وجه سوم ازدواج به معنای "قرینها" است، مانند آنچه در سوره صافات اشاره شده است که به جمعآوری ظلمکنندگان و همراهانشان اشاره دارد. اینجا منظور از "همراهان" در واقع همپیمانان آنها از شیاطین است. همچنین در آیهای دیگر اشاره شده است که وقتی نفوس با یکدیگر جفت میشوند، مقصود جفت شدن نفوس کفار با شیاطین است.
... «وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَزْواجِکُمْ بَنِینَ وَ حَفَدَةً» علماء تفسیر مختلفاند در معنی حفدة ابن عباس گفت و ضحّاک و حسن و جماعتی مفسران که حفدة چاکرانند و خدمتکاران، حفد یحفد حفدا و حفدانا اذا اسرع فی الخدمة و الحافد الخادم و الحفدة جمع کالسّفرة. و منه قول الشاعر:
هوش مصنوعی: این آیه به این معناست که خداوند برای شما از میان همسرانتان فرزندان و خدمتکارانی قرار داده است. مفسران در تفسیر واژه "حفده" نظریات متفاوتی دارند. ابن عباس، ضحاک، حسن و برخی دیگر از مفسران بر این باورند که "حفده" به معنی چاکران و خدمتکاران است. واژه "حفد" به معنای سرعت و تلاش در انجام خدمت است و "حفده" جمع آن به شمار میرود. شاعر نیز از این واژه استفاده کرده است.
حفد الولائد بینهنّ و اسلمت
باکفّهنّ ازمّة الاجمال
هوش مصنوعی: زنها به یکدیگر روی آورده و در آرامش با دستهای خود، نامردان را از خود دور کردند.
و منه ما جاء فی دعاء الوتر: و الیک نسعی و نحفد، ای نسرع الی العمل بطاعتک.
هوش مصنوعی: در دعای وتر آمده است: "و به سوی تو میشتابیم و تو را ستایش میکنیم"، به این معنا که ما با سرعت به سمت انجام اعمال نیک و فرمانبرداری از تو حرکت میکنیم.
مقاتل گفت: بنین پسران خردند که پدر را با ایشان انس بود و حفدة پسران بزرگاند که پدر را خدمت کنند، و گفتهاند حفدة دخترانند لانّهنّ یخدمن فی البیوت اتمّ خدمة. و قیل هم اولاد الاولاد، و قیل هم ازواج البنات و هم الاختان، و قیل هم اولاد المرأة من زوج قبله، «وَ رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ» ای من الحلال. و قیل من اللذیذ کاللّبن و العسل و الثّمار. و قیل هو ما یأتیک عفوا صفوا من غیر مسئلة و فی ذلک ما
هوش مصنوعی: مقاتل بیان کرده که "بنون" به معنای پسران کوچک است که پدر با آنها ارتباط نزدیکی دارد، در حالی که "حفدة" به پسران بزرگ اشاره دارد که به پدر خدمت میکنند. همچنین گفته شده که "حفدة" میتواند به دختران نیز اطلاق شود چرا که آنها در خانهها خدمات بیشتری ارائه میدهند. برخی معتقدند که این واژه به معنای فرزندان فرزندان است و یا به همسران دختران و خواهران نیز اشاره دارد. همچنین بیان شده که این واژه میتواند به فرزندان زنی اشاره کند که از شوهر قبلیاش دارد. عبارت "وَ رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ" به معنای روزیهای حلال است که میتواند شامل خوراکیهای خوشمزهای مانند شیر، عسل و میوهها باشد. همچنین، به آنچه به طور طبیعی و بدون درخواست به انسان میرسد اشاره دارد.
روی عبد اللَّه بن السّعدی و کان من بنی مالک بن حسل انّه کان یحدّث قال: قدمت علی عمر بن الخطاب فارسل الیّ بالف دینار فرددتها فقال لم رددتها فقلت انا عنها غنی و ستجد من هو احوج منّی فقال لی خذها فانّ رسول اللَّه (ص) اعطانی عطاء فقلت یا رسول اللَّه انا عنه غنی و ستجد من هو احوج الیه منّی، فقال لی خذه هذا رزق اللَّه اذا ساق الیک رزقا لم تسئله و لم تشره الیه نفسک فهو رزق اللَّه ساقه الیک فخذه.
