قوله تعالی: «وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً» ابراهیم (ع) درین آیت از حق دو چیز خواست: یکی امن مکّه از استیلاء دشمن، دیگر امن دل از غلبه سلطان هوا، گفت بار خدایا این شهر مکه را حرمی گردان ایمن که هیچ جبّاری را بر آن دست نبود و هیچ کس را درو ترس نبود، رب العالمین دعاء وی اجابت کرد و آن را حرمی ساخت مبارک و جای امن، چنانک گفت: «مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً» هرگز هیچ جبّاری را در آن دست نه و هر کس که شود در آن حرم از آدمی و غیر آدمی، از صید وحشی و مرغ هوایی او را بیم نه. و امن دل که خواست از روی اشارت آنست که گفت: «وَ اجْنُبْنِی وَ بَنِیَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ»، هر چه ترا از حق باز دارد آن صنم تو است و هر چه دلت بدان گراید و نگرد جز از حق آن هواء تو است، و ربّ العزّه میگوید: «أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ».
یکی را مالی و تجارتی در پیش، یکی را زن و فرزند در پیش، یکی را جاه و حشمت در پیش، یکی در بند حرمت پارسایی و خویشتن داری بمانده و از آنجا قدم بر نگرفته، یکی طاعت و عبادت قبله خود ساخته و نگرستن بدان و تکیه بر آن حجاب راه وی گشته، و ربّ العالمین میگوید: «وَ تُوبُوا إِلَی اللَّهِ جَمِیعاً أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» ای شما که مؤمنانید، اگر میخواهید که دلهاتان حرم نظر خود گردانم و از حجاب قطعیت ایمن دارم، یکبارگی روی بما نهید و از همه بر گردید، یک بار با راه خود میخواند بزبان صنایع تحقیق آشنایی را، یک بار با خود میخواند بزبان کشف تأکید دوستی را، میگوید: یکبارگی با وی پردازید از خود شناخت حقّ وی را، چشم فرا کنید از طاعت خود دیدار منّت وی را، باز رهید از هستی خود چشیدن دوستی وی را، این بود که ابراهیم میخواست بآنچ گفت: «اجْنُبْنِی وَ بَنِیَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ».
جعفر صادق (ع) در تفسیر این آیت گفت: لا تردنی الی مشاهدة الخلّة و لا ترد اولادی الی مشاهدة النبوة
بار خدایا مرا خلّت دادی، دیده من از دیدن آن بگردان تا نه از خود بینم. و فرزندان مرا نبوت دادی، ایشان را بسته فعل خود و دیدن خود مگردان. ابن عطاء گفت ابراهیم را فرمود که خانه کعبه را بناز ساز، ابراهیم آن بنا را چنانک فرمود ساخت و تمام کرد، آن گه گفت: «رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا» بار خدایا بپذیر از ما آنچ کردیم، عتاب آمد از حق که: امرتک ببناء البیت و مننت علیک به و وفقتک له الا تستحیی ان تمنّ و تقول تقبل منّا فنسیت منّتی علیک و ذکرت فعلک و منّتک، از ابراهیم ملاحظهای رفت بآن کرده خویش تا میگفت: «تَقَبَّلْ مِنَّا» فرمان آمد که ای ابراهیم فعل خود و منّت خود می بینی در آنچ کردی و نمیدانی که آن توفیق ما بود و منّت ما بود و تخصیص ما بود، ابراهیم (ع) از سیاست این عتاب دعا کرد، گفت: «اجْنُبْنِی وَ بَنِیَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ» بار خدایا دیدن فعل خود و نسبت با خود در راه خلّت ما و نبوت فرزندان صنم است که راه بر ما میزند، بلطف خود این صنم از راه ما بردار و هستی ما از پیش بردار و هم چنان منّت خود بر ما میدار. و گفتهاند ابراهیم روندهای بکمال بود، امّا از حدّ تلوین بهیئة تمکین هنوز نرسیده بود، میان لطف حقّ و فقر نفس خود مانده بود، چون با لطف حقّ نگرستی میدان فضل فراخ دیدی، بزبان بسط در حالت انس گفتی: «وَ اغْفِرْ لِأَبِی إِنَّهُ کانَ مِنَ الضَّالِّینَ»، باز بفقر نفس خود نگرستی عرصهای تنگ دیدی و عقبهای خطرناک، بزبان قبض در حالت خوف گفتی: «وَ اجْنُبْنِی وَ بَنِیَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ»، اینست قاعده خوف و رجا اهل شریعت را و قبض و بسط اهل حقیقت را.
«رَبَّنا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ» عالمیان را باین آیت طریق توکل و ترک اعتماد بر اسباب در آموخت و باز نمود که خود را در ظلّ عنایت حق داشتن اولیتر از ظل نعمت وی بر خود خواستن که در همه حال نعمت تبع عنایتست.
