گنجور

۱۲ - النوبة الثانیة

قوله تعالی: «رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی مِنَ الْمُلْکِ» یعنی ملک مصر، و دخل من للتّبعیض لانّه لم یؤت الملک کلّه، و قیل من للبیان، «وَ عَلَّمْتَنِی مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحادِیثِ» یعنی تفسیر کتبک الّتی انزلتها علی انبیائک، و قیل تعبیر الرّویا و لم یقل هذا علی انّه اعظم نعمة اللَّه علیه لکن قالها لانّها من خصائص اللَّه عزّ و جلّ عنده کما شکر سلیمان، فقال علّمنا منطق الطّیر، و لم یکن منطق الطّیر اعظم نعمة اللَّه علیه، انّما شکره علی انّه خصّه بذلک و للانبیاء خصائص نعم خصّوا بها فی الدّنیا من غیرهم بعد ما اکرموا به من نفایس النّعم. مثل قوله: «وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ وَ أَسَلْنا لَهُ عَیْنَ الْقِطْرِ» و احیاء عیسی بن مریم الموتی و ابرائه الاکمه و الأبرص و تفجیر موسی الماء بالعصا من الحجر، «فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» یعنی یا فاطر السماوات و الارض، «أَنْتَ وَلِیِّی» ناصری و معینی و متولّی تدبیری، «فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ تَوَفَّنِی مُسْلِماً». قال ابن جریر: سأل الموت و لا سأله غیره. و قیل لیس هذا سؤالا و انّما المعنی توفنی یوم تتوفّانی مسلما مخلصا فی الطاعة، «وَ أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ» الآنبیاء. و قیل بآبائی ابراهیم و اسحاق و یعقوب، ای ارفعنی الی درجتهم.

مفسّران گفتند: یوسف آرزوی مرگ آن گه کرد که ملک مصر بر وی راست شد و خویش و پیوند او همه با وی رسیدند و تعبیر خواب که دیده بود بر وی تمام گشت، بعد از این همه مرگ خواست بر اسلام و سنّت تا نعمت بر وی تمام گردد، و پیش از وی هیچ پیغامبر آرزوی مرگ نکرده بود، ربّ العالمین دعاء وی اجابت کرد، فتوّفاه اللَّه طیّبا طاهرا بمصر بعد ان اوصی الی اخیه یهودا و استخلفه علی بنی اسرائیل و دفن یوسف فی النّیل فی صندوق من رخام و ذلک انّه لمّا مات تشاح النّاس علیه کلّ یحب ان یدفن فی محلّتهم لما یرجون من برکته‌ حتّی حمّوا بالقتال، فرأوا ان یدفنوه فی النّیل حتّی یمرّ الماء علیه فیصل الی جمیع مصر فیکون کلّهم فیه شرعا واحدا ففعلوا. و کان قبره فی النّیل الی ان حمله موسی (ع) معه حین خرج من مصر ببنی اسرائیل فنقله الی الشّام و دفنه بارض کنعان خارج الحصن الیوم، فلذلک تنقل الیهود موتاهم الی الشّام من فعل ذلک منهم.

روی ابو بردة عن ابی موسی قال: نزل النّبی (ص) باعرابیّ فاکرمه، فقال له النّبی (ص) تعاهدنا فاتاه، فقال سل حاجتک، فقال ناقة یرحلها و اعنز یحلبها اهلی فقال (ص) اعجز هذا ان یکون مثل عجوز بنی اسرائیل؟ قالوا یا رسول اللَّه و ما عجوز بنی اسرائیل؟ فقال انّ موسی لمّا سار ببنی اسرائیل من مصر ضلّوا الطریق و اظلم علیهم فقالوا ما هذا فقال علماؤهم. انّ یوسف (ع) لمّا حضره الموت اخذ علینا موثقا من اللَّه ان لا نخرج من مصر حتّی ننقل عظامه معنا. قال فمن یعلم موضع قبره؟ قالوا عجوز لبنی اسرائیل فبعث الیها فاتته، فقال موسی (ع) دلّینی علی قبر یوسف، قالت تعطینی حکمی، قال و ما حکمک، قالت اکون معک فی الجنّة، و روی ان هذه العجوز کانت مقعدة عمیاء فقالت لموسی لا اخبرک بموضع قبر یوسف حتّی تعطینی اربع خصال: تطلق لی رجلی و تعید الیّ بصری و تعید الیّ شبابی و تجعلنی معک فی الجنّة، قال فکبر ذلک علی موسی فاوحی اللَّه عزّ و جلّ الیه یا موسی اعطها ما سألت فانّک انّما تعطی علیّ ففعل فانطلقت بهم الی مستنقع ماء فاستخرجوه من شاطی النّیل فی صندوق من مرمر فلمّا اقلّوه تابوته طلع القمر و اضاء الطریق مثل النّهار و اهتدوا.

«ذلِکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ» ای هذا الّذی قصصناه علیک من امر یوسف و اخوته من الاخبار التی کانت غائبة عنک فانزلت علیک دلالة علی اثبات نبوّتک و انذارا و تبشیرا، «وَ ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ» لدی بنی یعقوب، «إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ» عزموا علی ما همّوا به من القاء یوسف فی الجبّ، «وَ هُمْ یَمْکُرُونَ» بیوسف و بابیه اذ جاءوه بدم کذب «وَ ما أَکْثَرُ النَّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِینَ» کان رسول اللَّه (ص) یرجو ایمان قریش و الیهود لمّا سألوا عن قصة یوسف، فقصّ اللَّه علیهم احسن قصص و بیّنها احسن بیان فلم یکونوا عند ظنّه فنزلت هذه الآیة، و تقدیرها و ما اکثر النّاس بمؤمنین و لو حرصت ای اجتهدت کلّ الاجتهاد فانّ ذلک الی اللَّه فحسب.

«وَ ما تَسْئَلُهُمْ عَلَیْهِ» ای علی القرآن و التّبلیغ و هدایتک ایّاهم، «مِنْ أَجْرٍ» ای من جعل و مال فینقلهم ذلک، «إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ» ای ما القرآن الّا تذکرة لهم بما هو صلاحهم و نجاتهم من النّار و دخلوهم الجنّة یرید انّا ازحنا العلّة فی التکذیب حیث بعثناک مبلّغا بلا اجر غیر انّه لا یؤمن الّا من شاء اللَّه و ان حرص النّبی علی ذلک.

«وَ کَأَیِّنْ مِنْ آیَةٍ» ای و کم من علامه و دلالة تدلّهم علی توحید اللَّه عزّ و جلّ من امر السّماء و انّها بغیر عمد ما تقع علی الارض و فیها من مجری الشّمس و القمر ما یدلّ علی انّ لها خالقا فانّ الّذی خلقها واحد و کذلک فیما یشاهد فی الارض من نباتها و جبالها و بحارها ما یوجب العلم الیقین عند التأمّل، «یَمُرُّونَ عَلَیْها» یعنی بذلک مشرکی قریش و کفّار مکّة، «وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ» لا یتفکّرون فیها و لا یعتبرون بها.

«وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِکُونَ» ظاهر این آیت مشکل می‌نماید از بهر آنک ایمان و شرک ضد یکدیگرند و هر دو ایشان را اثبات کرده درین آیت، او که مؤمن بود او را مشرک نگویند، و او که مشرک است مؤمن نبود، پس لا بدّ است بیان آن کردن: قومی گفتند مراد باین گروهی است که به اللَّه تعالی گرویده‌اند که ضارّ و نافع و مدبّر و مسبّب اوست و آن گه در اسباب می‌آویزند و با آن می‌آرامند آن را شرک کهین گویند چنانک گویی: لو لا الکلب لدخل اللّخص دارک و لولا فلان لکان کذا، و فی الخبر: من حلف بغیر اللَّه فقد اشرک.

اما قول بیشترین اهل تفسیر آنست که مراد باین شرک مهین است، یعنی آن مشرکان که بهستی و آفریدگاری و کردگاری اللَّه می‌گروند چنانک گفت جلّ جلاله «وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ، وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ» آن گه با این اقرار انباز می‌گیرند با او بتان را که نه کردگارند و نه آفریدگار، وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ ابن عباس گفت مشرکان عرب که در تلبیه می‌گفتند: لبّیک اللّهم لبّیک لا شریک لک الّا شریک هو لک تملکه و ما ملک، و گفته‌اند که ثنویان‌اند ایشان که بنور و ظلمت گویند و گوران که گویند: الخیر من اللَّه و الشّر من ابلیس. و قیل نزلت فی النّصاری لانّهم آمنوا ثمّ اشرکوا بالتّثلیث، و قیل نزلت فی المنافقین اظهروا الایمان و اسرّوا الکفر و الشّرک، و قیل نزلت فی اهل الکتاب آمنوا ببعض الانبیاء و کفروا ببعض فجمعوا بین الایمان و الشّرک.

قوله «أَ فَأَمِنُوا» یعنی المشرکین، «أَنْ تَأْتِیَهُمْ غاشِیَةٌ مِنْ عَذابِ اللَّهِ» ای عقوبة تغشاهم و تشملهم کقوله: «یَوْمَ یَغْشاهُمُ الْعَذابُ»، «أَوْ تَأْتِیَهُمُ السَّاعَةُ» ای القیامة، «بَغْتَةً» فجاة من غیر سابقة علامة، «وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ» باتیانها غیر مستعدّین لها.

«قُلْ» یا محمّد، «هذِهِ» الطّریقة و هذه الدّعوی، «سَبِیلِی» و منهاجی، «أَدْعُوا» النّاس، «إِلَی اللَّهِ عَلی‌ بَصِیرَةٍ» ای هدی و بیان و حجّة و یقین، و قیل البصیرة المعرفة الّتی یمیّز بها الحقّ من الباطل و هی مصدر بصر. می‌گوید ای محمد (ص) بگوی کار من و رسم من و پیشه من اینست که میخوانم خلق را با خدای تعالی بر حجّت روشن و یقین بی گمان و دین راست و شناخت درست. آن گه گفت: «أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی» فهو ایضا یدعو الی اللَّه. قال ابن زید و الکلبی: حقّ و اللَّه علی من اتّبعه ان یدعو الی ما دعا الیه و یذکر بالقرآن و الموعظة و ینهی عن معاصی اللَّه، باین قول علی بصیرة در موضع حال است و اگر بر أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ سخن بریده کنی آن گه گویی بر استیناف عَلی‌ بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی روا باشد و معنی آنست که بر بصیرت و یقین‌ام هم من و هم آن کس که بر پی من راست رود. ابن عباس گفت یعنی صحابه رسول که آراسته دین و طریقت بودند و معدن علوم شریعت، ستارگان ملّت و سابقان امّت، مایه تقوی و گنج هدی و حزب مولی، «وَ سُبْحانَ اللَّهِ» ای و قل سبحان اللَّه تنزیها للَّه عمّا اشرکوا، «وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ» مع اللَّه غیر اللَّه.

«وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ» یا محمّد، «إِلَّا رِجالًا» لا ملائکة، «یوحی الیهم».

و قرأ حفص «نُوحِی إِلَیْهِمْ» بالنّون فی جمیع القرآن، «مِنْ أَهْلِ الْقُری‌» ای الامصار دون البوادی لانّ اهل الامصار اعقل و اعلم و احلم. قال الحسن لم یبعث اللَّه نبیّا من البادیة و لا من النّساء و لا من الجنّ. مشرکان قریش گفتند چرا بما فریشته نیامد بپیغام که مردم آمد، این آیت جواب ایشانست: «أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا» الی مصارع الامم المکذّبة فیعتبروا بهم.

باتوا علی قلل الجبال تحرسهم
غلب الرّجال فلم تمنعهم القلل‌
و استنزلوا بعد عزّ من معاقلهم
و اسکنوا حفرا یا بئس ما نزلوا
ناداهم صارخ من بعد ما دفنوا
این الاسرّة و التّیجان و الحلل
این الوجوه الّتی کانت محجّبة
من دونها تضرب الاستار و الکلل‌
فافصح القبر عنهم حین تسألهم
تلک الوجوه علیها الدّود تقتتل‌
قد طال ما اکلوا دهرا و ما نعموا
فاصبحوا بعد طول الاکل قد اکلوا

«وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَیْرٌ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا» یقول اللَّه تعالی هذا فعلنا فی الدّنیا باهل ولایتنا و طاعتنا ان ننجّیهم عند نزول العذاب و ما فی الدّار الآخرة خیر لهم، «أَ فَلا تَعْقِلُونَ» فتعرفوا انّها خیر و تتوسّلوا بالایمان الیها. قرأ مدنیّ و شامیّ و عاصم و یعقوب «۱»: «أَ فَلا تَعْقِلُونَ» بتاء المخاطبة و الباقون بالیاء و اضاف الدّار ها هنا الی الآخرة علی تقدیر حذف الموصوف کانّه قال و لدار النّشأة الآخرة.