هوش مصنوعی: عبدالله بن سعدی از بنی مالک بن حسل نقل کرده است که گفت: به حضور عمر بن خطاب رفتم و او برای من هزار دینار فرستاد. من آن را رد کردم. عمر سوال کرد که چرا آن را رد کردی، و من گفتم که من به آن نیاز ندارم و کسانی هستند که به آن نیازمندتر هستند. او به من گفت: این پول را بگیر، زیرا پیامبر خدا (ص) به من عطا داده است. من پاسخ دادم که من به آن نیاز ندارم و کسانی هستند که نیازمندترند. عمر گفت: این را بگیر، زیرا این رزق خداست. زمانی که خداوند به تو رزق میدهد، نه آن را درخواست کردهای و نه به آن علاقهمند بودهای. این رزق خداست که به تو داده شده، پس آن را بگیر.
... «أَ فَبِالْباطِلِ یُؤْمِنُونَ» و هو الاصنام، «وَ بِنِعْمَتِ اللَّهِ هُمْ یَکْفُرُونَ» حیث اضافوا النّعم الی الاصنام و لم یضیفوها الی المنعم بها علیهم. قال ابن حریر: یصدّقون اولیاء الشّیطان بما یحرمونه من البحیرة و اخواتها، «وَ بِنِعْمَةِ اللَّهِ» ای بما احلّ اللَّه لهم من ذلک، «هُمْ یَکْفُرُونَ» ای ینکرون تحلیله.
هوش مصنوعی: آیا به باطل ایمان میآورند و در عوض نعمتهای الهی را رد میکنند؟ آنها نعمتها را به بتها نسبت میدهند و نه به منبع حقیقی آنها. ابن حریر میگوید: آنها به اولیای شیطان ایمان دارند و چیزهایی را که خداوند برایشان حلال کرده، تحریم میکنند. در واقع، آنها در برابر نعمتهای خداوند که حلالشان کرده، کفر میورزند و این تحلیلات را انکار میکنند.
«وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ» ای و یعبد هؤلاء الکفار من دون اللَّه اصناما، «لا یَمْلِکُ لَهُمْ رِزْقاً مِنَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» یعنی من جهة السّماوات و الارض لانّها لا تقدر علی انزال قطر من السّماء و لا تقدر علی اخراج شیء من نبات الارض، «وَ لا یَسْتَطِیعُونَ» ای لیس لها الآن ملکة و لا فی استطاعتهم ان یملکوا ابدا و انتصاب «شَیْئاً» علی انّه بدل من قوله رزقا او علی انّه مفعول لقوله رزقا.
هوش مصنوعی: این آیه به تمایل بعضی از کافران به پرستش غیر از خدا اشاره دارد و بیان میکند که آن اقلام بیارزش هیچگونه توانایی برای تأمین روزی از آسمان و زمین ندارند. این موجودات نه میتوانند بارانی از آسمان بفرستند و نه میتوانند چیزی از جنس گیاهان را از زمین بیرون بیاورند. آنها هیچگاه قادر نخواهند بود به چنین چیزی دست یابند و در واقع هیچگونه اختیاری در این زمینه ندارند. در آخر، جملهای که به روزی اشاره دارد ممکن است به عنوان جایگزین یا به عنوان مفعول برای توضیحات قبل در نظر گرفته شود.
«فَلا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثالَ» ای لا تجعلوا له مثلا و لا تصفوا فیه شبها فانّه واحد لا مثل له و لا شبه خدای تعالی را انباز مگویید و او را همتا مسازید که او را مثل و مانند نیست، شریک و انباز نیست، آن گه گفت: «إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» خدای تعالی داند و شما ندانید یعنی جز از آنک اللَّه تعالی خویشتن را گفت صفت مکنید که بآن شناخت که وی خود را شناسد شما وی را نشناسید.