حکایت کنند از سلطان محمود که وقتی لشگریان خود را مینواخت و هر کسی را خلعتی همیداد و مقصود وی همه آن بود که تا ایاز خاص آرزویی کند و خلعتی خواهد، ایاز هم چنان کمر بسته و بخدمت بحرمت ایستاده و زبان معارضه بریده و همّت از آن اجناس اموال پرداخته «۱»، محمود گفت: ای غلام ازین مال و نعمت ترا خود آرزویی نبود؟ ایاز خدمت کرد و تواضع نمود گفت: چون تو هستی همه جهان آن منست. شب معراج هر چه خزاین نعمت بود فرا پیش مصطفی (ص) نهادند و فرادیس اعلی و جنّات مأوی را درها باز نهادند که تا سیّد از آن چیزی خواهد و آرزویی کند، سیّد (ص) بگوشه چشم بهیچ باز ننگرست، از جناب کرم ندا آمد که: «ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغی».
تا دل ز علایقت یگانه نشود
یک تیر ترا سوی نشانه نشود
تا هر دو جهانت از میانه نشود
کشتی بسلامت بکرانه نشود
... «فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ» قال ابن عطاء: من انقطع عن الخلق بالکلّیة صرف اللَّه الیه وجوه الخلق و جعل مودّته فی صدورهم و محبّته فی قلوبهم.
و ذلک من دعاء الخلیل علیه السلام لمّا انقطع باهله عن الخلق و الارقاق و الاسباب دعا لهم فقال: «فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ». هر که یکبارگی با خدمت حق پردازد، عالمیان دل با محبّت وی پردازند از برکت دعاء خلیل و بیان اجابت این دعا آنست که اللَّه گفت جلّ جلاله: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا» این دوستی اوّل از حق در پیوندد آن گه بخلق سرایت کند، یک ذرّه جمال محبّت ازلی در دیده موسی کلیم (ع) نهادند که: «وَ أَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّةً مِنِّی» تا فرعون جان و دل و دیده خود بر شاهد آن ذرّه همیفشاند، شب تا روز جز این کار نداشتی که بدست خویش گهواره موسی میجنبانیدی.
و در خبر میآید که هر آن بندهای که سحرگاه بر خیزد و طهارتی بیارد و دو رکعت نماز کند، جبّار عالم محبّت وی بآب افکند و با چشمههای دنیا بیامیزد تا هر که از آن آب بمقدار یک قطره میخورد، دوستی آن بنده بحکم عنایت و محبّت ازلی در دل وی پیدا میشود.
«وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلًا عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ» قال احمد بن خضرویه: لو اذن لی فی الشّفاعة ما بدأت الّا بظالمی، و لا اغتنم سفرا الّا یکون فیه معی من یوذینی و یظلمنی شوقا منّی لتعرفه اللَّه للمظلومین. یقول تعالی: «لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلًا عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ» آن ساعت که مظلوم از دست ظالم برنج آید و از درد دل و سوز جگر بحق نالد، از آن ناله و سوز وی زلزله در طبقات آسمان افتد و مقرّبان در غلغل آیند، و آن دعاء مظلوم بر مثال شرارات آتش سوی هوا بر شود و تا بحضرت عزّت ذو الجلال هیچیز آن را حجاب نکند و ربّ العالمین گوید: و عزّتی لانصرنّک و لو بعد حین.
مصطفی (ص) گفت: «ایاک و دعوة المظلوم و لو کان کافرا فانه لیس لها دون اللَّه حجاب»
دعاء مظلوم کافر را چنین میگوید، دعاء مظلوم مسلمان متعبد خود چون بود؟!.
یکی از بزرگان دین حکایت کند که مردی را دیدم در طواف میگفت: من رآنی فلا یظلم احدا، هر که مرا بیند و حال من باز داند تا بر کس ظلم نکند و ستمکار نبود، گفتم ای جوانمرد در چنین جایگه مثل این سخن نگویند که ذکر و ثنا و دعا گویند، گفت اگر قصّه و سر گذشت خود با تو بگویم مرا معذور داری: مردی بودم از متنعمان بصره، روزگار بغفلت و بیهوده بسر آورده و نفس خود بر پی هوا و شهوت داشته، ناکردنی در شرع میکردم و کردنی فرو میگذاشتم، بجهل و ظلم سر در نهاده و از بطش و قهر حق ناآگاه بوده، تا روزی بر کنار شط بر صیادی رسیدم که ماهیی بزرگ صید کرده بود، آن ماهی بقهر و ظلم از وی بستدم و از سوز دل و دعای وی نیندیشیدم، چون بخانه باز آمدم آن ماهی بریان کردم و خوردم، ناگاه کف دست من سیاه شد، طبیب را خواندم تا معالجت کند، طبیب گفت اگر این کف دست از خود جدا نکنی سرایت کند و هلاک تن تو در آن بود، کف از خود جدا کردم بالای کف تا بباز و سیاه شد، آن نیز از خود جدا کردم هنوز میافزود، آخر از سر آن درد و رنج در خواب شدم، گویندهای بانگ بر من زد که: الحق الصیّاد و الّا هلک بدنک کلّه، گفت از خواب در آمدم، مرا در محفّهای نشاندند و بکنار شط بردند همانجای که صیّاد را دیده بودم، بپای وی در افتادم و عذر همیخواستم، صیاد چون مرا چنان دید گفت: بردارید او را که این نه کرده منست و نه گشایش این بند بدست منست، مرا برداشتند و بمحلّتی دیگر بردند، عریشی را دیدم از چوب و برگ خرما فراهم نهاده و در درون آن دخترکی بود بحدّ پانزده ساله در نماز ایستاده، چون مرا بدید نماز خود کوتاه کرد تا سلام باز داد، آن گه گفت: یا ابه مالک، أ لک حاجة؟ ای پدر ترا چه بوده و چه رسیده؟ پدر قصّه من با وی بگفت که این آن مرد است که دی بر ما ستم کرد و اکنون میبینی حال وی و رنج تن وی، آن دخترک روی سوی آسمان کرد و گفت: یا مولای ما عرفتک عجولا فکیف عجلت علیه بجاهی علیک الّا رددت علیه ذراعه، فما استتمت کلامها حتّی ردّ اللَّه جلّ جلاله علیّ ذراعی.