«حَتَّی إِذَا اسْتَیْأَسَ الرُّسُلُ» این موصولست بآیت پیش می‌گوید: پیغام می‌آمد به پیغامبران و ایشان رد عذاب می‌دیدند از دشمنان، تا آن گه که: استیأس الرّسل من اسلام قومهم و ظنّ الرّسل انّهم لا یصدّقون البتّة و انّ قومهم قد اصرّوا علی تکذیبهم، «جاءَهُمْ نَصْرُنا» تا چون پیغامبران نومید شدند از اسلام قوم خویش و یقین دانستند که ایشان بر تکذیب مصرّ بایستادند و تصدیق پیغامبران نخواهند کرد، آن گه نصرت ما آمد بایشان و عذاب فرو گشادیم بر دشمنان. قراءت کوفی «قَدْ کُذِبُوا» بتخفیف است یعنی و ظنّ المشرکون و اعداء الرّسل انّ الرّسل قد کذبوا، باین قراءت ظنّ بمعنی شک است و بقراءت اوّل بمعنی یقین می‌گوید چنان پنداشتند دشمنان پیغامبران که پیغامبران دروغ شنیده‌اند و با ایشان دروغ‌ گفته‌اند که بایشان عذاب خواهد آمد، «جاءَهُمْ نَصْرُنا فَنُجِّیَ مَنْ نَشاءُ» عند نزول العذاب و هم المؤمنون. قرأ شامی و عاصم و یعقوب فنجّی مشدّدة الجیم مفتوحة الیاء علی ما لم یسمّ فاعله و قراءت العامة فننجی بنونین، و ادغم الکسائی احدی النّونین فی الأخری فنجی، «وَ لا یُرَدُّ بَأْسُنا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِینَ» ای لا یدفع عذابنا عن الکفّار یعنی و اهلکنا الکاذبین حیث لا رادّ لعذابنا عنهم اذا نزل بهم.

«لَقَدْ کانَ فِی قَصَصِهِمْ» ای فی قصص الانبیاء و اممهم، و قیل فی قصّة یوسف و اخوته و ابیه، «عِبْرَةٌ» ما یعبر به من الجهل الی العلم، «لِأُولِی الْأَلْبابِ» ذوی العقول، و لبّ کلّ شی‌ء خلاصته و خیاره. گفته‌اند معنی عبرة و اعتبار آنست که نادانسته و نابوده در دانسته و بوده بشناسی، یعنی من نقل یوسف من الجبّ و السّجن الی الملک فهو علی نصر محمّد (ص) قادر می‌گوید آن خداوند که قدرت خود نمود با عزاز و اکرام یوسف تا پس از چاه و زندان و ذلّ بندگی بعزّ ملکی رسید، و پس از فرقت خویشان و گرامیان قربت و وصلت ایشان بمراد بدید، قادر است که محمد مصطفی (ص) را بر دشمنان نصرت دهد و اعزاز و اکرام وی را کفره قریش مقهور و مخذول گرداند، «ما کانَ حَدِیثاً یُفْتَری‌» ای ما کان القرآن حدیثا یختلق کما زعم الکفّار، ان هذا الّا اختلاق بل هو کلام اللَّه و علمه و صفته، «وَ لکِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ» ای و لکن کان تصدیق الکتب التی تقدمته، یعنی یصدّق ما قبله من التوریة و الانجیل و الکتب، وَ تَفْصِیلَ کُلِّ شَیْ‌ءٍ» یحتاج العباد الیه من امور الدّین و شرایعه، «وَ هُدیً» من الضّلال، «وَ رَحْمَةً» من العذاب، «لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ» یصدّقون بتوحید اللَّه عزّ و جلّ و یقرّون بنبوّة محمد (ص).

۱۲ - النوبة الاولى: قوله تعالی: «رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی مِنَ الْمُلْکِ» خداوند من مرا از ملک این جهانی بهره دادی، «وَ عَلَّمْتَنِی مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحادِیثِ» و در من آموختی دانستن سرانجام خوابها که بینند، «فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» ای کردگار آسمان و زمین بنوی، «أَنْتَ وَلِیِّی فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ» تویی یار من درین جهان و در آن جهان «تَوَفَّنِی مُسْلِماً» بمیران مرا بر مسلمانی، «وَ أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ (۱۰۱)» و مرا بنیکان رسان.۱۲ - النوبة الثالثة: قوله تعالی: «رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی مِنَ الْمُلْکِ» من حرف تبعیض است، از آن در سخن آورد تا بدانی که اللَّه تعالی است که مالک بر کمال است و در ملک ایمن از زوال است، قیّومی بی گشتن حال است، در ذات و صفات متعال است، ملک الملوک، خداوند همه خداوندان، پادشاه بر همه پادشاهان، پیش از هر زمان و پیش از هر نشان، عظیم المنّ و قدیم الاحسان، دارنده جهان و نوبت ساز جهانیان، هر کس را آن دهد که او را سزد و بر هر کس آن نهد که برتابد، از معدن محنت نقد نعمت پدید آرد و از شب اندوه صبح شادی بر آرد، یکی اندیشه کن درین قصّه یوسف و محنت وی، حزن یعقوب و حرقت وی، حسد برادران و قصد ایشان، حزنی بدان عظیمی، محنتی بدان درازی، حسدی بدان تمامی، بنگر که اللَّه چه نمود از لطف خود بایشان و چه ریخت از نثار رحمت بر سر ایشان، چنانک در شاخ حنظل شفاء درد نهاد و از مغز افعی تریاق زهر ساخت، از چشمه اندوه یعقوب آب شادی روان کرد و از ظلمت حسد برادران نور شفقت پدید آورد، بطبع از یکدیگر نفور گشته بودند که لطفی از حضرت خود در میان ایشان افکند تا دامن الفت ایشان و اهم دوخت و ایشان را از پراکندگی و دشمنی در مجمع دوستی و برادری جمع کرد تا هم یوسف (ع) ایشان را عذر ساخت، گهی با پدر گفت: نزع الشیطان بینی و بین اخوتی، گهی با برادران گفت: لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ، گهی نعمت منعم را شکر گزارد و گفت: و قد احسن بی، چون این همه الطاف کرم دید و نواخت بی نهایت از درگاه احدیّت زبان ثنا و دعا بگشاد گفت: رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی مِنَ الْمُلْکِ گفته‌اند که ربّ العالمین جلّ جلاله ملک مصر بدو کس داد: به یوسف پیغامبر و فرعون دشمن، فرعون را از روی مذلّت و اهانت داد و یوسف را از روی اعزاز و کرامت، فرعون چون ملک مصر بر وی راست شد از قوّت خود دید، اضافت با خود کرد گفت: ا لیس لی ملک مصر ما علمت لکم من اله غیری، لا جرم ذلیل و خوار گشت و یوسف ملک از حق دید، حول و قوّة خود در میان ندید، گفت: «رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی مِنَ الْمُلْکِ» لا جرم بعزّتی نهایت و کرامت نبوّت رسید، فرعون که اضافت ملک و نعمت با خود کرد امام اهل قدرت و اعتزال گشت که گفتند: الطّاعة منّا لا من توفیق اللَّه. و یوسف که اضافت با حق کرد امام اهل سنت و جماعت گشت که گفتند: کلّ من عند اللَّه و گفته‌اند آن ملک که یوسف اشارت بدان کرد ملک رضا و وفا است که بهر چه‌ پیش آمد رضا داد و بهر چه روز بلی پذیرفت وفا نمود، کار انبیاء چون کار دیگران نباشد، ملک ایشان نه چون ملک جهانیان بود، ایشان همه جواهر عصمت بودند، پرورده قوت الطاف ربوبیّت بودند، از مشارق دولت نبوت طلوعی کردند، بر سپهر عزّت رسالت تجلّی کردند، بافق درد محبت فرو شدند. و نشان کمال رضا و وفاء یوسف آنست که سرّ خود از اغیار بتمامی بپرداخت و از یاد خود یکبارگی با یاد حق پرداخت، بزبان تفرید گفت: أَنْتَ وَلِیِّی فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ، در دنیا مرا عرفان تو بس و در عقبی رضوان تو بس، آن گه تحقیق این دعوی را آرزوی مرگ کرد گفت: «تَوَفَّنِی مُسْلِماً» مرگ نفس بآرزو خواست دانست که در مرگ حیاة اهل داد و دین است و از مرگ روان پاک را تمکین است. القی یوسف فی الجبّ و حبس فی السّجن فلم یقل توفنی مسلما فلمّا تمّ له الملک و استقام له الامر و لقی الاخوة سجّدا له و لقی ابویه معه علی العرش، قال توفنی مسلما، فعلم انّه المشتاق کلّ الاشتیاق.