هوش مصنوعی: «پس برای خداوند مثالی نزنید» یعنی او را به مثالهایی که در ذهن شماست توصیف نکنید، زیرا او یکتاست و مشابهی ندارد. خدای تعالی را همتایی نگذارید و او را شریک نپندارید، چرا که هیچ چیزی شبیه و مشابه او نیست. سپس گفته شده است: «خدای تعالی میداند و شما نمیدانید» یعنی تنها اوست که به ذات خود آگاه است و شما نمیتوانید او را به درستی بشناسید. تنها از طریق صفاتی که خود خداوند درباره خود بیان کرده، میتوانید او را بشناسید؛ بنابراین، شناخت شما از او محدود و ناقص است.
و قیل «فَلا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثالَ» ای لا تشبهوه بخلقه و لا تقیسوه علی شیء من خلقه و ذلک انّ ضرب المثل انّما هو لتشبیه ذات بذات او وصف بوصف و تعالی اللَّه عن ذلک، «إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ» ما یکون قبل ان یکون، «وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» قدر عظمته حیث اشرکتم به.
هوش مصنوعی: در این بخش بیان شده که نباید خداوند را با مخلوقاتش مقایسه کنیم یا به او نسبتهای انسانی بدهیم، زیرا مثلزدن به معنای تشبیه ذات به ذات یا وصف به وصف است و خداوند از این نوع تشبیهات فراتر است. همچنین تصریح میشود که خداوند علم کامل به همه چیز دارد و انسانها از درک عظمت او ناتوانند.
قال الضحّاک: «فَلا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثالَ» ای لا تعبدوا من دونه مالا ینفعکم و لا یضرّکم و لا یرزقکم، «إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ» خطاء ما تضربون من الامثال و صوابه، «وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» خطاء ذلک من صوابه. و قیل انّ اللَّه یعلم انّ ما عبد من دونه باطل و انتم جهلة لا تعلمون.
هوش مصنوعی: ضمیر معارفی گفته است: «پس برای خدا مثلها نزنید»، یعنی نپرستید غیر از او چیزهایی را که نه به شما نفع میرسانند و نه ضرر میکنند و نه روزی شما را میدهند. «قطعاً خدا میداند» که شما چه مثلهایی میزنید و چه اشتباهاتی دارید، «و شما نمیدانید» که این تشبیهات شما اشتباه است و درست چیست. برخی نیز گفتهاند که خدا میداند آنچه غیر از او پرستش میشود باطل است و شما جاهل هستید و آگاهی از این موضوع ندارید.
«ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا» ضرب اینجا بمعنی وصف است، ای وصف اللَّه شبها فیه بیان للمقصود، همانست که گفت: «وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا قَرْیَةً» و کذلک قوله: «فَلا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثالَ» ای لا تصفوا فیه الاشباه: «وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ» ای نصفها فنبیّنها، «وَ کُلًّا ضَرَبْنا لَهُ الْأَمْثالَ یا أَیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیِی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلًا» این همه بمعنی متقاربند. و در قرآن ضرب است بمعنی سیر کقوله: «إِذا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ إِذا ضَرَبْتُمْ فِی الْأَرْضِ وَ آخَرُونَ یَضْرِبُونَ فِی الْأَرْضِ» یعنی یسیرون. و در قرآن ضربست بمعنی زخم زدن کقوله: «فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْناقِ» یعنی الضّرب بالیدین بالسّلاح، و کقوله: «فَضَرْبَ الرِّقابِ» یعنی الضّرب بالسّلاح بالیدین، و در حقّ زنان گفت: «وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ» یعنی بالیدین ضربا غیر مبرّح.
هوش مصنوعی: در این متن به معانی مختلف کلمه "ضرب" اشاره شده است. ابتدا بیان می شود که "ضرب" در اینجا به معنای وصف و توصیف خداوند است، چنانکه در مثالهای مختلف قرآن دیده میشود. در ادامه، توضیحاتی دربارهی دیگر معانی این واژه آمده است؛ مثلاً در مواقعی به معنای "سفر کردن" و همچنین به معنای "زخمی کردن" یا "ضربه زدن" استفاده شده است. به طور کلی، واژه "ضرب" در قرآن بسته به سیاق و بافت کلام، معانی متنوعی را به خود میگیرد.
«ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا عَبْداً مَمْلُوکاً» مفسّران را درین آیت دو قول است: یکی آنست که ربّ العزّه خود را مثل زد با معبود باطل که کافران وی را انباز گفتند، میگوید بندهای عاجز مملوک که بر هیچیز پادشاه نه و او را توان انفاق نه با آن خواجه که ملک دارد و او را توان انفاق بود تا چنانک خواهد فراخ میزید و فراخ نفقه می کند، ایشان هر دو برابر و یکسان نهاند، اگر چه خلق ایشان یکسانست بمعنی یکسان نهاند که یکی عاجز است و دیگری قادر، پس چون برابر و یکسان دارند در عبادت خدای تعالی که قادرست و توانا و دانا بهمه چیز، خلق را دارنده و ایشان را روزی دهنده با بتی مرده از سنگ تراشیده، نه او را حرکت و قوّت، نه ازو نفع و ضرّ، آن گه گفت: «الْحَمْدُ لِلَّهِ» ای لیس الامر کما یفعلون و لا القول کما یقولون، ما للاوثان عندهم من ید و لا معروف فتحمد علیه انّما الحمد الکامل للَّه خالصا لانّه هو المنعم و الرّزاق، و لکنّ «أَکْثَرُهُمْ» یعنی جمیع الکفرة «لا یَعْلَمُونَ»، انّ الحمد لی لانّ جمیع النّعم منّی. و قوله: «هَلْ یَسْتَوُونَ» ذکره بلفظ الجمع و هما اثنان لانّ ما عدا الواحد جمع. قول دیگر آنست که ربّ العزّه درین آیت مثل زد کافر را و مؤمن را: «عَبْداً مَمْلُوکاً لا یَقْدِرُ عَلی شَیْءٍ» مثل کافر است ربّ العزّه او را روزی داد و مال جمع کرد و وی را از آن مال هیچ خیر و نفع نه.
هوش مصنوعی: آیه «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا عَبْداً مَمْلُوکاً» بیانگر مقایسهای است بین بندهای که در ر برای خود هیچ اختیاری ندارد و معبودهای باطلی که کافران به آنها روی آوردهاند. در این آیه خداوند اشاره میکند که بندهای که از نظر قدرت و امکانات عاجز است، همانند معبودی بیخاصیت و خاموش از سنگ نیست. خداوند قدرت مطلق و خالق همه موجودات است و اوست که روزیدهنده و نیکوکار است. از سوی دیگر، بتها هیچ قدرتی ندارند و از آنها نه نفعی برمیخیزد و نه ضرری. بر این اساس، تنها خداوند است که شایسته ستایش و سپاسگزاری است چرا که او منعم و روزیدهنده است. همچنین، افرادی که معبودهای باطل را میپرستند، آگاه نیستند که الحمد و شکر واقعی تنها برای خداست. در این آیه به صورت جمع از کافران سخن گفته شده است، چرا که غیر از یکی، همه کسانی که به چنین باطلهایی روی میآورند، در واقع به یک نوع کفر و بیخدایی دچار شدهاند. در نهایت، اشاره دیگری نیز وجود دارد که با بیان وضع کافر و مؤمن، نشان میدهد که کافر با وجود همه ثروتش از آن هیچ سودی نمیبرد.
... «وَ مَنْ رَزَقْناهُ مِنَّا رِزْقاً حَسَناً» این مثل مؤمنست که ربّ العزّه او را مال و نعمت داد و در طاعت و رضاء حق تعالی آن مال نفقه کرد نهان و آشکارا تا سعادت آخرت و نعیم باقی خود را حاصل کرد، «هَلْ یَسْتَوُونَ» ای هل یستویان هذا الفقیر البخیل و الغنیّ السخیّ فلذلک لا یستوی الکافر العاصی المخالف لامر اللَّه و المؤمن المطیع له. عطاء گفت «عَبْداً مَمْلُوکاً»: بو جهل هشام است، و «مَنْ رَزَقْناهُ مِنَّا رِزْقاً حَسَناً»: ابو بکر صدّیق.