«هذا بَلاغٌ لِلنَّاسِ» این آیت از جوامع قرآنست که مصطفی (ص) گفته: «اوتیت جوامع الکلم» و در قرآن ازین نمط بسیارست، هر آیتی از آن بجای کتابی است که اگر از آسمان بر این امّت جز از آن نیامدی ایشان را در آن غناء وافی بودی و در دین ایشان را تمام بودی، نبینی درین یک آیت که چون جمع کرد در آن همه انواع علوم و ارکان دین و وجوه شریعت و انواع حکمت و ابواب حقیقت، هم قرآن را مدحست و هم شریعت را، هم وعظ را پیغامست و هم تهنیت را، هم رحمت را بسط است و هم حجّت را، اوّل چه گفت: «هذا بَلاغٌ لِلنَّاسِ»، این ستایش قرآنست و تصدیق قصّه آن و برداشت قدر آن و تعظیم منّت بدان و جهانیان را تهنیت بدان و باز نمودنست که از مردم در آن چیز نیست، آفریده و کرده نیست، بلکه بلاغست رسیده بمردمان، کلامی پاک و پیغامی درست از خدای جهان، «وَ لِیُنْذَرُوا بِهِ» درین کلمت باز الزام حجّتست بر دشمنان و بناء همه تهدید هاست که در قرآن و همه حدّها که در گردن سلطان و همه نهی منکرها که واجبست بر مؤمنان، «وَ لِیَعْلَمُوا أَنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ» این باز دلیلست که ایمان سمعی است که توحید در بلاغ بست سمعی است، پیغام شنیدنی است. اهل سنّت ازینجا گفتند دین ما مسموع است نه معقول، که ایمان را مسموع مایه است و عقل آن را پیرایه است. دیگر هر آیت که در قرآنست که در آن ذکر نامی است از نامهای اللَّه یا صفتی از صفتهای وی یا اشارتی فرا ذات وی یا کلمهای از مدح وی و هر چه در عالم پیداست از آیات و رایات قدرت وی، صنایع و عجایب فطرت وی آن همه در تحت این شود که: «وَ لِیَعْلَمُوا أَنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ» پس این کلمه خزینه ایست علم توحید را و قاعده ایست اصول دین را، آن گه گفت: «وَ لِیَذَّکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ» تا پند گیرند عاقلان و یادگار ستانند زیرک دلان که زیرکان و هشیاران را بنزدیک اللَّه مقدارست و نازیرک بر آفریدگار خوارست، همانست که جای دیگر گفت: «وَ ما یَتَذَکَّرُ إِلَّا مَنْ یُنِیبُ». از اللَّه او پند پذیرد که دل با وی دارد، از اللَّه او شرم دارد که از نظر وی خبر دارد، با اللَّه او گراید که حاجت خود بوی داند، بر اللَّه مهر او نهد که وی را شناسد و نظر وی پیش چشم خویش دارد.
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: رباعی
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
قوله تعالی: «وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً» ابراهیم (ع) درین آیت از حق دو چیز خواست: یکی امن مکّه از استیلاء دشمن، دیگر امن دل از غلبه سلطان هوا، گفت بار خدایا این شهر مکه را حرمی گردان ایمن که هیچ جبّاری را بر آن دست نبود و هیچ کس را درو ترس نبود، رب العالمین دعاء وی اجابت کرد و آن را حرمی ساخت مبارک و جای امن، چنانک گفت: «مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً» هرگز هیچ جبّاری را در آن دست نه و هر کس که شود در آن حرم از آدمی و غیر آدمی، از صید وحشی و مرغ هوایی او را بیم نه. و امن دل که خواست از روی اشارت آنست که گفت: «وَ اجْنُبْنِی وَ بَنِیَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ»، هر چه ترا از حق باز دارد آن صنم تو است و هر چه دلت بدان گراید و نگرد جز از حق آن هواء تو است، و ربّ العزّه میگوید: «أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ».
