گنجور

۴ - النوبة الثالثة

قوله تعالی: «الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ» قوم اطمأنّت قلوبهم بذکرهم للَّه و قوم اطمأنّت قلوبهم بذکر اللَّه لهم و لذکر اللَّه اکبر، بر لسان اهل اشارت این آیت از دو کس خبر می‌دهد: یکی مرید و دیگر مراد. یکی اوقات خویش مستغرق دارد بذکر زبان، گهی نماز و گه تسبیح و گه خواندن قرآن.

یکی می‌نازد بذکر حق در میان جان، از غرقی که هست در بحر عیان، او را پرداخت نیست با ذکر زبان، همی گوید الهی تا یاد تو رهی را یادست، جان وی از همه یادها بفریادست، و تا دل رهی بپیدایی تو شادست، شادی دو جهان نزدیک وی باد است، آن یکی در راه دین رونده، در بند ذکر خویش بمانده، با وی همی گویند ذکر نگه دار و امر و نهی گوش دار. و این یکی بر بساط قربت از اسباب و خلق‌ ربوده و بجذبه الهی مخصوص گشته، ذکر را می‌گویند که او را گوش دار. این هم چنان است که گروهی در آرزوی بهشت‌اند و بهشت خود در آرزوی گروهی است، و ذلک فی‌

قول النبی (ص): انّ الجنّة تشتاق الی اربعة نفر: صائم رمضان و تالی القرآن و حافظ اللسان و مطعم السّغبان.

و روی ان الجنّة لتشتاق الی سلمان.

آن مرید را دیده برین آمد که: «فَاذْکُرُونِی» و مراد را این نمودند که «أَذْکُرْکُمْ»، مرید طالب ذکر است و ذکر طالب مراد، مرید طالب وقتست و وقت طالب مراد، مرید در طلب دلست و دل در طلب مراد، میدان نظر مرید عالم جعلیّت است در غشاوت خلقیت، میدان نظر مراد هوای وحدانیّت است و فضاء فردانیّت.

لقمان سرخسی و بو الفضل سرخسی دو پیر بودند در عصر خویش فرید روزگار و یگانه وقت، هر دو در سماع بودند، بو الفضل از دست خود رها شد، باری چند بگردید همچون چرخی گردان، آن گه بروی دیوار بر شد، روی با لقمان کرد که نیایی تا درین هواء جعلیّت پروازی کنیم؟ لقمان بانگ بر وی زد گفت نامردی مکن، آفرینش میدانی تنگ است، پرواز ما را نشاید. اشارتی عظیم است بنقطه جمع، کسی را که در دل آشنایی است و در جان روشنایی.

و در خبر می‌آید که ایمان هفتاد و اند بابست، کمتر بابی آنست که از نهاد تو همتی سر بر زند که دنیا و عقبی را بپشت پای از یک سو اندازی، چون این خاشاک از پیش قدم تو بر داشتند جمال ایمان آن گه بر دل تو تجلّی کند که: «وَ الْباقِیاتُ الصَّالِحاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَواباً وَ خَیْرٌ أَمَلًا» همانست که آن جوانمرد گفته:

جمال حضرت قرآن نقاب آن گه براندازد
که دار الملک ایمان را مجرّد بیند از غوغا

«الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ طُوبی‌ لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ» می‌گوید آن مؤمنان و جوانمردان که صفت ایشان اینست خوشا عیشا که عیش ایشانست، امروز طوبی و زلفی در دل ایشان است و فردا طوبی و حسنی نزل ایشانست، امروز ذوق معرفت و انس محبّت بهره ایشانست و فردا سماع و شراب و دیدار حاصل ایشانست، طوبی ایشان وقتست و بهشت ایشان نقد است و راحت ایشان در درد است. ای جوانمرد هفت کشور آراسته بطلعت خداوندان درد است، ملک هشت بهشت یک شاخ از درخت دردست، اگر یک ذره از آن درد و اندوه که در دلهای صدیقان و عارفانست، بر کلّ کائنات آشکارا گردد، اهل آفرینش از نشاط آن ذره عین طرب شوند، خارستان همه بوستان گردد، زنّارها کمر عشق دین شود، اگر هرگز طلعت خویش نماید، آن ساعت نماید که واجدان در وجد باشند.

جعفر خلدی گوید که شاه طریقت جنید بغدادی با جماعتی مشایخ قصد زیارت طور کردند، چون بمناجات گاه موسی رسیدند، جنید را وقت خوش گشت و در وجد آمد، درویشی دست بهم وازد، این بیت بر گفت:

انّ آثارنا تدلّ علینا
فانظروا بعدنا الی الآثار

جماعت از روی موافقت بتواجد در آمدند، هر کسی در شوری افتاده، و از هر گوشه‌ای نعره‌ای همی‌آمد، راهبی آنجا در غاری نشسته، چون ایشان را بر آن صفت دید، زار بگریست و از درد دل و سوز جگر بنالید، آواز بر آورد که یا امّة محمد اجیبونی، جنید پیش آن راهب رفت، راهب گفت ای شیخ این تواجد شما بر عموم باشد یا بر خصوص؟ گفت بر خصوص، گفت چون مرد مقهور گشت بچه نیّت بر پای خیزد، گفت نشانی از حق بدلهای ایشان رسد بر پای خیزند، نبینی که جمعی نشسته باشند مهتری در آید همه بر پای خیزند و بتواضع درآیند، ما را از حق نشانی آید و در آن نشان پیمانی بود، وجد ما از آنست، گفتا چه باشد که ایشان را از آن وا ستاند، گفتا خوف خطر و بیم فراق، راهب گفت صدقت یا جنید، در انجیل صورت این سعادت دیده‌ایم و خوانده‌ایم، راستست و درست، راهب آن ساعت زنّار بگشاد و ایمان قبول کرد، پس درخواست تا همان بیت باز گفتند، بر پای خاست و همچون چرخی همی‌گشت، آخر بانگی بکرد و جان بحضرت فرستاد.

«وَ هُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ قُلْ هُوَ رَبِّی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ» ای محمد این کافران قدر نام ما نمی‌دانند، این بی حرمتان بنام ما کافر می‌شوند، ای محمد تو بگوی: «لا إِلهَ إِلَّا هُوَ» ما را بپاکی بستای و به یگانگی یاد کن ما ذکر تو و ثناء تو بعالمی برگرفتیم و ترا بجای جهانیان پسندیدیم، ای محمد مقصود کائنات و نقطه دائره حادثات خود تویی، لولاک ما خلقت الکون، اگر نه جاه و جلال تو بودی، ما این عالم را خود نیافریدیمی، و لقد انشد مخلوق فی مخلوق:

و کنت ذخرت افکاری لوقت
فکان الوقت وقتک و السّلام
و کنت اطالب الدّنیا بحر
فانت الحرّ و انقطع الکلام

«وَ هُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ» ای محمّد اگر عتبه و شیبه و ولید مغیره و بو جهل و بو لهب حرمت نام ما نمی‌دارند و تعظیم آن در دل خود راه نمی‌دهند، تو دل تنگ مکن و باین معنی غم مخور که مادر خزائن غیب خویش جوانمردانی داریم از امّت تو که پس از این روزگار ایشان را سر بدین عالم در دهیم و از خزائن غیب ایشان را بیرون آریم، مونس دل ایشان نام ما بود، غذای جان ایشان مهر ما بود.

شبلی وقتی هفت روز در وجد خویش رفته بود که هیچ طعامی و شرابی نخورد، غریق دریای محبت گشته و سر در سرّ خود گم کرده، این کلمات پیوسته بزبان می‌گفت: ذکر ربّی طعام نفسی و ثناء ربّی لباس نفسی و الحیاء من ربّی شراب نفسی، نفسی فداء قلبی قلبی فداء روحی، روحی فداء ربّی، آخر چون آتش وجد وی ساکن گشت، او را پرسیدند که هفت روز بی طعام و شراب بسر آوردی این چه حالست، گفت ای مسکین، کسی که او را با نام و ذکر دوست خوش بود، طعام و شرابش کجا یاد آید، آن گه گفت:

جئتمانی لتعلما سرّ سعدی
تجدانی بسرّ سعدی شحیحا

آورده‌اند که عیسی بن مریم (ع) شصت روز در مناجات حق بود که طعام و شراب بخاطر وی نگذشت، بعد از شصت روز در دلش آمد که اگر رغیفی بودی ما بکار بردیمی، آن ساعت مناجات منقطع گشت و آن رغیف دید پیش وی نهاده، عیسی بآنک از مناجات باز ماند همی‌گریست، پیری بر وی بگذشت که بر وی سیمای نیکان بود، گفت ای شیخ مرا چنین حالی افتاد: در مناجات حق بودم بخاطر من طعام بگذشت آرزوی رغیفی در سینه من حرکت کرد آن مناجات منقطع گشت دعائی کن در کار من، آن پیر گفت: الهی ان کان الخبز خطر ببالی فی وقت من الاوقات فلا تغفر لی، باین حکایت نگر، اعتقاد نکنی که آن ولی را بر عیسی فضل بود که عیسی نبی بود و هیچ رتبت بالای نبوّت نیست، نهایت کار اولیاء بدایت کار انبیاء است و در تحت این سرّی است که بیان آن ناچارست و دانستن آن مهم: بدانک پیغامبران را قوّتی باشد از تأیید الهیّت و تأثیر نبوّت که اولیا را آن قوّت نبود و بآن قوّت حظّ نفس ایشان را از تعظیم در گاه الهیّت و پرورش دین و دیانت و موجبات نبوّت باز ندارد، ازین جهت طلب حظّ نفس کنند و ایشان را هیچ زیان ندارد، بآن قوت و تأیید الهیّت که یافته‌اند، و اولیا را آن قوّت نیست، اگر در حظوظ نفس شوند، در تراجع افتند، ازینجا بود که موسی (ع) با آن همه کرامات و آیات که از حق تعالی دیده بود و یافته از وی طعام خواست گفت: ربّ انّی لما انزلت الیه من خیر فقیر، و همچنین پیغامبران حظّ نفس طلب کرده‌اند از طعام و شراب و نکاح زنان و مخالطت ایشان، فهذا نبینا (ص) ربّما یکون مع عائشة فی الفراش و الوحی ینزل علیه و ما کان یشغله هیبة الوحی عن حظوظ نفسه. و هم ازین باب است آنچ ربّ العزّه گفت: «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلًا مِنْ قَبْلِکَ وَ جَعَلْنا لَهُمْ أَزْواجاً وَ ذُرِّیَّةً» کافران بعیب باز گفتند که اگر محمّد پیغامبر بودی از شغل نبوّت با شغل زن و فرزند نپرداختی، ربّ العزّه ایشان را جواب داد که همه پیغامبران چنین بوده‌اند، زن و فرزند داشته‌اند، و ایشان را زن و فرزند از شغل نبوّت و اداء رسالت باز نداشت و امیر المؤمنین علی (ع) ازینجا گفت: خیار هذه الامة الذین لا یشغلهم دنیاهم عن آخرتهم و لا آخرتهم عن دنیاهم.

