گنجور

۵ - النوبة الثالثة

قوله تعالی: «یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ» بدانک شاه راه دین حق سه چیزست: اسلام و سنّت و اخلاص. در اسلام خائف باش و در سنت راجی و در اخلاص محبّ، اسلام از خوف چاره نیست و سنّت بی رجا نیست و اخلاص جز مایه محبّ نیست، خائف را گویند می‌ترس، راجی را گویند همی‌جوی، محبّ را گویند همی‌سوز، تا هنگامی آید که خائف را خطاب این بود که لا تخف مترس که روز ترس بسر آمد، و راجی را گویند لا تحزن اندوه مدار که امیدت بر آمد و درخت شادی ببرآمد، و محبّ را گویند ابشر شاد باش که شب هجر بپایان رسید و صبح وصل برآمد، این هر یکی را در عالم روش خویش محو و اثباتست، از دل خائف ریا می‌سترد و یقین می‌نهد، بخل می‌سترد جود می‌نهد، شره می‌سترد قناعت می‌نهد، حسد می سترد شفقت می‌نهد، بدعت می‌سترد سنّت می‌نهد، بم می‌سترد امن می‌نهد. از دل راجی اختیار می‌سترد تسلیم می‌نهد، تفرقت می‌سترد جمع می‌نهد، سرگردانی بنده می‌سترد نور سبق می‌نهد. از دل محبّ رسوم انسانیّت می‌سترد شواهد حقیقت می‌نهد، یمحو النّعوت الانسانیّة و یثبت النّعوت الرّبّانیة، یمحو شواهد کم و یثبت شاهده، از شاهد بنده می‌کاهد و از شاهد خود می‌فزاید تا چنانک باوّل خود بود بآخر هم خود باشد.

پیر طریقت ازینجا گفت: الهی جلال عزّت تو جای اشارت نگذاشت، محو و اثبات تو راه اضافت برداشت، تا گم گشت، هر چه رهی در دست داشت، الهی زان تو می‌فزود و زان رهی می‌کاست تا آخر همان ماند که اوّل بود راست.

محنت همه در نهاد آب و گل ماست
پیش از دل و گل چه بود آن حاصل ماست

و یقال یمحو العارفین بکشف جلاله و یثبتهم بلطف جماله فبکشف الجلال انخنست العقول فطاحت و بلطف الجمال طربت الارواح فارتاحت. اوّل بنده را در بحر کشف جلال بموج دهشت غرق کند تا در غلبه انس از خود رها شود بحالی که تن صبر بر نتابد و دل با عقل نپردازد و نظر تمییز را نپاید، بسان مستان بوادی دهشت سر در نهد عطشان و حیران گهی گریان و گه خندان، نه فراغتی که دل رمیده باز جوید، نه مساعدی که بخت خویش با وی باز گوید:

فرید عن الخلّان فی کل بلدة
اذا عظم المطلوب قل المساعد

همی‌گوید بزبان انکسار بنعت افتقار: الهی این سوز ما امروز درد آمیزست، نه طاقت بسر بردن و نه جای گریزست، الهی این چه تیغ است که چنین تیز است، نه جای آرام و نه روی پرهیزست، کریما منزل ما چنین دورست همراهان برگشتند که این کار غرورست، گر منزل ما سرورست این انتظار سورست و این محنت بر محنت نور علی نورست، باز بنظر لطف در میان جان بنده نگرد از آن سکر با صحو آید، آرمیده الطاف عنایت، افروخته نور مشاهدت، از خود باز رسته و دنیا و آخرت از پیش وی برخاسته، بنسیم انس زنده و یادگار ازلی دیده و شادی جاودان یافته، میگوید الهی گاه از تو می‌گفتم و گاه می‌نیوشیدم، میان جرم خود و لطف تو می‌اندیشیدم، کشیدم آنچ کشیدم، همه نوش گشت چون آوای قبول شنیدم.

«أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا نَأْتِی الْأَرْضَ نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها» بزبان اهل اشارت و بر ذوق ارباب معرفت تفسیر این آیت در آن خبرست که مصطفی (ص) گفت: «بدلاء امتی اربعون رجلا اثنان و عشرون بالشام و ثمانیة عشر بالعراق کلما مات منهم واحد ابدل مکانه آخر فاذا جاء الامر قبضوا».