هوش مصنوعی: ابراهیم (ع) در این آیه از خداوند دو درخواست کرد: یکی ایمنی شهر مکه از تسلط دشمنان و دیگری ایمنی دل از غلبه بر خویشتن. او از خدا خواست که مکه را به شهر امنی تبدیل کند که هیچ ستمگری نتواند به آن دسترسی پیدا کند و هیچکس در آن احساس ترس نکند. خداوند دعای او را پذیرفت و مکه را به مکانی امن و مقدس تبدیل کرد. به گونهای که هیچ ستمگری در آن قدرت نداشت و هر کسی که وارد آن میشد، از هر مخلوقی که باشد، احساس امنیت میکرد. همچنین، ابراهیم درخواست کرد که او و فرزندانش از پرستش بتها دور بمانند. به این معنا که هر چیزی که انسان را از خدا دور کند، همان بت اوست و هر چیزی که دل به آن بسپارد و جز خدا بخواهد، همان خواهش نفس اوست. در این راستا، خداوند نیز میفرماید: «آیا دیدی کسی را که هوای نفس خود را به عنوان معبود خود قرار داده است؟»
یکی را مالی و تجارتی در پیش، یکی را زن و فرزند در پیش، یکی را جاه و حشمت در پیش، یکی در بند حرمت پارسایی و خویشتن داری بمانده و از آنجا قدم بر نگرفته، یکی طاعت و عبادت قبله خود ساخته و نگرستن بدان و تکیه بر آن حجاب راه وی گشته، و ربّ العالمین میگوید: «وَ تُوبُوا إِلَی اللَّهِ جَمِیعاً أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» ای شما که مؤمنانید، اگر میخواهید که دلهاتان حرم نظر خود گردانم و از حجاب قطعیت ایمن دارم، یکبارگی روی بما نهید و از همه بر گردید، یک بار با راه خود میخواند بزبان صنایع تحقیق آشنایی را، یک بار با خود میخواند بزبان کشف تأکید دوستی را، میگوید: یکبارگی با وی پردازید از خود شناخت حقّ وی را، چشم فرا کنید از طاعت خود دیدار منّت وی را، باز رهید از هستی خود چشیدن دوستی وی را، این بود که ابراهیم میخواست بآنچ گفت: «اجْنُبْنِی وَ بَنِیَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ».
هوش مصنوعی: هر کسی در زندگیاش به دنبال چیزی است؛ یک نفر به فکر کسب مال و تجارت است، دیگری خانواده و فرزندانش را در نظر دارد، برخی به دنبال مقام و نفوذ و بعضی هنوز در پی حفظ حرمت تقوا و خودداری هستند و از آن جلو نمیروند. عدهای نیز به عبادت خدا مشغولاند و به آن تکیه کردهاند که بر سر راهشان مانع ایجاد کرده است. خداوند میفرماید: «ای مؤمنان، همگی به سوی خداوند توبه کنید شاید رستگار شوید.» این پیام به شما میگوید که اگر میخواهید قلبهایتان را از نگرانیها دور کنید و بر حجابهای دنیوی غلبه کنید، باید با تمام وجود به سوی خدا برگردید و از همه چیز دست بکشید. یک بار خود را با زبان محبت و دوستی به او نزدیک کنید و از خدمات و طاعتهای خود چشمپوشی کنید تا بتوانید او را بشناسید و از دوستیاش بهرهمند شوید. این همان چیزی است که ابراهیم خواست و از خداوند خواسته بود که او و فرزندانش را از عبادت بتها دور نگه دارد.
جعفر صادق (ع) در تفسیر این آیت گفت: لا تردنی الی مشاهدة الخلّة و لا ترد اولادی الی مشاهدة النبوة
هوش مصنوعی: جعفر صادق (ع) در تفسیر این آیه بیان کرد: مرا به دیدن و بررسی چیزهای بیارزش باز نگردان و فرزندانم را نیز به دیدن مقام نبوت باز نگردان.
بار خدایا مرا خلّت دادی، دیده من از دیدن آن بگردان تا نه از خود بینم. و فرزندان مرا نبوت دادی، ایشان را بسته فعل خود و دیدن خود مگردان. ابن عطاء گفت ابراهیم را فرمود که خانه کعبه را بناز ساز، ابراهیم آن بنا را چنانک فرمود ساخت و تمام کرد، آن گه گفت: «رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا» بار خدایا بپذیر از ما آنچ کردیم، عتاب آمد از حق که: امرتک ببناء البیت و مننت علیک به و وفقتک له الا تستحیی ان تمنّ و تقول تقبل منّا فنسیت منّتی علیک و ذکرت فعلک و منّتک، از ابراهیم ملاحظهای رفت بآن کرده خویش تا میگفت: «تَقَبَّلْ مِنَّا» فرمان آمد که ای ابراهیم فعل خود و منّت خود می بینی در آنچ کردی و نمیدانی که آن توفیق ما بود و منّت ما بود و تخصیص ما بود، ابراهیم (ع) از سیاست این عتاب دعا کرد، گفت: «اجْنُبْنِی وَ بَنِیَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ» بار خدایا دیدن فعل خود و نسبت با خود در راه خلّت ما و نبوت فرزندان صنم است که راه بر ما میزند، بلطف خود این صنم از راه ما بردار و هستی ما از پیش بردار و هم چنان منّت خود بر ما میدار. و گفتهاند ابراهیم روندهای بکمال بود، امّا از حدّ تلوین بهیئة تمکین هنوز نرسیده بود، میان لطف حقّ و فقر نفس خود مانده بود، چون با لطف حقّ نگرستی میدان فضل فراخ دیدی، بزبان بسط در حالت انس گفتی: «وَ اغْفِرْ لِأَبِی إِنَّهُ کانَ مِنَ الضَّالِّینَ»، باز بفقر نفس خود نگرستی عرصهای تنگ دیدی و عقبهای خطرناک، بزبان قبض در حالت خوف گفتی: «وَ اجْنُبْنِی وَ بَنِیَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ»، اینست قاعده خوف و رجا اهل شریعت را و قبض و بسط اهل حقیقت را.
