۱۲ - النوبة الثانیة
قوله تعالی: «رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی مِنَ الْمُلْکِ» یعنی ملک مصر، و دخل من للتّبعیض لانّه لم یؤت الملک کلّه، و قیل من للبیان، «وَ عَلَّمْتَنِی مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحادِیثِ» یعنی تفسیر کتبک الّتی انزلتها علی انبیائک، و قیل تعبیر الرّویا و لم یقل هذا علی انّه اعظم نعمة اللَّه علیه لکن قالها لانّها من خصائص اللَّه عزّ و جلّ عنده کما شکر سلیمان، فقال علّمنا منطق الطّیر، و لم یکن منطق الطّیر اعظم نعمة اللَّه علیه، انّما شکره علی انّه خصّه بذلک و للانبیاء خصائص نعم خصّوا بها فی الدّنیا من غیرهم بعد ما اکرموا به من نفایس النّعم. مثل قوله: «وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ وَ أَسَلْنا لَهُ عَیْنَ الْقِطْرِ» و احیاء عیسی بن مریم الموتی و ابرائه الاکمه و الأبرص و تفجیر موسی الماء بالعصا من الحجر، «فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» یعنی یا فاطر السماوات و الارض، «أَنْتَ وَلِیِّی» ناصری و معینی و متولّی تدبیری، «فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ تَوَفَّنِی مُسْلِماً». قال ابن جریر: سأل الموت و لا سأله غیره. و قیل لیس هذا سؤالا و انّما المعنی توفنی یوم تتوفّانی مسلما مخلصا فی الطاعة، «وَ أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ» الآنبیاء. و قیل بآبائی ابراهیم و اسحاق و یعقوب، ای ارفعنی الی درجتهم.
مفسّران گفتند: یوسف آرزوی مرگ آن گه کرد که ملک مصر بر وی راست شد و خویش و پیوند او همه با وی رسیدند و تعبیر خواب که دیده بود بر وی تمام گشت، بعد از این همه مرگ خواست بر اسلام و سنّت تا نعمت بر وی تمام گردد، و پیش از وی هیچ پیغامبر آرزوی مرگ نکرده بود، ربّ العالمین دعاء وی اجابت کرد، فتوّفاه اللَّه طیّبا طاهرا بمصر بعد ان اوصی الی اخیه یهودا و استخلفه علی بنی اسرائیل و دفن یوسف فی النّیل فی صندوق من رخام و ذلک انّه لمّا مات تشاح النّاس علیه کلّ یحب ان یدفن فی محلّتهم لما یرجون من برکته حتّی حمّوا بالقتال، فرأوا ان یدفنوه فی النّیل حتّی یمرّ الماء علیه فیصل الی جمیع مصر فیکون کلّهم فیه شرعا واحدا ففعلوا. و کان قبره فی النّیل الی ان حمله موسی (ع) معه حین خرج من مصر ببنی اسرائیل فنقله الی الشّام و دفنه بارض کنعان خارج الحصن الیوم، فلذلک تنقل الیهود موتاهم الی الشّام من فعل ذلک منهم.
روی ابو بردة عن ابی موسی قال: نزل النّبی (ص) باعرابیّ فاکرمه، فقال له النّبی (ص) تعاهدنا فاتاه، فقال سل حاجتک، فقال ناقة یرحلها و اعنز یحلبها اهلی فقال (ص) اعجز هذا ان یکون مثل عجوز بنی اسرائیل؟ قالوا یا رسول اللَّه و ما عجوز بنی اسرائیل؟ فقال انّ موسی لمّا سار ببنی اسرائیل من مصر ضلّوا الطریق و اظلم علیهم فقالوا ما هذا فقال علماؤهم. انّ یوسف (ع) لمّا حضره الموت اخذ علینا موثقا من اللَّه ان لا نخرج من مصر حتّی ننقل عظامه معنا. قال فمن یعلم موضع قبره؟ قالوا عجوز لبنی اسرائیل فبعث الیها فاتته، فقال موسی (ع) دلّینی علی قبر یوسف، قالت تعطینی حکمی، قال و ما حکمک، قالت اکون معک فی الجنّة، و روی ان هذه العجوز کانت مقعدة عمیاء فقالت لموسی لا اخبرک بموضع قبر یوسف حتّی تعطینی اربع خصال: تطلق لی رجلی و تعید الیّ بصری و تعید الیّ شبابی و تجعلنی معک فی الجنّة، قال فکبر ذلک علی موسی فاوحی اللَّه عزّ و جلّ الیه یا موسی اعطها ما سألت فانّک انّما تعطی علیّ ففعل فانطلقت بهم الی مستنقع ماء فاستخرجوه من شاطی النّیل فی صندوق من مرمر فلمّا اقلّوه تابوته طلع القمر و اضاء الطریق مثل النّهار و اهتدوا.
«ذلِکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ» ای هذا الّذی قصصناه علیک من امر یوسف و اخوته من الاخبار التی کانت غائبة عنک فانزلت علیک دلالة علی اثبات نبوّتک و انذارا و تبشیرا، «وَ ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ» لدی بنی یعقوب، «إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ» عزموا علی ما همّوا به من القاء یوسف فی الجبّ، «وَ هُمْ یَمْکُرُونَ» بیوسف و بابیه اذ جاءوه بدم کذب «وَ ما أَکْثَرُ النَّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِینَ» کان رسول اللَّه (ص) یرجو ایمان قریش و الیهود لمّا سألوا عن قصة یوسف، فقصّ اللَّه علیهم احسن قصص و بیّنها احسن بیان فلم یکونوا عند ظنّه فنزلت هذه الآیة، و تقدیرها و ما اکثر النّاس بمؤمنین و لو حرصت ای اجتهدت کلّ الاجتهاد فانّ ذلک الی اللَّه فحسب.
«وَ ما تَسْئَلُهُمْ عَلَیْهِ» ای علی القرآن و التّبلیغ و هدایتک ایّاهم، «مِنْ أَجْرٍ» ای من جعل و مال فینقلهم ذلک، «إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ» ای ما القرآن الّا تذکرة لهم بما هو صلاحهم و نجاتهم من النّار و دخلوهم الجنّة یرید انّا ازحنا العلّة فی التکذیب حیث بعثناک مبلّغا بلا اجر غیر انّه لا یؤمن الّا من شاء اللَّه و ان حرص النّبی علی ذلک.
«وَ کَأَیِّنْ مِنْ آیَةٍ» ای و کم من علامه و دلالة تدلّهم علی توحید اللَّه عزّ و جلّ من امر السّماء و انّها بغیر عمد ما تقع علی الارض و فیها من مجری الشّمس و القمر ما یدلّ علی انّ لها خالقا فانّ الّذی خلقها واحد و کذلک فیما یشاهد فی الارض من نباتها و جبالها و بحارها ما یوجب العلم الیقین عند التأمّل، «یَمُرُّونَ عَلَیْها» یعنی بذلک مشرکی قریش و کفّار مکّة، «وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ» لا یتفکّرون فیها و لا یعتبرون بها.
«وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِکُونَ» ظاهر این آیت مشکل مینماید از بهر آنک ایمان و شرک ضد یکدیگرند و هر دو ایشان را اثبات کرده درین آیت، او که مؤمن بود او را مشرک نگویند، و او که مشرک است مؤمن نبود، پس لا بدّ است بیان آن کردن: قومی گفتند مراد باین گروهی است که به اللَّه تعالی گرویدهاند که ضارّ و نافع و مدبّر و مسبّب اوست و آن گه در اسباب میآویزند و با آن میآرامند آن را شرک کهین گویند چنانک گویی: لو لا الکلب لدخل اللّخص دارک و لولا فلان لکان کذا، و فی الخبر: من حلف بغیر اللَّه فقد اشرک.