و قال النبی علیه افضل الصلوات لو تعلمون ما اعلم لضحکتم قلیلا و لبکیتم کثیرا و لما تلذّذتم بالنساء علی الفراش و لخرجتم الی الصّعدات تجارون الی اللَّه.

فکان هو (ص) علم هذه الاشیاء و لکن من قوّته و امکانه و انبساطه مع اللَّه عزّ و جل لم یشغله حظّ نفسه عن حظّ ربّه و لا حظّ ربّه عن حظّ نفسه.

قوله: «لِکُلِّ أَجَلٍ کِتابٌ» قال جعفر الصادق (ع) لکلّ رؤیة وقت‌ و قال ابن عطاء لکلّ علم بیان و لکلّ بیان لسان و لکلّ لسان عبارة و لکلّ عبارة طریقة و لکلّ طریقة اجل فمن لم یمیز بین هذه الاحوال فلیس له ان یتکلّم.

۴ - النوبة الثانیة: قوله تعالی: «الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ» خواهی این آیت تفسیر آیت پیشین نه و آیت دوم: «الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» سخن مستأنف بود، و اگر خواهی سخن بر «اناب» منقطع کن، آن گه از «الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ» سخن پیوسته گیر تا به «حُسْنُ مَآبٍ». «تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ» اینجا دو قول گفته‌اند: یکی آنست که ذکر بمعنی وعد است، مصدر اضافت بفاعل کرده یعنی تصدّق قلوبهم مواعید اللَّه عزّ و جلّ و تسکن الیها و تأنس بها میگوید وعده‌هایی که اللَّه تعالی داد مؤمنانرا در غیب از نعیم بهشت و دیدار و رضاء باقی، دلهای ایشان بی گمان می‌پذیرد و استوار می‌دارد و می‌آرامد و بآن شاد می‌شود.۵ - النوبة الاولى: قوله تعالی: «یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ» می‌سترد اللَّه تعالی آنچ خواهد، «وَ یُثْبِتُ» و بر جای می‌دارد و می‌نهد، «وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ (۳۹)» و مهر همه نسختها آنست که بنزدیک اوست.