اطلاعات

قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: «رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی مِنَ الْمُلْکِ» یعنی ملک مصر، و دخل من للتّبعیض لانّه لم یؤت الملک کلّه، و قیل من للبیان، «وَ عَلَّمْتَنِی مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحادِیثِ» یعنی تفسیر کتبک الّتی انزلتها علی انبیائک، و قیل تعبیر الرّویا و لم یقل هذا علی انّه اعظم نعمة اللَّه علیه لکن قالها لانّها من خصائص اللَّه عزّ و جلّ عنده کما شکر سلیمان، فقال علّمنا منطق الطّیر، و لم یکن منطق الطّیر اعظم نعمة اللَّه علیه، انّما شکره علی انّه خصّه بذلک و للانبیاء خصائص نعم خصّوا بها فی الدّنیا من غیرهم بعد ما اکرموا به من نفایس النّعم. مثل قوله: «وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ وَ أَسَلْنا لَهُ عَیْنَ الْقِطْرِ» و احیاء عیسی بن مریم الموتی و ابرائه الاکمه و الأبرص و تفجیر موسی الماء بالعصا من الحجر، «فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» یعنی یا فاطر السماوات و الارض، «أَنْتَ وَلِیِّی» ناصری و معینی و متولّی تدبیری، «فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ تَوَفَّنِی مُسْلِماً». قال ابن جریر: سأل الموت و لا سأله غیره. و قیل لیس هذا سؤالا و انّما المعنی توفنی یوم تتوفّانی مسلما مخلصا فی الطاعة، «وَ أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ» الآنبیاء. و قیل بآبائی ابراهیم و اسحاق و یعقوب، ای ارفعنی الی درجتهم.
هوش مصنوعی: در اینجا حضرت یوسف (علیه‌السلام) به خداوند می‌گوید که تو به من پادشاهی مصر عطا کرده‌ای، اما نه به طور کامل و تمام. او همچنین دانشی از تفسیر خواب‌ها و احادیث قرآن را به او داده است. یوسف این نعمت را به عنوان یکی از خصوصیات ویژه خداوند ذکر می‌کند، نه اینکه بزرگ‌ترین نعمت باشد. او به خاطر ویژگی‌هایی که خداوند به انبیاء عطا کرده، شکرگزاری می‌کند. او به عنوان نمونه به ویژگی‌های خاصی از جمله تسلط بر آهن و معجزات حضرت عیسی (علیه‌السلام) و دیگران اشاره می‌کند. یوسف سپس به خداوند می‌گوید که تو نجات‌دهنده و یاری‌دهنده من در دنیا و آخرت هستی و از خدا می‌خواهد که او را در حالی که مسلمان و مخلص است، بگیرد. او همچنین درخواست می‌کند که به جمع صالحان و انبیاء بپیوندد و یا به درجات نیکوکاران پیشین، از جمله ابراهیم، اسحاق و یعقوب، ارتقا پیدا کند.
مفسّران گفتند: یوسف آرزوی مرگ آن گه کرد که ملک مصر بر وی راست شد و خویش و پیوند او همه با وی رسیدند و تعبیر خواب که دیده بود بر وی تمام گشت، بعد از این همه مرگ خواست بر اسلام و سنّت تا نعمت بر وی تمام گردد، و پیش از وی هیچ پیغامبر آرزوی مرگ نکرده بود، ربّ العالمین دعاء وی اجابت کرد، فتوّفاه اللَّه طیّبا طاهرا بمصر بعد ان اوصی الی اخیه یهودا و استخلفه علی بنی اسرائیل و دفن یوسف فی النّیل فی صندوق من رخام و ذلک انّه لمّا مات تشاح النّاس علیه کلّ یحب ان یدفن فی محلّتهم لما یرجون من برکته‌ حتّی حمّوا بالقتال، فرأوا ان یدفنوه فی النّیل حتّی یمرّ الماء علیه فیصل الی جمیع مصر فیکون کلّهم فیه شرعا واحدا ففعلوا. و کان قبره فی النّیل الی ان حمله موسی (ع) معه حین خرج من مصر ببنی اسرائیل فنقله الی الشّام و دفنه بارض کنعان خارج الحصن الیوم، فلذلک تنقل الیهود موتاهم الی الشّام من فعل ذلک منهم.
هوش مصنوعی: مفسران بیان کرده‌اند که یوسف زمانی آرزوی مرگ کرد که سلطنت مصر در دستان او قرار گرفت و تمام خویشاوندانش نزد او جمع شدند و تعبیر خوابش به حقیقت پیوست. او پس از این همه خواستار مرگ شد تا نعمت‌هایش کامل‌تر شود. هیچ پیامبری پیش از او چنین آرزویی نکرده بود و خداوند دعای او را اجابت کرد. یوسف در مصر در حالتی پاک و نیکو فوت شد و قبل از مرگ به برادرش یهودا وصیت کرد و او را جانشین خود بر بنی‌اسرائیل قرار داد. پس از مرگ یوسف، مردم بر سر دفن او اختلاف کردند، زیرا هر کس می‌خواست او را در محل خود دفن کند به امید برکتش، تا اینکه به این نتیجه رسیدند که او را در نیل دفن کنند، تا آب به او برسد و همه مردم بهره‌مند شوند. قبر او در نیل بود تا اینکه موسی (علیه‌السلام) او را با خود برد و در سرزمین کنعان دفن کرد، خارج از محلی که امروز به آن حصن گفته می‌شود. به همین دلیل یهودیان مردگان خود را به شام منتقل می‌کنند.
روی ابو بردة عن ابی موسی قال: نزل النّبی (ص) باعرابیّ فاکرمه، فقال له النّبی (ص) تعاهدنا فاتاه، فقال سل حاجتک، فقال ناقة یرحلها و اعنز یحلبها اهلی فقال (ص) اعجز هذا ان یکون مثل عجوز بنی اسرائیل؟ قالوا یا رسول اللَّه و ما عجوز بنی اسرائیل؟ فقال انّ موسی لمّا سار ببنی اسرائیل من مصر ضلّوا الطریق و اظلم علیهم فقالوا ما هذا فقال علماؤهم. انّ یوسف (ع) لمّا حضره الموت اخذ علینا موثقا من اللَّه ان لا نخرج من مصر حتّی ننقل عظامه معنا. قال فمن یعلم موضع قبره؟ قالوا عجوز لبنی اسرائیل فبعث الیها فاتته، فقال موسی (ع) دلّینی علی قبر یوسف، قالت تعطینی حکمی، قال و ما حکمک، قالت اکون معک فی الجنّة، و روی ان هذه العجوز کانت مقعدة عمیاء فقالت لموسی لا اخبرک بموضع قبر یوسف حتّی تعطینی اربع خصال: تطلق لی رجلی و تعید الیّ بصری و تعید الیّ شبابی و تجعلنی معک فی الجنّة، قال فکبر ذلک علی موسی فاوحی اللَّه عزّ و جلّ الیه یا موسی اعطها ما سألت فانّک انّما تعطی علیّ ففعل فانطلقت بهم الی مستنقع ماء فاستخرجوه من شاطی النّیل فی صندوق من مرمر فلمّا اقلّوه تابوته طلع القمر و اضاء الطریق مثل النّهار و اهتدوا.