هوش مصنوعی: بار خدایا، مرا رها کن و چشمانم را از دیدن خود برندار تا به خودبینى دچار نشوم. تو به من نبوت عطا کردی، پس فرزندانم را از نگاه به اعمال و خودشان محفوظ نگهدار. ابن عطاء میگوید که خداوند به ابراهیم فرمود که خانه کعبه را بنا کن، و ابراهیم بر اساس آنچه گفت، خانه را ساخت و کامل کرد. سپس گفت: «بار خدایا، از ما بپذیر!» و از سوی حق، عتابی رسید که: «من به تو فرمان دادم تا خانهام را بسازی و این نعمت را به تو عطا کردم. آیا شرم نمیکنی که از من میخواهی که عمل تو را بپذیرم، در حالی که فراموش کردهای که این توفیق من بود؟» ابراهیم متوجه شد که در درخواستش، به عمل خود توجه کرده و از نعمتهای خدا غافل مانده است. لذا دعا کرد و گفت: «بار خدایا، من و فرزندانم را از پرستش بتها دور نگهدار.» این درخواست از آن جهت بود که هر گونه توجه به عمل خود و نسبت به خود، مانند پرستش بتها مانع از خلوص در نیایش است. سپس ابراهیم در میانسالی بین رحمت خدا و فقر نفس خود درگیر بود. زمانی که به رحمت حق نظر کرد، وسعت فضل را دید و با دلگرمی دعا کرد: «بار خدایا، برای پدرم ببخشا، او از شدیدترین گمراهان بود.» اما سپس به حال خود و فقرش نگریست و احساس تنگی و خطر کرد و با نگرانی گفت: «بار خدایا، من و فرزندانم را از پرستش بتها دور نگهدار.» اینگونه است که وضعیت خوف و امید در اهل شریعت و قبض و بسط در اهل حقیقت مشخص میشود.
«رَبَّنا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ» عالمیان را باین آیت طریق توکل و ترک اعتماد بر اسباب در آموخت و باز نمود که خود را در ظلّ عنایت حق داشتن اولیتر از ظل نعمت وی بر خود خواستن که در همه حال نعمت تبع عنایتست.
هوش مصنوعی: خداوند، من فرزندانم را در درهای بیزرع سکونت دادم. این آیه به مردم میآموزد که باید به خدا توکل کنند و به جای وابستگی به وسایل مادی، به رحمت و توجه الهی تکیه کنند. بهتر است که انسان خود را تحت حمایت پروردگار ببیند تا اینکه تنها به نعمتهای مادیاش دلخوش باشد. در واقع، نعمتها همواره از عنایت و لطف خدا ناشی میشوند.
حکایت کنند از سلطان محمود که وقتی لشگریان خود را مینواخت و هر کسی را خلعتی همیداد و مقصود وی همه آن بود که تا ایاز خاص آرزویی کند و خلعتی خواهد، ایاز هم چنان کمر بسته و بخدمت بحرمت ایستاده و زبان معارضه بریده و همّت از آن اجناس اموال پرداخته «۱»، محمود گفت: ای غلام ازین مال و نعمت ترا خود آرزویی نبود؟ ایاز خدمت کرد و تواضع نمود گفت: چون تو هستی همه جهان آن منست. شب معراج هر چه خزاین نعمت بود فرا پیش مصطفی (ص) نهادند و فرادیس اعلی و جنّات مأوی را درها باز نهادند که تا سیّد از آن چیزی خواهد و آرزویی کند، سیّد (ص) بگوشه چشم بهیچ باز ننگرست، از جناب کرم ندا آمد که: «ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغی».
هوش مصنوعی: حکایت شده که سلطان محمود در حال نوازش لشگریان خود و اعطای خلعت به هرکسی بود و در این میان هدف او این بود که ایاز، خدمتکار خاصش، چیزی از او بخواهد و خلعتی دریافت کند. اما ایاز با کمال تواضع و احترام ایستاده بود و حتی به چیزی نمیاندیشید. محمود از او پرسید که آیا از این نعمتها آرزویی ندارد، ایاز پاسخ داد که وقتی تو هستی، همه چیز برای من است. در شب معراج، تمام خزاین نعمت را به خاطر مصطفی (ص) آوردند و درهای بهشت و باغهای بهشتی را گشودند تا او از آنها چیزی بخواهد، اما آن حضرت حتی با کنجکاوی هم به آنها ننگریست و ندایی از جانب خداوند آمد که: «چشم ننگریست و قدمی فراتر از حد نگذاشت».