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: «الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ» قوم اطمأنّت قلوبهم بذکرهم للَّه و قوم اطمأنّت قلوبهم بذکر اللَّه لهم و لذکر اللَّه اکبر، بر لسان اهل اشارت این آیت از دو کس خبر می‌دهد: یکی مرید و دیگر مراد. یکی اوقات خویش مستغرق دارد بذکر زبان، گهی نماز و گه تسبیح و گه خواندن قرآن.
هوش مصنوعی: این آیه به دو دسته اشاره دارد: کسانی که به یاد خداوند دل‌هایشان آرام می‌شود و کس دیگری که یاد خدا بر دل آن‌ها تأثیر می‌گذارد. این دو دسته شامل مرید و مراد می‌شوند. مرید کسی است که در اوقات خود به ذکر زبان مشغول است، گاهی نماز می‌خواند، گاهی تسبیح می‌گوید و گاهی قرآن می‌خواند.
یکی می‌نازد بذکر حق در میان جان، از غرقی که هست در بحر عیان، او را پرداخت نیست با ذکر زبان، همی گوید الهی تا یاد تو رهی را یادست، جان وی از همه یادها بفریادست، و تا دل رهی بپیدایی تو شادست، شادی دو جهان نزدیک وی باد است، آن یکی در راه دین رونده، در بند ذکر خویش بمانده، با وی همی گویند ذکر نگه دار و امر و نهی گوش دار. و این یکی بر بساط قربت از اسباب و خلق‌ ربوده و بجذبه الهی مخصوص گشته، ذکر را می‌گویند که او را گوش دار. این هم چنان است که گروهی در آرزوی بهشت‌اند و بهشت خود در آرزوی گروهی است، و ذلک فی‌
هوش مصنوعی: یکی به یاد حق در دل خود می‌بالد و از غرق شدن در دریای حقیقت نجات یافته است. او با زبان خود نمی‌تواند به محبت واقعی دست یابد و تنها می‌گوید: "خدایا، تا وقتی به یاد تو هستم، یاد من از همه چیز بیشتر است." جان او از هر یاد دیگری فریاد می‌زند و دلش با رسیدن به تو شاد است. این شادی به او دو جهان را نزدیک می‌کند. شخص دیگری در مسیر دین گام برمی‌دارد ولی همچنان در یاد خود گرفتار است و به او می‌گویند که به یاد داشته باشد و به دستورات و نهی‌ها توجه کند. اما آن یکی در فضای نزدیکی به خدا قرار گرفته و از وسایل و مخلوقات جدا شده، و فقط به جذبه الهی خود مشغول است. به او نیز می‌گویند که به یاد داشته باشد. این وضعیت شبیه به گروهی است که آرزوی بهشت دارند و در عوض بهشت خود نیز آرزوی گروهی دیگر است.
قول النبی (ص): انّ الجنّة تشتاق الی اربعة نفر: صائم رمضان و تالی القرآن و حافظ اللسان و مطعم السّغبان.
هوش مصنوعی: پیامبر اکرم (ص) فرمودند: بهشت به چهار نفر محبت و علاقه دارد: کسی که در ماه رمضان روزه می‌گیرد، کسی که قرآن را تلاوت می‌کند، کسی که زبانش را حفظ می‌کند و کسی که به گرسنگان غذا می‌دهد.
و روی ان الجنّة لتشتاق الی سلمان.
هوش مصنوعی: و در بهشت، سلمان را بسیار می‌خواهند.
آن مرید را دیده برین آمد که: «فَاذْکُرُونِی» و مراد را این نمودند که «أَذْکُرْکُمْ»، مرید طالب ذکر است و ذکر طالب مراد، مرید طالب وقتست و وقت طالب مراد، مرید در طلب دلست و دل در طلب مراد، میدان نظر مرید عالم جعلیّت است در غشاوت خلقیت، میدان نظر مراد هوای وحدانیّت است و فضاء فردانیّت.
هوش مصنوعی: آن مرید به این نکته توجه کرده است که وقتی گفته می‌شود «مرا یاد کنید»، منظور این است که «من هم شما را یاد می‌کنم». مریدی که به دنبال یاد خداوند است، در واقع به دنبال لحظه‌ای است که در آن بتواند به او نزدیک‌تر شود و قلبی که به دنبال محبوب واقعی است. در این مسیر، درکی که مرید از عالم دارد، ممکن است تحت تأثیر ظواهر دنیاست، در حالی که مراد او به وحدت و اتحاد با ذات الهی فکر می‌کند و به فضای فردیت اهمیت می‌دهد.
لقمان سرخسی و بو الفضل سرخسی دو پیر بودند در عصر خویش فرید روزگار و یگانه وقت، هر دو در سماع بودند، بو الفضل از دست خود رها شد، باری چند بگردید همچون چرخی گردان، آن گه بروی دیوار بر شد، روی با لقمان کرد که نیایی تا درین هواء جعلیّت پروازی کنیم؟ لقمان بانگ بر وی زد گفت نامردی مکن، آفرینش میدانی تنگ است، پرواز ما را نشاید. اشارتی عظیم است بنقطه جمع، کسی را که در دل آشنایی است و در جان روشنایی.
هوش مصنوعی: لقمان سرخسی و بو الفضل سرخسی دو مرد با تجربه و برجسته در زمان خود بودند. هر دو در حال شنیدن موسیقی بودند که بو الفضل به حالت مستی به چرخش درآمد و سپس بر دیواری رفت و از لقمان خواست تا در این فضای غیرواقعی پرواز کنند. اما لقمان به او هشدار داد که چنین کاری نکند و گفت که زندگی و جهان واقعی محدود است و پرواز در اینجا مناسب نیست. او به اهمیت آگاهی و روشنایی در درون اشاره کرد.
و در خبر می‌آید که ایمان هفتاد و اند بابست، کمتر بابی آنست که از نهاد تو همتی سر بر زند که دنیا و عقبی را بپشت پای از یک سو اندازی، چون این خاشاک از پیش قدم تو بر داشتند جمال ایمان آن گه بر دل تو تجلّی کند که: «وَ الْباقِیاتُ الصَّالِحاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَواباً وَ خَیْرٌ أَمَلًا» همانست که آن جوانمرد گفته:
هوش مصنوعی: در خبر آمده است که ایمان شامل هفتاد و چند بخش است و کمتر بخشی وجود دارد که از درون شما تلاشی نکند که دنیا و آخرت را از یک سو دور بیندازد. زمانی که این موانع از جلوی پای شما برداشته شود، زیبایی ایمان بر دل شما نمایان می‌شود که چنین بیان شده است: «و اعمال ماندگار و نیکو نزد پروردگارت، بهتر است از نظر پاداش و نیز بهتر است از نظر امید.» این نکته همان چیزی است که آن جوانمرد گفته است.
جمال حضرت قرآن نقاب آن گه براندازد
که دار الملک ایمان را مجرّد بیند از غوغا
هوش مصنوعی: زیبایی و جمال قرآن زمانی بر همگان آشکار می‌شود که سلطنت ایمان را بدون هیچ آشفتگی و هیاهویی مشاهده کنند.
«الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ طُوبی‌ لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ» می‌گوید آن مؤمنان و جوانمردان که صفت ایشان اینست خوشا عیشا که عیش ایشانست، امروز طوبی و زلفی در دل ایشان است و فردا طوبی و حسنی نزل ایشانست، امروز ذوق معرفت و انس محبّت بهره ایشانست و فردا سماع و شراب و دیدار حاصل ایشانست، طوبی ایشان وقتست و بهشت ایشان نقد است و راحت ایشان در درد است. ای جوانمرد هفت کشور آراسته بطلعت خداوندان درد است، ملک هشت بهشت یک شاخ از درخت دردست، اگر یک ذره از آن درد و اندوه که در دلهای صدیقان و عارفانست، بر کلّ کائنات آشکارا گردد، اهل آفرینش از نشاط آن ذره عین طرب شوند، خارستان همه بوستان گردد، زنّارها کمر عشق دین شود، اگر هرگز طلعت خویش نماید، آن ساعت نماید که واجدان در وجد باشند.
هوش مصنوعی: مؤمنانی که به کارهای نیک مشغول‌اند، زندگی شیرینی دارند و خوشا به حالشان! اکنون خوشنودی و آرامشی در دلشان است و در آینده نیز به پاداش‌های زیبایی خواهند رسید. امروز از معرفت و دوستی بهره‌مندند و فردا در بهشت از دیدار و نعمت‌های دیگر خوشحال خواهند بود. خوشحالی و سرور آنان در همین دنیا است و آسایش واقعی آنها در میان رنج‌ها و مشکلاتشان دیده می‌شود. به انسان‌های بزرگ و با اراده، دنیا مانند هفت کشور زیبا و ارزشمند است و حقیقت را در دل خود دارند. اگر ذره‌ای از درد و اندوه عارفان بر همگان روشن شود، تمام جهان پر از شادی و نشاط خواهد شد، به گونه‌ای که تمام خارها به گل تبدیل می‌شوند و زندگی بر عشق دین استوار می‌شود. اگر حقیقت خود را نشان دهد، آن لحظه‌ای خواهد بود که صاحبان یقین در وجد و شوق خواهند بود.
جعفر خلدی گوید که شاه طریقت جنید بغدادی با جماعتی مشایخ قصد زیارت طور کردند، چون بمناجات گاه موسی رسیدند، جنید را وقت خوش گشت و در وجد آمد، درویشی دست بهم وازد، این بیت بر گفت:
هوش مصنوعی: جعفر خلدی می‌گوید که شاه طریقت جنید بغدادی به همراه گروهی از مشایخ تصمیم گرفتند به کوه طور بروند. وقتی به محل مناجات موسی رسیدند، جنید به وجد و شادی آمد. در این حال، یکی از درویشان دستانش را به هم زد و این بیت را خواند:
انّ آثارنا تدلّ علینا
فانظروا بعدنا الی الآثار
هوش مصنوعی: آثار و نشانه‌های ما به روشنی بر ما دلالت می‌کنند، پس به نشانه‌ها و باقی‌مانده‌های ما بعد از رفتن‌مان نگاه کنید.
جماعت از روی موافقت بتواجد در آمدند، هر کسی در شوری افتاده، و از هر گوشه‌ای نعره‌ای همی‌آمد، راهبی آنجا در غاری نشسته، چون ایشان را بر آن صفت دید، زار بگریست و از درد دل و سوز جگر بنالید، آواز بر آورد که یا امّة محمد اجیبونی، جنید پیش آن راهب رفت، راهب گفت ای شیخ این تواجد شما بر عموم باشد یا بر خصوص؟ گفت بر خصوص، گفت چون مرد مقهور گشت بچه نیّت بر پای خیزد، گفت نشانی از حق بدلهای ایشان رسد بر پای خیزند، نبینی که جمعی نشسته باشند مهتری در آید همه بر پای خیزند و بتواضع درآیند، ما را از حق نشانی آید و در آن نشان پیمانی بود، وجد ما از آنست، گفتا چه باشد که ایشان را از آن وا ستاند، گفتا خوف خطر و بیم فراق، راهب گفت صدقت یا جنید، در انجیل صورت این سعادت دیده‌ایم و خوانده‌ایم، راستست و درست، راهب آن ساعت زنّار بگشاد و ایمان قبول کرد، پس درخواست تا همان بیت باز گفتند، بر پای خاست و همچون چرخی همی‌گشت، آخر بانگی بکرد و جان بحضرت فرستاد.
هوش مصنوعی: جمعیت با توافق به حالت تواجد آمدند و هر کس در حالتی مخصوص به خود فرو رفت، نعره‌ها و صداهایی از هر سو شنیده می‌شد. راهبی در غاری نشسته بود و وقتی این حالت را دید، از شدت احساساتش به شدت گریست و صدایش را بلند کرد و از مردم خواست که او را اجابت کنند. جنید به سمت آن راهب رفت و راهب از او پرسید که آیا این تواجد برای همه است یا فقط برای گروه خاصی؟ جنید پاسخ داد که برای گروه خاصی است. سپس راهب گفت وقتی مردی تحت فشار قرار می‌گیرد، به چه دلیلی به حالت تواجد می‌آید؟ جنید replied که نشانه‌هایی از حق بر افرادی که در آن حالت هستند، نمایان می‌شود. او اشاره کرد که وقتی فردی در جمعی از جا بلند می‌شود، همه به احترام او واکنش نشان می‌دهند و بزرگ‌ترها به حالت تواضع درمی‌آیند. ما نیز از نشانه‌های حق متاثر شده‌ایم و وجد ما از آن است. راهب از او پرسید که چه چیزی می‌تواند این نشانه‌ها را از بین ببرد، و جنید جواب داد که ترس از خطر و جدایی موجب این امر است. راهب به درستی به او پاسخ داد و گفت که در انجیل نیز این سعادت ذکر شده و درست است. سپس در آن لحظه، راهب زنجیر خود را باز کرد و ایمان را پذیرفت و به جمع بازگشت و در حال حرکت بود و در نهایت با صدایی بلند جان خود را به حق فرستاد.