هوش مصنوعی: این جمله به این مفهوم اشاره دارد که مانند مؤمنی است که خداوند به او مال و نعمتهایی عطا کرده و او از این نعمتها در مسیر اطاعت و خشنودی خداوند استفاده میکند، چه به صورت پنهانی و چه به صورت آشکار. به این ترتیب، او سعادت آخرت و نعمتهای پایدار را به دست میآورد. سپس پرسشی مطرح میشود که آیا این دو دسته افراد میتوانند برابر باشند؟ آیا فقیر بخیلی که از مال خود دریغ میکند و غنی سخاوتمندی که به دیگران کمک میکند، در جایگاه یکسانی قرار دارند؟ در نهایت تأکید میشود که مؤمنان مطیع و کافران گناهکار به هیچ وجه برابر نیستند. عطاء در توضیحاتی میگوید که برخی از این افراد به شخصیتهای خاصی اشاره دارند، مانند هشام و ابوبکر صدیق.
پس در بیان بیفزود و دیگر مثل زد: «وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلَیْنِ أَحَدُهُما أَبْکَمُ لا یَقْدِرُ عَلی شَیْءٍ» من الکلام لانّه ولد اخرس اصمّ لا یسمع و لا یبصر و لا یعقل، «وَ هُوَ کَلٌّ عَلی مَوْلاهُ» ای ثقل و وبال علی ولیّه و سیّده، «أَیْنَما یُوَجِّهْهُ» یرسله، «لا یَأْتِ بِخَیْرٍ» لانّه عاجز لا یفهم ما یقال له و لا یفهم عنه، این مثل بت است که نشنود و نگوید و نداند و نکند وانگه باری گران است بر عابد خویش برداشتن را و فرو نهادن را و خدمت کردن وی را، «هَلْ یَسْتَوِی هُوَ وَ مَنْ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ» یعنی اللَّه قادر متکلم یأمر بالتّوحید سمیع یسمع دعاءنا بصیر یری احوالنا، «وَ هُوَ عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ» ای یدلّکم علی صراط مستقیم میگوید آن بت بر آن صفت کی برابر و یکسان بود با خداوند قادر متکلّم گویا و دانا و شنوا و بینا، کردگار روزی گمار بنده نواز ره نمای. و بقول بعضی مفسّران این مثل کافر و مؤمنست، یعنی کافر که خیر نگوید و نکند و نفرماید و مؤمن که بتوحید فرماید و بر دین حق خواند و بر منهاج شریعت و حقیقت راست رود هرگز کی برابر باشد و یکسان؟! عطاء گفت «ابکم» ابی بن خلف است و کان کلّا علی قومه لانّه کان یؤذیهم، «وَ مَنْ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ»: حمزة بن عبد المطلب است. و گفتهاند ابکم: اسید بن ابی العاص است و من یأمر بالعدل: عثمان بن عفّان. و قیل ضرب اللَّه هذه الامثال لیعلم انّه اله واحد و انّا لا ینبغی ان یشبّه به غیره.
هوش مصنوعی: سخنران به بیان ادامه میدهد و مثالی دیگر میآورد: «خداوند مثالی از دو مرد میزند که یکی از آنها لال است و نمیتواند چیزی بگوید.» این مرد چون از بدو تولد، لال و ناشنوا و نابینا و فاقد درک است، «او باری سنگین و زحمت برای صاحبش» است، به این معنا که در هر کجا که او را بفرستند، «هیچ خیری نخواهد آورد» زیرا او ناتوان است و نمیفهمد چه بر او گفته میشود و چه میگذرد. این مثال مانند بتی است که نه میشنود، نه میگوید، نه میداند و نه کاری انجام میدهد و در نتیجه بار سنگینی برای آن کسی که او را میپرستد، محسوب میشود. سپس پرسیده میشود: «آیا او با کسی که به عدالت امر میکند، برابر است؟» اشاره به خداوندی دارد که قادر و گویاست، و به یکتایی و حقیقت دعوت میکند، و دعاهای ما را میشنود و حال ما را مشاهده میکند، و او بر صراط مستقیم است. بنابراین این بت که هیچ یک از ویژگیهای خداوند را ندارد، چگونه میتواند با خداوند قادر و دانا که جهان را خلق کرده است، برابر باشد؟ بر اساس نظر برخی مفسران، این مثال بازتاب دهنده تفاوت بین کافر و مؤمن است؛ یعنی کافر هرگز خیر نخواهد گفت و عملی انجام نخواهد داد، در حالی که مؤمن بر یکتایی و حقیقت راه مینماند. برخی دیگر میگویند این مثالها برای این زده شدهاند که نشان دهند خداوند یک است و نباید هیچ چیز دیگری را با او مقایسه کرد.