تا دل ز علایقت یگانه نشود
یک تیر ترا سوی نشانه نشود
هوش مصنوعی: تا زمانی که دل به محبوبی وابسته نشود، تیر آرزوها به هدف نخواهد رسید.
تا هر دو جهانت از میانه نشود
کشتی بسلامت بکرانه نشود
هوش مصنوعی: تا زمانی که کشتی زندگیمان از میانه مشکلات عبور نکند، به ساحل آرامش و سلامت نخواهد رسید.
... «فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ» قال ابن عطاء: من انقطع عن الخلق بالکلّیة صرف اللَّه الیه وجوه الخلق و جعل مودّته فی صدورهم و محبّته فی قلوبهم.
هوش مصنوعی: ابن عطاء میگوید: اگر کسی بهطور کامل از مردم دور شود، خداوند دلهای مردم را به سوی او میکشاند و محبت و دوستیاش را در دلهای آنها میگذارد.
و ذلک من دعاء الخلیل علیه السلام لمّا انقطع باهله عن الخلق و الارقاق و الاسباب دعا لهم فقال: «فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ». هر که یکبارگی با خدمت حق پردازد، عالمیان دل با محبّت وی پردازند از برکت دعاء خلیل و بیان اجابت این دعا آنست که اللَّه گفت جلّ جلاله: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا» این دوستی اوّل از حق در پیوندد آن گه بخلق سرایت کند، یک ذرّه جمال محبّت ازلی در دیده موسی کلیم (ع) نهادند که: «وَ أَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّةً مِنِّی» تا فرعون جان و دل و دیده خود بر شاهد آن ذرّه همیفشاند، شب تا روز جز این کار نداشتی که بدست خویش گهواره موسی میجنبانیدی.
هوش مصنوعی: این بخش اشاره به دعای حضرت ابراهیم (ع) دارد که زمانی که از مردم و اسباب دنیوی جدا شد، به خداوند دعا کرد تا دلهای مردم به سمت او گرایش پیدا کند. در ادامه بیان شده که هر کس با خلوص نیت و خدمت به حق، کار کند، دلهای مردم به سمت او جلب میشود. به طور خاص، قرآن تصریح میکند که خداوند به کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام میدهند، محبتی خاص عطا خواهد کرد. این محبت ابتدا از سوی خداوند به آنان میرسد و سپس به دیگران منتقل میشود. به عنوان مثال، خداوند در دل حضرت موسی (ع) ذرهای از محبت خویش را قرار داد به گونهای که فرعون حتی شب و روز خود را به نگاه کردن به او سپری میکرد.
و در خبر میآید که هر آن بندهای که سحرگاه بر خیزد و طهارتی بیارد و دو رکعت نماز کند، جبّار عالم محبّت وی بآب افکند و با چشمههای دنیا بیامیزد تا هر که از آن آب بمقدار یک قطره میخورد، دوستی آن بنده بحکم عنایت و محبّت ازلی در دل وی پیدا میشود.
هوش مصنوعی: هر کس که در سحرگاه برخیزد، خود را پاک کند و دو رکعت نماز بخواند، خداوند محبت او را در دنیا جاری میکند. به طوری که هر کسی که حتی یک قطره از آن آب را بنوشد، محبت و دوستی آن بنده در دل او به بار مینشیند.
«وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلًا عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ» قال احمد بن خضرویه: لو اذن لی فی الشّفاعة ما بدأت الّا بظالمی، و لا اغتنم سفرا الّا یکون فیه معی من یوذینی و یظلمنی شوقا منّی لتعرفه اللَّه للمظلومین. یقول تعالی: «لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلًا عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ» آن ساعت که مظلوم از دست ظالم برنج آید و از درد دل و سوز جگر بحق نالد، از آن ناله و سوز وی زلزله در طبقات آسمان افتد و مقرّبان در غلغل آیند، و آن دعاء مظلوم بر مثال شرارات آتش سوی هوا بر شود و تا بحضرت عزّت ذو الجلال هیچیز آن را حجاب نکند و ربّ العالمین گوید: و عزّتی لانصرنّک و لو بعد حین.
هوش مصنوعی: دست کم نگیرد که خدا از کارهایی که ظالمین انجام میدهند غافل است. احمد بن خضرویه میگوید: اگر به من اجازه شفاعت داده شود، فقط با ظالمین شروع میکنم و در هیچ سفری شرکت نمیکنم مگر اینکه کسی که به من آزار میرساند و ظلم میکند، در آن سفر باشد، تا خداوند مظلومان را بشناسد. خداوند میفرماید: «گمان نکنید که خدا از اعمال ظالمین غافل است.» در زمانی که مظلوم از ظلم ظالم رنجیده خاطر شود و با دل سوختی شکایت کند، ناله او در آسمانها طنینانداز میشود و مخلوقان نزدیک به خدا تحت تأثیر قرار میگیرند. دعا و ناله مظلوم به مانند شعلههای آتش به آسمان بلند میشود و هیچ مانعی نمیتواند آن را از رسیدن به درگاه خدا بازدارد. و خداوند میفرماید: به عزت خود قسم، تو را یاری خواهم کرد، حتی اگر این یاری با تأخیر باشد.