«وَ هُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ قُلْ هُوَ رَبِّی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ» ای محمد این کافران قدر نام ما نمی‌دانند، این بی حرمتان بنام ما کافر می‌شوند، ای محمد تو بگوی: «لا إِلهَ إِلَّا هُوَ» ما را بپاکی بستای و به یگانگی یاد کن ما ذکر تو و ثناء تو بعالمی برگرفتیم و ترا بجای جهانیان پسندیدیم، ای محمد مقصود کائنات و نقطه دائره حادثات خود تویی، لولاک ما خلقت الکون، اگر نه جاه و جلال تو بودی، ما این عالم را خود نیافریدیمی، و لقد انشد مخلوق فی مخلوق:
هوش مصنوعی: این آیات به پیامبر محمد (ص) می‌گویند که کافران به خداوند رحمان کافرند و او را به درستی نمی‌شناسند. خداوند به پیامبر فرمان می‌دهد که بگوید «لا اله الا هو» و او را به یگانگی و پاکی ستایش کند. همچنین، یادآوری می‌کند که خداوند محبت و مدح پیامبر را در دل جهانیان قرار داده و او را به عنوان نقطه مرکزی کائنات برگزیده است. در واقع، وجود کائنات به خاطر مقام و عظمت پیامبر است و اگر او نبود، این عالم خلق نمی‌شد.
و کنت ذخرت افکاری لوقت
فکان الوقت وقتک و السّلام
هوش مصنوعی: من اندیشه‌های خود را برای زمانی ذخیره کرده بودم، اما اکنون آن زمان، زمان توست و درود.
و کنت اطالب الدّنیا بحر
فانت الحرّ و انقطع الکلام
هوش مصنوعی: من همیشه در پی دنیا بودم، ولی تو آزاد هستی و دیگر سخنی به میان نیامد.
«وَ هُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ» ای محمّد اگر عتبه و شیبه و ولید مغیره و بو جهل و بو لهب حرمت نام ما نمی‌دارند و تعظیم آن در دل خود راه نمی‌دهند، تو دل تنگ مکن و باین معنی غم مخور که مادر خزائن غیب خویش جوانمردانی داریم از امّت تو که پس از این روزگار ایشان را سر بدین عالم در دهیم و از خزائن غیب ایشان را بیرون آریم، مونس دل ایشان نام ما بود، غذای جان ایشان مهر ما بود.
هوش مصنوعی: ای محمّد، اگر عتبه و شیبه و ولید مغیره و ابوجهل و ابولهب به نام ما احترام نمی‌گذارند و در دل خود به آن ارادت نمی‌کنند، تو ناراحت نشو و غم مخور. زیرا در میان امّت تو مردان باارزشی داریم که در آینده به این دنیا می‌آیند و ما از گنجینه‌های غیب، آنها را به مردم معرفی خواهیم کرد. نام ما مونس دل‌های آنهاست و عشق ما خوراک روح آنها خواهد بود.
شبلی وقتی هفت روز در وجد خویش رفته بود که هیچ طعامی و شرابی نخورد، غریق دریای محبت گشته و سر در سرّ خود گم کرده، این کلمات پیوسته بزبان می‌گفت: ذکر ربّی طعام نفسی و ثناء ربّی لباس نفسی و الحیاء من ربّی شراب نفسی، نفسی فداء قلبی قلبی فداء روحی، روحی فداء ربّی، آخر چون آتش وجد وی ساکن گشت، او را پرسیدند که هفت روز بی طعام و شراب بسر آوردی این چه حالست، گفت ای مسکین، کسی که او را با نام و ذکر دوست خوش بود، طعام و شرابش کجا یاد آید، آن گه گفت:
هوش مصنوعی: شبلی هفت روز در حالت وجد و شوق بود و هیچ چیزی نخورد و نیاشامید. او غرق در عشق الهی شده و در درون خود گم شده بود. در این مدت، مرتب این جملات را می‌گفت: "ذکر پروردگار من خوراک روح من است و ستایش او لباس جان من است و شرم از پروردگار من نوشیدنی روح من است. جانم فدای دلم و دلم فدای روح من و روح من فدای پروردگارم." وقتی که شعلهٔ شوق او خاموش شد، از او پرسیدند که چطور می‌توانی هفت روز بدون غذا و نوشیدنی زندگی کنی. او پاسخ داد: "ای بی‌خبر، کسی که با یاد و حضور دوست شاد است، دیگر به غذا و نوشیدنی نمی‌اندیشد."
جئتمانی لتعلما سرّ سعدی
تجدانی بسرّ سعدی شحیحا
هوش مصنوعی: به دیدن من آمده‌ای تا راز سعدی را بیاموزی، اما در اینجا راز سعدی را به‌روشنی نمی‌یابی.