اصلی عظیم است این خبر در علوم حقایق و تمکین ارباب معارف و ما شرح آن در کتاب اربعین مستوفی‌ گفته‌ایم، کسی که این بیان خواهد از آنجا طلب کند، «وَ اللَّهُ یَحْکُمُ لا مُعَقِّبَ لِحُکْمِهِ» لا رادّ لقضائه و لا ناقض لامره، خداوندیست کارگزار، راست کار، پاک داد، نیکو نهاد، کارها پرداخته بحکمت خود، بنیادها ساخته بعلم خود، حکمها رانده بخواست خود، هر کسی را قسمتی رفته و هر یکی را بر کاری داشته، چون می‌دانی که بر وی اعتراض نیست و از حکم وی اعراض نیست بهر چه پیش آید رضا ده که جز ازین روی نیست، در راه دین منزلی بزرگوار تر از رضا دادن بحکم وی نیست و یافت کرامت قربت را وسیلتی تمامتر از رضا نیست.

حسن بصری روزی بر رابعه عدویه در آمد و آن سیّده عصر خویش عقد نماز بسته بود، گفت ساعتی بنشستم بر سجاده نماز وی، نگه کردم در دیده راست وی خاری شکسته دیدم و قطره‌های خون بر رخان وی روان گشته و بسجده گاه وی رسیده، چون از عقد نماز فارغ گشت گفتم این چه حالست؟ خار در دیده شکسته و جای نماز بخون چشم رنگین گشته، گفت ای حسن بعزّت آن خدای که این بیچاره را بعزّ اسلام عزیز کرد که مرا ازین حال خبر نیست، ای حسن دلم این ساعت بر صفتی بود که اگر ممکن شود که هر محنتی و عقوبتی که در هفت طبقه دوزخ است میلی سازند و در دیده راستم کشند اگر دیده چپم خبر یابد دست فرو کنم و دیده از بن بر کنم.

بحقّ تو، بحق مهر تو، بصحبت تو
که دیده بر کنم ار دیده در رضای تو نیست‌
ترا خوش است که هر کس ترا بجای منست
مرا بتر که مرا هیچ کس بجای تو نیست‌

و الحمد للَّه ربّ العالمین و العاقبة للمتّقین.