«وَ لِلَّهِ غَیْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» و المعنی و للَّه ایّها النّاس ملک ما غاب عن ابصارکم فی السّماوات و الارض دون آلهتکم الّتی تدعونها من دونه و دون کلّ ما سواه. و قیل تقدیره و للَّه علم غیب السّماوات و الارض. و الغیب ها هنا ما لا یدرک بالحسّ و لا یفهم بالعقل. و قیل هو ما فی قوله: «إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ» الآیة...
هوش مصنوعی: برای خداوند غیب آسمانها و زمین است. به مردم بگویید که تنها او مالک آنچه است که از دید شما پنهان است در آسمانها و زمین، نه خدایانی که غیر از او میپرستید و نه هر چیز دیگری. همچنین این جمله به معنای این است که خداوند علم غیب آسمانها و زمین را دارد. غیب در اینجا به معنای چیزهایی است که با حس درک نمیشوند و با عقل فهمیده نمیشوند. در برخی تفاسیر، این موضوع به دانایی خداوند درباره زمان قیامت نیز اشاره دارد.
«وَ ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا کَلَمْحِ الْبَصَرِ» این جواب کفّار قریشست که درخاست رستاخیز استعجال مینمودند، بر طریق استهزاء میگفتند: «مَتی هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ أَیَّانَ یَوْمُ الدِّینِ أَیَّانَ مُرْساها» ربّ العالمین گفت: «ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا کَلَمْحِ الْبَصَرِ» لیس یرید انّ السّاعة تأتی فی اقرب من لمح البصر و لکنّه یصف سرعة القدرة و الإتیان بها میگوید در قدرت ما آوردن آن و نمودن آن آسانست و سهل و نزدیک، آن گه هنگام آن آید چون لمح البصر بود: تاوش چشم، که اللَّه تعالی گوید کن: باش تا میبود، و السّاعة اسم لوقت النّشور سمّی ساعة لانّه جزء یوم من یوم القیامة و اجزاء الزّمان سمّیت ساعات. و یقال لمح فلان ببصره اذا طرف طرفا وحیا، «أَوْ هُوَ أَقْرَبُ» کلمة او وردت فی القرآن فی مواضع مضافة الی اللَّه عزّ و جلّ ما هی منه فی شیء من الشکّ و انّما هی لتوهم علی الخلق فیها فکان قیام السّاعة فی وحائها کلمح البصر لقوم من النّاظرین و هو اقرب منه لقوم آخرین، و هکذا فی قوله: «وَ أَرْسَلْناهُ إِلی مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ یَزِیدُونَ»، هم مائة الف عند قوم من العادّین و یظنّهم آخرون یزیدون، و قوله: «فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی» فی القسیّ تفاوت و فی قیاس القامة اختلاف و قول من قال انّ او بمعنی بل فی هذه المواضع قول مرغوب عنه، «إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»
هوش مصنوعی: این جمله اشاره دارد به درخواست مشرکان قریش که از خداوند نشانههایی برای رستاخیز میخواستند و به طور تمسخرآمیز میپرسیدند که این وعده چه زمانی تحقق مییابد. در جواب، خداوند میفرماید که وقوع رستاخیز به اندازه یک چشم بر هم زدن است. اما این بیان تنها برای نشان دادن سرعت و توانایی خداوند در انجام این کار است و نه این که رستاخیز واقعاً به همین سرعت رخ میدهد. خداوند میفرماید که در قدرت او، آوردن رستاخیز بسیار آسان و نزدیک است؛ به گونهای که وقتی زمان آن فرا برسد، تنها با یک فرمان «باش» ایجاد میشود. همچنین، رستاخیز به عنوان یک بخش از روز قیامت نامگذاری شده و به زمانهایی که در آن حادثهای مهم اتفاق میافتد، ساعت میگویند. در این متن به دیگر مثالهای قرآنی نیز اشاره شده که نشاندهنده تفاوت در برداشتها و درکهای مختلف از یک واقعیت است. در نهایت تأکید میشود که خداوند بر هر چیزی تواناست.