آورده‌اند که عیسی بن مریم (ع) شصت روز در مناجات حق بود که طعام و شراب بخاطر وی نگذشت، بعد از شصت روز در دلش آمد که اگر رغیفی بودی ما بکار بردیمی، آن ساعت مناجات منقطع گشت و آن رغیف دید پیش وی نهاده، عیسی بآنک از مناجات باز ماند همی‌گریست، پیری بر وی بگذشت که بر وی سیمای نیکان بود، گفت ای شیخ مرا چنین حالی افتاد: در مناجات حق بودم بخاطر من طعام بگذشت آرزوی رغیفی در سینه من حرکت کرد آن مناجات منقطع گشت دعائی کن در کار من، آن پیر گفت: الهی ان کان الخبز خطر ببالی فی وقت من الاوقات فلا تغفر لی، باین حکایت نگر، اعتقاد نکنی که آن ولی را بر عیسی فضل بود که عیسی نبی بود و هیچ رتبت بالای نبوّت نیست، نهایت کار اولیاء بدایت کار انبیاء است و در تحت این سرّی است که بیان آن ناچارست و دانستن آن مهم: بدانک پیغامبران را قوّتی باشد از تأیید الهیّت و تأثیر نبوّت که اولیا را آن قوّت نبود و بآن قوّت حظّ نفس ایشان را از تعظیم در گاه الهیّت و پرورش دین و دیانت و موجبات نبوّت باز ندارد، ازین جهت طلب حظّ نفس کنند و ایشان را هیچ زیان ندارد، بآن قوت و تأیید الهیّت که یافته‌اند، و اولیا را آن قوّت نیست، اگر در حظوظ نفس شوند، در تراجع افتند، ازینجا بود که موسی (ع) با آن همه کرامات و آیات که از حق تعالی دیده بود و یافته از وی طعام خواست گفت: ربّ انّی لما انزلت الیه من خیر فقیر، و همچنین پیغامبران حظّ نفس طلب کرده‌اند از طعام و شراب و نکاح زنان و مخالطت ایشان، فهذا نبینا (ص) ربّما یکون مع عائشة فی الفراش و الوحی ینزل علیه و ما کان یشغله هیبة الوحی عن حظوظ نفسه. و هم ازین باب است آنچ ربّ العزّه گفت: «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلًا مِنْ قَبْلِکَ وَ جَعَلْنا لَهُمْ أَزْواجاً وَ ذُرِّیَّةً» کافران بعیب باز گفتند که اگر محمّد پیغامبر بودی از شغل نبوّت با شغل زن و فرزند نپرداختی، ربّ العزّه ایشان را جواب داد که همه پیغامبران چنین بوده‌اند، زن و فرزند داشته‌اند، و ایشان را زن و فرزند از شغل نبوّت و اداء رسالت باز نداشت و امیر المؤمنین علی (ع) ازینجا گفت: خیار هذه الامة الذین لا یشغلهم دنیاهم عن آخرتهم و لا آخرتهم عن دنیاهم.
هوش مصنوعی: عیسی بن مریم (ع) به مدت شصت روز به مناجات با خداوند مشغول بود و در این مدت هیچ خوراک و آشامیدنی برای او مقدر نشد. اما پس از این مدت، در دلش به این فکر افتاد که اگر فرصتی برای رفاه نبود، بهتر بود از آن بهره‌مند می‌شد. در همان لحظه، مناجات او قطع شد و متوجه شد که آن چه را آرزو کرده بود، پیش او وجود دارد. عیسی از این که مناجاتش قطع شده بود، بسیار گریست و در حین عبور یک پیرمرد که صورتش نشان از خوبی داشت، را دید و به او گفت: «ای پیر، من در مناجات خدا بودم و به خاطر من طعامی فراهم نشده بود و اکنون آرزویی در دلم به وجود آمده که باعث شد مناجاتم را ترک کنم. برای من دعا کن.» آن پیر گفت: «پروردگارا، اگر نان در نظر من در لحظه‌ای بی‌ارزش بوده است، مرا ببخش.» این داستان نشان می‌دهد که مقام انبیاء با اولیاء متفاوت است. انبیاء به تأیید الهی و قدرتی مخصوص دست می‌یابند که اولیاء از آن بی‌بهره‌اند. این تأیید الهی به انبیاء کمک می‌کند تا در برابر خواسته‌های نفسانی خود از تعظیم درگاه الهی و وظائف دینی خود غافل نشوند، در حالی که اولیاء اگر به خواسته‌های نفسانی خود بپردازند، از مسیر خود دور می‌شوند. مثلاً موسی (ع) با تمام کرامات و نشانه‌هایی که از خداوند دیده بود، هنوز از خداوند طلب طعام کرد و گفت که «ای پروردگار، من به آنچه به من نازل کرده‌ای نیازمندم.» انبیاء همیشه در خواست‌های نفسانی خود تأمل کرده‌اند و مسأله‌ای از این قبیل نیست که آنها از وظایف خود غافل باشند. خداوند نیز در پاسخ به کافران بیان کرده که همه انبیاء زن و فرزند داشته‌اند و این امر هیچ‌گاه مانع از رسالت آنها نشده است. هر کس که در این دنیا و آخرت توازن برقرار کند، از اهالی خیر این امت خواهد بود.
و قال النبی علیه افضل الصلوات لو تعلمون ما اعلم لضحکتم قلیلا و لبکیتم کثیرا و لما تلذّذتم بالنساء علی الفراش و لخرجتم الی الصّعدات تجارون الی اللَّه.
هوش مصنوعی: پیامبر اکرم (ص) فرمودند: اگر شما آنچه را که من می‌دانم، می‌دانستید، خیلی کم می‌خندیدید و زیاد می‌گریستید. همچنین دیگر به لذت‌های دنیوی مانند معاشرت با زنان در بستر نمی‌پرداختید و به سمتی می‌رفتید که به سوی خداوند قدم بردارید.
فکان هو (ص) علم هذه الاشیاء و لکن من قوّته و امکانه و انبساطه مع اللَّه عزّ و جل لم یشغله حظّ نفسه عن حظّ ربّه و لا حظّ ربّه عن حظّ نفسه.
هوش مصنوعی: پیامبر (ص) به شایستگی همه این امور را می‌دانست، اما به خاطر قدرت و بزرگی‌اش و ارتباط نزدیکش با خداوند متعال، هیچگاه نیازهای شخصی خود را بر نیازهای خداوند ترجیح نداد و همچنین نیازهای خداوند را بر نیازهای شخصی خود مقدم نداشت.
قوله: «لِکُلِّ أَجَلٍ کِتابٌ» قال جعفر الصادق (ع) لکلّ رؤیة وقت‌ و قال ابن عطاء لکلّ علم بیان و لکلّ بیان لسان و لکلّ لسان عبارة و لکلّ عبارة طریقة و لکلّ طریقة اجل فمن لم یمیز بین هذه الاحوال فلیس له ان یتکلّم.
هوش مصنوعی: هر چیزی زمان مشخصی دارد و برای هر دانش، بیان خاصی وجود دارد. همچنین برای هر بیان، زبانی مختص و برای هر زبان، عبارتی مخصوص وجود دارد. به همین ترتیب، هر عبارت نیز روش خاصی را می‌طلبد و برای هر روش، زمانی تعیین شده است. اگر کسی نتواند بین این حالات تمایز قائل شود، حق ندارد که صحبت کند.