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: «یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ» بدانک شاه راه دین حق سه چیزست: اسلام و سنّت و اخلاص. در اسلام خائف باش و در سنت راجی و در اخلاص محبّ، اسلام از خوف چاره نیست و سنّت بی رجا نیست و اخلاص جز مایه محبّ نیست، خائف را گویند می‌ترس، راجی را گویند همی‌جوی، محبّ را گویند همی‌سوز، تا هنگامی آید که خائف را خطاب این بود که لا تخف مترس که روز ترس بسر آمد، و راجی را گویند لا تحزن اندوه مدار که امیدت بر آمد و درخت شادی ببرآمد، و محبّ را گویند ابشر شاد باش که شب هجر بپایان رسید و صبح وصل برآمد، این هر یکی را در عالم روش خویش محو و اثباتست، از دل خائف ریا می‌سترد و یقین می‌نهد، بخل می‌سترد جود می‌نهد، شره می‌سترد قناعت می‌نهد، حسد می سترد شفقت می‌نهد، بدعت می‌سترد سنّت می‌نهد، بم می‌سترد امن می‌نهد. از دل راجی اختیار می‌سترد تسلیم می‌نهد، تفرقت می‌سترد جمع می‌نهد، سرگردانی بنده می‌سترد نور سبق می‌نهد. از دل محبّ رسوم انسانیّت می‌سترد شواهد حقیقت می‌نهد، یمحو النّعوت الانسانیّة و یثبت النّعوت الرّبّانیة، یمحو شواهد کم و یثبت شاهده، از شاهد بنده می‌کاهد و از شاهد خود می‌فزاید تا چنانک باوّل خود بود بآخر هم خود باشد.
هوش مصنوعی: خداوند هر آنچه بخواهد محو و هر آنچه بخواهد ثابت می‌کند. در مسیر دین حق سه اصل وجود دارد: اسلام، سنت و اخلاص. در اسلام باید از ترس جلوگیری کرد، در سنت باید به امید نگاه کرد و در اخلاص باید عشق ورزید. اسلام باعث ترس می‌شود، سنت بدون امید نیست و اخلاص سرچشمه عشق است. کسی که می‌ترسد به او گفته می‌شود که نترس، چرا که زمان ترس به پایان رسیده است. به کسی که امیدوار است گفته می‌شود که ناامید نباش، زیرا امید تو به واقعیت پیوسته است و شادمانی در حال رشد است. و به عاشق گفته می‌شود که خوشحال باش، زیرا شب فراق به پایان رسیده و صبح وصال آمده است. هر کدام از این حالات در زندگی کار خود را انجام می‌دهند و از دل انسان‌های ترسو، ریا را می‌زدایند و یقین را جایگزین می‌کنند، بخیلان را به بخشندگی سوق می‌دهند، کسانی که زیاده‌خواهند را به قناعت راهنمایی می‌کنند و حسودان را به شفقت و مهربانی می‌کشند. بدعت را از دل دور می‌کنند و سیره سنت را برقرار می‌سازند. افراد امیدوار را از اختیار خود دور کرده و به تسلیم وا می‌دارند و تفرقه را به اتحاد تبدیل می‌کنند. کسانی که در سردرگمی هستند را از آن وضعیت خارج و به روشنایی هدایت می‌کنند. و افراد عاشق را از زوایای انسانی دور کرده و به شواهد حقیقت نزدیک می‌کنند، به طوری که در وجود انسان، ویژگی‌های الهی را تقویت می‌نمایند و از آنچه که به بنده مربوط می‌شود می‌کاهند و به آنچه که به خود خداوند مربوط است می‌افزایند تا آنکه او از ابتدا تا انتها باقی بماند.
پیر طریقت ازینجا گفت: الهی جلال عزّت تو جای اشارت نگذاشت، محو و اثبات تو راه اضافت برداشت، تا گم گشت، هر چه رهی در دست داشت، الهی زان تو می‌فزود و زان رهی می‌کاست تا آخر همان ماند که اوّل بود راست.
هوش مصنوعی: سخنران معنوی در اینجا می‌گوید: ای خدا، جلال و عظمت تو به قدری است که هیچ نشانه‌ای از خود باقی نمی‌گذارد. حضور و نبود تو هر گونه وابستگی را از بین می‌برد، به طوری که هر چیزی که در دست داشت، از دست رفت. خداوند از آنچه که وجود دارد می‌افزاید و از وابستگی‌ها می‌کاهد، تا در پایان تنها حقیقتی باقی بماند که در ابتدا بود.
محنت همه در نهاد آب و گل ماست
پیش از دل و گل چه بود آن حاصل ماست
هوش مصنوعی: تمامی درد و رنج‌های ما در ذات و سرشت‌مان نهفته است و قبل از آنکه دل و احساسات ما شکل بگیرد، آنچه داریم از همین سرشت نشئت می‌گیرد.