هوش مصنوعی: عبدالله بن موسی نقل می‌کند که پیامبر (ص) به مهمانی از قبیله‌ای عربی رفت و او را مورد احترام قرار داد. سپس پیامبر از او خواست تا درخواستش را بگوید. آن مرد گفت که به یک شتر برای سفر و تعدادی بز برای شیر دادن نیاز دارد. پیامبر (ص) پاسخ داد آیا او نمی‌تواند مانند زن سالخورده‌ای از بنی اسرائیل باشد؟ اصحاب پرسیدند: «زن سالخورده بنی اسرائیل چه کسی بود؟» پیامبر (ص) توضیح داد که وقتی موسی (ع) بنی اسرائیل را از مصر خارج کرد، آنها در بیابان گم شدند و تاریکی بر آن‌ها سایه افکند. آنها از علمای خود پرسیدند چطور باید مسیر را پیدا کنند. علمایشان گفتند که یوسف (ع) هنگام مرگش از ما خواسته بود که او را از مصر بیرون ببریم و محل قبرش را می‌دانستند، که فقط یک زن سالخورده از بنی اسرائیل جای او را می‌شناخت. موسی (ع) او را فراخواند و از او خواست محل قبر یوسف را نشانش بدهد. آن زن شرط گذاشت که اگر او را به بهشت ببرد، محل قبر را به او می‌گوید. بعداً معلوم شد که این زن، ناتوان و نابینا بود. او چهار درخواست کرد: باید او را سالم کند، بینایی‌اش را برگرداند، جوانی‌اش را به او بازگرداند و در بهشت همراه او باشد. موسی (ع) از این موضوع ناراحت شد تا اینکه خداوند به او وحی کرد که درخواست‌های او را برآورده کند. موسی (ع) درخواست‌های او را پذیرفت و او را به سمت تنگه‌ای از آب برد. بعد از مدتی، آنان تابوتی را که در صندوقی زیبا قرار داشت، پیدا کردند. پس از آن که تابوت را آوردند، ماه در آ سماء نمایان شد و مسیر مانند روشنایی روز روشن گردید و آنها توانستند راه خود را پیدا کنند.
«ذلِکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ» ای هذا الّذی قصصناه علیک من امر یوسف و اخوته من الاخبار التی کانت غائبة عنک فانزلت علیک دلالة علی اثبات نبوّتک و انذارا و تبشیرا، «وَ ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ» لدی بنی یعقوب، «إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ» عزموا علی ما همّوا به من القاء یوسف فی الجبّ، «وَ هُمْ یَمْکُرُونَ» بیوسف و بابیه اذ جاءوه بدم کذب «وَ ما أَکْثَرُ النَّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِینَ» کان رسول اللَّه (ص) یرجو ایمان قریش و الیهود لمّا سألوا عن قصة یوسف، فقصّ اللَّه علیهم احسن قصص و بیّنها احسن بیان فلم یکونوا عند ظنّه فنزلت هذه الآیة، و تقدیرها و ما اکثر النّاس بمؤمنین و لو حرصت ای اجتهدت کلّ الاجتهاد فانّ ذلک الی اللَّه فحسب.
هوش مصنوعی: این بخش از قرآن به داستان یوسف و برادرانش اشاره دارد و به بیان این نکته می‌پردازد که این اطلاعات از غیب و غیرقابل دسترسی به پیامبر داده شده است تا نشانه‌ای بر نبوت او باشد و همچنین به منظور هشدار و مژده به مردم. در این آیات گفته می‌شود که پیامبر در زمان تصمیم‌گیری برادران یوسف برای انداختن او به چاه حضور نداشت و در این حال آن‌ها در حال توطئه برای فریفتن یوسف و پدرش بودند. همچنین اشاره می‌شود که با وجود تلاش‌های پیامبر برای جلب ایمان مردم قریش و یهود، تعداد مومنین بسیار کم است و این مسأله به خواست خداوند وابسته است.
«وَ ما تَسْئَلُهُمْ عَلَیْهِ» ای علی القرآن و التّبلیغ و هدایتک ایّاهم، «مِنْ أَجْرٍ» ای من جعل و مال فینقلهم ذلک، «إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ» ای ما القرآن الّا تذکرة لهم بما هو صلاحهم و نجاتهم من النّار و دخلوهم الجنّة یرید انّا ازحنا العلّة فی التکذیب حیث بعثناک مبلّغا بلا اجر غیر انّه لا یؤمن الّا من شاء اللَّه و ان حرص النّبی علی ذلک.
هوش مصنوعی: ای علی، قرآن و رسالت تو برای هدایت آن‌ها، هیچ پاداش و اجری نمی‌طلبد، بلکه تنها هدف آن یادآوری و تذکر به انسان‌هاست که در آن صلاح و نجاتشان از آتش و ورود به بهشت نهفته است. بنابراین، ما علت انکار را برطرف کردیم، زیرا تو را به عنوان مبلّغی بدون پاداش گمارده‌ایم؛ ولی در نهایت فقط کسانی ایمان خواهند آورد که خدا بخواهد و پیامبر نیز به شدت در تلاش است که همه را به ایمان دعوت کند.
«وَ کَأَیِّنْ مِنْ آیَةٍ» ای و کم من علامه و دلالة تدلّهم علی توحید اللَّه عزّ و جلّ من امر السّماء و انّها بغیر عمد ما تقع علی الارض و فیها من مجری الشّمس و القمر ما یدلّ علی انّ لها خالقا فانّ الّذی خلقها واحد و کذلک فیما یشاهد فی الارض من نباتها و جبالها و بحارها ما یوجب العلم الیقین عند التأمّل، «یَمُرُّونَ عَلَیْها» یعنی بذلک مشرکی قریش و کفّار مکّة، «وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ» لا یتفکّرون فیها و لا یعتبرون بها.