اما قول بیشترین اهل تفسیر آنست که مراد باین شرک مهین است، یعنی آن مشرکان که بهستی و آفریدگاری و کردگاری اللَّه میگروند چنانک گفت جلّ جلاله «وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ، وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ» آن گه با این اقرار انباز میگیرند با او بتان را که نه کردگارند و نه آفریدگار، وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ ابن عباس گفت مشرکان عرب که در تلبیه میگفتند: لبّیک اللّهم لبّیک لا شریک لک الّا شریک هو لک تملکه و ما ملک، و گفتهاند که ثنویاناند ایشان که بنور و ظلمت گویند و گوران که گویند: الخیر من اللَّه و الشّر من ابلیس. و قیل نزلت فی النّصاری لانّهم آمنوا ثمّ اشرکوا بالتّثلیث، و قیل نزلت فی المنافقین اظهروا الایمان و اسرّوا الکفر و الشّرک، و قیل نزلت فی اهل الکتاب آمنوا ببعض الانبیاء و کفروا ببعض فجمعوا بین الایمان و الشّرک.
قوله «أَ فَأَمِنُوا» یعنی المشرکین، «أَنْ تَأْتِیَهُمْ غاشِیَةٌ مِنْ عَذابِ اللَّهِ» ای عقوبة تغشاهم و تشملهم کقوله: «یَوْمَ یَغْشاهُمُ الْعَذابُ»، «أَوْ تَأْتِیَهُمُ السَّاعَةُ» ای القیامة، «بَغْتَةً» فجاة من غیر سابقة علامة، «وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ» باتیانها غیر مستعدّین لها.
«قُلْ» یا محمّد، «هذِهِ» الطّریقة و هذه الدّعوی، «سَبِیلِی» و منهاجی، «أَدْعُوا» النّاس، «إِلَی اللَّهِ عَلی بَصِیرَةٍ» ای هدی و بیان و حجّة و یقین، و قیل البصیرة المعرفة الّتی یمیّز بها الحقّ من الباطل و هی مصدر بصر. میگوید ای محمد (ص) بگوی کار من و رسم من و پیشه من اینست که میخوانم خلق را با خدای تعالی بر حجّت روشن و یقین بی گمان و دین راست و شناخت درست. آن گه گفت: «أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی» فهو ایضا یدعو الی اللَّه. قال ابن زید و الکلبی: حقّ و اللَّه علی من اتّبعه ان یدعو الی ما دعا الیه و یذکر بالقرآن و الموعظة و ینهی عن معاصی اللَّه، باین قول علی بصیرة در موضع حال است و اگر بر أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ سخن بریده کنی آن گه گویی بر استیناف عَلی بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی روا باشد و معنی آنست که بر بصیرت و یقینام هم من و هم آن کس که بر پی من راست رود. ابن عباس گفت یعنی صحابه رسول که آراسته دین و طریقت بودند و معدن علوم شریعت، ستارگان ملّت و سابقان امّت، مایه تقوی و گنج هدی و حزب مولی، «وَ سُبْحانَ اللَّهِ» ای و قل سبحان اللَّه تنزیها للَّه عمّا اشرکوا، «وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ» مع اللَّه غیر اللَّه.
«وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ» یا محمّد، «إِلَّا رِجالًا» لا ملائکة، «یوحی الیهم».
و قرأ حفص «نُوحِی إِلَیْهِمْ» بالنّون فی جمیع القرآن، «مِنْ أَهْلِ الْقُری» ای الامصار دون البوادی لانّ اهل الامصار اعقل و اعلم و احلم. قال الحسن لم یبعث اللَّه نبیّا من البادیة و لا من النّساء و لا من الجنّ. مشرکان قریش گفتند چرا بما فریشته نیامد بپیغام که مردم آمد، این آیت جواب ایشانست: «أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا» الی مصارع الامم المکذّبة فیعتبروا بهم.
«وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَیْرٌ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا» یقول اللَّه تعالی هذا فعلنا فی الدّنیا باهل ولایتنا و طاعتنا ان ننجّیهم عند نزول العذاب و ما فی الدّار الآخرة خیر لهم، «أَ فَلا تَعْقِلُونَ» فتعرفوا انّها خیر و تتوسّلوا بالایمان الیها. قرأ مدنیّ و شامیّ و عاصم و یعقوب «۱»: «أَ فَلا تَعْقِلُونَ» بتاء المخاطبة و الباقون بالیاء و اضاف الدّار ها هنا الی الآخرة علی تقدیر حذف الموصوف کانّه قال و لدار النّشأة الآخرة.
«حَتَّی إِذَا اسْتَیْأَسَ الرُّسُلُ» این موصولست بآیت پیش میگوید: پیغام میآمد به پیغامبران و ایشان رد عذاب میدیدند از دشمنان، تا آن گه که: استیأس الرّسل من اسلام قومهم و ظنّ الرّسل انّهم لا یصدّقون البتّة و انّ قومهم قد اصرّوا علی تکذیبهم، «جاءَهُمْ نَصْرُنا» تا چون پیغامبران نومید شدند از اسلام قوم خویش و یقین دانستند که ایشان بر تکذیب مصرّ بایستادند و تصدیق پیغامبران نخواهند کرد، آن گه نصرت ما آمد بایشان و عذاب فرو گشادیم بر دشمنان. قراءت کوفی «قَدْ کُذِبُوا» بتخفیف است یعنی و ظنّ المشرکون و اعداء الرّسل انّ الرّسل قد کذبوا، باین قراءت ظنّ بمعنی شک است و بقراءت اوّل بمعنی یقین میگوید چنان پنداشتند دشمنان پیغامبران که پیغامبران دروغ شنیدهاند و با ایشان دروغ گفتهاند که بایشان عذاب خواهد آمد، «جاءَهُمْ نَصْرُنا فَنُجِّیَ مَنْ نَشاءُ» عند نزول العذاب و هم المؤمنون. قرأ شامی و عاصم و یعقوب فنجّی مشدّدة الجیم مفتوحة الیاء علی ما لم یسمّ فاعله و قراءت العامة فننجی بنونین، و ادغم الکسائی احدی النّونین فی الأخری فنجی، «وَ لا یُرَدُّ بَأْسُنا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِینَ» ای لا یدفع عذابنا عن الکفّار یعنی و اهلکنا الکاذبین حیث لا رادّ لعذابنا عنهم اذا نزل بهم.
«لَقَدْ کانَ فِی قَصَصِهِمْ» ای فی قصص الانبیاء و اممهم، و قیل فی قصّة یوسف و اخوته و ابیه، «عِبْرَةٌ» ما یعبر به من الجهل الی العلم، «لِأُولِی الْأَلْبابِ» ذوی العقول، و لبّ کلّ شیء خلاصته و خیاره. گفتهاند معنی عبرة و اعتبار آنست که نادانسته و نابوده در دانسته و بوده بشناسی، یعنی من نقل یوسف من الجبّ و السّجن الی الملک فهو علی نصر محمّد (ص) قادر میگوید آن خداوند که قدرت خود نمود با عزاز و اکرام یوسف تا پس از چاه و زندان و ذلّ بندگی بعزّ ملکی رسید، و پس از فرقت خویشان و گرامیان قربت و وصلت ایشان بمراد بدید، قادر است که محمد مصطفی (ص) را بر دشمنان نصرت دهد و اعزاز و اکرام وی را کفره قریش مقهور و مخذول گرداند، «ما کانَ حَدِیثاً یُفْتَری» ای ما کان القرآن حدیثا یختلق کما زعم الکفّار، ان هذا الّا اختلاق بل هو کلام اللَّه و علمه و صفته، «وَ لکِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ» ای و لکن کان تصدیق الکتب التی تقدمته، یعنی یصدّق ما قبله من التوریة و الانجیل و الکتب، وَ تَفْصِیلَ کُلِّ شَیْءٍ» یحتاج العباد الیه من امور الدّین و شرایعه، «وَ هُدیً» من الضّلال، «وَ رَحْمَةً» من العذاب، «لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ» یصدّقون بتوحید اللَّه عزّ و جلّ و یقرّون بنبوّة محمد (ص).
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.