و یقال یمحو العارفین بکشف جلاله و یثبتهم بلطف جماله فبکشف الجلال انخنست العقول فطاحت و بلطف الجمال طربت الارواح فارتاحت. اوّل بنده را در بحر کشف جلال بموج دهشت غرق کند تا در غلبه انس از خود رها شود بحالی که تن صبر بر نتابد و دل با عقل نپردازد و نظر تمییز را نپاید، بسان مستان بوادی دهشت سر در نهد عطشان و حیران گهی گریان و گه خندان، نه فراغتی که دل رمیده باز جوید، نه مساعدی که بخت خویش با وی باز گوید:
هوش مصنوعی: این متن در مورد تجربه‌ای عمیق و تحول‌آفرین در وجود انسان صحبت می‌کند. می‌گوید که هنگامی که فردی به عظمت و جلال خداوند پی برد، شعور و عقل آن چنان تحت تأثیر قرار می‌گیرد که گویی در دنیایی از حیرت فرورفته و از خود بی‌خود می‌شود. در این حالت، روح با لطافت و زیبایی الهی سرشار از شادی و آرامش می‌شود. او در یک وضعیت خاص قرار می‌گیرد که احساس می‌کند نمی‌تواند بیشتر از این صبر کند و قلبش نمی‌تواند به عقل گوش دهد. در این وضع، مانند شخصی مست در دنیایی از شگفتی، همچون فردی تشنه و سرگردان، گاه گریه می‌کند و گاه می‌خندد. در این حالت از سرخوشی، نه فرصتی برای آسایش دارد و نه کمکی از بخت و اقبال خود می‌بیند.
فرید عن الخلّان فی کل بلدة
اذا عظم المطلوب قل المساعد
هوش مصنوعی: فرید در هر شهری از دوستان جدا شده است، زیرا وقتی خواسته بزرگ شود، کمک‌ها کم می‌شود.
همی‌گوید بزبان انکسار بنعت افتقار: الهی این سوز ما امروز درد آمیزست، نه طاقت بسر بردن و نه جای گریزست، الهی این چه تیغ است که چنین تیز است، نه جای آرام و نه روی پرهیزست، کریما منزل ما چنین دورست همراهان برگشتند که این کار غرورست، گر منزل ما سرورست این انتظار سورست و این محنت بر محنت نور علی نورست، باز بنظر لطف در میان جان بنده نگرد از آن سکر با صحو آید، آرمیده الطاف عنایت، افروخته نور مشاهدت، از خود باز رسته و دنیا و آخرت از پیش وی برخاسته، بنسیم انس زنده و یادگار ازلی دیده و شادی جاودان یافته، میگوید الهی گاه از تو می‌گفتم و گاه می‌نیوشیدم، میان جرم خود و لطف تو می‌اندیشیدم، کشیدم آنچ کشیدم، همه نوش گشت چون آوای قبول شنیدم.
هوش مصنوعی: خداوند، امروز این درد سوزان ما بی‌نهایت آزاردهنده است. نه توان تحملش را داریم و نه جایی برای فرار وجود دارد. پروردگار، این تیغی که بر ما فرود آمده، چه تیزی دارد! نه مکانی برای آرامش است و نه راهی برای دوری. ای کریم، منزل ما آنقدر دور است که همراهانمان بازگشته‌اند، این وضعیت غرورآور است. اگر منزل ما دلپذیر باشد، این انتظار می‌شود جشن و این رنج، بر رنج‌های دیگر افزوده می‌شود. خداوند، لطف تو نگاهی به جان بنده‌ات بینداز، از آن بی‌خودی، حالتی پاک و خالص حاصل می‌شود. الطاف تو در آرامش نشسته و نور مشاهدت در دل افروخته شده است. انسان از خود رسته و دنیا و آخرت از پیشش کنار رفته‌اند. از بوی انس و یاد ماندگار تو زنده شده و شادی جاودان یافته‌ایم. می‌گوید، ای خدا، گاهی از تو حرف می‌زدم و گاهی به سخنانت گوش می‌دادم. بین گناهان خود و لطف تو تفکر می‌کردم. آنچه بر من گذشت، همه به نیکی تبدیل شد و وقتی صدای قبول تو را شنیدم، به شادمانی رسیدم.
«أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا نَأْتِی الْأَرْضَ نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها» بزبان اهل اشارت و بر ذوق ارباب معرفت تفسیر این آیت در آن خبرست که مصطفی (ص) گفت: «بدلاء امتی اربعون رجلا اثنان و عشرون بالشام و ثمانیة عشر بالعراق کلما مات منهم واحد ابدل مکانه آخر فاذا جاء الامر قبضوا».