هوش مصنوعی: در این متن به فراوانی نشانه‌ها و دلایل توحید خداوند اشاره شده است. از جمله، پدیده‌های آسمانی مانند خورشید و ماه که بدون ستون و پایه‌ای بر روی زمین در حال حرکت هستند، نشان‌دهنده وجود یک خالق واحد می‌باشند. همچنین، در زمین، نشانه‌هایی از جمله گیاهان، کوه‌ها و دریاها وجود دارد که هرکدام به خوبی توانایی خداوند را نشان می‌دهند و نیاز به تأمل دارند. اما افرادی مانند مشرکان قریش و کفار مکه به این نشانه‌ها توجهی ندارند و از عبرت گرفتن از آن‌ها غافل هستند.
«وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِکُونَ» ظاهر این آیت مشکل می‌نماید از بهر آنک ایمان و شرک ضد یکدیگرند و هر دو ایشان را اثبات کرده درین آیت، او که مؤمن بود او را مشرک نگویند، و او که مشرک است مؤمن نبود، پس لا بدّ است بیان آن کردن: قومی گفتند مراد باین گروهی است که به اللَّه تعالی گرویده‌اند که ضارّ و نافع و مدبّر و مسبّب اوست و آن گه در اسباب می‌آویزند و با آن می‌آرامند آن را شرک کهین گویند چنانک گویی: لو لا الکلب لدخل اللّخص دارک و لولا فلان لکان کذا، و فی الخبر: من حلف بغیر اللَّه فقد اشرک.
هوش مصنوعی: بسیاری از آنها تنها به صورت ظاهری به خدا ایمان دارند اما در عمل مشرک هستند. این وضعیت به نظر دشوار می‌آید زیرا ایمان و شرک به طور طبیعی مخالف یکدیگرند. کسی که واقعاً مؤمن است، نمی‌تواند شرک ورزد و فردی که مشرک است نیز نمی‌تواند مؤمن باشد. بنابراین، باید توضیحی در این زمینه ارائه شود. برخی بر این باورند که منظور از این آیه افرادی هستند که به خدای متعال ایمان دارند و او را به عنوان تنها نفع و ضرر دهنده می‌شناسند، اما در عین حال به وسایل و اسباب دنیا اتکا می‌کنند و در اینجا شرک قدیمی به حساب می‌آید. به عبارتی دیگر، مانند اینکه بگویند: اگر فلانی نبود، چنین و چنان می‌شد، و همچنین گفته شده است که کسی که به جز خدا سوگند یاد کند، در واقع شرک ورزیده است.
اما قول بیشترین اهل تفسیر آنست که مراد باین شرک مهین است، یعنی آن مشرکان که بهستی و آفریدگاری و کردگاری اللَّه می‌گروند چنانک گفت جلّ جلاله «وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ، وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ» آن گه با این اقرار انباز می‌گیرند با او بتان را که نه کردگارند و نه آفریدگار، وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ ابن عباس گفت مشرکان عرب که در تلبیه می‌گفتند: لبّیک اللّهم لبّیک لا شریک لک الّا شریک هو لک تملکه و ما ملک، و گفته‌اند که ثنویان‌اند ایشان که بنور و ظلمت گویند و گوران که گویند: الخیر من اللَّه و الشّر من ابلیس. و قیل نزلت فی النّصاری لانّهم آمنوا ثمّ اشرکوا بالتّثلیث، و قیل نزلت فی المنافقین اظهروا الایمان و اسرّوا الکفر و الشّرک، و قیل نزلت فی اهل الکتاب آمنوا ببعض الانبیاء و کفروا ببعض فجمعوا بین الایمان و الشّرک.
هوش مصنوعی: برخی از مفسران بر این باورند که منظور از این نوع شرک، شرک خفی است. به این معنا که مشرکان، به خداوند به عنوان خالق و مدبر عالم اعتقاد دارند، همان‌طور که خداوند در قرآن می‌فرماید: «اگر از آن‌ها بپرسی که چه کسی آن‌ها را خلق کرده است، حتماً خواهند گفت خدا»، و همچنین در مورد خلق آسمان‌ها و زمین نیز همین جواب را می‌دهند. اما با این وجود، آنان با این اعتقاد به بندگان و بت‌های خود که نه خالق‌اند و نه مدبر، این نظرات را به عنوان شفیع در نزد خدا مطرح می‌کنند. ابن عباس بیان می‌کند که مشرکان عرب در هنگامی که تلبیه می‌گفتند، اعلام می‌کردند که خداوند شریکی ندارد جز شریکی که مالک اوست و اختیار آن در دست ما نیست. همچنین گفته شده که این افراد به دوگانگی میان نور و تاریکی اعتقاد دارند و برخی دیگر می‌گویند که خیر از سوی خدا و شر از سوی ابلیس است. در مورد ظهور این آیات نظرات مختلفی وجود دارد؛ برخی می‌گویند درباره نصاری نازل شده است چون آن‌ها ابتدا ایمان آوردند و سپس با اعتقاد به تثلیث شرک ورزیدند، عده‌ای دیگر معتقدند که درباره منافقین نازل شده چون ایمان را آشکار کردند و کفر و شرک را در دل پنهان داشتند. همچنین گفته شده که این آیه درباره اهل کتاب نازل شده که به برخی از پیامبران ایمان آورده و به برخی دیگر کفر ورزیدند و بدین ترتیب بین ایمان و شرک جمع کرده‌اند.
قوله «أَ فَأَمِنُوا» یعنی المشرکین، «أَنْ تَأْتِیَهُمْ غاشِیَةٌ مِنْ عَذابِ اللَّهِ» ای عقوبة تغشاهم و تشملهم کقوله: «یَوْمَ یَغْشاهُمُ الْعَذابُ»، «أَوْ تَأْتِیَهُمُ السَّاعَةُ» ای القیامة، «بَغْتَةً» فجاة من غیر سابقة علامة، «وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ» باتیانها غیر مستعدّین لها.
هوش مصنوعی: آیه به مشرکین هشدار می‌دهد که آیا از این عذاب الهی در امان هستند که ناگهان به سراغشان بیاید. این عذاب می‌تواند به شکلی ناگهانی و بدون هیچ نشانه‌ای به سراغ آن‌ها بیاید، در حالی که آن‌ها از آمدن آن بی‌خبرند و آماده نیستند.