مصطفی (ص) گفت: «ایاک و دعوة المظلوم و لو کان کافرا فانه لیس لها دون اللَّه حجاب»
هوش مصنوعی: مصطفی (ص) فرمودند: «از دعای مظلوم پرهیز نکن، حتی اگر او کافر باشد، زیرا هیچ پردهای میان او و خدا وجود ندارد.»
دعاء مظلوم کافر را چنین میگوید، دعاء مظلوم مسلمان متعبد خود چون بود؟!.
هوش مصنوعی: دعای کسی که مظلوم است، حتی اگر کافر باشد، چگونه است؟ حال دعای مظلوم مسلمان و مؤمن چگونه خواهد بود؟
یکی از بزرگان دین حکایت کند که مردی را دیدم در طواف میگفت: من رآنی فلا یظلم احدا، هر که مرا بیند و حال من باز داند تا بر کس ظلم نکند و ستمکار نبود، گفتم ای جوانمرد در چنین جایگه مثل این سخن نگویند که ذکر و ثنا و دعا گویند، گفت اگر قصّه و سر گذشت خود با تو بگویم مرا معذور داری: مردی بودم از متنعمان بصره، روزگار بغفلت و بیهوده بسر آورده و نفس خود بر پی هوا و شهوت داشته، ناکردنی در شرع میکردم و کردنی فرو میگذاشتم، بجهل و ظلم سر در نهاده و از بطش و قهر حق ناآگاه بوده، تا روزی بر کنار شط بر صیادی رسیدم که ماهیی بزرگ صید کرده بود، آن ماهی بقهر و ظلم از وی بستدم و از سوز دل و دعای وی نیندیشیدم، چون بخانه باز آمدم آن ماهی بریان کردم و خوردم، ناگاه کف دست من سیاه شد، طبیب را خواندم تا معالجت کند، طبیب گفت اگر این کف دست از خود جدا نکنی سرایت کند و هلاک تن تو در آن بود، کف از خود جدا کردم بالای کف تا بباز و سیاه شد، آن نیز از خود جدا کردم هنوز میافزود، آخر از سر آن درد و رنج در خواب شدم، گویندهای بانگ بر من زد که: الحق الصیّاد و الّا هلک بدنک کلّه، گفت از خواب در آمدم، مرا در محفّهای نشاندند و بکنار شط بردند همانجای که صیّاد را دیده بودم، بپای وی در افتادم و عذر همیخواستم، صیاد چون مرا چنان دید گفت: بردارید او را که این نه کرده منست و نه گشایش این بند بدست منست، مرا برداشتند و بمحلّتی دیگر بردند، عریشی را دیدم از چوب و برگ خرما فراهم نهاده و در درون آن دخترکی بود بحدّ پانزده ساله در نماز ایستاده، چون مرا بدید نماز خود کوتاه کرد تا سلام باز داد، آن گه گفت: یا ابه مالک، أ لک حاجة؟ ای پدر ترا چه بوده و چه رسیده؟ پدر قصّه من با وی بگفت که این آن مرد است که دی بر ما ستم کرد و اکنون میبینی حال وی و رنج تن وی، آن دخترک روی سوی آسمان کرد و گفت: یا مولای ما عرفتک عجولا فکیف عجلت علیه بجاهی علیک الّا رددت علیه ذراعه، فما استتمت کلامها حتّی ردّ اللَّه جلّ جلاله علیّ ذراعی.
هوش مصنوعی: یکی از بزرگان دین داستانی را روایت میکند: مردی را دیدم که در حال طواف، میگفت اگر کسی مرا ببیند، نباید به کسی ظلم کند. گفتم ای جوانمرد در چنین مکانهایی باید فقط دعا و ثنا گفت. او پاسخ داد اگر داستان خود را برایت بگویم، مرا معذور میداری. او گفت: من مردی از بصره بودم که در غفلت و بیهودگی زندگی میکردم و به نفس خود و خواستههای آن توجه داشتم. کارهایی در دین انجام میدادم که نادرست بودند و کارهای واجب را ترک میکردم. روزی در کنار رودخانه، به یک صیاد رسیدم که ماهی بزرگی صید کرده بود. بدون در نظر گرفتن دعا و گریه او، آن ماهی را گرفتم و به خانه بردم و خوردم. ناگهان دستانم سیاه شدند و وقتی پزشک را آوردند، گفت اگر این سیاهی را از خود جدا نکنی، بدن تو را درگیر خواهد کرد. بعد از جداسازی، باز هم سیاهی ادامه داشت و از درد و رنج در خواب فرو رفتم. در خواب کسی به من گفت: این حالتی که داری به خاطر ظلم تو به صیاد است. وقتی بیدار شدم، مرا به محل صیاد بردند و عذرخواهی کردم. صیاد گفت: او را ببرید که این مشکل را من نیستم که بتوانم حل کنم. سپس به محلی دیگر بردند و آنجا دخترکی را دیدم که در حال نماز بود. او وقتی مرا دید، نماز را کوتاه کرد و از من پرسید چه مشکلی دارم. وقتی پدرش داستان من را برایش گفت، آن دخترک دعا کرد و خداوند به او کمک کرد و دستش را به او برگرداند.