هوش مصنوعی: آیا آن‌ها نمی‌بینند که ما زمین را از حواشی‌اش کاسته و کاهش می‌دهیم؟ به زبان اهل اشاره و بر اساس درک عمیق دانشمندان، این آیه بیانگر این است که پیامبر اسلام (ص) فرمود: «جانشینان امتم چهل مرد هستند، که بیست و دو نفرشان در شام و هجده نفر در عراق خواهند بود. هر زمان که یکی از آن‌ها بمیرد، دیگری جای او را پر می‌کند و هنگامی که کار نهایی فرا برسد، آن‌ها جمع‌آوری خواهند شد.»
اصلی عظیم است این خبر در علوم حقایق و تمکین ارباب معارف و ما شرح آن در کتاب اربعین مستوفی‌ گفته‌ایم، کسی که این بیان خواهد از آنجا طلب کند، «وَ اللَّهُ یَحْکُمُ لا مُعَقِّبَ لِحُکْمِهِ» لا رادّ لقضائه و لا ناقض لامره، خداوندیست کارگزار، راست کار، پاک داد، نیکو نهاد، کارها پرداخته بحکمت خود، بنیادها ساخته بعلم خود، حکمها رانده بخواست خود، هر کسی را قسمتی رفته و هر یکی را بر کاری داشته، چون می‌دانی که بر وی اعتراض نیست و از حکم وی اعراض نیست بهر چه پیش آید رضا ده که جز ازین روی نیست، در راه دین منزلی بزرگوار تر از رضا دادن بحکم وی نیست و یافت کرامت قربت را وسیلتی تمامتر از رضا نیست.
هوش مصنوعی: این خبر در زمینه علوم و حقایق بسیار مهم است و ما توضیحات آن را در کتاب «اربعین مستوفی» ارائه داده‌ایم. هر کس خواهان این توضیحات است می‌تواند به آنجا مراجعه کند. خداوند حاکم است و هیچ‌کس نمی‌تواند بر حکم او اعتراضی داشته باشد. او کارش را با راستی و پاکی انجام می‌دهد و همه چیز را بر اساس حکمت و علم خود می‌سازد و پیش می‌برد. هر کسی بخشی از کارها را به عهده دارد و این جریان اجتناب‌ناپذیر است. از آنجا که هیچ اعتراضی به او نیست، باید به آنچه پیش می‌آید راضی باشیم، زیرا در مسیر دین، راضی بودن به حکم خدا جایگاهی بالاتر از این ندارد و هیچ وسیله‌ای برای نزدیک شدن به خداوند بهتر از راضی بودن نیست.
حسن بصری روزی بر رابعه عدویه در آمد و آن سیّده عصر خویش عقد نماز بسته بود، گفت ساعتی بنشستم بر سجاده نماز وی، نگه کردم در دیده راست وی خاری شکسته دیدم و قطره‌های خون بر رخان وی روان گشته و بسجده گاه وی رسیده، چون از عقد نماز فارغ گشت گفتم این چه حالست؟ خار در دیده شکسته و جای نماز بخون چشم رنگین گشته، گفت ای حسن بعزّت آن خدای که این بیچاره را بعزّ اسلام عزیز کرد که مرا ازین حال خبر نیست، ای حسن دلم این ساعت بر صفتی بود که اگر ممکن شود که هر محنتی و عقوبتی که در هفت طبقه دوزخ است میلی سازند و در دیده راستم کشند اگر دیده چپم خبر یابد دست فرو کنم و دیده از بن بر کنم.
هوش مصنوعی: حسن بصری روزی به ملاقات رابعه عدویه رفت و او را در حال نماز دید. وقتی بر سجاده‌اش نشسته بود، متوجه شد که در چشم راست او خار شکسته‌ای وجود دارد و خون از چهره‌اش به سمت سجده‌گاهش جاری شده است. پس از اینکه رابعه نماز را به پایان رساند، حسن از او پرسید که این چه وضعی است؟ او در پاسخ گفت که به خدا قسم، این بیچاره به خاطر عزت اسلام به چنین حالی افتاده و از این وضعیت خبر ندارد. سپس افزود که قلبش این لحظه به گونه‌ای بود که اگر می‌شد، هر عذاب و محنتی که در هفت طبقه دوزخ وجود دارد را به او می‌دادند و اگر چشم چپش متوجه می‌شد، دستش را به سمت آن می‌کشید و چشمش را از ریشه در می‌آورد.
بحقّ تو، بحق مهر تو، بصحبت تو
که دیده بر کنم ار دیده در رضای تو نیست‌
هوش مصنوعی: به خاطر تو و به خاطر محبتت، اگر بخواهم چشمم را ببندم، باید در کنار تو و برای رضایتت باشد، وگرنه نمی‌خواهم این کار را انجام دهم.
ترا خوش است که هر کس ترا بجای منست
مرا بتر که مرا هیچ کس بجای تو نیست‌
هوش مصنوعی: تو خوشحال هستی که دیگران تو را به جای من می‌گیرند، اما من نگرانم چون هیچ‌کس نمی‌تواند تو را به جای تو بشناسد.
و الحمد للَّه ربّ العالمین و العاقبة للمتّقین.
هوش مصنوعی: سپاسگزار خداوند، پروردگار جهانیان هستیم و پایان کار از آن پرهیزگاران است.