«قُلْ» یا محمّد، «هذِهِ» الطّریقة و هذه الدّعوی، «سَبِیلِی» و منهاجی، «أَدْعُوا» النّاس، «إِلَی اللَّهِ عَلی‌ بَصِیرَةٍ» ای هدی و بیان و حجّة و یقین، و قیل البصیرة المعرفة الّتی یمیّز بها الحقّ من الباطل و هی مصدر بصر. می‌گوید ای محمد (ص) بگوی کار من و رسم من و پیشه من اینست که میخوانم خلق را با خدای تعالی بر حجّت روشن و یقین بی گمان و دین راست و شناخت درست. آن گه گفت: «أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی» فهو ایضا یدعو الی اللَّه. قال ابن زید و الکلبی: حقّ و اللَّه علی من اتّبعه ان یدعو الی ما دعا الیه و یذکر بالقرآن و الموعظة و ینهی عن معاصی اللَّه، باین قول علی بصیرة در موضع حال است و اگر بر أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ سخن بریده کنی آن گه گویی بر استیناف عَلی‌ بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی روا باشد و معنی آنست که بر بصیرت و یقین‌ام هم من و هم آن کس که بر پی من راست رود. ابن عباس گفت یعنی صحابه رسول که آراسته دین و طریقت بودند و معدن علوم شریعت، ستارگان ملّت و سابقان امّت، مایه تقوی و گنج هدی و حزب مولی، «وَ سُبْحانَ اللَّهِ» ای و قل سبحان اللَّه تنزیها للَّه عمّا اشرکوا، «وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ» مع اللَّه غیر اللَّه.
هوش مصنوعی: ای محمد، بگو که این راه و دعوت من چیست: من مردم را به سوی خدا دعوت می‌کنم با آگاهی و یقین واضح. این آگاهی شناختی است که حق را از باطل تمییز می‌دهد. من به روشنی می‌گویم که خودم و کسانی که از من پیروی می‌کنند، نیز به سوی خدا دعوت می‌کنیم. ابن زید و کلبی گفتند که بر هر کس که پیرو من است واجب است که به آنچه من دعوت می‌کنم، دعوت کند و به قرآن و موعظه یادآوری کند و از معاصی خدا نهی کند. در اینجا «بر بصیرت» به عنوان حال است و اگر بخواهی جمله را از هم جدا کنی، معنای آن این است که من و پیروانم در دعوت به بصیرت و یقین هستیم. ابن عباس گفت که منظور از پیروان رسول، کسانی هستند که دین و روش خود را زیبا کرده و به علم شرعی دست یافته‌اند و مایه تقوی و هدایت جامعه هستند. «و سبحان اللَّه» یعنی پاکی خداوند را از هر چیزی که شریک قرار داده‌اند اعلام کن و بگو که من اهل شرک نیستم و تنها او را به عنوان معبود می‌پرستم.
«وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ» یا محمّد، «إِلَّا رِجالًا» لا ملائکة، «یوحی الیهم».
هوش مصنوعی: «ما قبل از تو هیچ پیامبری نفرستادیم مگر اینکه آنها مردانی بودند که به آنها وحی می‌شد.»
و قرأ حفص «نُوحِی إِلَیْهِمْ» بالنّون فی جمیع القرآن، «مِنْ أَهْلِ الْقُری‌» ای الامصار دون البوادی لانّ اهل الامصار اعقل و اعلم و احلم. قال الحسن لم یبعث اللَّه نبیّا من البادیة و لا من النّساء و لا من الجنّ. مشرکان قریش گفتند چرا بما فریشته نیامد بپیغام که مردم آمد، این آیت جواب ایشانست: «أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا» الی مصارع الامم المکذّبة فیعتبروا بهم.
هوش مصنوعی: حفص در تمامی قرآن، عبارت «نُوحِی إِلَیْهِمْ» را با نون خوانده است و در رابطه با «مِنْ أَهْلِ الْقُری» بیان می‌کند که منظور از آن، شهرها یا مناطق شهری است نه مناطق بیابانی، زیرا اهل شهرها عاقل‌تر، دانا‌تر و با حوصله‌تر هستند. حسن نیز گفته است که خداوند هیچ پیامبری را از بیابان یا از زنان و جن نفرستاده است. مشرکان قریش از سوی دیگر می‌پرسیدند چرا فرشته‌ای با پیام به آن‌ها نیامده است، و این آیه پاسخی به آن‌هاست که می‌گوید: «آیا در زمین سیر نکرده‌اند تا به عاقبت اقوامی که پیام‌های پیامبران را رد کردند، عبرت بگیرند؟»
باتوا علی قلل الجبال تحرسهم
غلب الرّجال فلم تمنعهم القلل‌
هوش مصنوعی: بر فراز قله‌های کوه‌ها بایستید و از آن‌ها محافظت کنید؛ اما قدردانی از تلاش‌ها و مبارزات مردان باعث نمی‌شود که این قله‌ها به تنهایی از آن‌ها دفاع کنند.
و استنزلوا بعد عزّ من معاقلهم
و اسکنوا حفرا یا بئس ما نزلوا
هوش مصنوعی: آن‌ها بعد از عزت و افتخاری که داشتند، از محل‌های امن و مطمئن خود فرود آمدند و در گودالی ساکن شدند. وای بر آنچه که به آن‌ها رسیده است!
ناداهم صارخ من بعد ما دفنوا
این الاسرّة و التّیجان و الحلل
هوش مصنوعی: پس از آنکه آن فرش‌ها و تاج‌ها و لباس‌های زیبا را دفن کردند، نالان و فریادکنان به یادشان می‌آورم.
این الوجوه الّتی کانت محجّبة
من دونها تضرب الاستار و الکلل‌
هوش مصنوعی: این چهره‌ها که به خاطر حجاب پوشیده مانده بودند، اکنون پرده‌ها و حائل‌ها کنار زده شده است.
فافصح القبر عنهم حین تسألهم
تلک الوجوه علیها الدّود تقتتل‌
هوش مصنوعی: قبر از آن‌ها سخن می‌گوید زمانی که از آن‌ها سؤال می‌شود، آن چهره‌ها که مملو از کرم است، در حال نبرد هستند.
قد طال ما اکلوا دهرا و ما نعموا
فاصبحوا بعد طول الاکل قد اکلوا
هوش مصنوعی: مدت زیادی را در خوشی و رفاه گذراندند و همیشه به نعمت‌ها مشغول بودند، اما حالا بعد از این همه لذت، خودشان هم به سرنوشت مشابهی دچار شده‌اند و در نهایت به مصرف و استفاده دچار شده‌اند.
«وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَیْرٌ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا» یقول اللَّه تعالی هذا فعلنا فی الدّنیا باهل ولایتنا و طاعتنا ان ننجّیهم عند نزول العذاب و ما فی الدّار الآخرة خیر لهم، «أَ فَلا تَعْقِلُونَ» فتعرفوا انّها خیر و تتوسّلوا بالایمان الیها. قرأ مدنیّ و شامیّ و عاصم و یعقوب «۱»: «أَ فَلا تَعْقِلُونَ» بتاء المخاطبة و الباقون بالیاء و اضاف الدّار ها هنا الی الآخرة علی تقدیر حذف الموصوف کانّه قال و لدار النّشأة الآخرة.