حاشیه ها

1402/02/09 04:05
یزدانپناه عسکری

7- و در خبر می‌آید که ایمان هفتاد و اند بابست، کمتر بابی آنست که از نهاد تو همتی سر بر زند که دنیا و عقبی را بپشت پای از یک سو اندازی، چون این خاشاک از پیش قدم تو بر داشتند جمال ایمان آن گه بر دل تو تجلّی کند که: «وَ الْباقِیاتُ الصَّالِحاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَواباً وَ خَیْرٌ أَمَلًا» همانست که آن جوانمرد گفته:

8- جمال حضرت قرآن نقاب آن گه براندازد - که دار الملک ایمان را مجرّد بیند از غوغا

9- «الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ طُوبی‌ لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ» می‌گوید آن مؤمنان و جوانمردان که صفت ایشان اینست خوشا عیشا که عیش ایشانست، امروز طوبی و زلفی در دل ایشان است و فردا طوبی و حسنی نزل ایشانست، امروز ذوق معرفت و انس محبّت بهره ایشانست و فردا سماع و شراب و دیدار حاصل ایشانست، طوبی ایشان وقتست و بهشت ایشان نقد است و راحت ایشان در درد است. ای جوانمرد هفت کشور آراسته بطلعت خداوندان درد است، ملک هشت بهشت یک شاخ از درخت در دست، اگر یک ذره از آن درد و اندوه که در دلهای صدیقان و عارفانست، بر کلّ کائنات آشکارا گردد، اهل آفرینش از نشاط آن ذره عین طرب شوند، خارستان همه بوستان گردد، زنّارها کمر عشق دین شود، اگر هرگز طلعت خویش نماید، آن ساعت نماید که واجدان در وجد باشند.

***

[یزدانپناه عسکری]

الرعد : 29 - الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ طُوبی‏ لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآب‏

امنیتِ بازگشت به حسن، در ساحت کوره طوبی است به عدل اعمال و تقوی به دَین و أَداء به حق.

 ساحت کوره طوبی و تطهیر