«هذا بَلاغٌ لِلنَّاسِ» این آیت از جوامع قرآنست که مصطفی (ص) گفته: «اوتیت جوامع الکلم» و در قرآن ازین نمط بسیارست، هر آیتی از آن بجای کتابی است که اگر از آسمان بر این امّت جز از آن نیامدی ایشان را در آن غناء وافی بودی و در دین ایشان را تمام بودی، نبینی درین یک آیت که چون جمع کرد در آن همه انواع علوم و ارکان دین و وجوه شریعت و انواع حکمت و ابواب حقیقت، هم قرآن را مدحست و هم شریعت را، هم وعظ را پیغامست و هم تهنیت را، هم رحمت را بسط است و هم حجّت را، اوّل چه گفت: «هذا بَلاغٌ لِلنَّاسِ»، این ستایش قرآنست و تصدیق قصّه آن و برداشت قدر آن و تعظیم منّت بدان و جهانیان را تهنیت بدان و باز نمودنست که از مردم در آن چیز نیست، آفریده و کرده نیست، بلکه بلاغست رسیده بمردمان، کلامی پاک و پیغامی درست از خدای جهان، «وَ لِیُنْذَرُوا بِهِ» درین کلمت باز الزام حجّتست بر دشمنان و بناء همه تهدید هاست که در قرآن و همه حدّها که در گردن سلطان و همه نهی منکرها که واجبست بر مؤمنان، «وَ لِیَعْلَمُوا أَنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ» این باز دلیلست که ایمان سمعی است که توحید در بلاغ بست سمعی است، پیغام شنیدنی است. اهل سنّت ازینجا گفتند دین ما مسموع است نه معقول، که ایمان را مسموع مایه است و عقل آن را پیرایه است. دیگر هر آیت که در قرآنست که در آن ذکر نامی است از نامهای اللَّه یا صفتی از صفتهای وی یا اشارتی فرا ذات وی یا کلمهای از مدح وی و هر چه در عالم پیداست از آیات و رایات قدرت وی، صنایع و عجایب فطرت وی آن همه در تحت این شود که: «وَ لِیَعْلَمُوا أَنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ» پس این کلمه خزینه ایست علم توحید را و قاعده ایست اصول دین را، آن گه گفت: «وَ لِیَذَّکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ» تا پند گیرند عاقلان و یادگار ستانند زیرک دلان که زیرکان و هشیاران را بنزدیک اللَّه مقدارست و نازیرک بر آفریدگار خوارست، همانست که جای دیگر گفت: «وَ ما یَتَذَکَّرُ إِلَّا مَنْ یُنِیبُ». از اللَّه او پند پذیرد که دل با وی دارد، از اللَّه او شرم دارد که از نظر وی خبر دارد، با اللَّه او گراید که حاجت خود بوی داند، بر اللَّه مهر او نهد که وی را شناسد و نظر وی پیش چشم خویش دارد.
هوش مصنوعی: این آیه به عنوان یک پیام برای انسانها معرفی شده است. پیامبر اسلام (ص) به دریافت کلمات کوتاه و جامع معروف بود و قرآن نیز پر از چنین آیات است. این آیه میتواند به اندازه یک کتاب دانشی مفید باشد و به تنهایی تمام نیازهای مردم را در دین و زندگی تأمین کند. در این آیه، تمام علوم، اصول دین، قوانین شرعی و حکمتها گردآوری شده است. این آیه هم قرآن را ستایش میکند و هم شریعت را، هم نصیحت و هم بشارت، هم رحمت و هم دلیل قاطع.
با بیان «هذا بَلاغٌ لِلنَّاسِ»، قرآن خود را به عنوان یک پیام صحیح و پاک از جانب خدا معرفی میکند که به بشر رسیده است. این آیه همچنین وظایف و تهدیدهای موجود در قرآن را به چالش میکشد و به مردم یادآوری میکند که تنها یک خدا وجود دارد. این بیان نشاندهنده ایمان مبتنی بر شنیدن است و اهل سنت بر این باورند که دین ما از طریق شنیداری به ما منتقل میشود.
هر آیهای که در قرآن نام خدا یا صفات او را ذکر میکند، در نهایت به بیان «وَ لِیَعْلَمُوا أَنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ» برمیگردد. این جمله مستحکمکننده اصول ایمان و شناخت توحید است. همچنین به عاقلان سفارش شده است که از این یادآوری بهره ببرند و به یاد خداوند در زندگی خود اهمیت دهند. کسی که دلش به خدا نزدیک است، میتواند پندهایی مهم بگیرد و از خداوند شرم داشته باشد.