هوش مصنوعی: خداوند متعال می‌فرماید: «و مسلماً آخرت برای پرهیزگاران بهتر است.» این اشاره دارد به اینکه در دنیا، ما به اهل ولایت و اطاعت خود وعده داده‌ایم که آنها را در زمان نزول عذاب نجات خواهیم داد و برای آنها در آخرت خیر و برکت‌های بیشتری وجود دارد. سپس از مردم می‌خواهد که تفکر کنند و درک کنند که آخرت بهتر است و باید از ایمان خود برای رسیدن به آن استفاده کنند. در اینجا، برخی از قراء این عبارت را با تاء خطابی و برخی دیگر با یاء خوانده‌اند و منظور از «دار» در اینجا همان «دار آخرت» است که می‌توان گفت: «و مسلماً دار زندگی آخرت برای شما بهتر است.»
«حَتَّی إِذَا اسْتَیْأَسَ الرُّسُلُ» این موصولست بآیت پیش می‌گوید: پیغام می‌آمد به پیغامبران و ایشان رد عذاب می‌دیدند از دشمنان، تا آن گه که: استیأس الرّسل من اسلام قومهم و ظنّ الرّسل انّهم لا یصدّقون البتّة و انّ قومهم قد اصرّوا علی تکذیبهم، «جاءَهُمْ نَصْرُنا» تا چون پیغامبران نومید شدند از اسلام قوم خویش و یقین دانستند که ایشان بر تکذیب مصرّ بایستادند و تصدیق پیغامبران نخواهند کرد، آن گه نصرت ما آمد بایشان و عذاب فرو گشادیم بر دشمنان. قراءت کوفی «قَدْ کُذِبُوا» بتخفیف است یعنی و ظنّ المشرکون و اعداء الرّسل انّ الرّسل قد کذبوا، باین قراءت ظنّ بمعنی شک است و بقراءت اوّل بمعنی یقین می‌گوید چنان پنداشتند دشمنان پیغامبران که پیغامبران دروغ شنیده‌اند و با ایشان دروغ‌ گفته‌اند که بایشان عذاب خواهد آمد، «جاءَهُمْ نَصْرُنا فَنُجِّیَ مَنْ نَشاءُ» عند نزول العذاب و هم المؤمنون. قرأ شامی و عاصم و یعقوب فنجّی مشدّدة الجیم مفتوحة الیاء علی ما لم یسمّ فاعله و قراءت العامة فننجی بنونین، و ادغم الکسائی احدی النّونین فی الأخری فنجی، «وَ لا یُرَدُّ بَأْسُنا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِینَ» ای لا یدفع عذابنا عن الکفّار یعنی و اهلکنا الکاذبین حیث لا رادّ لعذابنا عنهم اذا نزل بهم.
هوش مصنوعی: تا زمانی که پیامبران از قوم‌هایشان ناامید شدند، پیغام‌ها به آنها می‌رسید و آنان عذاب را از دشمنان خود احساس می‌کردند. وقتی پیامبران مطمئن شدند که قوم‌هایشان به هیچ‌وجه به آنان ایمان نخواهند آورد و به تکذیب آن‌ها ادامه می‌دهند، یاری ما بر آنان نازل شد و عذاب را بر دشمنانشان فرود آوردیم. در اینجا، دشمنان تصور کردند که پیامبران دروغ می‌گویند و نمی‌توانند عذاب را که به آن‌ها وعده داده شده است، متوقف کنند. یاری ما به آنها رسید و مؤمنان را در زمان نزول عذاب نجات دادیم. در این میان، برخی از خوانندگان به خوانش خاصی از این آیات پرداختند و هر یک معنای خاصی را از آن استنباط کردند. در نهایت، عذاب ما از کافرین دفع نشد و افراد دروغ‌گو در برابر عذاب ما نمی‌توانستند از خود دفاع کنند، زیرا هنگامی که عذاب بر آنان نازل شود هیچ‌کس نمی‌تواند آن را متوقف کند.
«لَقَدْ کانَ فِی قَصَصِهِمْ» ای فی قصص الانبیاء و اممهم، و قیل فی قصّة یوسف و اخوته و ابیه، «عِبْرَةٌ» ما یعبر به من الجهل الی العلم، «لِأُولِی الْأَلْبابِ» ذوی العقول، و لبّ کلّ شی‌ء خلاصته و خیاره. گفته‌اند معنی عبرة و اعتبار آنست که نادانسته و نابوده در دانسته و بوده بشناسی، یعنی من نقل یوسف من الجبّ و السّجن الی الملک فهو علی نصر محمّد (ص) قادر می‌گوید آن خداوند که قدرت خود نمود با عزاز و اکرام یوسف تا پس از چاه و زندان و ذلّ بندگی بعزّ ملکی رسید، و پس از فرقت خویشان و گرامیان قربت و وصلت ایشان بمراد بدید، قادر است که محمد مصطفی (ص) را بر دشمنان نصرت دهد و اعزاز و اکرام وی را کفره قریش مقهور و مخذول گرداند، «ما کانَ حَدِیثاً یُفْتَری‌» ای ما کان القرآن حدیثا یختلق کما زعم الکفّار، ان هذا الّا اختلاق بل هو کلام اللَّه و علمه و صفته، «وَ لکِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ» ای و لکن کان تصدیق الکتب التی تقدمته، یعنی یصدّق ما قبله من التوریة و الانجیل و الکتب، وَ تَفْصِیلَ کُلِّ شَیْ‌ءٍ» یحتاج العباد الیه من امور الدّین و شرایعه، «وَ هُدیً» من الضّلال، «وَ رَحْمَةً» من العذاب، «لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ» یصدّقون بتوحید اللَّه عزّ و جلّ و یقرّون بنبوّة محمد (ص).
هوش مصنوعی: در داستان‌های انبیاء و اقوام گذشته، عبرت‌ها و آموزه‌های بسیاری نهفته است که از نادانی به علم منتقل می‌کند و برای صاحبان عقل و اندیشه مفید است. به عنوان مثال، در داستان یوسف و برادرانش و پدرش، اشاره می‌شود که خداوند یوسف را از چاه و زندان به مقام سلطنت رساند و این نشان می‌دهد که او قادر است پیامبر محمد (ص) را نیز در برابر دشمنانش یاری دهد و عزت او را بر کافران قریش غالب کند. قرآن هم هیچ‌گاه سخنی ساختگی نیست، بلکه کلام و علمی از جانب خداوند است که تاییدکننده کتاب‌های پیشین مثل تورات و انجیل است. همچنین، قرآن شامل جزئیات لازم برای زندگی دینی و احکام شرعی، هدایت از گمراهی و رحمت از عذاب است و برای مردمی که به یکتایی خدا ایمان دارند و نبوت محمد (ص) را می‌پذیرند، مفید است.